PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترانه هایی که خودتون می گید



sara
Saturday 28 April 2007, 01:06 PM
هر کسی از خودش شعر می گه شعراش و اینجا بنویسه تا همه است?اده و ?یض ببریم

ممنون از حضورتون :)

Majed
Saturday 28 April 2007, 01:20 PM
پریشان کرده ای زل?ت که ویران خانه ام سازی.. ندانستی که من جغدم ز ویران خانه میسازم

از طر? یکی از دوستان

sara
Sunday 29 April 2007, 06:37 PM
ای یگانه ی من

چگونه می خواهی به باد ?راموشی بسپارمت

چگونه می توانم آن نگاه را

آن آغوش گرم را

آن دست مهربان را

به باد دهم

خاطرات با تو بودن را

نمی توانم از یاد برم

نمی توانم از یاد برم

هنگامی که در کنارم بودی و من

احساس آرامش تمام وجودم را ?را می گر?ت

lea
Wednesday 2 May 2007, 04:50 AM
هر كجا هستم باشم
هر كجا هستي باش
يادمن در خاطر تو
ياد تو در خاطر من خواهد ماند

sara
Thursday 3 May 2007, 08:37 PM
ای کاش می شد
ای کاش می شد بهش بگم چه قدر از بودنش در آرامشم.
ای کاش می شد هر وقت که بهش محتاجم در کنارم حسش کنم.
ای کاش می شد دستاش و بگیرم ومستقیم نگاش کنم و بهش بگم که دوسش دارم.
ای کاش می شد روزی برسه که هیچ مانعی برای رسیدن دو کبوتر نباشه.
ای کاش می شد ?اصله ای وجود نداشت
هیچ وقت نمی بخشم هیچ وقت ?اصله ها رو نمی بخشم ?اصله ی بین دستامون و
هیچ وقت نمی بخشم آدمایی رو که مانع شدن.
هیچ وقت نمی بخشم روزگارو که ما رو با هم آشنا کرد و باعث دوریمان از هم بود.
دست زمانه با ما چگونه تا کرد.چگونه مارو بازیچه دستاش قرار داد.
شاید ما هم به قصه ها تبدیل بشیم قصه های عاشقونه.
شاید من مثل شیرین و تو مثل ?رهاد.
اینها هم خواهد گذشت باید منتظر ماند منتظره تقدیر که سرنوشت برای من و تو چه خواهد نوشت

h_r
Monday 7 May 2007, 10:46 PM
دلا تا کی زنی بر من خروش مردی و غیرت؟
که در عمق وجود من ?زون تر از جوانمردی نمی باشد
ولیکن من نمی دانم چرا هرگز نمی گیری گریبان دگر مردم که تنها حر? مردی می زنند و هیچ عمل در کار آنان نیست
اگر خواهی کنی کاری به راه حق و ایمان و جوانمردی،چونان ?ریاد واویلا و وان?سا به سر کوبند کز وحشت به خود پیچی
زمانه سخت ویران است
و مردم بی خرد باشند
همه با نام ایمان و جوانمردی به ?رق عالمان کوبند
همه با نام ایمان و جوانمردی ره ا?سانه می پویند
همه با نام ایمان و جوانمردی ره ابلیس می جویند
زمانه سخت ویران است
خدایا بی خرد مردم چرا دست ستمکاران با نام حقیقت را ز سرها بر نمی تابند؟
خدایا،ای خدا دردل زنم ?ریاد کای مردم
کجاست آن مردی و عشق و شهادت ها ، شهامت ها، رشادت ها ، جوانمردی و غیرت ها؟
کجا باشد شهیدی کز برای دین و انسانها زند ?ریاد کای شیطان
ز بنیان بر کنم بنیاد ظلم و پستی و مستی؟
کجائید ای شهیدان ، ای جوانمردان با ایمان؟
همه یاران دین ر?تند و جا ماندند ?رزندان ابلیس رجیم دون
عجب باشد که ?رزندان بی ایمان همه ?ریاد دین بر این جهان سر می دهند واز برای دون ایمان_هان،همان شیطان_سر یاران دین را جملگی بّرند
خدایا،بارالها،این چه دورانیست؟
الا ای دل که بر من میزنی ?ریاد مردی و جوانمردی
جوانمردم
ولی طالب نمی باشد
همه نامردمی ها در نظرها مردمی باشد
و آن گه که زنی ?ریاد کای مردم حقیقت این نمی باشد شوی یک دشمن دیرین دین و عصمت و غیرت
به آسانی به نامت می خورد انگ سیه روئی و آن گه می کنی حیرت
زمانه سخت ویران است
?قط منجی همان صاحب زمان باید
که کاخ ظالمان دین ?رو ریزد
خدایا ای خدا در دل زنم ?ریاد کای یا رب تو بشنو عجز من را لابه دل را
رسان مهدی عالم را
که عالم سخت ویران است
بیا مهدی که دلهای جوانمردان همه در انتظار توست
بیا مهدی جهان غرق است
بیا مهدی
بیا مهدی

Majed
Tuesday 8 May 2007, 03:45 AM
?وق العاده بود... خدایی بیشتر از یه تشکر حقش بود یه پست هم براش بزنم.... منتظر اشعار بعدی هستیم

sara
Wednesday 9 May 2007, 05:02 AM
آسمان با صدای بلندمی گرید
کودک با صدای بلند می گرید
رود با صدای بلند می نالد
باد با صدای بلند می نالد
چلچله با صدای بلند می خندد
کوه با صدای بلند می خندد
اما من!!!
نه بلند می گریم
نه بلند می نالم
نه بلند می خندم
من ?قط...
آهسته اشک می ریزم
آهسته می نالم
و هیچ گاه نمی خندم

sonnet
Saturday 12 May 2007, 05:56 PM
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هر کسی می خواهد وارد خانه ی پر عشق و ص?ایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند

شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار

خانه ی دوست همین جاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه ی دوست کجاست

(گ?ته شده توسط یکی از دوستان)

sara
Wednesday 16 May 2007, 10:36 AM
در تنم چیزیست
نمی دانم این راز چیست
نمی دانم از کجا آغاز شد
نمی دانم پایانش کجا بود
غمگینم اما نمی دانم چرا
صورتم خیس است اما نمی دانم چرا
چه کسی باعثش بود
چه کسی بال کبوتر عاشق را شکست
چه کسی خواست ما تنها بمانیم
چیست در قلبم
که می ?شارد آن را
ن?س هایم به شماره اند

sara
Sunday 24 June 2007, 01:20 PM
در زیر آب می دیدم کسی را
برای نجات یا?تن تقلا می کرد
پاهایش را محکم می کو?ت
دستانش را با تمام قوا تکان می داد
و من آرام می نگریستم
بدون هیچ حرکتی
او دست و پا می زد
و بیشتر از پیش ?رو می ر?ت
ولی من آرام آرام بالا می ر?تم
او در قعر تاریکی
و من روشنایی را به وضوح می دیدم
گرمای نور خورشید را حس می کردم
من بر روی آب شناور
ولی هیچ اثری از او نبود

ENDIRA
Tuesday 26 June 2007, 01:43 PM
--- قيامت زل? ستيز خاطره ها

مرا در قباي عطش گون سرنوشت
به پيش مي خوانند

كاشكي ها

داشتن ها

كمند خام ?ام طپش ها

شروعي از ترانه
مشتي خاك

?رار پاسخ
در پيچ ناتمام ...


بي نياز از غزلواره تا شده

گر يه هاي ما شدن
تو بودن
رخت بر استين باد بستن

انشائي شب شده
تار تنيده در ثبات

معنا خوردن

اجابت قصه ها

تملق پس ا?تاده ا?تاب

اه

سرايم بي اجر شده
رگهايم ملامت گون
دستهايم سيراب از تمام

قا?يه ام سوخت
ردي? تر شد
نوشيدن . خشك

اوار شد غروب .....


در جولان قدمهايم
ائينه غرق شد
پروانه يتيم.


1385/11/1 *ENDIRA *




( روزهاي خوبي را براي شما اهالي نت اهنگ ارزو دارم. خدا حا?ظ ) :am

ENDIRA
Tuesday 17 July 2007, 02:12 AM
--- پائيز مي بارد

اتش مي گيرم

?قر مي ?روشم

در تو قرباني مي شوم

و اندك پياله ام را

در ?ردائي دورتر

به تو مي سپارم

تا از من سيراب شوي

اي كاش ...


* ENDIRA *
10/10/85

ENDIRA
Tuesday 17 July 2007, 02:20 AM
--- پشت پله هاي قوس دار شب

يه ستاره چيدم و

گذاشتم گوشه ي عكس يادگاري

شمع بهت كرد

لحظه اي خنديد
.
.
.

حالا من موندم

يه يادگاري سوخته و

اسموني كه

اه ...

يه ستاره اش كم.


* ENDIRA *
30/9/85

hazrate_eshgh
Thursday 9 August 2007, 08:43 PM
تو غروب سرد پاییز دل من به غم اسیره/از غم دوری چشمات داره گوشه ای می میره//توی باغ عشق تو من،یه گل شکسته ساقه ام/من همون شقایقم که غم تو باز شده داغم//برگی ام که باد غم ها منو از شاخه جدا کرد/چشم به راهی که مصیبت همیشه منو صدا کرد//داره خورشید دیگه میره شب جای اونو می گیره/دل من به نور چشمات همچو عاشقی ?قیره//تو شبای تیره ی باغ، تو رو روبروم می بینم/تو هنوز همون درختی ولی من روی زمینم//اگه من روی زمینم هنوزم تو رو می بینم/باز می شم خاک واسه ریشت تا بازم تو رو ببینم
hazrate_eshgh
اگه دوستان نظر بدن خوشحال می شم.

hichnafar
Thursday 9 August 2007, 08:57 PM
زیبابود،اگرمایل باشیدمی تونیدشعرهاتون روتوی تاپیک نقداشعاربذاریدتاهمه نظردقیق تری بدن.
ممنون.
__________________________
کاش رویاهای آدمی انقدر بزرگ نبود
کاش ?رداهای قشنگ انقدردورنبود
کاش وجودآدمی انقدرپیچیده نبود
کاش دوست داشتن انقدردشوارنبود

hazrate_eshgh
Tuesday 14 August 2007, 09:40 PM
راستش بخش نقد اونقدر بی جنب و جوشه که ترجیح می دم ازهمین قسمت استفاده کنم.بازم می گم اگه نظر بدید خوشحال می شم.مرسی

hazrate_eshgh
Tuesday 14 August 2007, 09:44 PM
روی شیشه ی دل من گرد غصه باز نشسته/شیشه ی پنجره ای که دستای تو اونو بسته/توی گوشه ی اتاقک شده از بی کسی خسته/اسیر قاب عذابه ولی از عشق تو مسته/آره عشقت یه بهونه است واسه بودن دوباره/واسه اون لحظه که دستات غصه ها رو بر می داره/می شه چشمات چو ستاره به شب غزل می باره/جون می گیره اون ترانه که تو رو یادم می یاره/پس بکش دست نوازش روی شیشه ی وجودم/شیشه ی پنجره ای که رو به عشق تو گشودم/که اگه نبود خیالت تا حالا شکسته بودم/آره من به یاد عشقت این ترانه رو سرودم

hazrate_eshgh
Friday 17 August 2007, 06:13 PM
عشق: واژه ای زیباست در گلواژه ی رویای من//چون طلوع روشنایی در دل تاریکی شب های من
عشق : نقشی از رنگین کمان رنگ رنگ زندگی // عشق یعنی درگهش باشد برایم جایگاه بندگی
عشق : بو ستانی پر ز گل های بهار انتظار // عشق یعنی بر دلم نقشی بزن تا که بماند یادگار
عشق: مهتاب شبای آسمان کم ستاره بی ستاره // عشق یعنی در فراغت اشک من باران ابر نوبهاره
عشق : تمنای وصالت همه شب تا به سحر // عشق یعنی گوشه ی چشمی به قلب عاشق من کن نظر
عشق : همان اشک زلال شب تنهایی توست//عشق یعنی در نگاهت می شود دنیایی از زیبایی جست
عشق : ....تو بگو

kaka
Sunday 19 August 2007, 10:46 PM
بابا شاعر.......... خيلي قشنگ بود ما كه استفاده كرديم

اينو جدي مي گم

kaka
Friday 28 September 2007, 07:56 AM
منم يه شعر از خودم مي ذارم

اميدوارم خوشتون بياد


در انتهاي كوچه هاي بي كسي

دوباره اين دل شكسته را صدا زدم

دوباره اين دل بهانه گير و لوس را

به حرمت قشنگي گذشته ها صدا زدم

مرا ببخش اين دل شكسته در غياب تو

مرور مي كند تمام دفتر سراب خاطرات تو

دلي كه از تو بي وفايي و ستم كشيده است و

بارها و بارها حروف درد را به جان خريده است

من اين دل شكسته را به بي وفايي تو طرد كرده ام

ولي چه فايده كه من تو را و اين دل بهانه گيرو لوس را دگر ترك كرده ام

:ag:g

fanoos
Friday 28 September 2007, 10:55 PM
سلام کاکا جان بالاخره اون شعره مود علاقه مارو نذاشتیا

hazrate_eshgh
Saturday 29 September 2007, 04:19 AM
کدوم شعر؟این یکی که خوب بود.اون یکی رو بذار.

sara
Saturday 29 September 2007, 10:40 AM
پرده ی اتاق را کنار می زنم
چشمان خسته ام را به ماه می دوزم
همدم شب های تنهاییم
نمی توانم جلوی اشک هایم را گیرم
و باز از گونه هایم سرازیر می شوند
گویی ماه نیز با من می گرید
گویی با من سخن می گوید
آسمان بر چشم های همیشه خیسم
حسرت می خورد
دیوار های اتاقم
شاهد لحظه های تنهاییم هستند
دست لرزانم را بر روی آنها می کشم
و تک تک شب های بی قراریم را
به خاطرم می آورند
تمام شب هایی که به خاطرش گریستم
شب هایی که دست یاری به سویش دراز کردم
و مرا دریاب ...مرا دریاب سر دادم
به یاد می آورم روزهای با تو بودن را
و دوباره در حسرتت اشک می ریزم

hazrate_eshgh
Saturday 29 September 2007, 01:41 PM
زیبا بود.باز هم از این کارا بکنید.

sara
Sunday 30 September 2007, 01:03 PM
می گفت برایت قصری می سازم
قصری که باغش را گل های نرگس پر کرده باشند
قصری که ستون هایش از طلا
دیوار هایش پر از نقش طبیعت
سقفش از شیشه،
تا همیشه انوار خورشید
نوازشگر صورت زیبایت باشد،را می سازم
قصری پر از پرندگان زیبا
تا صبح ها با صدای زیبای آنها
چشم بر دنیا گشایی
قصری که از میان آن رود خانه ای عبور کند
و صدای گذر آب روحت را نوازش دهد
می گفت دوست دارم همیشه
لب هایت پر ز تبسم زیبای بهاری باشد
گیسوانت آشفته،آویزان بر شانه هایت
دستانت همیشه باز برای به آغوش کشیدنم
می گفت زندگی را برایت همانند بهشت می سازم
ولی کو؟کجاست؟
کجاست آن قصری که باغش را
گل های نرگس عطراگین می کنند
ستون هایش طلا
دیوار هایش نقشی از طبیعت
سقفش شیشه،کجاست؟؟
کو آن لبخندی که می خواستی ارزانیم داری؟
کو آن بهشتی که تجسم کرده بودی؟
نه تنها وعده هایت بر باد رفت
که خود نیز با آنها بر باد رفتی

akanani
Monday 1 October 2007, 09:27 AM
سارا جان بسیار شعر زیبائی بود . کارت حرف نداره

fanoos
Saturday 21 November 2009, 01:20 PM
بي خداحافظي




تو مي روي و زنگ گام هاي آخرت به گوش مي رسد



خيال من بخار مي شود به روي شيشه ها



و ياد تو ميان اشك هاي من جوانه مي زند



تو مي روي و چشم من به انتظار



تو مي روي و دست من به سوي دست هاي رفته ات دراز



نگاه تو به جاده هاي پشت سر به راههاي پيش روست



و چشم پرنياز من به سوي آسمان :



خدا كند خبر بگيري از كسي كه مانده پشت پنجره



خدا كند دوباره راه گم كني



خدا كند...

ماهک
Wednesday 27 January 2010, 11:16 AM
کاش نباشی و نباشم ای کاش

چکار کنم که از چشام بیفتی؟
چکار کنم در به درت نباشم؟
بری زخاطرم واسه همیشه
صبح تا غروب منتظرت نباشم؟
چکار کنم وقتی که اسمت میاد
گُر نگیرم، آتیش نشم، نسوزم
نمی دونی بی تو چیا شنیدم
کاش می دیدی چی اومده به روزم
یادت میاد می گفتی که دلبرم
گریه نکن بی گریه ام عزیزی
حالا همه بهم می گن دیوونه
چرا داری بی خودی اشک میریزی؟!
حالا شدم مسخره این و اون
همه می گن با تو بودن محاله
کاشکی یه روز بیدار بشم بیبنم
جدایی ها فقط خواب و خیاله
همه می گن این آخر ماجراست
قصه ی تو هم اینجوری تموم شد
چه سالهایی گذشت از زندگیتون
چه گریه ها رو شونهاش حروم شد
نمی دونم چه جوری زنده ام من
حالا که دیگه امیدی نمونده
لعنت به زندگی به این نفسها
لعنت به هر چیزی که زنده مونده
هرگز نشد که فکر کنم یه روزی
اینجوری از دستای تو جدا شم
من اون بودم که خیلی خیلی ساده
حاضر بودم به جای تو فدا شم
ببین چه جور قصه به اینجا کشید
چه جوری شد که از دلم گذشتی
رفتی ندیدی که چطوری مُردم؟!
رفتی و انگار دیگه برنگشتی
حالا دیگه من می دونم تمومه
من و تو هرگز دیگه ما نمی شه
گره خوردم به دستای دیگری
گره ای که هیچ جوری وا نمی شه
کاش که یه روز خاطرهات پاک بشه
یادم بره کی بودی و چی گذشت
یه روز بودی تمومی وجودم
دیدی چطور برگ زمونه برگشت؟!
حرف بزن تموم کن این جنون رو
بگو به من دیگه دوستم نداری
بگو دلت یکی دیگه رو می خواد
بگو نه عشق مونده نه بی قراری
حرف بزن یا برو و یا بمیر
برو زخاطرم بمیر و نباش
نفس نمی کشم اگر نباشی
کاش نباشی و نباشم ای کاش

ماهک
Wednesday 27 January 2010, 11:42 AM
چگونه گویمت که ساده نیست حرف عشق
مرا به لالی ام ببخش
منی که شب تا سپیده را نخفته ام
تمامی وجود خویش را در دلم فقط به ماه گفته ام
ولی دوباره در نگاه تو غرق گشته ام
مرا به لالی ام ببخش
کدام سٌر در نگاه توست
که با دو چشم مهربان مرا به اوج می بری
به اوج، اوج کهکشان
چه گویمت
چگونه گویمت که «عاشقم»
به ماه گفته ام ز مهر تو
به تک تک ستاره
ولی چگونه گویمت که غرق می شوم
تا به روی چهره ام ز مهر میکنی نگاه
درون راز مهر تو ندیده ای چگونه غرق می شوم؟ و
در دلم خدا خدای می کنم نباشد این کرانه نه منزلی نه ساحلی
چگونه گویمت که هیچ ساده نیست
قسم به واژه های کال شعر من
قسم به هرچه خوبی است قسم به عشق که سوختم در تبت ولی چگونه گویمت حقارت کلام را
که دل کباب می شود ولی هنوز واژه های شعر من رو به سردی اند.
چگونه گویمت از این عطش
از این گزنده آتشی که در دلم شراره می زند
مرا به لالی تمام واژه ها ببخش
که سوختم
ولی چه گفتمت؟ جز اینکه ساده گفتمت:
همیشه دوست می دارمت..... همیشه دوست می دارمت

ماهک
Wednesday 27 January 2010, 03:48 PM
برو...

دیگر برای ماندنت شعری نمی خوانم برو
دیگر دل افسرده را از خود نمی رانم برو
سنگ دلت با طعنه گفت روزی روم تنها شوی
حالا همان روز آمده تنها نمی مانم برو
در پشت کوه این غرور خورشید عشقم بی فروغ
آری غرور سنگیت کرده است رنجانم برو
وقتی که ساحل می شدی چون موج جوشان می شدم
موجم شوی طوفان شوی چون باد سرگردان شوی آرام می مانم برو
چون بانگ رفتن می زدی چشمم به راهت می گریست
اینک برای رفتنت من خود غزلخوانم برو
بودم اسیر عشق تو محکم نمودم بند را
تا عمر دارم بعد از این از تو گریزانم برو
گفتی پشیمانی دگر، اینبار هم من را ببخش
معنای حرفت این نبود من خوب می دانم برو
گفتی که باشد می روم اما دلیلش را بگو
من چشم در چشمان تو گویم نمی دانم برو
اشکی به روی گونه ات آرام می لغزد ولی
این غصه ناچیز و کم است از درد هجرانم برو

ماهک
Wednesday 27 January 2010, 03:53 PM
دیگر پس از این نمی شوم خر
بر دامن تو نمی نهم سر
از غصه اگر بنالدم جان
از ناله او اگر شوم کر
لب گر بشو ز غصه خاموش
جان گر بشود ز غصه پرپر
دیگر پس از این چو ماه شبها
در خانه ی تو نمی کشم سر
از جام لبت نمی خورم می
دور حرمت نمی زنم پر

arezuhaa
Wednesday 10 February 2010, 10:23 AM
سپرد دام به یاد من دیوانه که تو
چو غزالی همه پابند به رویا ی منی
نتوان رفت به راهی مگر از راه خیال
چو بخواهی که از این دارن راهی ببری
سحر از باد صبا گفت خبرآوردست
که همه مژده ی دیدار تو دادن زمرال
مگر از دام رهایی که تو را باز برند
که همین بند بباشد پره ی یاد و خیال
تا که اکسیر وجودت رمه درخون من است
تو اسیری ز دلم حکم به فرمان من است
نتوانم که تو را قسمت صد ساله کنم
به همان راه قسم بند تو آن جان من است
ساغر از کو ی تو ناگه ره صد ساله گرفت
دل من در پی سیما ی تو در دام گرفت
چو بگیر ی و بری جان مرا بر تو حلال
ز همین ساغر کوچک نفسم باز گرفت

arezuhaa
Wednesday 10 February 2010, 10:31 AM
باور نکردم تا به حال یاری که با خود داشتم
یاری برای من نبود خنجر به دستی داشتم
از پشت برایم دشنه و از روبه رو لبخند بود
باور نکردم سوختم زیرا که یاری داشتم

sam06
Friday 9 April 2010, 06:50 PM
در راه عشق ندیدم مثل تو
در راه تو حقیرم واسه تو
راه عشقت بسی طولانی
همه جا گشتم ندیدم کجایی؟
با تا ببینم گل روی ماهت
بیا تا بچینم گیسوی سیاهت
کر کردم گوش عالم عاشقم
بی تو من بی قرارم ای عزیزم
بیا تا رویم ما در این راه
نخواهم با تو من دگر ماه

لطفا نظر بدهید.:39: