PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : افاضات یک هالو (اشعار استادعالی پیام)



arezuhaa
Saturday 31 July 2010, 06:38 AM
با درود فراوان
امروز تصمیم گرفتم اشعاری از شاعر بسیار خوب معاصر استاد محمد رضا عالی پیام متخلص به هالو رو براتون بذارم
و ترجیح میدم بیوگرافی ایشون رو از زبون خودشون بخونید:


You can see links before reply

من : پروفسور ثقه الاسلام تیمسار دکتر حاج سید مهندس محمد رضا خان رو خوب میشناسم . بچه ناف تهرونه. تو محله گذر لوطی صالح به دنیا اومده و تو صامپزخونه مدرسه رفته و تو خیابون میتی موش (شاپور) بزرگ شده . با این که دیپلم ریاضی داشت , خدا زد پس کله اش و رفت دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران. با این که رشته ی تحصیلی اش گرافیک بود , باز خدا زد پس کله اش و سر از سینما در آورد. تا حالا هم دوازده تا فیلم سینمایی و سریال به عنوان بازیگر , طراح صحنه و لباس , فیلمنامه نویس , مجری طرح, کارگردان و تهییه کننده تو کارنامشه. به علاوه ی هفتاد هشتاد تا فیلم مستند صد من یه غاز. چند سالی یه که مرتکب شعر می شه , اونم شعر طنز و هالو تخلص میکنه . این آقا با این قد قواره اش , گذشته از اون که عضو کانون فیلمنامه نویسان سینمای ایران , عضو شورای مرکزی و دبیر انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران , انجمن صنفی شرکت های تبلیغاتی و عضو دایمی آکادمی داوری خانه سینما ست , عضو چند انجمن ادبی هنری تهرون هم هست. حالا بگذریم که مدیر عامل موسسه مینا فیلم و با حفظ سمت , مدیر مسئول موسسه تبلیغاتی دایره مینا هم هست. روده درازی نکنم. شعراش رو بخونین تا بفهمین چه معجونیه!

arezuhaa
Saturday 31 July 2010, 06:46 AM
گفتم - گفت با حافظ (You can see links before reply)










نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس


ديدم به خواب حافظ ، توي صف اتوبوس


گفتم: سلام خواجه ، گفتا عليك جانم


گفتم : كجا رواني ؟‌ گفتا : خودم ندانم


گفتم : بگير فالي ، گفتا نمانده حالي


گفتم : چگونه اي ؛ گفت: در بند بي خيالي


گفتم كه : تازه تازه شعر و غزل چه داري


گفتا كه : مي سرايم شعر سپيد باري


گفتم : ز دولت عشق ؟‌ گفتا كه : كودتا شد


گفتم : رقيب ؟ گفتا :‌ بدبخت كله پا شد


گفتم : كجاست ليلي ، مشغول دلربايي؟


گفتا شده ستاره در فيلم سينمايي


گفتم بگو ز خالش آن خال آتش افروز


گفتا : عمل نموده ديروز يا پريروز


گفتم : بگو ز مويش ، گفتا كه مش نموده


گفتم : بگو ز يارش ، گفتا : ولش نموده


گفتم: چرا‌ ؟ چگونه ؟ عاقل شدست مجنون؟


گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون


گفتم : كجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش؟


گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش


گفتم : بگو ز ساقي حالا شده چه كاره


گفتا : شدست منشي در توي يك اداره


گفتم : بگو ز زاهد آن رهنماي منزل


گفتا كه دست خود را بردار از سر دل


گفتم : ز ساربان گو با كاروان غم ها


گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا


گفتم : بكن ز محمل يا از كجاوه يادي


گفتا :‌ پژو دوو بنز يا گلف تك مدادي


گفتم كه :‌ قاصدت كو؟ آن باد صبح شرقي


گفتا كه : جاي خود را داده به فاكس برقي


گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره


گفتا :‌ به جاي هدهد د يش است و ماهواره


گفتم :‌ سلام ما را باد صبا كجا برد


گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟


گفتم : بگو ز مشك آهوي دشت زنگي


گفتا كه :‌ ادكلن شد در شيشه هاي رنگي


گفتم: سراغ داري ميخانه اي حسابي


گفت : آن چه بود از دم گشته چلو كبابي


گفتم : بيا دو تايي لب تر كنيم پنهان


گفتا :‌ نمي هراسي از چوب پاسبانان


گفتم : شراب نابي تو دست و پات داري


گفتا : به جاش دارم وافور با نگاري


گفتم : بلند بوده موي تو آن زمان ها


گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها


گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟


گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي

arezuhaa
Saturday 31 July 2010, 10:34 AM
یک سوال بی جواب (You can see links before reply)











كودكي كنجكاو مي پرسد:


ايها الناس ، عشق يعني چه؟


دختري گفت: اولش رويا


آخرش بازي است و بازيچه


مادرش گفت: عشق يعني رنج


پينه و ز خم و تاول كف دست


پدرش گفت: بچه ساكت باش


بي ادب ، اين به تو نيامده است


رهروي گفت: كوچه اي بن بست


سالكي گفت: راه پر خم و پيچ


در كلاس سخن معلم گفت:


عين و شين است و قاف ، ديگر هيچ


دلبري گفت: شوخي لوسي است


تاجري گفت : عشق كيلو چند؟


مفلسي گفت: عشق، پركردن


شكم خالي زن و فرزند


شاعري گفت: يك كمي احساس


مثل احساس گل به پروانه


عاشقي گفت: خانمان سوز است


بار سنگين عشق بر شانه


شيخ گفتا: گناه بي بخشش


واعظي گفت : واژه بي معناست


زاهدي گفت: طوق شيطان است


محتسب گفت: منكر عظما است


قاضي شهر عشق فرمود


حد هشتاد تازيانه به پشت


جاهلي گفت: عشق را عشق است


پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت


رهگذر گفت: طبل تو خالي است


يعني آواز آن ز دور خوشست


ديگري گفت: از آن بپرهيزيد


يعني از دور كن بر آتش دست


چون كه بالا گرفت بحث و جدل


بين آن قيل و قال من ديدم


طفل معصوم با خودش مي گفت:


من فقط يك سوال پرسيدم !

arezuhaa
Monday 2 August 2010, 02:44 PM
عیسی به دین خود - موسی به دین خود (You can see links before reply)


خاخامي و كشيشي و شيخي خدا پرست
بودند همسفر همه همراه كاروان
در بحث و گفتگو كه چه سان خرج مي كنند
صدقات و نذر و وقف و وجوهات بيكران
خاخام گفت: روي زمين مي كشم خطي
پول و طلا و نقره بريزم به روي آن
در سمت راست آن چه كه آمد از آن من
درسمت چپ از آن خداوند لامكان
گفتا كشيش: من بكشم گرد ، دايره
وان گاه پول صدقه بپاشم در آن ميان
بيرون دايره ، ز براي من و عيال
در مركز آن چه ماند ، براي خدايگان
شيخ از چنين مهاجه آشفت و نعره زد
اي لعنت خدا به شما ، اي حراميان
دست طمع دراز به آتش نموده ايد
دوزخ گشوده بهر شما معده و دهان
مال خداست آن چه كه انفاق مي شود
او مالك است و رازق روزي انس و جان
ما بندگان بي سر و پا را نمي سزد
بيت المنال و مال خدا را چپو چپان
تصميم از آن اوست كه روزي به ما دهد
يا نعمتش دريغ نمايد ازين و آن
عيسي به دين خويش و موسي به دين خويش
باشد درست ليك نه از بهر آب و نان
آن دو ازو سوال نمودند شيخنا
پس شيوه ي تو چيست ؟ بگو از برايمان
گفتا كه: من به عرش بپاشم هر آن چه هست
وانگاه گويم اي ملك الملك و المكان
اين ها همه از آن تو باشد بدون شك
بردار هر چه را كه بود ميل تو در آن
سهم من است هر چه که برگشت بر زمين
سهم خداست آن چه بماند در آسمان
هالو در اين ميانه سر ماست بي كلاه
باور نمي كني ،‌ برو تاریخ را بخوان

mixer
Saturday 7 August 2010, 03:13 PM
درورد بی کران بسیار عالی . . .

arezuhaa
Sunday 8 August 2010, 07:03 AM
بگیر و ببند


ميگن بدجور گير و داره تهرون
تموم لات و لوتا رو گرفتن
به جرم ارتباط غير شرعى
ميگن مجنون و ليلا رو گرفتن
تموم شاعرا رو جمع كردن
رهى، خيام، نيما رو گرفتن
سپس جامى، نظامى، شيخ سعدى‏
منوچهرى و صهبا رو گرفتن
چو وامق ديد مأموران ارشاد
فلنگو بسته عذرا رو گرفتن
از اون جايى كه پارتى داشت يوسف‏
فقط دوست زليخا رو گرفتن
قِسِر در رفته‏ان شيرين و خسرو
اونام فرهاد تنها رو گرفتن
پس از اون، حافظ مست عرق خور
خمار بى سر و پا رو گرفتن
شنيدم ايرج ِ ميرزا گير افتاد
رييس بچه بازا رو گرفتن
ميگن لو رفته باباطاهر لخت
بدون لنگ بابا رو گرفتن
و بعدش شاهد و ساقى و مطرب
ميگفتن هر سه چار تا رو گرفتن
به تعقيب و گريز ترك شيراز
سمرقند و بخارا رو گرفتن
به جرم عشقبازى روز روشن
قنارى، فنج، مينا رو گرفتن
توى جردن به جرم بدحجابى
همين ديروز حوا رو گرفتن
تو خونه تيمى ِ يه تيم فوتبال
على دايى، نكيسا رو گرفتن
برا مالوندن ملى گراها
تموم ملى پوشا رو گرفتن
حوالى ولنجك تو يه پارتى
چهل تا مست رسوا رو گرفتن
هنرپيشه فراوون بوده اون جا
فقط جمشيد آريا رو گرفتن
ببخشيد، غير از اون يكى ديگه‏ام بود
كى بود؟ هان ! فاطمه معتمد آريا رو گرفتن
چرا اين مصرعش بالا بلنده ؟
شايد چون دست بالا رو گرفتن
از اون وقتى كه دانا شد توانا
تواناهاى دانا رو گرفتن
ميون صفحه‏ى شطرنج، ديشب
وزير مشكى و شا رو گرفتن
نه تنها رستم و سهراب و بيژن
آناهيتا، آنيتا رو گرفتن
به خاك و خون كشيد اسكندر اين ملك
ولش كردند و دارا رو گرفتن
به جرم اجتماع بى‏مجوز
سه مرغابى رو تو دريا گرفتن
شد آقا شاكى از طوبى عيالش
ولى بر عكس، آقا رو گرفتن
ميگن طوبى به قاضى رشوه داده
از اين رو سوى طوبي رو گرفتن
درون دادگاه بلخ دزدو
رها كردند و بنا رو گرفتن
شكايت كردن از عيسا پزشكا
به جا عيسا، يهودا رو گرفتن
ميگن ليلاج اوستاى قماره
به جا اوستا، اَو ِستا رو گرفتن
فريدون مشيرى شعر مى‏گفت
فريدون هويدا رو گرفتن
به جرم حمل نيم مثقال شيشه
تموم شيشه بُرها رو گرفتن‏
يكى قليون كشيده توى دربند
تموم اهل اون جا رو گرفتن‏
براى زهره چشم از بچه‏هامون
زدن دارا و سارا رو گرفتن‏
گزارش داده چوپان دروغگو
كه دهقان فداكارو گرفتن‏
براى قافيه ما رو ببخشيد
كه حال شاعر ما رو گرفتن‏
براى خوندن اشعار هالو
يكى مى‏گفت: ملا رو گرفتن

BaBak_ParSian
Sunday 8 August 2010, 09:43 AM
سپاس جالب بود

mehdihooman
Tuesday 24 August 2010, 07:42 PM
جالب بود . اشعار هالو هميشه شنيدنيه . مخصوصاً‌ گاويه ايشون

leon.2764
Wednesday 25 August 2010, 05:50 AM
خيلي جالب بود
مرســــــــــــــــــــــ ــــي

arezuhaa
Wednesday 25 August 2010, 01:51 PM
جنگ جهانی سوم


شبی رنجيده خاطر شد ز من يار
نثارم كرد نامربوط بسيار
كه من شايسته ی شاهنشهانم
نه مثل تو گدای كوچه بازار
كسی مثل سزار امپراطور
و يا سلطان ايرانی خشايار
مرا بهرام و كيكاووس لايق
جم و خاقان و اسكندر سزاوار
اسير خال من جمشيد و بيژن
تزار روس در مويم گرفتار
اگر بودم زمان خسرو پرويز
كجا مي گشت شيرين را خريدار
اگر با من اتلو آشنا بود
كجا دزدمونا مي شد ورا يار
اگر قيصر مرا مي يافت ، مي كرد
خراج ملك خود را بر من ايثار
مرا مي ديد اگر شاه بخارا
خودش را روز و شب مي كشت صد بار
كجا بودي ببيني مي شدم من
زن عقدي نادرشاه افشار
كلات نادري مهريه ام بود
مرا پشت قباله دشت زنگار
ز من مي كرد فوري خواستگاري
نشاني داشت ارمحمود سردار
به راضي كردن من شاه عباس
چهل بار شتر مسكوك دينار
مرا گر ناصرالدين شاه مي جست
برايش سوگلي بودم به دربار
مرا مي برد با خود چين و ماچين
بدون شك امير قوم تاتار
بله ، تيمور لنگ از عشق رويم
پياده مي دويد از ري به خوانسار
***
به او گفتم : همه شاهان فدايت
به جز آقا محمد خان قاجار
در آن تاريخ كاندر جزوه ي تست
شده عاشق روي عاشق تل انبار
همان بهتر در اين دور و زمانه
شه و شاهي بر افتاده به ناچار
و گرنه جنگ هفتاد و دو ملت
به پا مي گشت و مي شد كشت و كشتار
براي سومين جنگ جهاني
بود كافي قر و قمبيل سركار

makan
Wednesday 25 August 2010, 03:07 PM
خیلی‌ جالب بودن بازم از کارا بکن:am

MEHRNAM
Wednesday 25 August 2010, 03:36 PM
D:
خیلی باحال بود