AFRooGH
Thursday 14 October 2010, 09:00 AM
هجرانی
جهان بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشم آگین و پرخاش گر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگه بانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفه ئی که بر گرد ان کشیده ایم
خطا نکند
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معمصوما نه یِ خوابش
که از خویش چه بیگانه است!
ماه میگذرد
درانتهایِ مدارِ سردش.
روز
نمی آید
جهان بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشم آگین و پرخاش گر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگه بانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفه ئی که بر گرد ان کشیده ایم
خطا نکند
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معمصوما نه یِ خوابش
که از خویش چه بیگانه است!
ماه میگذرد
درانتهایِ مدارِ سردش.
روز
نمی آید