PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اینم یه شعر ( ! ) از رامتین



Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 04:53 PM
سلام رفقا !
من نه شاعرم ، نه ادعایِ شاعری دارم و نه اصلا قریحه و تواناییِ شاعری دارم . امّا بنا به اون نظریه ای که میگه هیچ ایرانی ای نیست که تو مدّتِ زندگیش ، حدّاقل یه بیت شعر نگفته باشه ، منم گه گاه با برخی از رفقایِ اهلِ حال گفتگویی با زبانِ شعر دارم و چرندیاتی رو به اسمِ شعر ، برایِ هم ردیف می کنیم و حالی می کنیم . بله ، ما اینیم دیگه .
اینم یکی از این دری وری هایی ست که من چند وقت پیش در حین کار به ذهنم رسید و نوشتمش و کمی دستکاری و اینور اونورش کردم و شد این . دیدم حالا که بازارِ شعر و شاعری اینجا داغه و همه دارن شعر میگن ، بذار ما هم از شیر تو شیریِ اوضاع سوءِ استفاده کنیم و این چیزایی که نوشتیم رو اینجا لایِ شعرهایِ بر و بچه ها ، یواشکی به اسمِ شعر ردش کنیم بره !
پس لطفا خیلی جدّی نگیرینش .
شاعرم من ، شعرهایم را مرتّب می کنم
عاشقم ، یارم نیاید از غمش تب می کنم
عارفم ، با عشقِ مطلق بر سرِ دارِ فنا
روز و شب فریاد با خلقِ مُذبذب می کنم
هیچ کارم نیست مانندِ جمیعِ مردمان
روزها می خوابم امّا کار در شب می کنم !
خواستم بوسم لبش را گفت : پولش را بده
چون من امرارِ معاش از راهِ این لب می کنم
هر کجا جمعند عشّاق و بیاشامند می
من به عشقِ رویِ تو ساغر لبالب می کنم
مردمی سرگرمِ دین و حوری و روزِ جزا
من فغان از مردمانِ اهلِ مذهب می کنم
هرکجا جمع اند این قومِ ضعیف و بی هنر
با تفاخُر می روم ، بادی به غبغب می کنم
قافیه تنگ است و من شعرم نمی آید دگر
لاجرم ختمِ بیان و حرف و مطلب می کنم !

ببخشید دیگه !
خوش باشین . فعلا ، یا حق !

mika120
Friday 29 October 2010, 05:14 PM
چون من امرارِ معاش از راهِ این لب می کنم

وزن رو خراب كرد انگار !!!
ولي زيبا و قشنگ و پر درد بود !!!
الحق حال كردم !!!

mehdihooman
Friday 29 October 2010, 05:16 PM
شعر زيبايي بود رامتين جان .
دوست دارم اشعار ديگرت رو بخونم

Mehraneh
Friday 29 October 2010, 05:17 PM
سلام آقا رامتین
شعر بسیار با مزه ای بود...
بابا شما هم اینکاره هستیاااا
ولی جا حس می کنم اگه وقت و تمرک بیشتری بذارید می تونید شعر های خوبی بسرایید
ممنون که نمون کارتون رو گذاشتین
شدیدا منتظر خواندن کارای دیگتون هستم

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 05:28 PM
چون من امرارِ معاش از راهِ این لب می کنم

وزن رو خراب كرد انگار !!!
وزنش اشکالی نداره . برایِ خود من هم مشکوک بود ، امّا برای یکی دو نفر آدمِ اینکاره که خوندمش ، گفتند ، مشکلی نداره . حتّا به این فکر افتاده بودم که این مصرع رو عوض کنم و بجایِ " معاش " بذارم " معیشت " و البـتّه چند واژه یِ دیگه رو هم عوض کنم که روان تر بشه ، امّا بهم گفتن ایرادی نداره و منم دیگه دست بهش نزدم . بازم مرسی !

شعر زيبايي بود رامتين جان .
دوست دارم اشعار ديگرت رو بخونم


سلام آقا رامتین
شعر بسیار با مزه ای بود...
بابا شما هم اینکاره هستیاااا
ولی جا حس می کنم اگه وقت و تمرک بیشتری بذارید می تونید شعر های خوبی بسرایید
ممنون که نمون کارتون رو گذاشتین
شدیدا منتظر خواندن کارای دیگتون هستم
بابا ! اولش کفتم که ماجرا رو خیلی جدّی نگیرین !

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 05:28 PM
قشنگه ! و نشون میده که که اهل شعر هستی.
فقط به نظر من طنز و فکاهی و شهر جّدی توش با هم مخلوطه که توی شعرهای بعدی خوبه اینها رو از هم تفکیک کنی چرا که هر کدوم از این نوع شعرها فضا و دنیای ی خاصّ خودشون رو دارند!

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 05:30 PM
نسیمِ سحرم ! مرسی از لطفت . حرفت درسته ، امّا کار کاملا بی اندیشه و بی هدف و " همینجوری دورِ همی " بود ! خیلی جدی نگیرینش . دیدم همه دارن شعر میگن ، حسودی کردم و اینا رو نوشتم !

rumour
Friday 29 October 2010, 06:18 PM
رامتین جان چرا دست کم میگیری آخه؟ این همه هنر داری! هیچ چیزه بعیدی نیست که در شعر هم دستی داشته باشی!
تازه این هم خیلی خوب شده! اگه دوره همی اینه... بخوای واقعا شعر بگی چه شود...
بعد میگیم استاد رامتین میگی نگید!!! خوب خودت حق بده!! هستی دیگه! هههههه

morteza3164
Friday 29 October 2010, 06:19 PM
ها ولک تو هم اره ،نگفتی این شعر رو کجا گفتی .نکنه لای نخلهای احمد آباد گفتی :9:

ولی خیلی زیبا بود دست و پنجت درد نکنه .امیدوارم که قلمت همیشه بکار باشه دوست من :41::41::41:

یا حق

Sina_Yanni
Friday 29 October 2010, 06:23 PM
سلام رامتین جان !

آقا دمت گرم ... . معذرت میخوام ، دمت سشوار . شعر با حالی بود ! خنده دارم بود ! ولی یه جاهایش آدم رو به فکر فرو میبرد ... . مثلا :

مردمی سرگرمِ دین و حوری و روزِ جزا
من فغان از مردمانِ اهلِ مذهب می کنم

اوضاع ... .

راستی ! همه نمیتونن شعر بگنا رامتین جان . به خودت نگاه نکن رامتین .. .

کار هر کس نیست خرمن کوفتن ! گاو نر میخواهد و مرد کهن ... .

یه نمونش من !

من فقط خوب بلدم شعر بداهه بخونم ! نیگا :

اتل متل توتوله ، گاو محمود چه جوره ؟ نه قیافه داره نه بااااکی ، محمود تو چقدر بی عااااری ! والخ ... !

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 06:44 PM
بعد میگیم استاد رامتین میگی نگید!!! خوب خودت حق بده!! هستی دیگه! هههههه
بازم میگم که استاد خودتی !

ها ولک تو هم اره ،نگفتی این شعر رو کجا گفتی .نکنه لای نخلهای احمد آباد گفتی :9:

ولی خیلی زیبا بود دست و پنجت درد نکنه .امیدوارم که قلمت همیشه بکار باشه دوست من :41::41::41:


نه عامو ، مو ای شعر رو تو همی تهرون گفتُم . مو که الان آبادان نیستُم ! دِمِت گرم کا !

راستی ! همه نمیتونن شعر بگنا رامتین جان . به خودت نگاه نکن رامتین .. .


کار هر کس نیست خرمن کوفتن ! گاو نر میخواهد و مرد کهن ... .

نه بابا سینا جون ، از این شعرا همه می تونن بگن ، نگران نباش . تازه همین شعرِ بداهه یِ تو ( ! ) هم خوب بود . البتّه ای شعرِ تو در برخی نسخِ خطّی به این شکل هم اومده :
اتل متل توتوله / ایران خانوم چه جوره / هم غم داره ، هم غصّه / نقشش رو خوردن درسّه / گازش رو بردن هندستون / آشغال چینی بستون / اسمشو بذار واردات / گورِ پدرِ صادرات / هاچین و واچین / ایران رو برچین !

koronzo_piti
Friday 29 October 2010, 07:07 PM
رامتین جان دوست من خیلی حال کردم مخصوصا با اون متن اول !

شعرتون خیلی برام جالب بود
از دل بود به دل نشست

معنای سبکی هم نداشت
باید تعمل می کردی تا مفهوم کامل رو بفهمی
من که خیلی حال کردم

ممنون که من رو دعوت کردید دوست من

Sina_Yanni
Friday 29 October 2010, 07:14 PM
نه بابا سینا جون ، از این شعرا همه می تونن بگن ، نگران نباش . تازه همین شعرِ بداهه یِ تو ( ! ) هم خوب بود . البتّه ای شعرِ تو در برخی نسخِ خطّی به این شکل هم اومده :
اتل متل توتوله / ایران خانوم چه جوره / هم غم داره ، هم غصّه / نقشش رو خوردن درسّه / گازش رو بردن هندستون / آشغال چینی بستون / اسمشو بذار واردات / گورِ پدرِ صادرات / هاچین و واچین / ایران رو برچین !

:21: ! آره کپی این نسخه ی خطی رو دارم رامتین جان . اصلش رو پیش یکی گرو گذاشتم !

ولی دور از شوخی ، همه نمیتونن ... .

soroosh_269
Friday 29 October 2010, 07:16 PM
درود
سپهر راست میگه چرا دست کم میگیرید؟من که دوسش داشتم فقط یه کم زود قافیه به تنگ اومد
حس کردم هنوز خیلی حرف نگفته در این باره بوده و گفتید نه دیگه بسه و قافیه تموم شد!!!!

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 07:25 PM
درود
سپهر راست میگه چرا دست کم میگیرید؟من که دوسش داشتم فقط یه کم زود قافیه به تنگ اومد
حس کردم هنوز خیلی حرف نگفته در این باره بوده و گفتید نه دیگه بسه و قافیه تموم شد!!!!

آخه مگه اصلا من حرفی زدن بودم ، که هنوز چیزی باقی مونده باشه و " حرفِ نگفته " ای مونده باشه ؟!
جدی نگیرید بابا ! امّا مرسی از اظهار لطفت و اینکه اینا رو خوندی و نظر دادی .

Cellist
Friday 29 October 2010, 07:32 PM
رامتین جان واقعا لذت بردم از مضمون و محتوای شعر زیبات...
راستش اینکه دوستان راجع به ردیف و وزن و در کل ظاهر شعر ایراداتی میگیرن خیلی خوبه اما من شخصا به وزن و عروض شعر زیاد اهمیت نمیدم چون خیلی دست و پا گیره!!!
مهم محتوای و معنی شعره که شعر شما هم از این نظر خیلی خوب بود.
موفق باشید...

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 07:35 PM
رامتین جان دوست من خیلی حال کردم مخصوصا با اون متن اول !

شعرتون خیلی برام جالب بود
از دل بود به دل نشست

معنای سبکی هم نداشت
باید تعمل می کردی تا مفهوم کامل رو بفهمی
من که خیلی حال کردم

ممنون که من رو دعوت کردید دوست من



رامتین جان واقعا لذت بردم از مضمون و محتوای شعر زیبات...
راستش اینکه دوستان راجع به ردیف و وزن و در کل ظاهر شعر ایراداتی میگیرن خیلی خوبه اما من شخصا به وزن و عروض شعر زیاد اهمیت نمیدم چون خیلی دست و پا گیره!!!
مهم محتوای و معنی شعره که شعر شما هم از این نظر خیلی خوب بود.
موفق باشید...



جل الخالق ! من که توش معنی ای پیدا نمی کنم .

میگن یه بار شاهی با یکی از شعرایِ دربارش شرط بندی می کنه سرِ شعرِ بی معنی گفتن . قرار میشه که اون شاعر یه شعری بگه که هیچ معنایی نداشته باشه ، امّا شعر باشه و بی نقص ! و قرار میشه که به ازای هر بیت شعر بی معنایی که بگه ، سکّه ای زر بگیره و در ازای هر بیت شعرش که معنا داشته باشه ، دندانی از او رو بکنن و به سرش بکوبند . خلاصه که کلّی زر می گیره و چند تا دندون رو هم از دست میده ! چند بیت از اون شعر اینه :
اگر عاقلی بخيه بر مو مزن / به جز پنبه بر نعلِ آهو مزن

سویِ مطبخ افكن رهِ كوچه را / منه در بغل آشِ آلوچه را

كه نعل از تحمّل مربّا شود / به صبر ، آسيا كهنه حلوا شود

زافسارِ زنبور و شلوارِ ببر / قفس مي توان ساخت ، امّا به صبر !

ظاهرا اسمِ اون شاعر ، خواجه هدایت الله مشرف اصفهانی بوده .
امّا خودمونیم ها ، شعرِ من از این بابا بی معنی تره !

mika120
Friday 29 October 2010, 08:54 PM
رامتين جان ناراحت نشيها ولي بزن تو فاز اشعار ايرج ميرزا از نوع اجتماعيش !!!
خيلي لحنت اون شكلي ميره !!!

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 09:02 PM
عزیزم چرا ناراحت بشم ؟! اتفاقا من عاشقِ ایرج میرزا ام و به شدّت خودش ، اشعارش و صنایعِ ادبی و بی ادبیِ شعرهایِ ایرج رو دوست دارم ! مرسی از اظهار نظرت .

Mohammad_ngml
Friday 29 October 2010, 09:05 PM
زيبا بود رامتين جان... ايشالا به مراتب بالا تر در شعر برسي... همه ي شعرا از همين زمين خاكيها شروع كردند

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 10:49 PM
سلام رامتین جونم بابا دست خوش شعرت عالیه من هیچ اشکالی درش ندیدم.

موفق باشی.

rezaranjbaraan
Friday 29 October 2010, 10:53 PM
رامتین جون خیلی خوب بود حرف دل خیلی ها بود از جمله من...:41:
اما به نظرم هم شعر بود هم کاریکلماتور....:35:
چون واقعا طنز تلخی توش بود....:22:

Don_Ramtin
Friday 29 October 2010, 11:07 PM
رامتین جون خیلی خوب بود حرف دل خیلی ها بود از جمله من...:41:
اما به نظرم هم شعر بود هم کاریکلماتور....:35:
چون واقعا طنز تلخی توش بود....:22:

من واقعا به خودم شک کردم ! دوباره رفتم و یه بارِ دیگه این چرت و پرت های خودم رو خوندم ، واقعا شما ها از کجا این " معانی " ژرف و والا رو تو این پراکنده گویی ها پیدا کردین ؟! خب آدرسش رو بدین منم برم این معانی رو ببینم و بخونم و حدّاقل یه چیزی یاد بگیرم منم !
به هر حال ، مرسی از اظهارِ لطفت عزیزم !

koronzo_piti
Friday 29 October 2010, 11:27 PM
من واقعا به خودم شک کردم ! دوباره رفتم و یه بارِ دیگه این چرت و پرت های خودم رو خوندم ، واقعا شما ها از کجا این " معانی " ژرف و والا رو تو این پراکنده گویی ها پیدا کردین ؟! خب آدرسش رو بدین منم برم این معانی رو ببینم و بخونم و حدّاقل یه چیزی یاد بگیرم منم !
به هر حال ، مرسی از اظهارِ لطفت عزیزم !
می دونی
من خودم رو می گم
تخیلمون قویه اخه
فاز زیاد میدیم
اهل حالیم
تو این مملکت که کسی به ما حال نمی ده
خودمون به خودمون یه حالی بدیم
این معانی رو از همون شعر شما در میاریم از جایمون در نمی یاریم:21:

من خودم چون چیزم چیز زیاد می بینم
اره
حالا دوستان با شعر شما حال کردن این مگه بده؟

Avazekhan
Friday 29 October 2010, 11:57 PM
شاعرم من ، شعرهایم را مرتّب می کنم
عاشقم ، یارم نیاید از غمش تب می کنم
عارفم ، با عشقِ مطلق بر سرِ دارِ فنا
روز و شب فریاد با خلقِ مُذبذب می کنم
هیچ کارم نیست مانندِ جمیعِ مردمان
روزها می خوابم امّا کار در شب می کنم !
خواستم بوسم لبش را گفت : پولش را بده
چون من امرارِ معاش از راهِ این لب می کنم
هر کجا جمعند عشّاق و بیاشامند می
من به عشقِ رویِ تو ساغر لبالب می کنم
مردمی سرگرمِ دین و حوری و روزِ جزا
من فغان از مردمانِ اهلِ مذهب می کنم
هرکجا جمع اند این قومِ ضعیف و بی هنر
با تفاخُر می روم ، بادی به غبغب می کنم
قافیه تنگ است و من شعرم نمی آید دگر
لاجرم ختمِ بیان و حرف و مطلب می کنم !



سلام رامتین جون شعرت خیلی قشنگ بود...
وقتب دیگه کار بجایی رسیده که من چرندیاتمو به اسم شعر به جماعت قالب می کنم... شما باید هم احساس خطر کنی!!! و به عنوان شاعر بیای و شعرهاتو اینجا بذاری...

اومدم ایراد بگیرم گفتم بچه بشین سر جات!!!! یه ایراد الکی پلکی میگیری ! ملت میفهمن هیچی بارت نیست!!! "تا مرد سخن نگفته باشد" و ازین حرفا...!!!
اما از اونجایی که ما به رسوایی بلند آوازه ایم ... گفتم مینویسم نهایت اگه ایراد هم نبود اشتباهمو متوجه میشم...

اون بیتی که نارنجی کردم به نظر من از وزن خارج میشه حتی آوردکش روی کاغذ ... هر چی باز و بسته کردم و شمردم... سر در نیاوردم.. به نظرم مثل اون شعره کمی لایتچسبک باشه!! اگه اشتباه میکنم بگو...

با نظر نسیم سحر هم موافقم ...

قشنگه ! و نشون میده که که اهل شعر هستی.
فقط به نظر من طنز و فکاهی و شهر جّدی توش با هم مخلوطه که توی شعرهای بعدی خوبه اینها رو از هم تفکیک کنی چرا که هر کدوم از این نوع شعرها فضا و دنیای ی خاصّ خودشون رو دارند!


طوریکه در بیت های جدی ذهنم دنبال طنز میگشت... و باعث شد چند بار با شک بیت های جدی رو بخونم.... اگه هر کدوم ازین ابیات به هم مربوط را جدا کنی و چند بیت به هر کدوم اضافه کنی میتونی 2-3 تا شعر خیلی خوب با معانی متفاوت بدست بیاری!!!

خلاصه ببخشید که ما این وسط جفتک پرانی کردیم...
باز هم ازین کارا بکن...

راستی مذبذب یعنی چی؟؟؟!!!؟!؟:39:

tavalode_1fereshteh
Saturday 30 October 2010, 12:02 AM
منم میخواستم بپرسم مذبذب یعنی چی؟معنیشو نمیدونم

Don_Ramtin
Saturday 30 October 2010, 12:12 AM
محمد جونم ! مرسی که اینا رو خوندی ونظرت رو برام نوشتی .


اون بیتی که نارنجی کردم به نظر من از وزن خارج میشه حتی آوردکش روی کاغذ ... هر چی باز و بسته کردم و شمردم... سر در نیاوردم.. به نظرم مثل اون شعره کمی لایتچسبک باشه!! اگه اشتباه میکنم بگو...


این بخش برایِ خودن هم مشکوکه ، امّا اینم جزءِ اون چیزایی که چون شک داشتم از کار بلدتر ها پرسیدم و اونا گفتن مشکلی نداره . امّا به نظرِ من از اون مصرع هاست که باید به زورِ گردن کشیدن ، راست و ریسش کنی ( برایِ شرحِ بیشترِ اصطلاحِ " گردن کشیدن " ، باید اینجا باشی تا عملی و صوتی تصویری توضیح بدم ! )



با نظر نسیم سحر هم موافقم ...

نقل قول:
نوشته اصلي بوسيله نسیم سحر You can see links before reply (You can see links before reply)
قشنگه ! و نشون میده که که اهل شعر هستی.
فقط به نظر من طنز و فکاهی و شهر جّدی توش با هم مخلوطه که توی شعرهای بعدی خوبه اینها رو از هم تفکیک کنی چرا که هر کدوم از این نوع شعرها فضا و دنیای ی خاصّ خودشون رو دارند!


طوریکه در بیت های جدی ذهنم دنبال طنز میگشت... و باعث شد چند بار با شک بیت های جدی رو بخونم.... اگه هر کدوم ازین ابیات به هم مربوط را جدا کنی و چند بیت به هر کدوم اضافه کنی میتونی 2-3 تا شعر خیلی خوب با معانی متفاوت بدست بیاری!!!

اشکال تو اینه که شماها خیلی منو جدّی گرفتین و دنبالِ معنی ای ، ایهامی ، کنایه ای ، چیزی تو این مزخرفاتِ من می گشتین !



خلاصه ببخشید که ما این وسط جفتک پرانی کردیم...


من همیشه از مصاحبتِ با تو لذّت می برم و خوشحالم که تو هم اینا رو خوندی .


راستی مذبذب یعنی چی؟؟؟!!!؟!؟:39:

یعنی کسی که دو دله و نمی تونه انتخابش رو انجام بده . دو به شکّه . ضمنا به معنایِ آدمِ دو رو و سخن چین هم هست .

Avazekhan
Saturday 30 October 2010, 12:42 AM
رامتین جون ممنون از ین همه ابراز محبتت!
یکم بابا خودتو تحویل بگیر...
4تا نوشابه باز کن...
ما که باز میکنیم جون تو .....ایناها ...پارسی کولا....خنک بنوشید!! (حلال!)
ایشالا یادم بمونه اومدم اونجا حتما معنی گردن کشیدن رو به صورت ویدئو کنفرانس! ببینم

بازهم میگم...بازهم ازینکارا بکن....
ما منتظر دومیش هستیم....هیچ جا نمیریم همینجا هستیم..!

sarsabz
Saturday 30 October 2010, 08:06 AM
آقا ممنون. وزنش که کللا حررف نداشت. فقط یه کم موضوعاش پراکنده بوده... اینا رو هم که خودت گفته بودی ولی دیدم نگم خفه میشم!
راستی من داغون این تیکه م:

چند وقت پیش در حین کار به ذهنم رسید

nafiseh
Saturday 30 October 2010, 08:51 AM
آخی قشنگ بود

Mohsen_M
Saturday 30 October 2010, 09:01 AM
درود رامتین عزیز،
کار خیلی قشنگی بود،
دمت گرم

Don_Ramtin
Saturday 30 October 2010, 09:27 AM
مرسی از اظهارِ لطفِ همه یِ رفقا .

بازهم میگم...بازهم ازینکارا بکن....
ما منتظر دومیش هستیم....هیچ جا نمیریم همینجا هستیم..!
کورخوندی محمّد جون ، دیگه گول نمی خورم و از این کلک ها دستِ خودم نمیدم ! هه هه هه !

digilap
Saturday 30 October 2010, 09:44 AM
سلام خوب بود آفرين
فقط گاهي به صورتي بسيار كم رنگ از وزن خارج ميشداگر اشتباه نكرده باشم غزل بود ديگه درسته؟!
بازم شعر بگو
فراموش نكن اگه مدتي شعر نكي نطقت خاموش ميشه و دوباره ناطق شدنت كمي وقت ميبره
شعر بگو
خوب بود
ممنون

r_a_m_i_n
Saturday 30 October 2010, 10:13 AM
درود رامتین جان.....خیلی قشنگ بود....نمیدونم چرا احساس کردم میخوای تو این 4 تا خط شعر همه ی حرفاتو بزنی...اما خوب اگه دقت کنیم میبینیم هیچ حرفیم نزدی......
چون هی موضوع عوض میشد

Don_Ramtin
Saturday 30 October 2010, 10:24 AM
آقا ! به چه زبونی بگم ، اینا فقط یه شوخی بود . نه شعر بود و نه من اصلا به فکر گفتن حرفِ خاصّی بودم ! اصلا جدّی نگیریش .
فقط خواستم حسِّ حسودیِ خودم رو کمی خاموش کنم . آخه اینجا همه داشتن شعر می گفتن . حالا برایِ اینکه اثبات کنم وقتی می خوام حرفی رو با شعر بزنم ، بلدم چه جوری وحدت و پیوستگیِ موضوع رو حفظ کنم ، تو پست بعدی ام نمونه ای از شعری رو که برایِ یکی از رفقا گفته بودم و توش حرفِ خاصّی رو می گفتم ، براتون می نویسم که ببینید ماجرایِ این " فرق فوکوله " !

Don_Ramtin
Saturday 30 October 2010, 12:45 PM
سلام رفقا !
من اینجا یه نمونه شعر ( البتّه فقط اسمش شعر بود و گرنه هیچ شباهتی به شعر نداشت ! ) گذاشته بودم که خیلی از دوستان لطف کردن و خوندن و خیلی هاشون هم برام پیام گذاشتن و اظهارِ نظر کردن و منو شرمنده یِ خودشون کردن . امّا مشکلی که وجود داره اینه که با وجود اینکه من تو همون پستِ اوّل نوشتم که این دری وری ها ، فقط یه شوخیه و اصلا جدّی نگیرینش و بعد هم تو پست هایِ بعدی ، هی رویِ این مسئله تأکید کردم و باز هم گفتم که بابا ، اینا رو جدّی نگیرین و دنبالِ معنی و مفهوم خاصّی توش نباشین . من که شاعر نیستم که بخوام حرفی رو در غالبِ شعر بزنم و یا احساسم رو با شعر بیان کنم . من فقط گه گاهی با برخی از رفقایِ اهلِ دل ، مناظره و مباحثه ای موزون و مقفّا می کنم و چرندیاتی شعرگون و اغلب به زبانِ طنز برایِ هم سرِ هم می کنیم و اینا هیچ ربطی به شعر و شاعری نداره .
امّا وعده کرده بودم که نمونه ای از شعر گفتنم رو برایِ شما بنویسم که بدونید اگه بخوام حرفِ خاصّی رو به زبانِ شعر بگم ، چه جوری می گم و اونوقت دیگه این آشفتگی ها و پراکنده گویی ها و عدمِ ارتباطِ معنوی ، بین ابیاتِ توش نیست .
نمونه ای که می خوام براتون بنویسم ، مربوط میشه به بحثی که حدودِ دو سالِ پیش ، بینِ من و یکی از رفقایِ صمیمیِ من بود و من این شعر رو در جوابش گفتم و براش به صورتِ اس ام اس فرستادم .
ماجرا از این قرار بود که این دوستِ من و همسرش - که هر دو از اهالیِ موسیقی بودند و حرفه ای - شبی در تعطیلاتِ عید به منزلِ ما اومده بودند برایِ عید دیدنی . من با شوهرِ این دوستم همیشه مبادله یِ شعری داشتم و برایِ هم فی البداهه شعر می گفتیم و با اس ام اس برایِ هم می فرستادیم . روز اوّلِ سالِ نو هم من برایی این دوستم شعری فرستاده بودم و عید رو با شوخی به هر دویی اونا تبریک گفته بودم . امّا این پریسا خانوم شاکی بود که چرا من برات پیامِ تبریک فرستادم ، تو بهم جواب ندادی . درحالی که من فکر می کردم که همون شعر که برایِ جفتشون فرستاده بودم ، کافیه دیگه . بعد فردایِ اون روز ، من در حینِ تحمّلِ جریانِ الکتریسیته و گرمایِ اشعه و .... ( در سالنِ فیزیوتراپی ) ، این شعر رو نوشتم و برای این خانم فرستادم :
گفته بودی عیدِ من تبریک گفتی با مسیج
من ندادم پاسخت ، شرمنده یِ رویِ تو ام
با همه درماندگی و پیری و بیماری ام
شاد و برنا می شوم چون عازمِ کویِ تو ام
گرچه من آن شعر را گفتم برایِ جفتتان
چون یکی دانم شما را ، من ثناگویِ تو ام
مردمان چون مست می گردند ، دو تا بینند یک
من یکی بینم دو تا را ، مستِ گیسویِ تو ام !

البتّه بازم تکرار می کنم که این بالایی هم شعرِ واقعی نیست ، بی اشکال هم نیست و منم شاعر نیستم و چنین ادعّایی هم ندارم . خوش باشین . فعلا ، یا حق !

saze_khasteh
Saturday 30 October 2010, 01:46 PM
جناب رامتین همین که طبع آزمایی کردید و جرات رو پیدا کردید در شعر خود نشون دادید قریحه ی کافی برای شعر گفتن حرفه ای رو دارید مطمئنا وقت کافی رو صرف شعر خوندن و گفتن کنید اشعارتون بسیار عالیتر میشود ... خوشبحالتون من اگر چه به شعر علاقه دارم و با شعر آشنا هستم تابحال نتونستم شعر بگم و شاید قریحه اش رو ندارم ...

Gilda
Saturday 30 October 2010, 03:18 PM
اگه نویسنده ی طنز اجتماعی بشید!!
چه شود؟

Bob
Saturday 30 October 2010, 04:28 PM
سلام دوست عزیز
شعرهاتون خیلی قشنگ بود ولی الآن سبک سنتی خیلی طرفدار نداره!
من خودم هم دستی توی شعر دارم و میبینم که از شعرهایی که با زبان عامیانه گفته میشه استقبال بیشتری میشه تا شعرهایی که سبک سنتی رو دنبال میکنه!
شعرتون در قالب سنتی حرف برای گفتن داره،اما پیشنهاد من برای پیگیری حرفه ای اینه که توی زمینه عامیانه تقویتش کنین!
منتظر شعرهای بعدی شما هستیم

koronzo_piti
Saturday 30 October 2010, 04:51 PM
کسی که به هیچ چیز شک نمی کنه ، هیچ چیزی نمی دونه !

نه من شک کردم
شکم به یقین پیوست

Don_Ramtin
Saturday 30 October 2010, 05:40 PM
بابا ، شماها خیلی باحالید ها ! خودتون قدرِ خودتون رو نمی دونید ! من اهلِ شعرم ، خیلی هم از خوندن اشعارِ خوب لذّت می برم . با مولانا زندگی کرده ام . عاشقِ حافظم . صنایع ادبی و لحنِ روان و قریحه یِ سعدی منو کشته . کشته مرده یِ ایرج میرزا هستم . افکار و ایدئولوژیِ خیام رو می پرستم . و به همین دلایل ، می دونم که نه شاعرم و نه می تونم همچین چیزی رو ادّعا کنم . بابا ! چه جوری بگم من شاعر نیستم ! پس منتظرِ نمونه شعرهایِ بعدی و این حرفا نباشید . فقط برایِ خالی نبودن عریضه و اینکه کمی با هم بخندیم ، اون شعرِ اوّل رو نوشتم . والله موقع کار هم همینطوری به ذهنم اومد و اصلا فکر هم روش نکردم . اصلا بلد نیستم فکر کنم !
خوش باشید . فعلا ، یا حق !

morteza3164
Saturday 30 October 2010, 08:29 PM
فکر کنم دوست داری بازم اذیتت کنم . ای استاد . ای بادی بیلدینگ .ای بامرام . ای پاچتو بده وخارونم .ای باغلوا . ای شکلات .ای ...
از شوخی گذشته شعرهای زیبایی بود و لذت بخش .موفق باشی
یا حق

koronzo_piti
Saturday 30 October 2010, 08:30 PM
ای زورو
ای هرکولوس

MEHRNAM
Wednesday 3 November 2010, 11:02 AM
درود! :21: دمت گرم كلي حال كرديم و خنده رفت! جالب بود (منو لطفا" نزن! چون خودم قبول دارم شاعر نيستي! اصلا" حالا كي شاعره؟! مگه ماها كه تا حالا شعر ميذاشتيم شاعريم؟! :24::24: ولي شاعر هم كه نباشي هنر مند كه هستي! خب منو كه خندوندي!)

tirazhe
Wednesday 3 November 2010, 11:09 AM
آفرین

غزلی زیبا در بحر رمل. وزن قافیه را به خوبی رعایت کرده بودید

ادامه بدید و ما رو بی نصیب نذارید

AliB
Wednesday 3 November 2010, 11:20 AM
رامتین جان من هم همونایی که نوشتی (هر اسمی روش بگذاری من هم قبول دارم) خوندم و حال کردم.
دست و پنجت درد نکنه.
اضافه کنم ، اتفاقا با مفاهیم موجود در اولین قطعه هم حال کردم و به نظرم پیوستگی لازم رو داره از نظر مفهومی.

sadra2011
Friday 3 December 2010, 03:22 PM
این تاپیک من رو یاد داستان کباب غاز استاد جمالزاده انداخت اما اونجا مصطفی(جوانی دیلاق .....) شعر که گفته بود بعدش لغب استاد رو برای خودش انتخاب کرد.

ولی آقای رامتین چقدر تواضع؟؟ چقدر فروتنی؟؟

راستی حیف دیگه تو این دوره زمونه نمیشه شعر اجتماعی انتقادی گفت(دلیلش رو خودتون بهتر می دونید) وگرنه الآن می تونستید جای خیلی از طنز نویس ها رو تو روزنامه ها بگیرید