PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رقیق ترین احساسات



صفحه ها : [1] 2

tella
Saturday 4 December 2010, 03:17 PM
سلام به همه دوستان

من این تاپیک رو ایجاد کردم تا تمام دوستانی که دارای احساسات رقیق شاعرانه هستند هر شعر یا قطعه ادبی یا جمله احساسی و هر چیزی که از احساسشون سرچشمه می گیره رو اینجا بنویسن و بقیه هم لذت ببرن.
منتظر نوشته های قشنگ شما هستم.

tella
Saturday 4 December 2010, 03:24 PM
در کنار دریا،روح من آزاد است.
روح من بی پروا در پی آن عشقی است که به دنیا باز است.
من اگر دور روم،من اگر جا ماندم، من اگر با نفس لاله سرخ به ناز نگاه گل رز خندیدم،
با تو اما همه چیز سبزتر است.
با تو اما قلبم،خانه امن شقایق ماند.
در پی اشگهایم یک جهان بی تابی است،
که خدا فاش نکرد راز چشمان پر از آه مرا.

tella
Saturday 4 December 2010, 03:28 PM
تو ظریفی، مثه گلدوزیه یک دختر عاشق،
که دل انگیزترین گلها را، روی رو بالشی عاشق خود می دوزد.
تو قشنگی، مثه تصویر درختی در آب،
مثه دریای جنوب که پر از ذورق آزاد و پریشان گرد است.

Zar
Saturday 4 December 2010, 05:12 PM
او رفت و من در حسرت نگاهی پر راز ماندم .ماندم تا بیاید و پاسخ دهد چراچرا تنهایم گذاشت
در حسرت پرسیدن این سوال هم مانده ام

Zar
Saturday 4 December 2010, 05:16 PM
دنیای کوچیک ما چه بی وفاست قلب آدما چرا از هم جداست ما از بهشتیم ،


اینجا کجاست ؟ پر غم و ترسه چه بی هواست

Zar
Saturday 4 December 2010, 05:45 PM
زمانه او را از خانه مهر بیرون کرد وسکوت هم آوازش بود و عمق وجودش لبریز از تو بودوجودت را ترک کردم ناخواسته و بی صدا...

اما زمانی به سراغت آمدم که دیگر برایت مرده بودم
و این است بازی روزگار

Zar
Saturday 4 December 2010, 05:46 PM
من از این فاصله ها دلگیرم


بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من


در الفبای زمان خسته ی این تقدیرم . . .

Zar
Saturday 4 December 2010, 05:47 PM
پشت نگاهم نگاهی است که از فراسوی زمان و مکان تو را انتظار می کشدتمامی من خواهشی است که لحظه به لحظه تنها تو را فریاد می زند .

Zar
Saturday 4 December 2010, 06:02 PM
وقتی فهمید میخوامش ، خندید و رفت


التماس رو تو چشام دید و رفت

با تمام خوبیهام اون بی وفا


رنگ غم تو چشام پاشید و رفت

Zar
Saturday 4 December 2010, 06:03 PM
تب و تابی داره با تو بودن ای حبیب


قلب خود را قربانی نمودن ای طبیب

در رهت جانی را ستودن ای شکیب


عاشق را معشوق بودن ای رقیب

Zar
Saturday 4 December 2010, 06:08 PM
هیچ صبحانه ای طعم لبخند نخواهد داد،
از فردا،
حالا که ساز "می روم می روم" می زنی!
و خورشید
بی عسل نگاهت
...هر صبح
از طلوعش پشیمان خواهد شد

Zar
Saturday 4 December 2010, 06:09 PM
من بر اینم که سزاوار قدم های تو باشم که بیایی شاید
تو بر آنی که قدم هات به کوی من بیچاره نیفتد به غلط

tella
Sunday 5 December 2010, 08:02 AM
دوست عزیزم z.a بخاطر پستهای زیبات ممنون. امیدوارم همیشه اینجا ببینمت.

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:10 AM
عشق، لك لكی است كه روی درخت خاطرات ما لانه كرده دارد

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:11 AM
تو تنها گل زيبای باغ دلم هستی ، تنها گلی كه به باغ بی گلم طراوت بخشيدی .
پس هميشه با من بمان تا بی تو دلم به كو ير خشكيده ای برنگردد

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:12 AM
عشق گلي است كه اگر آن را به قصد تجزيه و تحليل پرپر كنيد، هرگز قادر نخواهيد بود كه آن را دوباره جمع كنيد

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:28 AM
زندگی يک آرزوی دور نيست؛ زندگی يک جست و جوی کور نيست زيستن در پيله پروانه چيست؟ زندگی کن ؛ زندگی افسانه نيست گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايی سبز ميخواند تو را

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:29 AM
مــن پُر از بال و پَرم

راه می بینــم در ظلمت

مــن پُر از فانوسم
...
مــن پُر از نــورم و شن

و پُر از دار و درخت

پُرم از راه ، از پل

از رود ، از موج

پُرم از سایه‌ ی برگی در آب

چه درونم تنهاست...

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:32 AM
پروانه شدن چه زيبا بود
وقتي با تو و عطر بودنت زندگي مي کردم.
دفتر شعرم به اعتبار حضورت هيچگاه با غبار اندوه مه آلود نشد.
اما...
دست تقدير تو را در من کشت
...و من بعد از هجرتي سرد و غمگين از تمام آرزوهايم آرامگاهي ساختم
و آنجا بود که از ياد سهراب نيم اجازه اي گرفتم
و بر روي مزارت نوشتم:
"فقط تا تو هستي زندگي بايد کرد

Zar
Sunday 5 December 2010, 08:34 AM
قلب من اندازه ی مشته منه
مشتمو برای تو وا می کنم
چَشم من اندازه ی پنجره هاست
تو رو بی پرده تماشا می کنم
دست من ادامه ی شاپرکاست
...وقتی از شعله ی تو گُر میگیره
اشک من از جنس بغض شاعراست
که همیشه بد جوری سرازیره

Zar
Sunday 5 December 2010, 10:47 AM
عشق، اولین آهی است كه در آیینه كشیده ایم

Zar
Sunday 5 December 2010, 10:56 AM
بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته
كه از سرودم رميده شادي، كه در گلويم شكسته آوا

tella
Sunday 5 December 2010, 11:02 AM
ممنون دوست عزیز از نوشته های زیبات. ظاهرا فعلا شما تنها و فعالترین فرد تو این تاپیک هستی. امیدوارم به زودی شاهد حضور بقیه دوستان هم باشیم.

Zar
Sunday 5 December 2010, 11:25 AM
عشق، شماره تلفنی است كه سالها بدنبال آن می گردیم.

Zar
Sunday 5 December 2010, 11:28 AM
عشق، شب نامزدی ما با جدایی است.

Zar
Sunday 5 December 2010, 11:30 AM
عشق، همان فعل انفعالی است كه در برابر گل سرخ به

ما دست می دهد

Zar
Sunday 5 December 2010, 11:32 AM
عشق،خرید وفروش پایاپای عاشق و معشوق است

Zar
Sunday 5 December 2010, 11:33 AM
تو گفتی که برای زیستن دو قلب لازم است من باز لازم دارم و باز سوار می کنم یادت باشد که گزارش فردایت این باشد دختری گفت:" در تیره راه زندگی نامرد زیرمی گیرم و مرد سوار می کنم ."

Zar
Sunday 5 December 2010, 11:40 AM
پروانه شدن چه زيبا بود
وقتي با تو و عطر بودنت زندگي مي کردم.

Zar
Sunday 5 December 2010, 03:44 PM
ساز گلها دلم آهنگ توست
حس نکردی یک نفر دلتنگ توست ؟

( این رو عزیز دلم برام فرستاده )

چرا حس نکردم عزیزم وقتی دل تو تنگه دل منم تنگ میشه

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:06 PM
کاش میشد که بگویم:من به اندازه یک روزنه دلخوش هستم که تو برمیگردی ولی افسوس که آن روزنه هم در دلم پیدا نیست چشم بر راه بدوزم تا کی؟اثری نیست خودم میدانم تو دگر پیش من خسته نمیایی باز

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:11 PM
چوب و سنگ استخوانهاي ما را ميشكنند اما كلمات قلب ما را

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:12 PM
با چشات میخندی اما تو دلت یه چیز دیگه است بهم میگی عزیزم و حیف تو دلت عزیز دیگه است پنهونش نکن میفهمم میدونم که اشتباه نیست هرچی باشه اونو میخوای عزیزم این که گناه نیست اگه میتونه غریبه تورو خوشبخت کنم یارم دستتو خودم با شادی توی دست اون میزارم

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:13 PM
گفتمش دل میخری؟ پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند،خندید و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل در دستش روی خاک افتاده بود، جای پایش روی دل جا مانده بود

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:14 PM
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور

می گردد

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:16 PM
ثانیه ها که میروند دنبال هم من میمانم و خیال تو و تو که دور تر از من دور تر از هر آنچه در خیال میپرورانم ایستاده ای
خموش باد که میوزد آرام بوی تو در لحظه هایم میپیچد و لبخند بر لبان خشکیده ام برق میزند تو با منی تو در منی تا هر کجا که میخواهی برو دور باش به خیال خود ولی در من ته نشین نمیشوی هرگز...

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:18 PM
در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد.

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:20 PM
گل سرخي به او دادم ،گل زردي به من داد،براي يك لحظه ناتمام قلبم ازتپش افتاد،با طعنه پرسيدم مگر از من متنفري كه گل زرد ميدهي؟گفت نه،باور كن نه،ولي چون تورا واقعا دوست دارم ميخواهم وقتي كام از من گرفتي براي پيدا كردن گل زرد ديگر زحمتي به خود ندهي.

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:23 PM
وقتِ خریدن لباس‌های پاییزی دقت کنید: لباس‌هایی بخرید با جیب‌های بزرگ به اندازه‌ی دو دست،


شاید همین پاییز عاشق شدید

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:26 PM
عشق يعني با تو خواندن از جنون ،

عشق يعني سوختنها از درون


عشق يعني سوختن تا ساختن ،


عشق يعني عقل و دين را باختن


عشق يعني دل تراشيدن ز گل ،

عشق يعني گم شدن در باغ دل


عشق يعني تو ملامت کن مرا،

عشق يعني مي ستايم من تو را


عشق يعني در پي تو در به در ،


عشق يعني يک بيابان درد سر


عشق يعني با تو آغاز سفر ،

عشق يعني قلبي آماج خطر


عشق يعني تو بران از خود مرا ،


عشق يعني باز مي خوانم تو را


عشق يعني بگذري از آبرو ،


عشق يعني کلبه هاي آرزو.

Zar
Sunday 5 December 2010, 05:30 PM
كاشكي مانيتورت بودم هميشه رخ به رخت بودم......


كاشكي كه كيبورتت هميشه زير انگشتات بودم.......

كاشكي كه هدفونت بودم هميشه در گوشت بودم .......

كاشكي كه موست بودم هميشه تو مشتت بودم .. ....

كاشكي پسووردت بودم هميشه توي فكرت بودم

Zar
Sunday 5 December 2010, 06:24 PM
هفت شهر عشق
.............
شهر اول: نگاه و دلربايي
شهر دوم: ديدار و آشنايي
شهر سوم: روزهاي شيرين و طلايي
...شهر چهارم: بهانه،فكر،جدايي
شهر پنجم: بي وفايي
شهر ششم: دوري و بي اعتنايي
شهر هفتم: اشك،آه،تنهايي

Zar
Sunday 5 December 2010, 06:27 PM
وقتي بارون نگاهت رو به نگاهم ريختي؛‌دلم زنده شد. وقتي با دلت قدم به دلم گذاشتي؛ زلزله‌ي شديدي رو توي دلم حس كردم . وقتي اومدي؛ تموم تنهايي هام رو با خودت بردي. از همون اول مي دونستم اومدي كه توي قلبم بموني..... براي هميشه پس اي نازنين ! ‌اي تنها مونس !


اي عشق : بمون تا بتونم بمونم .

Zar
Sunday 5 December 2010, 06:28 PM
عشق چيست؟

3 ثانيه نگاه،


3 دقيقه خنده،

3 ساعت صفا،

3 روز آشنايي،


3 هفته وفاداري،

3 ماه بيقراري،

3 سال انتظار،

30 سال پشيماني

Zar
Sunday 5 December 2010, 06:29 PM
سکوت کوچه های تارِ جانم، گریه می خواهد
تمام بندبندِ استخوانم، گریه می خواهد
ببار ای ابر باران زا! میان شعرهای من
که بغض آشنای آسمانم، گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا! که من پابند پاییزم
...و آهنگ غزلهای جوانم، گریه می خواهد
نمی خواهم دگر آیینه را؛ چشمان من مُردند
که در متنش نگاه ناتوانم، گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتّی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

Zar
Monday 6 December 2010, 07:31 AM
به تو تکیه کردم پشتمو خالی کردی...

تو رسم دل شکستنو بد جوری حالی کردی

Zar
Monday 6 December 2010, 07:32 AM
دنبال نگاه‌ها نرو، چون ميتونن گولت بزنن، دنبال دارايي نرو چون كم‌كم افول مي‌كنه دنبال كسي برو كه باعث بشه لبخند بزني چون فقط با يك لبخند ميشه يه روز تيره را روشن كرد. كسي را پيدا كن كه تو را شاد كنه.

Zar
Monday 6 December 2010, 07:33 AM
هيچوقت عشق رو گدايي نكنيد آخه هيچوقت چيز باارزشي به گدا داده نميشه!

Zar
Monday 6 December 2010, 07:35 AM
شبي غروب مي كنم كنار چشمهاي تو

/ وبي گناه مي روم به دار چشمهاي تو

/ من از تمام عاشقي به اين بسنده مي كنم


/كه يك دقيقه سر كنم كنار چشمهاي تو

Zar
Monday 6 December 2010, 07:39 AM
اجازه هست خيال كنم تاآخرش مال مني؟

خيال كنم دل منو با رفتنت نمي شكني


اجازه هست خيال كنم بازم مياي مي بينمت


بااون چشماي مهربون دوباره چشمك ميزني

طپش طپش باچشمكت غزل بگم براي تو


بااتكا به عشق تو تو زندگي برم جلو

Zar
Monday 6 December 2010, 07:52 AM
كاش مي شد عشق را ابراز كرد

/ يا كه عشق را با سحر آغاز كرد

/ لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت

/ گر خوشم يا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت

Zar
Monday 6 December 2010, 07:53 AM
اگر عشقي نباشه آدمي نيست

/ اگر آدم نباشه زندگي نيست

/ نپرس از من چه آمد بر سر عشق

/ جواب من جز شرمندگي نيست

Zar
Monday 6 December 2010, 07:54 AM
مي دوني بازي روزگار چيه؟؟


اين که من چشم بذارم تو قايم شی .


بعد وقتی چشم باز کردم دیگه تو رو پیدا نکردم

Zar
Monday 6 December 2010, 09:21 AM
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را


دوست می دارم

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:04 AM
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:07 AM
اگر با آتش عشقت مرا بسوزانی بازم با خاکسترش خواهم نوشت


دوستت دارم.

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:17 AM
زندگي به من آموخت

بي صدا گر يستن را ...


پس تا هست زندگي بايد کرد ...


تا عشق هست ... عاشقي بايد کرد


تا دوستي هست ... دوست بايد داشت


تا دل هست ... بايد باخت


تا اشک هست ... بايد ر يخت


تا لب هست ... بوسه بايد زد


تا بوسه هست ... بايد زد


تا معشوق هست ... عاشق بايد بود


تا شب هست ... بيدار بايد بود


تا هستي ... بايد بود

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:20 AM
تو یعنی مهربان با قاصدکها


تو یعنی رقص خوب شاپرکها


تو یعنی یک بغل عطر اقاقی


تو یعنی مستی و محراب و ساقی


تو یعنی هدیه ای از بهترین یار


تو یعنی بوسه ای با تن تبدار


تو یعنی گم شدن پیدا شدن باز


تو یعنی رفتن و شیدا شدن باز


تو یعنی عشق و مستی شور هستی


تو یعنی قبله گاه و بت پرستی

تو یعنی هر نفس هر جا که بودن


به یاد عشق تو لبها گشودن

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:21 AM
و تمنای دلم روی تو فریاد کشید ...


و به روی نگهت چشم ترم آه کشید...


در همان روز که دل بر سر آهت دادم ...


در همان لحظه که فریاد دلم راه به سویت بکشید...


در فراسوی نگاهم که تمنای تویی موج کشید...

میتوان عاشق ماند

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:22 AM
دشتها نام تو را می گویند کوه ها شعر مرا می خوانند کوه باید شد و ماند رود باید شد و رفت دشت باید شد و خواند

Zar
Wednesday 8 December 2010, 09:28 AM
حاصل دلتنگی ام را با کم و کاستی اش بخوانید: تمام دلم را آب و جارو کردم و سالها... پای ایوان چوبی خاطراتت نشستم تا شاید دوباره در مسیر سبزه های خیره ام قرار بگیری و آنقدر نشستم که... راستی امروز... باز هم ایوان چوبی مادربزرگ سراغ تو را می گرفت! "

Zar
Wednesday 8 December 2010, 10:14 AM
از باران، باريدن را آموختم از بغض نباريدن را، از اشک چکيدن را، از شعر جوشيدن را، از چشم گريستن را، از عمر هستن و نيستن را، و از همه ي شما در تمام عمر با عشق زيستن را، پس ... بياييد همه با هم بلند فرياد کشيم و بخوانيم. تا قله ي بلند عشق پرواز خواهيم کرد

tella
Wednesday 8 December 2010, 10:48 AM
حاصل دلتنگی ام را با کم و کاستی اش بخوانید: تمام دلم را آب و جارو کردم و سالها... پای ایوان چوبی خاطراتت نشستم تا شاید دوباره در مسیر سبزه های خیره ام قرار بگیری و آنقدر نشستم که... راستی امروز... باز هم ایوان چوبی مادربزرگ سراغ تو را می گرفت! "


خیلی زیبا و پر احساس بود مرسی دوست من. من که خیلی لذت بردم.

tella
Wednesday 8 December 2010, 10:56 AM
شب آغاز رفتن تو، شب در خود شکستنم بود
شب بی رهم رفتن تو، شب از پا نشستنم بود
شب بی تو،شب بی من,شب دل مرده های تنها بود
شب رفتن،شب مردن،شب دل کندن من از ما بود.

Zar
Wednesday 8 December 2010, 06:15 PM
بیا در کوچه های تنگ غربت/


برای هر غریبی سایه باشیم/


بیا در لحظه ی سبز نیایش/


چو روح اشک پاک و ساده باشیم

Zar
Wednesday 8 December 2010, 06:18 PM
آغوش گشودم برای تو و پرهای پروازم را در خیالی شیرین عاشقانه در برم گرفتی و من چه آسان تسلیم تو خواهم شد در آغوشت آرامیدم ، صدایم بزن بنامی که میدانی و میشناسی و من آرامتر از همیشه در خوابی شیرین خواهم رفت با شیرینی به خواب من خواهد آمد در هیاهوی مستی خویش به دنبال گمشدهای آشنا گشتن و آشنایی گمشده آوازی و نوایی مرا میخواند بگذار گوش جان سپارم به آوای دوست

Zar
Wednesday 8 December 2010, 06:26 PM
آدم اگه یه دوست خیالی داشته باشه ، بهتر از اینه که یه دوستی داشته باشه که خیال کنی باهات دوسته

Zar
Wednesday 8 December 2010, 06:28 PM
تونیستی من برایت چای می ریزم

/ دیروز هم نبودی که برایت بلیت سینما خریدم

/می خواهی بخند ،می خواهی گریه کن می خواهی مبهوت من باش، مبهوت من و دنیای کوچکم/

دیگر چه فرقی میکند باشــــی یا نباشـــــــی/

من بـــــــا تــــو زندگی میـــــــــــــــــکنم... "

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:05 AM
لحظه ديدار نزديك است .باز من ديوانه ام، مستم .باز مي لرزد، دلم، دستم .باز گويي در جهان ديگري هستم .هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!آبرويم را نريزي، دل !- اي نخورده مست -لحظه ديدار نزديك است .

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:06 AM
عشق واقعی بالی میشه برای پروازت ...

نه حصاری برای اسارت رویاهات

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:09 AM
تو همان لاله ی سرخی منم آن بلبل مست،


بودنت زندگی ام نبودنت مرگ من است

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:11 AM
روزگاری ماهم ای گل چون تو یاری داشتم


این چنین رسوا نبودیم ، اعتباری داشتم

ما که امروز این چنین افتاده ایم از چشم خلق


روزگاری سر در آغوش نگاری داشتم


ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم


این زمستان را نبین ، من هم بهاری داشتم . . ..

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:15 AM
حالا که دست هایت چتر نمی شوند
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
...و آرامش خیالت ، ‌خیس اشک هایم نشود

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:33 AM
تعريف عشق، مثل نگاه تو مشكل است


شايد كه عشق، سيب قشنگ مقابل است


تعريف عشق از لب سرخت شنيدني است


تعريف عشق از لب سرخ تو كامل است


شايد كه عشق منطقه‌اي از جمال توست

شايد كه عشق هم به جمال تو مايل است

حوا ... عجب جمال شگفتي خداي من!

باور نمي‌كنم كه خمير تو از گل است


زيبا شدي اگر تو، گناهي نكرده‌اي


اظهار زهد، پيش جمال تو مشكل است


كردم هبوط من اگر از لمس سيب تو

جرم تو نيست، جرم بزرگ من و دل است


حوا، بيا براي دلم يك غزل بخند

بي‌خنده تو زندگي‌ام دور باطل است


بوي بهشت مي‌شنوم از جمال تو

هر جا تويي، بهشت خدا در مقابل است


حوا، دلم هواي تو را مي‌كند هنوز

حوا، دلم به بوي وصال تو مايل است


من سيب سرخ عشق تو را چيده‌ام، بلي

اين سيب سرخ، تا به ابد سهم اين دل است

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:34 AM
در امتداد گذر چند ثانیه
صبر کن
تنها برای بودن باش ، بمان
برای یک ثانیه
که اگر میدانستی ، ثانیه ها ، چقدر بزرگند
...به اندازه خشم طبیعت ، به اندازه لطف خدا شاید
به اندازه یک قطره باران در کویر خشک غیرت


پس یک ثانیه صبر کن………

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:39 AM
به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !


به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !


به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم ………………… با من چه کردی

Zar
Thursday 9 December 2010, 09:57 AM
باغبان ز من آزرده مشو غنچه نچیدم ……

پاره های جگر است اینکه به دامن دارم

Zar
Thursday 9 December 2010, 10:03 AM
بمون واسه خونه‌ای که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست

Zar
Thursday 9 December 2010, 10:05 AM
سفر همیشه قصه رفتن و دلتنگیه
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
همیشه یک نفر میره آدم و تنها می ذاره
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
...یکی مسافر و یکی این وره دنیا می مونه

Zar
Thursday 9 December 2010, 10:13 AM
دلم نمیاد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم میره جون
بمون برای کوچه‌ای که بی تو لبریزه غمه
ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه

Zar
Thursday 9 December 2010, 10:15 AM
عشق یعنی،زندگی در یک بهشت


عشق یعنی،انتهای سر نوشت

عشق یعنی،قطره اشک صدف


مستی و رقص سماواتی دف


عشق یعنی،گریه ی چشم خمار


بوسه های مهر بر لبهای یار

zendegieh_khabha
Thursday 9 December 2010, 07:45 PM
من نميگويم
خيل بارانهاي بار آور
كه مي بارند و مي پويند و مي جويند مي گويند
تا نفس باقيست فرصت چشمت تماشاييست

zendegieh_khabha
Thursday 9 December 2010, 07:47 PM
دوستان شكسپير يه جمله فوق العاده داره كه ميگه:God is a gentleman!

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:24 AM
با هیچ بارانی ردپایت از کوچه های قلبم پاک نمی شود .

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:31 AM
بوسه های داغ پروانه ز گل
بوسه باد بر حجم درخت
بوسه رود بر گونه سنگ
بوسه خورشید ز ابر
پشت پرده شرم
بوسه باران از بستر خاک
بوسه خاک بر ریشه تاک
بوسه چشمان اهو به طراوت علف
بوسه دستان من بر کاغذ
بوسه واژه وحرف
تا بگویم حرفی بنویسم شعری
از انچکه در من جاریست
جای بوسه های تو
روی لب من خالیست

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:34 AM
اول صبح به ياد تو از خواب ناز بيدار ميشم،

به عشق ديدار تو من راهي روزگار ميشم،

پنجره رو باز مي كنم سوي تو پرواز مي كنم


به عشق ديدار تو من روزم و آغاز مي كنم،

روزم و آغاز مي كنم

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:36 AM
هنوز دروغهایت را در گنجه دارم گاهی باورشان میکنم و باز ...


عاشقت می شوم

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:38 AM
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:40 AM
آنان كه برای با هم بودن نیاز به دلیل مادی دارند.


مدتها پیش عشق را در خود كشته اند.

عشق جهان را می سازد نه جهان عشق را

Zar
Saturday 11 December 2010, 07:45 AM
بدون عشق می توان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید

tella
Saturday 11 December 2010, 02:24 PM
انگار جدی جدی دوره احساسات سر اومده. احساسات رقیق تون کجا قهر کردن که دیگه حرفی واسه گفتن ندارن؟
یه کم فکر کنید شاید یه حرفایی ته ته دلاتون باشن!

tella
Saturday 11 December 2010, 02:28 PM
من نميگويم
خيل بارانهاي بار آور
كه مي بارند و مي پويند و مي جويند مي گويند
تا نفس باقيست فرصت چشمت تماشاييست


سلام دوست من به این تاپیک خوش اومدی مرسی از مطالب زیبایی که ارسال کردی امیدوارم همیشه اینجا ببینیمت.

tella
Saturday 11 December 2010, 02:29 PM
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر،
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟
(حافظ)

Zar
Saturday 11 December 2010, 05:35 PM
ای سرا پا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت
...
همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

Zar
Saturday 11 December 2010, 05:37 PM
اشک در چشمان من طوفان غم دارد ولی


خنده بر لب میکنم تا کس نداند داغ من

Zar
Saturday 11 December 2010, 05:39 PM
چه زيبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذيرفتي! چه فريبنده ! آغوشم برايت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه كودكانه ! همه چيزم شدي ! چه زود ! به خاطره يك كلمه مرا ترك كردي ! چه ناجوانمردانه ! نيازمندت شدم ! چه حقيرانه! واژه غريبه خداحافظي به من آمد! چه بيرحمانه! من سوختم

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 05:54 PM
درود دوست عزيزم tella سپاسگزارم از لطفت.

سيه چشمي به كار عشق استاد
به من درس محبت ياد مي داد
مرا از ياد برد آخر
ولي من
به جز او عالمي را بردم از ياد

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 05:56 PM
و آنگاه حكايت كن از بمب هايي كه من خواب بودم و افتاد
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم و تر شد...

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 05:59 PM
به تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
نتوانم


رفت در ظلمت شب آن شب و شب هاي دگر هم
نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نكني ديگر از اين كوچه گزر هم
بي تو اما به چه حالي
به چه حالي
من از آن كوچه گذشتم

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 06:18 PM
همه گويند كه من فتنه بر اويم
گر چه دانم همه كس فتنه بر اويند
ليك مي ترسم يا رب
نكند راست بگويند!

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 06:20 PM
آب از ديار دريا با مهر مادرانه
آهنگ خاك مي كرد
بر گرد خاك مي گشت
گرد ملال او را از چهره پاك مي كرد
از خاكيان ندانم ساحل به او چه مي گفت
كان موج ناز پرورد
سر را به سنگ مي زد
خود را هلاك مي كرد...

Zar
Saturday 11 December 2010, 06:21 PM
به خاطر یافتن مقصر ، زندگی ات را تلخ و سیاه نکن.

بگذار آن چه در پایان یک عشق به جای میماند

خاطرات خوش باشد

Zar
Saturday 11 December 2010, 06:22 PM
دیروز كلی انتظار كشیدم نیومدی
امروز التماس كردم بازم نیومدی
میترسم فردا چشمامو پر از اشك كنی و باز نیای!
چه بد دردیه تنهائی...!!

:17::17::17::17::17::17::17::17::17:

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 06:27 PM
غمي در سينه دريا نهفتست
كه مي خواهد برافشاند به ساحل
چو مي بيند كه ساحل ژرف خفتست
نگه مي دارد آن را باز در دل
به جان ساحل آشفته اما
غمي ديگر در دوزخ گشادست
شفا مي خواهد از آغوش دريا
ولي چون مرده بر جاي اوفتادست
كنار هم دو سرگردان دو غمناك
خبر از درد يكديگر ندارند
يكي را آرزو آب و يكي خاك
دريغا
عشق را باور ندارند!

Zar
Saturday 11 December 2010, 06:33 PM
همیشه یکی هست که براش درد دل کنی

ولی وای به:12::12::12: روزی که خودش درد دلت باشه .

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 06:35 PM
كاش مي گفتي چيست
آنچه آز چشم تو تا عمق وجودم جاريست!

zendegieh_khabha
Saturday 11 December 2010, 06:43 PM
آفتابي لب درگاه شماست
كه اگر در بگشاييد
به رفتار شما مي تابد

Zar
Sunday 12 December 2010, 07:21 AM
این روزهـا ".........

رفتار ِ من عادی ست
اما نمیدانم چرا
این روزها
...از دوستان و آشنایان
هر کس مرا می بیند
از دور میگوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری
اما
من مثل هرروزم
با آن نشانی های ساده
با همان امضا، همان نام
و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها
حس میکنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
...
این روزها گاهی
حس میکنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر می شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم
ازجمله دیشب هم
دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود

گاهی
صدبار در یک روز میمیرم
حتی یک شاخه از محبوبه های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافیست
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی میکند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی ِ غمگین
هوایی میکند

....
اما

غیر از همین حس ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده
حال و هوای دیگری در دل
ندارم
رفتار من عادی است!

قیصر امین پو

Zar
Sunday 12 December 2010, 07:25 AM
ابرها به آسمان تکیه می کنند، درختان به زمین، و انسانها به مهربانی یکدیگر..

Zar
Sunday 12 December 2010, 07:27 AM
خدایا عاشقان را غم نده شکرانه اش با من...............

آری باید عاشق شد.......

آری باید از جاده ی دور و دراز عاشقی گذشت..........
شاید که انتهایش شهر دلدادگی باشد......
کاش میشد فاصله ها را کم کرد..........

کاش میشد به خانه ی عشق و معرفت رسید..........

کاش به بیراهه ی جدایی و بی وفایی نرسیم......

کاش به کوچه ی همزبانی و مهربانی برسیم....

آری این هست رمز و راز عاشق.........

Zar
Sunday 12 December 2010, 07:28 AM
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند

نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند




اینجا دلی تنگ است...آنجا را نمیدانم...

Zar
Sunday 12 December 2010, 07:29 AM
ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی
دیدنت " حتی از دور " آب بر آتش دل میپاشد
آن قدر تشنه ی دیدار توام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است

Zar
Sunday 12 December 2010, 07:33 AM
میدانم از فراق تو بنالم یا از غریبی خودم؟
نمیدانم تو را بخوانم که برگردی یا خودم را دعا کنم که بیایم؟

zendegieh_khabha
Sunday 12 December 2010, 11:23 AM
آن يار كه عهد دوست داري بشكست
مي رفت و منش گرفته دامن در دست
مي گفت كه بعد از اين به خوابم بيني
پنداشت كه بعد از اين مرا خوابي هست

tella
Tuesday 14 December 2010, 10:24 AM
چه می شد گر دل آشفته من
به شهر چشم تو عادت نمی کرد؟

zendegieh_khabha
Tuesday 14 December 2010, 03:36 PM
جادو چشم بندي
چشم كسش نبيند
سوداگريست موزون
ميزان من گرفته

tella
Sunday 19 December 2010, 01:15 PM
بیا،بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی گر گنهی رفت و گر خطایی هست

(سعدی)

tella
Sunday 19 December 2010, 01:40 PM
ای نسیم سحر، آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا،موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست.
(حافظ)

zendegieh_khabha
Sunday 19 December 2010, 05:02 PM
به نسيمي همه راه به هم مي ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي ريزد
سنگ در بركه مي اندازم و مي پندارم
با همين سنگ زدن ماه به هم ميريزد
عشق بر شانه بر هم چيدن چندين سنگ است
گاه مي ماند و ناگاه به هم مي ريزد
آنچه را عقل به يك عمر به دست آوردست
دل به يك لحظه كوتاه به هم مي ريزد
آه يك روز همين آه تو را مي گيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم مي ريزد

zendegieh_khabha
Sunday 19 December 2010, 05:03 PM
گرچه پير و خسته دل و ناتوان شده ام
هرگه كه ياد تو كرده ام جوان شده ام

tella
Monday 20 December 2010, 02:50 PM
به نسيمي همه راه به هم مي ريزد
كي دل سنگ تو را آه به هم مي ريزد
سنگ در بركه مي اندازم و مي پندارم
با همين سنگ زدن ماه به هم ميريزد
عشق بر شانه بر هم چيدن چندين سنگ است
گاه مي ماند و ناگاه به هم مي ريزد
آنچه را عقل به يك عمر به دست آوردست
دل به يك لحظه كوتاه به هم مي ريزد
آه يك روز همين آه تو را مي گيرد
گاه يك كوه به يك كاه به هم مي ريزد


سلام دوست عزیزم از این شعر زیبایی که نوشتی فوق العاده زیاد لذت بردم این شعر برای کیه؟ خودت گفتی یا شاعر دیگه ای داره. امیدوارم همیشه اینجا ببینمت.

zendegieh_khabha
Tuesday 21 December 2010, 01:12 PM
درود و سپاس دوست من.
اين اشعار فوق العاده از جناب فاضل نظري هستش.
اگر عمري باقي باشه حتمآ اينجا همديگر رو ملاقات مي كنيم.

tella
Wednesday 22 December 2010, 03:09 PM
در آن زمان که نسیم خنک موهایم را آرام نوازش می کند و صدای روح بخش پیانوی رویاهایم در گوشم طنین انداز می شود، آنچه با تمام وجود حس می کنم زیبایی پیدا و پنهان زندگی است که گاه واضح و روشن روبرویمان نمایان می شود و گاه در پس غصه ها خودش را پنهان می کند.
و دقیقا این زمانی است که باید مصرانه آنقدر بگردی تا بالاخره پیدایش کنی.
و در آن لحظه شگفت انگیز تنها چیزی که حس می شود ابهت زیبایی هایی است که گاهی وجودمان نیز از درک آن عاجز است.

zendegieh_khabha
Wednesday 22 December 2010, 03:42 PM
از يه دنيا فاصله هر شب نگاهت كرده ام
از كنارم رد شدي در دل صدايت كرده ام
من شدم آن كامران بت پرست
چون بتم گشتي به شب هايم خدايت كرده ام

zendegieh_khabha
Wednesday 22 December 2010, 03:43 PM
روزي كه دلت پيش دلم بود گرو
بازوي مرا سخت گرفتي كه نرو
اكنون كه دلت به ديگري شد مايل
كفش كج من راست نمودي كه برو

zendegieh_khabha
Wednesday 22 December 2010, 03:45 PM
پاي سگ بوسيد مجنون
خلق گفتند اين چه بود؟!
گفت اين سگ گاه گاهي كوي ليلي رفته بود...

zendegieh_khabha
Wednesday 22 December 2010, 03:47 PM
آب زلال و برگ گل بر آب
ماند به مه در بركه مهتاب
وين هر دو چون لبخند او در خواب

staccato
Wednesday 22 December 2010, 04:16 PM
مي نالم از جدايي، اي نازنين كجاي، سوزم ز هجرت اي بهترين كجاي

staccato
Wednesday 22 December 2010, 05:14 PM
عشق من ناز نکن عمر ما پایون میگیره
یه روزی دست زمونه تو رو از من میگیره
وقتی تنها با تو بودن واسه من زندگیه
تو دیدن تو رو خواستن رو کی از من میگیره
عشق من قلب این عاشق با تو آروم میگیره
همه ناله ها ی من از اون نگاهت دوریه
تورو دیدم تو روخواستن تو رو هر جا می بینم
بی تو و عشق تو اوم همیشه تنها میمونم
عشق من عاشقتم تکرارت هر شب عادته
همه حرفام به خدا از عشق و از سخاوته
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته
عشق من بی کسی و شباتو پایون میگیره
همه رگهام از حرارت نگات خون میگیره
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته
تو گمون کردی بری خاطره هاتم میمیره
روزای رفته برام رنگ سیاهی میگیره
اگه صد بهار و پاییز واسه تو گریه کنم
نمی تونم که تو رو عشق تو از یاد ببرم
عشق من عاشقتم تا که چشام بارونیه
همه ناله ها ی من از اون نگاهت دوریه

tella
Sunday 26 December 2010, 07:29 AM
به حرفم گوش کن یا رب

اگر بیهوده می گویم، مرا خاموش کن یا رب

zendegieh_khabha
Sunday 26 December 2010, 04:34 PM
كاش مي گفتي چيست؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست...

staccato
Sunday 26 December 2010, 09:19 PM
وقتی می شد دلو به پنجره دوخت


یا می شد چشما رو به جاده فروخت


هیچ کسی سراغ ما رو نگرفت


هیچ کسی دلش برای ما نسوخت


غم اومد ثانیه ها رو غم گرفت


زندگی هم ما رو دست کم گرفت


غم اومد با دستای خاکستریش


هر چی داشتم همه رو ازم گرفت


پشت ازدهام این ثانیه ها


که دارن یه ریز تیک تیک می کنن


حالا که عقربه های لعنتی


بیخودی ساعتو تحریک می کنن


حالا که قلب همه سنگ شده


حالا که پای دلت لنگ شده


رو به آسمون کن و بهش بگو
آی خدا دلم واست تنگ شده

staccato
Sunday 26 December 2010, 09:19 PM
جای پا!!!!!!



… خوابی دیدیم... خواب دیدیم در ساحل با خدا قدم می زنم



بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد



در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم



که یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا



وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت وبه جای پاهای روی شن نگاه کردم



متوجه شدم چندین بار در مسیر زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است



همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین …دوران زندگی ام بوده است



این واقعا برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم



خدایا تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود؟



ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا بود



نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی



خدا پاسخ داد : بنده بسیار عزیزم...



من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت

اگر در آن آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کردم...

staccato
Sunday 26 December 2010, 09:20 PM
نفس بده که برايت نفس نفس بزنم



نفس به جز تو نخواهم براي کس بزنم



مرا اسير خودت کرده اي دعايي کن



که آخرين نفسم را براي تو بزنم

گمان نمي کنم اين دستها به هم برسند



دو دل شکسته در انزوا به هم برسند



ضريح و نذر رها کن بعيد مي دانم



دو دست دور به زور دعا به هم برسند



کدام دست رسيده به دست دلخواهش



که دستهاي پر از زخم ما به هم برسند



شکوه عشق به زير سوال خواهد رفت



وگرنه مي شود آسان دوتا به هم برسند



فلک نجيب نشسته است و موذيانه به فکر



که پيش چشم من آن دو چرا به هم برسند



نشاني ده بالا به يادمان باشد



مگر دو دور در آن دورها به هم برسند

staccato
Sunday 26 December 2010, 09:30 PM
با فکرت زنده می مونم
تا وقتی که نفس دارم
تا وقتی که نبوده تو
یه روز کاری بده دستم

zendegieh_khabha
Monday 27 December 2010, 05:34 PM
آنها كه به سر در طلب كعبه دويدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسيدند
رفتند در آن خانه كه بينند خدا را
بسيار بجستند خدا را, نديدند
چون معتكف خانه شدند از سر تكليف
ناگاه خطابي هم از آن خانه شنيدند
كه اي خانه پرستان, چه پرستيد گل و سنگ
آن خانه پرستيد كه پاكان طلبيدند

tella
Saturday 1 January 2011, 10:45 AM
دهش در برابر خواهش نکوست، اما دهش بی خواهش نیکوتر است.
اگر از عشقم نگویم فقط می شوم کسی که شاهد وقایع است و نه کسی که خودش آنها را تجربه می کند.

staccato
Saturday 1 January 2011, 11:06 AM
کاش من گمشده ات بودم!...یا اینکه تو گمشده ی من نبودی!...

zendegieh_khabha
Saturday 1 January 2011, 11:42 AM
نفرين به سفر كه هر چه كرد او كرد...

zendegieh_khabha
Saturday 1 January 2011, 11:43 AM
آهاي زمين يه لحظه تو نفس نزن
بزار آروم بگيره يه آدم شكسته تن

tella
Monday 3 January 2011, 01:25 PM
برو ای روح من ازرده از تو،
ترک کن ما را
که من در باغ تنهایی،
ببویم عطر گلهای رهایی را.
تو از این سو برو در امتداد جاده های روشن و هموار،
من از سوی دگر در سنگلاخ عمر می پویم،
که در خود دیده ام
جان سختی و رنج آزمایی را.

tella
Monday 3 January 2011, 01:27 PM
بگذار که ضرباهنگ از بدنت بگذرد،
تناقض را بپذیر. و سپس می بینیم آن کسی نیستیم که عادت داشتیم
با او زندگی کنیم.

zendegieh_khabha
Monday 3 January 2011, 02:29 PM
مرجان لب لعل تو مرجان مرا قوت
ياقوت بنامم لب لعل تو و ياقوت
قربان وفاتم به وفاتم گذري كن
تا بوت برآيد به من از رخنه تابوت

zendegieh_khabha
Wednesday 5 January 2011, 11:14 AM
بي سرانجام توي فكر آسمونه
كه بباره
بلكه تو قطره بارون
بتونه اشك خدا رو هم ببينه
نمي دونه حتي اشكم ديگه فايده اي نداره...

tella
Monday 10 January 2011, 08:51 AM
انسان نمی تواند چیزی را دوست داشته باشد که به آن اعتقاد ندارد.

zendegieh_khabha
Friday 14 January 2011, 11:54 AM
يكبار خواب ديدن تو به تمام عمر مي ارزد
پس نگو
نگو كه روياي دور از دسترس خوش نيست
قبول ندارم!
گرچه به ظاهر جسم خسته است
ولي دل درياييست
تاب و توانش بيش از اينهاست
دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد, باشد
دوست خواهم داشت بيشتر از ديروز
باكي ندارم از هيچكس و هر كس كه تو را دارم
عزيز...

tella
Monday 7 February 2011, 10:53 AM
گناه، تنها رنگ ثابتی است که در زندگانی عصر ما جلا دارد.
(اسکار وایلد)

zendegieh_khabha
Monday 7 February 2011, 12:04 PM
آره گناه خيلي وقته كه ديگه عادي شده.
فيلم se7en رو حتمآ ببين.

morteza3164
Tuesday 27 December 2011, 07:04 PM
درنگاه کسی که پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک ترخواهی شد .

morteza3164
Tuesday 27 December 2011, 07:49 PM
ای کاش انسانیت واگیر داشت

morteza3164
Tuesday 27 December 2011, 07:50 PM
درنگاه کسی که پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک ترخواهی شد .

J.D.M
Thursday 9 February 2012, 06:06 PM
باران که می بارد، دلم برایت تنگ تر می شود ...
راه می افتم، بدون چتر!
من بغـــض میکنم و آسمان هم گــــــریه ...

J.D.M
Thursday 9 February 2012, 06:07 PM
شاید پاکترین هوای دنیا
متعلق به همان لحظه ای است که ...
دل هایمان هوای هم را می کنند‼

morteza3164
Saturday 20 April 2013, 06:23 PM
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی آخــــــرش محــــنت جانــــكاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هركه چون ماه برافروخت شبِ تارِكسـی
سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من ----- هر كه باقیمت جان بود خریدار كســـی

- - - Updated - - -

شکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. ژاله اصفهانی

sarveazad
Saturday 20 April 2013, 07:25 PM
خدایا آنگونه زنده نگهم دار تا دلی



نشکند از بودنم

و خدایا آنگونه بمیرانم که دلی
به وجد نیاید از نبودنم

tella
Saturday 20 April 2013, 11:23 PM
مرسی دوست عزیز خیلی زیبا بود.

amir1055
Monday 22 April 2013, 08:08 AM
ارتباط این تاپیک با بحث و تبادل نظر در رابطه با موسیقی چیه؟

tella
Monday 22 April 2013, 12:11 PM
ارتباط این تاپیک با بحث و تبادل نظر در رابطه با موسیقی چیه؟

افرادی که به موسیقی علاقه مند هستند و ساز می زنن افراد با احساسی هستند و احساساتشون از مردم عادی رقیق تره. من این تاپیک رو ایجاد کردم تا دوستان از احساساتشون در مورد مسائل مختلف اینجا بنویسن و یا جملات زیبایی که بعضی از دوستان زحمت کشیدن و اینجا نوشتن. و خوب این کاملا سلیقه ای هست. بعضی ها علاقه دارن و بعضی ها نه.

ac120
Monday 22 April 2013, 01:39 PM
رقیق ترین احساس من از حرف و صحبت خارجه همش خلاصه میشه توی >>>>>>>>>>>>>>>>>:46:

- - - Updated - - -

رقیق ترین احساس من از حرف و صحبت خارجه همش خلاصه میشه توی >>>>>>>>>>>>>>>>>:46:

EleNaz
Monday 22 April 2013, 02:09 PM
رقیق ترین احساس من از حرف و صحبت خارجه همش خلاصه میشه توی >>>>>>>>>>>>>>>>>:46:

- - - Updated - - -

رقیق ترین احساس من از حرف و صحبت خارجه همش خلاصه میشه توی >>>>>>>>>>>>>>>>>:46:

بگو خب شاید تبدیل شد به -------------------------> :4:

EleNaz
Monday 22 April 2013, 02:23 PM
گریه مال مرده... اما باید سرش رو بالا بگیره و گریه کنه...
حوض نقاشی-مازیار میری

tella
Monday 22 April 2013, 03:30 PM
رقیق ترین احساس من از حرف و صحبت خارجه همش خلاصه میشه توی >>>>>>>>>>>>>>>>>:46:

- - - Updated - - -

رقیق ترین احساس من از حرف و صحبت خارجه همش خلاصه میشه توی >>>>>>>>>>>>>>>>>:46:




من که هیچی نفهمیدم.

LiOneL999
Monday 22 April 2013, 03:51 PM
این روزهـــــــــــا شیشه شدم . . . زود می شکنم ....... اما . . . . نا جور می بُرم !!!!

EleNaz
Monday 22 April 2013, 03:58 PM
این روزهـــــــــــا شیشه شدم . . . زود می شکنم ....... اما . . . . نا جور می بُرم !!!!


نبینم بشکنی :)

ac120
Monday 22 April 2013, 10:42 PM
من که هیچی نفهمیدم.

خدارو شکر که نفهمیدی !

virtuoso
Monday 22 April 2013, 11:53 PM
تا تو عاشقانه بودی، شب من سحر نمی خواست
به ستاره دل نمی بست، از تو بیشتر نمی خواست

تا تو عاشقانه بودی، شاعرانه بود "بودن"
قهر بود غصه با تو، دور بود گریه از من

تا تو عاشقانه بودی... واژه، باغی از ترانه...
قصه، قصه ی یه رنگی ... شعر، شعر عاشقانه...

من به دنبال تو بودم، تو به فکر هم زبونی
من تموم بی قراری، تو تموم مهربونی...

:(

morteza3164
Wednesday 24 April 2013, 07:17 AM
گاهــــــــــــــی دِلـــــــم
تفــــــــــــریح ناسالم می خــــــــــــواد
مثــــــــــــــــل فکر کــــــــــــردن به تـــــــــــــــــو !

LiOneL999
Wednesday 24 April 2013, 04:10 PM
خوابیده بودم کابوس میدیدم ؛ از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم…افسوس …یادم رفته بود که از نبودنت به خواب پناه برده بودم...

Patriote
Wednesday 24 April 2013, 07:21 PM
بهار بود و شکوفه های درختان رنگ زیبایی به شهر بخشیده بود.انگار خیابان ها تبدیل به جاده ای بسوی بهشت شده بودند...
مردی در کنار خیابان نشسته بود و گدایی میکرد، جوانی خوش ذوق از کنار او میگذشت که توجهش به نوشته ای جلب شد.
"من ناببینا هستم"
-جوان پرسید: شما چند سال دارید؟
-گدا گفت: چهل سال، چطور؟میخواهی چهل سکه به من بدهی؟!
-جوان: نه،پولی ندارم ولی میتوانم کمکت کنم.

سپس جوان بجای آن نوشته قرار داد:
"امروز چهلمین بهار عمر من است و من هنوز یکبار آن را ندیده ام"

morteza3164
Friday 26 April 2013, 09:06 PM
کدامیک از ما بدجنس تریم؟
من؟
که آرزوی کشیدن موهایت یکدم رهایم نمی کند؟
یا تو؟
که همیشه هوس کندن گوش هایم آزارت می دهد؟
بدجنس!!
کدامیک بچه تریم؟
من؟
که کودکانه بهانه چشمهایت را می گیرم؟
یا تو؟
که بچه گانه شعرم را خط خطی می کنی؟
کدامیک عاشق تریم؟
من؟
که ذره ذره وجودم چون شمع در حسرت نگاهت آب می شود؟
یا تو؟
که شعله نگاهت هردم شعله ور نگشته خاکسترم می کند؟
کدامیک بازیگوش تریم؟
من؟
که دلم بازیچه بازی موهایت در نسیم هر لحظه به
شوق بوییدن زلفت می تپد؟
یا تو؟
که با هر کرشمه ات بیچاره دلم را به بازی گرفته ای؟

… ها؟! …کدامیک؟

Patriote
Friday 26 April 2013, 09:41 PM
بعله و بیت آخر شعر هتل کالیفرنیا :




You can check out any time you like,شما می توانید هر زمان که مایلید قصد رفتن کنید
But you can never leave!اما هرگــــــــــــز نمی توانید اینجا را ترک کنید


توصیه میکنم این آهنگ رو گوش کنید خیلی باحاله ...

LiOneL999
Saturday 27 April 2013, 02:05 PM
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند..
معنی کور شدن را گره می فهمند..
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین..
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند..
یک نگاه تو به من آموخت در حرف زدن
چشم ها بیش تر از پنجره ها می فهمند..........:17:

LiOneL999
Saturday 27 April 2013, 03:37 PM
عشق

به خاطر تو
در باغهای سرشار از گلهای شکوفنده
من
از رایحه بهار زجر می کشم !
چهره ات را از یاد برده ام
دیگر دستانت را به خاطر ندارم
راستی ! چگونه لبانت مرا می نواخت ؟!
به خاطر تو
پیکره های سپید پارک را دوست دارم
پیکره های سپیدی که
نه صدایی دارند
نه چیزی می بیننند !
صدایت را فراموش کرده ام
صدای شادت را !
چشمانت را از یاد برده ام .
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آمیخته ام
که گلی با عطرش !
می زیم
با دردی چونان زخم !
اگر بر من دست کشی
بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد !
نوازشهایت مرا در بر می گیرد
چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی !
من عشقت را فراموش کرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصویری گذرا
می بینمت !
به خاطر تو
عطر سنگین تابستان
عذابم می دهد !
به خاطر تو
دیگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم :
شهابها !
سنگهای آسمانی !!
______
​پابلو نرودا

LiOneL999
Monday 29 April 2013, 10:06 PM
.
..
...


وقتی ارزش هـــــــ،،،ــآ عـ،ــوض می شونـ،ــد


عوضـ،ـ،ـ،ـی هــــ،ـآ بآ ارزش مـ،ـی شونـــ،،ـد

Patriote
Monday 29 April 2013, 10:32 PM
​شعر طنز ابوالقاسم حالت :
حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن
آورد دوصد گونه ره آورد به خانه

اشیاء گرانقیمت و اجناس نفیسی
کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه

از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر
تا ادکلن و حوله و آیینه و شانه

از پرده ی ابریشم و رو تختی مخمل
تا جامه ی مردانه و ملبوس زنانه

در جعبهء محکم همه را بسته و چیده
تا لطمه نبینند ز آفات زمانه

دیدم که بر آن جعبه نوشته است ظریفی
"مقصود تویی! کعبه و بتخانه بهانه"

Patriote
Tuesday 30 April 2013, 10:04 PM
ایرج میرزا :
ابليس شبي رفت به بالين جواني
آراسته با شكل مهيبي سر و بر را

گفتا كه: «منم مرگ و اگر خواهي زنهار
بايد بگزيني تو يكي زين سه خطر را

يا آن پدر پير خودت را بكشي زار
يا بشكني از خواهر خود سينه و سر را

يا خود ز مي ناب كشي يك دو سه ساغر
تا آن كه بپوشم ز هلاك تو نظر را


لرزيد ازين بيم جوان بر خود و جا داشت
كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را

گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

ليكن چون به مي دفع شر از خويش توان كرد
مي نوشم و با وي بكنم چاره ي شر را»

جامي دو بنوشيد و چو شد خيره ز مستي
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

اي كاش شود خشك بن تاك خداوند
زين مايه ي شر حفظ كند نوع بشر را

morteza3164
Sunday 5 May 2013, 09:32 PM
You can see links before reply




هی فلانی!

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…

هرجا که دلت میخواهد برو…

فقط آرزو میکنم

وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که

با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…

و اما من…

بر نمیگردم که هیچ!

عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،

که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

Patriote
Sunday 5 May 2013, 11:16 PM
گنجشک لالا ،سنجاب لالا (You can see links before reply)

گنجشک لالا، سنجاب لالا آمد دوباره مهتاب بالا
لالالا لایی لا لالایی لا لا لالایی… لالالا لایی لا لالایی لا لا لالایی…
گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت، خوابیده بیشه
گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت، خوابیده بیشه
لالا لایی لا لالایی لا لا لالایی… لالا لالالایی لا لالایی لا لا لالایی…
جنگل لا لا لا لا برکه لا لا لا لا شب بر همه خوش،
تا صبح فردا شب بر همه خوش،
تا صبح فردا لالا لالالایی لا لالایی

هی کودکی دیگه مجبورم فراموشت کنم، فکر میکردی بزرگ شدن فقط کت و شلوار پوشیدنه؟

morteza3164
Monday 6 May 2013, 09:24 PM
بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد...

پای احساست اگر بر سنگ خورد...

یا اگر یک روز دستان تو هم

گرمی دست کسی را در میان خود ندید...

و ندر آن هنگام تلخ

که فضای سینه ات جز آه آتشناک

چیزی را نمی داد گذر...

یادی از این پسر افسرده کن

بعد از من اگر زین کوچه ها

قلب تنهایی گذشت...

در نگاه او اگر برق نیاز

بر دو پایش پینه بود...

یادی از این خسته ی دلمرده کن

روزگاری بعد از این شاخه خشکی اگر دیدی به باغ...

بلبل افسرده ای دیدی به شاخ...

یادی از این شاعر پژمرده کن

گر شبی تنها شدی در خلوتی...

یافتی از بهر گریه مهلتی...

لیک اشکی گونه ات را تر نکرد...

درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد...

روزگاری بعد از این

گر تو هم عاشق شدی...

یاد کن از من که...

هیچ...


You can see links before reply

morteza3164
Thursday 9 May 2013, 07:17 PM
دل تنها

دل اگر تنها شود بر سوی هرکس می رود


این دل مگر تنها شده بر پای ناکس می رود

بازی اگر پرواز کند بر هر کجا بالی زند

این باز مگر نادان شده در کوی کرکس می رود

فرهاد اگر کوهی بکند چون شیرین در دل فکند

ای عاشق کوهی بکن چون عشق زبی کس می رود

هر کس به کار خویشتن ،عارف دلی تنها شدن

چون طوطی شکر شکن از خاک هوس می رود

باید دلی در سینه کاشت چون عاشقی در پیشه داشت

چو عشق بازیچه شود پاکی به محبس می رود

در کاروان عاشقان باید سری بر سینه داشت

چونکه تو خیره سر شوی این کاروان بس می رود

صاحبدلی در کین شده چون پیر صنعان دین شده

ای پیر فرزانه چه شد عشقت زنفس می رود

ای طایر فرخنده پی فالی بزن در کار می

چون سائلی رنجیده شد اشکم به ارس می رود

ای الیاس اینک چرا یک گل زبوستان کم شده


چون صوت الحی تو است تا بانگ جرس می رود

Patriote
Thursday 9 May 2013, 11:09 PM
ما رند خراباتی و دیوانه و مستیم / پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم

morteza3164
Saturday 11 May 2013, 12:34 PM
You can see links before reply


نام تو را می نویسم با مَــــــــــــدی بلند

و اضافه می كنم :

"ضرورت دارد با مَـــد بخوانند ..."

می خواهم جهان نفس كم بیاورد در بردن نــــامــت ...!!!

morteza3164
Saturday 11 May 2013, 07:09 PM
کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست


کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست


دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو

که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست


در تو حیرانم و آنکس که ندانست تو را

وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نیست


در طلب کاری گلزار وصالت امروز


نیست راهی که درو پای من و خار تو نیست


شربت وصل تو را وقت صلای عام است

ز آنکه در شهر کسی نیست که بیمار تو نیست


من به شکرانهٔ وصلت دل و جان پیش کشم

گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نیست


در بهای نظری از تو بدادم جانی

بپذیر از من اگر چند سزاوار تو نیست


وصل تو خواستم از لطف تو روزی، گفتی

چون مرا رای بود حاجت گفتار تو نیست


سیف فرغانی از تو به که نالد چون هیچ

«کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست»

sahar98
Saturday 11 May 2013, 09:44 PM
مرد ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند.
پای حرف هایی که می زنند،
قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
احساساتی که بروز می دهند،
نگاه هایی که از عمق جان می کنند،
نوازش هایی که با سرانگشتانشان می کنند،
دوستت دارم هایی که می گویند،
زندگی هایی که می بخشند،
عشق هایی که نثار می کند

morteza3164
Sunday 12 May 2013, 10:33 AM
You can see links before reply


موهای یک زن خلق نشده

برای پوشانده شدن

یا برای باز شدن در باد

یا جلب نظر

یا برای به دنبال کشیدن نگاه

موهای یک زن خلق شده

برای عشقش

که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود...

عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!

وقتي خدا مي خواست تو را بسازد

چه حال خوشي داشت،

چه حوصله اي ! اين موها، اين چشم ها .... خودت مي فهمي؟ من همه اين ها را دوست دارم.

دوست دارم یه بار بشینم موهاتو شونه کنم

یه چند تارش بریزه .بگم اینارو میبینی ؟؟؟

بگی اره ..!!!

منم بگم با همه دنیا عوضش نمیکنم

دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :

یک تارمــوی "تــــــــــ♥ـــــــو " را به او نمیدهم...

sahar98
Monday 13 May 2013, 07:11 PM
خالی از هر چه که هست میشم….
از زمین سرد خاکی تا نگاهی عاشقانه….
بغض شب توی گلو خیلی وقته که نشسته میدونم ….
با خودم میگم تلخی این زمونه رو میسپرم بدست باد ….
چشمامو میذارم روی هم , سیاهی پشت چشممو با یه رنگ خوب پاک میکنم…
یادمو میدزدمو میبرم به اوج خاطرات گرم تو ….
با دلم آخرین اسم تنهایی (You can see links before reply)شبت رو فریاد میزنم ….
دست سردم میکشم تو خاطرات دلپذیر تو ……..
تا خیال ورت نداره فکر کنی رفتی از سرم ….
شمعدونی کنار باغچه رو در میارم …..
با یه بغل آرزوهای داغ داغ میکارمش تو خاک سبز دل (You can see links before reply)تو ….
و از لحظه لحظه های خواندنم هراسی نخواهم داشت…
یکرنگی نگاهم و با خاطرات نگاه (You can see links before reply)تو موزون میکنم …..
یه ریتم میسازم برای سکوت قصه مون ….
حالا چشممامو باز میکنم به امید (You can see links before reply)بودنت ….
خالی از هر چه که هست …
هستی, نیستی, هستی ….. هستی …..

sahar98
Monday 13 May 2013, 07:33 PM
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا فسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من، ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها
فروغ فرخزاد

sahar98
Monday 13 May 2013, 07:49 PM
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست

استاد محمدعلی بهمنی

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 10:53 AM
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه، یک روزهمین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

فاضل نظری

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 02:22 PM
You can see links before replyنه
همیشه برای عاشق (You can see links before reply)شدن
به دنبال باران (You can see links before reply)و بهار (You can see links before reply)و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچه ای می رسی
که ماه را بر لبانت می نشاند

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 02:41 PM
وای باران
باران
شیشه پنجره را باران (You can see links before reply)شست
از دل (You can see links before reply)من اما
چه
کسی نقش تو را خواهد شست؟
اسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در ان دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گل (You can see links before reply)های امیدم را در رویا ها میبینم
و ندایی که به من میگوید
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن میبیندمهر در صبحدمان داس بدست
خرمن خواب مرا میچیند
اسمانها ابی
پر مرغان صداقت ابیست
دیده در اینه صبح تو را میبیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاس منی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه
از ان پاک تری
تو بهاری
نه بهاران از توست
از تو میگیرد وام
هر بهار (You can see links before reply)این همه زیبایی (You can see links before reply)را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو
حمید مصدق (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:08 PM
سهم تو دستان من نمی توانند
نه، نمی توانند
هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند.
تو
به سهم خود فکر می کنی
من
به سهم تو.
شاعر: گروس عبدالملکیان (You can see links before reply b%8c%d8%a7%d9%86)
You can see links before reply

SHORIDE
Tuesday 14 May 2013, 03:10 PM
You can see links before reply
شــک نکــــن ...!

" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,

" گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!

قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!

برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,

آنـــقـــدر خوشبخت می کنــــم کـــــه ,

به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:18 PM
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ (You can see links before reply)نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق
فاضل نظری (You can see links before reply)

SHORIDE
Tuesday 14 May 2013, 03:30 PM
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ (You can see links before reply)نترسید، اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق

فاضل نظری (You can see links before reply)


You can see links before reply

از پشت میله ها، لبهایم را ببوس
شادبودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت
از پشت میله ها
از پشت این قفس تنگ و بس عبوس
لبهای تشنه را
لبهای غنچه گشته ی مرا
با تمام وجودت ببوس
.

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:33 PM
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل (You can see links before reply)سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
قیصر امین پور (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:46 PM
و آن گاه خود را کلمه‏ای می‏یابی که معنایت منم

و مرا صدفی که مرواریدم تویی
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه‏ای که دلم تویی
و خود را معبدی که راهبش منم
و مرا قلبی که عشقش تویی
و خود را شبی که مهتابش منم
و مرا قندی که شیرینی‏اش تویی
و خود را طفلی که پدرش منم
و مرا شمعی که پروانه‏اش تویی
و خود را انتظاری که موعودش منم
و مرا التهابی که آغوشش تویی
و خود را هراسی که پناهش منم
و مرا تنهایی (You can see links before reply)که انیسش تویی
و ناگهان
سرت را تکان می‏دهی و می‏گویی:
«نه، هیچ کدام!
هیچ کدام این‏ها نیست، چیز دیگری است.
یک حادثه‏ی دیگری و خلقت دیگری

و داستان (You can see links before reply)دیگری است
و خدا (You can see links before reply)آن را تازه آفریده است.»
دکتر علی شریعتی (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 03:56 PM
کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم،
کلید خانه ام را
در دستت می گذارم،
نان شادیهایم را
با تو قسمت می کنم،
به کنارت می نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم؟

احمد شاملو (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:07 PM
داره بارون (You can see links before reply)میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه
همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه
میگفتی زندگی (You can see links before reply)وقتی تو با من نیستی پوچه
آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی
داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه
توی تقویم ما دو تا بهار از غصه می‌سوزه
واسه ما اول پائیز هنوزم عید نوروزه
آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی
ترانه سرا: امیر ارجینی (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:19 PM
You can see links before reply


فصلی تازه در راه است

دست در دست هم
یک برگ سرخ
ورق می‌خورد


شاهین سادات ناصری (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:37 PM
You can see links before reply


از چشم یا آسمان


فرقی نمی‌کند

باران که بر زمین افتاد

دیگر باران (You can see links before reply)نیست

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:45 PM
خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست
آنکه دستش تا ابد در دست تو
کوچ او از غصه ها با بال توست

من خطاکارم خداوندا، ولی
دیدگانم تا ابد دنبال توست
سمانه گل (You can see links before reply)محمدی

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 04:58 PM
تا به دیروز گمان می کردم
رنگ شادی، سرخ است
زندگی با همه خوب و بدش قرمز بود
ولی امروز که بیدار شدم
آسمان آبی بود
پنجره آبی بود
بال پروانه و حتی گلها
شعله آبی، نور هم آبی بود
عشق هم آبی شد
سمانه گل (You can see links before reply)محمدی
You can see links before reply

sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 05:14 PM
خدایا

آنان که به من طعم تنهایی را چشاندن

طعم تنهایی را مچشان...

و

آنان که ناروا را به من نسبت دادن

به آنان ناروا را نسبت مده...

و

آنان که مرا از پشت خنجر زدن

هیچ وقت زخمی مکن...

و

خدایا

دوستیت را در قلبم فزونی بخش

که تو بودی تنها دوستم...

و

تو بودی که منو بی نیاز کردی از غیر خودت...

و تویی تنها تکیه گاه من

نه بنده ات

که آنان منت می گذارنند

و تو بزرگیت را به من نشان میدهی

sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 05:26 PM
الهی:
یا به آنم برسان که دوستش دارم یا از آنم بگیر
که از او سیر شده ام
الهی:
دست تو می سپرم آن را !!!
پس آن کن که دانی و توانی

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 07:29 PM
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم

ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق (You can see links before reply)جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی (You can see links before reply)

sahar98
Tuesday 14 May 2013, 08:26 PM
دنیایمان ای کاش
دوباره رنگی شود . . .
خنده در خیابانها بدود . . و دست ها یکدیگر را پیدا کنند . .
خاکستری رخت بر بندد از این روزها
و سرزمین من نفسی عمیق
در هوایی تازه را تجربه کند . . .
(امیر بابک یحیی پور)‌

sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 09:21 PM
باز باران

در سکوت خلوت تنهائیم

می زند بر تارو پود هستیم

باز باران

در میان خواب شور انگیز من

بی قرارم می کند ،همچون سپند

باز باران

راه می یابد درون سر من

تا گشاید عقده دیرین من

باز باران

در میان دشت های بی کسی

می زند بر استخوان خستگی

باز باران

می چکد بر دفترم

تا بشوید هرچه دارم در سرم

باز باران

بی بهانه

میزند بر جان خسته

تا بشوید گونه ها را

از غبار سفله بسته

باز باران

بی ترانه

میزند بر دشت لاله

تا بشوید زخم و درد عاشقی را

از درون قلب های زخم دیده

باز باران

بی نشانه

می زند بر صاحبان این زمانه

تا بشوید رنگ تزویر و ریا را

از لباس مردم در خواب مانده

حال باران

در درون ابر پنهان می شود

رنگ و بویش از دیده میگردد نهان

می گریزد او از این درد عیان

باز باران

دور می گردد زمن

تا نبیند سیل اشک و آه من

sarveazad
Tuesday 14 May 2013, 09:39 PM
شايد آن روز كه سهراب نوشت : (( تا شقايق هست زندگي بايد كرد ))
خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
بايد اينجور نوشت هر گلي هم باشي
چه شقايق چه گل پيچك و ياس
زندگي اجبارست

- - - Updated - - -

در عشق اگر عذاب دنیا بکشی با اشک به دیده طرح دریا بکشی تا خلوت من هزار غربت باقی است تنها نشدی که درد تنها بکشی ...

SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 09:03 AM
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای
و شاه بیت غزل های لال من شده ای چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
جواب حسرت این چند سال من شده ای چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟
تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم
خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای هنوز نذر شب جمعه های من اینست
که اتفاق بیفتد حلال من شده ای که اتفاق بیفتد کنارتان هستم
برای وسعت پرواز بال من شده ای میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 09:40 AM
You can see links before reply

پاییـــــــز

پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"

بر باد می دهم همه بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت

باران بشو،ببار به کاغذ،سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنی که مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من،عزیز غم انگیز بر گریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!

SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 10:12 AM
دل ز غمت زنده شد ای غم تو جان دل


نام تو آرام جان درد تو درمان دل



من به تو اولی که تو آن منی آن من

دل به تو لایق که تو آن دلی آن دل


عشق ستمکار تو رفته به پیکار جان

شوق جگر خوار تو آمده مهمان دل


تر کنم از آب چشم روی چونان خشک را

چون جگری بیش نیست سوخته بر خوان دل


بنده ز پیوند جان حبل تعلق برید

تا سر زلف تو شد سلسله جنبان دل


انده دنیا نداد دامن جانم ز دست

تا غم تو برنکرد سر ز گریبان دل


عشق تو چون چتر خویش بر سر جان باز کرد

سر به فلک برکشید سنجق سلطان دل


روی ز چشمم مپوش تا نتواند فگند

کفر سر زلف تو رخنه در ایمان دل


تا برهاند مرا ز انده من سالهاست

تا غم تو می‌کشد تنگی زندان دل


از صدف لفظ خویش معنی چون در دهد

گوهر شعرم که یافت پرورش از کان دل

sahar98
Wednesday 15 May 2013, 01:35 PM
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است

هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است


مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن

قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است


هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را

در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است


بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم

راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است


روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد

جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است


بوسه با اکراه شیرین تر ز آغوش رضاست......

گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است


بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند

پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است


در کنارم در امانی از گزند روزگار

گل میان بازوان خار باشد بهتر است


گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم

گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است


تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی...!!!!

گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است


چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را

دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است


شکوه های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد

بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است


قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست

زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است


اصغر عظیمی مهر




You can see links before reply

SHORIDE
Wednesday 15 May 2013, 06:24 PM
قــَـبــل تـَــرهــا شـَـهــامـَــتم بـــیشـــتــَر بــود ....


چــَـشمـــَم را کــه تـــَر می کـَــردند دُنــیـــا را به گـِـــریــه می انداخـــتـَم !


بــــیخیــاآآل ....


ایـــنــروز ها "گـِــریـــستــَن" هـَـم *حـــوصِــلــِه* می خــواهـَـد .....


وقـــتی کــه حتـــی رودخـــانه های پنــهان شده در چـَــشمهـــایــَمــــ ,


بــا مـِـــنـَــت ! ..



صـــورتـَـم را نـَـقـــــاشـــی می کــُنـــنـد .....!!



You can see links before reply

- - - Updated - - -

You can see links before replyدلتنگی هایم به تو رفته اند...
آرام می آیند...
در سینه می نشینند...
دیگر نمی روند•••••
به دلت یاد بده. ...
بد نیست گاهی برایم تنگ شود...

sarveazad
Thursday 16 May 2013, 06:26 AM
هي عنكبوت غم، نتن بهر من تار غصه

كه پروانه ي دل من بالاتر از تو به سوي اوج پرواز مي كند
خيالت را خوش نساز كه نسيم و بادي پروانه ام را به تار تو سپارد
چرا كه آن روز باشد لحظه ي افتادن تو

كه آتش شوق پرواز من به سوي اوج، خواهد سوزاند دام پوشالي تو را
نتن بهر من تار غصه...
كه پروانه ي من به اوج فكر مي كند
آري،نقطه ي اوج
كه بي تاب است پروانه ام براي نشستن بر دستان مهربانش
تا خاكستر شود از گرماي عشق و مهربانيش
خداي مهربانم دوستت دارم

پروانه ي دلم به شوق تو به سوي تو مي آيد

SHORIDE
Friday 17 May 2013, 09:31 AM
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩارم
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ “ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ” ﺑﺪﻫﺪ
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
“ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ’

morteza3164
Friday 17 May 2013, 10:46 AM
هـــرگـــز به گذشته برنگـــرد؛
حتی برای دوباره با او بودن
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت،
هیچوقت یک پرنسس نمیشد…

LiOneL999
Friday 17 May 2013, 11:00 AM
فِڪـر نَڪُـלּ ڪِــﮧ بـﮧ پـآیـَٺ مـے نِشیـنَمـ...

نــَـﮧ...

بُلـَنــــב مے شَـوَمـ ، آرآمـ چـَرخــے مے زَنـَـمـ...

مُطـمـَئِــלּ مے شـَـوَمــ ڪِــﮧ نیسٺــے...

بـَر مے گَرבمـ سَر جآیـَمـ...

سـَــرَمـ رآ مــے گــُـבֿآرَمــ و مے میــــرَمــ !!!...!

sarveazad
Monday 20 May 2013, 09:10 PM
خدایا ...
در آواي سنگين سکوت امشب ،
در دست افشاني رويا در ظرافت يک متن ،
در راز ناشناخته‌ي زيستن ؛
تو را عاشقانه مي‌خواهم ...

در پوچي يک توهم در اوج وصال ،
در سوداي محکومانه‌ي عشقي ،
در روياي مشکوکانه‌ي وصلي ؛
تو را مجنون‌وار مي‌کاوم ....

در پژواک انديشه‌هايم ،
در سايه‌ي آرزوهايم ،
و در اوج فاصله‌اي ميان کام و دل ؛
تو را مي‌خواهم ...
در سادگي يک غزل ،
در شور يک عشق ،
در وجد عارفانه‌ي يک نيايش ،
در تبلور يک رويا ؛
تو را مي‌خواهم ...

مرا در بي‌کسي امشب ،
در غربت لحظه لحظه ی تنهاييم ،
درياب ...

مرا در درياي بي‌کران زندگي ،
و در ويرانه‌هاي وجودي خسته ،
درياب ...

در بي‌صدا گريستن‌هايم ،
در عجزم از اين غربت ،
مرا درک کن ...

بار خدايا !

با وجود مهربان و گرمت ،
تار و پود فرسوده‌ي وجودم را از بين ببر ؛

با وجود نوراني خويش ،
پرده پرده‌ي تاريکي‌ام را نابود کن ؛

از تو مي‌خواهم بر‌فراز درياي وجودت ،
افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوري ؛

از تو مي‌خواهم در حجم تاريکي و هجوم غربت امشب ،
در سردي وجودم ،
مرا حامي باشي ...آمین یا رب العالمین ...


- - - Updated - - -

خدایا ...
در آواي سنگين سکوت امشب ،
در دست افشاني رويا در ظرافت يک متن ،
در راز ناشناخته‌ي زيستن ؛
تو را عاشقانه مي‌خواهم ...

در پوچي يک توهم در اوج وصال ،
در سوداي محکومانه‌ي عشقي ،
در روياي مشکوکانه‌ي وصلي ؛
تو را مجنون‌وار مي‌کاوم ....

در پژواک انديشه‌هايم ،
در سايه‌ي آرزوهايم ،
و در اوج فاصله‌اي ميان کام و دل ؛
تو را مي‌خواهم ...
در سادگي يک غزل ،
در شور يک عشق ،
در وجد عارفانه‌ي يک نيايش ،
در تبلور يک رويا ؛
تو را مي‌خواهم ...

مرا در بي‌کسي امشب ،
در غربت لحظه لحظه ی تنهاييم ،
درياب ...

مرا در درياي بي‌کران زندگي ،
و در ويرانه‌هاي وجودي خسته ،
درياب ...

در بي‌صدا گريستن‌هايم ،
در عجزم از اين غربت ،
مرا درک کن ...

بار خدايا !

با وجود مهربان و گرمت ،
تار و پود فرسوده‌ي وجودم را از بين ببر ؛

با وجود نوراني خويش ،
پرده پرده‌ي تاريکي‌ام را نابود کن ؛

از تو مي‌خواهم بر‌فراز درياي وجودت ،
افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوري ؛

از تو مي‌خواهم در حجم تاريکي و هجوم غربت امشب ،
در سردي وجودم ،
مرا حامي باشي ...آمین یا رب العالمین ...

virtuoso
Monday 20 May 2013, 11:28 PM
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

- - - Updated - - -

اگه این زندگی باشه... اگه این سهمم از دنیاست
من از مردن هراسم نیست

یه حسی دارم این روزا، که گاهی با خودم میگم
شاید مُردم، حواسم نیست

SHORIDE
Wednesday 22 May 2013, 11:23 AM
پشت ســــرم حرف بود
حدیــث شد
میترســــم آیه شود
سوره اش کنند به جعـــــــــل
بعد تفسیـــرم کنند این جماعت نـا اهـــل

morteza3164
Thursday 23 May 2013, 01:29 PM
خشکیده طبع شعرم دیگر توان ندارم

گویی که در تن خود روح و روان ندارم

آنقدر خسته ام من چون جاده های مطرود

دیگر برای شعرم شور و زبان ندارم

امروز مثل هر روز درمانده و شکسته
چون آرشم که دیگر تیر و کمان ندارم


از بس گرفته ام من چون آسمان ابری
دیگر برای رویش باران جان ندارم

در حسرتم دوباره یک لحظه جان بگیرم
اما هزار افسوس طبع روان ندارم

بگذار این تن من در شهر جان بماند
زیرا برای مردن یک ذره جان ندارم

:violinplay3:

sarveazad
Friday 24 May 2013, 10:37 AM
قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت : مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟

کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟

قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود . در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد ، قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست .

قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید ، پیامبر گفت : اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست .

مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند . آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد …
و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری ....

sarveazad
Friday 24 May 2013, 12:38 PM
تاج از فرق فلک برداشتن

تا ابد آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ره یافتن

هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز، در انواع نعمت ها و ناز

شب، بتی چون ماه در بر داشتن

جاودان در اوج قدرت زیستن

ملک عالم را مسخر داشتن

بر تو ارزانی که ما را خوشترست

لذت یک لحظه مادر داشتن

- - - Updated - - -

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند،ولی حیف که من زاده امروزم.خدایا جهنمت فرداست،پس چرا امروز می سوزم؟؟؟؟؟

morteza3164
Wednesday 12 June 2013, 12:01 PM
گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا

بندهٔ سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟


بس که کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت

بعد از این بر گریهٔ خود خنده می‌آید مرا


بستهٔ زلف پری‌رویان شدن از عقل نیست

لیک من دیوانه‌ام، زنجیر می‌باید مرا


وعدهٔ وصل تو داد اندکی تسکین دل

تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا


وه! که خواهد شد، هلالی خانهٔ عمرم خراب

جان غم‌فرسوده من چند از غم بفرساید مرا؟

- - - Updated - - -

گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا

بندهٔ سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟


بس که کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت

بعد از این بر گریهٔ خود خنده می‌آید مرا


بستهٔ زلف پری‌رویان شدن از عقل نیست

لیک من دیوانه‌ام، زنجیر می‌باید مرا


وعدهٔ وصل تو داد اندکی تسکین دل

تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا


وه! که خواهد شد، هلالی خانهٔ عمرم خراب

جان غم‌فرسوده من چند از غم بفرساید مرا؟

morteza3164
Wednesday 19 June 2013, 07:57 PM
هر چند که دیده روی خوب تو ندید




یک گل ز گلستان وصال تو نچید






اما دل سودا زده در مدت عمر




جز وصف جمال تو نه گفت و نه شنید

morteza3164
Wednesday 19 June 2013, 09:31 PM
با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست


دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست



دل من بردی و گویی که: ندانم که کجاست؟

از سر زلف سیاه تو به در چیزی نیست


سینه را ساخته بودم سپر تیر غمت

دل نهادم به جراحت، که سپر چیزی نیست


بدو چشمت که: مرابی‌تو به شبهای دراز

تا دم صبح بجز آه سحر چیزی نیست


گفته‌ای: درد ترا نیست نشانی پیدا

اشک چون سیم ببین، روی چو زر چیزی نیست


آبرویی نبود پیش تو من بعد مرا

که برین چهره بجز خون جگر چیزی نیست


دیگران را همه اسبابی و مالی باشد

اوحدی را بجزین دیدهٔ تر چیزی نیست

LiOneL999
Wednesday 19 June 2013, 11:59 PM
این آدم ها..

این آدم ها...

این آدم ها....

بهشان لطف می کنی و گره از کارشان باز می کنی ،

بعد می گویند بنده خدا خیلی ساده ست راحت سواری میده!!!

+خودم

morteza3164
Tuesday 25 June 2013, 12:08 PM
وقتی داری به یه چیز خوب فكر میكنی..... یهو یه خاطره ازاون بی معرفت یادت بیاد..... اونوقته كه: یادت میره به چی داشتی فك میكردی..... بهم میریزی.... بغض میكنی.... داغون میشی....

morteza3164
Friday 26 July 2013, 03:13 AM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم


هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم


صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم

فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم


به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل


چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم


مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش

فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم


گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند

بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم


سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی

چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم


الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه

که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم


خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه

که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم


چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله

نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم


به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن

چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

omid_atri
Friday 26 July 2013, 07:38 AM
بگذار زمان روی زمين بند نباشد(رویا باقری)
بگذار زمــان روی زمين بند نباشدحافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذاركه ابليس دراين معركه يک بار
مطــرود ز درگـــــاه خداوند نبــاشد
بگذار گنــــاه هـــوس آدم و حــــــوّا
بر گردن آن سيب كه چيدند نباشد
مجنون به بيابان زد و ليلا... ولی ای كاش
اين قصـــه همــــان قصه كه گفتند نباشد
ای كاش عذاب نرسيدن به نگاهت
آن وعده ی ناديده كـه دادند نباشد
يک بار تـــو درقصــه ی پرپيـــچ و خــم ما
آن كس كه مسافر شد و دل كند نباشد
آشوب،همان حس غريبي ست كه دارم
وقتـــی كه بــه لب های تو لبخند نباشد
درتک تک رگهای تنم عشق تو جاريست
در تک تک رگــــهای تـــو هر چند نباشد
من می روم و هيچ مهم نيست كه يک عمر...
زنجـــــير نگـــاه تـــــو كـــــه پابند نباشد...
وقتی كه قرار است كنار تو نباشم
بگذار زمـــان روی زمين بند نباشد...




- - - Updated - - -

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

هر کسی قصه‌ی شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم حاصل افسانه یکیست

اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست

ره‌ی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه‌ی نیمه شب و خنده‌ی مستانه یکیست

گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست

عشق آتش بود و خانه ‌خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست

گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بی‌وفـایی و وفاداری جانانه یکیست

عماد خراسانی

morteza3164
Saturday 27 July 2013, 03:47 AM
ما گلچین تقدیر و تصادفیم
استوای بود و نبود
به روزگار طوفان موج و نور و رنگ
در اشکال گرفتار آمدم
مستطیل های جادو
مربع های جادو
من در همین پنجره معصومیت آدم را گریه کرده ام
دیوانه گیهای دیگران را دیوانه شدم!
...

حسین پناهی
از کتاب:
سلام،خداحافظ

morteza3164
Monday 29 July 2013, 10:23 PM
تو از اول سلام ات پاسخ بدرود با خود داشت

اگرچه سحر صوتت جذبه «داوود» با خود داشت

بهشتت سبزتر از وعده ی شداد بود اما

-برایم برگ برگش دوزخ «نمرود» با خود داشت

ببخشایم اگر بستم دگر پلک تماشا را
که رقص شعله ات در پیچ و تابش دود با خود داشت

«سیاوش» وار بیرون آمدم از امتحان گرچه
-دل «سودابه» سانت هرچه آتش بود با خود داشت

مرا با برکه ام بگذار دریا ارمغان تو
بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت

محمد علي بهمني

mahsa_d
Tuesday 30 July 2013, 07:33 AM



به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری


و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی


چون زمانی که از دستش بدی


مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی


اون دیگر صدایت را نخواهد شنید!!!


morteza3164
Wednesday 31 July 2013, 12:38 AM
بارها وُ بارها دوست داشتنت را بغل گرفتم و دویدم...

کاشکی، آدم‌ها با دُور شدن‌شان، دوست داشـتن‌ِشان را هم می‌بُردند!

"محمَد مرکبیان"




You can see links before reply

(You can see links before reply)

sarveazad
Wednesday 31 July 2013, 07:29 PM
گاهی تنهایی هم ادم را تنها میگذارد
این است اوج غربت
((رهجو))

morteza3164
Friday 2 August 2013, 04:43 AM
بیا جایمان را عوض کنیم ...

شعرهای من عرضه نداشتند تو را عاشق کنند !

این بار

تو شعر بگو

تا من برایت عاشقی کنم !.!.!

sarveazad
Friday 2 August 2013, 10:04 AM
راهی جز سقوط ندارند برگ های پاییزی، وقتی میداند درخت عشق تازه ای در سر دارد...!!

sarveazad
Friday 2 August 2013, 10:26 AM
ﻧﺴﻠـﯽ ﻫﺴﺘــﯿـﻢ ،
ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﻣﯿﺨــﻮﺍﺑﯿــﻢ ..
ﻭ ﺷﺒــﻬـﺎ ﺑﯿـــــﺪﺍﺭﯾـــﻢ !
ﭼــﻮﻥ ..
ﺗــﺎﺭﯾـﮑﯽ ﺷﺐ ، ﺑـــﺮﺍﻣــﻮﻥ ..
ﻗــﺎﺑــﻞ ﺗﺤﻤـّـﻞ ﺗــﺮ ﺍﺯ “ ﺗـــﺎﺭﯾــﮑﯽ”
ﺭﻭﺯﻫــﺎﻣــﻮﻧــﻪ !

morteza3164
Saturday 3 August 2013, 04:37 AM
تو میگویی بخند و من
با صورتکِ خندانِ مجازی میخندم
و تو شاد میشوی!!!
اما چه میدانی قطره های اشک
از چشمانم جاریست....
چه میدانی بغض گلویم را گرفته
و لبانم می لرزد...
چه میدانی

sarveazad
Thursday 22 August 2013, 05:34 PM
غم هایم را در قالب شعر مینویسم و میگویند زیباست
مانده ام...... دردم همان درد است فقط زبان گفتنش عوض شده
زیباییش کجاست؟!

morteza3164
Saturday 31 August 2013, 09:30 PM
دل من کسی را می جوید
که زیبایی ِ روح را می ستاید،
مهربانی را دوست دارد،
گذشت را می فهمد،
سادگی را زیور می داند،
وفا را گوهر...
وعشق را می شناسد

morteza3164
Sunday 6 October 2013, 10:54 AM
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است


آری! افطار رطب در رمضان مستحب است


روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه


بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است



زیر لب، وقت نوشتن همه کس نقطه نهد


این عجب! نقطه خال تو به بالای لب است



یا رب! این نقطهٔ لب را که به بالا بنهاد؟


نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است



شحنه اندر عقب است و، من از آن می‌ترسم


که لب لعل تو، آلوده به ماء العنب است


پسر مریم اگر نیست چه باک است ز مرگ


که دمادم لب من بر لب بنت العنب است


منعم از عشق کند زاهد و، آگه نبود


شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است


گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان


گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است


عشق آنست که از روی حقیقت باشد


هر که را عشق مجازیست حمال الحطب است



گر صبوحی به وصال رخ جانان جان داد


سودن چهره به خاک سر کویش سبب است

tella
Friday 8 November 2013, 12:05 PM
خیلی قشنگ بود مرسی.

- - - Updated - - -


غم هایم را در قالب شعر مینویسم و میگویند زیباست
مانده ام...... دردم همان درد است فقط زبان گفتنش عوض شده
زیباییش کجاست؟!



بسیار زیبا

sarveazad
Friday 8 November 2013, 09:25 PM
خیلی قشنگ بود مرسی.

- - - Updated - - -




بسیار زیبا

ممنونم نظر لطفتونه

saaman
Tuesday 12 November 2013, 11:09 PM
گیرم به طعنه‌ام خوانند: ساز شکسته! می‌دانند
اگر چه خامشم٬اما آتشفشان خاموشم...
حسین منزوی|

amirhaafez
Wednesday 13 November 2013, 11:15 AM
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

shahparak
Wednesday 13 November 2013, 10:56 PM
من اگر تو باشی نه محراب می خواهم نه سجاده و مهر



نه وضو می خواهم نه عطر یاس


من این روز ها از تو جان هدیه می گیرم


از تو نفس هدیه می گیرم....از تو عاشقی هدیه می گیرم


من این روز ها از تو زندگی می گیرم

من حالا حس یک شاه بیت را دارم که با خط تو سر فصل تمام کتاب ها نوشته شده ام...

sarveazad
Thursday 14 November 2013, 08:02 AM
يابن الحسن بيا كه حلول محرم است

شادي به ما حرام شد,ايام ماتم است

شرمنده شد بهار ز گلزار كربلا

بلبل كند نوا كه خزان محرم است

ما عاشقان لاله ي سرخ محمديم

كز عطر او بهشت خداوند خرم است

صد مرده زنده مي شود از ذكر يا حسين

ارباب ما معلم عيسي بن مريم است

عيسي اگر در اخر عمرش به عرش رفت

قنداقه ي حسين شرف عرش اعظم است

با يوسفش مقايسه كردم نگار گفت

او شاه مصر باشد و اين شاه عالم است

ما را نياز سير چمن نيست در بهار

روي حسينيان گل و اين اشك شبنم است

اي صاحب عزا به عزاخانه ها بيا

ياران سينه زن همه در زير پرچم است

گر وعده ي بهشت به ما مي دهد بهار

ما نيستيم طالب رضوان,مسلم است

بر عاشقان سياحت گلشن حرام شد

خاكم به سر كه قامت سرو علي خم است

اي آب بس كن اين همه جوش و خروش را

در پيش چشم ما علي اصغر مجسم است

سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد

شرمنده ي خجالت او نهر علقم است

ساقي تشنه ,تشنه برون آمد از فرات

قربان غيرتش شود عالم اگر كم است

چون محتشم بخوان به پيمبركلاميا

باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است

در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست

سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

amirhaafez
Thursday 14 November 2013, 09:38 AM
به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک که بریزم