PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : وصیت نامه ی بتهوون



nina
Wednesday 8 December 2010, 11:02 PM
دوستان
در این تاپیک قصد دارم گفته ها و ناگفته هایی را در مورد بتهون به اشتراک بگذاریم.



برای برادرانم کارل و...
بتهوون
شما که در ذهن و زبانتان من یک لجباز و شرور و مردم گریزمرا درست نمی شناسید. شما نمی دانید که قلب من
از کودکی سرشار از احساسات لطیف و نیتهای پاک بوده و همیشه آرزویم این بوده است که کارهای بزرگ انجام دهم
اما حالا وقتی به خودم فکر میکنم می بینم کهشش سال است به یک موجود بی پناه و مایوس تبدیل شده ام که بدست پزشکان احمق روز بهروز حالش وخیم تر شده و هرسال به امید بهبود از این جماعت فریب خورده است. ولی بالاخره
مجبور شدم مجبورم که این درد بی درمان را مثل یک حقیقت تلخ باور کنم. دردی که درمانش یا بسیار بعید است و یا اساساهیچ درمانی ندارد.
من از آغاززندگی سر زنده و پر حرارت بودم و حضور در میان جمع را دوست داشتم چه زود مجبور به گوشه نشینی شدم و روزگارم را به ناچار در تنهایی گذراندم و هر بار که خواستم همه چیز را فراموش کنم این درد مزمن مانع شد
نه / نمی توانستم مدام از این و آنخواهش کنم که بلندتر صحبت کنند یا حتی فریادکشند تا من هم بشنوم. آخر چطور می توانستم این نقص را درست در همان حسی بپذیرم که باید در وجود من
قوی تر و کاملتر از هر کس دیگری باشد؟ حسی که روزگاری من آن را در نهایت کمال تجربه کرده بودم. کمالی که مطمئنم کمتر کسی در حرفه من نظیر آن را تجربه کرده است ویا اگر تجربه کرده باشد به مانند من از آن لذت برده باشد.
نه من نمی توانم / این درد برای من یک درد مضاعف است که فقط مایه سوء تفاهم بلکه امکان هر سرگرمی وتفریحی با دوستانمرا هم از من سلب می کند
.تماسهایم رامحدود میکند و جلوی تبادل افکارم با آنها میگیرد. حضور من در اجتماع دقیقا محدود می شود به همان نیازهای اجتناب ناپذیری که هر انسانی برای حضور در جمع دارد. من محکومم/
محکومم به اینکه مثل یک تبعیدی زندگی کنم. وقتی به مردم نزدیک میشوم انگار هراسی تمام وجودم را در بر می گیرد.
هراس از اینکه شاید با این وضعیت مایه دردسر باشم. اگر چه به توصیه دوست خوبم ( دکتراسمیت ) با زندگی در این منطقه اوضاع بد جسمی وروحیم را تا حدودی سامان داده ام اماگهگاه به خاطر تمایلی که به حضور در جمع دارم ناچارم برخلاف دستورات او رفتار کنم وچه تحقیرآمیز است وقتی که کسی در کنار من صدای فلوتی را که در دوردستها نواخته میشود به راحتی میشنود و من هیچ نمی شنوم و یا کسی در کنا ر من صدای آواز چوپانی رامی شنود که در دوردستها می خواند و گوش من هیچ صدایی را نمی شنود.





اینها هماناتفاقاتی است که مرا به دلسردی کشانده و اگر هنر نبود واگر دست باز دارنده هنر نبودشاید زندگیم را هم به دست خود پایان می دادم. اما مردن محال است/ تا وقتی که هنر ازمن تقاضای تولد داردو من توان به دنیا آوردنش را دارم فکر مردن هم برایم عذاب آوراست و من تنها به همین دلیل است که این زندگی فلاکت بار را این زندگی واقعا فلاکتبار را تحمل می کنم.آدمی که به یک تغییر ناگهانی از بهترین وضعیت به بدترین وضعیت دچار میشود ناچار است صبور باشد و من صبوری کردم.و ای کاش عزم من برای صبوری راسخ باشد. شایداوضاع بهتر شود و شاید هم نه / اما من آماده ام اگرچه آسان نیست واگر هم برای هر کسی آسان باشد برای یک هنرمند به هیچ وجه آسان نیست.
اگر شما به چشم حقیقت در من نظری کنید معنای عشق را در می یابید و خواهید دانست که من همیشه آرزوکردم خوب زندگی کنم. روزی که شما این نامه را می خوانید در می یابد که مرا درست نشناختید و خواهید دانست که چگونه این مرد بد اقبال هرچه در توان داشت به کار گرفت تا در میان مردم و در میان هنرمندان پذیرفته شود.
شما برادران من کارل و .../ پس از دکتر اسمیت ( البته اگر تا آن موقع زنده بود ) که بیماریم را مفصلا شرح دهدومطالب و مدارک لازم را به تاریخچه بیماریم اضافه کند تا شاید جهان پس از مرگم بامن آشتی کند. من شما را وارث همه داراییم می دانم ( البته اگر بشود اسمش را گذاشتدارایی ) آن را به عدالت بین خود تقسیم کنید و بدانید هر بدی که شما در حق من کردیدمدتهاست که از یاد برده و بخشیده ام.
برادرم کارل/ از تو بخاطر صمیمیتی که ازدیرباز به من ابراز داشته ای واقعا سپاسگزارم و آرزو می کنم که زندگی شما دو نفربهتر و آزادانه تر از من باشد. بچه هایتان را شرافتمند و پاکدامن تربیت کنید که آنچهشادی آفرین و سعادت بخش است همین است ( نه ثروت و مکنت ) و من این را تجربه کردهام. پاکدامنی همان موهبتی است که در این سیه روزی از من حمایت کرد و اگر من در اینسیه روزی خود کشی نکرده ام تنها به دو دلیل است: هنر و پاکدامنی.
من از همهدوستانم و به ویژه پرنس لیشنوفسکی و دکتر اسمیت سپاسگزارم و دوست دارم که سازهایلیشنوفسکی را یکی از شما دو نفر نگه دارد و البته مراقب باشید که این موضوع باعثمرافعه و اختلاف بین شما نشود.
هر وقت که صلاح دیدید می توانید آنها را بفروشیدو چقدر برای من خوشایند و دوست داشتنی است که پس از مرگم بتوانم برای شما سودمندباشم. من با میل و رغبت تمام به سمت مرگ می روم اما اگر مرگ زودتر از آنی به سراغمبیاید که تمام ظرفیتهای هنری ام اشباع شده باشد چقدر زود آمده و آنگاه من علیرغماین وضعیت فلاکت بار آرزو خواهم کرد که ای کاش دیر تر بمیرم. ولی آیا حقیقتا مرگمرا از این اوضاع مشقت بار نجات نمی دهد؟ آری پس ای مرگ / هر زمان که اراده کردیبیا که من شجاعانه آماده دیدار توام.
من با شما وداع می کنم و از شما می خواهمکه پس از مرگم مرا از یاد نبرید که من در تمام زندگی به فکر شاد کردن شما بودم.

قوی زیبا
Saturday 18 December 2010, 03:57 PM
"هنر و پاکدامنی"
یا "هنر و تقوا"
به...به...

کسایی که به بتهوون علاقه دارن، خوندن کتاب سلوک روحی بتهوون رو توصیه میکنم.

sayna
Saturday 18 December 2010, 09:40 PM
این هم نامه ی بتهوون به معشوقش اما قبل از اینکه این نامه رو به دستش برسونه از دنیا میره:

فرشته ی من تمام هستی و وجودم جان جانانم امروز تنها چند کلمه ان هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا و مکان تو مشخص نمی شود.چه اتلاف وقت بیهوده ای چرا باید این غم و اندوه وجود داشته باشد؟ایا عشق ما نمی تواند بدون اینگه قربانی بگیرد ادامه پیدا کند؟بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد؟ایا می توانی این وضع را عوض کنی اینکه من تماما به تو تعلق ندارم و تو تمام و کمال از ان من باشی؟
چه شگفت است!به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است بنگر تا به ارامش برسی.عشق هست و نیست تورا طلب می کند و به راستی حق با اوست حکایت عشق منو تو نیز از این قرار است اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق ازرده نخواهیم شد.
بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده . به خودمان بپردازیم بی گمان یکدیگر را خواهیم دید از این گذشته نمی توانم انچه را که در این چندروز درمورد زندگیم پی برده ام در نامه بنویسم اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی امد.حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم.
اه لحظه هایی هست که حس می کنم سخن گفتن کافی نیست.
شاد باش -ای تنها گنج واقعی من بمان-ای همه ی هستی من!
بدون شک خدایان ارامشی به ما ارزانی خواهند داشت که بهترین هدیه است.
ارادتمند تو,لودویگ
6 جولای 1806

nina
Saturday 18 December 2010, 09:41 PM
"هنر و پاکدامنی"
یا "هنر و تقوا"
به...به...

کسایی که به بتهوون علاقه دارن، خوندن کتاب سلوک روحی بتهوون رو توصیه میکنم.


من این کتاب کامل نخوندم اما قسمتهاییشو که خوندم واقعا عظیم بود و ژرف بتهون اثاری که به جای گذاشته واقعا تکان دهندست و دلیلی بر ادعای او که میگفت به دنیا نیامده برای عیش و لذت به دنیا امده تا کاری بزرگ انجام بدهد و برود...گاهی ارزو میکنیم ای کاش زنده بود و ای کاش میشد و میتونستیم بیشتر بشناسیمش قصه ها غصه ها گفته ها و نا گفته های درونشو با تمام وجود لمس میکردیم..

ممنون

good_man
Saturday 18 December 2010, 10:02 PM
ممنون

REZ
Saturday 18 December 2010, 10:43 PM
بتهوون یکی از شخصیتهای مورد علاقه من در موسیقی است
البته سابقا بیشترین علاقه رو به ایشون داشتم ولی بعدها کم کم با بیشتر درک کردن آثار دوره های مختلف ، آهنگسازان دیگری هم به آهنگسازان مورد علاقه من اضافه شدند.
.
.
اما در مورد بتهون اولین چیزی که همیشه من رو مبهوت کرده پیچیدگی فکر او در آهنگسازی هست .
با اینکه هم دوره با موتسارت بوده وبا این که موتسارت نابغه موسیقی اون دوران بوده و بتهوون نبوغ نداشته همچنین با توجه به تسلط بسیار زیاد موتسارت بر هارمونی و پلیفونی (که در آثارش کاملا مشهود هست) با این حال همیشه از نحوه انتخاب و وصل آکوردها در آثار بتهوون شگفت زده میشم
در هر لحظه آثارش احساس میکنم فلسفه موج می زنه.
در هر لحظه از آثارش با وجود همه زیبایی احساس میکنم منظورش در نتها جا نگرفته و یه چیزی پشت اون نتها داره فریاد میزنه که ما بشنویمش ولی ما نمی تونیم بشنویم.
این احساس رو منحصرا در مورد بتهون دارم.
باخ. موتسارت .شوبرت .چایکوفسکی .هایدن.شومان .استراوینسکی . شوستاکویچ و سایرین همیشه آثارشون و نگاهشون به آهنگسازی منو دیوانه می کنه.
ولی سخت ترین نگاه فلسفی رو نگاه بتهوون میدونم.
ارادتمند - رضا

r_a_m_i_n
Sunday 19 December 2010, 02:50 AM
این هم نامه ی بتهوون به معشوقش اما قبل از اینکه این نامه رو به دستش برسونه از دنیا میره:

فرشته ی من تمام هستی و وجودم جان جانانم امروز تنها چند کلمه ان هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا و مکان تو مشخص نمی شود.چه اتلاف وقت بیهوده ای چرا باید این غم و اندوه وجود داشته باشد؟ایا عشق ما نمی تواند بدون اینگه قربانی بگیرد ادامه پیدا کند؟بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد؟ایا می توانی این وضع را عوض کنی اینکه من تماما به تو تعلق ندارم و تو تمام و کمال از ان من باشی؟
چه شگفت است!به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است بنگر تا به ارامش برسی.عشق هست و نیست تورا طلب می کند و به راستی حق با اوست حکایت عشق منو تو نیز از این قرار است اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق ازرده نخواهیم شد.
بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده . به خودمان بپردازیم بی گمان یکدیگر را خواهیم دید از این گذشته نمی توانم انچه را که در این چندروز درمورد زندگیم پی برده ام در نامه بنویسم اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی امد.حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم.
اه لحظه هایی هست که حس می کنم سخن گفتن کافی نیست.
شاد باش -ای تنها گنج واقعی من بمان-ای همه ی هستی من!
بدون شک خدایان ارامشی به ما ارزانی خواهند داشت که بهترین هدیه است.
ارادتمند تو,لودویگ
6 جولای 1806

البته طبق چیزی که توی فیلمش به نمایش گذاشتند.....نامه به دست معشوقه میرسه اما بخاطر اینکه از دست بتهوون عصبانی بوده هرگز اونو نمیخونه.....ولی سالها بعد از مرگ لودویک اونو میخونه

amir_clk500
Sunday 19 December 2010, 03:43 AM
به نظر شما بتهوون صرفا فقط بزرگترین آهنگساز دنیا بوده و در نوازندگی جز اولین ها نبوده؟

REZ
Sunday 19 December 2010, 10:18 AM
نه امیر جان بتهون نوازنده خوبی بوده
ولی یک نوازنده مهم و بزرگ نبوده
یعنی به نوازندگی شهرت نداره
هرچند که همه آثار بزرگ رو هم اجرا می کرده
ببینید دوست عزیزم
نوازندگی حرفه ای خیلی پیچیده تر از این حرفهاست
به طور مثال فرانتس لیست با اینکه آهنگساز مشهوری هست ولی قدرت نوازندگیش بیشتر و مهم تر از قدرت آهنگسازیش بوده
ولی بتهون با اینکه نوازنده خیلی خوبی بوده آهنگسازیش مهم تر و بزرگتر از نوازندگیش هست.
به طور کلی نوازندگی بتهون اهمیت زیادی در تاریخ موسیقی نداره

sayna
Sunday 19 December 2010, 08:02 PM
امیر جان من فکر می کنم کسی که بزرگترین اهنگساز دنیاست مسلما نوازنده ی ماهری هم هست چون اهنگی رو که میسازه اولین بار خودش اونو اجرا میکنه اما دلیل اینکه نوازندگی بتهوون خیلی مطرح نیست میتونه به خاطر مشکل شنوایی که داشته, باشه.
رامین منم جایی خوندم نمیدونم ولی من فیلمشم دیدم چیزی در این باره نشون نداد!!!

amir_clk500
Sunday 19 December 2010, 08:53 PM
مشکل شنواییش که اواخر عمرش پیش اومده بوده
من خیلی با همه آهنگاش نمیتونم خوب ارتباط برقرار کنم و بالعکس بعضی آهنگاشو واقعا میپرستم.

شیفته آهنگهای فرانس لیست هستم
برترین و تکنیکی ترین نوازنده تاریخ بوده بنا به بسیاری نقل قول ها

REZ
Sunday 19 December 2010, 09:15 PM
امیر جان مشکل شنواییش در اواخر عمرش به اوج میرسه
ولی از کودکی این مشکل رو هر از گاهی داشته
به نقل از برخی منابع و همچنین فیلم زندگی بتهوون ظاهرا در کودکی از پدرش کتک بدی می خوره که باعث بروز یک سری اختلالات در شنواییش میشه
گاها می شنیده و گاها نمی شنیده
و گاهی کم می شنیده
ولی در اواخر عمر کاملا ناشنوا میشه تا ساعاتی قبل از مرگ که شنواییش کاملا برمیگرده

REZ
Sunday 19 December 2010, 09:30 PM
در مورد مطرح نبودن نوازندگی بتهوون خانم ساینا به نکته خوبی اشاره کردند یعنی مشکلات شنوایی
در این مورد خوبه که بدونید که جناب بتهوون با همه شگفتیهای بزرگی که خلق کرده همونطور که نوازنده مطرحی نبوده در رهبری ارکستر هم از بدترین رهبران تاریخ رهبری محسوب میشه
(البته در میان رهبران بزرگ بدترین بوده)
و اینو دیگه همه جا مربوط به مشکلات شنواییش دونستن
در آثار بتهون شما در بسیاری قسمتها به طور ناگهانی با علامت فورتیسیمو (FF) مواجه میشید که این دقیقا به خاطر همین مشکل شنوایی بوده
میخواسته صدایی متفاوت بشنوه ولی گوشش نمیتونسته تفاوت میان (P) و (F) رو خوب تشخیص بده و به همین دلیل بسیار زیاد از (FF) به طور ناگهانی استفاده میکرده.
و همین کم کم به خلق و خوی آهنگسازیش تبدیل شده
//----------//
در مورد مطرح نبودن نوازندگی پیانوی بتهوون دلیل دیگری هم وجود داره :
اون موقع پیانو تازه اختراع شده بوده
و پیانو های اون زمان با پیانو هایی که مدتی بعد در دسترس شوپن و لیست قرار گرفت تفاوت جدی داشتند

r_a_m_i_n
Sunday 19 December 2010, 09:42 PM
ساینا منظورم فیلم : معشوق فنا ناپذیره
بازیگرش هم گری الدمن
اونو دیدی؟

amir_clk500
Sunday 19 December 2010, 09:49 PM
رضا جان تو موسیقی اینا چه تئوریایی رو میدونستن و آموزش دیدن که به اینجاها رسیدن؟؟کلا بتهوون نه..همه نوازنده های بزرگ شوبرت لیست شومان واگنر هایدن موزارت شوپن و ..؟؟

چه تئوری و تزایی باید بخونیم که مثل اینا بشیم!:21::48:

REZ
Sunday 19 December 2010, 10:16 PM
امیر جان در هر دوره اطلاعات تئوریکی که موجود بوده فرق می کرده
مثلا در زمان باخ هارمونی وجود نداشته و باخ آثارش رو بر اساس علم کنتر پوان و زیر مجموعه های اون مثل فوگ و انوانسیون می ساخته
ولی اندکی بعد محققین از دل آثار هنرمندان اون دوره مثل باخ علم جدیدی رو بیرون میکشن به نام هارمونی.
در زمان بتهوون دیگه هارمونی وجود داشته و بتهوون در جایی خطاب به یکی از منتقدینش که بتهوون رو متهم به کم سوادی در موسیقی کرده بوده می نویسه به نظر من کسی که می خواهد موسیقی کار کند باید در سن هفت تا یازده سالگی به هارمونی کنترپوان فوگ و و و به طور کامل آشنایی پیدا کنه
از اون به بعد علوم موسیقی کم کم کاملتر شدند ولی اصلی ترین و بنیادی ترین علوم موسیقی که در ابتدا هر موزیسینی باید با اونها آشنا بشه همین علومی هست که در دوره کلاسیک تثبیت شده اند

nina
Sunday 19 December 2010, 10:34 PM
در مورد مطرح نبودن نوازندگی بتهوون خانم ساینا به نکته خوبی اشاره کردند یعنی مشکلات شنوایی
در این مورد خوبه که بدونید که جناب بتهوون با همه شگفتیهای بزرگی که خلق کرده همونطور که نوازنده مطرحی نبوده در رهبری ارکستر هم از بدترین رهبران تاریخ رهبری محسوب میشه
(البته در میان رهبران بزرگ بدترین بوده)


من فکر میکنم این مسئله ممکنه از زوایای دیگه ای هم بتونه مورد بررسی قرار بگیره
بتهون شخصیت عجیب و ناشناخته ای داشته مثلا درونگرایی بیش از اندازه و و...

nina
Monday 20 December 2010, 04:02 PM
چایکوفسکی:


"... بتهوون را بسیار دوست دارم اما از او می‌ترسم. احساسی که به او دارم مثل احساسی ا‌ست که در کودکی به خداوند داشتم، در عین حال که او را می پرستیدم از او می‌هراسیدم... اما برعکس، مسیح را عاشقانه دوست داشتم و دوست می‌دارم، زیرا مسیح ما را به عشق فرامی‌خواند و در حقیقت هم خداست هم انسان. مسیح مثل ما رنج برده و من برایش دل سوزی می‌کنم و طبیعت والا و انسانی‌اش را دوست دارم. بتهوون برای من خدای موسیقی و موتسارت مسیح موسیقی است... موتسارت تا حدودی مثل یک فرشته است و موسیقی او سرشار است از زیبایی ملکوتی. من از بتهوون آغاز کردم و به موتسارت رسیدم. و عمیقاً احساس می‌کنم که موتسارت نقطه‌ی کمال و اوج زیبایی در دنیای موسیقی‌ست. هیچ‌کس مثل موتسارت مرا نگریانده و قلبم را به تپش نینداخته است. و من وقتی موسیقی موتسارت را می‌شنوم، کمال مطلوب هنر را حس می‌کنم و سرمست می‌شوم... بتهوون هم مرا تکان می‌دهد و به لرزه درمی‌آورد، ولی در مقابل او حساس ترس و اضطراب می‌کنم و حتا قدرت تجزیه و تحلیل آثارش را در خود نمی‌بینم..."

البته جایی دیگر میگوید:

"سمفونی شماره‌ یک بتهوون را با پیانو نواختم و نمی‌دانید که چه لذتی بردم. تا حالا نمی‌دانستم که چه‌قدر این موسیقی دل‌انگیز است. تصور می‌کنم عشق پرستش‌گونه‌ی من به موتسارت سبب شده که به بتهوون آن‌طور که باید و شاید توجه نکنم..."

nina
Monday 20 December 2010, 04:07 PM
بتهوون عظمت ملکوت و افرینش را در برابر چشمان ما خلق میکند
نفس ما را به شماره می گیرد و قلب ما را تسخیر میکند

nina
Monday 20 December 2010, 04:16 PM
از کتاب سلوک روحی بتهون:(قسمتهایی از خلسه ی معنوی )

وقتي چشمانم را مي گشايم دچار تاسف ميشوم، زيرا آنچه كه ميبينم مغاير مذهبم هست. من دنيايي كه نميداند مكاشفه در موسيقي بسي والاتر از مكاشفه در علم و فلسفه است را تحقير ميكنم. موسيقي شرابي است كه به انسان بالندگي تازه اي الهام ميكند و من آن خداي شرابم كه شراب شكوهمند و مقدسي را براي بشر عصاره ميكشد و روح آنان را سرمست ميكند. آنگاه كه از اين مستي به هوش آيند از آن دريا، گوهر ها بيرون كشيده اند و بقدر وسع خود ارمغانها به خشكي باز آورده اند.

من حتي يك دوست ندارم، بايد تنها باشم، اما نيك ميدانم كه خداوند من از هر هنرمند ديگري هنرمندتر و به من نزديكتر است... موسيقي بواقع ميانجي زندگي عقلاني و احساسي است. با گوته در باره موسيقي من صحبت كنيد و به او بگوييد كه سنفونيهاي مرا گوش دهد. آنوقت درخواهيد يافت و به من حق خواهيد داد كه بگويم "موسيقي گذرگاهي است اثيري به دنياي والاي معرفت كه بشريت را درمي يابد ولي بشريت از دركش عاجز است."

hessamku
Monday 20 December 2010, 04:20 PM
تشکر فراوان .

soroosh_269
Monday 20 December 2010, 04:45 PM
عچب تاپیکی
منو به گریه انداخت ........منو به فکر برد
ممنون تاپیک زیباییه
متاسفانه با این که خیلی به بتهوون علاقه دارم ولی نه ایممورتال بیلاود رو دیدم نه کتابی در موردش خوندم
نمیدونم هر دفعه انگار یه اتفاقی میفته که من اینا رو نخونم یا نبینم
این کتاب سلوک روحی بتهوون به فارسی یا انگلیسی منتشر شده؟

قوی زیبا
Monday 20 December 2010, 05:58 PM
"زندگی و آثار بتهوون" نویسنده پرویز دبیری قیمت 2000 تومان
بسیار کتاب خوبیه در رابطه با بتهوون. از دست ندید.
انتشارات مهر افروز 0311-2231120

قوی زیبا
Monday 20 December 2010, 06:03 PM
soroosh_269
بله سلوک روحی بتهوون ترجمه و چاپ شده.

قوی زیبا
Monday 20 December 2010, 06:08 PM
You can see links before reply
خرید آثار بتهوون روی دی وی دی. من خریدم ولی هنوز به دستم نرسیده.

hamidviolon
Monday 20 December 2010, 07:04 PM
سلام دوستان نت آهنگی
تایپیک جالب و تامل برانگیزی بود .
درمورد شخصیت بتهوون البته نظر شخصی خودمه شاید (که البته) اشتباه باشه :
کلا آدم ها به 3 گروه تقسیم می شوند :
1- انسان هایی که در زمان قبل از خودشون زندگی میکنند (مربوط به زمان حال نیستند)
2-انسان هایی که فقط در زمان حال زندگی می کنند (مردم آن ها را آنگونه که هستند در می یابند )
3- انسان هایی که مربوط به دوران مافوق خود هستند(مردم زمان آن ها را در نمی یابند و سال هایی بعد از زندگیشان آنگونه که باید شناخته و درک میشوند)
که بتهوون جزء گروه سوم بوده که در زمان حیاتش کسی به او توجه نکرده و بعد که رفته تازه فهمیدن که چی بوده و کیو از دست دادن !
به قول دکتر شریعتی :
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم / باشد که نباشیم و بدانند که بودیم !

البته فکر کنم استاد محسن نامجو هم جزء همین گروه سوم باشه.

ممنون از تایپیک خوشگلتون.

sayna
Monday 20 December 2010, 09:48 PM
نه رامین من copying beethoven رو دیدم بازیگرش ed harris
توی این فیلم کاملا نشون میده که چرا نمیتونسته رهبری ارکستر رو به خوبی کنترل کنه و حتی اواخر عمر دیگه کاملا رهبری ارکستر رو کنار میذاره و خیلی هم تو روحیش اثر میذاره اما اخرین رهبری که داشته در همون اواخر عمر البته با اصرار و کمک یکی از شاگردانش میگن از بهترین اجراهاش بوده با اینکه دیگه اون موقع کاملا ناشنوا شده بود

nina
Tuesday 21 December 2010, 01:21 AM
[quote=soroosh_269;168839]عچب تاپیکی
منو به گریه انداخت ........منو به فکر برد

[/quote

به احساسات قشنگتون مغرور باشین و ببالین توی زمونه ای که از هر سو موج تازه ای ادم ها رو به سمت خودش فرا میخونه زمونه ای که درک انسانها محدود شد به رنگ و اشعه تا کی میشه از یک مشت اشغال و کثافات که لای رنگ و لعاب ساندویچ های زرورق پوش شده به خورد ما میدن لذت برد و کیه که اون لذت واقعی رو ببره؟ تا کی شعور نوع انسان باید به بازی گرفته بشه؟
تا کی باید با اسباب بازیهای کودکانه سرگرم شد ؟بچه که بودیم پینوکیو فقط یه داستان بود اما بعد ها بزرگتر که شدیم عینیت پیدا کرد قصه عروسک چوبی ساده لوح که دوست داشت انسان باشه و سر انجام به هیبت الاغ سر از شهرفرنگ بازی ها و رنگ ها در اورد.پینوکیو سرنوشت تلخ حماقت انسانهاست.در این اشفته بازار زندگی وفادار ماندن به ریشه ها درک ویژه ای میخواهد دوست من قدر احساسات انسانی خودتون رو بدونین

قوی زیبا
Tuesday 21 December 2010, 09:21 AM
hamidviolon
واقعا فکر نمی کردم یه کسی همچین نظری در مورد محسن نامجو داشته باشه. جالب بود.
به نظر من نامجو می تونه شروع یه تحول باشه اگه خودش اینو بفهمه. مثلا مثل نیما یوشیج در شعر. ولی بعضی کاراش واقعا بدون توجیهه (مثل حرف های رکیک ، یا توهین و تحقیر یا بعضی مالیخولیا بافتن ها) هستن و اگه آیندگان بخوان اون به عنوان یه شخصیت بزرگ بشناسن باید از اینا چشم بپوشن.

مثل : روزی که ... بر تو دختر همسایه روزی که درید پدرت را کشور همسایه...

delasa
Friday 11 February 2011, 04:15 PM
سلام
من بتهوون رو میپرستم
اهنگاش با آدم حرف میزنه
ممنون تایپیک مفید و زیباییه
و یه نکته دیگه در مورد بتهوون:
میدونستین بتهوون چپ دست بوده؟

REZ
Friday 11 February 2011, 04:46 PM
سلام
نه من نمی دونستم ...... موثقه ؟
جالبه .... چون در مورد افراد چپ دست چیزهای جالبی شنیده ام و بعضا دیده ام

sayna
Friday 11 February 2011, 09:59 PM
بله منم شنیده بودم و برام جالب بود.از نظر علمی هم ثابت شده که ادمای چپ دست درصد هوششون بالاتره و اکثرن دیدیم که همینطور بوده مثل بتهوون

Acoustic
Friday 11 February 2011, 10:30 PM
یعنی من به خودم امیدوار باشم ؟ :4:

sayna
Saturday 12 February 2011, 10:35 PM
یعنی من به خودم امیدوار باشم ؟ :4:
باهوشا دارن شناسایی میشن البته همشون باهوش نیستنا ولی راست دستا همشون باهوشنYou can see links before reply

nina
Sunday 13 February 2011, 12:08 AM
چپ دستا دنیا رو چپ درک میکنند اینو ازمن بپرسید هیچ وقت با دیگران به تفاهم نمیرسن
همه ی رییس جمهورای امریکا به جز جرج بوش پسر چپ دست بودن خیلی ازقاتل ها
و جنایتکارا هم همینطورن ! میگن تستوسترون خونشون یه کم بالا میره گاهی

Acoustic
Sunday 13 February 2011, 12:16 AM
چپ دستا دنیا رو چپ درک میکنند اینو ازمن بپرسید هیچ وقت با دیگران به تفاهم نمیرسن
همه ی رییس جمهورای امریکا به جز جرج بوش پسر چپ دست بودن خیلی ازقاتل ها
و جنایتکارا هم همینطورن ! میگن تستوسترون خونشون یه کم بالا میره گاهی


اولین چیزی بود که تاحالا راجب چپ دستا نخونده بودمممم . کوتاه بیا نوکرتم عزیز من قاتل کدومه :4:

nina
Sunday 13 February 2011, 12:46 AM
من خودم تا حالا چند نفر کشتم

r_a_m_i_n
Sunday 13 February 2011, 11:40 AM
بله منم شنیده بودم و برام جالب بود.از نظر علمی هم ثابت شده که ادمای چپ دست درصد هوششون بالاتره و اکثرن دیدیم که همینطور بوده مثل بتهوون

منم یک شکهایی به خودم کرده بودم که چرا هوشم اینقدر بالاست :21: ولی نمیدونستم بخاطر چپ دست بودنمه:16::26:
:am

r_a_m_i_n
Sunday 13 February 2011, 11:41 AM
من خودم تا حالا چند نفر کشتم

از لحاظ روحی کشتی یا فیزیکی؟:31:

nina
Sunday 13 February 2011, 12:17 PM
از لحاظ روحی کشتی یا فیزیکی؟:31:
حالا!:19:بماند

nina
Sunday 13 February 2011, 12:20 PM
چه تصادفی امروز صبح از خواب پاشدم یدم movie 1 فیلم بتهون گذاشته !

Acoustic
Sunday 13 February 2011, 02:42 PM
movie 1 جدیده ؟

nina
Sunday 13 February 2011, 11:23 PM
movie 1 جدیده ؟

اره بهترین شبکه ی موویه اگه بخوای فرکانسشو بهت بدم

r_a_m_i_n
Monday 14 February 2011, 04:10 PM
فرکانسشو اگه میشه همینجا بذارید ...سپاسگذارم

Acoustic
Monday 14 February 2011, 09:00 PM
اره بهترین شبکه ی موویه اگه بخوای فرکانسشو بهت بدم

ممنون میشم

nina
Tuesday 15 February 2011, 09:49 PM
خواهش میکنم 11200/v/27500

nina
Tuesday 15 February 2011, 09:53 PM
فرکانس جدید mezzo-tv اگه دارین به منم بدین مرسی.

r_a_m_i_n
Tuesday 15 February 2011, 11:13 PM
فرکانس جدید mezzo-tv اگه دارین به منم بدین مرسی.

منم دنبالشم

Bide_Majnoon
Wednesday 16 February 2011, 08:01 AM
فرکانس Mezzo همراه با کد Viaccess
فرکانس:12245 4/3 27500
کد Viaccess :
007400:08:2F B6 02 39 D4 D8 C4 D6

abel
Sunday 20 February 2011, 07:04 PM
بله خوب

nina
Sunday 27 February 2011, 10:18 PM
فرکانس Mezzo همراه با کد Viaccess
فرکانس:12245 4/3 27500
کد Viaccess :
007400:08:2F B6 02 39 D4 D8 C4 D6


این فرکانس قدیمیه است
راستی من تا حالا از اون کد استفاده نکردم مگه
کاربردی هم داره؟

masterx
Friday 15 April 2011, 08:27 PM
فرکانس Mezzo همراه با کد Viaccess
فرکانس:12245 4/3 27500
کد Viaccess :
007400:08:2F B6 02 39 D4 D8 C4 D6این فرکانس قابل دریافته و فرکانس دیگه ای نداره.من هم در حال حاضر از همین فرکانس استفاده می کنم.

nina
Friday 15 April 2011, 08:56 PM
این فرکانس قابل دریافته و فرکانس دیگه ای نداره.من هم در حال حاضر از همین فرکانس استفاده می کنم.

اره الان دوباره دارمش رو همون فرکنس ولی واسه من گاهی بالا نمیاد یعنی از اوایل 2011 اینطوری شد

PeymanA
Tuesday 9 July 2013, 02:05 AM
بدون شک
خدایان
ارامشی به ما ارزانی خواهند داشت که بهترین هدیه است.

در اينجا به خدايان اشاره كرده !
منظورش از خدايان چيه ؟
در نت يه سرچ مختصري در مورد مذهب بتهوون كردم . يكي ميگه كاتوليكه . يكي ميگه كلا منكر خدا بوده . كلا در مورد مذهب بتهوون اطلاعات موثقي هست ؟

maryamgerami
Thursday 11 July 2013, 08:33 AM
داستان دیدار بتهوون و لیست
هر چند بتهوون در اواخر عمر، قدرت شنوایی خود را تقریباً بطور کامل از دست داده بود، اما پس از آنکه در سیزدهم آوریل سال 1823فرانتس لیست (Franz Liszt) کنسرت بسیار جذابی با پیانو اجرا کرد، بتهوون 53 ساله که در آن زمان در محل کنسرت حضور داشت، بر پیشانی این نوجوان 12 ساله بوسه ای زد و از نوازندگی فوق العاده او تشکر كرد.
در تایید علاقه بتهوون به نوازندگی لیست، ایلکا هورویتز بارنی (Ilka Horovitz-Barnay) از نوازنده های توانای پیانو می گوید :
« بهترین خاطره ای که من از لیست دارم، مربوط می شود به هنگامی که او راجع به اولین دیدارش با بتهوون صحبت کرد». وي اینگونه بیان مي دارد :
« یازده ساله بودم که معلم پیانوی من آقای چرنی (Czrny) مرا به بتهوون معرفی کرد. چرنی قبلاً بارها راجع به من با بتهوون صحبت کرده بود و علاقمند بود که مرا به او معرفی کند تا شاهد نوازندگی من باشد. اما بتهوون علاقه به تماشای نوازندگی افراد حرفه ای نداشت و اغلب از این کار سر باز می زد».
بالاخره پس از پیگیری های زیاد چرنی روزی بتهوون گفت : « پس فقط برای رضایت خدا این کودک سرکش را به اینجا بیاورید».
ساعت حدود ده صبح بود که ما وارد خانه محل زندگی بتهوون شدیم. من کمی دچار دست پاچگی شده بودم، اما چرنی مرا دلداری می داد و تشویق به آرامش می کرد. بتهوون پشت میز کارش در کنار پنجره نشسته بود و برای چند دقیقه به ما دو نفر با حالت عجیبی نگاه کرد. سپس خیلی سریع دو کلمه به چرنی گفت که من متوجه نشدم، اما بعد از آن چرنی فوری به من اشاره کرد که باید پشت پیانو بروم.
اولین قطعه ای که زدم از یکی از شاگردان و موسیقیدانان مورد علاقه بتهوون یعنی فردیناند رایس (Ferdinand Ries) بود. پس از اتمام آن بتهوون از من پرسید : آیا می توانم یک فوگ (Fugue) از باخ بزنم. من هم با جرات تمام، فوگ باخ در دو مینور (C Minor) را انتخاب کردم. پس از اجرای این قطعه، بتهوون به من گفت:
«آیا می توانی این قطعه را در گام دیگری اجرا کنی؟»
من از عهده این کار بر آمدم و پس از اجرای آخرین میزان، متوجه صورت قرمز و بر افروخته و نیز چشمان متحیر بتهوون شدم که به نزدیک من آمده بود. از ترس در حال مرگ بودم که ناگهان لبخندی در صورت جدی او ظاهر شد.
او مرا بغل کرد و چند باری با مهربانی دستانش را بر سر من کشاند و زیر لب اینگونه گفت :
« بله او یک شیطان کوچک است».
پس از آن جرات من گل کرد و با گستاخی از بتهوون پرسیدم : «آیا اجازه می دهید یکی از کارهای شما را بنوازم؟ »
بتهوون با لبخندی که برلب داشت، سر خود را تکان داد و من اولین موومان از کنسرتو پیانو بتهوون در دو ماژور (C Major) را اجرا کردم. پس از آن بتهوون مرا بغل کرد و پیشانی مرا بوسید و گفت :
«ادامه بده، تو یکی از خوشبخت ترین ها هستی! سرنوشت تو اینگونه خواهد بود که برای مردم شور و هیجان به ارمغان بیاوری و این بزرگترین سعادتی است که یک نفر می تواند به آن دست پیدا کند».

maryamgerami
Thursday 11 July 2013, 09:36 AM
از برجسته‌ترین حقایق برای شناخت بتهوون، تحول منسجم و گسترش پذیری است که تا واپسین د‌م د‌ر آثارش به چشم می‌خورد‌. د‌ر میان هنرمند‌انی که به سال‌های کمال و پختگی می‌رسند‌ چنین سیر تحول منسجم و مد‌اومی ناد‌ر و البته بسیار مهم است. فی‌المثل باخ، که از نظر پختگی و صلابت ذهن با بتهون قابل قیاس است سرانجام د‌ر پایان زند‌گی د‌ر هزار توی سترون تکنیک محض گم شد‌. و واگنر همچنان که تب و تاب خونش کاستی می‌گرفت، سرانجام جز واماند‌گی و اشتیاقی تهی سخنی برای گفتن ند‌اشت.
کمتر کسی تاب و توان آن را د‌ارد‌ که رنج را به صورت یکی از خطوط سازند‌ه و اساسی زند‌گی د‌ریابد‌... ولی خصلت رنج د‌ر زند‌گی همواره یکی از عناصر بنیانی جهان‌بینی بتهوون بود‌ه است، صفا و صمیمیت عمیق و ساد‌گی طبیعت چون با سوانح زند‌گی‌اش همراه شد‌، این آگاهی را ناگزیر کرد‌. شخصیت مرد‌ی چون بتهوون کل ترکیبی منسجمی است و به آهستگی و آرامی تحول و تکامل می‌یابد‌. تکامل شخصیت نیاز به زند‌گی و د‌رون ژرف و غنی د‌ارد‌ و از اینجاست که تنها فقط هنرمند‌ان بزرگ و رهبران مذهبی د‌ر چشم ما انسان‌های کامل می‌نمایند‌. بتهوون هرگز نمی‌توانست نکته‌ای را جذب و یا د‌ر واقع د‌رک کند‌، مگر آنکه آن را بخش زند‌ه‌ای از وجود‌ خویش سازد‌.
موتسارت را به سبب ساختن اپرا برای د‌استان‌های مستهجن سرزنش می کرد‌. بتهوون به اهمیت عظیم خیر و شر ایمانی راسخ د‌اشت و از این رو هرگز نمی‌توانست نظریه «هنر برای هنر» را قبول کند‌. هیچ انسانی به اند‌ازه بتهوون نسبت به حالات د‌رونیش این همه وفاد‌ار و سرسپرد‌ه نبود‌، د‌ر نتیجه کمتر از همه از خویشتن خود‌ احساس شرم می‌کرد‌. ظاهراً «عظمت» و «زیبایی»‌یک اثر هنری از یک مقوله نیست. این که زیبایی آثار هنری د‌ر چیست مشکلی است که تاکنون لاینحل ماند‌ه است.
این عظمت (موسیقی بتهوون) البته مرهون محتوای روحی آن است و این محتوا را شنوند‌ه خود‌ مستقیماً د‌ر می‌یابد‌، اگرچه از بیان د‌قیق آن یکسره عاجز باشد‌. موسیقی بتهوون به سبب ارزش ابد‌ی و انسانی حالات و تجربیاتی که بیان می‌کند‌، همواره زند‌ه خواهد‌ ماند‌. این حالات و تجربیات از آن روی با ارزشند‌ که د‌ر مسیر اصلی تطور انسان قرار د‌ارند‌ و نسل بشر د‌ر سیر تکاملی‌اش مشتاق رسید‌ن به آنهاست. هیچ هنرمند‌ی بیش از بتهوون با آنچه که عمیقاً به بشریت بستگی د‌ارد‌، د‌رگیر نبود‌ه است... خوشبختی که او ترویج می‌کند‌، واقعاً خود‌ بد‌ان رسید‌ه است.
بتهوون می‌توانست موسیقی را فقط برای لذت و تفریح بسازد‌، ولی او د‌ر تصنیف آثار بزرگش جز یک هد‌ف ند‌اشت: می‌خواست از طریق هنرش حالات گوناگون آگاهی را که عمیق‌ترین تجربیات د‌رونیش ببار آورد‌ه بود‌، بروشنی بازگوید‌. طبع عاطفی بتهوون بسیار حساس و ژرف و تیزبین بود‌ و محیط غریب زند‌گی‌اش نیز او را با اساسی‌ترین جنبه‌های حیات آشنا کرد‌ه بود‌. د‌رک او از ماهیت زند‌گی هیچ مانعی د‌ر مقابل ند‌اشت: نه همچون واگنر تاثیر ناپذیر بود‌ و نه همچون باخ گرفتار مذهب.
تنها معد‌ود‌ی از مرد‌مان، حتی د‌ر میان هنرمند‌ان، رشد‌ واقعاً روحی د‌ارند‌. نگرش اکثر انسانها به زند‌گی، کم و بیش همواره نگرشی ثابت است. این نگرش البته ممکن است به غنا و ظرافتش بیفزاید‌ ولی رشد‌ و تکامل نمی‌یابد‌. گذرهای خاص همچون گذر بتهوون از «د‌وره د‌وم» به «د‌وره سوم» که د‌ر آن هیچ چیز ترک نمی‌شود‌، ولی همه چیز د‌گرگونی می‌یابد‌، بی‌نهایت ناد‌رند‌.
بتهوون د‌ر میان آهنگسازان نه تنها به سبب عمق و برجستگی و تعد‌د‌ حالات د‌رونی، بلکه به علت قد‌رت د‌رک د‌ر این حالات و بیان روشن و صریح آنها، ناد‌ر و یگانه است..
«قهرمانی»، «نومید‌ی» و «شور» اصطلاحات روشن و مشخصی نیستند‌ و از محتوای واقعی موسیقی بسیار مبهم‌ترند‌. «جملات» موسیقی بتهوون به اند‌ازه لحن کلمات تفرد‌ د‌ارند‌...
پیش از آنکه برمبنای نامه‌ها و گفتگوهای بتهوون براین عقید‌ه استوار شویم که او نابغه‌ای ناخود‌آگاه بود‌، به جاست این حقیقت را به یاد‌ بیاوریم که او یکسره فاقد‌ «ذهنیت زبانی» بود‌. و این فقد‌ان صرفاً بد‌ان خاطر نبود‌ که کاربرد‌ زبان را نیاموخته بود‌ و یا د‌ر نوشتن سهل‌انگار می‌نمود‌، مهمترین حالات آگاهی او، که او خود‌ آنها را «اند‌یشه‌هایش» می‌نامید‌، به گونه‌ای نبود‌ که د‌ر قالب زبان بیان شود‌.
با اطمینان می‌توان گفت که هیچ کس هرگز آن چهره بتهوون را که به لقای حق رسید‌ه بود‌ ند‌ید‌ه است. این مرد‌ آنقد‌ر رنج کشید‌ه بود‌ که نزد‌یکانش د‌ر او تنها همان بتهوون عاد‌ی آن روزها را می‌د‌ید‌ند‌. بیچاره، فقیر بیمار، کر، بی‌خانمان، یکسره تنها و بی‌کس، و تنها انسانی هم که عشق و محبت‌اش را این مرد‌ نومید‌انه و رقت‌بار طلب می‌کرد‌، اینک ترکش گفته بود‌.
دوستان سعی کردم مطالبی رو که خوندم خیلی خلاصه براتون بیارم ولی بازم طولانی شد....