PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بیوگرافی بزرگان



melodyekohan
Wednesday 5 January 2011, 11:05 AM
سلام در این تاپیک قصد دارم بیوگرافی و زندگی نامه ی بزرگان ویولن و مکتب ان ها رو برای شما دوستان بذارم از ویولنیست های ایرانی معاصر تا جدید و ویولنیست های بزرگ کلاسیک و اولین نفر هم با استاد ارجمند پرویز یا حقی شروع میکنم

پرویز صدیقی پارسی ( معروف به پرویز یاحقی ) در سال 1315 شمسی در تهران خیابان صفی علیشاه تولد یافت پدر پرویز از مردان روشن فکر و تحصیل کرده زمان خود بود .
پرویز که از کودکی دل و جانش با نوارهای دل انگیز موسیقی آشنا شده و اعصاب ظریف و حساسش با ساز و نوا کوک شده بود هیجانی زائدالوصف برای فراگیری موسیقی از خود نشان می داد .
روح بزرگ و پر التهاب وی آرامش را از او صلب نموده درصدد دستیابی به سازی بر آمد ، شاید آسان ترین سازی که در ایام کودکی می توانست در اختیار او قرار بگیرد نی لبک کوچک و ظریفی بود که تهیه آن برای او چندان دشوار نبود .

او سعی داشت نغمات دلنشینی که در فضای خانه و در کلاس درس استاد به گوش می رسید با ساز کوچک خود اجرا نماید .
استاد که همشیرزاده خود را چنین شیفته و دلباخته موسیقی می دید و از دور و نزدیک متوجه حالات او بود در انتظار فرصت مناسبی بود که مشکلات را از سر راه وی بردارد و رضایت پدر و مادر او را برای تقدیم هنرمندی بزرگ به عالم موسیقی جلب نماید ، این تصمیم استاد روزی به مرحله عمل در آمد که پرویز در حالی که بیش ازهفت سال نداشت وارد کلاس موسیقی وی شده درغیاب استاد ویلن را برداشته و با نگاهی عاشقانه بدان می نگریست ، مخالفت مادر پرویز از دست زدن به ویولون استاد را به وساطت واداشته ، با لحنی مشفقانه و بسیار ملایم که در طبیعت آن استاد ارجمند بود همشیره خود را از تحکم به فرزند باز می دارد و از همان روز مبادرت به تعلیم وی می نماید علاقه و استعدادشگرف پرویز در فراگیری (( نت )) و ملودی های گوناگون موسیقی باعث حیرت استاد شد . و می دید که دوره های ردیف اول موسیقی را که شاگردان دیگر دوران زیادی را صرف آموختن آنان می کنند به سرعت طی کرده و در حالی که از نظر سن و قد و قامت از همه آنان کوچکتر است در فراگیری دروس به آنها کمک می کند.
دوره آموزش ردیف های پنجگانه دیگر استادکه عبارت از پیش در آمدها ، چهار مضراب ها ، آهنگ های ضربی و دستگاههای موسیقی ایرانی بود و تا دوره عالی به انجام می رسید یکی از دیگری طی شد در حالی که پرویز بیش از 11 سال از سنین عمرش نشده بود .
منزل استاد یاحقی که در آن زمان محل اجتماع و رفت و آمد موسیقیدانان بزرگی نظیر استادان : ابوالحسن صبا ، مرتضی محجوبی ، علی اکبر شهنازی ، رضا محجوبی ، حسین تهرانی ، رضاقلی ظلی،مرتضی نی داود و غیره بود موقعیت خاصی برای دانشجویان موسیقی فراهم آورده بود .
پرویز از اوان کودکی و نوجوانی با یکایک این استادان از نزدیک آشنا شده با سبک و سیاق نوازندگی و خوانندگی آنها آشنا گردید و مورد تشویق یکایک آنان قرار می گرفت . از جمله استاد ابوالحسن صبا که متوجه نبوغ و استعداد خارق العاده وی شده از استاد او خواسته بود که چندی هم در نزد وی کار کند . پرویز با اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت و مدت 2 سال نیز نزد استاد صبا به فراگیری ردیف های ایشان اشتغال داشت .

پرویز صدیقی که در این هنگام فامیل یاحقی را زینت بخش نام خود کرده و الحق انتخاب بجا و شایسته ای هم بوده همراه با استاد خود پا به رادیو می گذارد و به عنوان نوازنده خردسال در برنامه های رادیو قطعاتی اجرا می کند .
پرویز همکاری اش را تا 18 سالگی با رادیو ادامه داد ، در آن هنگام به دعوت داود پیرنیا آهنگی را بنام : (( امید دل من کجایی )) با صدایی استاد غلامحسین بنان برای اجرا در برنامه (( گلها )) ساخت که اعضای ارکستر این برنامه ابوالحسن صبا ، حسین یاحقی ، مرتضی محجوبی ، علی تجویدی ، حبیب الله بدیعی ، میر نقیبی ، زرین پنجه ، حسین تهرانی ، وزیری تبار و پرویز یاحقی بودند . همانطور که از اسامی اعضای این ارکستر پیداست انها از نوابغ موسیقی ملی ایران بودند و این موفقیتی بی نظیر برای جوان هجده ساله یی مثل پرویز یاحقی بود و همین امر موجب تشویق و دلگرمی او شده ، نهال پر برگ و بار استعداد او هر روز از روز قبل شکوفا تر می شد .
پرویز یاحقی رفته رفته ، آهنگساز و تکنوازی پر قریحه و خلاق شده بود که در کار تکنوازی ویولون ، تلفیقی از تکنیک قوی و لطافت و ظرافت خاص و بدیعی را ارائه می داد به طوری که نواختن ویولون را در حال و هوای موسیقی اصیل ایران به اوج کمال خود رساند.
شادروان جواد بدیع زاده ، در یکی از یادداشت های خود درباره پرویز می نویسد:
(( طبیعت هر چندین سال و یا چندین قرن یکبار به درست کردن آدم هایی خارق العاده دست می زند ، پرویز یاحقی از آن آدم هایی است که کمتر از دست طبیعت هم ساخته است تا نظیر او را با چنین استعداد عجیبه یی خلق کند . ساز وی بیشترین اثرها را در جان و مغز و دل من داشته و خوشبختانه پرویز یاحقی جرو آنهایی است که به پا برجا ماندن موسیقی ایرانی و رونق آن کمک های دو چندان کرده و به آن دسته از متخصصین نشان داده که بیرون بردن این ساز از موسیقی ایرانی تا چه اندازه یی از جلال و ظرافت و قدرت و زیبایی موسیقی ایرانی خواهد کاست )) .
پرویز یاحقی با بسیاری از شعرا و تصنیف سازان بنام مثل : رهی معیری ، تورج نگهبان ، اسماعیل نواب صفا ، معینی کرمانشاهی همکاری داشته ، ولی دوستی دیرینه یی که وی با بیژن ترقی از زمان های نوجوانی داشته بیش از نود تصانیف آهنگهای او را سروده و سال های سال با هم همکاری داشته اند . بیژن ترقی درباره یاحقی می گوید :

(( پرویز یاحقی یا به قولی ، کاروانسالار موسیقی ایران ، یکی از خورشیدهای درخشان هنر این سرزمین است که از آغاز جوانی در رفیع ترین قله های هنر اصیل موسیقی ایران درخشیدن گرفت . او با پنجه های سحر آمیز و پر اسرار خود که از سرچشمه فیاض و لایتناهی نبوغ و پشتوانه های وراثت اصیل خانواده هنرمندش متاثر است ، دلنشین ترین نغمات آسمانی را به گوش دلباختگان عالم خاک رسانید .
نوای دلنشین و پر زمزمه جویباران مانند است که صفا و خرمی از آن می تراود و گاه به صدای بغض گریه عاشقی می ماند که سوز و درد از آن می بارد .
پرویز یاحقی در احیای هنر موسیقی اصیل و سنتی ایران و زنده کردن گوشه های پربار و غنی دستگاههای آن نمایان نقش ویولون در ساز و تکنوازی که دارای سبکی ابتکاری و بدیع است ، سهم چشم گیر و بسیار موثری را به خود تخصیص داده است . چرا که در اجرای موسیقی ملی ، از ویولون تنها در ارکستر ها و کارهای دسته جمعی استفاده می شد لیکن او توانست با استفاده از سیم های بم و مهجور ویولون ، به قدرت تاثیر و وسعت هر چه بیشتر آن بیفزاید . دیگر از شاهکارهای این هنرمند خلاق ساختن و اجرای چهار مضراب های مختلف در قطعات موسیقی ایرانی است ، و چیره دستی او در هنر آهنگسازی و تنظیم ارکستر برای آهنگهای ایرانی که در طول بیست و پنج سال اخیر موثرترین و شیواترین ترانه ها و قطعات آهنگین را از خود به یادگار گذارده ، که هیچگاه با گذشت زمان فراموش نخواهد شد)).
پرویز یاحقی هنرمندی است حساس ، زود رنج ، مهجور و گوشه گیر و انزواطلب ، صریح و بدون رودربایستی با همه ومجموع همین هاست که اگر کسی سال ها با وی آشنا و دوست باشد ، پرویز حرفش را رک و پوست کنده به او می زند و این موجب بعضی قضاوت های عجولانه درباره وی شده و از طرفی چون خودش سال ها خبرنگار بود و با مطبوعات همکاری داشت و خلاصه اهل قلم و مطالعه می باشد ، کمتر نوشته یی را به خصوص در مورد موسیقی ، آن هم موسیقی اصیل ایران از اشخاص قبول دارد ، به همین جهت با هرکسی به صحبت در این باب نمی نشیند و اصولا نظر خاص خود را دارد و با تمام ذرات وجودش به موسیقی اصیل و سنتی ایران عشق می ورزد و معتقد است که باید در حفظ و توسعه این گنجینه گرانبها که یادگار و میراث فرهنگ صوتی اجداد ما ایرانیان است همواره کوشا باشیم .
ایشان در سال 1386 دار فانی را وداع گفتند اما حقایق تلخی هم در مورد فوتشان وجود دارد یکی از شاگردانشان میفرماید:از روز چهارشنبه که با منزل ايشان تماس مي گرفتيم جوابي دريافت نمي کرديم تا اينکه صبح روز جمعه همراه با دکتر جهانشاه برومند به منزل ايشان مراجعه کرديم و در کمال نا باوري با پيکر بي جان استاد يا حقي مواجه شديم.
وي افزود: دست چپ وي که سال گذشته دچار سانحه شده بود سياه شده بود ولي دماي پايين محل سکونت وي و سردي هوا مانع آن شده بود که جسد ايشان بو بگيرد. طبع نظر پزشک قانوني، از زمان فوت يا حقي مدت 48 ساعت مي گذشت و در واقع ايشان روز چهارشنبه درگذشته بودند و با توجه به اينکه تنها زندگي ميکردند کسي از مرگ وي تا روز جمعه مطلع نشده بود.
( روحش شاد و يادش گرامي بادYou can see links before reply )

melodyekohan
Thursday 6 January 2011, 08:18 AM
امروز میخوام بپردازیم به هنر مند بزرگ که روح بتهوون را شاد کرد و یکی از نوابغ ویولن است:21ox66r::21ox66r:You can see links before reply
(You can see links before reply)David Oistrakh , 1908 - 1974

harmonytalk
سال 1908 اکراین شاهد تولد نابغه ای بود که زیباترین ستایش ها از بتهوون را درطول زندگی خود به انجام رساند. دیوید اویستراخ (David Oistrakh) شناختی بسیار عمیق از آثار بتهوون داشت و در نهایت استادی آثار او را اجرا می کرد. چه آنگاه که در سال 1962 به همراهی اوبورین مجموعه سوناتهای ویولن و پیانو او را بطور کامل اجرا و ضبط نمود و چه آنگاه که از سال 1950 و به مدت پانزده سال یعنی تا سال 1965 میلادی با ارکسترهای مختلف کنسرتو ویولن او را در نهایت ظرافت نواخت.

علاقه اویستراخ به اجرای موسیقی بتهوون تنها منحصر به این آثار نیست؛ چنانکه شاهدیم اویستراخ رومانس های ویولن و ارکستر، تریپل کنسرتو برای ویولن و ویولنسل و پیانو به همراهی ارکستر و تریوهای سازی و... را به دفعات با دیگر هنرمندان اجرا نمود و یا آثار ارکسترال مانند سمفونی چهارم یا قطعه اگمونت او را رهبری کرد. شیفتگی اویستراخ نسبت به بتهوون و آثارش باعث اجراهایی شد که می توان از آنها به عنوان "استادانه ترین"اجراهای بتهوون در قرن اخیر نام برد.

در اجرای کنسرتو ویولن بتهوون، شاهدیم که اویستراخ نقاط اوجی که در میانه موومان اول این کنسرتو وجود دارد را، به سادگی رها نمی سازد. او آنچنان با لطافت ویولن می نوازد و ساز او چنان با ارکستر در فرازها و فرودهای موسیقی در می آمیزد که گویی او شعری زیبا را به تنهایی می خواند و سکوت شنونده را فرا می گیرد.


You can see links before reply



دیوید اویستراخ از پدر و مادری هنرمند متولد شد؛ پدرش نوازنده ویولن و مادرش تکخوان اپرا بود. او در سن پنج سالگی نواختن ویولن را نزد استولارسکی آغاز کرد و از سن دوازده سالگی اجرای کنسرت های خود را در اتحاد جماهیر شوروی سابق آغاز نمود.او در بیست و پنج سالگی با تامارا ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، تولد پسرشان ایگور بود که خود ویولنیستی حرفه ای گردید و بعدها با پدرش کنسرت هایی اجرا نمود.


زندگی هنری دیوید اویستراخ سرشار از موفقیت ها در مسابقات نوازندگی است. کسب مقام اول نوازندگی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1935وکسب جایزه اول مسابقات بین المللی ایزایی در سال 1937 نمونه هایی از این مورد هستند. در آن مسابقه 68 ویولنیست از 21 کشور با هم رقابت کردند. اویستراخ در سال 1934 به سمت پرفسوری در کنسرواتوار مسکو رسید و در آنجا به تدریس پرداخت.



اویستراخ در طی زندگی هنری خود، کنسرتو ویولن های آهنگسازان بزرگ روس نظیر چایکوفسکی، پروکفیف، گلازانف، خاچاطوریان، استراوینسکی و شوستاکویچ را بمورد اجرا گذاشت. پروکفیف، خاچاطوریان، شوستاکویچ هر یک، آثاری از خود را به او اهدا نموده اند.برای مثال خاچاطوریان کنسرتو ویولن خود را به اویستراخ اهدا کرده است. اویستراخ کنسرتو ویولن های شووستاکویچ را بسیارفنی و قوی اجرا نموده است بطوریکه بهترین اجرای موجود از این قطعات متعلق به اوست.



او درخلال جنگ دوم جهانی گاهی مجبور به نواختن برای کارگران کارخانه ها و سربازان در شرایط دشواری گشت و بعد از اتمام جنگ -و در واقع بسیار دیر هنگام- امکان خروج او از کشورش و برگزاری تورهای هنری توسط او درجهان محیا شد.






پیش از آن، هرچند او در کشورش "هنرمندی شناخته شده" بود غربی ها او را از طریق ضبط هایش روی دیسک های ال-پی که توسط شرکت ملودیای روسی یا اترنای آلمان شرقی منتشر می شد، می شناختند. در واقع اگرچه اویستراخ در کشور خود شناخته شده، محبوب و موفق بود و مرتبا به اجرای کنسرت های حرفه ای را با ارکسترهای قوی می پرداخت، اما شرایط آن دوران باعث محدود گشتن و عدم برقراری یک ارتباط قوی بین او و دنیای خارج از کشورش شده بود.


ویولنیست های مشهور غربی در آن دوران شرایط بسیار بهتری برای مطرح شدن در سطح دنیا نسبت به اویستراخ داشتند و از امکانات مختلف موسیقایی بهره مند بودند. شاید بتوان گفت که این ظلمی بود که روزگار نسبت به اویستراخ روا داشت.

You can see links before reply (You can see links before reply)
دیوید اویستراخ
هر چند امروز نام اویستراخ یادآور یک ویولنیست بزرگ است، اما نباید ازتوانایی او در رهبری ارکستر غافل بود. او که ابتدا در ارکستر کنسرواتوار به موقعیت رهبری دست یافت، در موقعیت یک رهبر ارکستر، توانست جایگاه شایسته ای را کسب نماید و بسیاری از قطعات معروف آهنگسازان را رهبری نمود.

رهبری سمفونی های شماره یک و دو برامس، هرولد در ایتالیا برلیوز، سمفونی شماره دو شوبرت، سمفونی های شماره پنج و شش چایکوفسکی، سمفونی چهارم بتهوون، سمفونی های شماره هفت و نه شوستاکویچ، سمفونی چهارم مالر و بسیاری از دیگر آثار بزرگ ارکستری آهنگسازان، نمونه هایی از رهبری او هستند.

در سال 1945 زمانی که یهودی منوهین به مسکو سفر کرده بود با اویستراخ ملاقات کرد. این سفر باعث بوجود آمدن دوستی بسیار عمیقی بین منوهین و اویستراخ گردید، چنانکه منوهین تا آخر عمر از آن به نیکی یاد می کرد.

این دو، دوبل ویولن کنسرتوی باخ را چند بار با یکدیگر اجرا کردند. در سال 1964منوهین رهبری ارکستری را برعهده داشت که دیوید و ایگور اویستراخ در آن نوازندگان سولیست سینفونیا کنسرتانته زهی موزار بودند. در این اجرا ایگور تکنواز ویولن و پدرش تکنواز ویولن آلتو بود.



اویستراخ علاقه خاصی به اجرای آثار موزارت داشت؛ جدای از آنکه در طی سالیان عمر خود، با رهبران مختلف بعضی از کنسرتو ویولن های او را اجرا کرده بود، پنج کنسرتو ویولن او را بطور کامل در سالهای70 و 1971 با ارکستر فیلارمونیک برلین اجرا نمود.


شیوه نواختن و همینطور رهبری آثار موزارت توسط او به گونه ایست که مسائل مربوط به موزیکالیته و نوانس ها و بطور کلی سبک نواختن موسیقی موزارت به بهترین وجه در این اجراها رخ می نماید. چه آنگاه که اویستراخ در یک سونات ویولن و پیانوی موزارت ویولن می نوازد و چه آنگاه که کنسرتو پیانویی از موزارت را رهبری می کند.

You can see links before reply قسمتی از فیلم کنسرت کنسرتو ویلن شوستاکویچ با اجرای داوید اویستراخ (You can see links before reply)

این مسئله که اویستراخ بخوبی از پس اجرای سبک های مختلف موسیقایی و رعایت نکات مختلف موزیکالیته و اجرایی آنها، از موزارت گرفته تا شوستاکوویچ بر می آید، بدین امر باز می گردد که او دارای شعور بالای موسیقایی و قدرت درک و فهم بسیار تکامل یافته در موسیقی است.

دیوید اویستراخ یک ویولنیست با رپرتوار کاری" بسیار گسترده" است، بطوریکه او آثار گوناگون هفتاد و پنج آهنگساز دوران های مختلف را که دارای سبک های متفاوتی هستند، در طول زندگی خود اجرا و ضبط نموده است.

او نابغه ای بسیار کوشا و پرکار بود. مجموع آثارمختلف آهنگسازان که او دراجرای آنها شرکت داشته- و در آن آثار، جایگاهای متفاوتی نظیر تکنوازی یا همنوازی در قطعات دو نوازی، سه نوازی و... و یا رهبری ارکستر را برعهده داشته است- به بیش از سیصد و ده اثر مختلف می رسد که این اجراها بصورت ضبط شده از او موجود می باشند.

جالب این که وی بسیاری از این آثار را در خلال سالهای مختلف" چندین بار" با هنرمندان مختلف اجرا کرده است. برای مثال، او دوازده بار با ارکسترهای مختلف در مقام سولیست کنسرتو ویولن چایکوفسکی را اجرا نمود و دو دفعه هم این قطعه را رهبری کرده است.

You can see links before reply
مقبره دیوید اویستراخ
فستیوال بهاره پراگ، از اویستراخ برای رهبری "سمفونی نهم" بتهوون در سال1975 دعوت بعمل آورد، دعوتی که بی نتیجه ماند و متاسفانه هیچگاه عملی نشد، زیرا در سال 1974 او به علت بروز حمله قلبی در جریان سفر به آمستردام، درگذشت.


هر چند سالهاست که طنین نافذ ساز و شکوه نواختن این هنرمند مردمی تبدیل به یادگاری بی مانند گشته که دیگر تکرار نخواهد شد، اما او و میراث زیبای بجای مانده از او، همواره با ستایش دوستدارانش همراه و جاودانه است.

یادش گرامی باد

melodyekohan
Saturday 8 January 2011, 10:13 AM
اینم چند اجرا از دیدوید ایستراخ You can see links before reply You can see links before reply You can see links before reply

melodyekohan
Monday 10 January 2011, 08:51 AM
خوب دوستان امروز میپردازم به نوازنده بزرگی که رهبر بزرگ و عزیز هربرت فان کارایان را شگفت زده کرد و اون کسی نیست جز انه سوی موتر اون واقعا تکنیکش عالیه مخصوصا با اجرای 4 فصل ویوالدی چشمان همه را به اشک اورد
آنه سوفی موتر در ایالت تاریخی بادن در جنوب غربی آلمان متولد شد.روز بیست ونهم ژوئن 1963 بود. در پنج سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد، ولی خیلی زود به ویولن تغییر ساز داد.
ویولن را زیر نظر ارنا هونیگبرگر اموخت وبعد از او با ایدا استاکی ادامه داد او در 13 سالگی همه را شگفت زده کرد
بعد از این که چندین جایزه دریافت کرد در مسابقه‌های نوازندگی، یکسره درس و مدرسه را کنار گذاشت تا همه وجودش را وقف هنر کند. سیزده ساله که بود، رهبر نامدار هربرت فان کارایان از او دعوت کرد تا با فیلارمونیک برلین بنوازد، هم او بود که همواره آنه سوفی را کودک نابغه می‌خواند. در چهارده سالگی هم در فستیوال سالزبورگ هنرنمایی کرد، با ارکستر مجلسی انگلیس به رهبری دانیل بارن‌بویم. این بارن‌بویم همان است که خود عقد هنری دیگری بسته‌بود با ژاکلین دوپره، ویولنسل‌نواز محبوبی که خیلی زود ترک دنیا کرد.

در پانزده سالگی بود که همای سعادت بر سرآنه سوفی نشست، آنگاه که به اولین کار ضبط خود توفیق یافت، و کنسرتوهای سوم و پنجم موتزارت را با فیلارمونیک برلین به رهبری کارایان ضبط کرد. و البته همزمان عنوان هنرمند سال را کسب کرد. موتر در سال 1980 تسخیر امریکا را هم آغاز کرد، با فیلارمونیک نیویورک به رهبری زوبین میتا، همان پارسی تبار پرآوازه سکوی رهبری که گاه مهتا تصور و تلفظ می‌شود.

در بیست ودو سالگی بود که در لندن عنوان عضو افتخاری آکادمی سلطنتی موسیقی دریافت کرد و بلافاصله سرپرستی دانشکده بین‌المللی نوازندگی ویولن این آکادمی را به دست آورد. سه سال بعد در توری در کانادا و ایالات متحد، نخستین بار در تالار کارنگی نوازندگی کرد. در سال 1998 مجموعه کامل سوناتهای ویولن بتهوون را بر روی سی‌دی و هم دی‌وی‌دی ضبط و منتشر کرد. تصاویر این ضبط در تلویزیونهای اکثر کشورها پخش شد.

رپرتوار موتر گستره‌ای وسیع از آثار موسیقی کلاسیک را در بر می‌گیرد، اما شهرت او بیشتر به سبب اجرای موسیقی مدرن است. بسیاری از آثار معاصران، اختصاصا برای او تصنیف شده یا دست کم به او اهدا شده‌اند، معروف‌ترین آنها، کنسرتو ویولن دوم کریستف پندرسکی و کنسرتو ویولن "آنه سوفی" از شوهرش آندره پروین.


You can see links before reply بشنوید: قسمتی از موومان چهارم، ویواچه (You can see links before reply)

You can see links before reply بشنوید: قسمتی از موومان پنجم، اسکرتزاندو (You can see links before reply)

موتر در سال 1989 ازدواج کرد. همسرش دیتلیف ووندرلیخ شش سال بعد درگذشت و آن سوفی را با دو فرزند، آرابلا و ریچارد تنها گذاشت. هفت سال بعد، آن سوفی با آندره پروین عقد زناشویی و هم هنری بست، و با او و فرزندانش ساکن مونیخ شد. آنه سوفی موتر دو ویولن استرادیواریوس در اختیار دارد، امیلیانی از 1703 و لرد دان راون که از 1710 باقی مانده است.
جالب است بدانید او هیچ گاه از بالشتک استفاده نمیکند او میگوید من تا زمانی به اجرای موسیقی خواهم پرداخت که بتوانم چیزی جدید ارائه دهم
You can see links before reply

melodyekohan
Monday 10 January 2011, 09:00 AM
اینم چند کار از انه
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

melodyekohan
Thursday 13 January 2011, 08:25 PM
برای این ادم احترام خاصی باید قائل شد

ماكسيم ونگروف Maxim Vangrov

در دورانی که نوازندگان با استعداد، درخشان و جوان ویولون مانند گلهای پیوندی فراوانند، ماکسیم ونگروف Maxim Vengerov یک نمونه درخشان و متفاوت است. او به سال 1974 در نووسیبیرسک Novosibirskروسیه و در خانواده ای اهل موسیقی متولد شد. مادرش رهبر گروه کر و پدرش نوازنده ابوا در ارکستر فیلارمونیک نووسیبیرسک بودند. ماکسیم کوچک هنگام حضور در تمرینهای پدرش در ارکستر، با جدیت اعلام کرده بود که از نظر او، جایگاه نوازنده ویولون اول ارکستر بسیار جالبتر از نوازنده ابواست.

ماکسیم در سن چهار سالگی به تمرین ویولون پرداخت. او پس از شام، در حدود ساعت 8 شب تمرین را آغاز میکرد و تا زمانی که بسیار خسته میشد به تمرین ادامه میداد و پس از آن برای سه چرخه سواری به خارج از خانه رفته تا حدود 3 بامداد به بازی میپرداخت. پدرش به دنبال بهترین معلم موسیقی ممکن، ماکسیم را بدون قرار قبلی نزد گالینا تورچینینووا Galina Turchaninova برد و جالب اینکه این استاد مشهور موسیقی از بازدیدکنندگانش با گفتن " اوه، منتظرتان بودم" استقبال کرده و ماکسیم را به شاگردی پذیرفت.

قبل از آغاز اولین درس، تورچینینووا متوجه شد که ماکسیم را با یک شاگرد سفارشی از طرف مدیر کنسرواتوار -که اصلا بر سر قرار حاضر نشد- اشتباه گرفته است. وی معلمی سختگیر بود و شاگرد کوچک او تا پنج درس متوالی از نواختن حتی یک نت، سرباز زد. تورچینینووا به مادر ماکسیم اعلام کرد که شاگردش را اخراج خواهد کرد و ماکسیم با دیدن اشکهای مادر، ویولون را برداشته و هر 17 درس خود را –که پنهانی تمرین میکرده- از حفظ اجرا میکند. تورچینینووا با گفتن اینکه " ویولونیستی مانند ماکسیم هر صد سال یک بار ظهور میکند" به کار با شاگرد جوان خود ادامه میدهد.

هنگامی که ماکسیم هفت ساله شد، دولت اجازه نقل مکان به مسکو را برای خانواده ونگروف صادر کرد تا وی بتواند در بهترین مدرسه کشور برای کودکان مستعد در موسیقی به تحصیل بپردازد. تکنیک او در سن ده سالگی به خوبی صیقل یافته و آراسته شده و اکنون زمان آن فرا رسیده بود تا ماکسیم به آموختن موضوعات تئوری و تفسیری موسیقی بپردازد.

پروفسور زاخار برون Zakhar Bron، استاد کنسرواتوار چایکوفسکی Tchaikovsky Conservatoryو دستیار سابق ایگور اویستراخ Igor Oistrakh (ویولونیست متولد 1931، ادسا و فرزند دیوید اویستراخ ویولونیست و استاد موسیقی مشهور اوکراینی)، استاد بعدی ماکسیم بود. او این نابغه جوان موسیقی را به یک موسیقی دان کامل و فاضل مبدل کرد.

پس از گذشت پنج سال و نیم در سمت شاگردی برون، ونگروف آماده ورود مستقل به دنیای موسیقی بود. " من یک سال بدون داشتن استاد به کار پرداختم زیرا میخواستم ببینم موسیقی واقعا برای من چه معنایی دارد و چرا میخواهم آنرا ادامه دهم. این دوره ای بود که در آن فرصت یافتم با رهبران بزرگی چون بارنبویم Barenboim، روستروپوویچ Rostropovich و آبادو Abbado کار کنم و آنها بسیاری از نکات اساسی را به من آموختند. من متوجه شدم که اکنون زمان آن رسیده که دانسته هایم را نه تنها با نواختن که با تشویق دیگران به نواختن، با دیگران درمیان بگذارم."

قسمتی از اجرای ونگرف را ببینید (You can see links before reply)

در سال 1995، او اجرای خود از اولین کنسرتو ویولونهای شوستاکوویچ Shostakovich و پروکوفیف Prokofiev را با کمپانی Teldec ضبط نمود. این CD موفق به دریافت جایزه بهترین ضبط کنسرتو و بهترین صفحه سال از Gramophone Awards – یکی از پر اهمیت ترین جوایز در موسیقی کلاسیک- و کاندید دریافت دو جایزه گرمی شد. ونگروف این موفقیت را با تعداد بسیاری آثار ضبط شده دیگر ادامه داد که اجرای او از کنسرتو ویولون دوم شوستاکوویچ و پروکوفیف از آن جمله اند. این دو اثر نیز در سال 1997 موفق به دریافت جایزه مهم ادیسون شدند. او همچنین جایزه هنرمند جوان سال را از Gramophone دریافت نمود.

ماکسیم ونگروف در سال 1997 به عنوان نماینده موسیقی یونیسف UNICEF انتخاب شد.او اولین موسیقی دان کلاسیکی است که تا کنون به این مقام برگزیده شده است. در این سال او در اجرای آغاز فصل ارکستر فیلارمونیک نیویورک نیز شرکت کرد.

در سال 2000، ونگروف پس از ده سال قرارداد انحصاری با کمپانی Teldec، قراردادی با کمپانی EMI منعقد کرده و اجرایی از Concerto Cantabile را که رودیون شدرین Rodion Shchedrin برایش نوشته بود، را منتشر نمود. ساز ماکسیم ونگروف ویولون رینیرReynier استرادیواریوس Stradivarius متعلق به سال 1727 است. او در سال 2000 توانست ویولون استرادیواریوس متعلق به کروتزر Kreutzer (ویولونیست، استاد، آهنگساز و رهبر ارکستر فرانسوی قرن 19-18 فرانسه) را خریداری نماید.

ونگروف به طور منظم با ارکسترهای مهم و رهبران برجسته همکاری کرده و هم به عنوان تک نواز و هم به عنوان رهبر فعالیت داشته است. You can see links before reply PXy5LBKGLESFFf6FvuY

melodyekohan
Thursday 13 January 2011, 08:34 PM
اینم چند کار از ماکسیم
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

Acoustic
Thursday 13 January 2011, 08:58 PM
ممنون از مطالب مفید شما . اما اگر برای هرکدام یک تاپیک میزدید بهتر بود به نظر من .... البته اگر خواستید این کار رو بکنید قبلش سرچ کنید که مطلب تکراری نباشه

melodyekohan
Friday 14 January 2011, 11:11 AM
منظورتونو متوجه نشدم

melodyekohan
Wednesday 19 January 2011, 07:43 PM
امروز میپردازیم به یکی از بزرگ ترین نوازنده های ویولن

اوژن ایزایی
You can see links before reply


اوژن ایزایی (1858-1931)

harmonytalk
اوژن ایزایی در بلژیک به دنیا آمد و از سن پنج سالگی نواختن ویلن را از پدر آموخت. در سن هفت سالگی به کنسرواتور شهر لیژ راه یافت و در آنجا زیر نظر جوزف ماسارت (Joseph Massart) تحصیل کرد، اگرچه خیلی زود از او خواسته شد به دلیل عدم پیشرفتش کنسرواتور را ترک کند.

علت آن بود که اوژن جوان برای تامین مخارج خانواده مجبور بود به صورت تمام وقت در دو ارکستر محلی نوازندگی کند که یکی از آنان توسط پدرش رهبری می شد. پس از اخراج از کنسرواتوار همچنان به نوازندگی در ارکسترها و گروهها ادامه می داد و در عین حال خود به مطالعه و تمرین فراوان می پرداخت.

در سن دوازده سالگی آنچنان ویلن را خوب می نواخت که وقتی در حال تمرین در زیرزمین بود، هنری ویوتام (Henri Vieuxtemps) هنگام عبور از خیابان، از شنیدن صدای ویلن اش بسیار تحت تاثیر قرار گرفت. وی ترتیبی داد تا ایزایی را بار دیگر در کنسرواتوار بپذیرند و این بار زیر نظر دستیار ویوتام: هنریک وینیاوسکی (Henryk Wieniawski) آموزش دید و بعدها از هنرجویان اصلی خود ویوتام شد.

آنان به عنوان استاد و شاگرد بسیار علاقمند به یکدیگر بودند. ویوتام در اواخر سالهای زندگیش از ایزایی می خواست که پیش او برود و برایش ساز بزند. تحصیل در محضر چنین اساتیدی بدین معنا بود که ایزایی جز اساتید مدرسه بلژیکی-فرانسوی ویلن بود که به زمان مدرن شدن آرشه ویلن توسط فرانسیس تورت (François Tourte) می رسد

بدین ترتیب تکنیکهای آموزش این مدرسه بسیار بالا بود: آرشه های بلند بدون هیچ گونه تکان و لرزش، تکنیکنهای دقیق دست چپ و کشیدن آرشه با استفاده از تمام ساعد در حالی که مچ و بازو هر دو بی حرکت می ماندند، این روش بر خلاف تکنینک: مکتب آلمانی جوزف یواخیم(Joseph Joachim) که از مچ برای کشیدن آرشه استفاده می شود و یا منطق لئوپاد آئور است.

پس از پایان تحصیلش در کنسرواتور لیژ، ایزایی به عنوان ویلنیست اصلی ارکستر بنجامین بیلس و کمی پس از آن، فیلارمونیک برلین منصوب شد.

بسیاری از موسیقیدانان برای شنیدن اجراهای این فیلارمونیک به خصوص نوازندگی ایزایی، در کنسرتهای آنان شرکت می کردند، چهره هایی همچون: جوزف یواخیم (آهنگساز و ویلنیست مجار)، فرانتس لیست (پیانیست و آهنگساز مجار)، کارلا شومان (Clara Schumann) و آنتون روبینشتین (Anton Rubinstein- پیانیست و آهنگساز روس) شخصی که از ایزایی درخواست کرد که فیلارمونیک را ترک کند و با او به سفرهایش بپیوندد.

زمانی که ایزایی بیست و هفت ساله بود به عنوان سولیست به ارکستر سمفونیک کولونه پاریس معرفی شد که مقدمه ای بر موفقیتهای بزرگ وی به عنوان هنرمند کنسرت بود. سال بعد ایزایی مقام استادی کنسرواتوار بروکسل را به دست آورد.

این آغازی بر حرفه وی به عنوان مدرس بود. در میان هنرجویان ویلنیست مشهورش می توان از: ژوزف گینگولد (Josef Gingold- ویلنیست، سرپرست نوازندگان ارکستر کلاولند و استاد دانشگاه ایندیانا)، ویلیام پریمورس (William Primrose- نوازنده ویلا)، ناتان میلشتین (Nathan Milstein)، لوئیز پرسینگر (Louis Persinger)، آلبرتو باچمن (Alberto Bachmann)، متیو کریکبوم (Mathieu Crickboom)، جانی هیکنس (Jonny Heykens)، جاشوآ برودسکی (Jascha Brodsky) و آلدو فرارسی (Aldo Ferraresi) نام برد. در دوره تدریسش در کنسرواتور بروکسل به سفرهای بین المللی اش نیز ادامه داد: اروپا، روسیه و آمریکا.

وجود عدم سلامتی کامل به خصوص شرایط نامناسب دستهایش، بهترین اجراهای خود را به صحنه برد و بسیاری از آهنگسازان برجسته آثار خود را به وی تقدیم کردند از جمله: کلود دبوسی (Claude Debussy)، کامیل سن سانس (Camille Saint-Saëns)، سزار فرانک (César Franck) و ارنست شاسون (Ernest Chausson). (Leopold Auer) مبنی بر استفاده از تمام قسمت دست (مچ، ساعد و بازو)، می باشد.

در میان مشهورترین آثارش: شش سونات برای ویلن، سونات برای ویلنسل، یک سونات برای دو ویلن، هشت پوئم برای سازهای مختلف (دو ویلن، ویلن و ویلنسل، کوارتت زهی) و ارکستر، قطعه هایی برای ارکستر زهی، دو تریو زهی، یک کوئینتت و اپرای "پیتر معدنچی" با لهجه والن (گویش شهری در جنوب بلژیک) که در اواخر عمرش آن را ساخت

در سال 1898 از ایزایی تقاضا شد تا مدیریت فیلارمونیک نیویورک (You can see links before reply) را برعهده گیرد اما به دلیل برنامه فشرده سولو نوازیش آنرا نپذیرفت. در سال 1918 مدیریت موسیقی ارکستر سمفونیک سینسیناتی-اوهایو (You can see links before reply)، را عهده دار شد و تا سال 1922 در این سمت باقی ماند و ضبطهای بسیاری نیز با آنان انجام داد. اوژن ایزایی در سال 1931 بر اثر دیابت شدید در خانه خود در بروکسل از دنیا رفت.

نوازنده ای بسیار اصیل بود و پابلو کاسلز (Pablo Casals-نوازنده ویلنسل، رهبر و آهنگساز اسپانیایی) (You can see links before reply) گفته است "هیچ گاه چنین نوایی از ویلنی نشنیده است" و کارل فلش (Carl Flesch) او را مستقل ترین و فوق العاده ترین ویلنیست نامیده. ایزایی صاحب صدای سازی انعطاف پذیر و غنی بود که متاثر از گوناگونی ویبراتو است. یکی از شاهکارای وی در نوازندگی شیوه خاص روباتو هایش(rubato (ایتالیایی) به معنای «ربوده شده» تا اندازه‌ای با تمپویی و یا ریتمی آزاد اجرا كردن.
روباتو غالباً مدت اجرای نتی را تغییر می‌دهد كه گاه اندكی تندتر و یا اندكی آهسته‌تر می‌شود)
می باشد. هنری وود (Henry Wood) رهبر ارکستر، در این باره گفته است: "هر وقت، زمانی را از ملودی می ربود در چهار بند بعدی آن زمان را باز می گرداند. اینچنین به نوازنده همراهش اجازه می داد که همواره بتواند در سرعت اصلی قطعه باقی بماند".

اگرچه ایزایی اجراکننده بزرگی از آثار آهنگسازان رومانتیک و اوایل مدرن بوده اما اجرای فوق العاده وی از آثار باخ و بتهوون را نیز نمی توان نادیده نگاشت. تکنیک وی درخشان و صریح بود و می توان گفت اولین ویلنیست مدرنی است که تکنیک نوازندگی اش برگرفته از نوازندگان پیشین اش نیست. مسابقات بین المللی ویلن ملکه بلژیک، الیزابت به افتخار وی در سال 1951 در بروکسل برگزار شد.

You can see links before replyبشنوید قسمتی از سونات برای ویولون ایزایی را با اجرای فرانک زیمرمن (You can see links before reply)

ایزایی دوبار ازدواج کرد، پس از فوت همسر اولش با یکی از هنرجویانش: ژانت دینکین ازدواج کرد. ایزایی با ملکه الیزابت رابطه نزدیکی داشت و با وجود عدم استعداد ملکه به وی ویلن می آموخت. همسر ایزایی پس از مرگ وی تدریس به ملکه را ادامه داد و ملکه برگزاری رقابت بین المللی ویلن را به افتخار ایزایی آغاز نمود.

تنها اپرای آهنگساز: "پیر معدنچی" در 4 مارچ 1931 در اپرای شهر لیژ در حضور ملکه الیزابت برگزار شد. ایزایی که خود از بیماری دیابت رنج می برد تنها توانست این اجرا را در اتاق بیمارستان بشنود. ملکه که از وخامت سلامتی وی با خبر شده بود ترتیبی داد تا این اجرا به طور زنده از رادیو پخش شود. پس از این اجرای بی نظیر، این اپرا بار دیگر در همان سال در بروکسل اجرا شد و ایزایی 17 روز پس از آن اجرا از دنیا رفت


You can see links before replyبشنوید قسمتی از سونات برای ویولون ایزایی را با اجرای فرانک زیمرمن (You can see links before reply)

این اپرا در سال 2006 در اپرای رویال لیژ برگزار، ضبط و بر روی دو عدد CD عرضه شد. داستان این اپرا بر اساس حادثه ای واقعی در سال 1877 می باشد: در زمان اعتصاب معدنچیان در شهر لیژ، پس از درگیری اعتصاب کنندگان با پلیس چندین تیر شلیک شد، همسر مرد جلودار برای انتقال نارنجکی که توسط اعتصاب کنندگان در دفتر مدیران جای سازی شده بود، به دلیل انفجار نارنجک، کشته شد.

mheydari
Saturday 22 January 2011, 09:42 AM
دمتون گرم . مطالب عالی بود.

melodyekohan
Friday 28 January 2011, 12:09 PM
یاشا هایفتز (Jascha Heifetz) در دوم فوریه ۱۹۰۱ در "ویلنا"ی روسیه به دنیا آمد و در۸۳ سال از ۸۶ سال عمر خود به نوازندگی ویولن پرداخت. او درآغازدر سه سالگی نخستین آموزشهای خود را از پدرش و درپنج سالگی ازایلیا مالکین فرا گرفت. درهفت سالگی اولین کنسرت خود را در کوونو"Kovno " با اجرای کنسرتو ویولن مندلسون به مورد اجرا گذاشت و در سال ۱۹۱۰ در سن پترزبورگ به فراگیری ویلن نزد آوئرLeopold Auer" " پرداخت.

harmonytalk
You can see links before reply BbpwCe9oHyki05MqdHylqNTPl1kew

دیدگاه مدرن او نسبت به آثار موسیقایی آهنگسازان معاصر و گذشته، اجراهای بی نقص و در نهایت سطح تکنیک نواختن، فراگیری ویلن در کودکی، وجود نبوغ سرشار در موسیقی، آموزش گرفتن صحیح نزد هنرمندانی چون لئوپود آوئر، تمرینهای مستمر روزانه و حرکت به سوی دنیای غرب و بهره مندی از امکانات فراوان آن از مهمترین عواملی هستند که پدید آورنده "ویولنیست قرن" گردیدند. خانواده هایفتز پس از مشکلات بسیاری به امریکا مهاجرت کردند ویاشا هایفتزدر ۲۷ اکتبر ۱۹۱۷ اولین اجرای خود در امریکا را درCarnegie hall در سن ۱۶ سالگی با مهارت تمام برگزار نمود. از نکات قابل ذکر در مورد هایفتز، تعداد اجراهای historic در کارنامه او می باشد که می توان گفت بیشترین تعداد اجرای هیستوریک دنیا را داراست. در اکثرموارد، بهترین اجرای موجود از یک اثر متعلق به هایفتزمی باشد.

صدای بسیار شفاف، توانایی حداکثر صداگیری از ساز و همینطور آرشه های استکاتو با تمبر خاص صدای استکاتوی هایفتز از ویژگی های آرشه کشی اوست. استفاده فراوان از تکنیک زیبای گلیساندوی ویولن و انتخاب انگشت گذاری هایی (edit) برای دست چپ که بیشترین استفاده از این تکنیک را بنماید و نواختن منحصر به فرد تریل ها بعضی دیگراز شاخص های نوازندگی اومی باشد.
هایفتز در کودکی یکی از موارد جالب در اجراهای هایفتز، باقی ماندن در نقاط اوج قطعات موسیقی و رها نساختن سریع آنهاست. مانند، اجرای تعداد بسیار بیشتری ازآنچه "سن سان" در قطعه روندو کاپریچیو برای ترموله نت" می" نوشته است و قبل اجرای سریع گام کروماتیک پایین رونده هایفتز می نوازد. نمونه هایی از این دست نشانگر خصوصیت شناسایی و رها نساختن نقاط اوج در موسیقی است.


از موارد جالب دیگر در نوازندگی او که در ابتدا به نظر می آید، سریع شنیده شدن اجرا های اوست. البته به طور عمومی او تمپوهای قطعات را تا حدودی بالاتر از سایر نوازندگان برای اجرا انتخاب می کرد و با این کار باعث به وجود آوردن نوعی هیجان و نشاط در اجراها می گشت. ولی نکته ای که باعث می گردد تا بعضی شنوندگان این آثار را بسیار سریعتر از آنچه اجرا شده در ذهن بشنوند نواختن بسیار تمیز و فنی اوست. پاکیزه نواختن موسیقی که عامل از بین برنده بسیاری از گره ها در ذهن شنوندگان است باعث می شود تا اجراها را سریعتر از آنچه هست در ذهن تلقی کنند.
نوازندگی او گاهی همراه با حذف یا تغییرهای آگاهانه و با جسارت پارتیتور سولو یا ارکستر در نقاطی از قطعه بود که اجراهای او را متمایز از دیگران می ساخت و نشانگر دیدگاه اودر موسیقی مورد اجرایش بود. مثل حذف قسمتی از پارتیتور ارکستر در کنسرتو ویولن های شماره ۴و۵ ویوتامپس و وینیاوسکی شماره ۲ ویا حذف کامل یک موومان از سمفونی اسپانیول و یا تغییراتی که در آثاری چون شاکُنِ ویتالی و باخ داده است.


هایفتز در همکاری و"انتخاب" رهبران ارکستر دقت و وسواس بسیاری نشان می داد وهمواره از رهبرانی که دارای دیدگاه مشترک فکری با او بودند استفاده می نمود. سلیقه هایفتز در هنگامی که اثری را با ارکسترمی نواخت کاملأ مشهود است. او در واقع پارتیسون ارکستر را طبق نگرش خود تصحیح می کرد. این امر را در دونوازی های او با پیانیست ها و همچنین سایر گروه های سازی نیز شاهدیم.
او با رهبران ارکستری کار می کرد که برخلاف بسیاری از دیگر رهبران که به دنبال پرشماره کردن رپرتوار خود هستند، در پی اجراهای بی نظیر از آثار بوده اند که این مورد باعث تمرکز بیشتر آنها در اجرای هر قطعه می گشت.


هایفتز بسیاری از آثار ارکستری یا فولکلور زیبا را برای ویولن و پیانو تنظیم و بازنویسی نموده است. ازمیان آنها می توان به قطعات saber dance ، از باله "گایانه" خاچاطوریان، "زنبور عسل" از اثر "تزار سلطان" کورساکف، "هورا استکاتو" دینیکو و ... اشاره کرد. همچنین او کادانس بسیار عالی و زیبایی برای ویولن کنسرتوی برامس نوشته است. .
یاشا هایفتز اهتمام هایفتزدر ضبط و اجرای بسیاری از آثار فراموش شده چون کنسرتو ویولن های "کونوس" و "بروخ" شماره ۲ باعث احیای مجدد و مانگاری آنها شده است.
You can see links before reply

وجود یک رپرتوار بسیار کامل و فراگیر از آهنگسازان باروک گرفته تا موسیقی دانان مدرن معاصر و اجراهای فنی از هریک از این آثار دوره های مختلف نشانگر استادی و شناخت بالای او در فهم موسیقی های دوران های مختلف است. وجود ۶۵عددCD موسیقی در مجموعه ای تحت عنوان “Heifetz Collection” که توسط کمپانی RCA/BMG منتشر گردیده، مؤید این گفته است.
مهمترین عنصری که او را از سایر نوازندگان متمایز می سازد، شنیده شدن و حضوردائمی عنصری به نام "هایفتز" و سبک نواختن منحصر به فرد اودر طول اجرای موسیقی است. صدای ساز اوهمواره قبل ازشنیده شدن موسیقی آهنگساز شنیده می شود. نواختن او ذهن شنونده را دایمأ معطوف به سطح بالای تکنیک و شیوه نوازندگی فوق العاده او می گرداند. برجستگی حضور او در هنگام نواختن باعث می شود، تا شنونده مرتبأ یک لحن و تفکر موسیقایی را از زبان آهنگسازان مختلف بشنود. این باعث می شود تا هایفتز از صورت یک استاد کار ماهر در فن نوازندگی ساز خارج شده و به درجه بالاتری که "آفرینندگی و قرائت مجدد" از اثر هنریست برسد. جالب اینجاست که او حتی در اجراهای اولیه خود در سنین جوانی صاحب سبک بوده است. او در سال ۱۹۳۴ در سفری به سرزمین مادریش روسیه به همراهی پیانوی امانوئل بی ۱۳کنسرت در مدت ۱۷ روز اجرا نمود. درسال ۱۹۶۱، هایفتز به همراهی نوازندگانی چون "پیاتی گُرسکی"، "روبن اشتاین" و "پریم روس" که هریک از بهترین نوازندگان توانمند در ساز تخصصی خود بودند، اقدام به اجرای " تریو" ها، "کووارتت" ها و سایر گروه نوازی ها نمود که این مجموعه ها شامل آثاری از موزار، اشپور، مندلسون، شوبرت، برامس، دوراک، فرانک و آرنسکی بوده و بسیار شنیدنی و دلنشین است. هایفتز سال های زیادی درامریکا در دانشگاه به تدریس ویولن پرداخت و در۱۹۶۱ به مقام پرفسوری در این ساز در دانشگاه کالیفرنییای جنوبی نائل آمد. او مستر کلاسهای بسیاری را برای دانشجویان ویولن برگزار نموده است. یاشا هایفتز آخرین ضبط او مربوط به سال ۱۹۷۲است که به رسیتال نهایی معروف می باشد. هایفتزدر این مجموعه آثاری از فرانک، اشتراوس، باخ، دبوسی و... را نواخته است. در سالهای ۱۹۷۳تا ۸۷ او به تدریس، دیدار با هنرمندان واجراهای گروهی با آنها پرداخت. او سرانجام پس از چندین دهه تلاش در راه اعتلای سطح موسیقی، در دهم دسامبر ۱۹۸۷در لس آنجلس در گذشت. نواختن او سرمشق بسیاری از ویولنیست های بزرگ امروز چون ایتزاک پرلمن، فریدمن و... بوده است. اوهمچون دریایی است که تمامی نوازندگان در قرن اخیر ویلن بطور مستقیم و غیر مستقیم از نواختن اوبهره برده اند.


آفرینش مفهوم نو از سطح کمال در ویرتوزیته ویولن مدیون زحمات و اجراهای "یاشا هایفتز" در قرن اخیربوده است. بسیاری از نوازندگانی که تا پیش از ظهور او ویرتوزویلن نامیده می شدند پس از اجراهای او دیگر شایسته این مقام به نظر نمی رسیدند.
__________________

melodyekohan
Friday 11 February 2011, 09:07 PM
امروز میپردازیم به استاااااااااااااااااااااا ااااااد


ایزاک پرلمن


You can see links before reply





عده ای بر این باور هستند که ویولن زدن کاریست بس دشوار. بسیاری از هنرجویانی که به این ساز روی می آورند پس از مدتی از ادامه باز مانده و دلسرد میشوند و یا به سازی دیگر روی آورده و یا به طور کلی با دنیای موسیقی وداع میکنند. بالاخره سلطان سازها باید هم سخت باشد. درمورد ویولنیست شدن از بتهوون نقل میکنند: "برای ویولنیست شدن روزانه هشت ساعت تمرین تا سی سال لازم است." در اروپا به ویولن ساز شیطانی نیز گفته اند.


میگویند ویولن همچون اسب چموش و سرکشی است که به هرکس سواری نمیدهد.به راستی که رام کردن این اسب سرکش ارده ای آهنین میخواهد.اما خوشا به سعادت آن کس که این اسب چموش را رام کرده و چه سواری ها که با آن نکرده و چه بسیارند کسانی که گوش و جان به نوای این سواری سپرده اند و خود را خوشبخت عالم یافته اند.
منوهین درباره ویولنیست میگوید:" نوازنده ی ویولن موجودی است مستقل .هیچ دست بیگانه ای در ملک طلق او اختیار ندارد.هیچ گوشی جز گوش او زیر و بم صدا را تعیین نخواهد کرد.او به تنهایی مخدوم است و خادم به محض اینکه آرشه اش ساز را لمس کند چالشی شگفت انگیز آغاز میشود.در این چالش که بی وقفه ادامه می یابد کسب پیروزی به تمامی بر عهده ی خود اوست.این ارتباط بین ویولن و نوازنده اش است که این ساز را منحصر فرد ساخته.


ویولنیست واقعی حق ندارد خسته شود .گرچه ممکن است با ناکامی هایی مواجه شود اما هرگز نباید از پا بیفتد" شبی پس از کنسرتی که فریتز کرایسلر ویولن زن و آهنگساز بنام قرن بیستم برگزار میکند یکی از مخاطبان کنسرت آن چنان تحت تاثیر قرار میگیرد که کرایسلر را در آغوش گرفته و میگوید :"دوست داشتم تمام زندگی خود را بدهم در عوض مانند شما ویولن بزنم." کرایسلر در پاسخ میگوید من هم همین کار را کرده ام) آری برای تسلط یافتن براین تکه چوب و تارهایش باید زندگی داد.
کسانی را میشناسیم که این اسب سرکش را رام کرده اند.اویستراخ. هایفتز. میلشتاین. اشترن شاهام .ریچی. و ... ایزاک پرلمن را هم میتوان به نام های بالا اضافه کرد.کسی که به راستی اراده ای آهنین دارد.پرلمن با تکنیک بی عیب و ویرتوئوزیک خود بسیاری از شنوندگان خود را محظوظ نموده.کسی که توانایی اجرای هر نوع قطعه اعم از کلاسیک/ جاز/ کانتری/ جیبسی /سینمایی/ و... را دراست ایزاک پرلمن در ۳۱ آگوست ۱۹۴۵ در جافا منطقه ای از تل آویو پایتخت کشور اسراییل به دنیا آمد.وی را به عنوان یکی از بهترین ویولنیست های قرن بیست وبیست ویکم میشناسند.شاید در بین ویولنیست هایی که در قید حیات هستند نتوان کسی را بالاتر از پرلمن یافت.


پرلمن زمانی که کودکی خردسال بود با شنیدن یک رسیتال ویولن از رادیو به این ساز علاقه مند شد و تصمیم گرفت ویولنیست شود.
وی فراگیری ویولن را در سنین پایین کودکی در آکادمی موسیقی تل آویو شروع کرد.استعداد او از همان دوران کودکی به خوبی نمایان بود. تنها اندکی پس از فراگیری به برگزاری کنسرت با ارکسترهای محلی پرداخت و زمانی که فقط ده سال داشت اولین بار به عنوان سولیست رسیتال برگزار کرد.


در زمان کودکی با فاجعه ای جانسوز یعنی فلج اطفال مواجه بود که در چهار سالگی به آن دچار شد که هنوز هم از این بیماری رنج میبرد وی به کمک عصا راه میرود و در کنسرت ها نشسته بر روی صندلی ویولن مینوازند.این جاست که اراده آهنین او خودنمایی میکند. به راستی که همین اراده است که پرلمن را پرلمن کرد.
ایزاک پرلمن زمانی که ۱۳ سال داشت در یک برنامه مردمی تلویزیونی در نیویورک شرکت و توجه بینندگان برنامه را به خود جلب کرد.
همین برنامه برای او کافی بود تا استعداد سرشار خود را به نمایش بگذارد.به او اقامت در شهر نیویورک و جایزه تحصیل در جولیارد دادند.
در مدرسه جولیارد از محضر استادان مسلم موسیقی همچون ایوان گالامیان و دروتی دلای بهره برد. دوری کاری وی به عنوان نوازنده حرفه ای ویولن در سال ۱۹۶۳ آغاز شد. در این سال کنسرتو ویلن فا دیز مینور وینیاوسکی را به همراه ارکستر انجمن ملی در کارنگی هال نیویورک به مرحله اجرا گذاشت. البته این اجرا چندان موفقیت آمیز نبود و پرلمن مورد انتقاد و نکوهش قرار گرفت.بسیاری از منتقدین بر این باور بودند که وی در اجرای دقیق و واضح پاساژهای بسیار دشوار این اثر ناتوان بوده است.


اما ویولنیست جوان ما مایوس نشد و با صلابت به راه خود ادامه داد و یک سال پس از این واقعه در سال ۱۹۶۴ اولین جایزه خود را در رقابت ویولن لوینتریت در نیو یورک کسب کرد.
در سال ۱۹۶۵ وی دیگر به عنوان یک نوازنده ی جهانی مطرح بود.از این دوره به بعد شروع به ضبط صفحه کرد و تورهایی را برگزار نمود.
در اولین قدم به زادگاه خود اسراییل باز گشت و اقدام به برگزاری هشت کنسرت با ارکستر فیلارمونیک اسراییل کرد. از جمله تورهای هنری وی میتوان تور لندن به همراه ارکستر سمفونیک این شهر در سال ۱۹۶۸ تور سالزبورگ به همراه ارکستر فیلارمونیک وین در سال ۱۹۷۲ وتور هنری سال ۱۹۹۰ در شوروی سابق به همراه ژوبین مهتا و فیلارمونیک اسراییل را نام برد.این تور هنری با عنوان "پرلمن در روسیه "به صورت دی وی دی در بازارهای جهانی منتشر شده است.در این دوره مشغول به کار فرهنگی در کاخ سفید نیز شد و مستر کلاس برگزار نمود.


هنگامی که کنسرتو ویولن دیوسان و دشوار سیبلیوس را اجرا کرد منتقد موسیقی هاوارد کلین در نیویورک تایمز او را مورد تحسین وستایش قرار داد و اجرای وی را یکی از بهترین اجراهای ارائه شده از این اثر توصیف کرد.
هاوارد کلین که به وجد آمده بود در نیویورک تایمز نوشت:"چه نوازندگی شور انگیزی.چه سونوریته ی گرم و دلنشینی.گویی در بخش هایی از فلاژوله های موومان سوم پرلمن با ویولن خود سوت میزند! تپیدن را در این اجرا تجربه کنید.. از گوش دادن به او لذت ببرید...
با توجه به عظمت ویولن و سازگاری این ساز با فرهنگ ها و سبک های مختلف پرلمن به نوازندگی در حیطه موسیقی کلاسیک بسنده نکرد. وی در زمینه موسیقی جیبسی و فولکلریک هم فعال بوده و در این زمینه صفحه هایی ازاو موجود است.اجرای وی از زیگونروایژن -که ساراسات با الهام از موسیقی محلی کولی ها اقدام به ساخت آن کرد یکی از بهترین اجراهای ارائه شده از این اثر میباشد.


زوکرمن و ایزاک پرلمن در زمینه موسیقی آثار سینمایی نیز همکاری او با جان ویلیامز آهنگساز بزرگ فیلم قابل تحسین است. این آهنگساز بزرگ که در گذشته برای موسیقی فیلم ویولن زن روی بام با ایزاک اشترن همکاری هایی داشت موسیقی فیلم فهرست شیندلر را به پرلمن تقدیم کرد و پرلمن با اجرای قطعات سولوی این اثر به دریافت جایزه آکادمی در سال ۹۳ نایل آمد.
به طور کلی پرلمن رپرتوار بسیار گسترده و فراگیری دارد .در این رپرتوار انواع فرمهای موسیقی اعم از سونات کنسرتو وحتی انواع انکورهاو ملودی ها شامل کلیه ی دوره های موسیقی اعم از باروک کلاسیک رمانتیک و مدرن به چشم میخورند.به همین دلیل نمیتوان پرلمن را متخصص اجرای آثاری مربوط به مکتب و یا دوره ای خاص دانست.در واقع شعور ودرک بالای موسیقیایی او باعث شده از باروک تا مدرن را به نحو احسن بنوازد.


اجرای پرلمن از چهار فصل ویوالدی از باروک اجرای کنسرتو سل ماژور موزارت از دوران کلاسیک اجرای کنسرتو ویولن بتهوون از دوران رمانتیک و اجراهای کنسرتو ویولن شوستاکوویچ و وکالایز راخمانینوف از موسیقی سده بیستم هر کدام از بهترین اجراهای ارائه شده از این آثار هستند. در واقع چنین ویژگی در کمتر نوازنده ای یافت میشود برای مثال روجیرو ریچی متخصص در اجرای آثار پاگانینی است و آرتور گرومیو متخصص در اجرای آثار باخ. از نوازندگان نسل پیش میتوان اویستراخ و هایفتز و از نوازندگان امروزی میتوان گیل شاهام را مثال زد که چنین شعور بالای موسیقیایی برای اجرای انواع آثار از مکتب ها و دوره های مختلف را دارا بودند.
پرلمن به عنوان سولیست ویولن با بسیاری از نوازنده های مطرح دوران خود همکاری داشته که از آن ها میتوان ایزاک اشترن . پینشاس زوکرمان دانیل بارنبویم لین هارل و یویو ما را نام برد.او به مناسبت شصتمین سالگرد ویولنیست شهیر ایزاک اشترن با همکاری خود او و ژوبین مهتا به همراه ارکستر فیلارمونیک نیویورک صفحه ای را به بازار عرضه نمودند که در آن اثاری از باخ موزارت و ویوالدی اجرا شده بود.
اکومپانیمان های وی در سال های اخیر ساموئل سندرز و ولادیمیر اشکنازی بوده اند که حاصل همکاری پرلمن و اشکنازی چند جایزه گرمی در زمینه نوازندگی موسیقی مجلسی بوده است.
You can see links before reply Gm3cD6twgGqEWexSictzAZmJw (You can see links before reply 5AF%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2581%25DB%258C%2B%25D 8%25A7%25DB%258C%25D8%25B2%25D8%25A7%25DA%25A9%2B% 25D9%25BE%25D8%25B1%25D9%2584%25D9%2585%25D9%2586% 26um%3D1%26hl%3Den%26sa%3DN%26biw%3D1064%26bih%3D4 61%26tbs%3Disch:1&ei=tIhVTaCJBoHrgQfVqOi1DA)
علاوه براین پرلمن با بسیاری از رهبران طراز اول دنیا همکاری داشته که میتوان همکاری وی با اورماندی برای ضبط کنسرتو ویولن چایکوفسکی همکاری با بارنبویم برای ضبط کنسرتو ویولنهای برامس و بتهوون همکاری با آندره پروین برای ضبط کنسرتو ویلن های مندلسون و سیبلیوس و همکاری با جیمز لیواین برای ضبط کنسرتوهای موزارت را نام برد.
اکثر اجراهای پرلمن توسط لیبل ای ام آی کلاسیک ویا دویچه گرامافون منتشر شده اند در سال ۱۹۹۵ هنگامی که ۵۰ سال داشت به عنوان هنرمند سال از سوی مدیران ای ام آی انتخاب شد و در همین سال قرارداد پنج ساله ای با این شرکت امضا نمود.
پرلمن در سال ۱۹۸۷ به اسراییل باز گشت و به همراه ارکستر فیلارمونیک کشور نامبرده کنسرتهایی رادر کشور های بلوک شرق برگزار نمود.
ایزاک پرلمن و جان ویلیامز وی همچنین در سال ۱۹۹۰ کنسرت هایی را با همان ارکستر در چین و هند برگزار نمود. ایزاک از یک ساز استرادیواریوس استفاده میکند که نام آن سویل است.این ساز در سال ۱۷۱۴در شهر کرمونا ساخته شده و سازیست بسیار زیبا .از سال ۱۹۰۲ که شخصی به نام سویل این ساز را خریداری کرد این ساز سویل نام گرفت. در سال ۱۹۵۰ لرد یهودی منوهین این ساز را خریداری کرد و در نهایت در سال ۱۹۸۶ در اختیار پرلمن قرار گرفت.
You can see links before reply b2K8QGsQg98aa32uU-FBoQVvQ (You can see links before reply 5AF%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2581%25DB%258C%2B%25D 8%25A7%25DB%258C%25D8%25B2%25D8%25A7%25DA%25A9%2B% 25D9%25BE%25D8%25B1%25D9%2584%25D9%2585%25D9%2586% 26um%3D1%26hl%3Den%26sa%3DN%26biw%3D1064%26bih%3D4 61%26tbs%3Disch:1&ei=tIhVTaCJBoHrgQfVqOi1DA)
از سال ۱۹۹۷ پرلمن به رهبری ارکستر روی آورده و در اکثر اجراهای اخیر هم به عنوان سولیست و هم به عنوان رهبر ایفای نقش نموده. به عنوان رهبر با بسیاری از ارکسترهای بزرگ ایالات متحده همچون ارکسترهای فیلادلفیا شیکاگو و لس آنجلس همکاری داشته و درسال ۲۰۰۱ به عنوان رهبر میهمان ارکستر سمفونیک دیترویت انتخاب شد.در سال ۲۰۰۵ پرلمن رهبری بر روی سکوی ارکستر های سیاتل شیکاگو و فیلارمونیک نیو یورک را نیز تجربه کرد.
یکی از آخرین کنسرت های پرلمن در۲۲ ژانویه ۲۰۰۶ در ونکوور کانادا برگزار شد که پرلمن به همراه ارکستر سمفونیک این شهر کنسرتو ویولن بتهوون را اجرا کرد.
در پایین لیستی از جایزه های گرمی کسب شده توسط پرلمن می آید تا بتوانید به عظمت این نوازنده پی ببرید:


● جوایز گرمی در بخش نوازندگی موسیقی مجلسی:
▪ پرلمن و بارنبویم : برامس سه سونات ویولن وپیانو(۱۹۹۱)
▪ پرلمن واشکنازی و لین هارل : تریوهای پیانوی بتهوون (۱۹۸۸)
▪ پرلمن اشکنازی و هارل: چایکوفسکی تریو در لا مینور(۱۹۸۲)
▪ پرلمن و زوکرمان : دوئت شوستاکوویچ و پروکفیف سونات برای دو ویولن(۱۹۸۱)
▪ پرلمن و اشکنازی : سوناتهای ویولن بتهوون (۱۹۷۹)
● جوایز گرمی در بخش نوازندگی سولیست به همراه ارکستر:
▪ پرلمن و سی جی اوزاوا:البوم امریکایی آثاری از برنشتاین و..(۱۹۹۶)
▪ پرلمن و زوبین مهتا :شوستاکوویچ و گلازونف کنسرتو ویولن(۱۹۹۱)
▪ پرلمن ولیواین : موزارت کنسرتو ویولن ۲و۴(۱۹۸۸)
▪ پرلمن و بارنبویم: کنسرتو ویولن الگار(۱۹۸۳)
▪ پرلمن مهتا اشترن وزوکرمان: آلبوم شصتمین سالگرد اشترن(۱۹۸۲)
▪ پرلمن وروستروپوویچ:برامس دوبل کنسرتو(۱۹۸۱)
▪ پرلمن و سی جی اوزاروا : کنسرتو ویلنهای استراوینسکی و برگ(۱۹۸۱)
▪ پرلمن و ارکستر فیلارمونیک لندن: چهار فصل ویوالدی(۱۹۷۶)
● جایزه گرمی در بخش بهترین آلبوم موسیقی کلاسیک:
▪ پرلمن و کارلو ماریا جولینی : کنسرتو ویولن برامس (۱۹۷۹)
● جایزه گرمی در بخش بهترین طراحی آلبوم موسیقی کلاسیک :
▪ پرلمن اشترن زوکرمان و ژوبین مهتا:شصتمین سالگرد آیزاک اشترن(۱۹۸۲)
علاوه بر جوایز گرمی پرلمن در زمینه موسیقی فیلم جوایزی همچون آکادمی و اسکار را از آن خود کرده است.یکی از افتخارات وی دریافت جایزه از دست بزرگانی همچون پرزیدنت ریگان و پرزیدنت کلینتون میباشد. شاید هم یکی از افتخارات کلینتون این باشد که به پرلمن جایزه داده است!
پرلمن در حال حاضر به تدریس موسیقی مشغول است و هر تابستان در "برنامه موسیقی پرلمن" به طور تمام وقت به شاگردان با استعداد درس میدهد. هنر ایزاک پرلمن این است که توانسته ایزاک پرلمن باشد.

mheydari
Saturday 12 February 2011, 06:59 AM
دمت گرم ادامه بده

melodyekohan
Sunday 20 February 2011, 09:04 PM
و اما رسیدیم به................


پابلو سارازات (You can see links before reply)


violinist.com با ترجمه ی علی نور بخش


پابلو سارازات (Pablo Sarasate) ویولونیست و آهنگساز اسپانیایی، خالق دسته آثاری است که اغلب ریشه در موسیقی زادگاهش دارد. او که بیش از پنجاه اثر برای ویولن به همراهی پیانو یا ارکستر ساخته است، فراگیری این ساز را از پنج سالگی با پدرش آغاز کرد و با نخستین اجرای عمومی خود، در هشت سالگی به عنوان کودکی نابغه شناخته شد.



مادر سارازات او را برای آموزش نوازندگی به مادرید برد و او نزد مانوئل رودریگو سائز تعلیم یافت. این سفر باعث شد تا پس از کوتاه زمانی، او ویولونیست محبوب دربار ایزابل دوم شود.

یکی از فرصت های بزرگی که می توانست برای سارازات در دوازده سالگی بوجود آید، یادگیری ویولون نزد استاد بزرگ، جان آلارد در پاریس بود.

You can see links before reply (You can see links before reply)
بشنوید اثر "هابانرا" را با آهنگسازی و نوازندگی پابلو سارازات

متاسفانه بعلت مرگ مادر ساراسات در راه سفر به این شهر و مشکلات ناشی از آن، اندکی بعد آلارد او را بازگرداند. اما هنگامی که او به سن هفده سالگی رسید، آلارد با شرکتش در کنکور پریکس موافقت نمود که نتیجه آن، برنده شدن وی در این امتحان و کسب بالاترین نشان کنسرواتوار بود... .


You can see links before reply بشنوید اثر "زاپاتیدو" را با آهنگسازی و نوازندگی پابلو سارازات (You can see links before reply)


در زمینه آهنگسازی، ظرافت توامان با خوش قریحگی و تاثیرپذیری عمیق از موسیقی اسپانیا، عناصر بارز در تصنیفات سارازات است و در زمینه نوازندگی نیز، سطح بالای دانش و توان در تکنیک نوازندگی از مشهودترین مشخصه های هنرمندی اوست و همزمانی وجود این مولفه در آثار سارازات، باعث گشت تا تصنیفاتش بی نظیر و فنا ناپذیر گردند.

You can see links before reply بشنوید اثر "کاپریس باسک" را با آهنگسازی و نوازندگی پابلو سارازات (You can see links before reply)


در میان آثار او، پنج اثر فانتزی کارمن، زیگوینروایسن، کاپریس باسک، زاپاتیدو و هابانرا از مجموعه رقص های اسپانیایی از فاخرترین آثار او به شمار می آیند.

بی شک زیگوینروایسن، تندیس رهایی و بی تعلقی آزاد وار هنرمندی است که از قریحه خوش خود بهره بسیار جسته است. این اثر زیبا که بر پایه ملودیی از مردمان کولی بنا شده، از آغاز چنان است که گویی از اعماق وجود آهنگساز سروده شده و با لطافت و ظرافتی معصومانه عجین گشته است.

عدم پایبندی سارازات به چهارچوب های کلیشه ای شاخص در آثار تصنیفی ویولون، موجب گشت تا زیگوینر- وایسن، اثری اینچنین نفیس گردد.


You can see links before reply
پابلو ساراسات

مجموعه رقصهای اسپانیایی او و در راس آنها هابانرا و زاپاتیدو، آثاری هستند که ریشه در موسیقی زادگاه سارازات دارند. در این آثار تکنیک تبدیل به پلی برای بیان رساتر اندیشه می گردد و ریشه های زادگاهی موسیقایی او، به شکلی مستحکم اثر را در بر می گیرد.


با تاملی بر قطعه فانتزی کارمن برای ویولون سولو وارکستر، بخوبی می توان از میزان تاثیر و نقش دانش نوازندگی در آفرینش آثار ویولون آگاه شد.

در این قطعه که بر پایه موسیقی مشهور اپرای کارمن اثر بیزه بنا شده است، به گونه ای بسیار زیرکانه تم های فریبنده اثر در قالب دشوارترین تکنیک های ویولون بیان می گردند و شاید تامل بر این اثر شنونده را به یاد گفته ای از جرج برنارد شاو اندازد.


You can see links before reply بشنوید اثر "فانتزی کارمن" را با آهنگسازی بیزه - سارازات و نوازندگی ریچی (You can see links before reply)

به قول شاو، " گرچه بسیاری از آهنگسازان برای ویولون موسیقی تصنیف کرده اند، اما عده کمی از آنها - مصنف ویولون- هستند." در این راستا، شاید بتوان هنرمندانی چون وینیاوسکی، پاگانینی، ویوتم و سارازات را از تاثیرگذارترین مصنفان ویولون دانست.

بشنوید اثر "زیگوینر وایسن" را با آهنگسازی سارازات و نوازندگی یاشا هایفتز:
You can see links before reply قسمت اول (You can see links before reply)
You can see links before reply قسمت دوم (You can see links before reply)
You can see links before reply قسمت سوم (You can see links before reply)
You can see links before reply قسمت چهارم (You can see links before reply)

سارازات، محبوب دوران خود بود. چنانکه هنرمندانی چون ادوارد لالو آثار سمفونی اسپانیول و کنسرتو ویولون شماره یک، ماکس بروخ آثار کنسرتو ویولون شماره دو و سه و اسکاتیش فانتزی برای ویولون و ارکستر، کامیل سن سان اثر مقدمه و روندو کاپریچیو برای ویولون و ارکستر را از تصانیف خود، به او هدیه کردند.

melodyekohan
Sunday 20 February 2011, 09:16 PM
بعد از مدتی تحقیقاتو گشت وگذار در سایت ها و پرس جو های زیاد میخوایم به مکتب این استادان و سبک هاشون بپردازیم و همچنین خصوصیات نوابغان سازی که لقب سرکش را به ان دادند
برای همین دونه به دونه شروع میکنم

You can see links before reply

شايع است كه هنرمند بزرگ ايتاليايي آركانجلو كورلي (1653-1713) مستمعين خود را باچشماني قرمز چونان آتش كه در حدقه چشم در چرخش سكر آور مرگ بوده است وحشت زده مي ساخته است . پاگانيني افسانه اي ( 1782- 1840) نيز در زماني كه يكي از سيمها پاره شده بود به تعمدي نواختن ترسناك يكي از قطعات هنرمندانه خود متهم شده بود



اما امروزه زمان تغيير يافته است .در سالن هاي بزرگ جهان ، مشاهير ويولن جهان به آرامي به مركز صحنه راه ميابند ، براي لحظاتي شنودگان خود را مورد ارزيابي قرار ميدهند ، لحظاتي سكوت ، تكان دادن سر براي نوازنده ي همراه و حركت به سوي اجراي قطعه .

You can see links before reply

ايزاك استرن از رشد يافتگان هنرمند همين مكتب ويولن ، كسي است كه تكنيك زيباي استادان گذشته را به گرمي هوش و ذكاوت خود آميخت و ذوق را به درجه ي هنر متعالي نمود . اما ويولن گوارنري استرن هنوز از سبك نواخته هاي پاگانيني برجا مانده بود و بطور قابل ملاحظه اي، سازي سركش مينمود . اما موسيقيدانان و حتي اركسترهاي بزرگ نيز از جايگزيني بخش سازهاي زهي خود با اين قبيل سازها كه به ندرت امكان اجاره آنها وجود دارد امتناع ميورزند . استرن و چهار نوازنده بزرگ ديگر تكنوازي ويولن را به مرتبه اي رهنمون شدند كه در هر عصري، اثري جز رشك برجاي نخواهد گذاشت . همپايه ي استرن در جايگاه شگرف جهاني : زينو فرانچسكاتي ، داويد اويستراخ ، ناتان ميلشتين و ياشا هايفتز .

استرن و فرانچسكاتي هر يك داراي تفاوتهاي فردي بارزي بودند اما موسيقي آنها بازتابي بود كه فرانچسكاتي آنرا سبك جهاني ميناميد . آميزه اي از مكتب رمانتيك روسي با روشنفكري آلماني و نازك طبعي فرانسوي . استرن ترجيح ميداد اين آميزه را در عوض جهاني ، امريكايي مورد خطاب قرار دهد و خود او بهترين مثال آن بود . متولد كرمينز روسيه ، اما پيش از يكسالگي توسط والدينش به سانفراسيكو اورده شد و سمفوني سانفراسيسكو كه زاييده روسيه بود به مطالعه پرداخت و تحت تعليم نوآم بليندر قرار گرفت . سپس به گوش كردن قطعات فریتز كريسلر اتريشي و اوژن ایزایی بلژيكي پرداخت .
چيزي كه باعث افتراق اين تركيب شگرف ميشد همانا طريقه نواختني بود كه به بهترين عبارت تحت عنوان گرمي رومانتيك اسلاوي و لحن سليس و نرم تحت انظباط و سيطره نافذ خيال موسيقيايي توصيف گرديده است .

استرن ويولنيست ، رغبت دانش پژوهي خود را به شدت در زمينه ي تحليل موسيقي و عدم رغبت براي تمرينات تكنيكي گسترش داد( اگرچه معماي آرشه كشي يكبار وي را به سمت مطالعه آناتومي دست و بازو و نيروهاي محرك ان رهنمون شد ). استرن - فرزند نقاش ساختمان – در سن 17 سالگي منهتن را اولين جايگاه خود ساخت . ( من چيزي بيشتر از موتزارت نداشتم ) اما ميبايست براي كاميابي درحرفه ي كنسرت هفت سال ديگر نيز صبر كند . حالا ديگر او بالاجبار هميشه در اجراي كنسرت بود و كمتر در خانه ي خود در مانهاتان حضور داشت . شايد حتي قابل تصور نيز نباشد 125 كنسرت و تكنوازي در سال .
اگرچه استرن اجراكننده استادانه و درخشان آثار بتهوون و برامس بود اما تنها ويولنيستي بود كه به صورت منظم آثار مدرن استاداني نظير پروكوفيف ، هيندرميث ، بارتوك و برگ را اجرا مينمود . هر اجرايي ، آميزه اي از تكنيك با خمير مايه موسيقي در ميان داشت . وي يكبار گفته بود " من نميخواهيم فقط به عنوان يك ويولنيست شناخته شوم ، من ميخواهم يك نوازنده ي موسيقي باشم كسي كه تصادفا با ساز ويولن برخورد داشته است . اين جاه طلبي وي كمندي براي به دام انداختن وي توسط همتايش بود .

You can see links before reply


زينو فرانچسكاتي از نوادگان پاگانيني به حساب ميامد ، پدر ايتاليا بدنيا آمده ي وي كه به عنوان كنسرت ماستر داخلي سمفوني به مارسي مهاجرت كرده بود تنها شاگرد پاگانيني بود . فريتز كرايسلر تصادفا در زمان كودكي فرانچسكاتي در مارسي اجرايي داشت و پسر هرگز نتوانست به او دست يابد . پدر ميخواست او يك وكيل باشد اما فرانچسكاتي خواسته ي خود را در ذهن خويش پرورانده بود : خواسته ي او تبديل شدن به يك ويولن زن بود . در سال 1925 اغاز كار موفقي در پاريس داشت ، سپس تور انگلستان به همراهي موريس راول و مگي تيت ( خواننده سوپرانوي انگليسي ) . نام وي در سال 1939 در سرتاسر اروپا به بزرگي ياد ميشد كه اغاز موفق خود در اركستر فيلارمونيك نيويورك در امريكا را تجربه نمود .
تن ملوديك و مطبوع موج دار سليس سبك وي بيدرنگ موفقيت را به همراه داشت . تابستانهاي فرانچسكاتي در خانه ي ييلاقيش در ريوريا بندرت بيش از سه كنسرت در هفته را به همراه داشت .
خود چنين ميگويد :" آنها مرا به خوبي از روي آثار ضبط شده ام ميشناسند ، اين آن چيزي است كه آنها ميخواهند گوش كنند و حق با آنهاست .



You can see links before reply

داويد اويستراخ فرزند يك دفتردار فقير يهودي در اودسا بود كه حتي قبل از ترك موقت روسيه به ايالات متحده در سال 1955 نيز يك افسانه به حساب ميامد . وي تمرين نواختن را از سن 5 سالگي با يك ويولن 8/1 شروع كرد . مراقبت و نگاهداري از خانواده به عنوان يك نوازنده پس از فارغ التحصيلي از كنسرواتوار اودسا وظيفه ي رسمي او شد . در سال 1935 با پيروزي در كنكور لنينگراد و همچنين اولين كنكور ويولن بروكسل تبديل به ويولنيست پيشتاز روسيه گرديد . مستمعين غربي از آثار گرم و سرخوش او محظوظ ميگرديدند . در تمامي اين لحظات موفقيت ، نوازنده اي با ظاهر روستايي و آشفته شبيه استاد يهودي كيمياگر چشمهارا به خود جذب مينمود كه انفجاري عظيم در دور دست ها را در خود محصور داشت .

سبك قديمي رمانتيك محيط اويستراخ بسيار ضرباهنگ كندتري از اغلب ويولنيست هاي مدرن داشت ، حتي در الهام گيري از موسيقي برامس ، بتهوون ،چايكوفسكي و از اين دست نيز ، شنونده را به ياد حرارت برافروخته اي از الگوي اوليه اويستراخ – فريتز كرايسلر – ميانداخت . هر انچه كه او مينواخت چه كلاسيك و چه گاها مدرن مورد قبول و تصديق قرار ميگرفت .هنگامي كه فرانچسكاتي ميگفت :" چه زماني قطعه ي مشكلي خواهد امد ". او تلاشي در عبور از آن نداشت . در حقيقت او مشكل بودن ان را به ما نمايش ميداد و به آرامي ميگذشت و اين اوج صداقت يك هنرمند بزرگ است .

You can see links before reply

ناتان ميلشتين ، بومي ديگري از اودسا ، شاگرد استاد شهير مجارستاني الاصل لئوپولد ائور در كنسرواتوار سنت پطرزبورگ بود جاييكه ميلستين, هايفتز جوان را اغلب به ياد مياورد كه به شاهزاده ويولنست ها معروف شده بود . با يك كنسرت كنسرواتواري موفق در روسيه ميلستين در سال 1925 عازم پاريس شد و در آنجا با دوست قديمي خود پيانيست ولاديمير هوروويتز كنسرتهايي را اجرا نمود .پس از پايان جنگ جهاني دوم و ازدواج در مانهاتان مقيم شد و در اينجا بود كه سعي در بازسازي شهرت خود به عنوان يك هنرمند نابغه غير معمول نمود . ميلستين هنوز يك استاد شجاع براي آهنگسازان - مكس بروچ ، ساراساته- به شمار ميرفت . اما او حرفها و علائق جديدي براي گفتن در باره ي برامس ، بتهوون و باخ يافت . ايده ي اصلي اجراهاي شگرف ميلستين در صاعقه و اتشگون بودن آن است .ميلستين به اجراي چكشي ضرباهنگ ، رنگ صاعقه آسا و نوسانات متحير كننده درجه ي صدا تمابل بسيار داشت . سليقه ي وي به عنوان يك مستمع به سوي موزيك سالني ( شامل دو تا ده نوازنده در سالن تئاتر) گرايش داشت و در باره ي كنسرتهاي سمفونيك ميگفت هيجان سرد زيرا كسي كه اين موسيقي را ميسازد – رهبر اركستر- نميتواند آنرا به صدا دربياورد .

You can see links before reply

ياشا هايفتز به زعم بسياري از همقطاران خود بزرگترين نوازنده ي عصر خود بود . اويستراخ در باره ي وي چنين ميگويد : " ويولنيست هاي بزرگي وجود دارند اما هايفتز با خودش در يك كلاس قرار دارد" .
از زماني كه هايفتز شروع مبهوت كننده ي خود را در سن 16 سالگي در سالن كارنگي شروع نمود دو نسل از شنوندگان آثار وي از نواي دلپذير ساز وي محظوظ گشته اند . خالق يكي از پرفروشترين آثار ضبط شده با يك ميليون و هفتصد هزار آلبوم در تاريخ موسيقي كلاسيك . دست چپ هايفتز در چالاكي و قوت ، دست نيافتني است و او را قادر به اجراي سريع و صحيح متحير كننده مينمود .آرتورو توسكانيني پس از نخستين بار شنيدن اجراي هايفتز چنين ميگويد:" من تقريباعقلم را از دست دادم ."

هايفتز ميتوانست شنوندگان را چنان مورد استحاله قرار دهد كه اشك از ديدگانشان جاري گردد و اين كاري بود كه اغلب در اجراهاي وي به چشم ميخورد . او چگونگي ارتباط ميان صحنه و مستمعين را به خوبي ميشناخت . آنگونه كه ايزاك استرن شرح ميداد : " تنها بر روي صحنه ايستادن با تكه اي چوب و مقداري سيم و موي اسب حد فاصل ميان شما و شنوندگان است و شما بايد اعتقاد داشته باشيد كه چيزي براي پيشكش كردن به شنوندگان داريد ."
مالك بي همتاي اين عقيده نيمي از تعطيلات 6 سال آخر را بيشتر در خانه ي بورلي هيلز گاه و بي گاه صرف آموزش موسيقي سالني و همنشيني با گريگور پياتيگورسكي- دوست سليست خود – و ويليام پريمرز – دوست ويولنيست خود- نمود . سپس اقدام به شروع ماستر كلاس هاي حداكثر چهار نفره در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي نمود . در همين سالها به ضبط تعدادي اثار و تعداد اندكي كنسرت نيز پرداخت ، اما هيچگاه ديگر يك سوليست مسافر نشد . در اين رابطه هايفتز ميگويد :
" اين كار نياز به اعصاب يك گاوباز ، زنده دلي يك زن در نايت كلاب و تمركز يك راهب تارك دنيا بودايي دارد ."

melodyekohan
Thursday 24 February 2011, 08:06 PM
در این میان سوالی دارم از تمام دوستانی که مطالب رو دنبال کردند چه عواملی باعث میشه که این افراد نابغه به حساب بیاند؟

lakshemi
Thursday 3 March 2011, 05:03 PM
عشق زياد،تلاش زياد،هوش زياد،اميد فراوان ،درك بالا و قابليت انجام عكس العمل سريع ( سريع تر از مردم عادي كه يه ويژگي مهم در نبوغه ). همه ي اينا به كنار يه ويژگي مهم ديگه كه از همه مهم تره خضوع و مهرباني و قدرشناسيه چون مردم هنرمندان بداخلاق،طلبكار و بي تربيت كه براشون تعظيم نكنه و قدردانشون نباشه رو دوست ندارن . يه نابغه ي واقعي بايد مردمي هم باشه . همه ي بزرگان اينجوري بزرگ شدن ! به قول معروف درخت پربار هميشه سرش پايينه !

در ضمن از زحمت و صبر و حوصله و وقتي كه براي تدوين اين تاپيك گذاشتين صميمانه متشكرم دوست من .

melodyekohan
Sunday 13 March 2011, 08:40 PM
امروز میپردازیم به ابلیس ویولن

You can see links before reply v2hux3vUCndlAh_z4stChKXEw (You can see links before reply %26biw%3D798%26bih%3D346%26tbs%3Disch:1&ei=ghJ9TcHnIsOGrgHatLixBg)

NICOLO PAGANINI


اسطوره ای برای نوازندگی :

در سال ۱۸۱۷ کارناوال بزرگی در رم برپا شده بود. انبوه جمعيت در ميدان بزرگ شهر ديده می شد اما عده زيادی به تالار کنسرت هجوم آورده بودند.
موسيقی در ايتاليا مانند مذهب مقدس است و کمتر کسی را می توان يافت که از موسيقی اطلاع نداشته باشد و به آن احترام نگذارد. تا آن زمان بسيار از آثار موتسارت، بتهون و روسينی در آن تالار اجرا شده بود ولی آن شب مردم برای شنيدن پاگانينی به تالار کنسرت روی آورده بودند.

عده ای از ناقدان موسيقی که بيست و شش سال پيش هنر نمائی موتسارت را ديده بودند، بار ديگر گوشها را تيز کردند تا هنر پاگانينی، استاد ويولن را مورد انتقاد قرار دهند.

پاگانينی پيش از آن در اکثر شهرهای ايتاليا کنسرت داده و مشهور شده بود. او پس از سالها مسافرت و اجرای کنسرت در شهرهای اروپا به ايتاليا برگشته بود تا در کارناوال رم شرکت کند. اهل رم آوازه شهرت او را شنيده بودند هنوز به احوال او آشنايی نداشته وبه اين جهت می خواستند بدانند که صاحب اين قريحه عالی کيست!

معروف بود که پاگانينی قدرت نوازندگی را از شيطان کسب کرده است. در آن شب نيز حضار دائما زير گوشی از هم می پرسيدند و می خواستند از گذشته اين مرد اسرار آميز که هيچ شباهتی به انسان عادی نداشت آگاه شوند و او را از نزديک ببينند.

در اين هنگام مردی از گوشه صحنه نمايان شد و در حالی که ويولنی کهنه داشت به وسط صحنه آمد. صورت گندم گونه و کشيده، گونه های فرو رفته، بينی منحنی،

چشمان قير گون و موهای سياه و بلند او که ژوليده روی شانه هايش ريخته بود چنان حالت مرموز به او داده بود که حضار بی اختيار چند ثانيه سکوت کردند. حتی لبخند کوچکی که با قيافه جدی او تناسبی نداشت، نتوانست اثر مطلوبی در گروه تماشاگران داشته باشد.

با اين حال وقتی در وسط صحنه تعظيم غرايی کرد همه پاگانينی را شناختند و پس از آن غريو تحسين و صدای کف زدن جمعيت برخاست.
وقتی پاگانينی قطعات کنسرت را اجرا می کرد همه حضار بدون استثنا تصديق کردن که تا آن زمان نوازنده ای به استادی و قدرت او نديده اند زيرا دوبل نت ها، پيتسکاتوها، استاکاتوهای تند و ضربات آرشه او چنان ماهرانه بود که هيچ ويولونيستی توانايی برابری با او نداشت.

با اين همه هيچ کس نمی توانست يا نمی خواست تصور کند که اين استادی در قبال چه رنجها و تحمل چه مشقت حاصل شده است. زندگی پاگانينی برای کسانی که از او اطلاع دقيقی نداشتند افسانه بود.

نيکو لو پاگانينی (Nicolo paganini) در۲۷اکتبر (You can see links before reply) ۱۷۸۲ از يک خانواده متوسط در جنوا به دنيا آمد. پدرش که در جوار گمرک شهر به کسب بازرگانی اشتغال داشت مردی سختگير، خشن و خسيس بود. او شنيده بود که موتسارت از شش سالگی با درآمد موسيقی امرار معاش می کند و تصميم گرفت فرزندش را در اين رشته پرورش دهد.
چرا چنين فکری نکند؟ نيکو لو چنان به موسيقی علاقه داشت که حتی زنگ کليسا هم او را از حالت عادی خارج می کرد و با اين ذوق واستعداد هيچ کاری سودمندتر از آن نبود که از فرزندش، عايدی جديدی کسب کند.

بيچاره نيکولو برای اينکه زودتر به نتيجه برسد مجبور بود هر روز ساعتها با ويولون کوچک خود تمرين کند بدون اينکه اجازه داشته باشد برای تفريح با همسالان خود بازی کند. پدرش او را به مدرسه هم نفرستاد و نيکولو از تعليم و تربيت صحيح هم برخوردار نشد. تنها تعليم کودک آشنائی با نت های موسيقی بود و از آن پس به تنهايی تکنيک ويولون را فرا گرفت و با دقت و کوشش و زحمت بسيار به تمرين های سخت ويولون پرداخت، و به زودی توانست آثار مشکل کورلی، تارتينی، ويوالدی و ويوتی را بنوازد.

پدرش او را برای اجرای يک کنسرت به کليسا برد و او با چنان استادی ويولن نواخت که همه از استعداد غيرعادی او تعجب کردند. هيچ کس گمان نمی کرد که اين کودک لاغر اندام و زشت بدون معلم در نواختن ويولن به آن پايه قدرت رسيده باشد.
رنج هايی که پاگانينی در اين دوره از زندگی متحمل شده بود اثر عميقی در قيافه او گذاشت و به تدريج چهره استخوانی و تيره ای پيدا کرد. در اثرتمرين انگشتهايش باريک و بلند شد. هنوز شانزده سال از عمرش نگذشته بود که به واسطه خشونت پدر، خانواده اش راترک کرد.

اما در اين زمان به درجه کمال رسيده و هيچ استادی نمی توانست نکته تازه ای به او بياموزد. پاگانينی می توانست پاساژهای بسيار سخت ويولن را که اجرای آن مهارت بسيار لازم داشت بدون تمرين در يک چشم بهم زدن بنوازد.

وقتی ازينی Pasini آهنگساز ايتاليايی ويولن استراديواريوس خود را برای اجرای کنسرتوی مشکلی به مسابقه گذاشت پاگانينی نزد او رفت.
تا آن وقت بسياری از ويلونيستها برای به دست آوردن ويولن و آزمايش استعداد خود مدتها وقت خود را به تمرين کنسرتو در خانه پازينی گذرانده بودند، اما عقيده داشتند که کنسرتو پازينی قابل اجرا برای ويولن نيست.
You can see links before reply (You can see links before reply %26biw%3D798%26bih%3D346%26tbs%3Disch:1&ei=ghJ9TcHnIsOGrgHatLixBg)[/URL]
آهنگساز سالخورده وقتی پاگانينی را ديد مدتی به چهره او خيره شد و گفت اگر بتوانيد اين کنسرتو را بدون هيچ مشکلی اجرا کنيد ويولن استراديواريوس به شما تعلق خواهد گرفت. و پاگانينی پاسخ داد: در اين صورت می توانيد با ويولن خود وداع کنيد. آنگاه بدون تامل کنسرتويی را که تا آن وقت نديده بود چنان با سهولت و زبردستی نواخت، که پازينی از فرط غلبه احساسات از حال رفت.

به زودی نام پاگانينی مشهور شد و شاگردان بسيار به محضر او آمدند. درآن ميان ويولونسليست جوانی به نام چياندلی که استعداد متوسط داشت برای استفاده از مکتب پاگانينی نزد او آمد. با آنکه پاگانينی با ويولنسل کار نکرده بود توانست چند نکته از روموز نوازندگی را به او بياموزد و چياندلی در مدت سه روز به حدی در نواختن اين ساز مهارت يافت که ارکستر پادشاهی ناپل او را به سمت نوازنده اول ويولنسل استخدام کرد.

نخستين کنسرت معروف پاگانينی در تالار اسکالای ميلان برگزار شد. اما هنرنمائی او در وين بيش از هم باعث شهرت او شد. در آن شهرپاگانينی يک سونات ويولن را به طرز خارق العاده به مورد اجرا گذاشت. يکی از روزنامه های وين حادثه شب کنسرت را چنين شرخ می دهد.

پاگانينی در هر قسمت از سونات يکی از سيم های ويولن را از کار می انداخت: قسمت اول را روی چهار سيم، قسمت دوم را روی سه سيم، قسمت سو را روی دو سيم، قسمت چهارم را روی يک سيم نواخت. تنها کسی که می تواند او را مغلوب کند که بتواند سونات را بدون سيم بنوازد. اين شيوه را پاگانينی به آن جهت به کار برده بود که يک بار واقعا يکی از سيم های ويولن پاره شد و پاگانينی بدون آن که کنسرت را متوقف کند با سه سيم سونات ويولن را بنوازد. او بعدها سوناتی برای سيم سل نوشت که بسيار مشکل است.

اما در تالار کنسرت گروه تماشاگران که تا آن زمان چنين استادی نديده بودند به ياد شايعاتی که از پاگانينی شنيده بودند افتادند زيرا معروف شده بود پاگانينی در کار خود از شيطان کمک می گيرد. اين تصوير به خصوص وقتی قوت گرفت که پاگانينی يکی از قطعات معروف خود ( رقص شيطان) را شروع کرد . يکی از حضار چنان متوحش شده بود که تصور می کرد واقعا شيطان را می بيند و ناگهان فرياد کشيد، آنجا پشت سر پاگانينی شيطان ايستاده که ويولن می زنه. کافی است تمام کنيد!

پاگانينی ناچار آهنگ را قطع و به کنار رفت مردم به جز پرده جنگل که در پشت صحنه آويخته بود چيزی نديدند. با اين همه مردم وحشت کردند و عدهای به زانو در آمدند و صليب رسم کردند اتا از شر شيطان در امان بماندد. يک زن حامله چنان ترسيده بود که او را به اطاق ديگر بردند تا بچه اش را مرده به دنيا آورد.

عجيب است که پاگانينی در زمان حيات خود هيچگاه چنان که شايسته هنر او بود مورد تحسين قرار نگرفت. مردم که هنوز تحت تاثير اوهام مذهبی بودند به جای آن که هنر او را مورد قدردانی قرار دهند آن را به شيطان نسبت می دادند و از او وحشت داشتند.
روزنامه ها وقتی از پاگانينی می نوشتند او را به عنوان موجودی مرموز و غيرانسانی معرفی می کردند، نه به عنوان يک استاد بزرگ و هنرمند. کنسرت پاگانينی در پاريس نيز در محافل اشرافی و به ظاهر هنردوست با استقبال شايان مواجه شد اما اثر خوبی نگذاشت.

صاحبان مال و لقب او را شياد وشارلاتان خواندند. شايد جز اين انتظاری نمی بايست داشت چون درک واقعی هنر او، برای کسانی که ظرفيت متوسط داشتند آسان نبود و آنها به شيوه خود او را رد می کردند.

به علت اين گونه قضاوتهای سطحی پاگانينی مدت زيادی از مردم کناره گرفت ولی غيبت طولانی او بيش از پيش افکار عموم را منحرف کرد و هنگامی که پاگانينی بار ديگر در پاريس کنسرت داد. بعضی از روزنامه های فرانسه نوشتند که او به خاطر معشوقه اش قتلی مرتکب شده و به اين جهت سالها خود را از انظار مردم پنهان کرده بود.
در سال ۱۸۳۱ وقتی پاگانينی به لندن رفت سوءظن مردم بار ديگر متوجه او شد و به همين جهت يک شب که با کالسکه از ميدان پيکاديلی عبور می کرد وقتی مردم اسبهای سياه کالسکه رو ديدند و فهميدند پاگانينی در کالسکه است خواستند به او حمله کنند و پاگانينی به زحمت توانست خود را از ميان آنها نجات دهد.

اين شايعات در تمام عمر همراه پاگانينی بود و مانند سايه ای او را تعقيب می کرد، هنر او که آن همه باعث افتخار دنيای موسيقی بود هميشه سبب گرفتاری های بی شمار او می شد.
مردم از درک نبوغ هنری پاگانينی عاجز بودند و به همين جهت قدرت بی مانند او را به شيطان نسبت می دادند. پاگانينی بزرگترين (ويرتوئوز) و نوازنده زبردستی است که تاکنون در جهان موسيقی ظهور کرده است.
او نسبت به تکنيک زمان خود به طور فوق العاده ای پيشی جست. يکی از روزنامه های وين درباره او به حق نوشته بود. پاگانينی ويولن را از جايی آغاز می کند که ديگران به آنجا ختم کرده اند. اگر چه کفته می شود امروز در ميان نوازندگان بزرگ ويولن کسانی هستند که به اندازه پاگانينی مهارت دارند.

با اين همه بايد دانست که از زمان پاگانينی تا امروز ۱۵۰ سال به تجربه تکنيک نوازندگی افزوده شده و اگر واقعا و يولونيست های امروز به مقام نوازندگی پاگانينی رسيده باشند، شگفت آور نيست اما اين ادعا هم محل ترديد دارد.
پاگانينی ویولن های بسيار ( ساخت استادان بزرگ ايتاليا مانند: استراديواريوس و آماتی) بدست آورد اما بين همه اين سازها به يک ويولن گوارنری که يکی از بازرگانان پارما به او بخشيده بود بيش از همه علاقه داشت و در اکثر کنسرت ها همراه خود می برد.
درباره نوازندگی پاگانينی عقايد مختلف بود:هاينه با لحن تمسخر از او سخن می گفت . گوته که در وايمار شنيده بود می نويسد. آنچه حظ شنيدن نام دارد و برای من بين لذت جسم وعقل قرار دارد درک نکردم…. مزه موزيک می داد اما مانند خرچنگ ساختگی که با فلفل و ترشی خوش طعم شده باشد. البته صاحبان قلم اديبانه قضاوت می کردند.

اريستو کرات های فرانسه هم خود را برتر از آن می دانستند که رای مساعد درباره او بدهند. اما اهل موسيقی هنر او را درک کردند: شوبرت، شومان، شوپن و ليست از او بسيار چيز ياد گرفتند و در موسيقی پيانو تکنيک او را دنبال کردند.
پاگانينی فقط نوازنده نبود، آهنگساز هم بود . اگر چه عده ای آثار او را بی ارزش می شمرند اما اين قضاوت درست نيست.

هنوز هم برای ويولنيستهای جهان اجرای آثار او افتخار شمرده می شود و هنوز هم در کنسرت ها اجرای درست آثار او بسيار مشکل است. حتی در صفحات موسيقی که به وسيله نوازندگان بزرگ امروز از آثار او ضبط شده خدشه آرشه و خطای نت شنيده می شود و به وضوح نشان می دهد که هنوز تکنيک نوازندگی به پايه تکنيک پاگانينی نرسيده است.

پاگانينی ۲۴ کاپريس برای ويولن تنها، ۱۲ سونات ويولن و گيتار، ۳ کوارتت برای ويولن، آلتو، گيتار و ويولنسل، وارياسونهای بسيار و ۶ کنسرتو برای ويولن و ارکستر به يادگار گذاشته است. در سال ۱۹۳۶ يک کنسرتوی (کنسرتوی چهارم) از آثار او کشف شد .

اين کنسرتو را پاگانينی به سال ۱۸۲۹ در فرانکفورت نوشته بود. پارتيتور ارکستر اين کنسرتو در سال ۱۹۳۶ پيدا شد و قسمت ويولن را در سال ۱۹۵۴ بدست آوردند.
بطور کلی شيوه موسيقی پاگانينی همان است که ويولنيستهای پيشين ايتاليا داشتند. به خصوص تارتينی و ويوتی مورد علاقه او بود. آثار موتسارت، کنسرتوی ويولن بتهون و رمانس های او نيز در موسيقی پاگانينی اثر گذاشته است.
از نظر آهنگ سازی لحن روسينی به خصوص شيوه ای که در اورتورهای خود به کار می برد، مورد توجه پاگانينی قرار گرفته بود. نکته مهم آن است که ملودی در آثار پاگانينی ارزش بسيار دارد و او نغمه های بسيار جذاب و دلنشين در موسيقی خود به کار برده است و به خوبی از عهده بسط آهنگ برآمده است .

به همين جهت بسياری از آهنگسازان مانند ليست، برامس، و حتی در قرن بيستم هم راخمانيف، کازلا، دلاپيکولا از ملودی های پاگانينی به صورت وارياسون ، راپسودی در آثار خود استفاده کردند.

فرانس لهار اپرتی بنام پاگانينی نوشته است. اگر چه لهار رابطه عاشقانه ای بين پاگانينی و خواهر ناپلئون در اپرت بوجود آورده است اما از زندگی داخلی پاگانينی اطلاعی در دست نيست، جز آنکه از سال ۱۸۱۵ تا ۱۸۲۸ با آنتونيا بيانکی خواننده زندگی می کرد و از آنها پسری به دنيا آمد که ميليونها ثروت پدر را به ارث برد.
معروف است که پاگانينی مردی فوق العاده خسيس بود. عجيب نيست که خست را از پدر به ارث برده باشد. اما از آنجا که در تمام طول عمر بجز روی صحنه در ميان مردم ظاهر نمی شد و مردم هم از او دوری می کردند ممکن است اين شبه به وجود آمده باشد. حتی ۲۰۰۰۰ فرانک را که پاگانينی به هکتور برليوز بخشيده بود دروغ می دانند و اين حاتم بخشی را از او بعيد می شمارند.

طبيعی است که زندگی مرموز پاگانينی، چهره نامانوس او، قدرت غير ه عادی و معاشرت او با مردم دست به دست هم داد و افسانه ابليس نوازنده را به وجود اورد.
در حقيقت خواه او را شيطان بنامند خواه فرشته فرقی نمی کند، موسيقی او بسيار انسانی است.

نغمه های او گاه چنان ظريف و حساس است که کمتر آهنگسازی توانايی برابری با او را دارد و گاه چنان با قدرت و صلابت که شنونده را به هيجان می آورد و در همه حال نوای ويولن است که بر قلب ها فرمانروايی می کند و در اين ساز پاگانينی تمام روموز و فنون نوازندگی استفاده می کند و شنونده تشنه را سيراب می کند.

پاگانينی در[URL="You can see links before reply"]۲۷ مه (You can see links before reply %26biw%3D798%26bih%3D346%26tbs%3Disch:1&ei=ghJ9TcHnIsOGrgHatLixBg) ۱۸۴۰ در نيس فرانسه در گذشت. شبهه شيطانی بودن حتا بعد از مرگ دامنگير او شد و کليسای کاتوليک از تدفين اين هنرمند عاليقدر در گورستان مسيحيان ممانعت کرد. جسد پاگانينی مدتها از محلی به محل ديگر انتقال می يافت تا آنکه سرانجام پنج سال پس از مرگ او اجازه دادند در گورستان پارما در ايتاليا به خاک سپرده شود و به اين ترتيب سرگذشت نوازنده ای که فقط يک بار در دنيای هنر ظهور کرد به پايان رسيد.

melodyekohan
Tuesday 12 April 2011, 10:42 PM
این هم یک مصاحبه از انتال سلای که الگوی خوبی میتونه برای همه باشه

منبع: harmonytalk



مصاحبه ای با آنتال سلای (Antal Szalai) نوازنده ویلن مجار، متولد 31 ژانویه 1981 در بوداپست و برنده رقابت بین المللی کنسرت هال سال 2002




اقای آنتال، چه ویولنی استفاده می کنید؟
سازی است ایتالیایی متعلق به قرن هجدهم. سازی فوق العاده است که آن را برای چهار سال است که می نوازم و از آرشه ای که ساخته کیتل (Kittel) است استفاده می کنم.



برنامه های کنسرتهای شما به چه شکل است؟
در مجارستان آژانسهای برگزار کننده کنسرت بسیار کم است. این یکی از دلایلی است که اجراهای من در طی سال خیلی برنامه ریزی شده نیستند. گاهی اوقات در زمان بسیار کوتاهی کنسرتهای فراوانی دارم و گاه برای 2 تا 3 ماه یا حتی بیشتر هیچ اجرای نداشته ام. کنسرتهای من بر اساس نیاز آنان به سولیست بوده، بنابراین ارکسترها و برنامه ریزان کنسرتها تنها زمانی که در یک کنسرت نیاز به نوازنده ویلون سولیست دارند به سراغ من می آیند. برای مثال به همراه ارکستر سمفونیک مجارستان در نوامبر سه کنسرت در آلمان خواهم داشت؛ کنسرتو در D ماژور پاگانینی و کنسرتو در E مینور مندلسون را در تالار بزرگ فیلارمونی اجرا خواهم کرد.


محل اقامت شما کجا است؟
من در بوداپست زندگی می کنم و در دانشگاه موسیقی فرانتس لیست تحصیل می کنم. برنامه من آن است که سال آینده درسم را در آنجا به پایان رسانم.


درباره گذشته خود در زمینه موسیقی بگوئید.
وقتی پنج ساله بودم نواختن ویلون را آغاز کردم. پدرم نیز ویلنیست بود. وی موسیقی کولیهای مجار را از سال 1969 به همراه ارکستر خود اجرا می نمود. برای سالها ارکستر وی یکی از محبوب ترین در مجارستان بود. آنها 20 CD عرضه کرده اند و در بیش از 40 کشور دنیا اجرا داشته اند، اولین ارکستر مجار بودند که در خانه اپرای سیدنی اجرا داشتند، همچنین در سال 1995 و 97 دو کنسرت در آمریکا برگزار کردند.


پدرم علاقه فراوان من به موسیقی را کشف نمود و به خصوص شوق من در یادگیری ویولن را، اما ترجیح داد که من برای شروع موسیقی کلاسیک را بیاموزم بنابراین مرا به مدرسه موسیقی فرستاد. در بوداپست آغاز به نواختن ویلون کردم به همراه استاد خانمی که برای توانایی فوق العاده اش در تدریس به کودکان و جوانان شهرت داشت. برای دو سال هنرجوی وی بودم. استاد بعدی من لازلو دنس (Laszló Denes) در کنسرواتوآر بلا بارتوک در بوداپست تا سال 1995 بود و پس از آن در دانشگاه موسیقی فرانتس لیست هنرجوی پیتر کوملوس (Peter Komlos) بودم.


شما در مدرسه موسیقی منهتن در نیویورک نیز تحصیل کرده اید. آیا برای تحصیل از محضر پینشوس زورکمن (Pinchus Zukerman) بورسیه ای به شما تعلق گرفت؟
در سال 2001 آقای زورکمن CD مرا شنید و از من دعوت کرد تا در برنامه هنرمندان جوان در اوتاوای کانادا شرکت کنم. در آنجا بود که با وی برای اولین بار ملاقات کردم و او از من دعوت نمود تا به مدرسه موسیقی منهتن در سال 2001 بروم. این یک سال برای من تجربه ای فوق العاده گرانبها بود. هنرجوی وی بودن در حالی که از زمان کودکی نواختن او را در فیلمهای ویدیوی و صدای سازش را در آلبومهایش می شنیدم، بسیار هیجان انگیز بود.


از زورکمن چیزهای بسیاری آموختم که شاید مهمترین، آن بود که وی به من آموخت چگونه در یک تالار بزرگ بنوازم. همچنین در تکنیک آرشه کشی من چندین تغییر ایجاد نمود که فکر میکنم صدای سازم غنی تر و کمی زیباتر شده است که بدون کمک وی امکان نداشت. موسسه جرج سولتی در لندن هزینه تحصیل و زندگی مرا در نیویورک برعهده گرفت.


نظرتان در مورد آموزش موسیقی در مجارستان چیست؟
تحصیل موسیقی در مجارستان پیوند عمیقی در دانشگاه موسیقی فرانتس لیست دارد. اسم اولیه آن آکادمی پادشاهی موسیقی بوده که در سال 1875 افتتاح شد. موسس، اولین رئیس و استاد پیانوی آکادمی فرانتس لیست بوده است. در سال 1886 دیوید پوپر (David Popper) مشهورترین نوازنده ویلنسل اروپا در آن زمان، به این آکادمی برای تدریس دعوت شد.


بلا بارتوک، زولتان کودالی (Zoltan Kodaly)، لئو وینر (Leó Weiner)، ارنست فن دونانی (Ernst von Dohnanyi) و بسیاری دیگر از موسیقدانان بین المللی در آنجا تدریس نمودند. وینر استاد افسانه ای موسیقی مجلسی و آهنگسازی فوق العاده بود، جرج سولتی و استاد خود من، کوملوس از جمله هنرجویان وی بودند. توصیه وینر به استاد من آن بود که کوارتتهای زهی را طوری به هنرجویانش بیاموزد که همانند کوارتتهای زهی بارتوک باشد. به عقیده من قدرت تحصیل موسیقی در مجارستان، ادامه سنتهای خوب گذشتگان توسط نسلهای جدید است.


اساتید شما، دوستان، خانواده و یا دیگر موسیقیدانان چگونه بر روی شما تاثیر داشته اند؟
خب من نیز همانند بسیاری از موسیقیدانان دیگر با گوش سپردن به اجراهای دیگر نوازندگان بسیار آموخته ام. دو ویولنیست مرا بسیار تحت تاثیر قرار داده اند، یاشا هایفتز (Jascha Heifetz) و لیونید کوگان (Leonid Kogan). در خانواده البته پدرم با نوازندگیش در زمان کودکی تاثیر بسیاری روی من گذاشت. بهترین دوستم جوزف بالوگ (József Balog) یکی از بهترین پیانیستهای مجار است. وی پیانو همنواز من می باشد.


درباره روش تمرین خود بگوئید.
روزانه دست کم به مدت یک ساعت و نیم گامها را می نوازم. معمولا روزانه 3 تا 4 ساعت تمرین می کنم، اما گاه برای آماده کردن قطعه ای تا 6 ساعت در روز نیز به تمرین و نواختن آن اختصاص می دهم. هدف اصلی من همواره آن است که اجرایم را تا آنجایی که می توان خوب بنوازم و با این هدف در هنگام تمرین از نواختن اولین نت تا آخرین آن لذت می برم.


آیا به شاخه دیگری در هنر علاقمند هستید؟ همچون نقاشی؟
بله من نقاشی را دوست دارم. اگر به شهری بروم که تا به حال آنجا نبوده ام همواره سعی دارم از نمایشگاههای آنجا دیدن کنم.


آخرین کتابهایی که خوانده اید چه بوده اند؟
آخرین مطالعات من در ارتباط با موسیقی بوده است. اتوبیوگرافی از ویلنیست بزرگ مجار لئوپاد آئور که استاد یاشا هایفتز نیز بوده است. کتابی بسیار جذاب است که درباره موسیقی روسیه در قرن نوزدهم و گذر آن به قرن بیستم سخن گفته.


تفریح شما چیست؟
نواختن موسیقی جاز تفریح من است. نواختن پیانو و گیتار بیس اما هیچ گاه با ویولن، جاز نمی نوازم! پیانیست جاز مورد علاقه من کیث جرت (Keith Jarrett) (You can see links before reply) است. به عقیده من او یکی از نابغه های موسیقی دوره ما می باشد.


به عقیده شما شخصیت یک نوازنده خوب چه می تواند باشد؟
باید برداشت و تصور خود از یک قطعه و دامنه غنی در تکنیک و موسیقی داشته باشد. فکر می کنم نوازنده خوب هیچ گاه سعی ندارد خود را نشان دهد، بلکه همواره قدرت و زیبایی آهنگساز را به شنوده القا می کند.


آقای سلای ممنون از وقتی که ما اختصاص دادید.

melodyekohan
Sunday 29 May 2011, 09:39 PM
اه و افسوس تا ویولنیست شدن بسی راه است :12:

تا رام کردن ابلیس خوش نوا بسی راه است : :12:

چو بینی که هایفتز و ایزائی و منوهین ها

رام کردند این ساز سرکش را

بدان بس راه رفتند و راه رفتند

تا دانستند ان راز پنهان را

راز چیست افسوس ان راز چیست

هر چی هست من و تو ندانیم

حال من برگشتم با مطالبی جدید

دیدار ما ته ان راه

راهی که پیمودند ان بزرگان

melodyekohan
Sunday 29 May 2011, 10:17 PM
سخن منوهین از ویولنیستی

نوازنده ی ویولن موجودی است مستقل .هیچ دست بیگانه ای در ملک طلق او اختیار ندارد.هیچ گوشی جز گوش او زیر و بم صدا را تعیین نخواهد کرد.او به تنهایی مخدوم است و خادم به محض اینکه آرشه اش ساز را لمس کند چالشی شگفت انگیز آغاز میشود.در این چالش که بی وقفه ادامه می یابد کسب پیروزی به تمامی بر عهده ی خود اوست.این ارتباط بین ویولن و نوازنده اش است که این ساز را منحصر فرد ساخته. ویولنیست واقعی حق ندارد خسته شود .گرچه ممکن است با ناکامی هایی مواجه شود اما هرگز نباید از پا بیفتد"


هر کی در مورد ویولن نوازی یک راز دارد واصلی ترین راه اینه که بر همه ی تکنیک ها و تمام پوزیسیون ها با اموزش از مکتب و مدرسه های ویولن نوازی و خلاصه هر چی هست. وقتی تمام این هارو پیمودی

فقط کافیه .................................................. ................. رها کنی خودتو واین باعث میشه ویرتووزیته بوجود بیاد

وقتی تو به این مرحله رسیدی دیگه موقع زدن باید احساستو پیاده کنی تکنیک+احساس قوی+سبک جداگانه= ویرتوئوز ویولن و این موقع است که موسیقی معنا میشه

بتههون میگه برای "ویولنیست" شدن باید روزی 8 ساعت به مدت 30 سال تمرین کنی تازه برای ویولنیست شدن حدس بزن برای ویرتوئوز شدن چقدر زمان میخوای
سعی تمام نت هارو ازسونات ها گرفته تا تمام اتود ها رو بزنی هر چقدر میتونی قطعات بزرگ و با اجراهای بزرگ" گوش" بده اما گوش ادن به معنا ی واقعی

سلفژت رو قوی کن سعی کن انقدر قوی بشی تا به گوش ابسولوت برسی گوشی که بزرگان داشتند کی میدونه شاید داشتن گوش قوی راز موفقیته از کسی تقلید نکن همه چی رو کنترل شده رها کن این باعث میشه استایل خودتو داشته باشی


میخوایم در مورد استاد ایزائی و ویوتام بخونیم

منبع:HARMONYTALK



اوژن ایزایی، ویولنیست بلژیکی، از مشهورترین مستر ویولنیست های زمان خود به شمار می رود؛ «نیروی خارق العاده طبیعی ایزایی به عنوان یک مفسر» تحت تأثیر استعداد سرشار او در تُن و تکنیک نوازندگی نمود بیشتری می یابد. استعدادی که هم عصران او نیز به آن اشاره کرده اند. در واقع، ایزایی بزرگ ترین نماینده مکتب شگفت انگیز ویولن نوازی بلژیکی است که در هنر استادان او مانند ویوتام و وینیافسکی ریشه دارد. همانطور که خود ایزایی می گوید «در یک دوره هفتاد ساله برترین مکتبی بوده است که در کنسرواتوار پاریس و در آثار نوازندگانی مانند: ماسارت (Massart)، رمی (Remi)، مارسیک (Marsick) و دیگر مفسران حرف اول را می زده است».


آنچه که کسانی که ایزایی را برای اولین بار می بینند و با او حرف می زنند را بیش از هر چیز دیگر تحت تأثیر قرار می دهد، نگرش ذهنی و ژرفای افکار، مهربانی، صمیمیت و تواضع اوست.


وقتی برای اولین بار به دیدن او در نیویورک رفتم معرفی نامه ای از دوست و مشوقش آدولفو بتی (Adulfo Betti) همراه داشتم. ملاقات دیگر ما دراسکارسدیل بود. ایزایی که در آن جا به همراه دوستش تیبود (Thibaud) زمانش را صرف موسیقی و تنیس می کرد، با خونگرمی از من پذیرایی کرد و با کمال میل درباره هنر و هدف هایش با من سخن گفت.
او درباره پرسش های من در رابطه با سال های تحصیلش اینگونه پاسخ داد:
«عجیب است که چنین چیزی را می گویم اما پدرم اولین آموزگارم بود. من تا سال 1867 که به کنسرواتوار لیژ رفتم نزد پدرم آموزش می دیدم. در این کنسرواتوار من و اوید موسین (Ovide Musin) برای نواختن کنسرتو بیست و دوم ویوتی به طور مشترک برنده جایزه دوم شدیم. پس از آن من در بروکسل نزد وینیافسکی و سپس دو سال در پاریس نزد ویوتام آموزش دیدم وقتی که نزد ویوتام شاگردی می کردم او فلج شده بود و هرچند دیگر نمی توانست بنوازد اما استاد بی نظیری بود. من آن زمان در کنسرت ها نیز می نواختم. ویوتام مرد بسیار بزرگی بود؛ شکوه سنتِ نوازندگی او در «مکتب ویولون نوازی رمانتیک» جریان دارد.


هفت کنسرتوی او را در نظر بگیرید، درست است که از دیدگاه خودش آن ها را با تأثیر گرفتن ساخته است اما در عین حال قوی و پرمایه ساخته شده اند! چقدر خوب از آب در آمده اند: موسیقی ارکستر هم چیزی فراتر از یک آکمپانی مان ساده است. اگر ویرتوزیته در آهنگ سازی ویولن را در نظر بگیریم، تنها موسیقی پاگانینی است که با ویوتام قابل مقایسه است و مطمئنا پاگانینی نیز آن را به روش امروزی نمی نواخت. در زمینه پیشرفت تکنیکی و بیان احساسات موسیقیایی حقیقی ویوتام واقعا استاد است. همینکه آثار او چهل تا پنجاه سال دوام آورده اند (که عمری طولانی برای ساخته های یک آهنگساز است) بر این موضوع گواه است.


«یواخیم (Joachim)، لئونارد (Leonard)، سیوری (Sivori) و وینیافسکی همگی ویوتام را تحسین می کردند. در آثار پاگانینی و لوکاتلی (Locatelli) عامل اثر گذار، در مقایسه با آثار ویوتام، مکانیک (mechanics) کار آن هاست. در حالی که ویوتام همان مسیر رمانتیسیسم که هوگو، بالزاک و گوتیه در ادبیات پیمودند را با ویولن طی کرد.»


« ویوتام خوب می دانست که ویولن ساخته شده بود تا قبل از هر کار دیگری باعث خشنودی و ایجاد حسی تکان دهنده شود. او مانند روبنشتاین بر این باور بود که هنرمند باید قبل از هر چیزی از خود ایده و قدرت احساسی داشته باشد، تکنیک او باید آن چنان کامل باشد که نیازی به فکر کردن به آن نداشته باشد. اکنون که بحث مکتب های ویولن نوازی پیش آمد به طور تصادفی این نکته به ذهنم رسید که تمایل زیادی برای ترکیب کردن مکتب بلژیکی و فرانسوی وجود دارد. هرچند این اتفاق نباید رخ دهد. این مکتب ها از یکدیگر جدا هستند هرچند بدون شک مکتب فرانسوی از مکتب بلژیکی شکل گرفته و تحت تأثیر آن بوده است. بسیاری از ویولنیست های بزرگ مانند ویوتام، لئونارد، مارسیک (Marsick)، رمی، پرنت (Parent)، دو برو (De Broux)، موسین (Musin) و تامسون (Thomson) همگی بلژیکی هستند».


رپرتوار ایزایی
ایزایی درباره رپرتوار ویوتام صحبت کرد، فقط از کلمه رپرتوار استفاده نکرد؛ او درباره ساخته های ویوتام و درباره خود او سخن راند. «سبک آهنگسازی ویوتام والا بود؛ آهنگ های او همیشه غنی و عمیق هستند. اگر یک نوازنده می خواهد صدای واقعی ویولن را در بیاورد باید از آثار ویوتام بنوازد. همانطور که ویولونسلیست ها از آثار سروایس (Servais) می نوازد. می دانید، ما در کلیسای کاتولیک وسپرز هر گاه نام خدا به زبان آورده می شود با پایین آوردن سرمان ادای احترام می کنیم و وینیافسکی نیز هر گاه می گفت «ویوتام استاد همه ماست» با حرکت سر به او ادای احترام می کرد.


«من اغلب کنسرتو پنجم ویوتام را اجرا می کنم. این اثر بسیار دلنشین، عالی و سرشار از احساس است، با نوایی تمام و کمال و با غنایی که قدرت نا محدودی دارد. البته از زمانی که ویوتام کنسرتوهایش را نوشته، آثار مدرن خوب و گوناگونی ساخته شده اند و درک موسیقی مجلسی و به دنبال آن درک سونات نیز افزایش یافته است»


«سونات مدرن برای ویولن نیز وسیله ای است برای نشان دادن مهارت ویولن به معنی واقعی کلمه. سونات های سزار فرانک (Cesar Frank)، دیندی (d'Indy)، تئودور دوبوا (Theodore Dubois)، لوکو (Lekeu)، ویرن (Vierne)، روپارتز (Ropartz)، لازاری (Lazarri) همگی به خوبی بیان کننده احساسات بوده و در عین حال نیز بسیار ماهرانه ساخته شده اند. درست است که پارت های ویولن آهنگی دل نشین ایجاد می کنند اما تکنیک آن ها به هیچ وجه ساده نیست. سونات شگفت انگیز G ماژور لوکو را در نظر بگیرید: این سونات پیچیده، عظیم و نیازمند به کارگیری تکنیک در اجرا است. به علاوه ژرفای حیرت انگیز ملودی و کیفیت بالای احساسات موسیقیایی نیز از ویژگی های این سونات است».

تمام این آثار به ایزایی تقدیم شده اند. کسانی که اجرای ایزایی از این سونات زیبای لازاری را در این فصل شنیده اند آن را به این زودی ها فراموش نخواهند کرد.




این مورد همچنین درباره سونات سزار فرانک نیز صدق می کند. ایزایی می گوید: «اجرای این سونات های بزرگ به دو نوازنده احتیاج دارد، زیرا بخش های پیانو آنها گاهی بسیار ماهرانه و با جزئیات بسیار نوشته شده اند. سزار فرانک سوناتش را روز 26 سپتامبر 1886 یعنی روز عروسی من به عنوان هدیه عروسی برایم فرستاد! واقعیت این است که کارهای بسیار مهم زیادی به من تقدیم شده است. به عنوان مثال می توانم از آثاری از این آهنگسازان نام ببرم: شوسون (Chausson)، رپارتز (Ropartz)، دوبوآ (Dubois) (سونات – که پس از سونات سزار فرانک یکی از بهترین سونات هاست)، دیندی (d’Indy)، گابریل فوره (کوئینتت)، دبوسی (کوارتت)! تعدادشان زیاد است و نمی توانم همگی را الآن به خاطر بیاورم، سونات های ویولن، موسیقی سمفونیک، موسیقی مجلسی، اثرهای کرال، و ساخته هایی از هر نوع!»

«همانطور که می دانید دبوسی در اصل هیچ اثری را برای ویلن و پیانو ننوشت، شاید به جز اثری که دوراند آن را در دوران آخرین بیماری او منتشر کرد. در عین حال او تا چند قدمی ساختن اثری برای من پیش رفت. او پانزده سال پیش به من گفت که دارد نکتورنی برایم می سازد. بعد از آن، من تور کنسرتی را اجرا کردم و برای مدت طولانی در سفر بودم.»

«وقتی که به پاریس بازگشتم به او نامه ای نوشتم تا ببینم نکتورن من تمام شده یا نه. دبوسی پاسخ داد که به دلایلی آن را به جای اینکه برای ویولن سولو بنویسد برای ارکستر نوشته است. این اثر یکی از Trois Nocturnes برای ارکستر است. شاید یکی از دلایلی که باعث شده آثار زیادی به من تقدیم شود این باشد که من به عنوان یک هنرمندِ تفسیرگر، تخصص خودم را محدود نکرده ام. من هر نوع اثری را، از باخ گرفته تا دبوسی، نواخته ام چون هنر باید جهانی باشد!»

ایزایی بر بازوی راست و انگشتانش کنترل خارق العاده ای دارد که باعث می شود ظریف ترین و دقیق ترین نوانس های تونال را در هر زمان و در هر آرشه کشی اجرا کند.

او همچنین، ظاهرا به آسانی و بی هیچ تلاشی، از پس پیچیده ترین مشکلات تکنیکی بر می آید. تن (tone) ایزایی به درستی «طلایی» نامیده شده است. خالی از لطف نیست اگر تعریف ایزایی از تن را در این جا مطرح کنیم: «تن در موسیقی چیزیست که به دل راه میابد و توسط روح بیان می شود!»

ایزایی در ادامه می گوید که «اگر مکانیزم نوازندگی را در نظر بگیریم امروزه ابزار های ویولن نوازی استادانه، بیان احساسات، تکنیک و شیوه نوازندگی اهمیت بیشتری نسبت به گذشته دارند. اگر قرار باشد که درونیات نوازنده بدون هیچ محدودیتی بروز پیدا کنند، این موارد به بخش هایی ضروری و جدایی ناپذیر از نوازندگی تبدیل می شوند.»

«هرچه نوازنده ماهر تر بوده و تسلط بیش تری بر کارش داشته باشد کمتر توجه شنونده را به جنبه های فنی نوازندگی جلب می کند. هر آنچه که نشان دهنده تلاش، ناشیگری و دشواری نوازنده در نواختن باشد، باعث انزجار شنونده ای می شود که بیش از هر چیز از صدای ویولن لذت می برد. ویوتام می گفت: هیچ تحریری به خودی خود ارزشی ندارد، آواز بخوانید، آواز بخوانید! (Pas de trait pour le trait--chantez, chantez)

«اکنون بسیاری از نوازنده ها دیگر آواز نمی خوانند! آنها خرسند هستند که می توانند کم و بیش از پس مشکلاتی که با آنها مواجه می شوند برآیند؛ اما مسئله این است که افکتی که بکار می گیرند بسیار آشکار است و هر چند ممکن است این افکت ها گاهی مایه شگفتی شوندگان شود اما هیچ گاه نمی تواند بر آن ها تأثیر گذار باشد یا آنها را خشنود کند


"دیدار ما ته ان راه"

Hiolin
Monday 30 May 2011, 10:10 AM
کارت خیلی درسته داداش. دستت درد نکنه.

melodyekohan
Thursday 2 June 2011, 10:08 AM
اینم ادامه ی مطلب:

ایزایی و مکتب ویولون بلژیک (IV) منبع: harmonytalk


«داشتن انگشت هایی چابک و فرز و ضربه های بی نقص آرشه از ضروریات است؛ همچنین باید آن قدر عالی کار کرد که بتوان ریتم را پیش برد و تأثیر شاعرانه ای که هنرمند در نظر دارد را بر جای گذاشت. با افزوده شدن فرمولهای جدید به محدوده نوازندگی، دستیابی و تسلط بر روال نوازندگی آسان تر می شود. ویولنیست های امروزی نسبت به نوازندگان نسل پیشین دسترسی بیشتری به منابع تکنیکی دارند.»


«پاگانینی تقریبا برای همه نوازندگان قابل دسترس است: نواختن آثار ویوتام دیگر با دشواری های سی سال پیش همراه نیست اما سازهای بادی-چوبی، برنجی و حتی زهی، هنوز هم تا حدی با تکیه بر میراث به جا مانده از نوازندگان بزرگ به حیات خود ادامه می دهند. من گاهی احساس می کنم که در حال حاضر در آموزش ویولن سعی بر این است که حس زیبایی شناسی در مراحل اولیه آموزش ایجاد و تقویت شود و این نوع آموزش همان طور که تلاش می کند که این آموزش را به ذهن ربط دهد، از دست ها غافل می شود. در نتیجه سربازان نوپای ارتش ویولن نوازی، با شور و اشتیاق و شجاعت سرشار، از تجهیزات کافی برای حضور در میدان جنگ هنری برخوردار نخواهند بود.»

«در ارتباط با این موضوع مجموعه ای بی نظیر – اتود کاپریس- از ای شومان (E. Chaumont) وجود دارند که عناصر و فرمول های پیشرفته جدیدی را در اختیار دانش پذیران سطوح بالا قرار می دهند. هر چند در بعضی از این آثار قابلیت فرم از محتوایی که در آن گنجانده شده بیش تر بوده و نواختنشان دشوار است اما به قول ویوتام این آهنگ ها به خوبی بر روی ویلن می نشینند و من خوشحالم از این که توجه ها را به آن ها جلب می کنم.»


«وقتی می گویم که سازهای زهی، از جمله ویولن، تا حدودی با تکیه بر میراث گذشتگان سرپا هستند، منظورم از نظر تکنیکی است. از زمان ویوتام تا کنون تقریبا هیچ پاساژی برای ویولون نوشته نشده است و این باعث به تأخیر افتادن رشد تکنیک ویولن شده است اما در مورد پیانو افرادی مانند گودوفسکی (Godowsky) تکنیک جدید برای سازهایشان آفریده اند. هر چند سن سان، بروخ، لالو و دیگران در کارهایشان ویولن را با آهنگ های زیبایی غنی کرده اند ولی خود موسیقی در مرکز توجه آن ها بوده است و نه موسیقی برای ویولن. کنسرتوهای جدید برای تکنوازی فلوت، ترومبون و .. نوشته نشده اند، در نتیجه هیچ مطلب تکنیکی جدیدی به منابع مربوط به این ساز ها افزوده نشده است.»


«این موضوع کمابیش درباره ویولن نیز صدق می کند، آثار جدید که تنها از نقطه نظر موسیقیایی آفریده شده اند، باعث رکود کشف تکنیک های نوین می شوند. از آفرینش پاساژهای جدید و ترکیبات هارمونیک فراوان و متفاوت استقبال نمی شود و خود ویولنیست باید قابلیت ویژه ساز خود را بیابد و آن ها را به کار گیرد. من شخصا به بدنبال یافتن شیوه های تکنیکی جدید و راه هایی برای جمله بندی در آهنگ های خودم بوده ام. به عنوان مثال، یک Divertiment برای ویولن و ارکستر نوشته ام که به عقیده خودم توانسته ام در آن افکار و ایده های جدید را بگنجانم و تلاش کرده ام که به تکنیک ویولن گستره ی وسیع تری از زندگی و شکوه ببخشم.»


« در زمان ویوتی (Viotti) و رد (Rode) قابلیت های هارمونیک محدودیت بیشتری داشتند، تعداد آکوردها کم بودند و آکورد نهم وجود نداشت. اما اکنون مطالب تکنیکی برای ایجاد تکنیک نوین ویولن وجود دارد: در واقع من یک سری مطالعات در زمینه ویولن انجام داده ام که دست نویس هستند که شاید روزی آنها را با هدف گسترش تکنیک ویولن منتشر کنم.»

رازها و صدا های زیادی هستند که هنوز کشف نشدند:21ox66r:39:

melodyekohan
Wednesday 8 June 2011, 10:13 AM
در بین تمام بزرگان هیچ کس نمی تونست هیجان اهنگ یا قطعه ای رو که می زد پنهان کنه و همه در صورت ودر حرکات حس خود را انتقال می دادند اما منوهین کسی دیگر بود


او ارامش خود را کاملا حفظ می کرد و هیجان را در درونش میریخت ولی موسیقی که از ساز او شنیده میشد خیلی با روح تر از بقیه بود و کاملا فرق داشت


یهودی منوهین در 22 آوریل 1916 در خانواده ی از یهودیان مهاجر روسیه در نیویورك به دنیا آمد از كودكی نبوغ فراوان در موسیقی را از خود نشان داد و آموزش نوازندگی ویولون را از 5 سالگی آغاز كرد.


یهودی منوهین از 6 سالگی نخستین كنسرت خود را داد و در 7 سالگی همراه با اركستر سنفونی سانفرانسیسكو سنفونی اسپانییی لالو را اجرا كرد.


در سن 10 سالگی منوهین در كارنگیهال نیویورك ساز میزد و حتی 13 سالش نشده بود كه به عنوان تكنواز ویولون همراه با اركستر فیلارمونیك برلین به رهبری برونو والتر كنسرتوی بتهوون ، برامس و باخ را اجرا كرد.


یهودی منوهین علاوه بر این كه چهره ی انسان دوست و انسان مدار و از فعالان اقدامات بشر دوستانه بود شهرت بسزایی داشت.


در زندگینامه ای كه به قلم خود او در سال 1977 با عنوان "سفر پیان ناپذیر" انتشار یافت منوهین نوشته است "موسیقی و بخصوص ویولون رشته ای است كه قلبها را به یكدیگر پیوند میدهد".


او كه فردی بسیار پر انرژی بود و بطور متوسط سالی 120 كنسرت اجرا میكرد در كنار فعالیت هنری هیچگاه از خدمات اجتماعی نیز باز نه ایستاد، دو جشنواره بزرگ موسیقی "گشتاد" در سوئیس و "بث" در انگلستان به دست او تأسیس شده است و آكادمی بین المللی نوازندگان جوان ساز زهی در گشتاد نیز در سال 1977 به دست او بنا نهاده شد.


با اینكه منوهین به نسل گذشتة نوازندگان تعلق دارد اما فعالیت او هیچگاه بر عرصه موسیقی كلاسیك محدود نشد. او در كنار اجری آثار سنگین و بزرگ موسیقی همراه با "استفانه گراپلی" موسیقی جاز اجرا میكرد و دركنار "راوی شنكر" نوازندة بزرگ هندی آهنگهای عرفانی شرقی مینواخت.


منوهین با ینكه یهودی بود آشكارا از فلسطینیها دفاع میكرد و به همین دلیل مورد خشم اسرائیل قرار داشت. او همیشه میگفت : "اسرائیل با توجه به عملكردی كه در تاریخ كوتاه خود داشته است نباید انتظار موافقت و همدلی از كسی داشته باشد".


منوهین سالهای آخر عمر خود را بیش از هر چیز به آموزش و حمایت از كودكان و نوجوانان مستعد موسیقی وقف كرد. او در سال 1963 مدرسة شبانه روزی باری آموزش موسیقی در حومه لندن تأسیس كرد كه برخی از بزرگترین نوازندگان اركسترهای بزرگ جهان را پرورش داد.

منوهین دو بار در سالهای 1937 و 1944 ازدواج كرد و از آنها صاحب سه پسر و یك دختر شد.



‹‹موشه منوهین›› پدر یهودی منوهین یكی از سرشناسترین یهودیان مهاجر از روسیه به غرب در اویل قرن بیستم است. ‹او› بعد از انقلاب روسیه 1917 به انگلستان مهاجرت كرد او یك یهودی معتقد و پیبند به اوصول بود. بعد از كنگره اول صهیونیستها در سوئیس در سال 1897 فعالیت آشكار و دامنه داری علیه نژاد پرستی صهیونیستی آغاز كرد و به فلسطین آنروز مسافرت نمود و زندگی مردم فلسطین را از نزدیك دید و با نوشته های خود به سختی علیه بیدادگری به مردم فلسطین اعتراض نمود بطوریكه مورد خشم سازماناهی صهیونیستی قرار گرفت ولی به هیچ وجه پا پس نكشید و تا پیان عمر به اصول اعتقادی دینی انسانی خود وفادار ماند.


در وفاداری او به یهودی بودن نقل كرده اند كه همراه همسر و پسر خردسالش كه هنوز باری او شناسنامه نگرفته بود به شهر لندن رفت و در جستجوی آپارتمانی بری اقامت خود میگشت بالاخره محلی را بری سكونت انتخاب كردند و اما در موقع نوشتن پرسشنامه صاحب خانه متوجه شد كه خانواده منوهین یهودی هستند باری اینكه منتی بر آنها گذاشته باشد گفت: «نمیدانستم شما یهودی هستید. قیافه شما مثل سیر یهودیها نیست» موشه منوهین برآشفت و به همسرش گفت نام فرزندمان را یهودی میگذاریم تا كسی در یهودی بودن او شك نكند و همین كار را كرد. لازم به توضیح است كه یهودی اسم خاص نیست كه بر افراد بگذارند.



مرگ یهودی منوهین به عنوان یكی از بزرگترین چهره ی شاخص هنر و فرهنگ قرن بیستم جهان حتی محافل سیاسی را تحت تأثیر قرار داد و رهبران جهان را نیز به اظهار نظر وا داشت.


رومن هرتزوگ رئیس جمهور آلمان پس از اطلاع یافتن از درگذشت منوهین در كشور خود او را یكی از پر آوازه ترین موسیقیدانان قرن خواند و گفت : "ما به سوگ یكی از بزرگترین خادمان نوع بشر نشسته
ایم، جهان با مرگ منوهین به مكانی حقیرتر بدل شده است" .


ژاك شیراك رئیس جمهور فرانسه نیز از منوهین به عنوان یكی از بزرگترین نوازندگان ویولون در قرن حاضر كه شخصیتش حتی از جهان موسیقی هم فراتر رفته است یاد كرد و دربارة او گفت: " با فقدان او به روشنا یی ها خاموشی گرائیدند و روشنی قلبهای ما نیز رو به افول نهاد".


پری ماكوف نخست وزیر روسیه پس از اطلاع یافتن از مرگ یهودی منوهین با صدور پیامی با اشاره به اینكه منوهین از تبار روس بوده است، نقش بزرگ او را در فرهنگ جهان قرن بیستم ارج نهاد و گفت: "كنسرتوهای منوهین را در سالهای پس از جنگ جهانی دوم به یاد میآورم او باری همیشه در خاطرة ملت روسیه باقی خواهد ماند".


آلبرت انیشتن ، فیزیكدان بزرگ جهان كه خود نوازندهی چیره دست نیز بود سالها پیش پس از شنیدن كنسرتی از منوهین گفته بود : "حالا میفهمم كه خدایی هم هست".

RaziYeH
Wednesday 8 June 2011, 01:51 PM
در این میان سوالی دارم از تمام دوستانی که مطالب رو دنبال کردند چه عواملی باعث میشه که این افراد نابغه به حساب بیاند؟


تلاش حرفه ای بودن و اعتماد به نفس و احترام گذاشتن به شنونده و تماشاچی و ارزشو احترامی که برای اثر خود قائل بودند و با عشق این کار را دنبال می کردند اما اینکه جلوی مردم خم بشن را قبول ندارم خضوع و خشوع فقط و فقط در برابر خداوند متعال باید باشه ولا غیر اینکه در جواب تشویق تماشاچیان خم بشیم درست نیست اگر قرار احترامی باشه همون کار بی عیبو نقصی که باعث ایجاد شادی و به وجد آوردن تماشاچیان میشه درسته و این در جواب تشویق تماشاچیان واحترام به اونها کافیست ... تماشاچی دنبال تعظیم کردن هنرمند نیست دنبال اثر خوبی که بتونه باش همزادپنداری کنه و این در بزرگان ما به وضوح مشاهده شده و اسم این کارو نمیشه غرور گذاشت این بالاترین احترام میتونه باشه ....

Hiolin
Wednesday 8 June 2011, 06:40 PM
در دنیای موسیقی یهودی منوهین عجیبترین و در عین حال دوست داشتنی ترین چهره ایه که دیدم! قیافش، استیلش، آرامشش، و از همه مهمتر اون چه که از ویولنش به گوش میرسه از اون شخصیتی بی نظیر ساخته. رفتار های بشر دوستانه و هنر نوازندگی دو مقوله ی جدا هستند. چیزی که یهودی منوهین رو از بقیه ویولنیست ها جدا میکرد نه یهودی بودنش بود و نه اقداماتش در مورد حقوق بشر. ایتژاک پرلمن بزرگترین ویولنیست حال حاضر (طبق گفته ی منتقدان و نظر سنجی های گوگل و یاهو) در مورد یهودی منوهین این چنین میگوید: وقتی آثار منوهین رو با نوازندگان دیگر مقایسه میکنم به این نتیجه میرسم که کسی بهتر از او نیست. در زندگی نامه ای که دوست عزیزمون زحمت کشیدن گذاشتن از زندگی هنری منوهین کمتر گفته شده و این زندگی نامه ی یهودی منوهین به عنوان یک ویولنسیت نیست.

Hiolin
Wednesday 8 June 2011, 06:54 PM
در زمان پاگانینی همونطور که تو زندگی نامش نوشته بود عوام به او شیطان میگفتند و هنرش رو جادو میدونستن. پاگانینی 200 سال پیش بود و از طرف عوام اینجوری خطاب میشده. اما چه چیزی در یهودی منوهین بوده که باعث شد Ivry gitlis یکی از ویولنیست های بزرگ معاصر (نمیدونم مرده یا نه) بگه که منوهین انسان نیست و فرشته است. آدا هاندل (ویولنیست زن) میگه من در وصف منوهین فقط یک کلمه میتونم بگم: magic (جادو). از طرف انسان های روشن فکر امروزی، این طور توصیفات، نشون دهنده ی عظمت منوهینه. مستند The Art of Violin رو نگاه کنین. البته اونا این کلمات عجیب غریب رو برای نشون دادن هنر منوهین گفتن.

melodyekohan
Wednesday 8 June 2011, 07:38 PM
از همکاری که می کنین صمیمانه ممنونم متاسفانه اطلاعات زیادی پیدا نکردم در مورد یهودی بزرگ

هیچ کس همانند او نمیتونست انقدر استایل خودش رو حفظ بکنه او ابلیس خوش نوا رو خیلی خوب رام کرده بود

او همینجوری ویولن نمی زد همراه با هر نت احساس و ظرافت رها می کرد

اینم چند اجرا از او

You can see links before reply

You can see links before reply

همونطور که در فرمول ویرتوئوز شدن گفتم داشتن یک سبک درست و متفاوت باعث میشه که رنگ و نوای زدن شما با دیگران متمایز بشه و منوهین یک سبک دیگه داشت که هیچ کس نمی تونست از او تقلید کند

melodyekohan
Saturday 11 June 2011, 04:46 PM
وینیاوسکی در کنار اثارش ]چهار کاپریس ساخت برای دو ویولن

که در ان ها نهایت ظرافت و احساس و تکنیک را گنجانده

امروز به بررسی ان ها میپردازیم

دانلود کنید و گوش بدید و همزمان بخونید

نتش You can see links before reply


واینم اجراش با نتش You can see links before reply

منبع : خودم
no.1

در سل مینور با تمپوی moderato

ابتدا کاپریس اول با یک پاساژ کوتاه ارام و با هارمونی بسیار قوی دو ویولن اغاز میشود

ویولن 2 بعد از دو میزان سکوت همان ملودی ویولن 1 را مینوازد وینیاوسکی از این راه یک هارمونی بسیار جالب را بوجود اورده

پاساژ اول بسیار ارامش بخش و زیباست و باری دیگر تکرار میشود با حالت dolce
به مرور موسیقی اوج میگیرد و ویولن 1 شروع به زدن دوبل نتهایی ارام میکند ویولن 2 با فواصلی هارمونیک همراه ویولن 1 میشه

سپس عبارت هایی با دینامیک sfz خشک و ناگهانی زده میشند و دوبل نتی کوبنده از طرف ویولن 1 زده میشه
و ویولن دو با اکورد دیگر کوبندگی رو به اوج میرسونه

ویولن 1 دوبل نت هایی اوج گیرنده را مینوازد و بعد با عبارتی فرود می اید

بعد از یک نت 4 ضربی ارام ارام دو ویولن ملودی اصلی را شروع می کنند ویولن 1 شروع به زدن پاساژی جدید میکنه و ویولن 2 با دوبل نتی با فاصله ی پنجم همراه میشه و زمینه برای موسیقی اصلی ارام ارام فراهم میشه

تمپوی allegro moderato

تم اصلی شروع میشه و ویولن 1 شروع به زدن یک پاساژ به یک فرم با لهجه های متفاوت میکنه همراه ان
ویولن 2 با عبارت های زیبایی او را همراهی میکند
موسیقی اوج میگیرد و فرود میشیند و بعد از سکوتی که باعث درک بهتر ملودی میشه ادامه پیدا میکنه
بازی با دینامیک از ویژگی های این اتود هست عبارت با لهجه ی شاد تری تکرار میشود و بعد اکوردی عبارت باز تکرار میشه

عبارت های بازیگوشانه ویولن 1 همراه با عبارت های زیبای ویولن 2 هارمونی بسیار زیبایی دارند

اتود با فرودی زیبا به پایان میرسد

melodyekohan
Monday 13 June 2011, 07:48 PM
خوب ادامه میدیم امیدوارم از اولی خوشتون اومده باشه

no.2

در دو مینور

andante

عبارت ارام با کاراکتر جالب توسط ویولن 1 نواخته میشوند و حس جالبی را با توالی نت و دوبل نت ههای پایین ایجاد می کند

بعد رسیدن به دینامیک f بعد از مکس کوتاهی ویولن شروع به زدن ملودی با هارمونی غمگینی با ویولن 2
میکند
هارمونی با فراز و نشیب های دو ویولن با حفظ ملودی ادامه پیدا میکند و بعد از ریتاردی

تمپوی agitato
مدولاسیون به سل مینور
با اکوردی
ملودی جدید با عبارت های کوبنده و ویرتوئوز از طرف دو ویولن شروع میشه و ادامه پیدا میکنه تا ویولن شروع به زدن ارپژ هایی بسیار بارنگ میکنه و ویولن 2 اورا با نت های تغزلی هدایت میکنه و ملودی کوبنده تکرار میشه همراه با و اوج ویلون 1 و فرود ویولن2

ملودی ارام تکرار میشه به همراهی ویولن 2 بسیار تغزلی و بارنگ و هارمونی غمگین تکرار میشه همراه با تزیین دینامیک

ملودی کوبنده تکرار میشه و بعد از ان ملودی تغزلی همراه با پیتزیکاتوی ویولن 2 و بعد با با عبارتی ارام موسیقی به پایان میرسد

فرازها و نشیب ها در این کاپریس حیرت انگیزه

Hiolin
Thursday 16 June 2011, 10:51 AM
نتونستم خصوصی بفرستم. نشد. مستند the art of violin رو استادم بهم داده. چیزه کم یابیه. فکر نکنم بتونی از بازار پیداش کنی. حجمشم خیلی زیاده که بخوای دانلود کنی البته بسته به سرعت اینترنتت داره که باز لینکشو نمیدونم باید سرچ کنی. از استاد آموزشگاه خودتون یا استاد آموزشگاههای دیگه که کلاسیک کار میکنن بپرس اونا به احتمال زیاد دارنش.

melodyekohan
Saturday 25 June 2011, 01:37 PM
خوب میپردازیم به شماره 3و4

در ر ماژور با تمپوی allegro moderato

عبارت های سریع توسط ویولن 1 زده میشه وی ویولن 2 اورا همراهی میکنه

با تغییر لهجه های متفاوت عبارت ادامه پیدا میکند تا میرسد به یک مدولاسیون به سی ماژور
غبارت با همان فرم ادامه دارد و بعد از چند میزان مدولاسیونی به سل ماژور بسیار جالب است که لهجه ی ویولن یک کاملا حفظ میشود

مدولاسیونی دیگر به سی بمل ماژور و لهجه کمی تغییر پیدا میکند احتمالا در بین کاپریس ها این یکی بسیار دشوار تر است تغغیر گام ادامه دارد

سپس با عبارتی بالا رونده از طرف ویولن 1 و پیتزیکاتو های ویولن 2 این کاپریس زیبا به پایان میرسد

no.4 و اماشماره ی 4

که معروف ترین این کاپریس هاست
عبارت زیبا و بازیگوشانه ویولن 1 بسیار دلنشین است و ما را به دنیای خیالی میبرد و همواره پیتزیکاتوها و دوبل نت های ویولن 2 همراه میشوند

در الا مینور با تمپوی saltarella

ویولن 1 ایده اصلی اهنگ را شروع می کند و ویولن 2 عبارت هایی ضد ضرب را می نوازد

ویولن 1 همواره اوج میگرد و بسیار زیبا فرود می نشیند و ضد ضرب های ویولن 2 به فرم های تکنیکی مختلف زده میشود

ایده ای جدید ارائه میشه توسط ویولن 1 و ویولن 2 اورا با عبارت هایی همراهی میکنه عبارتی اوج گی رنده توسط ویولن1 نواخته میشه و ویولن 2 با تریل هایی سریع پاسخ میده

عبارت اصلی باری تکرار میشه و با فراز و نشیب های ویولن 1 به زیبایی به پایان میرسد

امیدوارم از شنیدن کاپریس ها لذت برده باشید

melodyekohan
Saturday 25 June 2011, 02:01 PM
و اما رسیدیم به انتونیو ویوالدی اهنگساز و نوازنده ی ویولن


آنتونیو لوچو ویوالدی (به ایتالیایی: Antonio Lucio Vivaldi) (زاده ۴ مارس ۱۶۷۸ - درگذشته ۲۸ یا ۲۷ ژوئیه ۱۷۰۴) کشیشی ونیزی، یکی از مشهورترین آهنگسازان دوران باروک و ویلنیستی چیره‌دست بود. او به «کشیش موقرمز (به ایتالیایی: Il prete rosso) نیز مشهور بوده است.


:21ox66r:
دوران جوانی

آنتونیو لوچیو ویوالدی در ۴ مارس ۱۶۷۸ در ونیز پایتخت جمهوری ونیز به دنیا آمد. او به دلیل خطری که تهدید به مردنش می‌کرد توسط یک قابله و در خانه‌اش غسل تعمید داده شد که البته دلیل این خطر معین نشده‌است اما احتمالاً ضعف جسمانی کودک و یا زمین لرزه‌ای که در آن روز باعث لرزش شهر شده بود علت این غسل غیر رسمی بود و غسل رسمی ویوالدی تا دو ماه پس از تولدش انجام نشد.

پدرش جوانی باتیستا تا قبل از آنکه به عنوان یک ویلنیست حرفه‌ای شناخته شود، به آرایشگری می‌پرداخت. او ابتدا نواختن ویلن را به پسرش آموخت و سپس همراه او در سراسر ونیز به کنسرت دادن پرداخت.

جوانی باتیستا یکی از اعضای Sovvegno dei musicisti di Santa Cecilia که می‌توان گفت اتحادیه‌ای برای موسیقیدانان و آهنگسازان محسوب می‌شد، بود.


رییس این انجمن جوانی لگرنتزی maestro di cappella در بازیلیکای سن مارکو و یکی از آهنگسازان اولیه دوران باروک بود و ازاین رو احتمال دارد که آنتونیوی جوان اولین درس‌های کمپوزیسون خود را از او گرفته باشد. این احتمال می‌رود که پدر ویوالدی نیز خود یک آهنگساز بوده باشد: در ۱۶۸۸ اپرایی تحت عنوان la fedelta sfortuna توسط شخصی به نام جوانی باتیستا روسی(Giovanni Battista Rossi) نوشته شده بود و این همان نامی است که پدر ویوالدی در انجمن موسیقیدانان سنتا چچیلیا بکار می‌برد(او به دلیل رنگ قرمز موهایش که یکی از مشخصه‌های این خانواده بود از کلمه rosso (قرمز) استفاده می‌کرد).


ویوالدی از یک بیماری که او آن را سفت شدن چانه می‌نامید رنج می‌برد هرچند که این مشکل او را از ویلن نواختن و آهنگسازی باز نداشت. ویوالدی در ۱۵ سالگی(۱۶۹۳) شروع به یادگیری درس‌های کشیشی کرد. در ۱۷۰۳، در ۲۵ سالگی رسما به جامه کشیشان در آمد و از چندی پس از آن به «کشیش قرمز» نامی که احتمالاً به دلیل رنگ موهایش به او اطلاق می‌شد، مشهور شد.


مدت کوتاهی بعد، در ۱۷۰۴ او به دلیل وضع نامناسب سلامتی اش از شرکت در جشن مَس مقدس انصراف داد و در اواخر سال ۱۷۰۶ از مقام کشیشی استعفا داد.

در پرورشگاه اوسپداله دلا پیتا

ویوالدی در ۱ دسامبر ۱۷۰۳ به سمت استادی ویلن پرورشگاهی در ونیز که Ospedale della pietà نام داشت، برگزیده شد. هدف این موسسه دادن سرپناه و تعلیم و تربیت به کودکان یتیم و بی سرپرست بود. پسران در این یتیم خانه پیشه‌ای را می‌آموختند و در ۱۵ سالگی مجبور به ترک آنجا بودند. دختران تحت آموزش‌های موسیقایی قرار می‌گرفتند که مستعدترین آن‌ها به عضویت ارکستر و گروه کر مشهور این پرورشگاه در می‌آمدند.



ویوالدی بسیاری از کنسرتوها، کانتات‌ها و قطعات مذهبی خود را برای کودکان این پرورشگاه تصنیف کرده‌است. او در ۱۷۰۱ علاوه بر آموزش ویلن وظیفه آموختن ویولا آلینگلزه را نیز عهده‌دار شد.


روابط ویوالدی با هیئت مدیره اوسپداله اغلب تیره و تار بود. این هیئت مدیره وظیفه داشت هر سال یک رای گیری جهت مشخص شدن باقی ماندن یا نماندن یک معلم در سمت خود، برگزار می‌کرد. به ندرت اتفاق می‌افتاد که هیئت مدیره به طور متفق‌القول رای مثبت به ویوالدی بدهد که سرانجام او در ۱۷۰۹شغل خود را به خاطر ۷ رای مخالف در برابر ۶ رای موافق از دست داد. اما پس از یک سال او از طرف اوسپداله دوباره فراخوانده شد؛ قطعا هیئت مدیره اوسپداله در این مدت به ارزش ویوالدی پی برده بود. او در ۱۷۱۳ مسئول فعالیت‌های موسیقایی موسسه شد.


در خلال این سال‌ها بود که ویوالدی بسیاری از قطعات خود را که شامل بسیاری از اپراها و کنسرتوهای او می‌شود، نوشت. در ۱۷۰۵ اولین مجموعه کارهایش را منتشر ساخت: اپوس ۱ او که متشکل است از ۱۲ سونات برای ۲ ویلن و باسو کونتینوئو. در ۱۷۰۹ مجموعه دوم او (اپوس ۲) که ۱۲ سونات برای ویلن و باسو کونتینوئو بود منتشر گشت. مجموعه ۱۲ کنسرتو برای یک، دو و چهار ویلن و زهی‌هایش (اپوس ۳) را که با نام لسترو آرمونیکو (l'Estro Armonico) در آمستردام در ۱۷۱۱ انتشار داد، موفقیتی در کل اروپا برای او محسوب می‌شد و در ۱۷۱۴ بود که کلکسیون کنسرتوهای ویلن سولو و زهی ها(اپوس ۴) که لا استراواگانتزا (La Stravaganza) نام داشت، چاپ شد.

ویوالدی در فوریه ۱۷۱۱ همراه با پدرش به برشا، جایی که مجموعه استابات ماتر او اجرا شد، عزیمت کرد. به نظر می‌رسد که این قطعه با عجله نوشته شده باشد: بخش زهی قطعه ساده‌است، موسیقی سه بخش اول در سه بخش بعدی تکرار شده است؛ با این حال این اثر از محتوای موسیقایی خوبی برخوردار بوده و از اولین شاهکارهای ویوالدی محسوب می‌شود.


او در ۱۷۱۸ شروع به مسافرت کرد. با وجود مسافرت‌های متعدد ویوالدی، پیتا از وی درخواست کرد که هر ماه دو کنسرتو برای ارکستر پرورشگاه بسازد و با آن‌ها تمرین کند. اسناد پیتا نشان می‌دهد که او بین سال‌های ۱۷۲۳ تا ۱۷۲۹، ۱۴۰ کنسرتو تصنیف نموده‌است.

مدیریت اپرا

اپرا در ونیز در اوایل قرن هجدهم عام ترین نوع موسیقی و سودآور ترین آن‌ها برای آهنگسازان بود. در این شهر سالن‌های اپرای زیادی برای نمایش عمومی وجود داشت. ویوالدی فعالیت خود را در زمینه اپرا اینگونه شروع کرد: اپرای نخست او با عنوان ottone in villa در ونیز اجرا نشد بلکه در ۱۷۱۳ در ویچنتزا به نمایش گذاشته شد. در آن سال ویوالدی به ونیز رفت و مدیر اپرای تئاتر سنت آنجلو شد یعنی همان جایی که اپرای Orlando finto pazzo خود را به اجرا گذاشت؛ هرچند که این اپرا مورد استقبال عمومی قرار نگرفت تا آنجا که ویوالدی مجبور شد پس از دو هفته اجرای آن را متوقف کند و به جای آن، یکی دیگر از اپراهایش را که در گذشته اجرا شده بود به نمایش بگذارد. او در۱۷۱۵ Nerone fatto Cesare (که هم اکنون گم شده‌است) را عرضه کرد. موسیقی آن را هفت آهنگساز تنظیم کرده بودند که ویوالدی با تصنیف یازده آریا این گروه را رهبری می‌کرد؛ در آن زمان این اپرا موفقیت زیادی را برای او به همراه آورد. ویوالدی در فصل بعدی تصمیم گرفت اپرای Arsilida regina di ponto را که به طور کامل خودش نوشته بود را اجرا کند.


کمال

در ۱۷۱۷ یا ۱۷۱۸ کار خوب دیگری به ویوالدی پیشنهاد شد که مقام مائسترو دی کاپلایی در کاخ شاهزاده فیلیپ هسن دارم استادت، فرمانروای مانتوا بود. او سه سال در آن جا ماند و اپراهای بسیاری همانند تیتو مانلیو (RV ۷۳۸) را ساخت.او در ۱۷۲۱ به میلان، جایی که درام روستایی "لا سیلیویاً (RV ۷۳۴, گم شده)را آفرید رفت و دوباره در سال پس از آن اوراتوریوی دیگری رانوشت. گام بزرگ دیگر او حرکت به رم در سال ۱۷۲۲ بود یعنی جایی که اپراهای او در سبکی نو مطرح شد و همان جایی که پاپ تازه بندیک سیزدهم ویوالدی را جهت نواختن موسیقی برای او فراخواند.


در همین زمان‌ها بود که او کنسرتوهای آشنای چهار فصل را نوشت. بن‌مایه الهام آن‌ها شاید ییلاق پیرامون مانتوا بوده باشد. این کنسرتوها جنبش نویی در ادراک موسیقی به وجود آوردند: در آن‌ها او نهرهای روان، آواز پرندگان، پارس سگ‌ها، وزوز حشره‌ها، چوپان‌های جار زننده، تندبادها، رقاص‌های مست، شب‌های خاموش، چشم اندازهای یخ زده، اسکی بازی کودکان بر روی یخ، و آتش روشن کردن را به نمایش گذاشته‌است.

melodyekohan
Monday 11 July 2011, 03:43 PM
خوب دوستان کمی به عقب میریم شاید بیشتر از یکم می ریم به دوران باروک دوران ویولدی.پورسل.کورلی و .......

اخ ای وای اصلی رو فراموش کردم کسی رو که استاده حضرته مستر ه تمام این لقب ها شایسته ی اوست منظورم یوهان سباستیان باخ هستش امروز به او میپردازیم



● زندگی باخ
زندگی یوهان سباستیان باخ برخلاف موسیقی باشکوه و استادانه.اش، زندگی یکنواخت و بی.حادثه.ای بود. او در سال ۱۶۸۵، در شهر آیزنباخ آلمان به دنیا آمد و برخلاف آهنگساز معاصرش، هندل، کمتر به سفر می.رفت و در طول زندگی، بیش از آنچه که به عنوان یک آهنگساز شناخته شده باشد، به عنوان نوازنده ارگ معروف بود. او که در یک خانواده بزرگ موسیقیدان به دنیا آمده بود، در شغلهای مختلف درباری و کلیسایی، خدمت و در زمینه.های گوناگون موسیقی از قبیل آهنگسازی، تنظیم، رهبری، آموزش، نواختن ارگ، هارپ سی.کورد و ویولن فعالیت کرد. او استاد مدرسه سنت توماس و مد.ّت ۲۶ سال مدیر موسیقی عمده.ترین کلیساهای شهر لایپزیگ بود.

● اهمیت باخ
باخ در همه زمینه.هایی که فعالیت می.کرد، از جمله در نواختن ارگ و موسیقی کلیسایی ملهم از مضامین دینی، نگارش آثاری برای ویولن و امثال آنها، بر همه موسیقیدانهای عصر خود برتری داشت و توجه او به نظم تکنیکی بنیادین در موسیقی (کنترپوآن) بی.همتاست و ترکیب ملودیهای مستقل در جهت خلق آثار هارمونیک و ریتمیک جاویدان، کار کسی جز او نیست. باخ در این زمینه صاحب چنان تشخ.ّص والایی است که سایه خود را بر سر کل تاریخ موسیقی انداخته است و امروزه هم، موسیقیدانان برجسته جهان، از این نظم بی.نظیر، بهره. می.برند.


● خاندانی سرشار از اساتید موسیقی
یوهان سباستیان باخ متعلق به خاندان شگفت.آوری است که تراکم و تعداد موسیقیدانهای بزرگ در آن، در هیچ خاندان دیگری دیده نشده است. خاندان باخ در فاصله هشت نسل و در فاصله قرنهای ۱۶ و ۱۹، بیش از هشتاد موسیقیدان را به دنیا عرضه کرد. آنها عمدتا.ً در ناحیه مرکزی آلمان زندگی می.کردند و خود او در منطقه.ای کوهستانی که امروزه باواریا نامیده می.شود، به دنیا آمد. افراد این خاندان یا در دربار و یا در کلیسا خدمت می.کردند و ازدواج آنها هم با خانواده.هایی صورت می.گرفت که اهل موسیقی بودند و یوهان سباستیان باخ هم در ازدواج دو.ّمش به سراغ دختر یک نوازنده کلیسا رفت.
در دوره باخ، از طریق نوازندگان و موسیقیدانهای درباری و توسط افرادی که قصد داشتند از طریق موسیقی به پرستش اجتماعی دست پیدا کنند، نوعی موسیقی زنده و سرشار از مضامین دلپذیر، پدید آمد. افراد خاندان باخ، با توانایی و درک بالای موسیقایی، سنتی را پایه.ریزی کردند که از سویی ریشه در موسیقی باشکوه و ریشه.دار درباری داشت و از سوی دیگر منادی جنبش اصلاح.طلبانه دینی و مبتنی بر اندیشه.های «لوتر» بود.
موفقیت و شکست افراد خاندان باخ دقیقاً با شرایط اجتماعی ارتباط پیدا می.کرد. با گسترش سریع و فوق.العاده اجرای موسیقی در دربارها، شهرها و کلیساها در اواخر قرن شانزدهم، فعالیت آنها هم به اوج خود رسید و با کاهش اهمیت نهادهای موسیقایی هدایت.کننده.ای چون ارکستر دربار، فعالیت آنها هم محدود می.شد. اعضای خاندان باخ، پیوسته یکدیگر را آموزش می.دادند و استعدادهای جدید را در میان خود کشف می.کردند. از جمله خود یوهان سباستیان به افرادی چون لورنز باخ، یوهان برنارد باخ، یوهان الیاس باخ، یوهان هاینریش باخ، ساموئل آنتون و یوهان ارنست باخ درس می.داد، اما اوج شکوفایی موسیقایی این خاندان در او جلوه کرد و دیگر اعضای خاندان، هرگز به پای او نرسیدند.


اعضای خاندان باخ، از تاریخچه زندگی خود به عنوان ناقلان سن.ّت موسیقایی به نسل بعد، به خوبی آگاه بودند و یوهان سباستیان باخ هم به صورتی سیستماتیک تاریخچه خانوادگی، تولدها، ازدواجها و میراث موسیقایی خاندان خود را بررسی می.کرد. تقریباً همه اعضای این خاندان، نوازندگی را می.دانستند (مخصوصاً نواختن کی.بورد) و سایر سازها را هم خوب می.نواختند. قبل از یوهان.ها، اعضای برجسته خاندان باخ، اثری را خلق نکردند چون در دوره آنها، آهنگسازی توسط کسانی انجام می.شد که آموزشهای خاصی دیده و عمدتاً نوازنده ارگ بودند. مسئولیت موسیقی کلیسا که در خدمت اهداف دینی بود، عموماً به عهده یک استاد موسیقی قرار داشت. اعضای خاندان باخ، با نوشتن موسیقی برای مراسم عروسی و عزاداری که بابت آنها پول خوبی پرداخت می.شد، به درآمد اندک خود از کلیسا می.افزودند.


● دوره کودکی
یوهان سباستیان باخ در اجرای موسیقی با ویولن و ارگ، نبوغ خارق.العاده.ای داشت و در نوجوانی توانست در این زمینه و در ارزش.گذاری به اصول اخلاقی، شهرت فراوانی را کسب کند. او توانست با آثار شگفت.انگیزش، در تاریخ موسیقی، جایگاه خاصی را به خود اختصاص دهد. او در کودکی در همان شهری که مارتین لوتر به دنیا آمد به مدرسه.ای لاتینی رفت. یوهان خواننده بی.نظیری بود و تحت نظر یک استاد موسیقی و همراه با ساز پدرش، در کلیسا آواز می..خواند. عموی یوهان هم نوازنده ارگِ کلیسا بود. یوهان در سال ۱۶۹۴ مادرش را از دست داد و پدرش در سال ۱۶۹۵ ازدواج کرد و ا.ندکی بعد، از دنیا رفت. از آن پس، یوهان و برادر بزرگش، ژاکوب، تحت نظر بزرگ.ترین برادر خانواده، یوهان کریستوفر باخ، قرار گرفتند و چند سالی به مدرسه رفتند.


در سال ۱۷۰۰ با افزوده شدن فرزند جدیدی به خانواده کریستوفر، او دیگر نتوانست هزینه تحصیل یوهان و ژاکوب را بپردازد و شخصاً به آموزش ارگ به سباستیان پرداخت. در همین دوران بود که سباستیان به شیوه.ای خودآموز و به تقلید از آثار آهنگسازان بزرگ، به تدریج این علم را آموخت. درباره او در جوانی داستان جالبی را نقل می.کنند و می.گویند در این سن از آیزنباخ به لورنبرگ رفت تا تحصیل کند. بعدها سری به هامبورگ زد و با عمویش ملاقات کرد.


سپس بی.پول و مفلس به لورنبرگ برگشت و ناچار شد بیرون یک مسافرخانه اقامت کند. ناگهان مردی، دو عدد کلّه ماهی را جلوی او انداخت (در آیزنباخ، ماهی نشانه لطف بود). یوهان کله.ها را برداشت تا ببیند گوشت به درد بخوری در آنها باقی مانده یا نه. او داخل کله.ها را نگاه و دو سکه پیدا کرد و با آن، هم غذای حسابی خورد و هم توانست به خانه عمویش در هامبورگ برگردد!


● زندگی خصوصی
درباره زندگی خصوصی و شخصیت باخ، مطالب زیادی باقی نمانده است. او دو ازدواج سعادتمندانه داشت و صاحب ۲۰ فرزند شد. همسر اول او در سال ۱۷۲۰ درگذشت. اغلب فرزندان او کمی پس از تولد و یا در عرض دو سال، مردند و آنهایی که باقی ماندند، اغلب موسیقیدانهای بزرگی شدند. غیر از حوادث پیش. پا افتاده و جزئی، او ظاهراً دچار هیچ مشکلی نبوده و همیشه زندگی خانوادگی و شغلی آرام داشته است. او از نظر اقتصادی، جزء طبقات فرودست جامعه محسوب می.شد و در صورت ضرورت برای به دست آوردن حق و حقوق و شرایط مناسب کاری، از مبارزه ابایی نداشت. شرایط برای او و موسیقیدانهای هم.عصرش بسیار دشوار بود و بنابراین گاهی مجبور می.شدند برای سه کارفرما، از جمله شورای شهر، دربار، کلیسا و حتی افراد و نهادهای دیگر، کار کنند.


● تدریس و آموزش
طولانی.ترین دورة کاری باخ در لایپزیگ گذشت که از نظر بازرگانی، شهری توسعه.یافته و دارای سی.هزار نفر جمعیت بود. در این شهر پنج کلیسای بزرگ (از جمله کلیسای سنت نیکولاس و سنت توماس) وجود داشتند که باخ در آنها مسئولیت اداره موسیقی را به عهده داشت و وظایفی چون تدریس و آهنگسازی برای مراسم ویژه را انجام می.داد.
مدرسه کلیسای سنت توماس، بسیار قدیمی بود و دوره.های روزانه موسیقی را با دوره.های شبانه.روزی که شاگردان آنها در همان مدرسه اقامت می.کردند، از سالها قبل راه.اندازی کرده بود. این مدرسه برای پسران جوان، پنجاه و پنج بورس تحصیلی تدارک دیده بود و آنها موظف بودند با خوانندگی یا نواختن ساز در مراسم یک.شنبه کلیساهای لایپزیگ و انجام سایر کارها در زمینه موسیقی، مبلغ بورس را به مدرسه برگردانند. این دانش.آموزان بر اساس تواناییهای موسیقایی و سایر لیاقتهای تحصیلی، بورس می.گرفتند.


یوهان سباستیان باخ در سلسله مراتب اداری این مدرسه، نفر سوم بود و هر روز چهار ساعت موسیقی و زبان لاتین تدریس می.کرد. او و شاگردانش موظف بودند برای مراسم یک.شنبة چهار کلیسا برنامه.هایی را تدارک ببینند و در دو تا از آنها، باید هر یک.شنبه در میان، اثر تازه.ای اجرا می.شد.
در هنگام برگزاری مراسم ویژه، باخ اجازه داشت غیر از شاگردانش، از نوازندگان شهری هم استفاده کند، ولی در مجموع، دسترسی چندانی به آنها نداشت و انجام چنین کار عظیمی با آدمهای آماتوری چون شاگردان مدرسه، کار کمرشکنی بود. او در فاصله سالهای ۱۷۲۳ تا ۱۷۲۷، برای مراسم هر یک.شنبه و جشنواره.های بزرگ، حدود ۱۵۰ اثر نوشت. آثار او بسیار دقیق و اجرای آنها توسط خواننده، دشوار بود.


باخ به رغم تمایل به مکتب لوتر، از گرایشهای مذهبی گوناگون در آثارش بهره می.برد. این توانایی از جهتی به آشنایی او به سبکهای گوناگون مربوط می.شود، زیرا او همه نوع موسیقی، از موسیقی رقصهای سکولار تا موسیقی کلیسای کاتولیک و ملودیهای سادة فولکلوریک را دقیقاً می.شناخت و از همه آنها استفاده می.کرد و پیوسته این سؤال مشهور لوتر را تکرار می.کرد که، «چرا فقط شیطان باید بهترین نغمات موسیقی را در اختیار بگیرد؟»


مهم.ترین آثار باخ، آثار دینی او هستند. او با نبوغ خارق.العاده.اش، ترکیب کاملی از موسیقی و مضامین دینی را به جهان موسیقی ارائه کرد. این نبوغ به بهترین وجه در اثری به نام B Minor Mass جلوه کرده است.
باخ در سال ۱۷۴۹ نابینا شد و دیگر نتوانست اثری را خلق کند. او در سال ۱۷۵۰ در لایپزیگ درگذشت و غیر از آثار دینی، آثار موسیقایی بی.شماری را نیز از خود به.جا گذاشت. آثار او احساس تعهد عمیقش را به مذهب لوتری نشان می.دهند. او در حاشیه تفسیر آبراهام کالوف از انجیل لوتری، مطالب جالبی را برای استفاده شخصی خود نوشته است. در یکی از این حاشیه.ها آمده است:
«هر جا که موسیقی روحانی حضور دارد، خداوند، رحمت و برکاتش را به بندگانش به طور ویژه.ای هدیه می.دهد.»

melodyekohan
Monday 11 July 2011, 03:53 PM
و اما چند نکته در مورد اثار باخ و نکاتی کلیدی در نواختن ان ها

از قول ویکتوریا مولوا

harmonytalk
پانزده سالی بود که مولووا بر خلاف سلیقه قبلی به کنسرتوهای عهد رومانتیک رو آورده بود، ولی تازگی به عنوان یک باروک نواز کامل مشهور شده. می‌گوید: همیشه باخ را دوست داشتم، ولی آن طور که خودم باخ می‌زدم هیچ وقت راضیم نمی‌کرد.


آثار باخ از نظر تکنیکی فوق‌العاده سخت بود و با آنها مشکل داشتم. این بود که سراسر دهه 1990 را به گوش دادن به باروک و باخ پرداختم. تفسیر دیگران را دنبال کردم، رهبرها، آوازخوانها، ویولنسل نوازان، همه غیر از ویولنیستها. هیچ تفسیری از کارهای ویولن باخ را دوست نداشتم.


تا سرانجام وقتش رسید که بار دیگر امتحانش کند آن چه را از آن می‌ترسید... نتیجه کار بر روی دو سی.دی سوناتها و پارتیتاها که اونیکس منتشر کرده قابل شنیدن است. توصیه‌های فنی مولووا برای نواختن این آثار در این مقاله خلاصه شده است. او خود تاکید دارد بر این که این لمها از حس شخصی او برآمده و وحی منزل نیست. می‌گوید: این آثار را به دهها روش مختلف می‌شود اجرا کرد، نوازنده باید روش خود را بیابد و صدای دلخواهش را از ساز بیرون بکشد.


و اضافه می‌کند: لطف قصه اینجاست که هر بار تصور می‌کنید دیگر باخ را شناخته‌اید، ولی وقتی ساز را دست می‌گیرید باز هم کلی چیزهای تازه کشف می‌کنید. راستش را بگویم: من گاهی از نواختن برامس و بتهوون کسل می‌شوم (1)، همیشه یک صدا از کارهاشان شنیده می‌شود. ولی وقتی باخ می‌زنم، هرگز خسته نمی‌شوم، بس که این موسیقی دائم تغییر صدا می‌دهد و با نوازنده در هم می‌آمیزد و یکی می‌شود. بس که این موسیقی بالا و پایین دارد، لطیف و جذاب است، بعد آتشین می‌شود و بعد به رقص می‌آورد.


اما پنج لمی که مولووا توصیه می‌کند:

لم یکم: با آرشه باروک بنوازید

این مهم‌ترین توصیه من است. این به قطع و یقین ضروری است. از همه چهار لم بعدی پر اهمیت‌تر است. این باعث می‌شود دریابید موسیقی باخ را چطور باید نواخت. این لم زندگی هنری و نوازندگی من را دگرگون کرد.


باخ برای تصنیف موسیقی آرشه باروک را در نظر داشت. نواختن آکوردها و جمله‌بندی نتها با آرشه مدرن که طول بیشتری دارد بسیار مشکل است. روزی که تصمیم به تغییر آرشه گرفتم از امروزی به باروکی، همه چیز سر جایش قرار گرفت، از نظر تکنیکی. خیلی عجیب است... طول آرشه باروک در جدود دو سوم طول آرشه مدرن است، ولی موقع نواختن حس می‌کنید طول آرشه باروک بیشتر است! به نظرم می‌رسد آرشه باروک فضای بیشتری در اختیارم می‌گذارد و می‌توانم نتها را بیشتر بکشم. نمی‌دانم چطور ممکن است، این هم معمایی شده برای من!


یک نکته: مقصودم از آرشه باروک آرشه عتیقه نیست که بخواهید کلی خرجش کنید. مقصودم آرشه سبک باروک است، می‌تواند امروز ساخته شده باشد.

لم دوم: با سیمهای زهی کار کنید

چندی پیش داشتم یک تریوی پیانو از هایدن را می‌زدم همراه با پیانو که در اصل برای اجرا با سیمهای زهی (روده‌ای) تصنیف شده، ولی چون گوادنینی را همراه نداشتم، مجبور بودم به سیمهای فلزی روی استراد قناعت کنم. ولی کار واقعا بد صدا بود! هیچ خوشم نیامد. امروز همان را با سیم زهی روی گوادنینی زدم، هم ساده‌تر بود، هم خوش صداتر.


لم سوم: قدری بم کوک کنید

کوکتان را به لای 415 تقلیل دهید. با این کار مخملی می‌کنید صدا را. توضیحش قدری سخت است، تا خودتان امتحان نکنید متوجه منظورم نمی‌شوید. البته اضافه کنم، من هرگز سیمهای فلزی را روی لای 415 کوک نکرده‌ام، نمی‌دانم اصلا امکان دارد یا نه. ولی حاصل کار با سیم زهی عالی است. کسی به من گفت که خود باخ باز هم بم‌تر کوک می‌کرده، تا 390 هرتز.

لم چهارم: به کوک ساز بیشتر توجه کنید

همیشه شنیده بودم که کوک یعنی صدای صحیح یا خارج و لذا برای کوک کردن کافی است سیمهای دست باز درست باشند. هیچ وقت نمی‌فهمیدم چرا باخ ناکوک می‌خواند، حتی اگر سیمها صد در صد درست کوک شده باشند! کم‌کم یاد گرفتم در آثار باخ تنالیته از هارپسیکورد مفهوم پیدا می‌کند... چطور بگویم... در این ساز، بعضی آکوردهای مهم خوب صدا می‌دهند، ولی در همان لحظه بعضی دیگر از آکوردها بدصدا هستند! مثل این است که گوشتان خودش را تطبیق می‌دهد، یک لحظه بعد همه چیز به نظرتان درست می‌آید! این است که حالا ویولنم را برای بعضی از تنالیته‌ها طور دیگری کوک می‌کنم، نه مثل همیشه، کاملا به فاصله‌های پنجم. اینها همه با آزمودن و اکتشاف درست می‌شود.

لم پنجم: رنگامیزی کنید

هرگز نباید باخ را آن طوری جمله بندی کنید که چایکوفسکی یا برامس را می‌کنید. اشتباه نشود، مقصودم ویبراتو نیست! نمی‌گویم ویبره بدهید یا نه. می‌گویم نواختنتان باید تنوع و رنگ داشته باشد. کوک درستی که در لم قبلی گفتم هم در رنگ کمک می‌کند. یادم هست معلمم در آکادمی همیشه می‌گفت باخ را باید یکنواخت و در یک خط زد، طوری که صدا مثل ارگ باشد. من هم این را جدی گرفتم... در اولین ضبطم از باخ، کار را بی نفس کشیدن یک ضرب اجرا کردم! این درست نیست. باخ را بیشتر باید شبیه هارپسیکورد زد و مثل حرف زدن. وقتی صحبت می‌کنیم، صدامان زیر و بم می‌شود و بسته به این که چه و چطور می‌خواهیم بگوییم این زیر و بمی تغییر می‌کند. همین کار را باید در اجرای باخ دنبال کنیم.

Hapo
Tuesday 12 July 2011, 05:06 PM
ممنون خیلی خووووووب بود

melodyekohan
Sunday 17 July 2011, 09:33 PM
بیوگرافی جنین یانسن Janine Jansen ناااااااااااااااااااااااا ااااااابببببببببببببببببب ببببببغغغغغغغغغغغهههههههه ه
Janine Jansen
بیوگرافی جنین یانسن

جانین متولد 1978 اوترخت، هلند است؛ او در سن 6 ساگی به یادگیری موسیقی پرداخت. پدر و هر دو برادرش موسیقیدان هستند و مادر وی خواننده کلاسیک می باشد. او به همراه ارکستر جوان ملی اسکاتلند در سال 2001 به عنوان سولیست حضور یافت و کنسرتو ویولن برامس را در آنجا نواخت.



می توان به حضور او هم در کنسرتهای فصل تابستان 2001 BBC Proms اشاره کرد، وی با داشتن پنج آلبوم که تنها موسیقی مجلسی است نه به همراه ارکستر، سنت شکنی بزرگی را در عرصه موسیقی کلاسیک انجام می دهد.





در کنسرتهایش با اجرای زنده همواره با تشویق و احترام حضار روبرو شده، همانند کنسرتی که به همراه ارکستر فیلارمونیک برلین در سال 2006 در آمفی تئاتر والدبوهن برلین که سالن 25000 نفری کاملا مملو بود از جمعیتی مشتاق و علاقمند به موسیقی برگزار شد. برنامه جانین جانسون به همراه ارکستر فیلارمونیک لس انجلس در سال 2008 که پیش فروش بلیطهای آن تمام شده بود، بسیار شگفتی حضار را برانگیخت.

جانین در حال حاضر با یک ویولون آنتونیو استرادیواری (Antonio Stradivari) برنامه اجرا می کند. همانطور که خود نیز اشاره کرد، جشنواره موسیقی را در اوترخت برگزار می کند. جانین و دوست پسر قبلی اش، یولیان راچلین (Julian Rachlin) ویلونیست، با یک دیگر در اجرای موسیقی مجلسی مشارکت دارند. او در ‍ژانویه 2006 دو CD بسیار مهم ضبط کرد؛ که اولین، مجموعه ای از آثاری که قبلا نیز نواخته، بود با رهبری باری وُردز ُورث (Barry Wordsworth) و دومین چهار فصل ویوالدی.

به طور ویژه ضبطهای وی از آثار ویوالدی در زمینه فروش از طریق دانلود اینترنتی موفقیت فراوانی برایش بوجود آورده است. در اکتبر 2006 سومین آلبومش را عرضه کرد؛ این CD آثار مندلسون و کنسرتوهای ویولن ماکس بروخ (Max Bruch) را در بر می گیرد به همراه رهبری ریکاردو چایلی (Riccardo Chailly) و ارکستر لپزینگ. در سال 2007 چهارمین آلبوم خود؛ اجرای آثار باخ، را عرضه کرد. در سال 2008 موسیقی زنده ای را برای "آی تیونز" (iTunes) از آثار سونات تریوی باخ درسل ماژور و سونات برای ویولون و هارپسیکورد شماره 6 را اجرا و ضبط کرد.

melodyekohan
Saturday 6 August 2011, 12:31 PM
فرمول ویرتوزیته رو با هم دوره میکنیم تکنیک بالا + استایل درست +کنترل بسیار بالا ساز +خلاقیت + اعتماد به نفس بالا + سبک جداگانه + توازن تن +یکدست بودن تن +سونوریته تن


و در اخر احساس خود را رها کنید سعی کنید تمام جمله بندی هارو درست و تمیز ادا کنید ویبراتو خود را کنترل کنید و هوای سازنده ی اهنگ رو داشته باشید انه سوفی موتر میگوید


تنها آهنگساز است که می تواند شما را متوقف کند یا نکند. آهنگساز تنها کسی است که باید هوایش را داشته باشید و به آنچه در نظر دارد توجه کنید اما همانطور که در طول تاریخ دیده ایم آهنگسازان متفاوت، دیدگاه های گوناگونی درباره اجراها داشته اند، مخصوصا وقتی که خود آهنگساز اثر خودش را رهبری کند یا در اجرای آن بنوازد؛ هیچ گاه یک فرمول ثابت وجود ندارد.

بله هیچ گاه یک فرمول ثابت وجود ندارد

سعی کنید موسیقی خود نمایی کند نه شما. حفظ سلامتی بسیار مهمه سلامت اندام های بدن و انرژی زیاد
سعی کنید در کادانس ها به دیگران اثبات کنید که شما بر سازتون کاملا تسلط دارید و نه ساز بر شما
البته خودنمایی نکنید بگذارید موسیقی خودنمایی کند این کار خود به خود خود شما رم نشون میده و ارزش شما رو هم بالا میبره سعی کنید بهترین ساز رو تهیه کنید

زندگی بلا بارتوک خلاصه ای از harmony talk


مقاله حاضر نوشته پیتر هاگس (Peter Hughes) است درباره بلا بارتوک (Béla Bartók) آهنگساز بزرگ مجارستان
بلا بارتوک آهنگساز برجسته مجارستانی، یکی از مهمترین موسیقیدانان قرن بیستم می باشد. او به همراه دوست و همکارش زولتان کودالی (Zoltán Kodály) دیگر آهنگساز بزرگ مجار، موسیقی شناسی فرهنگی– اتنوموزیکولوژی (ethnomusicology) را گسترش داد. موسیقی او از ملودیها، مقامها و بافت ریتمهای موسیقی مجار و انواع دیگر موسیقی سنتی نیرو گرفته که او آنرا با تاثیری که از موسیقیدانان معاصرش پذیرفته، ترکیب و سبکی متمایز و منحصر به خویش را خلق کرده است. بارتوک در امپراطوری بزرگ آسترو- مجارستان (Austro-Hungarian) بزرگ شد که بعد از جنگ جهانی اول بر اساس عهدنامه تریونون (Trianon) از مجارستان جدا شد .

بعد از مرگ پدرش در سال 1888 مادر بارتوک، پائولا، فرزندانش را به اوکراین امروزی و بعد به براتیسلاوا برد.

به دلیل بیماری آبله که بارتوک از بدو تولد دچار آن بود، اوایل زندگی خود را اغلب جدا از دیگر فرزندان سپری می کرد، از این رو بیشتر اوقات به پیانو نوازی مادرش گوش می سپرد. بارتوک استعداد و توانایی بالای موسیقی خود را در همان کودکی نشان داد و در سن 9 سالگی شروع به ساخت قطعه ای برای رقص نمود، حرکات مکرر اعضای خانواده و خواست قلبی پائولا برای ایجاد بهترین فضای موسیقی برای فرزندش، این ایده را در ذهن او پروراند. در پوزونی، بارتوک زیر نظر اساتید نامداری نواختن پیانو را آموخت. او خود آهنگسازی و ترکیب بندی را با خواندن نتها و قطعه ها فرا گرفت.

با تاثیر از آهنگساز؛ ارنو دوهنانی (Ernö Dohnányi)، بارتوک نوجوان قطعه ای برای موسیقی مجلسی کلاسیک با سبک برامس نوشت. در سال 1899 بارتوک، همچنان در آکادمی موسیقی بوداپست، از دوهنانی می آموخت. زمانی که در آکادمی، اجرای اثری از ریچارد استرائوس به نام "چنین گفت زردشت" را شنید آنچان تاثیری بر او گذاشت که بعدها گفت: " آن قطعه، روشی از آهنگسازی بود که به نظر می رسید برای من دانه های تازه از زندگی را کاشته".


علاقه او نسبت به آثار اشترائوس آمیخته با طبع ملی مجار وی، در سال 1903 اولین کار اصلیش را تولید کرد؛ پوئم سمفونیک "Kossuth" که به افتخار "لاجوش کوشت" (Lajos Kossuth) قهرمان مجاری انقلاب سال 1848 نام گذاری شد. بعد از پایان تحصیلاتش در آکادمی، بارتوک حرفه خود را به عنوان پیانیست کنسرت آغاز کرد. وی به طور کل در حدود 630 کنسرت در 22 کشور دنیا برگزار کرده! در سال 1907 استاد پیانو در آکادمی بوداپست شد، اگرچه آنچنان مشتاق و علاقمند به تدریس در آنجا نبود اما 25 سال در این پست باقی ماند!

فعالیت درخشان او در تدریس شامل؛ چاپ مجموعه آموزش آثار باخ، هایدن، موزار و بتهوون و ساخت آهنگ برای کودکان بود. در سال 1904 در حالی که او در حومه شهر اسلووانی زندگی می کرد برای داشتن فضایی مناسب آهنگسازی و تمرین موسیقی، صدای دیدی دوشا (Lidi Dósa) زنی مجار از ترانسیلوانی را شنید که قطعه "سیب قرمز" را می خواند. بارتوک با او گفتگویی انجام داد تا بداند چه آهنگهای دیگری می خواند.


این اتفاق، آغاز جذب بارتوک به موسیقی فولکلر بود. دو سال بعد بارتوک به زولتان کودالی معرفی شد. کودالی پیش از آن جمع آوری موسیقی قومی و فولکلر مجارستان آغاز کرده بود. بارتوک نیز از همان سال یعنی 1906 شروع به جمع آوری و تحقیق بر روی این نوع موسیقی کرد. بر خلاف کودالی، بارتوک مطالعه خود را به طور جهانی ادامه داد و تنها بر روی موسیقی فولکلر مجار متمرکز نشد؛ رومانی، اسلوانی، ترکیه، الجزایر و آفریقای شمالی در این تحقیقات گسترده جای داشتند.

در سال 1906 در سفری به الجزیره در نظر داشت مقامها و آهنگهای قدیمی پراکنده دنیا را جمع آوری کند. این کار بیشتر از آنکه پروژه ای باشد به بخشی از حرفه وی بدل شد به عنوان؛ "استاد آینده موسیقی اصیل سالن" (the future master of the most charming salon music). وظیفه اصلی او در زندگی جمع آوری، تحلیل، نگارش و ثبت بخش اصلی موسیقی فولکلور دنیا بود. این علاقه چند ملیتی او برایش مشکل آفرین شد، بخصوص زمانی که بعد از جنگ جهانی اول اسلوانی و رومانی دیگر بخشی از کشور مجارستان نبودند. مناطقی که تا پیش از آن می توانست آزادانه به آنجا رود و روی تحقیقاتش کار کند، دیگر برای او آزاد نبود.


به علاوه او در وطن به دلیل علاقه اش به ملیتهایی که حال دشمن کشورشان محسوب می شدند با آنکه پیش از آن هم وطنانشان بودند، او را غیر وطن پرست می نامیدند و مورد انتقاد قرار می دادند! این مشکل باعث دلتنگی و نوستالژی بارتوک برای مجارستان سابق بود! در سال 1907 بارتوک برای اولین بار به ترنسیلوانی سفر کرد، به منظور مطالعه بر روی مردمی که از دیگر ملیتهای مجار جدا شده و شاید موسیقی اصیل بیشتری را حفظ کرده بودند. زمانی که بارتوک در میان این مردم بود با کلیسای واحد آنجا آشنا شد


بارتوک به عنوان یک رومن-کاتولیک بزرگ شده بود با تربیت مذهبی افراطی معمول در مدارس. خود او می نویسد: "زمانی که 22 سالگی را کامل کردم، مرد جدیدی شدم – یک آتئیست." در نامه ای در سال 1905 بارتوک بیان داشته که پیرو نیچه است و فلسفه تردید خود را درباره مذهب اینگونه بیان می دارد این باعث حیرت است که کتاب مقدس گفته ’خدا انسان را آفرید’ در حالی چیزی متضاد آن است: "انسان خدا را آفرید" و یا آنکه کتاب مقدس می گوید ’جسم فانی است و روح جاودان’ در حالی که "جسم جاودان است و روح فرمی از جسم و فانی است. بارتوک عقیده داشت معنا بخشیدن به زندگی نیازی به وجود آخرت یا جاودانگی ندارد، شادی بخشیدن به زندگی دیگر افراد و شکوفایی حسی زیبا و ثمر بخش به جهان معاصر و جاری، معنای زندگی است.

اگر زمانی بخواهم برای خودم آرزویی یا به اصطلاح دعایی کنم می گویم به نام طبیعت، هنر و دانش و این نامه را با امضای "با احترام از جانب یک بی اعتقاد که حداقل از بسیاری از آنان که ادعای متدین بودن را دارند، راد ترم." ثبت ميكنم!



در سال 1909 بارتوک با مارتا زیگلر (Márta Ziegler) ازدواج کرد. پسر آنان بلا جی.آر (Béla Jr) در سال 1910 متولد شد. پدر و پسر در کلیسای واحد حضور میافتند زیرا بارتوک برای مدت زمانی کوتاه مسئول اجرای موسیقی آنجا بود که به دلیل سخت گیری فراوان وی مبنی بر تنها اجرای ساز ارگ و نوعی موسیقی غیر از نوع متداول مذهبی آن، آنچنان موفقیتی کسب نکرد. پسرش بعدها نوشته: "پدرم مردی مذهبی نبود اما برای تبدیل کلیسا به مکانی آزاد، اجرای موسیقی را در آنجا بر عهده گرفت."



پدر همچنین عناصر مختلفی از طبیعت را جمع آوری می کرد: حشرات، سنگها، برگها... فلسفه او آن بود که در این توده خاک زندگی جاری است، "چگونه کرمها و حشرات راه را برای بقای خویش در دل طبیعت باز میکنند، برگهای سبز بار دیگر جوانه خواهند زد و چگونگی رقص دوار مرگ و زندگی را از طبیعت می آموزیم."



بدلیل فلسفه خاص بارتوک، با وجود خوشبینی او، به نوعی دچار انزوا شد که آن را در موسیقی خود نیز به شایستگی بیان نموده. اپرای "قلعه ریش آبی افسانه ای" که با زبان موسیقی ویژه خود بیان نموده، نوعی بی وزنی و ساختار شکنی نسبت به آثار اولیه اش که در قطعه باله "ماندریان شگفت آور" نیز آنرا حفظ نموده وجود دارد؛ که در آن داستان قتل و دزدی را بیان می کند.



بعد از اولین اجرا در سال 1926 تماشاگران برآشفتند و دیگر اجراهای آن لغو شد. اگرچه در آن زمان بارتوک شهرتی بین المللی داشت، موسسات محافظه کار موسیقی مجارستان که بیشتر تمایل به اجرای آثار برامس و لیست را داشتند، با موسیقی بارتوک مخالفت شدیدی می کردند، همچنین همکاری بارتوک با نویسندگان مردود دولت مجار، عاملی دیگری بر افت بیشتر او بود.



دو سونات ویولون او در سال 1921 و 22 و سوئيت رقص در سال 1923 که آنرا برای پنجمین سالگرد استقلال شهر بوداپست نوشت، به شهرت وی به عنوان آهنگساز بزرگ موسیقی مدرن، کمک کرد. در سال 1926 مجموعه آثاری برای پیانو نوشت؛ اولین کنسرتو از سه کنسرتوی پیانو، سومین و چهارمین کوارتت زهی از سال 1927 تا 28 در انتزاعی ترین و غلیظ ترین نوع از سبکش که در میان دیگر آثار او به عنوان شاهکارهای موسیقی از قلم منتقدین یاد شده اند.

بشنوید قسمتی ديگر از "كنتراست" براي پيانو، ويولون و كلارينت با اجراي، بارتوك، زيگتي و گودمن ساخته بلا بارتوك

در سال 1923 بارتوک و همسر اولش مارتا از یکدیگر جدا شدند. بارتوک بلافاصله با هنرجوی پیانو دیتا پاشتوری (Ditta Pásztory) ازدواج کرد. در سال 1924 صاحب فرزند پسری به نام پتر (Péter) شدند. برای تعلیم موسیقی به فرزندش، بارتوک آغاز به ساخت شش مجموعه میکروکوزموس (Mikrokosmos) برای پیانو کرد. بارتوک از رژیم فاشیست مجارستان متنفر بود. در سال 1919 او و کودای از پستهایشان در آکادمی به دلایل سیاسی به حالت تعلیق درآمدند.


در دهه 1930 بارتوک از اجرا یا پخش آثارش در زمان حکومت نازی در آلمان و فاشیت در ایتالیا مخالفت کرد. او حتی از اجرا در بوداپست نیز امتناع ورزید. در سال 1931 برای دریافت جایزه افتخار لژیون (Légion d'honneur) به سفارت فرانسه رفت اما زمانی که در همان سال مدال کوروین (Corvin) به وی تعلق می گرفت به دلیل آنکه باید آنرا از دستان دیکتاتور مجارستان آدمیرال هورثی (Admiral Horthy) دریافت می کرد مدال را نپذیرفت!


آثار سالهای 1930 بارتوک بیش از دیگر آثارش به یاد مانده اند که اغلب به سفارش حامیان و طرفداران غیر مجاری او ساخته شده. در سال 1934 پنجمین کوارتت زهی خود را برای الیزابت اسپراگو کولیج آمریکایی (Elisabeth Sprague Coolidge) نوشت. در سال 1936 برای رهبر سوئیسی پائول ساشر (Paul Sacher) موسیقی برای سازهای زهی، کوبه ای و چلستا (Celesta) را ساخت، از جمله سونات برای دو پیانو و ساز کوبه ای در سال 1937 و آثاری متنوع در سال 1939... بنی گودمن (Benny Goodman) نوازنده کلارینت، به او سفارش قطعه ای برای کلارینت، ویولن و پیانو را در سال 1938 داد.


دو اثر برجسته دیگر او از این دوران کنسرتوی ویولن سال 1938 و آخرین کوارتت زهی سال 1939 بود. زمانی که شرایط سیاسی اروپا وخیم تر شد، بارتوک تلاش شدیدی برای مهاجرت از مجارستان کرد.

وی ابتدا شروع به فرستادن آثارش به خارج از کشور کرد و در سال 1940 از طریق دریا به همراه همسرش به آمریکا مهاجرت کرد. با آنکه در سال 1945 به تابعیت آمریکا در آمد اما بیشتر خود را به عنوان یک تبعید شده احساس می کرد تا یک مهاجر. یکی از جذابیتهای آمریکا برای او تحصیل در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، درباره جمع آوری موسیقی فولکلور صربستانی-کروات بود.


آنها در آمریکا زندگی مناسبی نداشتند، زمانی که بارتوک مبتلا به بیماری شد، انجمن آمریکایی برای آهنگسازان، نویسندگان و ناشران (ASCAP) مخارج معالجه او را پرداخت و به بهبود او کمک کرد.



برای بهتر کردن وضعیت اقتصادی بارتوک، رهبر فریتز رینر (Fritz Reiner) و ویولونیست جوزف زیگتی (József Szigeti)، سرجه کوسفیتسکی (Serge Koussevitzky) رهبر مشهور را قانع کردند تا آثار بارتوک را به عنوان اجراهای اصلی ارکستر قرار دهد.



نتیجه این درخواست؛ کنسرتو برای ارکستر در سال 1943 بود که از مشهورترین قطعه های بارتوک به شمار می رود. در سال 1944 سونات ویولن را برای یهودی منوهین (Yehudi Menuhin) نوشت. دو اثر مهم و پایانی بارتوک؛ سومین کنسرتو پیانو که شامل نغمه های پرنده و صدای طبیعت بود و کنسرتوی ویولا، هر دوی این آثار به علت مرگ وی ناتمام ماندند و توسط تیبور سرلی (Tibor Serly) همکار مجار او، کامل شدند.
این دو اثر آخر، روح زمان را تسخیر میکرد. در سال 1946 درباره او آمده: "موسیقی بارتوک، موسیقی را شرافت بخشیده و جهان معاصر خیلی زود مفتخر خواهد بود که بگوید؛ ما در دوره بارتوک زیستیم." آثار بسیاری از او در رپرتوارهای ارکستر و موسیقی مجلسی کلاسیک باقی مانده اند.



در 26 سپتامبر 1945 بارتوک در حالی که در بیمارستان نیویورک همسرش دیتا و فرزندش پتر او را در بر داشتند، از دنیا رفت و در نیویورک به خاک سپرده شد. در سال 1988 بعد از جدایی اروپای شرقی از اروپای غربی، پسرش بلا جی.آر توانست پیکر پدر را به بوداپست منتقل کند. مجسمه بارتوک در جلوی دومین کلیسای واحد بوداپست نهاده شد.

melodyekohan
Friday 2 September 2011, 08:58 PM
سلام دوستان غیبت بنده رو ببخشید یک سری مشکلات داشتم نتونستم مطلب بنویسم و یا اینکه در تاپیک مسترکلاس ویدئو اپلود کنم تصمیم دارم به بررسی افرادی بریم که کنسرتو های بزرگی برای ویولن نوشتند
و همچنین ویولنیست های نسل جدید.

النته فکر کنم چد نفر از نسل پیشین باقی موندند مانند
leoooooooooooooooooooniiiiiiiiiiidddddddddd kkkkkkkkoogannnnn

ساده بگم لئونید کوگان


لئونید کوگان یکی از برجسته ترین نوازندگان ویولون در قرن بیستم محسوب میشود. ویولونیستی که در سرزمین خود یعنی شوروی سابق به عنوان یک نوازنده با تکنیک مطرح شده بود. او به همراه دیوید اویستراخ دیگر هموطن خود سبک اجرای ویولون به شیوه سنتی روسی را به دنیا معرفی نمودند.

کوگان در 17 نوامبر سال 1924 در شهر Dnepropetrovsk اکراین بدنیا آمد. پدرش یک عکاس و نوازنده آماتور ویلون بود.

او از همان خردسالی شیفته موسیقی، بالاخص ویلون شد طوری که وقتی خانواده اش این علاقه و اشتیاق را در او دیدند و استعدادش را در نوازندگی متوجه شدند به مسکو رفتند، جاییکه بتواند در زمینه نوازندگی پیشرفت کند. در سن ده سالگی زیر نظر Abram Yampolsky و در دوازده سالگی تحت تعلیم Jacques Thibaud قرار گرفت.

Jacques Thibaud با دیدن استعداد بسیار بالای کوگان در آن سن، برای او در خانه اش اتاقی را فراهم نمود تا زیر نظر خودش و بصورت مستقیم تمرین نماید و یکی از دلایل پیشرفت سریع کوگان در آن زمان همین کار بود، که شایستگی های استادش را نشان میداد.

کوگان پس از مدتی به مدرسه موسیقی مسکو رفت و بعد از آن در سال 1943 تا ۱۹48 تحصیلات خود را در کنسرواتوار مسکو ادامه داد و از سال 1948 تا 1951 به عنوان دانشجوی پیشرفته دروس خود را در بالاترین عنوان در کنسرواتوار به اتمام رساند.

وی در سن 17 سالگی شروع به برگزاری کنسرت در سراسر شوروی سابق نمود و خود را به عنوان نابغه جدید در نوازندگی معرفی نمود و در همان دوران بود که جایزه اول فستیوال جهان جوانان را در پاراگوئه از آن خود نمود. در سال 1951 توانست جایزه نخست مسابقات کوئین الیزابت در Brussels را بدست آورد که اجرای استادانه وی از کنسرتوی اول پاگانینی تشویق های بسیاری را برایش به همراه داشت.

اما اولین اجرای حرفه ای وی در سال 1941 رخ داد، یعنی زمانیکه به همراه ارکستر فیلارمونیک مسکو و در تالار بزرگ کنسرواتوار مسکو کنسرتو برامس را اجرا نمود.
او در سال 1955 اجراهایی را بصورت تکنوازی در شهرهای پاریس، لندن و آفریقای جنوبی برگزار نمود و در همان سال به امریکا رفت و کنسرتهای مختلفی را هم در امریکا داشت که تحسین همگان را بدنبال داشت.

یکی از جنبه هایی که کوگان را از دیگر نوازندگان جدا می ساخت رپرتوار گسترده اش از تمامی دوران است. در رپرتوار او بیش از 17 کنسرتو و کنسرتو هایی از آهنگسازان مدرن دیگری به چشم می آید که بسیاری از آنها را آهنگسازان معاصر به او تقدیم نموده بودند.

در سال 1952 شروع به تدریس در کنسرواتوار مسکو نمود و در سال 1980 وی را برای تدریس به آکادمی موسیقی سینا ایتالیا دعوت نمودند. با اینکه کوگان هم در نوازندگی بسیار عالی بود، به علت اینکه فردی منزوی و کلا بدور از جامعه بود، زیر سایه دیوید اویستراخ که بسیار از سوی حکومت شوروی سابق مورد حمایت بود قرار گرفته بود. هر چند وی بدون توجه به این مسائل و یا کمک از حمایتهای دولتی در سالهای 1956 و 1955 به عنوان یکی از محبوبترین هنرمندان، مورد تقدیر قرار میگیرد و در سال 1965 جایزه لنین را از آن خود مینماید.

کوگان با Elizaveta Gilels خواهر پیانیست مشهور آن زمان یعنی Emil Gilels که خود ویولونیستی چیره دست بود، ازدواج نمود. حاصل این ازدواج دو فرزند بود. دختر آن ها "نینا" در سال های پایانی عمر لئونید، همراه وی ویولون می نواخت و پسر وی پاول در سال 1952 بدنیا آمد که وی نیز یکی از نوازندگان برجسته ویولون است و مانند پدر در جوانی موفقیت های زیادی کسب کرد و همچنین رهبر ارکستر میباشد.

کوگان علاقه ی زیادی به نوازندگی یاشا هایفتز (1901-1987) داشت. در مورد کنسرتی که در نوجوانی از هایفتز دیده بود می گوید: هنوز تمامی نت های نواخته شده توسط هایفتز را به خاطر می آورم، او یک هنرمند ایده آل بری من است.


کوگان در 17 دسامبر سال 1982 در مسافرتی با ترن بین روسیه و اتریش که برای اجری کنسرتی به همراه فرزندش در اتریش عازم شده بود، درایستگاه قطار "میتیشا" بر اثر حمله قلبی درگذشت. اما بسیاری اعتقاد دارند وی از سوی سیستم اطلاعاتی - امنیتی شوروی به علت مخالفت هایش کشته شد.

melodyekohan
Friday 2 September 2011, 08:59 PM
You can see links before reply

اینم یک اجرا از او

melodyekohan
Saturday 3 September 2011, 10:10 PM
نوازندگان تفکرات زیادی در مورد اجرا یک اثر دارند امروز چند اجرا از کنسرتوی بریتن برای ویولن رو شنیدم هر کدوم از نوازنده ها با روش و عقیده خودشون جملات رو بیان کردند


علی نور بخش:

بعضی ها هوای سازنده ی اهنگ رو دارند و بعضی دیگر کاملا اثر رو با استیل و سبک جدا گانه خودشون بیان میکنند.

بحث جدایی آهنگساز و نوازنده و ارزش هریک از آنها در اثر هنری، در سالهای اخیر بیشتر شده است و برخی معتقدند که:"در یک اثر موسیقی، آهنگساز اندیشه و احساسات خود را بیان می دارد و نوازنده صرفأ یک راوی است که روایتگر تفکرات و روحیّات آهنگساز است. در این دید، نوازنده دارای درجه هنری پایین تری نسبت به آهنگساز می باشد چراکه او نه یک هنرمند آفریننده، که یک کارگر هنری است. او تنها مجری تفکرات دیگری است".

ایا این نظر درست است؟

در واقع طرح اینگونه مسائل ریشه در عدم آگاهی وشناخت از توانائی ها و جایگاه هر یک ازاین دو هنرمند دارد. در قسمت اول این مقاله به تاثیر نوازندگان ویولن در اجرای آثار مصنفان بزرگ موسیقی می پردازیم.


در گذشته کسانیکه بیشتر به واسطه آهنگسازی شناخته شده بودند، خود نوازندگان قابلی بودند. (مانند بتهوون و موتسارت که به خوبی پیانو می نواختند) همچنین نوازندگانی که بخوبی آهنگسازی می کردند (نظیر پاگانینی و وینیاوسکی که از بزرگترین نوازندگان ویولن بودند). تا جایی که تشخیص دادن اینکه این هنرمندان در کدامیک از این دو تخصص شاخص ترند و دارای مهارت بیشتری هستند، مشکل می نمود.


زمانیکه تاریخ موسیقی را بررسی می کنیم، می بینیم که همواره یک رابطه دوستی و همچنین همکاری فنی قوی بین این دو قشر وجود داشته است؛ نظیر همکاری فنی و صمیمانه که به مدت 9 سال ( از 1857 تا 1866) بر روی کنسرتو شماره 1 آهنگساز بزرگ " ماکس بروخ" و ویولونیست ویرتوز "یواخیم" انجام پذیرفت و یا همکاری بین "یوهان برامس" و " یواخیم" برای کنسرتو اپوس 77 "برامس" .


"بتهوون" در سال 1806 کنسرتو ویولن خود را با این عنوان به "کلمان" تقدیم کرد: " از کلمان به کلمان". که نشانه شناخت آهنگساز از میزان هنر و توانایی نوازنده و همچنین نشانگر علاقه وی به کلمان بوده است.

در تاریخ موسیقی گاهی آهنگساز قطعه خود را به سبک نوازندگی یک نوازنده خاص می نویسد و توسط او به اجرا می گذارد مانند "بروخ" که کنسرتو شماره 2 ویولن خود را توسط "پابلو سارازات" به مورد اجرا گذاشت و این اثر کاملأ حال و هوایی اسپانیایی دارد.


حتی مواردی وجود دارد که یک قطعه به دلیل آنکه نوازنده آن را فاقد ارزش موسیقایی لازم دانسته، یا از لحاظ فنی آن را مناسب برای ساز ندانسته است، از اجرای آن سرباز زده و قطعه توسط نوازنده ای دیگر، اجرا شده و محبوبیت یافته است. مانند کنسرتو ویولن چایکوفسکی که به "لئوپوله اوئر"l.Auer)) تقدیم شد و چهار سال بعد، " برودسکی" با اجرای این شاهکار، توانست آنرا به را به شهرت جهانی برساند. بسیاری از بزرگترین شاهکارهای موسیقی که امروزه می شناسیم شاهد فرازونشیب های اینچنین بوده اند.


یکی دیگر از موارد مهم برای کسب موفقیت قطعه ای که برای اولین بار توسط آهنگساز ارائه می گردد، اجرای زنده آن در شب اول کنسرت می باشد. در صورتیکه نوازنده سولیست نتواند از عهده اجرای صحیح قطعه برآید و حق مطلب را ادا نکند، موسیقی با شکست مواجه می شود و به ورطه فراموشی سپرده می شود تا زمانیکه اجرای موفق دیگری از آن به عمل آید. مثل آنچه در کنسرتو ویولن بتهوون اتفاق افتاد که به علت ارائه دیرهنگام نت از سوی بتهوون به سولیست آن، فرصت برای تمرین کافی بدست نیامد و اجرای مطلوب ارائه نشد. در نتیجه این شکست ، بتهوون کنسرتو ویولن دیگری تا پایان عمر ننوشت و قطعه در زمان حیات بتهوون دیگر اجرا نشد. البته این مورد بیشتر در گذشته اتفاق می افتاد که امکان ضبط قطعات وجود نداشت و چاپ نت ها نیز به صورت محدود صورت می گرفت اما امروزه با وجود این امکانات شانس استقبال از یک قطعه بسیار بیشتر است.


طی سالیان اخیر، تلاش هایی که توسط ویولنیست بزرگِ ایتالیایی، سالواتوره آکاردو (Salvatore Accardo)، ، بر روی کنسرتوهای شماره 1 تا 6 پاگانینی انجام گرفت باعث معرفی این آثار به علاقمندان گردید. دستنوشته چهار کنسرتوی آخری در سال 1970 منتشر شد و آکاردو توانسته با اجرای د قیق و زیبا و بطور کامل این آثار، مجموعه ای نفیس به شنوندگان عرضه نماید که جدا از اجرای بسیار حرفه ای این آثار، کادانس های نوشته شده توسط او برای چهار کنسرتوی اخیر، بسیار فنی و ویولونیستیک هستند.



در این کادانس ها آکاردو ضمن استفاده از تم اصلی از تکنیک های بسیار مشکل برای دست چپ وراست بطور همزمان استفاده کرده ودر عین حال توازن تکنیک وملودی در بالاترین حد برقرار مانده است و هیچ کدام فدای دیگری نشده اند.

در عصرحاضرنوازند گا نی چون ها یفتز(Heifetz) با اجراهای فوق حرفه ای وسطح بالا توانسته اند بسیاری از آثارفراموش شده را دوباره زنده کنند. مانند کنسرتو ویولن کنوس ( , (j.conus که ها یفتز با اجرای بسیار احساسی و در عین حا ل تکنیکی و ضبط اثر، به آن اعتباری دوباره بخشید و آنرا از فراموشی درآورد. آنچه در روزنامه نیویورک تایمز هفتم دسامبر 1939 در اینباره نوشته شده گویای مطلب فوق است. 1



از دیگر موارد میتوان از آثار دیگر" بروخ" (غیر از کنسرتو شماره یک) یاد نمود. "اسکاتیش فانتزی" (Scottish fantasy) و کنسرتو شماره 2 ویولن از آثاری هستند که به اهتمام ها یفتز در سالهای اخیر توجه جهانی به آنها جلب شده است.

سبک خاص و دیدگاه او نسبت به اجرای شاهکارهای باخ برای ویولن، باعث ایجاد نگرشی معاصر و جسورانه به این آثار گردیده است که پیش ازاین در اجرای این آثار توسط نوازندگان تجربه نشده بود. اجرای قطعه شاکُن (chaccon) از پارتیتا شماره 2 باخ مؤید این گفته است.

در شاکن، هایفتز جمله بندی های مرسوم را به کناری نهاده و از این قید و بندها گام را فراتر می نهد. در اینجاست که سخن "هایفتز" پیش از "باخ" به گوش می رسد و نوای آسمانی " شاکُن" پیوندی ناگسستنی را با شنوده معاصربرقرار می سازد.

1- “ a ton of the greatest intensity, vibrant with life and feeling …was applied from the opening bit of recitative to the brilliant coda … with seemingly inexhaustible imagination for effects of color and light and shade … But it was in the concerto’s central Adagio division that Mr. Heifetz reached the apex of his achievement on this occasion. In an interpretation of almost unbelievable beauty, the violinist transfigured this music by way of richness of tone and sensitiveness of feeling that worked with shattering effect.”

New York Times, 1939

melodyekohan
Sunday 18 September 2011, 12:45 PM
سلام دوستان در بین ویولنیست های امروز کمتر کسی به تمیزی و شفافی هیلاری هان میزنه امروز به ایشون میپردازیم


هیلاری هان در 27 نوامبر 1979 در ویرجینیا ایالات متحده امریکا به دنیا آمد
از سن 3 سالگی به ساز جادویی ویولون علاقه پیدا کرد و به دلیل استعدادش در یاد گیری این ساز در سن 10 سالگی در مدرسه موسیقی فیلادلفیا پذیرفته شد و از همانجا بود که فعالیت خود را به صورت حرفه ای آغاز کرد
او از همان ابتدا به پاگانینی علاقه داشت
و نت های موسیقی این هنرمند صده 1700 را به اجرا می گذاشت،در سال 1991 اولین ارکستر خود را به صورت زنده اجرا کرد و مورد توجه دانشگاه های معتبر موسیقی در این رده قرار گرفت
در سال 1996 و با پایان یافتن تحصیلات و مطالعات خودش در زمینه موسیقی و به خصوص ویولون با شرکت سونی موزیک قرار داد 3 ساله ای امضا کرد و تا سال 1999 با این اسپانسر کنسرت های زیبایی را در سراسر امریکا اجرا کرد
هیلاری تا کنون با ارکسترهای زیادی همکاری داشته است و از جمله آن می توان به ارکستر فیلارمونیک لندن،مونیخ،نیویورک،رادیوی اشتوتگارت،شیکاگو و واتیکان اشاره کرد و تاکنون 28 کنسرت ویولون به صورت فردی ارائه داده است
او جوایز زیادی هم دریافت کرده است در سن 28 سالگی جایزه گرمی دریافت کرده به دلیل کمال هوش و احساسات او، در مجله تایمز به عنوان "بهترین موزیسن کلاسیک جوان آمریکایی" نامیده شد .
هیلاری هان رسیتال های بسیاری را اجرا کرده و ضبط های بسیار با کیفیتی را ارائه کرده
در این دنیا همچین استعداد هایی هر 100 سال یک بار به دنیا میایند.

melodyekohan
Tuesday 20 September 2011, 10:27 PM
سلام دوستان ما در ویرتوئوزیته حرف زدیم

گفتیم یک ویرتوئوز احتیاج به تونایی تکنیک بالا دارد زیرا تکنیک بالا امکان زدن قطعه و ازادی بیشتر در بیان ملودی هستش

و گفتیم مهم ترین ویژگی یک ویرتوئوز داشتن احساس قوی . سبک . استایل درست و روش و طرز فکر متفاوت
در مورد اون اثر هست

که همه این ها مربوط به موزیکالیته هستش

ایندفعه در مورد موزیکالیته صحبت میکنیم

موسیقی با موزیکالیته معنا میشه موزیکالیته در مورد نوازنده ویولن به این عوامل بستگی داره:

1- جمله بندی درست

2-روباتو صحیح

3-سبک و مکتب موسیقی

4- گوش دادن به اجرای خود و انالیز ان

مترجم: ارش علایی
پاملا گلد اسمیت درباره موزیکالیته مینویسد:


ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻨﺪي phrasing

اﮐﺜﺮ ﻣﻌﻠﻤﯿﻦ در ﻫﻨﮕﺎم ﺗﺪرﯾﺲ ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ ﺗﺎ ﺣﺪودي ﺑﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻨﺪي اﺷﺎره ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻨﺪي را ﻣﯽ ﺗﻮان آﻣﻮﺧﺖ، ﺑﻪ وﯾﮋه ﺑﺎ اﻟﮕﻮﺑﺮداري از ﺗﺸﺎﺑﻬﺎت ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻨﺪي ﮔﻔﺘﺎري.ﻫﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﻪ ﯾﮏ ﻫﻨﺮﭘﯿﺸﻪ ﻣﺎﻫﺮ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﺟﻤﻼت ﯾﮏ ﻧﻤﺎﯾﺸﻨﺎﻣﻪ را ﺑﺎ اﯾﺠﺎد ﺗﻨﻮع در زﯾﺮ و ﺑﻤﯽ ﺻﺪا و ﺳﻄﻮح ﺑﻠﻨﺪي و ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﮔﻔﺘﺎر ﺑﯿﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﯾﮏ ﻧﻮازﻧﺪه ﻧﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺎدر ﺑﻪ ﺑﯿﺎن ﻣﻨﻈﻮر آﻫﻨﮕﺴﺎز از ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ
ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺎﺷﺪ .

ﮔﺎم اول ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﺟﻤﻠﻪ اﺳﺖ، ﺟﻤﻠﻪ از ﮐﺠﺎ آﻏﺎز ﻣﯽ ﺷﻮد و ﮐﺠﺎ ﭘﺎﯾﺎن ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ؟ روي ﮐﺪام ﻧﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ
ﻋﻨﻮان اوج ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﮐﺮد؟ آﯾﺎ ﺟﻤﻠﻪ داراي ﺟﻤﻼت ﮐﻮﺗﺎ ﻫﺘﺮ دروﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ؟ ( ﻣﺜﻞ ﺟﻤﻼت ﻣﺮﮐﺐ و ﺷﺮﻃﯽ). آﯾﺎ ﺟﻤﻠﻪ
درﺑﺮﮔﯿﺮﻧﺪه ﺟﻤﻼت ﺳﺆال و ﺟﻮاﺑﯽ دﯾﮕﺮﯾﺴﺖ؟ آﯾﺎ اﯾﺪه ﻫﺎي ﺛﺎﻧﻮي دﯾﮕﺮي درون ﺟﻤﻼت وﺟﻮد دارﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ وﺿﻮح آﻧﻬﺎ را
ﻣﺸﺨﺺ ﮐﺮد؟
ﮔﺎم دوم اﺟﺮاي ﺻﺤﯿﺢ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ، آﯾﺎ ﺟﻤﻠﻪ اﺧﺒﺎري اﺳﺖ و دﯾﻨﺎﻣﯿﮏ آن در اﻧﺘﻬﺎ اﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ ﻣﺜﺎل ا: ﻣﺮوز روز ﺧﻮﺑﯽ
ﺳﺖ .
آﯾﺎ ﺟﻤﻠﻪ ﭘﺮﺳﺸﯽ ﺳﺖ و ﺑﺎﯾﺪ دﯾﻨﺎﻣﯿﮏ در اﻧﺘﻬﺎ اوج ﮔﯿﺮد؟ ﻣﺜﺎل: اﻣﺮوز روز ﺧﻮﺑﯽ ﺳﺖ؟ و ﻣﺴﺎﺋﻠﯽ از اﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﮐﻪ ﺗﺸﺎﺑﻬﺎت زﯾﺎدي ﺑﺎﮔﻔﺘﺎر دارﻧﺪ، ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ - روﺷﻦ ﻫﺎ و درﺟﻪ ﺑﻨﺪي اﺻﻮات ﮐﻠﯿﺪ ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ در ﺟﻤﻼت ﻫﺴﺘﻨﺪ





Rubato

درﺟﻪ ﺑﻨﺪي ﺳﺮﻋﺖ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ اﻧﺪازه درﺟﻪ ﺑﻨﺪي دﯾﻨﺎﻣﯿﮏ اﻫﻤﯿﺖ دارد. آﻣﻮزش روﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻧﺎرﺳﺎﯾﯽ واژه ﻫﺎ دﺷﻮار اﺳﺖ واﻏﻠﺐ ﺣﻖ ﻣﻄﻠﺐ ادا ﻧﻤﯽ ﺷﻮد. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ اﻏﻠﺐ ﻣﻌﻠﻤﯿﻦ ﺑﻪ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮔﻨﮓ و ﻣﺒﻬﻢ ﺑﺴﻨﺪه ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺗﻌﺒﯿﺮ روﺑﺎﺗﻮ
ﺑﻪ ﺷﻮﭘﻦ ﻣﻨﺼﻮب اﺳﺖ :

” درﺧﺘﯽ را ﺗﺼﻮر ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﺎخ و ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﺶ در ﺑﺎد ﻧﻮﺳﺎن ﮐﺮده اﯾﻦ ﺳﻮ و آن ﺳﻮ ﻣﯽ روﻧﺪ، ﺳﺎﻗﻪ و ﺗﻨﻪ ﻧﺸﺎن اﺳﺘﻮاري و ﻗﺎﻃﻌﯿﺖزﻣﺎن اﺳﺖ و ﺣﺮﮐﺖ ﺑﺮﮔﻬﺎ و ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ اﻧﻌﻄﺎف ﭘﺬﯾﺮي ﻣﻠﻮدي را ﺗﺪاﻋﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﺣﺮﮐﺖ ﺳﺎﻗﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﺗﻤﭙﻮ و ﺣﺮﮐﺖ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ
ﺗﻤﭙﻮ روﺑﺎﺗﻮ ﺳﺖ ”.


روﺑﺎﺗﻮ ﺑﺮ ﺧﻼف رﯾﺘﺎرداﻧﺪو Ritardando ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺗﻤﭙﻮ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻠﮑﻪ روﺑﺎﺗﻮ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﻇﺮﯾﻔﺘﺮ اﺳﺖ.
اﮔﺮ ﺑﺎ ﮐﻨﺪ ﮐﺮدن ﺳﺮﻋﺖ اﺟﺮا ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻮﺗﺎه از زﻣﺎن را در ﻗﺴﻤﺘﯽ از ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺮ ﺑﺎﯾﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﯿﻞ “accelerando” درﻗﺴﻤﺘﯽ دﯾﮕﺮ آﻧﺮا ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺮ ﮔﺮداﻧﯿﻢ، ﭼﺮا ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ در دﻧﯿﺎي ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﻣﺎﻧﺖ دارﻫﺎي ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮد! ﺑﺪﯾﻦ ﺳﺎن روي ﻫﻢ رﻓﺘﻪ ﻧﺒﺾ زﻣﺎن ﮐﺎﻣﻞ ﺷﺪه و ﮐﻤﺒﻮدي اﺣﺴﺎس ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺪ و ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ از اول ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻻزم ﺑﻪ ذﮐﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﺎز ﮔﺮداﻧﺪن زﻣﺎن ﺑﻪ ﺟﻤﻠﻪ، اﻟﺰاﻣﺎ در اﺑﺘﺪاي ﻣﯿﺰان واﻗﻊ ﻧﻤﯽ ﺷﻮد، ﭼﺮا ﮐﻪ ﻣﯿﺰان ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﺎدي ﮔﺮاﻓﯿﮑﯽ ﺟﻬﺖ ﺳﻬﻮﻟﺖ ﻧﮕﺎرش و
ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻠﮑﻪ در ﻧﻘﻄﻪ اي از ﺟﻤﻠﻪ ﺣﺎدث ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺳﺮﻋﺖ ذاﺗﺎ ﯾﮑﻨﻮاﺧﺖ ﺷﺪه و ﺧﻮد را ﺗﺜﺒﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﻃﺮﻧﺸﺎن ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎل ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ ﺑﻪ ذات و ﻃﺒﯿﻌﺖ ﯾﮏ اﺛﺮ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺎز ﻣﯽ ﮔﺮدد و ﻣﺎ ﻗﺎدر ﺑﻪ دﺳﺖ ﮐﺎري و ﺗﺤﺮﯾﻒ ذات ﯾﮏ اﺛﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ، از اﯾﻦ رو ﻧﻤﯽ ﺗﻮان ﯾﮏ ﻗﺎﻋﺪه ﮐﻠﯽ و رﯾﺎﺿﯽ وار ﺑﺮاي روﺑﺎﺗﻮ اراﺋﻪ ﮐﺮد و ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ﺑﺮ ﻋﻬﺪه ﺧﻮد ﻣﻮﺳﯿﻘﯽﮔﺬاﺷﺖ.

اﯾﻦ ﺳﺆال ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﻣﯿﺘﻮان روﺑﺎﺗﻮ را اﻋﻤﺎل ﮐﺮد؟ اﮔﺮ ﭼﻪ ﺗﺎ ﺣﺪودي ﺑﻪ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﻧﻮازﻧﺪه ﺑﺴﺘﮕﯽ دارد اﻣﺎ ﻓﺮاﻣﻮش ﻧﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ روﺑﺎﺗﻮي اﻧﺪك، اﺟﺮا را ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ اﺟﺮاﯾﯽ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و روﺑﺎﺗﻮي زﯾﺎد از ﺣﺪ ﺑﻪ ﻃﻮر اﻏﺮاق آﻣﯿﺰي اﺟﺮا را ﻣﺴﺨﺮه ﻣﯽﮐﻨﺪ. رﺑﻮدن ﺑﺨﺶ ﻃﻮﻻﻧﯽ از زﻣﺎن در ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ آﻧﻬﻢ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺣﺮﮐﺖ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ را ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﻮاﺟﻪ ﺧﻮاﻫﺪ ﮐﺮد و ﺑﺎز ﮔﺮداﻧﺪن آن ﺑﻪ ﺟﺮﯾﺎن ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺴﯿﺎر دﺷﻮار اﺳﺖ ” اﮔﺮ ﭼﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ .”

ﻣﺴﺆوﻟﯿﺖ رﻫﺒﺮ ارﮐﺴﺘﺮ و ﯾﺎ ﯾﮏ آﮐﻮﻣﭙﺎﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﯾﮏ ﻋﻀﻮ ﮔﺮوه ﮐﻮارﺗﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ ﯾﮏ ﭘﯿﺎﻧﯿﺴﺖ، ﺣﻔﻆ ﻧﻈﻢ ﺿﺮب ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ در ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻮازﻧﺪه ﺳﻠﻮ در ﺣﺎل اﺟﺮاي ﻣﻮاد ﻣﻠﻮد ﯾﮏ درﺗﻤﭙﻮ روﺑﺎﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺮاﻫﯽ ﮐﻨﻨﺪه ﺿﺮب را ﺛﺎﺑﺖ ﻧﮕﺎه دارد و ﺗﺪاوم ﺑﺨﺸﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﺧﯽ از ﻧﻮازﻧﺪﮔﺎن اﺟﺮاي ﺿﺮب ﺛﺎﺑﺖ را ﺑﻬﺘﺮ از دﯾﮕﺮان ﻓﺮا ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ و ﺑﺮﺧﯽ ﺑﻪﺳﺨﺘﯽ. در ﻗﺮون وﺳﻄﯽ ﺿﺮب ﺧﻮان از ﻣﯿﺎن اﻓﺮادي ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ذاﺗﺎ روﺣﯿﻪ اي ﻣﺘﯿﻦ و ﺑﺎ ﺛﺒﺎت داﺷﺘﻨﺪ. اﻣﺮوز ﻫﺮ ﻧﻮازﻧﺪهﺑﺎﯾﺪ ﻫﺮ دو وﯾﮋﮔﯽ را دارا ﺑﺎﺷﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻧﻮازﻧﺪه ﻫﻤﺮاﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪه ﺑﺎﺷﺪ و ﻫﻢ ﯾﮏ ﺗﮏ ﻧﻮاز ﮐﻪ روﺑﺎﺗﻮ اﺟﺮا ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻋﻤﻠﯽ ﻣﻮﻓﻖ ﺗﺮﯾﻦ روش ﺑﺮاي آﻣﻮزش روﺑﺎﺗﻮ ﺳﺖ. ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﺎن ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ اﺟﺮاﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ از ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﻌﻠﻢ ﺧﻮد و ﯾﺎ اﺟﺮاﻫﺎي ﺿﺒﻂ ﺷﺪه ﺗﻮﺳﻂ دﯾﮕﺮ ﻧﻮاز ﻧﺪﮔﺎن ﮔﻮش دﻫﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺧﻮد ﺳﻌﯽ ﺑﺮ اﺟﺮاي ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺨﺘﻠﻒ از آن ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺎ روﺑﺎﺗﻮﻫﺎي ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﻨﻤﺎﯾﻨﺪ.

ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻨﺮﺟﻮي ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﻮدم، ﮔﻮش دادن و ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ اﺟﺮاﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ و ﺣﺘﯽ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ اﺟﺮاﻫﺎي زﻧﺪه ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦﺗﺠﺮﺑﻪ آﻣﻮزﺷﯽ ﻣﻦ ﺑﻮد.رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﮐﻨﺴﺮﺗﯽ ﮐﻪ رﭘﺮﺗﻮارش ﺷﺎﻣﻞ آﺛﺎري ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ در ﺣﺎل ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﯾﺎدﮔﯿﺮي آﻧﻬﺎ ﺑﻮدم ﺑﺴﯿﺎرﺗﺠﺮﺑﻪ ﮔﺮاﻧﺒﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮد. اﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﯿﺎت آﻏﺎز ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ و ﺗﮑﺎﻣﻞ ذوق ﻫﻨﺮي و درك زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﺎن ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد، ﺣﺘﯽ اﮔﺮﺑﯿﺎﻣﻮزﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺪاﻗﻞ از ﭼﻪ ﮐﺎرﻫﺎﯾﯽ در اﺟﺮاي ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﺮد .

در ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎزﻫﺎي زﻫﯽ آرﺷﻪ اي، ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺷﺎﻣﻞ اﻧﺘﺨﺎب ﻧﺎزه ﻫﺎی ﻣﻨﺎﺳﺐ آرﺷﻪ و ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺻﺪاﯾﯽ ﺷﻔﺎف و رﺳﺎ از ﺳﺎز ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. ﺑﺮاي آﻣﻮزش اﺻﻮل و ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﺳﺒﮏ ﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ و ﺗﻔﺎوت آﺛﺎر آﻫﻨﮕﺴﺎزان ﻧﯿﺎزي ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ اي وﺳﯿﻊ در اﺟﺮاي رواﯾﺘﻬﺎي ﻣﻮﺛﻖ از ﻣﮑﺘﺐ ﻫﺎي ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻋﻤﻮﻣﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻗﺮون 17 و 18، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺻﺪاﯾﯽ ﺷﻔﺎف و ﺛﻘﯿﻞ و وﯾﺒﺮاﺗﻮ ﻫﺎي ﺗﺤﺖ ﮐﻨﺘﺮل و ﻧﺎزه ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ روي ﺧﻄﻮط اﺗﺼﺎل در ﺟﻤﻼت ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ اﺟﺮا ﺷﻮﻧﺪ .ﺿﻤﻨﺎ دﯾﻨﺎﻣﯿﮏ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻌﺘﺪل و ﺑﻪ دور از ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ اﻏﺮاﻗﯽ ﺳﺖ. ﻧﺎزه ﻫﺎي ﺳﻨﮕﯿﻦ و ﻣﺆﮐﺪ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﺜﻼاز اﺳﭙﯿﮑﺎﺗﻮﻫﺎي زﻣﺨﺖ و ﺧﺶ دار ﺑﺎﯾﺪ اﺟﺘﻨﺎب ﮐﺮد .

رﯾﺘﺎرداﻧﺪو ﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻌﺘﺪل و ﮔﺬرا اﺟﺮا ﺷﻮﻧﺪ. ﺑﺮ ﻋﮑﺲ در ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ دوران رﻣﺎﻧﺘﯿﮏ، ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﺎن ﻣﯽ آﻣﻮزﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪاﯾﯽ ﻏﻨﯽ ﺗﺮ و ﭘﺮﺗﺮ ﺑﻨﻮازﻧﺪ و از وﯾﺒﺮاﺗﻮ ﻫﺎي اﻏﺮاق آﻣﯿﺰاﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻨﺪ. ﺑﯿﺎن ﻧﺮم ﺗﺮي در ﻟﮕﺎﺗﻮ ﻫﺎ ﺑﮑﺎر ﺑﺮﻧﺪ و وﺳﻌﺖ دﯾﻨﺎﻣﯿﮏ را اﻓﺰاﯾﺶ داده و ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮي اﺟﺮا ﮐﻨﻨﺪ ( ﻓﻮرﺗﻪ ﻫﺎي ﻗﻮي ﺗﺮ و ﭘﯿﺎﻧﻮ ﻫﺎي ﺿﻌﯿﻒ ﺗﺮ ). رﯾﺘﺎرداﻧﺪوﻫﺎ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮ و واﺿﺢ ﺗﺮ از رﯾﺘﺎرداﻧﺪوﻫﺎي ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻗﺮون 17 و 18 ﺑﺎﺷﺪ .

ﺳﺮ اﻧﺠﺎم در ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﻣﭙﺮﺳﯿﻮﻧﯿﺴﺘﯽ وﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺗﻔﺎوت در ﺗﻤﺒﺮ ﺻﺪا ﻣﺜﻞ sul ponticello و ﯾﺎ sul tasto در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎت ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﺎن ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﯿﺮد ﺗﺎ آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ اﻣﮑﺎﻧﺎت ﺻﻮﺗﯽ ﺳﺎز ﺧﻮد ﭘﺮداﺧﺘﻪ و در ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺰدﯾﮏ ﺗﺮ ﺷﺪه و اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻨﺪ .

ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﺎن ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ pizzicato ” از ﻧﻈﺮ ﺗﻔﺎوت در زاوﯾﻪ زﺧﻤﻪ، ﻧﻘﻄﻪ ﺗﻤﺎس و اﻧﺘﺨﺎب اﻧﮕﺸﺖ” و ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎي ﻣﺘﻔﺎوت وﯾﺒﺮاﺗﻮرا ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺮ ﻣﻌﻠﻢ ﺧﻮد ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻨﺪ و از اﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﺎ دﻧﯿﺎي ﺑﺰرگ ﺑﯿﺎن ﻣﻮﺳﯿﻘﺎﯾﯽ آﺷﻨﺎ ﺷﺪه و درﯾﭽﻪ ﻫﺎي ﺗﺎزه اي از ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ را ﺑﺮوي ﺧﻮد ﺑﮕﺸﺎﯾﻨﺪ .

ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮان ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ وﺳﯿﻠﻪ ﺗﺪرﯾﺲ و ﺗﻔﻬﯿﻢ ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﺎن ﯾﮏ دﺳﺘﮕﺎه ﺿﺒﻂ ﺻﻮت اﺳﺖ. ﻫﻨﺮﺟﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮرﺑﻪ ﺑﺎزﺷﻨﻮي اﺟﺮاي ﺧﻮد ﻣﯽ ﮔﺮدد ﺟﺰﺋﯿﺎت ﻓﺮاواﻧﯽ را ﮐﺸﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ او در ﺗﺼﺤﯿﺢ اﯾﺮادﻫﺎ و ﻧﻘﺺ ﻫﺎي ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ ﺑﺴﯿﺎر ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﭼﯿﺰي ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ در ﮐﻼس درس ﻫﯿﭻ ﻣﻌﻠﻤﯽ ﻧﺘﻮان آﻧﺮا ﯾﺎﻓﺖ. ﻫﻨﺮﺟﻮ ﭘﺲ از ﺑﺮرﺳﯽ رﯾﺘﻢ و آﮔﺎﻫﯽ از اﯾﻨﺘﻮﻧﺎﺳﯿﻮن وﭘﯽ ﺑﺮدن ﺑﻪ دﻗﺖ اﻧﮕﺸﺖ ﮔﺬاري ﺧﻮد،

ﺑﻪ ﻗﻀﺎوﺗﯽ ﮐﻠﯽ از ﺑﯿﺎن و ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻮازﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮد ﺑﺮ ﺷﻨﻮﻧﺪه ﺛﺎﻟﺚ ﺧﻮاﻫﺪ رﺳﯿﺪ. آﯾﺎ اﺟﺮاﯾﺶ ﺟﺬاب ﺑﻮده اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎن راﻏﺐ ﺑﻪ ﺷﻨﯿﺪن ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ؟ آﯾﺎ اﺟﺮا ﺣﺲ ذاﺗﯽ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ را دارد و ﯾﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺎ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﻫﺎي اﻏﺮاق آﻣﯿﺰآﺳﯿﺐ دﯾﺪه اﺳﺖ؟ آﯾﺎ ﺻﺪا زﯾﺒﺎ اﺳﺖ؟ آﯾﺎ وﯾﺒﺮاﺗﻮ از ﻧﺘﯽ ﺑﻪ ﻧﺘﯽ دﯾﮕﺮ ﻧﺮم و ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ اﺟﺮا ﻣﯽ ﺷﻮد؟ آﯾﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﺎ ﮐﺎرﺑﺮد ﻣﺘﻔﮑﺮاﻧﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻨﺪي، روﺑﺎﺗﻮ، آرﺷﻪ و ﺳﻮﻧﻮرﯾﺘﻪ و رﻋﺎﯾﺖ اﺻﻮل اﺟﺮاﯾﯽ ﺳﺒﮏ ﺧﻮد، ﺳﺮزﻧﺪه، و ﺑﺎ روح ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﯾﺎ ﺧﯿﺮ؟
ﺗﺮﮐﯿﺐ ﻫﻤﻪ اﯾﻦ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺑﻪ ﺑﯿﺎن ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺣﯿﺎت ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ و ﻣﺎ آﻧﺮا ﻣﻮزﯾﮑﺎﻟﯿﺘﻪ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﯿﻢ.

oyama
Wednesday 21 September 2011, 03:04 AM
واقعا ممنون

melodyekohan
Tuesday 27 September 2011, 05:43 PM
سلام دوستان قصد دارم مبحث مسترکلاسو بیارم تو این تاپیک

اثار زیادی برای ویولن نوشته شده که هر کدام زیبایی لهجه و رنگ و تم های تاثیر گذاری دارن از جمله کنسرتو ویولن مندلسون. بتهوون . سیبلیوس . چایکوفسکی . وینیافسکی . ویوتام. و...................

خیلی سونات ها از جمله سونات های ایزایی .پروکوفیف.بتهوون و اثار تاثیر گذار ویوالدی همچنین اثار حماسی بریتن و خیلی های دیگه

ولی از نظر تکنیکی کنسرتو وینیافسکی از همه با ارزش تره و کمتر ویولنیستی به سراغ این کنسرتو رفته تا کنون بهترین اجرای این کنسرتو متعلق به گیل شاهام هستش این کنسرتو از همان اول تکنیکی شروع میشود ولی زیبایی را فدای تکنیک نمی کند و خیلی جالبه برای نواختن این کنسرتو احتیاج شدیدی به دانش ادیت

هست و در بعضی جملات فقط یک انگشت گذاری وجود داره که امکان زدن اون قطعه رو در تمپوی کنسرتو به وجود میاره این کنسرتو فقط دانش تکنیکی نمیخواد نوازنده احتیاج به موزیکالیته بالا دارد. کنسرتو با پاساژ کلارینت شروع میشود
و بعد زهی ها و بادی ها شروع به نواختن کرده و اولین اوج زیبا و تم اول را معرفی میکنند بعد از اغاز دومین تم موسیقی به ارامش مینشیند و تکنواز با دوبل نت های فاصله دهم که دشوار ترین دوبل نت ها هستند اغاز میکند
این قطعه از همان اول با دشواری اغاز میشود تکنیک هایی که وجود دارند عبارتند از دوبل نت ها و اکورد های سریع سه نتی و پوزیسیونهای بسیار بالا استکاتو های وحشتناک به دوبل نت و 42 نت استکاتو دریک ارشه
هارمونیک های دوبل و سریع . کادانس فوق العاده سخت و زیبا . و تمی فریبنده که واقعا اهمیت ویولن رو و جایگاه ویولن رو در موسیقی نشان میده.
هارمونی تاک لینک های قابل دانلودی رو نه به صورت کامل گذاشته من لینک یوتیوب هم میدم که دیگه کسی مشکل نداشته باشه

You can see links before reply(0).mp3
You can see links before reply(1).mp3
You can see links before reply(2).mp3
You can see links before reply(3).mp3
You can see links before reply(4).mp3
You can see links before reply(5).mp3

You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

farimah
Wednesday 21 December 2011, 02:16 PM
مچکرم
عالی بودن

melodyekohan
Sunday 22 January 2012, 11:27 AM
سلام دوستان عزیز خیلی وقت بود که به سایت نیومده بودم امروز میخوایم به گیل شاهام بپردازیم

گیل شاهام در اوربانا در شهر الینویز به دنیا امد خانواده و پدرو مادر او اهل اسرائیل بودند ان ها برای تحصیل به الینویز امدند

پدر گیل یعنی جاکوب شاهام یک اختر فیزیک دان بود و مادر او یک زیست شناس ان ها در دانشگاه معروف الینویز

فارغ التحصیل شدند . گیل شاهام یک خواهر هم داشت .پیانیست معروف اورلی شاهام که او فارغ التحصیل

دانشگاه هوراس من در ریور دیل نیویورک است. بعد ها خانواده ی شاهام به اسراییل (اورشلیم) برگشتند .گیل

شاهام در سن هفت سالگی به ساز ویولن روی اورد و همراه با استاد ساموئل برنشتین در اکادمی موسیقی رابین

شروع به اموختن کرد .در سال 1980 وقتی که وی 9 سال داشت برای ایزاک شترن و ناتان میلشتین که هردو از

نوابغ عرصه نوازندگی ساز ویلن بودن به اجرا پرداخت . او از همان شروع نبوغ خود در تکنیک و حس موزیکالیته ای

که کمتر نوازنده ای از ان برخوردار بود را نشان داده بود . وی بعد با استاد معروف دروفی دی لی در اکادمی

موسیقی کلرادو ادامه داد . در سن 10 سالگی با ارکستر های زیادی به اجرا پرداخت از جمله سمفونیک

اورشلیم با رهبری الکساندر شنایدر و همچنین با فیلارمونیک اورشلیم با رهبری زوبین مهتا رهبر معروف .

در 11 سالگی جوایز زیادی را از ان خود کرد و به مدرسه موسیقی جولیارد رفت شاهام از بزرگترین ویولنیست

هایی است که این جهان به خود دیده است. تا کنون هیچکس نتوانسته اجرایی بهتر از وی در کنسرتو ویولن

وینیاوفسکی ارائه دهد . وی با وبولنیست ادل انتونی ازدواج کرد و هم اکنون دو فرزند به نام الیجاه و الامی دارد


اینم چند اجرا از او


You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply