PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : متن و جمله های زیبا



Almaseaby
Sunday 17 April 2011, 01:00 PM
درود
بی مقدمه:
هرکی متن و جمله ی زیبا یا آموزنده ای داره میتونه تو این تاپیک بنویسه

Almaseaby
Sunday 17 April 2011, 01:09 PM
خوب اول خودم شروع میکنم.

شخصی می گفت من شانزده سال دارم
بزرگی به او خرده گرفت که نباید بگویی شانزده سال دارم باید بگویی شانزده سال را دیگر ندارم
راستی شما به جای سالهایی که دیگه ندارین چی دارین؟

morteza3164
Thursday 23 May 2013, 09:39 PM
بوسه بر دستان تو افتخاريست پدرم كه لياقت ميخواهد
مرا لايق مهربانيت گردان
روزت مبارك پدر

EleNaz
Thursday 23 May 2013, 09:59 PM
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!. پرسیدند: "چه می کنی؟". پاسخ داد: "در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آنرا روی آتش می ریزم!". گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد!. گفت: "شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگام که خداوند می پرسد: "زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ میدهم هر آنچه از من بر می آمد!"...


منبع: You can see links before reply

ROSHANA
Thursday 23 May 2013, 11:25 PM
اگر ما بتونیم با گذشت عمر تو دنیایی که هویت ما رو میگیره راستی و بزرگی و وجود پاکمون رو که از کودکی داشتیم حفظ کنیم و در ضمن انسان متکاملی بشیم به نظر من بهترین چیزهارو به دست اوردیم.

ac120
Friday 24 May 2013, 12:13 AM
تو از هر در که بازایی بدین خوبی و زیبایی

دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی

به زیور ها بیارایند خوب وقتی خوب رویان را

تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی

بله دیگه ما اینیم :دی

EleNaz
Friday 24 May 2013, 10:23 AM
عشق یعنی حتی وقتی از دستش ناراحتی هم هواشو داشته باشی...


9500

sarveazad
Friday 24 May 2013, 10:34 AM
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛
.
.
.

.
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ

- - - Updated - - -

خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم،
خدایا!
تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
خدایا!
رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد و قوتم بخش که نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم .
خدایا!
مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه ی دین با حمله ی تعصب و عمله ی ارتجاع هم آواز کند.
خدایا!
مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه کس گیر شده است وقاحتش از یاد رفته و بیماری شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید مصون بدار تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم.

دکتر علی شریعتی

EleNaz
Friday 24 May 2013, 10:54 AM
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد.
یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید، خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت: "هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد .....".

9502

sarveazad
Friday 24 May 2013, 11:01 AM
یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست.

sarveazad
Friday 24 May 2013, 12:30 PM
بعضي فکر مي کنند منصفانه نيست که:
خدا کنار گل سرخ خار گذاشته است .
بعضي ديگر خدا را ستايش مي کنند که کنار خارها گل سرخ گذاشته است .

- - - Updated - - -

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر



هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک



وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند



در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر



روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر



مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند



اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند



وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند



گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟...

EleNaz
Friday 24 May 2013, 04:21 PM
"متشکرم" از آنتوان چخوف



همين چند روز پيش، «يوليا واسيلی ‌‌‌‌اِونا » پرستار بچه‌‌‌هايم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسويه حساب كنم. به او گفتم: بنشينيد «يوليا واسيلی ‌‌‌‌‌اِونا»! مي‌‌‌‌دانم كه دست و بالتان خالی است امّا رودربايستی داريد و آن را به زباننمی‌‌‌آوريد. ببينيد، ما توافق كرديم كه ماهی سيی‌‌روبل به شما بدهم اين طور نيست؟
- چهل روبل...
- نه من يادداشت كرده‌‌‌‌ام، من هميشه به پرستار بچه‌‌هايم سی روبل می‌‌‌دهم. حالا به من توجه كنيد. شما دو ماه برای من كار كرديد.
- دو ماه و پنج روز
- دقيقا دو ماه، من يادداشت كرده‌‌‌ام. كه می‌‌شود شصت روبل. البته بايد نُه تا يكشنبه از آن كسر كرد. همان طور كه مي‌‌‌‌‌دانيد يكشنبه‌‌‌ها مواظب «كوليا» نبوديد و برای قدم زدن بيرون می‌‌رفتيد. سه تعطيلي ... «يوليا واسيلی ‌‌‌‌اونا» از خجالت سرخ شده بود و داشت با چين‌‌های لباسش بازی می‌‌‌كرد ولی صدايش درنمی‌آمد.
- سه تعطيلی، پس ما دوازده روبل را مي‌‌یگذاريم كنار. «كوليا» چهار روز مريض بود آن روزها از او مراقبت نكرديد و فقط مواظب «وانيا» بوديد فقط «وانيا» و ديگر اين كه سه روز هم شما دندان درد داشتيد و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشيد. دوازده و هفت می‌‌شود نوزده. تفريق كنيد. آن مرخصی‌ها، آهان، چهل و يك‌ ‌روبل، درسته؟ چشم چپ «يوليا واسيلی ‌‌‌‌اِونا» قرمز و پر از اشك شده بود. چانه‌‌‌اش می‌لرزيد. شروع كرد به سرفه كردن‌‌‌‌های عصبی. دماغش را پاك كرد و چيزی نگفت.
- و بعد، نزديك سال نو شما يك فنجان و نعلبكی شكستيد. دو روبل كسر كنيد...
فنجان قديمی ‌‌‌تر از اين حرف‌‌‌ها بود، ارثيه بود، امّا كاری به اين موضوع نداريم. قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسيدگی كنيم.
موارد ديگر: بخاطر بی مبالاتی شما «كوليا» از يك درخت بالا رفت و كتش را پاره كرد. 10 تا كسر كنيد. همچنين بی ‌‌‌‌توجهيتان
باعث شد كه كلفت خانه با كفش‌‌‌های «وانيا » فرار كند شما می ‌‌بايست چشم‌‌هايتان را خوب باز می ‌‌‌‌كرديد. برای اين كار مواجب خوبی می‌‌‌گيريد.
پس پنج تا ديگر كم می‌‌كنيم.
در دهم ژانويه 10 روبل از من گرفتيد...
« يوليا واسيلی ‌‌‌‌‌‌اِونا» نجواكنان گفت: من نگرفتم.
- امّا من يادداشت كرده‌‌‌ام...
- خيلی خوب شما، شايد...
- از چهل ويك بيست و هفت تا برداريم، چهارده تا باقی می ماند.
چشم‌‌‌هايش پر از اشك شده بود و بينی ظريف و زيبايش از عرق می ‌درخشيد. طفلك بيچاره!
- من فقط مقدار كمی گرفتم...
در حالی كه صدايش می ‌لرزيد ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم...! نه بيشتر.
- ديدی حالا چطور شد؟ من اصلا آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا به كنار، می‌‌كنه به عبارتی يازده تا، اين هم پول شما سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا، سه‌‌‌تا . . . يكی و يكی.
- يازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جيبش ريخت.
- به آهستگی گفت: متشكّرم!
- جا خوردم، در حالی كه سخت عصبانی شده بودم شروع كردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.
- پرسيدم: چرا گفتي متشكرم؟
- به خاطر پول.
- يعنی تو متوجه نشدی دارم سرت كلاه می‌‌گذارم؟ دارم پولت را می‌خورم؟ تنها چيزی که می‌‌‌توانی بگويی اين است كه متشكّرم؟
- در جاهای ديگر همين مقدار هم ندادند.
- آنها به شما چيزی ندادند! خيلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه می‌‌زدم، يك حقه‌‌‌ كثيف. حالا من به شما هشتاد روبل می دهم. همشان اين جا توی پاكت برای شما مرتب چيده شده.
ممكن است كسی اين قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نكرديد؟ چرا صدايتان در نيامد؟
ممكن است كسی توی دنيا اين قدر ضعيف باشد؟
لبخند تلخی به من زد كه يعنی بله، ممكن است.
بخاطر بازی بی رحمانه‌‌‌ای كه با او كردم عذر خواستم و هشتاد روبلی را كه برايش خيلی غيرمنتظره بود پرداختم.
برای بار دوّم چند مرتبه مثل هميشه با ترس گفت: متشكرم!
پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فكر كردم در چنين دنيايی چقدر راحت می ‌شود زورگو بود...

ac120
Friday 24 May 2013, 07:00 PM
9505

morteza3164
Wednesday 12 June 2013, 11:19 AM
جایی هست که دیگه کم میاری از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. . جایی که فقط میخوای یکی باشه یکی بمونه نره ، واسه همیشه کنارت باشه من الان اونجام …..! … تو کجایی ؟

- - - Updated - - -

جایی هست که دیگه کم میاری از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. . جایی که فقط میخوای یکی باشه یکی بمونه نره ، واسه همیشه کنارت باشه من الان اونجام …..! … تو کجایی ؟

sahelbanoo
Wednesday 12 June 2013, 11:41 AM
این روزها کسی تنهایی آدمو پر نمیکنه فقط خلوت آدمو بهم میریزه...

EleNaz
Wednesday 12 June 2013, 01:30 PM
چه بچه هایی پیدا میشن!! :4:

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش...
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

morteza3164
Saturday 15 June 2013, 08:21 PM
افتاده زندگی به‌ کمین هلاک ما


چندان‌ که وارسی به سر ماست خاک ما



ذوق گداز دل چقدر زور داشته‌ست


انگور را ز ریشه برآورد تاک ما


بردیم تا سپهر غبار جنون چو صبح

برشمع خنده ختم شد از جیب چاک ما



تاب‌ و تب قیامت هستی کشیده‌ایم

ازمرگ نیست آن همه تشویش و باک ما



کهسار را ز نالهٔ ما باد می‌برد

کس را به درد عشق مباد اشتراک ما



قناد نیست مائده آرای بزم عشق

لذت گمان مبر که زمخت است زاک ما



پست و بلند شوخی نظاره هیچ نیست

مژگان بس است سر به‌ سمک تا سماک ما



آخر به‌ فکر خویش‌ فرو رفتن است وبس


چون شمع‌ کنده است‌ گریبان مغاک ما



صیقل مزن بر آینهٔ عرض انفعال

ای جهد خشک‌ کن عرق شرمناک ما



بیدل ز درد عشق بسی خون‌گریستی

ترکرد شرم اشک تو دامان پاک ما

morteza3164
Saturday 22 June 2013, 12:15 PM
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.

شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

You can see links before reply
(You can see links before reply)

Almaseaby
Wednesday 17 July 2013, 01:20 AM
تنهایی را بلندترین شاخه درخت خوب میفهمد انگار هر چه بزرگتر میشویم تنهاتر میشویم...
به راستی خدا از بزرگی تنهاست یا از تنهایی بزرگ...!

morteza3164
Wednesday 17 July 2013, 08:57 AM
وقتي بچه بودم دعا ميكردم كه خدا به من دوچرخه بدهد بعد فهميدم كه تخصص خدا در دادن چيزهاي ديگر است بخاطر همين يه دوچرخه دزديدم و از خدا تقاضا كردم كه مرا ببخشد


آلپاچينو

morteza3164
Saturday 27 July 2013, 03:53 AM
گرگها همیشه زوزه نمیكشند ...
گاهی هم می گویند :
دوستت دارم ...
و زودتر از آنكه بفهمی بره ای ...
میدرند خاطراتت را ...
و تو میمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته ... !!!

*saman*

You can see links before reply
(You can see links before reply)

morteza3164
Monday 29 July 2013, 11:15 PM
پیامبر اکرم (ص) می فرماید ((اِنَّ الصِّدقُ یَهدی اِلی البِرِ وَ اِنَّ البِرِ یَهدی اِلی الجَنَّة . وَاِنَّ الرّجُلَ یَصدُقُ وَ یَتحَری الصِدقُ حَتّی یَکتُبُ عِندَاللهِ صِدّیقاً . وَاِنَّ الکِذبَ یَهدی اِلی الفُجورِ وَاِنَّ الفُجورَ یَهدی اِلی النّارِ وَاِنَّ الرَّجُلِ لِیَکذِبُ حَتّی یَکتُبُ عِندَاللهِ کذاباً.))بخاری حدیث 6094 مسلم حدیث6580 – 6581
(همانا صدق و راستی انسان را به طرف خیر و نیکی هدایت می کند ، خیر و نیکی به بهشت می انجامد انسان راست می گوید و به دنبال راستی است تا این که نامش نزد خدا صدّیق و راستگو ثبت شود .دروغ انسان را به سوی معصیت و فجور می کشاند . معصیت و دروغ به آتش می انجامد.انسان دروغ می گوید و به دنبال دروغ می رود تا این که نامش نزد خدا دروغگو و کذّاب ثبت می شود.)

- - - Updated - - -

علی (ع) فرمود: «اَرْبَعٌ مَنْ اُعطِیهُنَّ فَقَدْ اُعطی خَیرَ الدُّنیا و الاخرِهِ، صِدْقُ حَدیثٍ وَ‌ اَداءُ اَمانَهٍ وَ عِفَّهُ بَطْنٍ وَ حُسْنُ خلقٍ» بحارالانوار، ج 71، ص 2. چهارچیز است،‌که به هر کس بخشیده شده باشد، به تحقیق خیر دنیا و آخرت به او بخشیده شده است: راستگویی، اداکردن امانت، نگهداری شکم (از حرام و مشتبه) و خوش اخلاقی.

- - - Updated - - -

امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «لاتَنْظُروُا الی طُولِ‌ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ‌ سجودِهِ، فَاِنَّ ذلِکَ شَئءٌ قَدِ اعْتادَهُ وَ لَو تَرَکَهُ استَوحَشَ لِذلِکَ‌ ولکِنَ انْظُرُوا الی صدقِ حدیثهِ وَ اَداءِ‌ اَمانَتهِ» سفینهالبحار، ج 2، ص 18
(برای شناخت تدین افراد) به طولانی شدن رکوع و سجده او نگاه نکنید چرا که به آن عادت کرده و اگر ترکش کند، وحشت زده می شود، لیکن به راستگویی و امانتداری او توجه کنید.

mahsa_d
Tuesday 30 July 2013, 07:39 AM
You can see links before reply

morteza3164
Wednesday 31 July 2013, 12:25 AM
You can see links before reply

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است

غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده

و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته

و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست

دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید

غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود

درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم

شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.

"حسین پناهی

sarveazad
Wednesday 31 July 2013, 07:31 PM
خداوندا : نادانی دیروز شادی امروزم را گرفت.

پس نادانی امروزم را از من بگیر تا شادی فردایم را از دست ندهم.

immuno
Wednesday 31 July 2013, 08:44 PM
یادمان باشد...
آدم هایی که به جای فریاد سکوت میکنند...
بالاخره روزی به جای صبر کردن
در را باز میکنند و می روند...!!!

morteza3164
Friday 2 August 2013, 04:34 AM
You can see links before reply



بــاز همـ פֿـوابتـ رـا בیـבمـ


בرسـت مـثـل هـمـیشـہ نـــامـہـربـــاטּ (!)


بـاشـב قـَبـولـ !!! בوسـتـــــَمـ نـَבارـے . . .


چـرـا هرشـَب اِثـبـاتشـ مـےڪنے بی انصـــاف؟؟

sarveazad
Friday 2 August 2013, 10:05 AM
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــ ی

sarveazad
Friday 2 August 2013, 10:17 AM
چه دلمان بخواهد
چه دلمان نخواهد
خدا یک وقت هایی دلش نمی خواهد
ما چیزی را که دلمان می خواهد را داشته باشیم...

sarveazad
Friday 2 August 2013, 12:16 PM
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺩﺍﻧﺸﻮﺭ ﺍﮔﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺷﺪ .!!

↓↓↓↓↓↓↓↓

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﺑﺎﺷﻰ، ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﻰ!
ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﻰ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺩﺭﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ !
ﭼﺮﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ، ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ، ﺩﯾﻦ ﺍﺳﺖ
...
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﯾﺸﻰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﺪﺍ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻰ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ
ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ!!
ﻣﻦ ﺯﻧﻢ ...
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻟﺨﻮﺵ ﺑﻪ ﺍﻟﻨﮕﻮ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻗﺶ ﺷﺨﺼﯿﺘﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﻦ ﺯﻧﻢ .... ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺯ ﻫﻮﺍ ﺳﻬﻢ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﮐﻪ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ؟ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﻔﺘﯽ
ﻗﻮﺱ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻔﮑﺮﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﻢ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮊﺳﺖ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯾﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﯽ ﻗﯿﺼﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺩﺭ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﻮﺍﻓﻘﯽ
ﻭ ﺻﺒﺢ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﻧﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﺗﻔﮑﺮ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﺳﺖ
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ .... ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺗﻔﮑﺮ
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﯼ ﻣﻐﺰﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺗﻨﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﺭﮎ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ / ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺧﺮ ﻓﺮﺽ ﺷﻮﻡ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺳﺮ ﻭﺟﺪﺍﻧﺖ ﮐﻼﻩ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ
ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ
ﻧﺴﻞ ﺗﻮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻣﺴﻮﻝ ﺧﺮﺍﺑﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﺒﻮﺩ
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ؟
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻨﺪ ﺣﻘﺸﺎﻥ ﭘﺎﯾﻤﺎﻝ ﺷﺪﻩ
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .. ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻧﻪ ...ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻫﻢ ﺷﻬﺎﻣﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ... ﻧﺴﻞ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ
ﮔﺮﻓﺖ
ﺟﺎﯾﺶ ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺩﺍﺩ ...
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﺪ ... ﺍﺯ ﻟﻘﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﺍﻡ ﻣﯿﺘﺮﺳﺪ ... ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﯿﺘﺮﺳﺪ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ... ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻪ ، ﻏﯿﺮﺕ ﺩﺍﺭﯼ ؟؟
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﻤﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﺘﺎﻥ ﺧﺮﺍﺑﻨﺪ ...
ﻭ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻧﻨﺪ ....
ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺟﺮﺍﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺍﺯﺵ ﺑﭙﺮﺱ
ﺍﺯ ﺱ.ﮎ.ﺱ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ ؟؟؟
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺳﺮﺥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ... ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ ...
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ...........
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺩﻡ می آید
این بار اگر زن زیبارویی را دیدید ..
هوس را زنده به گور كنید ..
و خدا را شكر كنید برای خلق این زیبایی ..
زیر باران اگر دختری را سوار كردید ..
... ... جای شماره به او امنیت بدهید .
او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان ..
هنگام ورود به هر مكانی ..
... با لبخند بگویید: اول شما .
در تاكسی خودتان را به در بچسبانید نه به او ..
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در كوچه خلوت می بیند
..
احساس امنیت كند نه ترس ..
بیایید فارغ از جنسیت .. كمی مرد باشید :x
ای دهقــــان ِ فــــــداكار ؛
تو در روزگاری بزرگ شدی ،كه مردی برهنه شد ! تا زنان و كودكان زنده بمانند...
امّا من در روزگاری نفس میكشم ،كه زنی برهنه میشود ! تا كودكش از گرسنگی نمیرد

morteza3164
Saturday 3 August 2013, 05:46 AM
"" منــــــــی "" که کنارش
"" تـــــــو "" نـــباشـــــــی
""" تـــــــومــــــــــنی """ نمی ارزد ............!

You can see links before reply
(You can see links before reply)

morteza3164
Saturday 31 August 2013, 08:56 PM
مراقب باش ... به چه کسی اعتماد میکنی!
"شیطان" هم زمانـی "فرشته" بود . . .

sarveazad
Friday 22 November 2013, 11:58 AM
شرم میکنم
که وزن سیری ام را با ترازوی
کودک گرسنه
کنار پیاده رو بکشم . . . !
((حسین پناهی))

shahparak
Friday 22 November 2013, 10:50 PM
می دانی.....دوست دارم کمی گندم بگیرم....بعد به یک حریم معنوی پناه ببرم....آنوقت دانه دانه گندم در دهان کبوتر هایی که بالشان...نگاهشان...چشم های خیره و نمناکشان بوی تو را می دهد بگذارم و با همان ها حرف دلم را بگویم.........شاید به تو برسانند.... نه...منظورم کبوتر نامه بر نیست....من یک کبوتر خاطره بر می خواهم....یا اصلا یک کبوتر آدم بر می خواهم.....شاید بالی مرا بر دوش تو بنشاند....

morteza3164
Thursday 5 December 2013, 06:20 PM
برخی آدمــــها به یک دلیل از مسیر زندگی ما مـیگذرند و میروند
تـا به مـا درسهایی بیاموزند که اگـــــر می ماندند
هرگز یـــــاد نمی گرفتیــــم ...
You can see links before reply
(You can see links before reply)

- - - Updated - - -


برخی آدمــــها به یک دلیل از مسیر زندگی ما مـیگذرند و میروند
تـا به مـا درسهایی بیاموزند که اگـــــر می ماندند
هرگز یـــــاد نمی گرفتیــــم ...
You can see links before reply
(You can see links before reply)

- - - Updated - - -


برخی آدمــــها به یک دلیل از مسیر زندگی ما مـیگذرند و میروند
تـا به مـا درسهایی بیاموزند که اگـــــر می ماندند
هرگز یـــــاد نمی گرفتیــــم ...
You can see links before reply
(You can see links before reply)

shahparak
Thursday 5 December 2013, 11:48 PM
خاطرات خیلی عجیبن
گاهی اوقات می خندیم
به روزایی که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم به
یاد روز هایی که می خندیدیم…

faramarzlotfy
Friday 6 December 2013, 12:08 AM
درخشا ن ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است

morteza3164
Friday 6 December 2013, 08:13 AM
اینجا آسمان ابریست
آنجا را نمیدانم
اینجا شده پاییز
آنجا را نمیدانم
اینجا فقط رنگ است
انجا را نمیدانم
اینجا دلی تنگ است
آنجا را نمیدانم

Pelk_lk
Friday 6 December 2013, 04:31 PM
اگر میخواهی بدانی ثروتت چقدر است، پول هایت را مشمار...
قطره ای اشک به روی گونه ات بریز، تعداد دستانی که اشک هایت را پاک می کنند ثروت توست...

shahparak
Friday 6 December 2013, 10:41 PM
You can see links before reply

morteza3164
Sunday 8 December 2013, 10:54 AM
به دعوت هم‌کسی راکس نمی‌گوید بیا اینجا


صدای نان شکستن‌گشت بانگ آسیا اینجا



اگربااین نگوبیهاست خوان جود سرپوشش

ز وضع تاج برکشکول می‌گریدگدا اینجا



فلک در خاک پنهان‌کرد یکسر صورت آدم

مصورگرده‌ای می‌خواهد از مردم گیا اینجا


عیار ربط الفت دیگر از یاران‌که می‌گیرد

سر وگردن چوجام وشیشه است ازهم جدا اینجا


جهان نامنفعل‌گل‌کرد، اثر هم موقعی دارد

عرق‌واری به روی‌کس نمی‌شاشد حیا اینجا


ز بی‌مغزی شکوه سلطنت شد ننگ‌کناسی

به‌جای استخوان‌گه خورده می‌ گردد هما اینجا


که می‌آرد‌ پیام دوستان رفته زین محفل

مگر از نقش پایی بشنویم آواز پا اینجا


غبار صبح دیدی شرم‌دار ز سیر این‌گلشن

ز عبرت خاک بر سرکرده می‌آید هوا اینجا


اگر در طبع غیرت ننگ اظهار غرض باشد

کف پا کند سرکوبی دست دعا اینجا


طرب عمری‌ست با سازکدورت برنمی‌آبد

سیاهی پیشتاز افتاد ز رنگ حنا اینجا


روم درکنج تنهایی زمانی واکشم بیدل

که‌از دلهای پر در بزم‌صحبت نیست جا اینجا

shahparak
Sunday 8 December 2013, 02:07 PM
عجیب است برای دروغهایمان "خدا" را قسم میخوریم
و به حرف راست که میرسیم
میشود "جان تو"..!

sarveazad
Sunday 8 December 2013, 04:24 PM
عجیب است برای دروغهایمان "خدا" را قسم میخوریم
و به حرف راست که میرسیم
میشود "جان تو"..!

برایش خدا را قسم خوردم
گفت بگو: به جان مادرم......

korutzer
Sunday 8 December 2013, 10:11 PM
یک دختر هست، که هنوز، به دنیا نیامده است، و عروسی اش گرفته...

ما فکر میکنیم، بابای او، از دست او دق کند...

زیرا بابای او میخواهد، او را قبل از بدنیا امدن، عروسی دهد...

من قکر میکنم، او دیگر هرگز بدنیا نیاید.

faramarzlotfy
Sunday 8 December 2013, 11:44 PM
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت....غرور - دروغ -عشق
انسان با غرور میتازد .با دورغ میبازد .با عشق می میرد

morteza3164
Tuesday 10 December 2013, 11:32 AM
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را

تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را


یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را


مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را


همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را


رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را


هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را


عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن
ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را


گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش
قبله‌ای دارند و ما زیبا نگار خویش را


خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار
من بر آن دامن نمی‌خواهم غبار خویش را


دوش حورازاده‌ای دیدم که پنهان از رقیب
در میان یاوران می‌گفت یار خویش را


گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را


درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را


گر هزارت غم بود با کس نگویی زینهار
ای برادر تا نبینی غمگسار خویش را


ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن
تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را


دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را


ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

shahparak
Tuesday 10 December 2013, 02:55 PM
باور آدمهای ساده را خراب نکن

آدمهای ساده با تو تا ته خط می آیند


و اگر بی معرفتی ببینند قهر نمی کنند


می میرند


مرگ پروانه ها را آیا دیده ای ؟


پروانه ها با یک تلنگر می میرند !

morteza3164
Thursday 19 December 2013, 06:57 PM
دستانت را دور گردنم حلقه کن...

این دوست داشتنی ترین شال گردن شب های سرد من است

يلدا مبارك

navid_bikas71
Thursday 19 December 2013, 09:09 PM
آدم های احساساتی را باید کشت...
میدانی راست میگویم...
آدم های احساساتی به درد زندگی آهنی امروز نمیخورند...!!!

shahparak
Friday 20 December 2013, 10:30 PM
ساز دلت که کوک نباشد …
فرقی نمی کند کجا باشی !

سرزمین مادری ؛ یا خانه پدری

هر دو یک رنگ دارد،

رنگ دلتنگی

navid_bikas71
Friday 20 December 2013, 10:38 PM
سقوط تاوان پریدن با بعضی هاست...:29:

Pelk_lk
Friday 20 December 2013, 10:55 PM
می دانی بهشت کجاست؟
یک فضای چند وجب در چند وجب!
میان بازوهای کسی که دوستش داری...

(حسین پناهی)

morteza3164
Thursday 26 December 2013, 09:33 AM
You can see links before reply
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ﺁﺷﻖ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ”ﻋﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ،
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ !

shadighafari
Thursday 26 December 2013, 10:56 AM
تن های هرزه را سنگسار می کنند....
غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است
وکسی نمی داند که مغز های هرزه ویرانگرترند تا تن های هرزه...
(فروغ فرخزاد)

morteza3164
Thursday 26 December 2013, 06:46 PM
ذوق شهرتها دلیل فطرت خام است و بس

صورت نقش نگین خمیازهٔ نام است و بس


نوحه‌کن بر خویش اگر مغلوب چشم افتاد دل

آفتاب آنجاکه زبر خاک شد شام است وبس


از قبول عام نتوان زیست مغرور کمال

آنچه تحسین دیده‌ای زین قوم دشنام است و بس


حق‌شناسی کو، مروت کو، ادب کو، شرم کو

جهد اهل فضل بر یکدیگر الزام است و بس


گلرخان دام وفا از صید الفت چیده‌اند

گردش چشمی‌که هوش می‌برد جام است و بس


هرچه می‌بینی بساط‌ آرای عرض حیرت است

این گلستان سربه‌سر یک نخل بادام است و بس


هیچکس را قابل آن جلوه نپسندید عشق

جوهر حیرانی آیینه اوهام است و بس


در ره عشقت‌ که تدبیر آفت بیطاقتی‌ست

هر کجا واماندگی‌ گل‌ کرد آرام است و بس


بال آهی می‌کشد اشکی‌ که می‌ربزیم ما

شبنم ما را هوا گشتن سرانجام است و بس


از تعلق آنقدر خشت بنای کلفتی

اندکی از خود برآ، عالم سر بام است و بس


چون سیاهی رفت از مو، فکر خودرایی خطاست

جامه هرگه شسته‌گردد باب احرام است و بس


فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست

هر سخن‌ کز خامه‌اش می‌جوشد الهام است وبس

shahparak
Friday 27 December 2013, 10:42 PM
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست عشق همیشه علامت رستگاری نیست
... و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ...
سید علی صالحی

navid_bikas71
Saturday 28 December 2013, 11:24 AM
روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای



به یاد من



ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی

دلت هوایم را خواهد کرد

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را

به یاد خواهی آورد خنده هایم را

به یاد خواهی آورد اشک هایم را

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم !!!

leilyruzbahany
Saturday 28 December 2013, 08:19 PM
یعنی روحش غریق رحمت...!ودم شما گرم :41:

- - - Updated - - -

navid_bikas71
Saturday 28 December 2013, 10:22 PM
می ترسم از اینكه

روزی

یك جایی

من و تو

خیلی دور از هم

شب و روز در آغوش یك غریبه

بی قرار هم باشیم...

و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد

آغوش هم بیصدا گریه كنیم... !!!

shadighafari
Saturday 28 December 2013, 11:24 PM
ما هیچگاه...
همدیگر را به تامل نمی نگریم...
زیرا مجال نیست...
این گونه است که...
عزیزترین کسانمان را در چشم بهم زدنی...
به حوصله ی زمان از یاد می بریم...




(حسین پناهی)

navid_bikas71
Sunday 29 December 2013, 01:44 AM
خـوابَم نِمے بَــرَد

بِه هَمـه چیز فِکر کَـرده اَم

بیشتَر بِه تُــو

وَ می دانَــم کِه خوابــے

وَ قَبل اَز بَسته شُدَن چَشــم هآیَـتــــ

بِه هَمه چیــز فِکــر کَرده ای

جُـــز مَـن ...!!!

morteza3164
Sunday 29 December 2013, 11:01 AM
You can see links before reply

(You can see links before reply)






(You can see links before reply)

(You can see links before reply)

navid_bikas71
Monday 30 December 2013, 03:58 PM
چگونه خیانت میکنند ...




چگونه کنار دیگری میخوابند...



من حتی بالشم را عوض میکنم



خوابم نمی برد !!!

morteza3164
Tuesday 31 December 2013, 09:14 AM
چه معادله ی نا برابری وقتی که من برای دیدنت چشمهایم را می بندم و تو برای ندیدنم




You can see links before reply
(You can see links before reply)

navid_bikas71
Tuesday 31 December 2013, 11:21 AM
گفتم كجا ميروي؟ گفت به درك...



منم گفتم به درك...



واينگونه بود كه دراوج تفاهم ازهم جدا شديم...!!!

leilyruzbahany
Tuesday 31 December 2013, 02:58 PM
حتی اگر خدا فرستد باران اسیدی برای تطهیرت،
برف وپاکی برای تشبیهت،
محمد وعیسی برا تضمینت،
یاکه شیطان رابرای تقصیرت..
دیگر تمام شد.

navid_bikas71
Tuesday 31 December 2013, 03:01 PM
خدایا مرا ببخش به خاطر کسى که حتى ارزش نگاه کردن نداشت


براى داشتنش سرت فریاد کشیدم... !!!

leilyruzbahany
Tuesday 31 December 2013, 03:12 PM
دنیا کوچک است...تودستهایت را هرجای این کره میخواهی بگذار.من تمام آن را گشتم،دیدم به آن بزرگی که میگویند نیست!آنقدر کوچک است که هرچقدر سعی کردم از تو دور باشم باز تا چشم کار میکرد تو بودی...

navid_bikas71
Tuesday 31 December 2013, 03:20 PM
خواستم چشمهایش را از پشت بگیرم دیدم طاقت اسم هایی که میگوید را ندارم...

Pelk_lk
Wednesday 1 January 2014, 01:53 PM
وقتی دل دست هایم
تنگ می شود برای انگشتان کوچکت
آن ها را می گذارم برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوری ات را معنا کنم.

(مصطفی مستور)

navid_bikas71
Wednesday 1 January 2014, 02:17 PM
داستان عجيبي دارد دل گاهی آنقدر پر ميشود كه اضافه اش از گوشه چشم می چكد ... !

shadighafari
Wednesday 1 January 2014, 10:25 PM
چه دنیایی شده است :عده ای روی تخت هایی از پر قو برای کم خوابی نق میزنند
اما گروهی آن ورتر :برای لقمه نانی از بی خوابی پرپر میشوند و نق نمیزنند

navid_bikas71
Thursday 2 January 2014, 12:16 PM
این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواهد با طعم عشق نه هوس،



لبانم خیسی لبهایی رامیخواهد با طعم محبت نه شهوت،



موهایم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز،



تنم تنی رامیخواهد که روحم را ارضا کند نه جسمم را...

morteza3164
Thursday 2 January 2014, 08:20 PM
عــشق اون نیست که وقـــتی دیدیـــش دلـــت بلــرزه

عشـــق اونــه که وقـــتی نمـــیــبینـیــــش دلـــت میـــخواد کــــَـــنده شه ...

navid_bikas71
Thursday 2 January 2014, 10:28 PM
کاش در کودکی مادرت وقت بیشتری را برای بازی بهت می داد



تا اکنون که بزرگ شدی با دل آدما بازی نکنی ...!!!

shahparak
Thursday 2 January 2014, 11:20 PM
You can see links before reply

navid_bikas71
Friday 3 January 2014, 01:37 AM
رفتــــ و آمد ،




رفتـــ و آمد ،




اینقدر رفتــــ و آمد…



که از یاد برد،چیزی به نام ماندن هم وجود دارد...!!!

shadighafari
Saturday 4 January 2014, 04:27 AM
هوا خوب وبدش فرقی ندارد
من... به هوای تونفس می کشم هنوز...

navid_bikas71
Saturday 4 January 2014, 11:11 AM
کجا هستی ؟؟؟



به آسمان نگـــــــــــــاه کن...



بگذار دلخوشی ام این باشد که آسمانمان یکیست...!!!

morteza3164
Monday 6 January 2014, 09:20 PM
You can see links before replyوقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...

navid_bikas71
Monday 6 January 2014, 10:23 PM
ﺟﺴﻤﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﭼﮑﺎﺭ ؟؟؟؟




ﻭﻗﺘﯽ ﺫﻫﻨﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺠﺴﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ... !!!

shadighafari
Monday 6 January 2014, 10:44 PM
عشق یعنی :اختیار دهی که نابودت کند
واعتماد کنی که این کار رانمی کند

navid_bikas71
Monday 6 January 2014, 10:59 PM
غــــــمگينم...



همانـند دلـقکى که روى صحنه چـشـمش به عشقش افتاد



که با معـشـوقش به او مي خندیدند...!!!

morteza3164
Tuesday 7 January 2014, 09:19 PM
You can see links before replyدلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر

غــــم . . . ؟ حــاضــر

درد . . . ؟ حــاضــر

دوری . . . ؟ حــاضــر

عــشــق . . . ؟

بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟

باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ . . .
غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه

اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم !

navid_bikas71
Tuesday 7 January 2014, 10:37 PM
با “من” بمان...



تو از جنس آنان که رفتنشان را میتوانم تحمل کنم ، نیستی !!!

mahgam
Wednesday 8 January 2014, 08:55 PM
گم می شوم
در هر خاطره ای که،
تو در آن پیدا می شوی...!!

mahgam
Wednesday 8 January 2014, 09:10 PM
تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود
و هر چه می کنم که از تو بگذرم; نمی شود !

نمی شود ! چطور بی تو سر کنم ؟! خودت بگو
دگر دوام می شود بیاورم ؟ نمی شود...

نگو خدا نخواست ! هی نگو که قسمت این نبود
من این بهانه ها و حرفها سرم نمی شود

جنون به حال من دچار می شود بدون تو
بد است حالم آنقدر که بدترم نمی شود !

تمام شهر خواستند بشنوم که رفته ای
تمام شهر ! بشنوید ! من کرم ! نمی شنوم !!

navid_bikas71
Wednesday 8 January 2014, 09:28 PM
میگن یه نخ سیگار آدم رو آروم میکنه…



من موندم این همه آدم قد یه نخ سیگار نیستن ؟؟؟؟

morteza3164
Friday 10 January 2014, 10:20 AM
You can see links before reply


بنواز پیرمرد شایدآن آهن پشت سرت ازشرم صدای سازت آب شود!!!!!!!

navid_bikas71
Friday 10 January 2014, 01:11 PM
You can see links before reply


بنواز پیرمرد شایدآن آهن پشت سرت ازشرم صدای سازت آب شود!!!!!!!



خیلی ناراحتم کرد این عکس،خیلی
اشکم در اومد !!!:17:
کم نیستند پدرانی که پشتشون رو روزگار خم کرده اخ روزگار :dash2:

shadighafari
Friday 10 January 2014, 05:15 PM
می خواهم گریه کنم
وقتی که زبانت می گیرد
ومرا لحظه ای "شما"خطاب می کنی
من فاصله ی "شما "را با" تو" چگونه باید پر کنم!!!

MOHAMADIHAMOON
Friday 10 January 2014, 05:30 PM
کاش هم ی فاصله ها با گفتن تو پر می شد

- - - Updated - - -

کاش همه فاصله ها با گفتن تو کم می شد.

- - - Updated - - -

مرسی زیبا بود

navid_bikas71
Friday 10 January 2014, 05:47 PM
چرا می گویند “ها” علامت جمع است ؟؟؟



“تن” را با “ها” جمع میکنی خودت میمانی و خودت...!!!

shadighafari
Friday 10 January 2014, 11:02 PM
کنارت هستند
تاکی؟
تا وقتی که به تو احتیاج دارند....
از پیشت میروند یک روز...
کدام روز؟
وقتی کسی جایت آمد
دوستت دارند
تا چه موقع؟
تا موقعی که کسی دیگررا برای دوست داشتن پیدا کنند
می گویند عاشقت هستند برای همیشه....نه
فقط تا موقعی که نوبت بازی با تو تمام شود!
واین است بازی با هم بودن...

MOHAMADIHAMOON
Friday 10 January 2014, 11:43 PM
چقدر تلخ و چقدر مصوم.

- - - Updated - - -

چقدر تلخ و معصوم.

navid_bikas71
Saturday 11 January 2014, 11:49 AM
آغوش کسی را دوست دارم که بوی “بی کسی” بدهد،

نه بوی “هرکسی” ...!!!

shadighafari
Saturday 11 January 2014, 03:01 PM
می خواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر روزی مردم

نتوانی انکارم کنی

rraassooll11
Saturday 11 January 2014, 04:53 PM
بعد مرگم نکن انکار مرا
شعر من زندگی سبز من است

navid_bikas71
Saturday 11 January 2014, 05:16 PM
هنوز دلخوشم به خدا نگهدارش...



اگر نمی خواست برگردد چه اصراری بود خدا مرا نگه دارد . . . . !!!؟؟؟

shadighafari
Saturday 11 January 2014, 05:57 PM
شاید اگر "حرفهای انگشتانم" را می شنیدی
.
.
.
گوشهایت عاشق می شدند

MOHAMADIHAMOON
Saturday 11 January 2014, 06:52 PM
نه تقصیر توئه نه من
غرور رو از نگات بردار
گذشتن گاهی هم خوبه
بیا بگذر ازین دیوار:41:

shadighafari
Saturday 11 January 2014, 08:39 PM
یک زن نمی شکند
هزار تکه میشود
وقتی در عمق صبوری دروغ مردی را
به جا رختی تظاهر می آویزد
وآنقدر اتو می کشد تا شکل راستی شود...
اما بانو
لباس بدقواره همیشه به تن زار می زند
ومعجزه هیچ خیاطی هم کافی نیست
واماتو مرد رویای یک زن
چگونه از سازی هزار تکه
شوق شنیدن آوایی خوش داری؟

MOHAMADIHAMOON
Saturday 11 January 2014, 09:29 PM
خیلی زیبا بود.

navid_bikas71
Saturday 11 January 2014, 10:25 PM
دریا هم قانون نانوشته ی انسان ها را پیروی می کند:



غرقش که شدی تو را پس میزند...!!!

morteza3164
Sunday 12 January 2014, 07:47 PM
گاه به اجبار زمان غرق میشوی به خویش

چنانکه هیچ نمیشناسی به جز یک نگاه
هراس میشود میان دو شک!
دو التماس که میخواندت به خویش

و به التماس یک دل شکسته ی برادرت
نگاهی به آینه می اندازی و باز

به یاد حرف مادرت سکوت میکنی

و دلت هزار بار دوباره میشکند.
میان آزمون خدا و تقدیر خویش میمانی
و خدارا نخواسته میخواهی...
گذر میکنی از دلت برای حرف آنان که نمیشناسن ات
و آبروی خویش میبندی
به آنان که آبروی میخرندو میفروشند و میکُشند
در دل عاشقان بی قانون آبروی...
سهل است به حرف دل رفتن
میروی و گاه باز میگردی
و باز میروی به حرف دل ،
عسر است عقلت را بنشانی بر مرکب خویش

و پای بر دل گذاری
و شک را به ابدیت بسپاری.
قضا و قدر نمیشناسی
مگر به دل بگویی که بشناسدش برای خویش...
و گاه چنان مردانه و استوار پای میکوبی بر دلت
که صدای شکستنش گوشَت را کَر میکند
و اشک میریزی چنان که میشویَد از نگاهت
رنگ سرخ عشق
و وداع میکنی با دلت تا ابدیت!
ومیسپاریَش به تقدیر خویش
و چنان فریاد میزنی در سکوت
که خلوتت تحملش طاق میشود
و هیچ نمیگویی جز قصه ی یک نگاه...

م.ا آرزو

shadighafari
Sunday 12 January 2014, 08:56 PM
دخترم امروز برای تو می نویسم
سالها بعد اگر به دنیا آمدی وقد کشیدی وخانوم شدی
دلم می خواهد تو را ازهمه ی پسرهای خیابان ومدرسه ودانشگاه دور کنم
دلم می خواهد نگذارم از خانه بیرون بروی
دلم میخواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی
دخترم می دانم از من متنفر می شوی
می دانم مرا بدترین پدر دنیا خطاب خواهی کرد
می دانم... خوب می دانم
اما دخترکم اگر بدانی چه برسر جوانی پدرت آمد
چگون دلش شکست وآرزوهایش تباه شد
از پدر گله نمی کنی
دخترم وقتی سنت هنوز درگیر احساس است ومنطق نمی شناسد
عاشق می شوی
دخترم عاشقی درد دارد
بمیرد پدر ودرد آن روزهایت را نبیند

MOHAMADIHAMOON
Sunday 12 January 2014, 10:03 PM
چیزی نمیگم و فقط چند نت سکوت سیاه در ذهنم مینویسم.

navid_bikas71
Sunday 12 January 2014, 11:22 PM
انگار داروخانه هم میداند زخم خورده ایم



که همیشه باقیمانده ی پولمان را چسب زخم میدهند...!!!

mahgam
Monday 13 January 2014, 06:38 AM
باتوگفتم حذر از عشق ندانم
سفراز پیش تو هرگزنتوانم
اشکی از شاخه فروریخت مرغ شب ناله تلخی زدو بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

فریدون مشیری

navid_bikas71
Monday 13 January 2014, 03:45 PM
قصه ی اصحاب کهف یک شوخیست...



اینجا یک روز که بخوابی از یاد همه خواهی رفت ...!!!

Pelk_lk
Monday 13 January 2014, 05:14 PM
یک رابطه بزرگ و ماندنی حول دو محور می چرخد:

نخست: تحسین شباهت ها
و
سپس: احترام به تفاوت ها

navid_bikas71
Monday 13 January 2014, 11:11 PM
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺭﻓﺘﯽ ؟؟؟



خداحافظ !!!



ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺮﻭ ﻗﺎﻃﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻧﺸﯽ . . . !!!

morteza3164
Tuesday 14 January 2014, 09:43 AM
You can see links before reply

navid_bikas71
Tuesday 14 January 2014, 12:00 PM
تو کجایی سهراب…!؟؟؟





ماهی ها را کشتند...





آب را گل کردند...





گفته بودی قایقی خواهم ساخت! قایقت جا دارد؟





من هم مثل تو از اهل زمین بیزارم...!!!

shadighafari
Tuesday 14 January 2014, 08:56 PM
دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است...

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است...قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!

soozney
Tuesday 14 January 2014, 10:06 PM
دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است...

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است...قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!



لحظه ای بغض مرا می شکند
تا بران گویم از آن شور که در دل دارم
دل چیست؟
دل همان بغض من است
یا که گنجیست کلیدش نیست آن
چشم دیدن تیز است نه به آن تیزی دل
هر دو در بهر تواند
مست در گوشه رخساری چند
تا برآرم سخنی
می شمارم ایام
می سپارم شب و روز
خرم آن روزم اگر باز آید
در سکوت است قلم می شکند
معبود (تهی)

navid_bikas71
Tuesday 14 January 2014, 11:17 PM
چه اشتباه بزرگی ست



تـلـخ کـردن زنـدگـیـمـان



بـرای کـسـی کـه در دوری مـا ،



شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگـیـش را سـپـری مـی کـنـد . . .!!!

morteza3164
Wednesday 15 January 2014, 09:14 AM
لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تا بستانی کام جهان از لب جام


در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است

این از لب یار خواه و آن از لب جام

navid_bikas71
Wednesday 15 January 2014, 11:57 AM
اسمت را مـوج مـیبــرد،



خودت را کَشتی،





موهایت را باد





و یادت را...





دفتر گم‌ شــده‌ام






اسمم را





سنگــی نگــه مــیدارد





خــودم را گــوری،





و یـادم را...



مهـم نیســت . . . !!!

morteza3164
Wednesday 15 January 2014, 07:26 PM
به ما میگفتند نبایدپپسی بخورید، گناه دارد! وقتی به تهران آمدم اولین کاری که کردم ازیک دستفروشی یک پپسی گرفتم. درش تالاپ صداکرد و بازشد بعدکه خوردم دیدم خیلی شیرین است آن روز نتیجه گرفتم که گناه شیرین است!! "حسین پناهی"

navid_bikas71
Wednesday 15 January 2014, 07:36 PM
بلبلی بودم و گشتم به غلط عاشق خس
بلبل و عشق خس و خار غلط باشد و بس

ای دریغا که خسی را به غلط خواندم گل
بدتر آنکه گلی را به غلط خوانی خس

صید شاهین نظربخت بلندی دارد
لاشه باشد که بود درخور صید کرکس

ره به منزل نبرد راه ضلالت پیمای
گرچه صدبار به گوشآیدش آواز جرس

عرصه ی جلوه مادرخور جولان تو نیست
نسبت ما و تو شد نسبت سیمرغ و مگس

عشق را حرمت میخانه نگهدار که نیست
محرم این حرم قدس هوادار هوس

نیست در آب کرج لطف و صفایی یارب
فرجی تا برسم بر کرجی های ارس

یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس

شهریارا چه غمت هست که غمخوارت نیست
غمگسار تو سرشک شب تنهایی وبس

shadighafari
Wednesday 15 January 2014, 11:58 PM
آن‌قدر مهربان بود براي اينکه مردم در زمستان سرما نخورند سرشانکلاه مي‌گذاشت و در فصول ديـــگر کلاه‌شان را بر مي‌داشت.

morteza3164
Thursday 16 January 2014, 08:25 AM
You can see links before reply

navid_bikas71
Thursday 16 January 2014, 03:00 PM
عشق :اشتباه فاحش در تشخیص یک آدم معمولی از بقیه ی آدمهای معمولی است...!!! :46:

morteza3164
Thursday 16 January 2014, 06:13 PM
You can see links before reply

navid_bikas71
Thursday 16 January 2014, 10:55 PM
بازی حکم یادم داد


وقتی “ تک ” باشی ،

حتی از “شاه” هم سرتری...!!!

shadighafari
Thursday 16 January 2014, 11:28 PM
مشکلات خود را به همه و هر کسی نگویید ...بیست درصد آنها نمی توانند به شما در حل مشکلتان کمکی کنند و هشتاد درصد باقیمانده نیز از اینکه دچار مشکل شده اید خوشحال خواهند شد ...هر کسی محرم اسرار و لایق مشورت نیست ...

fanoos
Friday 17 January 2014, 01:24 AM
زندگی را با چیزهای ساده پر باید کرد
ساده ها سطحی نیستند... :57:

Pelk_lk
Saturday 18 January 2014, 11:59 AM
کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را،
این که عشق، تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر...

کم کم یاد می گیری که حتی نور خورشید هم می سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد
یاد می گیری که می توانی تحمل کنی...
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد می گیری که خیلی می ارزی...

(خورخه لوییس بورخس)

navid_bikas71
Saturday 18 January 2014, 10:12 PM
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم



نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم



برای اینکه نگذارم آنها بیایند...

shadighafari
Sunday 19 January 2014, 10:49 PM
رودها در جاری شدن
و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها با قله ها
و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند
وانسان ها
همه ي انسان ها
با عشق، فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که می دانم ناتوانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
اما نباشد، هرگز نباشد
که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد

navid_bikas71
Sunday 19 January 2014, 11:14 PM
این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست



آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ها اندازه تو هستند...

morteza3164
Tuesday 21 January 2014, 10:47 AM
You can see links before reply


فراموشم نکن شاید سالها بعد، در گذرخیابانها از کنار هم، بگویی آن

غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود…

navid_bikas71
Tuesday 21 January 2014, 12:22 PM
واحد اندازه گیرى فاصله "متر" نیست بلكه "اشتیاق" است



مشتاق كه باشى حتى یک قدم هم فاصله اى دور است...!!!

farhood72
Tuesday 21 January 2014, 05:25 PM
ته فنجانم عکس کفش های توست.فقط نمیدانم می آیی را می روی

navid_bikas71
Tuesday 21 January 2014, 05:33 PM
مهم نیست اینجا كجاست؟




بى تو همه جا دور است... !

shadighafari
Tuesday 21 January 2014, 11:02 PM
ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻤﺖ " ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ " ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺩ ...ﺷﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ...ﺗﻮ ﺭﺍﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ" ﺩﻋﺎ" ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ

navid_bikas71
Wednesday 22 January 2014, 11:28 AM
همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست...



گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی !!!

(اگه قدیمی بود ببخشید:9:)

shadighafari
Wednesday 22 January 2014, 10:37 PM
من
همیشه شرمنده"تو" ام..خانه ام مرز بین خواب و بیداریست!
زیر پلک کابوسها..
مرا ببخش
اگردوستت داشتم وکاری از دستم بر نمی امد.......................................

navid_bikas71
Wednesday 22 January 2014, 11:03 PM
آنـــقدر نـفس مـی کــشم




تـــا تمـــام شـود




همـه ی آن “هـــوایــی” کـه




ســـراغ تـــو را مـی گــــیـرد

shadighafari
Thursday 23 January 2014, 10:46 PM
تو
شعر نمی گویی
حرف نمی زنی
تصویری شده ای
در قابی
که من
هر صبح
با آن
حرف می زنم
برایش
شعر می گویم

navid_bikas71
Thursday 23 January 2014, 11:02 PM
مساحت ِ خلوتــم را پُـر کن

فرقی نمی کند

عمودی یا افقی

همــین که ضلـعی از چهار دیواری ام باشی

کافیــست...

farhood72
Friday 24 January 2014, 09:35 AM
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

navid_bikas71
Friday 24 January 2014, 12:25 PM
کــــــــاش آدم ها بعــــد از محبت دیـــــدن بــــــــاز هــــــــم آدم میماندند...

کاش...!!!

taherkhadangi
Friday 24 January 2014, 02:58 PM
میگذرد

navid_bikas71
Friday 24 January 2014, 03:59 PM
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :

پدر تنها قهرمان بود



عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد


بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود


بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند


تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند


تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود... !

shadighafari
Friday 24 January 2014, 11:58 PM
دست به صورتم نزن !
می ترسم بیفتد . . .
نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد . . .
سیل اشک هایم تو را با خود ببرد . . .
و باز من بمانم و تنهایی . . .

navid_bikas71
Saturday 25 January 2014, 12:36 PM
روا نبود که اینجوری ، از دلِ تو جا بمونم


روا نبود ، با اینهمه ، تنهایی تنها بمونم


حیف دلم که پیشِ تو ، موند و به هیشکی دل نبست


حیف دلِ صبورِ من ، که عاشقت بوده و هـــــــست...

mahgam
Sunday 26 January 2014, 06:35 AM
همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست

گاهی سکوت می کنم تا بفهمی چه بی صدا باختی

farhood72
Sunday 26 January 2014, 08:01 AM
رفیق!!!!
مبادا "گرفته" باشی....
که شهری را به "نماز آیات" وا میدارم....

Pelk_lk
Sunday 26 January 2014, 07:54 PM
فاصله، عشق های معمولی را از بین می برد و عشق های بزرگ را شدت می بخشد؛
همچون باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می سازد!

navid_bikas71
Wednesday 29 January 2014, 09:09 PM
اشتباه اصلی ما در زندگی

هزاران کار غلطی نیست که انجام میدهیم،

بلکه هزاران کار درستی است که

برای اشخاص غلط انجام میدهیم

Pelk_lk
Sunday 2 February 2014, 06:00 PM
هر روز وقتی زندگی را از سر خط می نویسیم، باید گوشه چشمی به انتهای خط داشته باشیم تا کج ننویسیم.

shadighafari
Sunday 2 February 2014, 10:23 PM
تـــــو مـــــرا نـادیــــده بـگـیــــر . . .
و مــــــــن بـدنـــم روز بـــه روز کـبـــــودتـر مـی شــــود…
از بــــــس . . . خــــودم را مـی زنـــــم ، بـــــه نـفـهـمـــی . . . !!!

navid_bikas71
Sunday 2 February 2014, 10:48 PM
اينقدر خودت رو نگير




اينقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن




وقتي کسي به تو ابراز علاقه کرد




فکر نکن که فوق العاده اي




شايد اون کم توقعه...!!!

fanoos
Sunday 2 February 2014, 11:35 PM
چقدر عاقلند
آنهایی که در عشق احمقند

ویکتور هوگو

navid_bikas71
Monday 3 February 2014, 11:37 AM
کاش تو تقویم روز نامرد هم داشتیم که بشه به بعضیا تبریک گفت...!!!

shadighafari
Tuesday 4 February 2014, 03:25 AM
می‌بویم گیسوانت را
تا فرشته‌ها حسودی کنند.
شانه می‌زنم موهایت را
تا حوری‌ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می‌گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند …

navid_bikas71
Tuesday 4 February 2014, 06:06 PM
زندگی به من آموخت که

همیشه منتظر حمله احتمالی کسی باشم که


به او محبت فراوان کرده ام...!!!

navid_bikas71
Wednesday 5 February 2014, 11:01 PM
تو چه گفتي سهراب ؟
قايقي خواهم ساخت ...
با کدوم عمر دراز ؟
نوح اگر کشتي ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
ساليان طول کشيد، عاقبت اما ساخت
پس بگو اي سهراب ... شعر نو خواهم ساخت
بيخيال قايق ....
يا که ميگفتي ....
تا شقايق هست زندگي بايد کرد؟
اين سخن يعني چه؟
با شقايق باشي.... زندگي خواهي کرد
ورنه اين شعرو سخن
يک خيال پوچ است
پس اگر ميگفتي ...
تا شقايق هست، حسرتي بايد خورد
جمله زيباتر ميشد
تو ببخشم سهراب ...
که اگر در شعرت، نکته اي آوردم، انتقادي کردم
بخدا دلگيرم، از تمام دنيا، از خيال و رويا
بخدا دلگيرم، بخدا من سيرم، من جواني پيرم
زندگي رويا نيست
زندگي پردرد است
زندگي نامرد است، زندگي نامرد است...!!!

morteza3164
Saturday 8 February 2014, 10:35 AM
You can see links before reply

farhood72
Saturday 8 February 2014, 10:40 AM
پیدا کردن هر حقیقتی ارزش جستجوی آن را دارد و حقیقت در نظر من، پیدا کردن مطلوبی است که زندگی و مردگی من به خاطر آن باشد "کی یرکه گارد"

morteza3164
Saturday 8 February 2014, 11:23 AM
You can see links before reply
کــ ـاش بـ ـه جـ ـای حــجـــاب ،

حـــیـا اجـبـ ـاری بـ ـود !

شـــرف اجـبـ ـاری بـ ـود !

راسـ ـتــی و درسـ ـتــی اجـبـ ـاری بـ ـود !

کــ ـاش داشـتـن مـعـرفـت و وجــدان اجـبـ ـاری بـ ـود !

کــ ـاش یـ ـه ذره انــسـانـیـت اجـبـ ـاری بـ ـود ! ...

navid_bikas71
Saturday 8 February 2014, 12:34 PM
یه قانون :


اونی که آرزوته آویزونه یکی دیگس


اونی که آویزونته آرزوی یکی دیگس

feedback
Saturday 8 February 2014, 03:30 PM
همه چیزهای از دست رفته روزی برمیگردند, اما درست وقتی که یاد میگیریم
بدون انها زندگی کنیم.
****ژوزه ساراماگو*****

navid_bikas71
Saturday 8 February 2014, 11:29 PM
انصاف نيست دنيا آنقدر کوچک باشد که آدم هاي تکراري را روزي هزار بار ببيني


و آنقدر بزرگ باشد که نتواني آن کس را که دلت ميخواهد حتي يک بار ببيني...!!!

Pelk_lk
Saturday 8 February 2014, 11:34 PM
کاش یاد بگیریم برای خالی کردن خودمان، کسی را لبریز نکنیم...

navid_bikas71
Sunday 9 February 2014, 01:00 AM
لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتي اگر خدا عقدمان را ببندد

داغيِ لبت ، جهنم من است
حتي اگر فرشتگان سرود نيکبختي بخوانند

هم آغوشي با تو ، هم خوابگيِ چرک آلودي ست
حتي اگر خانه ي خدا خوابگاهمان باشد

فرزندمان، حرام نطفه ترين کودک زمين است
حتي اگر تو مريم باشي و من روح القدس

خاتون من
حتي اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
يک بوسه
يک نگاه حتي
حرامم باد
اگر تو عاشق من نباشي...!!!


احمد شاملو

morteza3164
Monday 10 February 2014, 10:31 AM
هرکجا عبرت به درس وعظ رهبر می‌شود


صورت پست و بلند دهر منبر می‌شود


چشم حرص افزود مقدار جهان مختصر


همچو اعداد اقل کز صفر اکثر می‌شود


غیر آغوش فنا سرمنزل آرام نیست

کشتی ما را همان‌گرداب‌، لنگر می شود


در محبت بیش از این ناکام نتوان زیستن

ازگداز آرزوها زندگی تر می‌شود


از سلامت اینقدر آواره‌گرد خفتیم

گرد ماگر بشکند سد سکندر می‌شود


آه عالم‌سوز دارد رشتهٔ پرواز ما

شعلهٔ آتش پر و بال سمندر می‌شود


آخرکار من و مای جهان بیرنگی‌ست

می‌گدازد این‌عرض چندان‌که جوهر می‌شود


راحت جاویدم از پهلوی عجز آماده است

سایه در هر جا برای خویش بستر می‌شود


ناتوان رنگم ‌، سراغ شعله‌ام از دود پرس

نیست جز آه حزین‌، چو ناله لاغر می‌شود


قامت خم خجلت عمر تلف‌ گردیده است

هرقدر مینا تهی شد سرنگونتر می‌شود


بسکه بیدل زین چمن پا در رکاب وحشتم

بر سپند شبنم من غنچه مجمر می‌شود

navid_bikas71
Monday 10 February 2014, 12:56 PM
ما نسلي هستيم
که روزهــا ميخــوابيــم
و شبــهـا بيـــــداريـــم !

چــون...

تــاريـکي شب ، بـــرامــون
قــابــل تحمـّـل تــر از "تـــاريــکي" روزهــامــونــه ...!!!

feedback
Tuesday 11 February 2014, 02:50 PM
در زندگی هرگز اشتباه نکن

اگر اشتباه کردی عذر خواهی نکن

اگر عذر خواهی کردی التماس نکن

اگر التماس کردی دیگر زندگی نکن

*** ناپلئون بناپارت****

navid_bikas71
Tuesday 11 February 2014, 10:16 PM
وقتي مرا در آغوش مي گرفت چشمانش را مي بست …
نمي دانم از احساس زيادش بود يا خود را در آغوش ديگري تصور مي کرد ؟!؟!

Pelk_lk
Tuesday 11 February 2014, 11:13 PM
دل به زر و زیور نبند،
زیرا بزرگ ترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه این الماس بر گردن همه می درخشد.

(چارلی چاپلین، در نامه ای به دخترش)

navid_bikas71
Wednesday 12 February 2014, 01:29 PM
عشق بازی کار فرهاد است و بس...


دل به شيرين داد و ديگر هيچکس...


مهر امروزی فريبی بيش نيست

مانده ام حيران که اصل عشق چيست...!؟؟!؟!؟!؟

shadighafari
Wednesday 12 February 2014, 11:31 PM
من!
همه ی تیره روزی هایمان از این "منیت" است...
از این خودبینیِ مطلق!
چه زیباست حداقل برای یک بار هم که شده
"ما" را مشق کنیم...!

morteza3164
Thursday 13 February 2014, 11:32 AM
تمام احساس من خلاصه ایست
از مهربانی هایت که هوای عشق تو را دارد
راز نگاه تو را دارد ، مثل چشمه ای زلال در قلبم میجوشد
و در احساس تو جاری میشود …

ولنتاين بر عاشقان مبارك

navid_bikas71
Thursday 13 February 2014, 03:44 PM
در همين حوالي کساني هستند که


تا ديروز ميگفتند بدون تو نفس هم نمي توانند بکشند…


اما حالا در آغوش ديگري نفس نفس مي زنند...!!!

morteza3164
Sunday 16 February 2014, 09:30 AM
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛
نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم !!!

navid_bikas71
Sunday 16 February 2014, 01:43 PM
تمام برگ های دفترم تمام شد

قلمم به پایان رسید دستم سست شد

چه سرمشقی دادی به من ...؟ هنوز هم می نویسم:

" دل دادن خطاست "

Pelk_lk
Sunday 16 February 2014, 10:23 PM
گر مذهب مردمان عاشق داری
یک دوست بسنده کن که یک دل داری...

navid_bikas71
Sunday 16 February 2014, 10:59 PM
از سگ کمتر است

کسی که به وفایش اعتباری نیست...

قلاده اش را باز کن تا برود ...!!!

feedback
Monday 17 February 2014, 01:14 PM
ﺁﺩﻣـﺎﯼ ﺩﻟﺘــــــــــﻨﮓ ....
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﻧﺪ؛
ﯾﻬﻮ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻭﻧﻨﺪ ﺍﻭﻧﻮﺭﯼ ، ﯾﮑﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﺸﻦ .
ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﭼـﺸﺎﺷـﻮﻥ ﭘـُـﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺸﻪ
ﺍﻣﯿــﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻦ !!

navid_bikas71
Monday 17 February 2014, 06:33 PM
محال است ببخشم کسی را که...

وسط خنده هایم

وقتی به یادش می افتم...

گریه ام میگیرد....!!!

violin460
Monday 17 February 2014, 07:43 PM
هه ...
خنـــــده ای را به هقهق گریـــــه هایت میپــــسندم
من دلم شــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــوق میخواهد
شوق دیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــدار...

navid_bikas71
Monday 17 February 2014, 08:59 PM
ایــــن روزهــــا حقیقــــت ایــــن اســــت ...

فرودگاها بوسه های بیشتری از سالن های عروسی به خود دیده اند

و دیوارهای بیمارستانها بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند . . . . !

morteza3164
Wednesday 19 February 2014, 10:02 AM
You can see links before reply
تـــو باشی
من
قدم به قدم فـــدایت می‌شوم
تــــو باشی
از لحظه های دلتنگی
جــــلو می‌زنم
به تـــــمام درهای بسته
دهــــن كجی می‌كنم
به بن بست ها ...
به خیابان هایی همه با یك نام ...

دوســــت دارم
تو باشی و من
نشانی ها را گـــــم كنم
راه خانه را هم نـــــدانم
تا همه بفهمند
برای مـــــنِ كـــم حواس
خانه آنجاست
كه تــــو باشی
و من
قدم به قدم
فدایت شوم

ماندانا طورانی

navid_bikas71
Wednesday 19 February 2014, 11:56 AM
پر از اشکم...

ولی میخندم به سختی !

به قول فروغ که میگفت:

شهامت میخواهد سردباشی و گرم بخندی ...!!!

navid_bikas71
Friday 21 February 2014, 08:47 PM
اوج خوشبختی ست ،

وقتی کسی باشد که تو را

آنگونه دوست داشته باشد، که دلت می خواهد... !

morteza3164
Saturday 22 February 2014, 05:29 PM
گر صفایی به جهان است از صفای پدر است
خوشتر از نغمه داود صدای پدر است
اهل علم و ادب ار دست پدر میبوسند
ضامن عزت فرزند دعای پدر است

navid_bikas71
Sunday 23 February 2014, 01:38 AM
عجیب دلتنگم...

واسه روزایی که عجیب دلتنگم بودی...!!!

morteza3164
Wednesday 5 March 2014, 08:41 AM
وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای

کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست


ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد

خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست


هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی

ما شانه می‌کشیم بهر جا که تار موست


از تیرگی و پیچ و خم راههای ما

در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست


با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم

مشتاق روی تست هر آنکسی که خوبروست


گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد

هر چند دل فریبد و رو خوش کند عدوست


در پیش روی خلق بما جا دهند از انک

ما را هر آنچه از بد و نیکست روبروست


خاری بطعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ

خندید گل که هرچه مرا هست رنگ و بوست


چون شانه، عیب خلق مکن موبمو عیان

در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست


زانکس که نام خلق بگفتار زشت کشت

دوری گزین که از همه بدنامتر هموست


ز انگشت آز، دامن تقوی سیه مکن

این جامه چون درید، نه شایستهٔ رفوست


از مهر دوستان ریاکار خوشتر است

دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست


آن کیمیا که میطلبی، یار یکدل است

دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست


پروین، نشان دوست درستی و راستی است

هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست

navid_bikas71
Wednesday 5 March 2014, 08:19 PM
حیف که روی تو غیرت دارم،
وگرنه روسریت را
از همین سطر باز می کردم
که همه ببینند
چه خیالی بافته ام
از موهایت...!!!

morteza3164
Tuesday 11 March 2014, 09:07 AM
You can see links before reply

morteza3164
Wednesday 19 March 2014, 03:58 PM
You can see links before reply

Sohshad
Thursday 20 March 2014, 02:23 PM
از #مـــــرگ (You can see links before reply %B1%DA%AF) مـیـــترســـم

فـقــط

بــــخــاطـــر

اشــکــــــــهــــــای

"مــــ♥ـــادرم"...!!

morteza3164
Thursday 20 March 2014, 04:15 PM
سال نو
سال نكو
سال بهار آرزو
هفت سين من
شادي تو
شادي مستانه تو
در دلم خانه عشق
خانه ي گلهاي بهشت
بهترين لحظه من
لحظه تحويلي عشق

سال نو مبارك

rojin3581
Tuesday 25 March 2014, 08:06 PM
عزیزم خیلی زیبا بود.افرین:12::guitarplay2::ilovemusic:

- - - Updated - - -

افرین

mahgam
Wednesday 26 March 2014, 06:13 AM
موی تو سلسله، دل در خم آن سلسله هاست
دل من مجنون ز پی ت همسفر قافله هاست
در همه شهر ز عشق من و تو ولوله هاست
« بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست »

شب و دلتنگی و این چشم پر از حسرت خواب
منم و شوق وصال تو و در یای سراب
نقش روی تو که افتاده در این جام شراب
« مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست »

باغبان هسته ی محنت به دلم می کارد
غم عشق تو چو باران به سرش می بارد
نیست عقلی که ز رسوا شدنم وادارد
« آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست »

عشق شمشیر غم آگین به دل انگیختن است
شوق وصل و غم هجران به هم آمیختن است
آخر عاشقی از دار غم آویختن است
« بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست »

چشم امید من و حادثه کوری و عشق
شوق دیدار تو و حسرت و رنجوری و عشق
با زبان دل خشکیده ام از شوری و عشق
« باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست »

جمهور سمیعی

morteza3164
Sunday 30 March 2014, 04:58 PM
You can see links before replyفهمیدن احساسِ مــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــن
کار سختی نیست . . .
پاسخ به آن است که از هر کسی بر نمی آید !!!

morteza3164
Monday 19 May 2014, 07:22 PM
You can see links before reply

navid_bikas71
Sunday 8 June 2014, 02:44 PM
10710

navid_bikas71
Monday 9 June 2014, 11:36 AM
10712

آنچه از اندازه ، بیشتر است ، نابودی در پی دارد. آب مایه زندگی است اما زیادش آدمی را غرق و نابود می کند .

navid_bikas71
Thursday 12 June 2014, 12:37 PM
10713

navid_bikas71
Sunday 15 June 2014, 04:13 PM
10715

navid_bikas71
Wednesday 18 June 2014, 08:40 AM
10717

shadighafari
Wednesday 18 June 2014, 10:28 PM
سرانجام عشق چه شد؟؟؟
تویی که رفتی
منی که جا مندم
وخدایی که هیچوقت در امور عاشقانه دخالت نمی کند!!

navid_bikas71
Thursday 19 June 2014, 12:41 PM
10723

navid_bikas71
Monday 23 June 2014, 01:32 AM
10731

navid_bikas71
Friday 4 July 2014, 01:31 PM
10748

morteza3164
Sunday 6 July 2014, 01:17 PM
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما


یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما


نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما

یا دل بر ما فرست یا دلبر ما

navid_bikas71
Sunday 6 July 2014, 11:08 PM
10752

morteza3164
Monday 7 July 2014, 06:48 PM
You can see links before reply




در فروبسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم: "هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست"!
بیستون را یاد آور، دستهایت را بسپار به کار،
کوه را چون پرِ کاه از سر راهت بردار!
و چه نیروی شگفت انگیزیست،
دست هایی که به هم پیوسته ست!

فریدون مشیری

morteza3164
Friday 8 August 2014, 09:33 PM
نسیم عشق ز کوی هوس نمی‌آید

چرا که بوی گل از خار و خس نمی‌آید


ز نارسایی فریاد آتشین فریاد

که سوخت سینه و فریادرس نمی‌آید


به رهگذار طلب آبروی خویش مریز

که همچو اشک روان باز پس نمی‌آید


ز آشنایی مردم رمیده‌ایم رهی

که بوی مردمی از هیچ کس نمی‌آید

morteza3164
Tuesday 11 August 2015, 05:05 PM
با دل گفتم: به عالم کون و فساد


تا چند خورم غم؟ تنم از پا افتاد



دل گفت: تو نزدیک به مرگی، چه غم است


بیچاره کسی که این دم از مادر زاد

zohre3tar
Monday 31 August 2015, 04:16 PM
اشک هایی که پس از هر شکست میریزیم
همان عرق هاییست که برای پیروزی نریخته ایم

هیتلر