PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاه کن که نريزد، دهی چو باده بدستم



aryavira
Thursday 26 July 2012, 10:57 AM
نگاه کن که نريزد، دهی چو باده بدستم
فدای چشم تو ساقی، بهوش باش که مستم

کنم معالجه يکسر به صالحان می کوثر
بشرط آنکه نگيرند اين پياله ز دستم

ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند
بوجه خير و تصدق، هزار توبه شکستم

چنين که سجده برم بی حفاظ پيش جمالت
بعالمی شده روشن که آفتاب پرستم

کمند زلف بتی گردنم ببست به مويی
چنان فشرد که زنجير صد علاقه گسستم

نه شيخ ميدهدم توبه و نه پير مغان می
ز بس که توبه نمودم، زبس که توبه شکستم

ز گريه آخرم اين شد نتيجه در پی زلفش
که در ميان دو دريای خون فتاده نشستم

ز قامتت چه گرفتم قياس روز قيامت
نشست و گفت قيامت بقامتيست که هستم

نداشت خاطرم انديشه يی ز روز قيامت
زمانه داد به دست شب فراق تو، دستم

بخيز از بر من، که از خدا و خلق، رقابت
بس است کيفر اين يک نفس که با تو نشستم

حرام گشت به يغما بهشت تو، روزی
که دل به گندم آدم فريب تو بستم[/COLOR][/SIZE]