PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 [25] 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57

Nassim_Agha
Thursday 21 October 2010, 10:53 PM
:-)
بسیار زیبا بود مثل خود شما
حالا من از کجا شعری به این زیبایی پیدا کنم که با "ی" هم شروع شود؟!!
:-( خوب نمیشه!

یاران که در این بساط کردند نزول

بعضی به ادب بدند و بعضی به فضول

هر یک به گمان خویش راجع گشتند

نیکان به علا شدند و بدها به سفول

zibaaa
Thursday 21 October 2010, 11:02 PM
لطف داری نسیم جان ، شما هر چی بگی زیباست به علاوه فکر میکنم اشعارفروغی بسطامی درمقایسه با خیام زیاد هم عالی نباشه!(از خیام بود دیگه؟)

ل؟؟(ی من جبران کردی؟)

لب شیرین لبان را خصلتی هست

که غارت می کند هوش لبیبان

Nassim_Agha
Thursday 21 October 2010, 11:03 PM
نه از مولانا بود. بله دیگه ما هم تلافی کردیم!


نی آب روان ز ماهیان سیر شود

نی ماهی از آن آب روان سیر شود

نی جان جهان ز عاشقان تنگ آید

نی عاشق از آن جان جهان سیر شود

zibaaa
Thursday 21 October 2010, 11:04 PM
دیشب به جرم آنکه ز هجران نمرده ایم

امروز بهر کشتن ما صد بهانه داشت!

Nassim_Agha
Thursday 21 October 2010, 11:17 PM
تا مدرسه و مناره ویران نشود

اسباب قلندری بسامان نشود

تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود

یک بنده ی حق بحق مسلمان نشود

zibaaa
Thursday 21 October 2010, 11:27 PM
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو

خواهم که نخواهم دگرم هیچ نظر نیست

Nassim_Agha
Thursday 21 October 2010, 11:38 PM
تا حاصل دردم سبب درمان گشت

پستیم بلندی شد و کفر ایمان گشت

جان و دل و تن حجاب ره بود کنون

تن دل شد و دل جان شد و جان جانان گشت

zibaaa
Thursday 21 October 2010, 11:42 PM
تا تو تویی از تو عاشقی ناید راست

خویش بباید فروخت عشق بباید خرید

کار کن ار عاشقی بار کش ار مفلسی

زانکه بدین سرسری یار نگردد پدید

خودم کیف کردم!

Nassim_Agha
Thursday 21 October 2010, 11:51 PM
فکر نمی کنیید که مصرع اول قاعدتا باید چیزی شبیه به :
تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست
باشه تا وزن درست باشه!

در راه طلب عاقل و دیوانه یکیست

در شیوه ی عشق خویش و بیگانه یکیست

آنرا که شراب وصل جانان دادند

در مذهب او کعبه و بتخانه یکیست

zibaaa
Thursday 21 October 2010, 11:55 PM
نه نسیم جان این بیت مطلع غزل نبود (از ابیات وسط بود!) همون راست درسته!

تیغ به خفیه می خورم آه نهفته میکشم

گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان

Nassim_Agha
Friday 22 October 2010, 12:08 AM
ولی وزن مصرع اول با سه تای بعدی نمی خونه! خودت اگه یه بار بخونی متوجه می شی!

نامدگان و رفتگان از دو کرانه ی جهان

سوی تو می دوند هان ای تو همیشه در میان

پیش تو جامه در برم نعره زند که بردرم

آمدنت که بنگرم گریه نمی دهد امان

zibaaa
Friday 22 October 2010, 12:20 AM
شاید هم حق با تو باشه! نمی دونم.

نه دین ما به جا نه دنیای ما تمام

از حق گذشته ایم و به باطل نمی رسیم

Nassim_Agha
Friday 22 October 2010, 12:30 AM
مهتاب سرد می گذرد بر رخان تو

خاموش گشته است به شب چشمکان تو

آن چشمکان که کندوی خورشید شهدهاست

در زیر شعله ی سیه زلفکان تو

با آه گرم خویش به ژرفای ماهتاب

یاقوت ماه و مستی رویا لبان تو

یا پاره های آتش آن بوسه های من

سوسو زنان به نیمه شبان دهان تو

آن بوسه ها که بر لب تو شعله زد ز عشق

وز آن به رقص جان من آمد به جان تو

وینک خموش گشته و بر سنگ چین خویش

استاده است خسته و خامش شبان تو

غمگین از آنکه می گذرد ماهتاب سرد

بر لحظه های خفته و سرد رخان تو

zibaaa
Friday 22 October 2010, 12:33 AM
وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنیم

ما چه داریم که از ما ببرد یا نبرد؟

شب خوش

tavalode_1fereshteh
Friday 22 October 2010, 12:11 PM
دل گفت فروکش کنم این شهرببویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

mahour.M
Friday 22 October 2010, 02:26 PM
دل من در هواي روي فرخ
بود آشفته همچون موي فرخ
به جز هندوي زلفش هيچ كس نيست
كه برخوردار شد از روي فرخ

tavalode_1fereshteh
Friday 22 October 2010, 07:40 PM
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست
چون کوی دوست هست بصحرا چه حاجتست
جانا به حاجتی که ترا هست با خدا
کاخردمی بپرس که مارا چه حاجتست

mika120
Friday 22 October 2010, 09:33 PM
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود

tavalode_1fereshteh
Friday 22 October 2010, 10:26 PM
دود اگر بالا نشیند کسرشأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
گر تو دیدی ناکسان بالا نشینند غم مخور
روی دریا کف نشیند، قعر دریا گوهر است

Avazekhan
Saturday 23 October 2010, 11:22 AM
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید
بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

obvious
Saturday 23 October 2010, 11:36 AM
احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ای می زند جرس...

bitaraha
Saturday 23 October 2010, 12:07 PM
سبز سبزم ریشه دارم
من درختی استوارم....

mika120
Saturday 23 October 2010, 01:37 PM
مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم

zibaaa
Saturday 23 October 2010, 06:43 PM
می ترسم از خرابی ایمان که میبرد

محراب ابروی تو حضور نماز من!

tavalode_1fereshteh
Saturday 23 October 2010, 06:44 PM
نازم به ناز اون نازی که ننازد به ناز خویش
مارا به ناز ناز فروشان نیازی نیست

mika120
Saturday 23 October 2010, 07:28 PM
تمام هستي من آينه تاريكي ست
كه تو را تكرار كنان
به سحرگاه شكفتنها و رستنهاي ابدي خواهد برد

tavalode_1fereshteh
Saturday 23 October 2010, 10:13 PM
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند

Avazekhan
Saturday 23 October 2010, 10:51 PM
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
سعدی

tavalode_1fereshteh
Saturday 23 October 2010, 10:55 PM
آری آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من دگر به پایان نمی اندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

Avazekhan
Saturday 23 October 2010, 11:00 PM
تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست
باز هم سعدی!

tavalode_1fereshteh
Saturday 23 October 2010, 11:05 PM
تا عمر باشد به دنیا ما رفیقیم
ترس از آن دارم بمیرم حس کنی ما نارفیقیم

Avazekhan
Saturday 23 October 2010, 11:08 PM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Saturday 23 October 2010, 11:12 PM
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می نداشتیم

Nassim_Agha
Saturday 23 October 2010, 11:22 PM
مرا اميد وصال تو زنده مي‌دارد

و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک

غول غمگين
Saturday 23 October 2010, 11:33 PM
كار دلم به جان رسد، كارد به استخوان رسد
ناله كنم بگويدم، دم مزن و بيان مكن
ناله مكن كه تا كه من، ناله كنم براي تو
گرگ تويي شبان منم، خويش چو من شبان مكن

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 12:18 AM
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید*

چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو دمید

نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید

بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد

ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید

به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن

ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید

به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست

ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟

چه جای من؟ که در این روزگار بی فریاد

ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید

ازین چراغ توام چشم روشنایی نیست

که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید

گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز

که هست در پی شام سیاه صبح سپید

کراست سایه درین فتنه ها امید امان؟

شد آن زمان که دلی بود در امان امید

صفای آینه ی خواجه بین کزین دم سرد

نشد مکدّر و بر آه عاشقان بخشید

----------------------------------------------
* رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
(حافظ)

zibaaa
Sunday 24 October 2010, 11:04 AM
دو عالم را به یکبار از دل تنگ

برون کردیم تا جای تو باشد

Avazekhan
Sunday 24 October 2010, 11:25 AM
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
بگشای تربت را بعد ازوفات و بنگر
کزآتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 11:43 AM
درگذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی وشیرینی خود می گذرد
عشقها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
وفقط خا طره هاست
که چه شیرین چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند

Avazekhan
Sunday 24 October 2010, 12:00 PM
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست
حضرت حافظ

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 12:56 PM
تو شهی و کشور جان تراست

تو مهی و ملک جهان تراست

ز ره کرم چه زیان تو را

که نظر به حال گدا کنی؟

mika120
Sunday 24 October 2010, 01:14 PM
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم
غم اغيار مخور تا نكني ناشادم

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 01:56 PM
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را

مهر لب او بر در این خانه نهادیم

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود

بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر

جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

المنه لله که چو ما بی‌دل و دین بود

آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ

یا رب چه گدا همت و بیگانه نهادیم

Avazekhan
Sunday 24 October 2010, 02:21 PM
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
حضرت حافظ

Avazekhan
Sunday 24 October 2010, 02:22 PM
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست ، یا می صافی دوا کند
حضرت حافظ

mika120
Sunday 24 October 2010, 02:37 PM
داني كه را سزد صفت پاكي
آن كاو وجود پاك نيالايد

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 04:40 PM
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم
که دل به دست کمان ابروئیست کافر کیش

mika120
Sunday 24 October 2010, 05:28 PM
شراب گمرهي را مي شكستيم ار خم و ساغر
به پايان مي رسانديم اين خمار و سر گراني را
نشان پاي روباه است اندر قلعه امكان
بپر چون طاير دولت رها كن ماكياني را

mahour.M
Sunday 24 October 2010, 05:45 PM
او را كه دل از عشق مشوش باشد
هر قصه كه گويد همه دلكش باشد
تو قصهء عاشقان همي كم شنوي
بشنو، بشنو كه قصه شان خوش باشد

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 06:21 PM
دی با خیال روی تو تا صبح زیستم

در طول شب تمام دلم را گریستم

ما را چو باد بر سر زلفت گذشت عمر

یکدم چو باد هم به کنارت نزیستم

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 06:30 PM
ماییم و نوای بینوایی
بسم الله اگر حریف مایی
افلاس خران جان فروشیم
خز پاره کن و پلاس پوشیم

mika120
Sunday 24 October 2010, 06:33 PM
ما درين گلزار كشتيم اين مبارك سرو را
تا كه گردد باغبان و تاكه باشد آبيار

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 06:46 PM
راستی گویم به سروی مانَد این بالای تو

در عبارت می نیاید چهر مهر افزای تو

چون تو حاضر می شوی من غایب از خود می شوم

بس که حیران می بماند وهم در سیمای تو

کاشکی صد چشم از ین بی خوابتر بودی مرا

تا نظر می کردمی در منظر زیبای تو

در ازل رفته ست ما را با تو پیوندی که هست

افتقار* ما نه امروز است و استغنای تو

ما سراپای ترا ای سرو تن چون جان خویش

دوست می داریم و گر سر میرود در پای تو

**************
افتقار : نیاز و نیازمندی

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 07:27 PM
وگرخواهی که در دل راز پوشی

شکیبت باد تا با دل بکوشی

مرا از لعل تو بوسی تمام است

حلالم کن گر آن نیزم حرام است

mika120
Sunday 24 October 2010, 08:17 PM
تمام كارهاي ما نمي بودند بيهوده
اگر در كار مي بستيم روزي كارداني را

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 08:33 PM
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت

عمر بی حاصل ما اینهمه افسانه نداشت

mika120
Sunday 24 October 2010, 08:45 PM
تو گه سرگشته جهلي و گه گم گشته غفلت
سر و سامان كه خواهد داد اين بي خانماني را

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 09:10 PM
آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشی گریه کنی

کل دنیا سرا ب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 09:27 PM
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود

تعبیر رفت و کار به دوات حوله بود

چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت

تدبیر ما به دست شراب دوساله بود

آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت

در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود

از دست برده بود خمار غمم سحر

دولت مساعد آمد و می در پیاله بود

بر آستان میکده خون می‌خورم مدام

روزی ما ز خوان قدر این نواله بود

هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید

در رهگذار باد نگهبان لاله بود

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 10:51 PM
دود آه سینه نالان من

سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود

کس نمی بینم ز خاص و عام را

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 11:10 PM
آه از شوخی چشم تو که خونریز فلک

دید این شیوه مردم کشی و یاد گرفت

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 11:18 PM
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

Avazekhan
Sunday 24 October 2010, 11:19 PM
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 11:25 PM
هی من میخوام از حرف دال فرار کنم آخرش نمیشه

در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم
کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 11:26 PM
آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست

خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 11:29 PM
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود

Nassim_Agha
Sunday 24 October 2010, 11:34 PM
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست

گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست

چنان ز لذّت دریا پر است کشتی ما

که بیم ورطه و اندیشه ی کنارش نیست

کسی به سان صدف واکند دهان نیاز

که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیست

خیال دوست گل افشان اشک من دیده ست

هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست

نه من ز حلقه ی دیوانگان عشقم و بس

کدام سلسله دیدی که بی قرارش نیست

سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست

سری نماند که بر خاک رهگذارش نیست

ز تشنه کامی خود آب می خورد دل من

کویر سوخته جان منت بهارش نیست

عروس طبع من ای سایه هر چه دل ببرد

هنوز دلیری شعر شهریارش نیست

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 11:36 PM
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

تا که اسباب بزرگی فراهم بشود

2HM
Sunday 24 October 2010, 11:44 PM
تو همون پروانه ی باغچه ی حیاطمونی
***************************تو همون آوازه خون لحظه های شادمونی
تو میدونی که اگه با من نمونی
***************************من نه دارم یاری و غم خواری و نه همزبونی


این شعرو همین الان ساختم

2HM
Sunday 24 October 2010, 11:45 PM
ببخشید مثل اینکه یکم دیر تر از دوست عزیزم tavalode_1fereshteh (You can see links before reply) شعر رو ارسال کردم باید با حرف د شروع میکردم

tavalode_1fereshteh
Sunday 24 October 2010, 11:50 PM
ویرایشش کن یا حذفش کن

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 12:09 AM
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

تا که اسباب بزرگی فراهم بشود
فکر کنم درستش اینه: مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اما من با همون "د" میگم

در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری زکجا می بینم

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 07:52 AM
نه هرچی من بگم درسته.

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 03:15 PM
Baaaaaaaaaaaaaaale khob!
توکز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

mika120
Monday 25 October 2010, 04:13 PM
يك روز به شيدايي در زلف تو آويزم
زان دو لب شيرينت صد شور بر انگيزم

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 04:30 PM
من همان اشک سرد آسمانم

نقش دردی به دیوار زمانم

بی سرانجام و بی نام و نشانم

چون غباری به جا از کاروانم

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 04:33 PM
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن ازین ناحیت نه جای مقام...

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 04:42 PM
من خسته ایامم

ساقی تو آرامم کن

گمگشته ای درخویشم

ساقی تو پیدایم کن

با ساغر شیدایی

سرمست و شیدایم کن

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 04:48 PM
نه من از پرده ی تقوی بدر افتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 05:00 PM
تن تو مثل تبر،تن من ریشه سخت

تپش عکس یه قلب،مونده اما رو درخت

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 06:28 PM
ترا که دیده ز خواب و خمار باز نباشد...
ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی؟

mika120
Monday 25 October 2010, 06:50 PM
يكي از عقل مي لافد يكي طامات مي بافد
بيا كاين داوريها را به پيش داور اندازيم

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 06:59 PM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را بسان خویشتن دارم...

mika120
Monday 25 October 2010, 07:06 PM
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 07:07 PM
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

mika120
Monday 25 October 2010, 07:11 PM
يك نيمه ايران ز معارف همه دورند
نيمي شل و كورند
اندر كف كوران ستمديده عصا كو
گوش شنوا كو

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 07:38 PM
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
ناله زیر و زار من زارترست هر زمان
بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
سعدی

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 08:04 PM
نام من رفتست روزی بر لب جانان بسهو

اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 10:32 PM
زآن پیشتر که بردمد این آفتاب تلخ

ساقی مکن دریغ مرا از شراب تلخ

مستم کن آنچنان که نلرزم چو بنگرم

در روشنای تلخ حقیقت سراب تلخ

عمری به یاوه شعله به خون جگر زدم

تا سر برآورم مگر از ژرف خواب تلخ

بیداریم نبود و به حیرت تمام شد

ایّام شیب عمر پس از آن شباب تلخ

ای آخرین تصوّر تصویر دور دست

ای گل! که سهم من ز تو شد این گلاب تلخ

ای در نهایت عطش پر ز درد من

جامی لبالب از شررآلوده آب تلخ

در یاد توست قلب من آندم که در جهان

پنهان شود حقیقت من این حباب تلخ

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 10:38 PM
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد

که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 10:44 PM
زان پیشتر که علم فانی شود خراب...
ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن...

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 10:47 PM
نفس نفس اگر از باد بشنوم بویش

زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات

بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 10:47 PM
کفر و دین یکسره در شعله در افکنده منم

آنچه را داشته ام یکسره بازنده منم

مست و عریان و رها شاد ز بد نامی خویش

رایت عشق به هر کوی فرازنده منم

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 10:51 PM
مرا امید وصال تو زنده میدارد

وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 10:53 PM
کسی که نیست میان من و تو می چرخد

به روی ذهن و زبان مت و تو می چرخد

من و تو غافل از اوئیم و او به هر لحظه

چو خون میان رگان من و تو می چرخد

یقین ما و تو از او مشوّش است ولی

میان وهم و گمان من و تو می چرخد

ز بوسه نیست حضوری که خاصه تر امّا

به بوسه های دهان من و تومی چرخد

هنوز ما نگذشته ز حال تا فردا

میان سهم زمان من و تو می چرخد

گر فته در کف خود جدولی! ترازویی!

به لحظه های جهان من و می چرخد

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 10:57 PM
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود...

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 10:57 PM
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع

گرچه دربانی میخانه فراوان کردم

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 10:59 PM
مگر ز اشک که از دیده ها چکد بر خاک

در این شبانه ی خامش نمی رسد پژواک

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:03 PM
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 11:03 PM
مرا ای باد شبگیران ببر تا سرزمین من


که تا یک لحظه برخیزد غم از قلب غمین من

گذشت ایام و آمد شام و با یادش سر آمد عمر

به سر شد در فراقش داستان کفر و دین من

چو تیری از کمان جستم ز انگشت قضا امّا

ندانستم کز این خیزش چه باشد در کمین من

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:04 PM
من کم نمیارم

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:13 PM
میازار موری هم شعره خوب.ادامه شعر منو بده لطفا

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 11:16 PM
دیر آمدی ای نگار سر مست!
میازار موری رو اینجا بچه های کودکستانی تا حالا ده هزار بار نوشته اند!

موج بهار از سر گلزارها گذشت

توفان لاله از سر دیوارها گذشت

بارید ابر شوخ و نسیم بنفشه سا

خیس از میان بارش رگبارها گذشت

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:16 PM
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم

برکارگاه دیده ی بیخواب میزدم

ساقی بصورت این غزلم کاسه میگرفت

میگفتم این سرود و می ناب میزدم

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:18 PM
میم بده

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 11:23 PM
بعله! بالا رو نگاه کنید "میم" رو میبینید!

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:26 PM
تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی

یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 11:32 PM
یارب از ابر هدایت برسان بارانی

پیشتر زانکه چو گردی زمیان بر خیزم

tavalode_1fereshteh
Monday 25 October 2010, 11:35 PM
من دیگه رفتم بخوابم شب بخیر.

من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه

هزار شکر که یاران شهر بی گنهند

Nassim_Agha
Monday 25 October 2010, 11:41 PM
دریای صبح موج زد و آفتاب شد

بر شاخه ها سکوت زمستان سراب شد

بوی بنفشه بال زد در هوای خاک

بال پرنده شسته به اشک سحاب شد

آن آبشار خفته به یخ بر کبود کوه

گیسو گشود و خانه ی چنگ و رباب شد

با چشم گل گشود زمین پلک بسته را

بگشای چشم بسته جهان آفتاب شد

ویرانه شو میان گل و مل که در بهار

آباد آن کسی که سراسر خراب شد

Avazekhan
Monday 25 October 2010, 11:41 PM
کجا؟ من تازه سیستمم درست شد!

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغا و در غوغاست..

Nassim_Agha
Tuesday 26 October 2010, 12:12 AM
تو خود چه فتنه ای که به چشمان ترک مست

تاراج عقل مردم هشیار می کنی؟

کس دل به اختیار به مهرت نمی دهد

دامی نهاده ای که گرفتار می کنی

گفتی نظر خطاست! تو دل می بری رواست؟

خود کرده جرم و خلق گنه کار می کنی!

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 12:56 AM
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد....
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود...

mahour.M
Tuesday 26 October 2010, 02:05 AM
درهاست در آن بحر در اصداف نگنـــجـد
آن سوی برو ای صدف این سوی چه پایی

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 09:02 AM
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

mika120
Tuesday 26 October 2010, 11:02 AM
هر چي كه از حافظ خوشم نمياد ولي چه كنم هرچي د بلدم از حافظ است:

در ازل هر كاو به فيض دولت ارزاني بود
تا ابد جام مرادش همدم جاني بود

zibaaa
Tuesday 26 October 2010, 12:21 PM
شاید درستش این بود که به پست شما جواب نمیدادم اما چه کنم که سعدی نمیذاره و منو وادار میکنه:


شبپره گر وصل آفتاب نخواهد

رونق بازار آفتاب نکاهد


اما دارم فکر میکنم خود حافظ بهتر میتونه از خودش دفاع کنه:


دل سراپرده محبت اوست

دیده آینه دار طلعت اوست

من که سر در نیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست

تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 12:31 PM
احسنت...درود بر تو...
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار...
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند...
حضرت حافظ

mika120
Tuesday 26 October 2010, 12:45 PM
دو صد رقعه بالاي هم دوخته
ز حراق و او در ميان سوخته

________________
دوست عزيز هر كس يه نظري داره و حافظ از نظر من اصلاً قابل لمس نيست و برا همين بيشتر شعراشو برا پز دادن حفظ كردم و الا:
گفت آن يار كزو گشت سر دار بلند
جرمش اين بود كه اسرار هويدا ميكرد

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 12:57 PM
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
سعدی

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 01:06 PM
ما را به رندی افسانه کردند

پیران جاهل شیخان گمراه

از دست زاهد کردیم توبه

وز فعل عابد اسغفرالله

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 01:39 PM
همت ای پیر که با چنته ی خالی نرود
گل مولا که به کشکول و تبر زین آمد
شهریار

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 01:49 PM
این عکست باحالتر از قبلیه.

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

نقطه عشق نمودم بتو هان سهو مکن

ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی

mika120
Tuesday 26 October 2010, 01:54 PM
يكي قطره باران ز ابري چكيد
خجل شد چو پهناي دريا بديد
.... ( زيباست !!!)

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 01:59 PM
مرسی، این جدید تره مال 1 ماه پیشه...
بقیه عکسای جدیدو میتونی تو پروفایلم ببینی...

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 02:06 PM
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد

خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 02:17 PM
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
بر آستان مرادت گشاده‌ام در چشم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 02:21 PM
ماه خورشید به منزل چو به امر تو رسند

یار مهروی مرا نیز به من بازرسان

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد

یارب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان

Avazekhan
Tuesday 26 October 2010, 02:26 PM
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 02:30 PM
دل آزرده ی مارا به نسیمی بنواز

یعنی آنجا ز تن رفته به تن بازرسان

Nassim_Agha
Tuesday 26 October 2010, 05:37 PM
به بهانه ی :

حافظ از نظر من اصلاً قابل لمس نيست

این سخن در باره حافظ برای من کمی عجیب است چرا که همگان می دانند که انفاقا ویژگی حاقظ این است که هر کس متناسب با نگاه و شیوه اندیشه اش معنی و بر داشت خود را از شعر حاقظ پیدا می کند! یعنی " اندیشه ی حافظ برای هر یک از خوانندگان او درست همان چیزی ست یا درستتر این است که بگوییم درست همان چیزی می شود که او از پبش آمادگی دریافت آن را دارد.

این چند لایه و چند رویه و چند معنی بودن را در شعرهای از حافظ که " حافظانه" اند مثلا در:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به عمزه مسئله آموز صد مدرس شد

می توان یافت
مومن سر منبر می گوید منظور پیامبر اسلام است آن دیگری می گوید منظور شاه شجاع است و سومی هم بر آن است که منظور نگار و معشوق جافظ است! و البته همه هم در معنی خود از این شعر به یک اندازه جق دارند!

یا مثلا:
زاهد پشیمان را ذوق باده حواهد کشت
عاقلا! مکن کاری کآورد پشیمانی

را روشنفکر بعنوان یک حقیقت روانشناسانه برآمده از تجربه می پذیرد و و البته مومن بی ذوق ما هم نیز حق دارد اینطور معنی کند که انگار حافظ می خواهد بگوید:
فاسق پشیمان را ذوق روزه خواهد کشت
یا مثلا
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

را مومن ترشح آب و آنکه با مجلس ِ شراب آشنایی دارد می گوید تا ترشح می را بر لب زیبا رویی نبینی نمی توانی چنین بسرایی!

مومن می گوید حاقظ ؟ شرابخوار؟نخیر منظور او شراب عرفانی ست باور نمی کنید بفرمایید :
می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور! که بی مطرب و می مدهوشیم

دیگری می گوید:
باده ی ِ گلرنگ ِ تلخِ تیز خوشخوار ِ سبک
نقلش از لعل نگار و نُقلش از یاقوت خام
آشکارا توصیف شراب شیراز است

بهمین شکل می توان به پرسشهایی از نوع اینکه آیا حافظ جبر گراست یا نه؟ پاسخ داد که هم هست و هم نیست و به پرسشی از نوع آیا حافظ به معاد اعتقاد دارد یا نه؟ مشود پاسخ داد که هم باور دارد و هم نه!

نگاه کنید به:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی

یا
پیر ما گفت خطا بر قلم صتع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

با
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان ِ حلال ِ شیخ ز آب ِ حرام ما
و

بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
درپس پرده طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو کی گویم
یا
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک

حافظ هم ابتدای باور است و هم انتهای آن! نقظه باورش آغاز بی باوری ست و پایانش آغاز باور او!
او بیگانه ایست که آشنای همگان است! همنشین همه و دور از همه!
از معتقد ِ شراب خوار گرقته تا غیر معتقد شراب نخوار و از مرتجع ترین ها تا روشنفکر هر کس تصور یا تصویری از حافظ خاص خود دارد.
حافظ فرا تر از همه اندیشه ها با همه با نظر گذ شت و تسامح و دلسوزانه بر خورد می کند اما رندی ست فرا جهان نگر که در هیچ نگرش و کادر فلسفی خاصی قرار نمی گیرد.

mika120
Tuesday 26 October 2010, 06:09 PM
ممنون دوست عزيز از توضيحاتون ... بسيار زيبا و درست بود
ولي بعداً حرفام رو براتون پ.خ مي كنم ... فعلاً به مشاعره بپردازيم:
نكو سيرت بي تكلف برون
به از نيكنام خراب اندرون

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 07:44 PM
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

بیاد دار محبان باد پیما را


(حضرت حافظ)

mika120
Tuesday 26 October 2010, 08:26 PM
اگر هوشمندي به معني گراي
كه معني بماند ز صورت به جاي

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 08:38 PM
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدائی عار داشت

درنمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

mika120
Tuesday 26 October 2010, 09:35 PM
از الان سعي مي كنم فقط شعر از شيخ اجل سعدي بگم و اگه نتونم اصلاً نگم:
ترا پند سعدي بسست اي پسر
اگر گوش گيري چو پند پدر

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 09:55 PM
من که فعلا تو نخ حافظم

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

شعری بخوان که با او رطل گران توان زد

mika120
Tuesday 26 October 2010, 10:07 PM
درين كشور آسايش و خرمي
نديد و نبيند به چشم آدمي :21:

شيخ اجل مصلح الدين سعدي اگه الان اين بيت رو ميگفت جاش تو ..... بود. :21::24::19:

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 10:14 PM
:21:
یک روز رسد غمی به اندازه کوه

یک روز رسد نشاط اندازه دشت

افسانه زندگی چنین است عزیز

در سایه کوه باید از دشت گذشت

2HM
Tuesday 26 October 2010, 10:27 PM
تمام سينه‌ها عريان
تمام چهره‌ها خونين
تمام دستها خالي
تمام چشم‌ها غمگين
به خاك مسلخ افتادند
در اين صحراي خونباران
برادرها جدا از هم
پدرها بي پسرهاشان


یاحق

tavalode_1fereshteh
Tuesday 26 October 2010, 10:32 PM
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل

چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید

2HM
Tuesday 26 October 2010, 11:42 PM
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست


یاحق

tavalode_1fereshteh
Wednesday 27 October 2010, 08:12 AM
تا غم آویز آفاق خاموش

ابرها سینه برهم فشرده،

خنده روشنی های خورشید

در دل تیرگی ها فسرده،

سار افسانه پرداز باران

بانگ زاری به افلاک برده

ناودان ناله سرداده غمناک!

روز در ابرها رو نهفته

mika120
Wednesday 27 October 2010, 01:40 PM
هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود

Nassim_Agha
Wednesday 27 October 2010, 02:24 PM
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

Avazekhan
Wednesday 27 October 2010, 03:04 PM
اگر زکوی تو بویی به من رساند باد
به مژده جام جهان را به باد خواهم داد

mahour.M
Wednesday 27 October 2010, 05:57 PM
دل را پي آن ماه فرستم به صد اميد
اي واي به مـن، گر رود و باز نيايـد

bitaraha
Wednesday 27 October 2010, 07:16 PM
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

bitaraha
Wednesday 27 October 2010, 07:19 PM
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
معذرت می خوام به بیت نسیم جان توجه نکرده بودم!!!!

mika120
Wednesday 27 October 2010, 08:37 PM
دريغست روي از كسي تافتن
كه ديگر نشايد چنو يافتن

bitaraha
Wednesday 27 October 2010, 09:34 PM
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیده ی من و خون دل شماست
مارا به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سال هاست که با گله آشناست

mika120
Wednesday 27 October 2010, 09:47 PM
تو يك نوبت اي ابر رحمت ببار
كه در پيش باران نپايد غبار

bitaraha
Wednesday 27 October 2010, 10:06 PM
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

tavalode_1fereshteh
Wednesday 27 October 2010, 10:20 PM
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست

دل سرگشته ما غیر ترا ذاکر نیست

Nassim_Agha
Wednesday 27 October 2010, 10:28 PM
تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

tavalode_1fereshteh
Wednesday 27 October 2010, 10:45 PM
شیراز معدن لب لعلست و کان حسن

من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

Nassim_Agha
Wednesday 27 October 2010, 10:49 PM
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

هرکه آورد مرا باز برد در وطنم

mahour.M
Wednesday 27 October 2010, 11:02 PM
ما را نه غم دوزخ و ني حرص بهشت است
بـردار ز رخ پــرده، كه مشتـاق لقاييــم

tavalode_1fereshteh
Wednesday 27 October 2010, 11:06 PM
من کی آزاد شوم ازغم دل چون هردم

هندوی زلف بتی حلقه کند درگوشم

Nassim_Agha
Wednesday 27 October 2010, 11:27 PM
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما

در تو شده ام گم که به من دسترسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

mika120
Thursday 28 October 2010, 08:04 AM
تا نگردي بي خبر از جسم و جان
كي خبر يابي ز جانان يك زمان

Avazekhan
Thursday 28 October 2010, 12:06 PM
نیست در عالم زهجران تلخ تر
هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن...

mika120
Thursday 28 October 2010, 05:47 PM
نماند ستمكار بد روزگار
بماند بر او لعنت پايدار

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 08:33 PM
رسید مژده که ایّام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 08:39 PM
دل ز یاد او چو خالی شد ز غم پر می شود

کعبه چون از حق تهی شد از صنم پر می شود

mika120
Thursday 28 October 2010, 09:02 PM
دل برين پيرزن عشوه گر دهر مبند
كاين عروسيست كه در بند(!!) بسي دامادست

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 09:06 PM
دل برين پيرزن عشوه گر دهر مبند
كاين عروسيست كه در بند*(!!) بسي دامادست

* عقد (درستش اینه)!

تیغ بر آر از نیام زهر بر افکن به جام

کز قِبل ما قبول وز طرف ما رضاست

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 09:16 PM
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسّمی کن و جان بین که چون همی سپرم

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 09:19 PM
مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی

به هر چیزی که روی آرم درو روی تو می بینم

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 09:24 PM
مسلمانان مرا وقتی دلی بود

که با وی گفتمی گر مشکلی بود

بگردابی چو می افتادم از غم

بتدبیرش امید ساحلی بود

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 09:27 PM
دلی همدرد و یاری مصلحت بین

که استظهار هر اهل دلی بود

ز من ضایع شد اندر کوی جانان

چه دامنگیر یارب منزلی بود

برین جان پریشان رحمت آرید

که روزی کاردانی کاملی بود

mika120
Thursday 28 October 2010, 09:30 PM
دهد نطفه را صورتي چون پري
كه كردست بر آب صورتگري؟

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 09:34 PM
یک شهر بی عقیده و یک ملک چاپلوس

یارب بلا برای چه نازل نمی شود؟

دیوانه ای که مزه دیوانگی چشید

با صد هزار سلسله عاقل نمی شود

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 09:40 PM
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور

گلبانگ زد که چشم بد از روی گل بدور

ای گل بشکر آنکه تویی پادشاه حسن

با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 09:43 PM
راز نهان دار و خمش گر خمشی تلخ بود

کآنچه جگر سوز بود باز جگر سازه شود

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 10:02 PM
در ازل هر کو بفیض دولت ارزانی بود

تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار

گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 10:07 PM
دلم دردی که دارد با که گوید؟

گنه خود کرده تاوان از که جوید؟

دریغا نیست همدردی موافق

که بر بخت بدم خوش خوش بموید

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 10:12 PM
دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد بجانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 10:17 PM
درمانده این وجود خویشم

پاکم به عدم رسان به یکبار

چون با عدمم نمی رسانی

از روی وجود پرده بردار

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 10:24 PM
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوختگانرا همه گو باد ببر

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 10:27 PM
روندگان طریقت ره بلا سپرند

رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

اگرچه حسن تو از عشق غیر مستغنیست

من آن نیم که از این عشق بازی آیم باز

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 10:40 PM
زدو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی

چه کنم؟ که هست اینها گل باغ آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

در ِگلسِتان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟

که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب این این به کدام ملت است این؟

که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟

به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من، که صدا ز در در آمد

که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 10:48 PM
مرسی یکی از بهترینای عراقی رو نوشتی .

یک ره بنگر سوی عراقی

بنگر که چگونه جان سپاریم!

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 11:01 PM
خواهش می کنم !

منم که شهره ی شهرم بعشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریت رنجیدن

بمی پرستی از آن نقش خود زدم بر آب

که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 11:07 PM
نه از این بیش توان با سخن دشمن ساخت

نه مرا با دهن دوست مجال سخن است

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 11:41 PM
تو بدری و خورشید ترا بنده شده ست

تا بنده ی تو شده است تابنده شده ست

زآنروی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده ست

zibaaa
Thursday 28 October 2010, 11:50 PM
تو از غایت دلبری بی نظیری

من از دولت عاشقی بی قرینم

Nassim_Agha
Thursday 28 October 2010, 11:56 PM
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفیر

عاقبت دانه ی خال تو فکندش در دام

zibaaa
Friday 29 October 2010, 12:00 AM
منکه باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نواریت که آموخت بگو

که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان

که فراموش مکن وقت دعای سحرم

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 12:17 AM
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال

چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال

در سینه دلش ز نازکی بتوان دید

ماننده ی سنگ خاره در آب زلال

zibaaa
Friday 29 October 2010, 12:21 AM
ل؟؟

لاله ای را که بر او داغ دورنگی پیداست

حیف از ناله معصوم هزار آوایی

ی تلافی لامت!(چشمک)

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 12:29 AM
! آخه اصلا قابل مقایسه است؟ "ی" کجا "ل" کجا؟

یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن

گردد شمامه ی کرمش کارساز من

نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا

تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم

با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من

می ترسم از خرابی ایمان که می برد

محراب ابروی تو حضور نماز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می کنم

تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود

هم مستی شبانه و راز و نیاز من

zibaaa
Friday 29 October 2010, 12:37 AM
نه به دیر همدمم شد نه به کعبه همنشینم

عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 01:03 AM
ما ملک عافیت نه بلشکر گرفته ایم

ما تخت سلطنت نه ببازو نهاده ایم

تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز

بنیاد بر کرشمه ی جادو نهاده ایم

هم جان بدان دو نرگس جادو نهاده ایم

هم دا بدان دو سنبل هندو نهاده ایم

در گوشه ی امید چو نظّارگان ماه

چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم

zibaaa
Friday 29 October 2010, 01:05 AM
مرا به کوی تو کاری فتاد یاری ده

که جز به یاری تو کار بر نمی آید

میان عاشق و معشوق بعد از این رازی است

که آن به گفتن اشعار بر نمی آید

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 01:30 AM
در خرابات مغان نور خدا می بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب

این همه از نظر لطف شما می بینم

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که در این پرده چها می بینم

zibaaa
Friday 29 October 2010, 01:34 AM
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید

هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 02:10 AM
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد

من نیز دل بباد دهم هر چه باد باد

در چین طرّه ی تو دل بی حفاظ من

هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد

mika120
Friday 29 October 2010, 06:45 AM
دعا كن به شب چون گدايان بسوز
اگر مي كني پادشاهي به روز

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 06:50 AM
زندگی چیست؟حبابی که به آبی آید

وای اگر باد سروقت حبابی آید

روزها می رود و می گذرد از پی هم

فاصله مرگ ببین با چه شتابی آید

mika120
Friday 29 October 2010, 07:25 AM
درون تا بود قابل شرب و اكل
بدن تازه رويست و پاكيزه شكل

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 08:05 AM
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند

mika120
Friday 29 October 2010, 10:40 AM
( آن يكي واعظ چو بر تخت آمدي
قاطعان راه را داعي شدي)
دست بر ميداشت يا رب رحم ران
بر بدان و مفسدان و طاغيان

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 03:03 PM
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل

تا سراپرده ی گل نعره زنان خواهد شد

گر ز مسجد بخرابات شدم خرده مگیر

مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

mahour.M
Friday 29 October 2010, 03:32 PM
دنيا كه ازو دل اسيران ريش است
پامال غمش توانگر و درويش است
نيشش همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش چو نكو نگه كني هم نيش است

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 03:53 PM
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند

چنگ صبحی بدر پیر مناجات بریم

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 04:00 PM
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش

ساقیا می ده بقول مستشار موتمن

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 04:01 PM
باید میم بدی نسیم سحر جان

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 04:12 PM
نماز شام غریبان چو گریه آغازم

به مویه های غریبانه قصه پردازم

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 04:20 PM
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب


مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

mika120
Friday 29 October 2010, 04:30 PM
چه عجب د نيومد
مكن سعديا ديده بر دست كس
كه بخشنده پروردگارست و بس

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 04:33 PM
سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر

و آغاز پری نهاد پیمانه عمر

بیدارشو ای خواجه که خوش بکشد

حمال زمانه رخت از خانه عمر

mika120
Friday 29 October 2010, 04:38 PM
رو سر بنه به بالين تنها مرا رها كن
ترك من خراب شبگرد مبتلا كن

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 04:40 PM
سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر

و آغاز پری نهاد پیمانه عمر

بیدارشو ای خواجه که خوش بکشد

حمال زمانه رخت از خانه عمر

یک خوش دیگه در مصرع سوم لازمه تا وزن درست بشه:
ﺑﻴﺪ ار ﺷﻮ ای ﺧﻮاﺟﻪ ﮐﻪ ﺧﻮش ﺧﻮش ﺑﮑﺸﺪ


نظر پاک تواند رخ جانان دیدن

که در آیینه نظر جز بصفا نتوان کرد

morteza3164
Friday 29 October 2010, 07:11 PM
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
پرکن قدح می به کفم درنه زود
تا باز خورم که بودنیها همه بود

mika120
Friday 29 October 2010, 07:34 PM
هي ما ازين د فراري باز مردم با د ميگن:
درين مجلس آن كس به كامي رسيد
كه در دور آخر به جامي رسيد

Nassim_Agha
Friday 29 October 2010, 07:40 PM
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود

بنیاد از این شیوه ی رندانه نهادیم

mika120
Friday 29 October 2010, 08:47 PM
مكن خيره بر زير دستان ستم
كه دستيست بالاي دست تو هم

mahour.M
Friday 29 October 2010, 09:07 PM
مي خورد خون دلم مردمك ديده سزاست
كه چرا دل بـه جگرگوشهء مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

tavalode_1fereshteh
Friday 29 October 2010, 11:04 PM
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم

دام راهم شکن طره هندوی تو بود

mahour.M
Saturday 30 October 2010, 04:47 PM
در رفتن جـان از بــدن، گويند هر نوعــي سخـن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی​وفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانـم می​رود

Nassim_Agha
Saturday 30 October 2010, 07:38 PM
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

tavalode_1fereshteh
Saturday 30 October 2010, 08:13 PM
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

Nassim_Agha
Saturday 30 October 2010, 08:27 PM
دلا بیزار شو از جان اگر جانا همی خواهی

که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمی بینم

tavalode_1fereshteh
Saturday 30 October 2010, 08:54 PM
مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن

دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن

mika120
Saturday 30 October 2010, 09:27 PM
نيرزد عسل جان من زخم نيش
قناعت نكوتر بدوشاب خويش

Nassim_Agha
Saturday 30 October 2010, 10:05 PM
شمّه ای از داستان عشق شور انگیز ماست

این حکایتها که از فرهاد و شیرین کرده اند

در سفالین کاسه ی رندان بخواری منگرید

کین حریفان خدمت جام جهان بین کرده اند

mahour.M
Saturday 30 October 2010, 10:15 PM
دي پير مغان آتش صحبت افروخت
ايمان مرا ديد و دلش بر من سوخت
از خرقهء كفر رقعه واري بگرفت
آورد و بر آستين ايمانم دوخت

Avazekhan
Saturday 30 October 2010, 11:04 PM
تا صورت و پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد
سلطان چو یکی، قبله معبود علی بود
حضرت مولانا(دیوان شمس)

tavalode_1fereshteh
Sunday 31 October 2010, 06:50 AM
در بیکران دور

بر سنگ فرش گور

با شست سرنوشت

با جوهر سرشت

دستی نوشته بود

آرامگاه عشق

zibaaa
Sunday 31 October 2010, 12:44 PM
قالب مجروح اگر در خاک و خون غلطد چه باک

روح پاک اندر جوار لطف رب العالمین

Nassim_Agha
Sunday 31 October 2010, 04:42 PM
می صوفی افکن کجا می فروشند؟

که در تابم از دست زهد ریایی

mahour.M
Sunday 31 October 2010, 06:01 PM
یک ساقیی عیان شد، آشوب آسمان شد
می، تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند

Nassim_Agha
Sunday 31 October 2010, 06:21 PM
در کار گل و بلبل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد

mahour.M
Sunday 31 October 2010, 07:21 PM
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

غول غمگين
Sunday 31 October 2010, 07:58 PM
در این سرما و باران یار خوشتر
نگار اندر کنار و عشق در سر
نگار اندر کنار و چون نگاری
لطیف و خوب و چست و تازه و تر

tavalode_1fereshteh
Sunday 31 October 2010, 09:51 PM
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکب ها

به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

Nassim_Agha
Sunday 31 October 2010, 11:43 PM
یارب این آتش که در جان من است

سرد کن زانسان که کردی بر خلیل

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

tavalode_1fereshteh
Sunday 31 October 2010, 11:55 PM
لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تابستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین بهم است

این از لب یار خواه و آن از لب جام

Nassim_Agha
Monday 1 November 2010, 12:03 AM
مطلب طاعت و پیمان ِ درست از من ِ مست

که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

Avazekhan
Monday 1 November 2010, 12:18 AM
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

tavalode_1fereshteh
Monday 1 November 2010, 08:44 AM
تو خراب من آلوده شو

غم این پیکر فرسوده نخور

قصه ام بشنو و از یاد ببر

بهر من غصه بیهوده مخور

Avazekhan
Monday 1 November 2010, 11:19 AM
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
شد رهزن سامت زلف تو، وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد!
حضرت حافظ

mika120
Monday 1 November 2010, 02:35 PM
بعد از مدتي اومد ولي باز هم د :

در اوراق سعدي نگنجد ملال
كه دارد پس پرده چندين جمال

Avazekhan
Monday 1 November 2010, 03:28 PM
کاریش نمیشه کرد!
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ!
عشق بازان چنین مستحق هجرانند...
حضرت حافظ

mika120
Monday 1 November 2010, 03:38 PM
درين نكته اي هست اگر بشنوي
كه حكمت روان باد و دولت قوي

Avazekhan
Monday 1 November 2010, 03:53 PM
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا بشست گیرد
حضرت حافظ

tavalode_1fereshteh
Monday 1 November 2010, 09:48 PM
دلم تنگ است،دلم می سوزد از باغی که می سوزد

نه دیداری،نه بیداری،نه دستی از سر یاری

مرا آشفته می دارد،چنین آشفته بازاری

غول غمگين
Monday 1 November 2010, 11:34 PM
يرلا يلا ير لا بـگو، تر لا تلا تر لا بـگو
خواجه مرا من خواجه را كمتر ز هر لالاستم
هـم عاشق شيداستم، هم دلبر زيبـاستم
اندر مكان و لا مكان، پنهان و هم پيداستم

mika120
Tuesday 2 November 2010, 09:45 AM
يرلا يلا ير لا بـگو، تر لا تلا تر لا بـگو
خواجه مرا من خواجه را كمتر ز هر لالاستم
هـم عاشق شيداستم، هم دلبر زيبـاستم
اندر مكان و لا مكان، پنهان و هم پيداستم

شعر بسيار جالبي بود ...
مكن با بدان نيكي اي نيكبخت
كه در شوره نادان نشاند درخت