PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 [54] 55 56 57

danesh72
Tuesday 1 July 2014, 07:06 AM
الــلــه الــلــه کــه از عــذاب سـفـر
بــه عــلــی‌الــلـه درآمـدم دریـاب
دردمـــنـــدم ز نــقــل خــانــهٔ آب
بــه گــلــاب و طــبــرزدم دریــاب

hamed8624
Tuesday 1 July 2014, 09:59 AM
به چشم خلق عزیز آنگهی شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

danesh72
Tuesday 1 July 2014, 10:18 AM
کـردم خـطـر و بر سر کوی تو گذشتم
بـسـیـار کـنـد عاشق ازین گونه خطرها

mahgam
Tuesday 1 July 2014, 11:18 AM
این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار

هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغیر
تکرار... و تکرار... و تکرار ... و تکرار...

navid_bikas71
Tuesday 1 July 2014, 12:33 PM
روح من نیز به دنبال تو گیرد پرواز
دگر از صحبت این دلشده سیر آمده است

شهریار - بر سر خاک ایرج

mahgam
Tuesday 1 July 2014, 12:42 PM
تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش

navid_bikas71
Tuesday 1 July 2014, 02:03 PM
شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست
تا نسیم سحرم بال و پرافشان ببرآید

شهریار - اشک ندامت

danesh72
Tuesday 1 July 2014, 02:25 PM
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قـدر تـو چـه دانـد صـدف در شـب‌افروز را

navid_bikas71
Tuesday 1 July 2014, 03:41 PM
آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم این دم آخر به سر آید

شهریار - اشک ندامت

danesh72
Tuesday 1 July 2014, 04:11 PM
درد مـن بـر طـبـیـب عـرض مـکـن
تــو مــســیـح مـنـی خـودم دریـاب
کـارم از دسـت شـد ز دست فراق
دســت در دامــنــت زدم دریــاب

navid_bikas71
Tuesday 1 July 2014, 04:13 PM
بار دمه و ستاره در ایوان شهریار
کامشب صلا به حافظ شیراز می دهند

شهریار - بارگاه حافظ

danesh72
Tuesday 1 July 2014, 04:16 PM
در هــوای چــمــن ای مــرغ گـرفـتـار مـنـال
شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب
گـر بـه خـورشـیـد رخـی گـرم شود آغوشی
تـا دم صـبـح قـیـامـت ز سـر شـام بـخـسـب

navid_bikas71
Tuesday 1 July 2014, 11:14 PM
به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم

شهریار - بخفت خفته و دولت بیدار

danesh72
Wednesday 2 July 2014, 06:38 AM
مـسـت تـمـام آمـده است بر در من نیم شب
آن بـت خـورشـیـد روی و آن مـه یاقوت لب

کـوفـت بـه آواز نـرم حـلـقـهٔ در کای غلام

گـفـتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب

mahgam
Wednesday 2 July 2014, 06:48 AM
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

danesh72
Wednesday 2 July 2014, 07:03 AM
مــن از خــیــره‌کــش فــراق هـنـوز
دیـــت وصــل نــســتــدم دریــاب
الــلــه الــلــه کــه از عــذاب سـفـر
بــه عــلــی‌الــلـه درآمـدم دریـاب

mahgam
Wednesday 2 July 2014, 10:03 AM
به لاله های چمن چشم بسته می گذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست

danesh72
Wednesday 2 July 2014, 10:14 AM
تـا جـهـان اسـت از جـهـان اهـل وفـائـی بـرنـخـاسـت
نــیــک عــهــدی بــرنــیــامـد، آشـنـائـی بـرنـخـاسـت
گـــوئــی انــدر کــشــور مــا بــر نــمــی‌خــیــزد وفــا
یـا خـود انـدر هـفـت کـشـور هـیـچ جـائـی بـرنخاست

navid_bikas71
Wednesday 2 July 2014, 05:16 PM
تو چون نسیم گذر کن به عاشقان و ببین
که همچو برگ خزانت چه جان نارانند

شهریار - جلوه ی جلال

danesh72
Wednesday 2 July 2014, 05:39 PM
درنـــورد از آه ســـرد ایـــن تـــخــت نــرد ســبــز را
کــانـدر او تـا اوسـت خـصـل بـی‌دغـائـی بـرنـخـاسـت

navid_bikas71
Wednesday 2 July 2014, 08:04 PM
تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست
که بندگان در دوست شهریارانند

شهریار - جلوه ی جلال

Padma
Wednesday 2 July 2014, 08:18 PM
در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی

hossein_goli
Wednesday 2 July 2014, 08:53 PM
یاری بدست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
ما را که ره دهد به سرا پرده وصال؟
ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش

navid_bikas71
Wednesday 2 July 2014, 09:46 PM
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

شهریار - دنیای دل

hamed8624
Wednesday 2 July 2014, 09:52 PM
یک نفس چون سایه گشتم، غافل از خورشید عشق
بر سراپایم سواد نامه اعمال ریخت

navid_bikas71
Wednesday 2 July 2014, 10:32 PM
تیر باران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی

شهریار - دنیای دل

danesh72
Thursday 3 July 2014, 06:35 AM
یـار ز مـن گـسـسـت و مـن بـهـر مـوافـقت کنون
بــنـد روان گـسـسـتـه‌ام انـس روان مـن کـجـا

navid_bikas71
Thursday 3 July 2014, 01:56 PM
ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو
مه بر لب افق لبه ای از کلاه تو

شهریار - انتظار فرج

danesh72
Thursday 3 July 2014, 03:26 PM
وز پـــی آنـــکـــه ز ســـر تــو خــبــردار شــوم
کـــس فــرســتــاد بــه ســر انــدر عــیــار مــرا
تــیــغ عــیــار چــه بــایــد ز پــی کــشـتـن مـن
هــم تــو کــش کــز تـو نـیـایـد بـه دل آزار مـرا

navid_bikas71
Friday 4 July 2014, 01:29 PM
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل

شهریار - غنای غم

hossein_goli
Friday 4 July 2014, 01:51 PM
لازم است انکه دارد این همه لطف
که تحمل کنندش این همه ناز
ای به عشق درخت بالایت
مرغ جان رمیده در پرواز

- - - Updated - - -

زبان اوری کاندر این امن و داد
سپاست نگوید زبانش مباد
زهی بحر بخشایش و کان و جود
که مستظهرن از وجودت وجود

navid_bikas71
Friday 4 July 2014, 01:53 PM
دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز
نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل

شهریار - غنای دل

danesh72
Saturday 5 July 2014, 06:51 AM
لـالـه مـی خـورد که از پوست برون رفت تو نیز
لــالــه خـوردم کـن و از پـوسـت بـرون آر مـرا

mahgam
Saturday 5 July 2014, 07:09 AM
امــــــــــــــــروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است

گـــــــــر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری دانی کــــــــــــــه رسیدن هنر گام زمان است

danesh72
Saturday 5 July 2014, 07:32 AM
تــا نــام تــو بــر زبــان بـیـفـتـاد
دل مـهـر تـو بـر زبـان نهاده است
انــدک ســخـنـی زبـانـت را عـذر
از نــیــسـتـی دهـان نـهـاده اسـت

mahgam
Saturday 5 July 2014, 07:39 AM
تــــــــــو آن آبــی تریـن حســی جدا از شور قرمـزها
و مــــــــــن بــاور نخـواهم کـرد دریـــــا را بــدون تــو

به عــــــــــمق َشعر مــن برگرد تا جاری شود اشــکم
که من مـــــی ترسـم از ایـن بغـض و فرداها بـدون تـو

danesh72
Saturday 5 July 2014, 09:58 AM
وحـشـتی دارم تمام از هرکه هست
روشـنـم شـد کـشـنایی مانده نیست
دل ازیــن و آن گــریـزان مـی‌شـود
زانـکـه دانـد بـا وفـایی مانده نیست

mahgam
Saturday 5 July 2014, 10:32 AM
تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت
چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

danesh72
Saturday 5 July 2014, 10:45 AM
تــا نــام تــو بــر زبــان بـیـفـتـاد
دل مـهـر تـو بـر زبـان نهاده است

mahgam
Saturday 5 July 2014, 11:25 AM
تا این که به هر جا ببرد عطر تنت را
واداشته ای باد صبــــا را بــه وزیدن
ای چـــادر گلدار پریشـــان شده در باد
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن

radman1376
Saturday 5 July 2014, 11:35 AM
نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم

الهی بخت برگردد زین طالع که من دارم

danesh72
Saturday 5 July 2014, 03:42 PM
مــیــل در چـشـم امـل کـش تـا نـبـیـنـد در جـهـان
کــز جــهـان تـاریـک‌تـر زنـدان سـرائـی بـرنـخـاسـت
از امــل بــیــمــار دل را هــیــچ نــگـشـایـد از آنـک
هــرگــز از گــوگــرد تــنــهـا کـیـمـیـائـی بـرنـخـاسـت

navid_bikas71
Sunday 6 July 2014, 02:06 AM
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم

شهریار - ناله ی ناکامی

(اگه تکراری بود عذر میخوام)

mahgam
Sunday 6 July 2014, 05:34 AM
من به تنهاییِ این پیله قناعت دارم

هر چه کرم است که پروانه نباید بشود

من خودم سمت قفس می روم و می دانم
مرغ، خامِ طمع دانه نباید بشود

danesh72
Sunday 6 July 2014, 08:25 AM
دل پیشکش تو جان نهاده است
عـشـقت به دل جهان نهاده است
جـان گـر هـمـه با همه دلی داشت
بـا عـشـق تو در میان نهاده است

mahgam
Sunday 6 July 2014, 10:40 AM
ترا ز جرگه‌ي انبوه خاطرات قديمي
برون كشيده‌ام و دل نهاده‌ام به صفايت
تو سخت و دير به دست آمدي مرا و عجب نيست
نمي‌كنم اگر اي دوست، سهل و زود ، رهايت

danesh72
Sunday 6 July 2014, 11:16 AM
تــاخــتــن آورد هــجــر، تــیــغ بــلـا آخـتـه
زحــمــت هــســتــی مــا، از ره مــا بـرگـرفـت
شـیـر بـه چـنـگـال عنف، گردن آهو شکست
بــاز بــه مــنــقـار قـهـر، بـال کـبـوتـر گـرفـت

Padma
Sunday 6 July 2014, 12:07 PM
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله ی شبگیر نبود

hamed8624
Sunday 6 July 2014, 12:45 PM
دلم تا عشقباز امد درو جز غم نمی بینم
دل بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم

morteza3164
Sunday 6 July 2014, 12:57 PM
من بندهٔ آزادم عشق است امام من
عشق است امام من عقل است غلام من
هنگامهٔ این محفل از گردش جام من
این کوکب شام من این ماه تمام من

danesh72
Sunday 6 July 2014, 02:34 PM
نـیـش مـژگـان چـنـان زدی بـه دلم
کـه سـر نـیـش در جـگـر بـشکست
من خود از غم شکسته دل بودم
عـشـقـت آمـد تـمـامـتـر بـشـکـسـت

hossein_goli
Sunday 6 July 2014, 09:56 PM
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش
به صدق و ارادت میان بسته دار
ز طامات و دعوی زبان بسته دار

navid_bikas71
Sunday 6 July 2014, 11:01 PM
روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا
سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من

شهریار - اقبال من

mahgam
Monday 7 July 2014, 06:19 AM
نه يوسفم، نه سياوش، به نفس كشتن و پرهيز
كه آورد دلم اي دوست! تاب وسوسه‌هايت
ترا ز جرگه‌ي انبوه خاطرات قديمي
برون كشيده‌ام و دل نهاده‌ام به صفايت

danesh72
Monday 7 July 2014, 06:34 AM
تـا دسـت امـیـد مـا شـکـستیم ز دوست
زیــر لــگــد فــراق پـسـتـیـم ز دوسـت
دشــمــن بـه دعـای شـب چـرا بـرخـیـزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست

mahgam
Monday 7 July 2014, 06:52 AM
تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت
چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

danesh72
Monday 7 July 2014, 07:39 AM
تــا خــرمــن آز را دلــت پــیــمـانـه‌سـت
نـزدیـک تـو جـز حـدیث نان افسانه‌ست
خوش‌باش که یک نیمه مرا در خانه‌ست
در سـنـبـلـهٔ سـپـهـر اگـر یـک دانـه‌سـت

mahgam
Monday 7 July 2014, 10:06 AM
ترســـم نیـایـــی و آید ، خـــاکستر من به سویت
آه از حریقی که بی تو در سینه دامن گرفته است
از کُشتنم دیگـــر انگار ، پــــروا نمی داری ای یــــار !
حالی که این دیر و دورت ، خونم به گردن گرفته است

danesh72
Monday 7 July 2014, 11:11 AM
تـا چـنـد طـلـب کـنم وفای تو که نیست
تـا کـی گـیرم کسی به جای تو که نیست
گفتی که ترا جان و جهان جز من نیست
ای جان جهان به خاک‌پای تو که نیست

navid_bikas71
Monday 7 July 2014, 01:19 PM
تا کی در انتظار گذاری به زاریم
بازآی بعد از اینهمه چشم انتظاریم

شهریار - وحشی شکار

danesh72
Monday 7 July 2014, 02:56 PM
مـی‌آمـد و از دیـدهٔ ما می‌نگریست
می‌رفت و دگرباره قفا می‌نگریست
بـا جـلـوهٔ خویشتن خوشش می‌آمد
یا از سر مرحمت به ما می‌نگریست

mahgam
Wednesday 9 July 2014, 08:00 AM
تا لبم دگر نفس نمی رسد
ناله ام به گوش کس نمی رسد
میرسی به کام دل که بشنوی
ناله ای از این قفس نمی رسد

dehpanah_k
Wednesday 9 July 2014, 08:18 AM
دو صد گفته چو نیم به کردار نیست/ بزرگی سراسر به گفتار نسیت

ت بدین بینم:39:؟

mahgam
Wednesday 9 July 2014, 08:27 AM
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست

danesh72
Wednesday 9 July 2014, 08:45 AM
تـا روز بـه شب چو سوسنم بی‌رویت
بـیـدار چـو نـرگـسـم بـه گرد کویت
چون لاله شوم سوخته‌دل گر بنهم
مــانـنـد گـل دو رویـه رو بـر رویـت

mahgam
Wednesday 9 July 2014, 09:26 AM
تُنگــم و ناچار فرصت‌های «تَنگی» در من است
هر شب امّا خواب می‌بینم نهنگی در من است
با دل تنگــــی کـــه من دارم، شکستن دور نیست
کوزه‌ی غلطیده‌ای هستم که سنگی در من است

danesh72
Wednesday 9 July 2014, 09:53 AM
تا جان دارم به دست برخواهم داشت
تــلـخـی کـه مـزاج جـان شـیـریـن دارد

mahgam
Wednesday 9 July 2014, 01:46 PM
دستت شبیه قبل پناهم نمی دهد
در سرزمین قلب تو راهم نمی دهد
چشمی که با اشاره سکوت مرا شکست
پاسخ دگر به حرف نگاهم نمی دهد

danesh72
Wednesday 9 July 2014, 04:50 PM
دل گرچه غمت ز جان نهان می‌دارد
اشـکـم هـمه خرده در میان می‌دارد
جـان بـی‌تـو کـنون فراق تن می‌طلبید
دل بـی‌تـو کـنـون مـاتـم جان می‌دارد

navid_bikas71
Wednesday 9 July 2014, 08:17 PM
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی به هم ریخته بودیم

شهریار - من و ما

radman1376
Wednesday 9 July 2014, 11:45 PM
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

danesh72
Thursday 10 July 2014, 06:42 AM
ولـی در پـای تـو گـشـتم بدان بوی
که عهدت همچو عشقم پایدارست
دلــم رفــت و ز تــو کــاری نـیـامـد
مـرا بـا این فضولی خود چه کارست

navid_bikas71
Thursday 10 July 2014, 02:17 PM
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مراد راه به بخت ونصیب نستیزد

شهریار - ستاره ی صبح

danesh72
Thursday 10 July 2014, 03:27 PM
دلــم رفــت و ز تــو کــاری نـیـامـد
مـرا بـا این فضولی خود چه کارست
چـو گـویـم بـوسـه‌ای گویی که فردا
کــرا فــردای گـیـتـی در شـمـارسـت

navid_bikas71
Thursday 10 July 2014, 04:57 PM
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی

شهریار - یار باقی کار باقی

danesh72
Thursday 10 July 2014, 05:41 PM
یـک زمـان از غـم نـیاسایم همی
تـا کـه هـسـتـم بـاده پیمایم همی
مـی‌کـنـم تـدبـیر گوناگون ولیک
بـسـتـهٔ تـقـدیـر نـگـشـایـم هـمی

danesh72
Saturday 12 July 2014, 03:27 PM
یـک نـالـه کـه کـلـک تـو کند در مدد ملک
آنـجـا کـه عـدو جـلـوه دهـد بـخـت دژم را
بـا فـایـده‌تـر زانـکـه هـمـه سال و همه روز
از شـسـت کـمان ناله دهد پشت به خم را

navid_bikas71
Saturday 12 July 2014, 07:31 PM
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من بازرسان

شهریار - یوسف گم گشته

morteza3164
Sunday 13 July 2014, 02:02 AM
نامم به زبان بردن، گیرم که نمی‌شاید

در نامه اگر باشد، سهو القلمی شاید

danesh72
Sunday 13 July 2014, 06:42 AM
دیـن عـرب و مـلـک عـجـم از تـو تمامست
یـارب چـه کـمـالـی تـو عـرب را و عجم را
اجـرام فـلـک یـک بـه یـک اندر قلم آرند
گـر عـرض دهـد عـارض جـاه تـو حشم را

mahgam
Sunday 13 July 2014, 07:58 AM
احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو

danesh72
Sunday 13 July 2014, 08:04 AM
ورنـه کـه بـه تـن بـاز رسـانیدی از این قوم
بـاکـتـم عـدم رفـتـه دو صـد قافله جان را
الــقــصــه از ایــن طــایـفـه کـز روی مـروت
آســـان گـــذرانـــنـــد جـــهــان گــذران را

angelmalfoy
Sunday 13 July 2014, 10:21 AM
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند

mahgam
Sunday 13 July 2014, 10:26 AM
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست
اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گشتم مرا در خود صدا می زن تا پاسخم را بشنوی پژواك سان ای دوست

danesh72
Sunday 13 July 2014, 10:38 AM
تـو قـرص سـپـهـری و بـخـوانـد بـه همین نام
خـــبــاز گــه جــلــوه‌گــری هــیــت نــان را
جــز عــرصــهٔ بـزم گـهـرآگـیـن تـو گـردون
هـم خـوشـه کـجـا یـافـت ره کـاهـکشان را

mahgam
Sunday 13 July 2014, 10:44 AM
ای کاش چو پروانه پری داشته باشم
تا گاه به کویت گذری داشته باشم
گر دولت دیدار تو در خانه ندارم
ای کاش که در ره‌گذری داشته باشم

danesh72
Sunday 13 July 2014, 11:09 AM
مـــذکـــران طـــیــورنــد بــر مــنــابــر بــاغ
ز نــیــم شــب مـتـرصـد نـشـسـتـه امـلـی را
چـه طـعـن‌هـاسـت کـه اطـفال شاخ می‌نزنند
بــه گــونـه گـونـه بـلـاغـت بـلـوغ طـوبـی را

radman1376
Sunday 13 July 2014, 04:17 PM
آخر این یک بار از من بشنو پند

بر منو بر روزگارم دل مبند

danesh72
Sunday 13 July 2014, 04:45 PM
در زوایــــای فـــلـــک بـــا وســـعـــت او هـــر شـــبـــی
ذره‌ای را گـــنـــج نـــی از بـــس دعـــای مــســتــجــاب

- - - Updated - - -

mahgam
Monday 14 July 2014, 05:47 AM
به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن
از آن دو لعل می‌آلود می‌پرست مرا
کنون نه مست نگاه تو گشتم ای ساقی
که هست مستی این باده از الست مرا

danesh72
Monday 14 July 2014, 06:44 AM
ایـنـکـه مـی بـیـنـم بـه بـیـداریـسـت یـارب یـا به خواب
خـویـشـتـن را در چـنـیـن نـعـمـت پس از چندین عذاب
آن مــنــم یــارب در ایــن مـجـلـس بـه کـف جـزو مـدیـح
وان تــویــی یـارب در آن مـسـنـد بـه کـف جـام شـراب

mahgam
Monday 14 July 2014, 09:20 AM
باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد

در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان خوابگرد

danesh72
Monday 14 July 2014, 10:00 AM
در کـــفـــت آرام نـــادیـــده ز گـــیـــتــی جــز عــنــان
دیــگــران در پــایــت افــتــاده ز خـواری چـون رکـاب
تـــا ابــد دود و دخــان بــارنــده گــردد چــون بــخــار
گــر بــیــفـتـد بـرفـلـک چـون دسـت تـو یـک فـتـح بـاب

mahgam
Monday 14 July 2014, 10:43 AM
با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم
در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم

danesh72
Monday 14 July 2014, 10:53 AM
مــایــیــم و ســرکــویــی، پــر فــتــنــهٔ نــاپــیــدا
آســــوده درو والـــا، آهـــســـتـــه درو شـــیـــدا
در وی ســر ســرجـویـان گـردان شـده از گـردن
در وی دل جــانــبــازان تــنــهــا شــده از تــنـهـا

radman1376
Monday 14 July 2014, 11:41 AM
ای پادشـه خوبـان داد از غــم تنـهایـی

دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

«حافظ»

navid_bikas71
Monday 14 July 2014, 01:50 PM
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

شهریار - گوهرفروش

farimah
Monday 14 July 2014, 02:42 PM
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

danesh72
Monday 14 July 2014, 02:53 PM
ورقــــی بــــاز کــــردم از ســـخـــنـــش
زیــر هــر تــوی ایـن سـخـن تـویـیـسـت
مـــن ازو دور و او بـــه مـــن نـــزدیــک
پــرده انــدر مــیــان مــن و اویــیــسـت

morteza3164
Tuesday 15 July 2014, 12:51 AM
ترا از وجه دل بردن ورای حسن آن باشد


که دیگر خوبرویان را ندانم آن چنان باشد


لبانت آن چنان بوسم که جانم بر لبان آید

کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد

sirmilad
Tuesday 15 July 2014, 01:31 AM
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد////// عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

mahgam
Tuesday 15 July 2014, 05:37 AM
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دلخسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آه ... کزین حصار دل آزار خسته ام

danesh72
Tuesday 15 July 2014, 06:34 AM
مـــن ازو دور و او بـــه مـــن نـــزدیــک
پــرده انــدر مــیــان مــن و اویــیــسـت
آتــش عــشــق او بــخــواهــد ســوخــت
در جـهـان هـر چـه کـهـنـه و نـویـیـسـت

mahgam
Tuesday 15 July 2014, 06:37 AM
ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

danesh72
Tuesday 15 July 2014, 07:01 AM
یـــار تـــرســـا و مـــا مـــتــرس از کــس
عــاشــقــی خــود هــمــیــن هــنــر دارد
عـــشــق مــعــشــوقــهٔ خــرابــاتــســت
زانــکــه عــشــقــســت کــیـن اثـر دارد

mahgam
Tuesday 15 July 2014, 09:37 AM
در جام فلک باده بی دردسری نیست
تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم
در دامن این بحر فروزان گوهری نیست
چون موج به امید که آغوش گشاییم؟

danesh72
Tuesday 15 July 2014, 10:32 AM
مـــــن و آن دلـــــبـــــر خــــرابــــاتــــی
فـــی طـــریـــق الـــهـــوی کـــمـــایـــاتــی
نــه خــرابــات خــیــک و کــاســه و مـی
نـــه خــرابــات چــنــگ و بــربــط و نــی

- - - Updated - - -

مـــــن و آن دلـــــبـــــر خــــرابــــاتــــی
فـــی طـــریـــق الـــهـــوی کـــمـــایـــاتــی
نــه خــرابــات خــیــک و کــاســه و مـی
نـــه خــرابــات چــنــگ و بــربــط و نــی

navid_bikas71
Tuesday 15 July 2014, 01:00 PM
یار سود از شرفم سر به ریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم

شهریار - بخفت خفته و دولت بیدار

danesh72
Tuesday 15 July 2014, 05:13 PM
مــــطـــرب عـــشـــق را نـــوا نـــو شـــد
کـیـن کـهـن جـامـه جـام جـم بـرداشت
انـــدر آن جـــام چـــون خــدا را دیــد
از کـــتـــاب خـــودی رقـــم بــرداشــت

mahgam
Wednesday 16 July 2014, 08:07 AM
تو که جان می دهی بر دانه در خاک

غبار از چهره گلها می کنی پاک

غم دلهای ما را شستشو کن برای ما سعادت آرزو کن...

danesh72
Wednesday 16 July 2014, 08:09 AM
نــه خــرابــات خــیــک و کــاســه و مـی
نـــه خــرابــات چــنــگ و بــربــط و نــی
آن خـــــرابـــــاتـــــهـــ ـای بــــی ره و رو
بـــر خـــرابـــاتـــیـــان گـــم شـــده پــی
گـــر در آن کـــوچـــه بـــاریـــابـــی تـــو
کــی از آن کــوچــه بــاز گــردی، کــی؟

navid_bikas71
Wednesday 16 July 2014, 12:47 PM
یارب چها به به سینه ی این خاکدان در است
کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

شهریار - داغ لاله

danesh72
Wednesday 16 July 2014, 03:08 PM
اوحـــدی بـــا کـــســـی نـــمـــی‌گـــویــد
نــام آن بــت، کـه نـازکـش خـویـیـسـت
چــون ازو نــیــســت مــی‌شـوم هـر دم
تــا ز هــســتــی مــن ســر مــویــیــســت

mahgam
Sunday 20 July 2014, 06:15 AM
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم

danesh72
Sunday 20 July 2014, 06:54 AM
مـن بـه یـقـیـنـم کـه جـزو نیست هیچ
تــا تــو نـگـویـی: بـه گـمـان دیـده‌ام
یـــار مـــرا دوش نـــهــان رخ نــمــود
فــاش کــنــم هـرچـه نـهـان دیـده‌ام

morteza3164
Monday 21 July 2014, 02:34 AM
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا

وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا

danesh72
Monday 21 July 2014, 06:33 AM
ای مـن هـمـه بد کرده و دیده ز تو نیک
بـد گـفـتـه هـمه عمر و شنیده ز تو نیک
حـد بـدی و غـایـت نـیـکـی ایـن اسـت
کز من به تو بد به من رسیده ز تو نیک

mahgam
Monday 21 July 2014, 08:33 AM
کبود شد فلک از رشک سربلندی من
که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا
بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم
هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا

danesh72
Monday 21 July 2014, 08:42 AM
ای اهـل شـهـر ازیـن پـس مـن تـرک خـانه گفتم
کـــز نـــالــه‌هــای زارم زحــمــت بــود شــمــا را

mahgam
Monday 21 July 2014, 09:29 AM
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

navid_bikas71
Monday 21 July 2014, 12:12 PM
تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

شهریار - خداحافظ

danesh72
Monday 21 July 2014, 02:36 PM
ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند

عادل برفت و نام نکو یادگار کرد

navid_bikas71
Monday 21 July 2014, 03:27 PM
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم

شهریار - من و ما

radman1376
Monday 21 July 2014, 04:51 PM
موشکافیها در آن اندام زیبا کرده ام
تا کمـر را از میان زلـف پیـدا کرده ام

morteza3164
Monday 21 July 2014, 11:05 PM
معشوق یکی عشق یکی عاشق یک

این هر دو یکی و در یکی نبود شک


یک ذات و صفات صد هزارش می دان

یک صد باشد به اعتباری صد یک

mahgam
Tuesday 22 July 2014, 06:09 AM
کم‌کم زمانه داشت به هم می‌رساندمان

در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا



تا آفتاب زد همه جا تار شد برام

دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا




از خواب می‌پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا

danesh72
Tuesday 22 July 2014, 06:22 AM
از عـشـق خـوب رویـان مـن دست شسته بودم
پــایــم بــه گــل فــرو شـد در کـوی تـو قـضـا را

mahgam
Tuesday 22 July 2014, 06:47 AM
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

danesh72
Tuesday 22 July 2014, 09:39 AM
ای مــدعــی کــه کــردی فــرهــاد را مــلــامـت
بــاری بــبـیـن و تـن زن شـیـریـن خـوش لـقـا را

navid_bikas71
Tuesday 22 July 2014, 01:15 PM
این که پرواز گرفته است همای شوقم
به هواداری سرویست خرامان که مپرس

شهریار - گله ی عاشق

radman1376
Tuesday 22 July 2014, 02:11 PM
ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می گذرد

danesh72
Tuesday 22 July 2014, 03:06 PM
در کــار عــشــق تـو دل دیـوانـه را خـرد
ز آن سان زیان کند که جنون مر دماغ را
زردی درد بــر رخ بــیــمــار عــشــق تــو
اصـلـی اسـت آنـچـنـان کـه سیاهی کلاغ را

navid_bikas71
Tuesday 22 July 2014, 11:26 PM
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جا نبود

شهریار - بازار شوق

morteza3164
Wednesday 23 July 2014, 12:50 AM
دل در همه حال تکیه گاه است مرا

در ملک وجود پادشاه است مرا


از فتنه ی عقل چون به جان می آیم

ممنون دلم خدا گواه است مرا

danesh72
Wednesday 23 July 2014, 02:54 PM
اول قـدم ز عـشـق فـراغـت بـود ز خـود
مــزد هــزار شــغــل دهـنـد ایـن فـراغ را

- - - Updated - - -

اول قـدم ز عـشـق فـراغـت بـود ز خـود
مــزد هــزار شــغــل دهـنـد ایـن فـراغ را

radman1376
Wednesday 23 July 2014, 05:30 PM
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد

از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران

danesh72
Wednesday 23 July 2014, 06:01 PM
نــســیــم حــضــرت لـطـفـش صـبـاوار
بـه یـکـدم چـون گـلـسـتان کرد ما را
چـو نـفـس خـویش را گردن شکستیم
ســر خــود در گــریــبــان کــرد مـا را

radman1376
Wednesday 23 July 2014, 07:08 PM
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا

danesh72
Thursday 24 July 2014, 06:23 AM
ای عـشـق بـس کـه کـردی بـا عـقـل تنگ خویی
مـسـکـیـن بـرفـت و ایـنـک بـر تـو گذاشت جا را
مـجـروح هـجـرت ای جـان مرهم ز وصل خواهد
ایـــن اســـت وجـــه درمــان آن درد بــی‌دوا را

navid_bikas71
Thursday 24 July 2014, 01:53 PM
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

شهریار - تو بمان و دگران

danesh72
Thursday 24 July 2014, 03:59 PM
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را

navid_bikas71
Thursday 24 July 2014, 07:32 PM
ازین پس شهریارا،ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

شهریار - حراج عشق

radman1376
Friday 25 July 2014, 04:07 PM
می گفت با من هر زمان گر جان دهی با من امان

من می برم فرمان بجان آن یار بی فرمان کجا ؟

navid_bikas71
Saturday 26 July 2014, 12:39 PM
ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی

شهریار - اخگر نهفته

danesh72
Sunday 27 July 2014, 10:18 AM
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم

در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش

mahgam
Monday 28 July 2014, 06:42 AM
شاید که اتفاق نیافتاده ای هنوز
شاید تجسم غزلی عاشقانه ای
جامانده در خیال من از خواب نیمروز
حتی اگر خیال منی دوست دارمت

navid_bikas71
Monday 28 July 2014, 03:48 PM
تو شهریار،به دنبال خواجه رو تنها
که این مجامله هم برنیامد از دگری

شهریار - مکتب طبیعت

radman1376
Wednesday 30 July 2014, 06:46 PM
یکی زنجیر زر پیوسته دارد

بدان زنجیر پایش بسته دارد

Padma
Friday 1 August 2014, 09:28 PM
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست...

danesh72
Saturday 2 August 2014, 06:10 AM
تـــا ز کـــمـــال یــقــیــن چــراغ نــبــاشــد
رو نــنــمــایــد بــجــان جــمــال حــقــیـقـت
بــدر تــمــام آنــگــهــی شــوی کــه بـرآیـد
از افـــق جـــان تـــو هــلــال حــقــیــقــت

mahgam
Sunday 3 August 2014, 06:16 AM
تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش
بزار با مشرق چشمات شبم روشن ترین باشه
می خوام آئینه ی خونه با چشمات هم نشین باشه

danesh72
Sunday 3 August 2014, 06:59 AM
هـفـت آسـمـان بـه حـسـن تـو کردند محضری
چـون مـاه شـاهـدی‌سـت بـر آن محضر آفتاب
بــر دفـتـر جـمـال تـو وقـت حـسـاب حـسـن
ز آحــاد کــمــتـر اسـت بـر آن دفـتـر آفـتـاب

mahgam
Sunday 3 August 2014, 01:32 PM
به خداحافظی تلخ تو سوگند ، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع ، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند ، نشد

danesh72
Sunday 3 August 2014, 03:14 PM
دیــدگــانــت خـار در دل دارد امّا دیـدنـی اسـت
زخم غربت دیدگان از چشم صحرا دیدنی است
بـی دهـن چـون غـنـچـه می خندی به روی آفتاب
فــصــل عـطـرافـشـانـی بـاغ تـمـاشـا دیـدنـی اسـت

Majed
Monday 4 August 2014, 12:55 AM
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود

mahgam
Monday 4 August 2014, 06:23 AM
در خلوت خــــــاموش من ، یاد تو نجوا می کند
در ظلمت سرد شبم ، صد شعله بر پا می کند



در لحظه های بی کسی ، در کوچه های اضطراب
یاد تــــو ، این همـــزاد مــن ، با من مدارا می کند

danesh72
Monday 4 August 2014, 06:23 AM
در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
مـی تـابـی و آئـینه حسابت نکنند
تـا سـیـنـه برازنده ی زخمی نکنی
بـر قـلـه ی عـاشقی عقابت نکنند

mahgam
Monday 4 August 2014, 06:26 AM
در این فضای غمزده ، در این غروب پر ملال
این آشنای مهربان ، بغض مـــرا وا می کند
من بی تو با یاد توا م ، هر جا که هستم با منی هر شعر من نام تورا ، در خویش نجـــوا می کند

danesh72
Monday 4 August 2014, 07:08 AM
در سـیـطـره ی سـتـم بـر آشـفـتـی: نه
بـا سـرخـی خون خویش دُر سفتی: نه
بستند به دار شب ترا چون گل سرخ
فــریـاد بـه تـیـرگـی زدی گـفـتـی: نـه

- - - Updated - - -

در سـیـطـره ی سـتـم بـر آشـفـتـی: نه
بـا سـرخـی خون خویش دُر سفتی: نه
بستند به دار شب ترا چون گل سرخ
فــریـاد بـه تـیـرگـی زدی گـفـتـی: نـه

morteza3164
Monday 4 August 2014, 10:50 AM
هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را

به روی خندهٔ مردم مکش چاک‌گریبان را


به برق ناله آتش در بهار رنگ و بو افکن

چو شبنم آبرویی نیست اینجا چشم‌گریان را

danesh72
Monday 4 August 2014, 03:22 PM
از چــــلــــه ی کــــمـــان قـــد کـــمـــانـــی مـــا
تـیـری تـوان نـشاندن بر چشم دشمن ای دوست
مــی رانــمــت چــو مــهــتــاب بـر مـوج آب دیـده
دارم در آرزویــت دریــا بــه دامـن ای دوسـت

danesh72
Tuesday 5 August 2014, 03:53 PM
تـب کـرد اثـر در گـل عـنـبـر بـارت
اینک خوی تب نشسته بر گل‌زارت
بیمار بس است نرگس خون‌خوارت
بــیــمــاری را چــکـار بـا گـلـنـارت

Majed
Tuesday 5 August 2014, 06:45 PM
اه همش ت میوفته به من :دی

تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو

اشتباه نکنم مال شیخ بهایی هست.

danesh72
Tuesday 5 August 2014, 07:23 PM
ورت شیخ گوید مرو سوی دیر


جوابش چه گویی بگو شب به خیر

:38::38::38:

danesh72
Wednesday 6 August 2014, 05:31 PM
رخسار تو را که ماه و گل بندهٔ اوست
لـشـکـرگه آن زلف سر افکندهٔ اوست
زلـفـت بـه شـکـار دل پـراکندهٔ اوست
لـشـکـر بـه شـکـارگـه پراکندهٔ اوست

Soterius
Wednesday 6 August 2014, 06:50 PM
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
گر چشمه ی زمزمی وگر آب حیات
اخر به دل خاک فرو خواهی شد...

danesh72
Wednesday 6 August 2014, 07:11 PM
در ظـاهـر اگـر دسـت نـظـر کـوتـاه است
دل را هـمـه جـا یـاد تـو خـضـر راه است
از روز و شبم وصل تو خاطر خواه است
خـورشـیـد گـواه است و سحر آگاه است

danesh72
Thursday 7 August 2014, 07:17 AM
تـا در لـب تـو شـهد سخنور باشد
نـشـگـفت اگر شهد تب آور باشد
شاید که تب تو حسن پرور باشد
خورشید به تب لرزه نکوتر باشد

Soterius
Thursday 7 August 2014, 01:51 PM
دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست


گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود

ورنیک نیامد این صور عیب کراست
------
اینم یک شعر کفرآمیز :biggrin:

danesh72
Thursday 7 August 2014, 03:37 PM
تـا دل بـه بـرم هـوای دلبر دارد
افـسـانـهٔ عـشـق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلـبـر چـگونه دل بردارد

morteza3164
Friday 8 August 2014, 09:17 PM
دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش

او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش


گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمش

گفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش

danesh72
Saturday 9 August 2014, 07:02 AM
شـه، را هـر آنـچـه بـایـد و شـایـد مقرر است
بـــی‌ســنــت ســتــایــش و بــی‌مــنــت دعــا
آن را کــه افــتــخــار دعـا و ثـنـا بـدوسـت
نـــایـــد ثــنــا ســتــوده و نــبــود دعــا روا

danesh72
Saturday 9 August 2014, 05:57 PM
آن از طــریــق شــرع‌کــنــد بـا تـو دوسـتـی
ویــن در لــبــاس زهــد شــود بــا تـو آشـنـا
آن نــرم نــرم شــبــهــهٔ بـاطـل‌کـنـد بـیـان
ویــن خــنـد خـنـد نـکـتـهٔ نـاحـق‌کـنـد ادا

danesh72
Sunday 10 August 2014, 03:57 PM
از کشت عمل بس است یک خوشه مرا
در روی زمـیـن بس است یک گوشه مرا
تـا چـنـد چـو گـاو گـرد خـرمـن گـردیم
چـون مـرغ بـس است دانه‌ای توشه مرا

danesh72
Monday 11 August 2014, 05:02 PM
این دل که به شهر عشق سرگشتهٔ تست
بـیـمـار و غـریـب و دربـدر گـشـتهٔ تست
بــرگــشــتــگــی بــخـت و سـیـه‌روزی او
از مــژگــان ســیــاه بــرگــشــتــهٔ تـسـت

violonmandegar
Monday 11 August 2014, 08:29 PM
حضرت حافظ می فرماید :
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد
بمی بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد
بکوی می فروشانش بجامی برنمی گیرند
زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد.....!:22:

violonmandegar
Monday 11 August 2014, 08:40 PM
میان گریه می خندم که چون شمع اندرین مجلس
زبانم آتشینم هست لیکن درنمیگیرد
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی راازین خوشتر نمیگیرد:22:

danesh72
Tuesday 12 August 2014, 06:57 AM
در مـیـکـده مـسـت از مـی نابم کردند
ســرمـسـت ز جـرعـهٔ شـرابـم کـردنـد
ای دوست به چشمهای مست تو قسم
جـامـی دو سـه دادنـد و خرابم کردند

morteza3164
Tuesday 12 August 2014, 06:59 PM
در مـیـکـده مـسـت از مـی نابم کردند
ســرمـسـت ز جـرعـهٔ شـرابـم کـردنـد
ای دوست به چشمهای مست تو قسم
جـامـی دو سـه دادنـد و خرابم کردند

در ميكده دادند به تو جام شراب ؟
مست از غزل و قافيه و خانه خراب
چون آدم مست را نميباشد قول
بر خيز و برو بريز به صورتها آب
بداهه

danesh72
Tuesday 12 August 2014, 07:20 PM
بـر روز سـتـاره تـا کـی افـشانی بس
در روز سـتـاره بـالـلـه ار بیند کس
دهرت ز مراد خویش دارد محروم
یـا دسـت جـهـان ببند یا پای هوس

violonmandegar
Tuesday 12 August 2014, 09:56 PM
سیلاب گرفت گرد ویرانه ی عمر
و آغاز پری نهاد پیمانه ی عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمال زمانه رخت از خانه ی عمر...........(بازم حضرت حافظ ب دادم رسید)

danesh72
Wednesday 13 August 2014, 06:55 AM
روی زمـیـن فـراخ چـه پـرواکه دست تنگ
پــای ســفـر نـبـسـتـه‌کـسـی در حـضـر مـرا
راه عـــراق امــن و طــریــق حــجــاز بــاز
وحــدت رفــیــق راه و قــضــا راهــبــر مـرا


قا آني

violonmandegar
Wednesday 13 August 2014, 11:58 AM
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش
با اهل هنر گوی گریبان بگشای
وزنااهلان تمام دامن درکش بازم حافظ:9:

danesh72
Wednesday 13 August 2014, 03:17 PM
شـنـیـدسـتـم کـه بـوتـیـمـار مرغیست
که‌ هست‌ از عشق آبش در درون غم
نـــشـــیــنــد در کــنــار آب و گــویــد
کــه گـر نـوشـم شـود آب انـدکـی کـم

danesh72
Thursday 14 August 2014, 10:30 AM
مـنـافـق آنـچـنـان دانـد ز تـلبیس
که افعال بدش با خلق نیکوست
نـمـی‌دانـدکـه چـشـم اهـل معنی
صـفـای مـغز را می‌بیند از پوست

violonmandegar
Friday 15 August 2014, 01:57 PM
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای خاطر من از خاطرت بدر نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم
چگونه چون قلم دود دل بسر نرود

danesh72
Saturday 16 August 2014, 06:34 AM
در شـب تـاریـک شـمـع مـا بـود پـروانـه‌سوز
لیک چون شد روز سوزد پا و سر بیگانه را
شمع را هم نور و هم نارست سوزد لاجرم
نــار او بــیــگــانــه را و نــور او پــروانـه را

radman1376
Saturday 16 August 2014, 03:39 PM
ای خدا این وصل را هجران مکن
سر خوشان عشق را نالان مکن

نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

danesh72
Saturday 16 August 2014, 03:47 PM
نـــفـــس امـــارهٔ تــو دشــمــن تــســت
چون شود کشته دوست گردد دوست
تـن تـو پـوسـت هـسـت و مـغز تو جان
مــغــزت ار آرزوسـت بـفـکـن پـوسـت

violonmandegar
Saturday 16 August 2014, 06:33 PM
:27:تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

danesh72
Saturday 16 August 2014, 06:51 PM
تـیـرهـا دزدیـده اسـت از تـرکـش مـیـر جـهان
گـویـد ایـن‌مـژگـان‌ خـونـریز جگرخای منست
گـوش تـا گـوش او کـشـد هـر دم کمان میر را
گـویـد ایـن ابـروی ‌خـونـریـز کـمانسای منست

violonmandegar
Saturday 16 August 2014, 07:46 PM
تو بدری و خورشید ترا بنده شدست
تا بنده ی تو شدست تابنده شدست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست:23:ببخشیدا که من شعری جز حافظ بلد نیستم:9:

danesh72
Sunday 17 August 2014, 06:42 AM
تـو گـویـی بـلـا نعمتی هست دیگر
کـه غـافل ز بیمش خدا را پرستد
چو از نعمت حق شود بنده غافل
خـداونـد بـر وی بـلـایـی فـرسـتـد

morteza3164
Sunday 17 August 2014, 08:52 AM
در عشق تودل هزار جان تاوان داد

تن در ستم هاویهٔ هجران داد


چو دید که ره نیست به وصلت هرگز

خون گشت و به صد هزار زاری جان داد

danesh72
Sunday 17 August 2014, 09:07 AM
در عــلـاج غـمـش امـروز بـکـن تـدبـیـری
کــانــچــه تــدبـیـر نـمـایـی تـو مـقـدر گـردد
حـالـی او تـشـنـهٔ آبـسـت و تویی رود روان
از لـب رود روان تـشـنـه چـسـان بـرگردد

radman1376
Monday 18 August 2014, 10:19 AM
دلا ، غافل ز سبحانی چه حاصل؟
مطیع نفس شیطانی چه حاصل؟

بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل؟

«بابا طاهر»

morteza3164
Monday 18 August 2014, 11:05 AM
لب جویی‌که از عکس توپردازی‌ست آبش را

نفس در حیرت آیینه می‌بالد حبابش را


به‌صحرایی‌که‌من دریاد چشمت خانه بردوشم

به ابرو ناز شوخی می‌رسد موج سرابش را

danesh72
Monday 18 August 2014, 11:08 AM
ای داورگــیــتــی کــه بــود شــهــرهٔ آفــاق
چون مهر فلک هرکه به جان مهر تو و‌رزد
ایـن پـارسـیـان راکـه بـه صد بیت ستودم
مـسـکـیـن تـنـم از هـمـت ایـن طایفه لرزد

morteza3164
Thursday 21 August 2014, 10:08 AM
داریم دلی صاف تراز سینه صبح

در پاکی و روشنی چو آیینه صبح


پیکار حسود با من امروزی نیست

خفاش بود دشمن دیرینه صبح

radman1376
Friday 22 August 2014, 01:50 PM
حافظ نگشتی شیدای گیتی

گر می شنیدی پند ادیبان

danesh72
Saturday 23 August 2014, 10:56 AM
نـه بـاده نه جام باده ماند باقی
نه ساده نه نام ساده ماند باقی
مــا زادهٔ مـام روزگـاریـم ولـی
نـه زاده نـه مـام‌زاده ماند باقی

mahgam
Saturday 23 August 2014, 01:54 PM
یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!

ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز...

danesh72
Saturday 23 August 2014, 03:15 PM
زلـف تـو کـمـنـدسـت و دو صـد یـوسـف دل را
آویــــخــــتــــه دارد ز بــــر چـــاه زنـــخـــدان
بــر یــاد لــب لــعــل تــو ای گــفــت تـو لـؤلـؤ
تــا کــی هــمــی از جـزع فـرو ریـزم مـرجـان

mahgam
Sunday 24 August 2014, 05:44 AM
نه درین عالم دنیا که درآن عالم عقبی
همچنان برسرآنم که وفادار تو باشم

خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

danesh72
Sunday 24 August 2014, 06:24 AM
مرا شوخیست شیرین‌لب که ‌رنگ نیشکر دارد
جـمـال مـهـر و حـس حـور و خـوبـی قـمـر دارد
به ‌رنگ نیشکر ماند رخش‌ لیکن عجب دارم
کـه لـعـل دلـفـریـبش از چه طعم نیشکر دارد

- - - Updated - - -

مرا شوخیست شیرین‌لب که ‌رنگ نیشکر دارد
جـمـال مـهـر و حـس حـور و خـوبـی قـمـر دارد
به ‌رنگ نیشکر ماند رخش‌ لیکن عجب دارم
کـه لـعـل دلـفـریـبش از چه طعم نیشکر دارد

mahgam
Sunday 24 August 2014, 12:44 PM
دل سوی مهر می کشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل

دل گوشت‌پاره‌ای که بجنبد به سینه نیست
منگر چنین ز چشم حقارت به سوی دل

danesh72
Sunday 24 August 2014, 03:54 PM
لب بر لب كوزه بردم از غایت آز
تا زو طلبم واسطة عمر دراز
لب بر لب من نهاد و می گفت براز
می خور، كه بدین جهان نمی آیی باز!

danesh72
Tuesday 26 August 2014, 06:48 AM
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند

امام شهر که سجاده می کشید به دوش

danesh72
Thursday 28 August 2014, 09:30 AM
شـد بـاغ ز شـمـع گـل رعـنا روشن
وز مشعل لاله گشت صحرا روشن
از پــرتـو روی آتـشـیـن رخـسـاری
گــردیــد چــراغ دیـدهٔ مـا روشـن

violonmandegar
Thursday 28 August 2014, 01:47 PM
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم ازینجا ببرد.....!

danesh72
Thursday 28 August 2014, 02:52 PM
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گـوهـر بـه کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کـز صـبـر مـیـان تـهی‌ترم تا اینجا

angelmalfoy
Thursday 28 August 2014, 10:32 PM
ایدل مباش یکدم خالی زعشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیتی و هستی

danesh72
Saturday 30 August 2014, 06:54 AM
یک نیمه ز عمر شد به هر تیماری
تـا داد فـلـک بـه آخـرم دلـداری
بـر مـن فلکا تو را چه منت؟ باری
تـا عـمـر بـه نـستدی ندادی یاری

SolMi
Sunday 31 August 2014, 03:09 AM
یاران به نصیحتم چه گویند
بنشین و صبور باش و مخروش
ای خام من اینچنین بر آتش
عیبم مکن ار برآورم جوش

danesh72
Sunday 31 August 2014, 06:38 AM
شـد بـاغ ز شـمـع گـل رعـنا روشن
وز مشعل لاله گشت صحرا روشن
از پــرتـو روی آتـشـیـن رخـسـاری
گــردیــد چــراغ دیـدهٔ مـا روشـن

violonmandegar
Sunday 31 August 2014, 12:31 PM
نام من رفتست روزی برلب جانان بسهو
اهل دل رابوی جان می آید از نامم هنوز
در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت
جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز.....

danesh72
Sunday 31 August 2014, 03:34 PM
زریـن چـکـنـم قـدح گلین آر ای دل
پـای از گـل غـم مـرا برون آر ای دل
تـا از گـل گـورم نـدمـد خـار ای دل
گلگون می در گلین قدح دار ای دل

- - - Updated - - -

radman1376
Sunday 31 August 2014, 11:46 PM
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو

این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

danesh72
Monday 1 September 2014, 06:40 AM
والـا مـلـکـی که داد سلطانی داد
مـن دانـم گـفـت کام خاقانی داد
گفتم ملکا چه داد دل دانی داد
چـون عـمر گذشته باز نتوانی داد

mahgam
Monday 1 September 2014, 06:50 AM
دوری ولی شاید دلت همراه من باشد
یا در سرت سودای اینجا آمدن باشد

من بی تو شاعر میشوم اما بیا شاید
پیش تو بودن بهتر از شاعر شدن باشد

danesh72
Monday 1 September 2014, 06:54 AM
دانـی ز جـهان چه طرف بربستم هیچ
وز حـاصـل ایـام چـه در دستم هیچ
شـمـع طـربـم ولـی چـو بـنشستم هیچ
آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

mahgam
Monday 1 September 2014, 07:02 AM
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

به لاله های چمن چشم بسته می گذرم
که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست

danesh72
Monday 1 September 2014, 07:11 AM
تب داشته‌ام دو هفته ای ماه دو هفت
تـبـخـال دمـیـد و تـب نـهـایـت پذرفت
چـون نـتـوانـم لـبـانـت بـوسـید به تفت
تـبـخـال مـرا بـتـر از آن تـب کـه برفت

violonmandegar
Monday 1 September 2014, 11:55 PM
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق
هر دم از نو غمی آید به مبارکبادم......

danesh72
Tuesday 2 September 2014, 06:29 AM
مسکین دلم از خلق وفائی می‌جست
گـمـره شـده بـود، رهـنمائی می‌جست
مـانـنـدهٔ آن مـرد خـتـائـی کـه بـه بلخ
بـرکـرد چـراغ و آشـنـائـی مـی‌جـست

mahgam
Tuesday 2 September 2014, 01:40 PM
تا چشیدم ا زمی لعل لبت بیخود شدم
کام شیرینت خدا داند که درمان من است



ناله کمتر زن دل رسوا که در این جمع انس شمع و گل ساقی و می مبهوت و حیران من است

danesh72
Tuesday 2 September 2014, 04:10 PM
تا عشق به پروانه درآموخته‌اند
زو در دل شمع آتش افروخته‌اند
پروانه و شمع این هنر آموخته‌اند
کـز روی مـوافقت بهم سوخته‌اند

danesh72
Wednesday 3 September 2014, 05:01 PM
در گـلـشـن امـیـد بـه شـاخ شـجـر من
گـلـهـا نـشـکـفـنـد و بـرآمـد نـه ثـمـرهـا
کـردم خـطـر و بر سر کوی تو گذشتم
بـسـیـار کـنـد عاشق ازین گونه خطرها

mahgam
Saturday 6 September 2014, 11:35 AM
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

danesh72
Saturday 6 September 2014, 03:31 PM
تـو مـی‌روی و زهـر سـو کرشمه می‌چکد از تو
کـه داد ایـن روش و شـکـل سر و سبز قبا را
چـو در جـفـات بـمـیـرم بـخـوانـی آنـچه نوشتم
بــر آسـتـان تـو از خـون دیـده حـرف وفـا را

radman1376
Saturday 6 September 2014, 11:17 PM
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

SolMi
Saturday 6 September 2014, 11:56 PM
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز

مرغ پر سوخته در پنجه باد است هنوز

danesh72
Sunday 7 September 2014, 06:44 AM
ز زلـفـش آمـد ی ای بـاد حـال دلها چیست؟
چــگــونــه انــد اسـیـران مـسـتـمـنـد آنـجـا ؟

danesh72
Tuesday 9 September 2014, 04:57 PM
از پی نقل مجلست هست بر آتشم جگر
چـاشـنـیـی نـمـی‌کنی گوشهٔ این کباب را

mahgam
Sunday 14 September 2014, 06:27 AM
این زمان نشسته بی تو با خدا
آن که با تو بود و با خدا نبود
می کند هوای گریه های تلخ آنکه خنده از لبش جدا نبود

danesh72
Sunday 14 September 2014, 06:55 AM
دلـــم در عـــاشـــقـــی آواره شـــد آواره تــر بــادا
تــنــم از بــی‌دلــی بـیـچـاره شـد بـیـچـاره تـر بـادا
هـمـه گـویـنـد کـز خـون‌خـواریـش خـلقی بجان آمد
مـن ایـن گـویم که بهرجان من خون خواره تر بادا

mahgam
Sunday 14 September 2014, 07:31 AM
آسمـــانی! تو در آن گستره خورشیدی کــن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه برگی از بـاغچـه ی شعر بچینم کافـیست

danesh72
Sunday 14 September 2014, 08:05 AM
تـمـاشـا مـی‌کـنـم ایـن قد قیامت می‌کند یا رب
کـه خـواهـم تـا قـیامت یاد کردن این تماشا را

mahgam
Sunday 14 September 2014, 01:54 PM
آنقَدَر بی تب و تابم که تنم می سوزد

وآنقدر بی سر و سامان که سرم می خارد

به تو دل دادم و یکباره دل از من بردی کاش یک بار دلت، دل به دلم بسپارد

danesh72
Sunday 14 September 2014, 03:28 PM
دیـوانـه مـیـکـنـی دل و جـان خراب را
مـشـکـن بـه نـاز سـلـسلهٔ مشک ناب را
خـونـابـه مـیـچکاندم از گریه سوز دل
خوش گریه‌ای است بر سرآتش کباب را

mahgam
Monday 15 September 2014, 06:07 AM
اگر جز مرگ راهی نیست کزاین تهمت رها گردم

بیا ای آبروی نیستی ازراه بردارم

نمیخواهم غریق وحشت یکتا یی ات باشم
به کشتی نجات و صاحب مصباح بسپارم

danesh72
Monday 15 September 2014, 06:37 AM
مـنـم انـدریـن تـمـنـا کـه بـیـنـم ازتو مویی
چـو صـبـا خـرامـش کـن کـمـری نـمای مارا
بـزبـان خـویـش گفتی که گذر کنم بکویت
مــگـذر ز گـفـتـهٔ خـود گـذری نمـای مـا را

- - - Updated - - -

مـنـم انـدریـن تـمـنـا کـه بـیـنـم ازتو مویی
چـو صـبـا خـرامـش کـن کـمـری نـمای مارا
بـزبـان خـویـش گفتی که گذر کنم بکویت
مــگـذر ز گـفـتـهٔ خـود گـذری نمـای مـا را

violonmandegar
Wednesday 17 September 2014, 08:45 PM
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید برین اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید.............

SolMi
Thursday 18 September 2014, 12:56 AM
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس

danesh72
Thursday 18 September 2014, 08:10 AM
سـخـنـی چـو گـوهـر تـر صدف لب تو دارد
سـخـن صـدف رهـا کـن گـهـری نـمـای مارا
ز خیال طرهٔ تو چو شب ! ست روز عمرم
بـکـر شـمـه خـنـده‌ای زن سـحـري نـمای مارا

- - - Updated - - -

سـخـنـی چـو گـوهـر تـر صدف لب تو دارد
سـخـن صـدف رهـا کـن گـهـری نـمـای مارا
ز خیال طرهٔ تو چو شب ! ست روز عمرم
بـکـر شـمـه خـنـده‌ای زن سـحـري نـمای مارا

angelmalfoy
Saturday 20 September 2014, 08:03 PM
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

danesh72
Sunday 21 September 2014, 03:08 PM
از بـخـت روزی بـاطـرب خـضـر آب خـورد و شست لب
جـویـان سـکـنـدر در طـلـب تـا چـشـمـهٔ حیوان کجا؟
گــفـتـم : تـویـی انـدر تـنـم مـا هـسـت جـان روشـنـم
گـفـتـی کـه : آری آن منم ,گر آن تویی پس جان کجا؟

SolMi
Sunday 21 September 2014, 11:06 PM
ای آنکه به باغ دلبری بر
چون قد خوش تو یک شجر نی

چندین شجر وفا نشاندم
وز وصل تو ذره‌ای ثمر نی

سعدی

danesh72
Monday 22 September 2014, 07:13 AM
یــارب کــه داد آیــنـه آن بـت پـرسـت را
کو دید حسن خویش و زما برد دست را
چـنـدیـن چه غمزه می‌زنی از بهر کشتنم
صـیـد توزنده نیست مکن رنجه شست را

mahgam
Tuesday 23 September 2014, 02:02 PM
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.

شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!