PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 [55] 56 57

danesh72
Tuesday 23 September 2014, 04:47 PM
زان غـمـزه عزم کین مکن تاراج عقل و دین مکن
تـاراج دیـن تـلـقـیـن مـکـن آن هـنـدوی بـی بـاک را
تـا شـمـع حـسـن افـروخـتـی پـروانـه وارم سـوخـتـی
پـــرده دری آمـــوخـــتـــی آن امـــن صــد چــاک را

mahgam
Wednesday 24 September 2014, 06:35 AM
از روی تـو دل کندنم آموخت زمانه

این دیده از ان روست که خونابه فشـان است

دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازيــچه ایام دل آدمیـان اســت

danesh72
Wednesday 24 September 2014, 07:13 AM
تـا شـمـع حـسـن افـروخـتـی پـروانـه وارم سـوخـتـی
پـــرده دری آمـــوخـــتـــی آن دامـــن صــد چــاک را

faramarzlotfy
Wednesday 24 September 2014, 09:43 PM
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

mabbaszadegan
Wednesday 24 September 2014, 10:13 PM
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

danesh72
Thursday 25 September 2014, 09:55 AM
دیـن هـزار پـارسـا در سـر گـیـسوی تو شد
چـنـد بـه نـاکـسـان دهـی سـلـسلهٔ رموز را
سـاقـی نـیـم مـسـت مـن جـام لـبـالـب آر تا
نـقـل مـعـاشـران کنم این دل خام سوز را
قـصـه عـشـق خود رود پیش فسردگان ولی
سـنـگ تـراش کـی خـرد گوهر شب فروز را

mabbaszadegan
Thursday 25 September 2014, 10:43 AM
امشب به بر من است و آن مایه ناز
یا رب تو کلید صبح و در چاه انداز

ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بی چاره بساز

danesh72
Thursday 25 September 2014, 04:55 PM
زان غـمـزه عزم کین مکن تاراج عقل و دین مکن
تـاراج دیـن تـلـقـیـن مـکـن آن هـنـدوی بـی بـاک را
ریـزی تـو خـون بـرآسـتـان من شویم از اشک روان
کــه آلــوده دیــده چــون تـوان آن آسـتـان پـاک را

SolMi
Sunday 28 September 2014, 04:16 PM
آتش به دل مزن که دلم را قرار نیست
این بیقرار را به غم عشق کار نیست
بس کن زبان وسوسه در دل که بیش از این
سوز و گداز درخور این بیقرار نیست

danesh72
Sunday 28 September 2014, 05:09 PM
تـمـاشـا مـی‌کـنـم ایـن قد قیامت می‌کند یا رب
کـه خـواهـم تـا قـیامت یاد کردن این تماشا را
بـحـمـدالـلـه کـه بـیـداری شـبـهـایـم نشد ضایع
بـدیـدم خـفته در آغوش خود آن سرو بالا را

danesh72
Monday 29 September 2014, 05:00 PM
از چشم تو سر مست و به بالای تو همدست
صد فتنه ز هر گوشه بر انگیخته بودیم
زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش
ما رشته ی مهر از همه بگسیخته بودیم

SolMi
Wednesday 1 October 2014, 02:20 AM
منحصر شد همه ی دار و ندارم به جنون
در چه ره خرج کنم اینهمه دارایی را
هر شبم جا به سر کوچهء بی سامانیست
با چنین جا چه خورم غصهء بی جایی را

danesh72
Wednesday 1 October 2014, 06:52 AM
از درونــم نــمــیــروی بــیـرون
کـه گـرفـتـی درون و بـیرون را
نـام لـیـلـی بـر آیـد انـدر نقش
گـر بـبـیـزنـد خـاک مـجـنـون را

SolMi
Thursday 2 October 2014, 02:27 AM
آهنگ دراز شب ز من پرس
کز فرقت تو دمی نخفتم
بر هر مژه قطره‌ای چو الماس
دارم که به گریه سنگ سفتم

danesh72
Thursday 2 October 2014, 07:26 AM
مپرس ای دل که چون می‌باشد آخر جان غمناکت
که من دیریست کز یادت فراموش کرده‌ام جان را
ورت بـدنـامی است از من به یک غمزه بکش زارم
چـرا بـرخـویـش مـشکل می کنی این کار آسان را؟

- - - Updated - - -

مپرس ای دل که چون می‌باشد آخر جان غمناکت
که من دیریست کز یادت فراموش کرده‌ام جان را
ورت بـدنـامی است از من به یک غمزه بکش زارم
چـرا بـرخـویـش مـشکل می کنی این کار آسان را؟

radman1376
Thursday 2 October 2014, 11:07 PM
ای خرم از فروغ رُخت ،لاله زار عمر

بازآ، که ریخت بی گل رویت، بهار عمر

«حافظ»

danesh72
Friday 3 October 2014, 05:35 PM
ریـزی تـو خـون بـرآسـتـان من شویم از اشک روان
کــه آلــوده دیــده چــون تـوان آن آسـتـان پـاک را
زان غـمـزه عزم کین مکن تاراج عقل و دین مکن
تـاراج دیـن تـلـقـیـن مـکـن آن هـنـدوی بـی بـاک را

{hamed}
Friday 3 October 2014, 05:53 PM
آنچه از دریا به دریا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود

danesh72
Saturday 4 October 2014, 07:30 AM
دشــنــام از زبـان تـوام مـی‌کـنـد هـوس
تـعـظـیـم کن به این قدری یار خویش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل
از ســـر رواج ده روش کــار خــویــش را

{hamed}
Saturday 4 October 2014, 06:17 PM
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

radman1376
Saturday 4 October 2014, 10:50 PM
آتش است این بانگِ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد ، نیست باد

«مولانا»

danesh72
Sunday 5 October 2014, 07:33 AM
ایـدوسـتـی کـه هـسـت خـراش دلـم از تو
مـرهـم نـمـی‌دهـی دل افـکـار خـویـش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل
از ســـر رواج ده روش کــار خــویــش را

SolMi
Sunday 5 October 2014, 11:23 PM
1_
در دام غمت چو مرغ وحشی
می‌پیچم و سخت می‌شود دام


2_
اسیرم به بندخیالات و جان را
نوا می‌دهم، وز نوا می‌گریزم

petonia
Sunday 5 October 2014, 11:48 PM
مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت

که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید

danesh72
Monday 6 October 2014, 07:28 AM
دوش زیـاد رخـت اشـک جـگـر سوز من
شد به هوا پر بسوخت مرغ شب آهنگ را
در طـلـب عـاشـقـان گـر قدم از سر کنند
هـیـچ نـپـرسـنـد بـاز مـنـزل و فـرسـنگ را

mahgam
Tuesday 7 October 2014, 06:24 AM
ابروانت منتهای دین و ایمان من است
چشم مستت حجت قلب پریشان من است
گیسوانت رشته پیوند روح و جان من
قامتت یاد آور آن خوب کنعان من است

danesh72
Tuesday 7 October 2014, 06:52 AM
تو ز پیاله می‌خوری من همه خون که دم به دم
حــق لــبــم هــمـی دهـی از لـب خـود پـیـالـه را
ســوخــتــهٔ رخــت اگــر سـوی چـمـن گـذر کـنـد
در دل خـود گـمـان کـنـد شـعـلـه گـرم لـالـه را

radman1376
Wednesday 8 October 2014, 11:27 AM
اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید

عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید

«حافظ»

danesh72
Tuesday 14 October 2014, 07:42 AM
دل مـن کـشـته شد بقای تو باد
چه توان کرد حکم بی‌چون را
از درونــم نــمــی‌روی بــیــرون
در گــرفـتـی درون و بـیـرون را

radman1376
Tuesday 14 October 2014, 07:57 AM
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

«حافظ»

danesh72
Tuesday 14 October 2014, 03:42 PM
شــیــفــتـهٔ رخ بـتـان بـاز کـی آیـد از سـخـن
مـسـت بـگـوش کـی کـند کن مکن حکیم را
مـن نـه بـخـود شـدم چـنـیـن شهرهٔ کویها ولی
شـد رخ نـیـکـوان بـلـاعـقـل و دل سـلیم را

radman1376
Wednesday 15 October 2014, 10:57 PM
الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی

«سنایی»

danesh72
Thursday 16 October 2014, 06:51 AM
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را
من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را

danesh72
Thursday 16 October 2014, 02:52 PM
ایـن هـمـه شـربـت نـه بـدان کرده‌ام
کـــاب ز دریـــای کـــرم خــورده‌ام
شــیــرم و رنــج از پــی یــاران بــرم
نـی چـو سـگ خـانـه کـه تـنها خورم
یـک جـو از یـن فن چو به دامن نهم
ده کــنـم آن را و بـه صـد تـن دهـم

radman1376
Friday 17 October 2014, 11:46 AM
مـگـر ای سـحـاب رحـمـت تـو بباری ارنه دوزخ

بـه شـرار قــهـر سـوزد هـمـه جـان مـاسـوا را

«استاد شهریار»

danesh72
Saturday 18 October 2014, 09:03 AM
آن کـه شـنـا سندهٔ این گوهر ست
گر همه نفرین کندم در خورست
وان کـه بـه تقلید نشست اندرین
نـشـنـوم، ار خود کندم آفرین !

mabbaszadegan
Saturday 18 October 2014, 10:06 PM
نامدگان و رفتگان ، از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند ، هان ای تو همیشه در میان

radman1376
Saturday 18 October 2014, 11:28 PM
نـمـیـری شـهـریـار از شـعـر شـیـریـن روان گـفتن

کــه از آب بــقــا جــویــنــد عــمــر جــاودانـی را

«استادشهریار»

danesh72
Sunday 19 October 2014, 07:23 AM
از عـمـل خـود چو نشینم خجل
ذیـل کـرم پـوش بـرین تنگ دل
ســر مـرا چـون هـمـه دانـنـده‌ای
بــاز رهــانــم کــه رهــانــنـده‌ای
بـه کـه چـو آوردی و بـازم بـری
هـم بـه سوی خویش فرازم بری

mabbaszadegan
Sunday 19 October 2014, 07:48 AM
یا رب آن دلبر شیرین که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

danesh72
Sunday 19 October 2014, 11:06 AM
شــیــرم و رنــج از پــی یــاران بــرم
نـی چـو سـگ خـانـه کـه تـنها خورم
ایـن هـمـه شـربـت نـه بـدان کرده‌ام
کـــاب ز دریـــای کـــرم خــورده‌ام

mahgam
Sunday 19 October 2014, 11:58 AM
میریزم از گلوی خیابان به پای هیچ
از شب گریز مردم نادان به پای هیچ

در خواب این کویر مجازی هزار سال
چرخیده ایم در پی طوفان به پای هیچ

danesh72
Sunday 19 October 2014, 04:17 PM
چـو بـا تـردامـنـی خـو کـرد خـسـرو با دو چشم تر
بــه آب چــشــم پـاکـان دامـنـش هـمـواره تـر بـادا

mahgam
Monday 20 October 2014, 05:57 AM
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
.

شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!

danesh72
Monday 20 October 2014, 07:20 AM
ز زلـفـش آمـدی ای بـاد حـال دلها چیست؟
چــگــونــه انــد اسـیـران مـسـتـمـنـد آنـجـا
کـجـا روم کـه ز کـوی تـو هر کجا که روم
رســد زجـعـد کـمـنـدت خـم کـمـنـد آنـجـا

mabbaszadegan
Monday 20 October 2014, 07:33 AM
آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم
می نمیخواهم بیا ساقی تماشایت کنم

بی قرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن
کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم

danesh72
Monday 20 October 2014, 08:42 AM
مـه را بـه روی خـوب تـو نسبت کجا رسد
ای رویـــت آفـــتــاب و لــبــت ش و ک و ر

mabbaszadegan
Monday 20 October 2014, 09:03 AM
رازی که با غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که محرم راز است

mahgam
Monday 20 October 2014, 01:48 PM
تداوم من و دریا و آسمان با تو
همیشگی ست اگر هم تو رهگذر باشی
نیازمند توام مثل زخم لب بسته خوشاتر آنکه تو گهگاه نیشتر باشی

danesh72
Monday 20 October 2014, 03:32 PM
یـکـی در ابـر بـهـاری نـگـر ز رشـتهٔ صبح
چــگــونـه مـی‌گـسـلـد دانـه‌هـای لـولـو را
به باغ غرقهٔ خون است لاله دانی چیست
ز تــیــغ کــوه بــریـده اسـت روزگـار او را
بـیـا کـه تـا بـه چـمـن در رویـم و بنشینیم
بــبــوی گــل بـکـف آریـم جـام گـلـبـو را

mabbaszadegan
Monday 20 October 2014, 08:16 PM
الا ای پیر فرزانه ، مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه ، دلی پیمان شکن دارم

danesh72
Tuesday 21 October 2014, 07:14 AM
مــرنــج از بــهــر جـان خـسـرو اگـر چـه مـی‌کـشـد یـارت
کــه بــاشـد خـوب‌رویـان را بـسـی زیـن گـونـه مـذهـبـهـا

mabbaszadegan
Tuesday 21 October 2014, 10:19 AM
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

mahgam
Tuesday 21 October 2014, 01:06 PM
در من انگار یکــــــــــی در پی انکار من است
یک نفر مثــــــل خودم عاشق دیدار من است

یک نفر ســاده ، چنان ساده که از سادگیش
می شود یک شـــــــبه پی برد به دلدادگیش

mabbaszadegan
Tuesday 21 October 2014, 02:27 PM
شب به کاشانه ی اغیار نمی باید بود
غیر را شمع شب تار نمی باید بود

danesh72
Tuesday 21 October 2014, 03:42 PM
دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت
نـیـسـت مـثـل آن صـنـوبـر در همه بستان ما

mahgam
Wednesday 22 October 2014, 05:49 AM
الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم
گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم


بنشین که با من هر نظر،با چشم دل ،با چشم سر هر لحظه خود را مست تر ، از روی زیبایت کنم

danesh72
Wednesday 22 October 2014, 08:32 AM
دعــای دوســتـی از خـون نـویـسـنـد اهـل درد و مـن
بـه خـون دیـده دشـنـامـی کـه بـشـنـیـدم از آن لـبـها
گهی غم می‌خورم گه خون و می‌سوزم به صد زاری
چـو پـرهـیـزی نـدارم جـان نـخـواهـم بـرد ازیـن تـبها

radman1376
Wednesday 22 October 2014, 10:43 PM
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقـدر بـا بـخت خـواب آلـود مـن لالا چـرا

«استاد شهریار»

danesh72
Thursday 23 October 2014, 08:31 AM
از درونــم نــمــی‌روی بــیــرون
در گــرفـتـی درون و بـیـرون را
نــام لـیـلـی بـرایـد انـدر نـقـش
گــر بــریـزنـد خـون مـجـنـون را

angelmalfoy
Friday 24 October 2014, 11:15 AM
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

danesh72
Friday 24 October 2014, 12:04 PM
ای چـــشــمــه زلــال مــرو کــز بــرای تــو
مــردم چــنــانــکــه مــردم آبـی بـرای آب
زیــن پــیــشـتـر پـدیـدهٔ مـن جـای آب بـود
اکنون ببین که هست همه خون به جای آب

mabbaszadegan
Friday 24 October 2014, 03:23 PM
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بماند در درد خود پرستی

danesh72
Friday 24 October 2014, 04:08 PM
یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بـردار کـه بـیحاصلی از حاصل ماست

radman1376
Friday 24 October 2014, 10:28 PM
تـو تـاج بـخـشـی و من شهریار ملک سخن

بــه دولــت ســرت از آفــتــاب دارم تــاج

«استاد شهریار»

mabbaszadegan
Friday 24 October 2014, 11:04 PM
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

danesh72
Saturday 25 October 2014, 05:56 AM
الـحـمـد کـه چـون تـو رهـنـمایی داریم
کـز گـمـشدگانیم که غم منزل ماست

danesh72
Saturday 25 October 2014, 10:41 AM
هستیم به امید تو چون دوش امشب
بـرآمـدنـت بـسـتـه دل و هوش امشب
زان گـونـه که دوش در دلم بودی تو
یـارب! کـه بـبـینمت در آغوش امشب

danesh72
Monday 27 October 2014, 03:11 PM
بـا روی تـو آفـتـاب صـافی تیره است
بـا لـعـل لبت شراب صافی تیره است
تـاریـکـی آب صـافـی از سـیـل نبود
در جنب رخ تو آب صافی تیره است

radman1376
Wednesday 29 October 2014, 06:10 PM
تا دهن بسته ام از نـوش لـبان میبرم آزار

مـن اگـر روزه بـگـیـرم رطـب آیـد سـر بـازار

«استاد شهریار»

danesh72
Thursday 30 October 2014, 06:51 AM
رنـگـی ز رخ چـو لـالـه زارم بفرست
بـویـی ز دو زلـف مـشـکـبارم بفرست
چون دست نمی‌دهد که دستت بوسم
دسـتـارچـه‌ای بـه یـاد گـارم بـفرست

radman1376
Thursday 30 October 2014, 10:48 AM
تــا بــهـار اسـت دری از قـفـس مـن نـگـشـایـد

وقـتی ایـن در بگشاید که گلی نیست به گلزار

«استاد شهریار»

danesh72
Thursday 30 October 2014, 06:17 PM
رویت، که به خوبی گل خندان منست
آرامــگــهـش دل چـو زنـدان مـنـسـت
نـیـکـش بـگزدیدند به دندان، گر چه
گـفـتم که: همین نیک به دندان منست

angelmalfoy
Thursday 30 October 2014, 08:25 PM
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

radman1376
Thursday 30 October 2014, 10:32 PM
در رفـتـن جـان از بـدن گـويـنـد هـر نـوعـي سـخـن

من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي‌رود

«سعدی»

danesh72
Friday 31 October 2014, 12:33 PM
در کــارگــه غـیـب چـو نـقـاش نـخـسـت
جـویـنـدهٔ نـقـش خـویـشـتن را می‌جست
بــر لـوح وجـود نـقـشـهـا بـسـت و در آن
چون روشن گشت نقش آن جزء بشست

danesh72
Saturday 1 November 2014, 10:05 AM
دلــدار مــرا در غــم و انــدوه بــکــاســت
یـک روز بـرم بـه مـهـر نـنـشـست و نخاست
گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟
چـون مـیـبـیـنـم جـمـلـه ز بـدبـخـتـی ماست

radman1376
Saturday 1 November 2014, 12:16 PM
تـا کـه از طـارم مـیـخـانـه نـشـان خـواهد بود

طــاق ابـروی تـوام قـبـلـه جـان خـواهـد بـود

«استاد شهریار»

danesh72
Saturday 1 November 2014, 04:17 PM
در سینه ز دست دل جگر تابیهاست
در دیـده ز تـاب سـیـنه بیخوابیهاست
ای دیده، بریز خون این دل، که مرا
دیـریـسـت کـه بـا او سـر بـی‌آبیهاست

radman1376
Saturday 1 November 2014, 11:01 PM
تــا چــراگـاه فـلـک هـسـت و غـزالـان نـجـوم

دخـتـر مـاه بـر ایـن گـلـه شـبـان خـواهـد بـود

«استاد شهریار»

danesh72
Sunday 2 November 2014, 06:52 AM
دل بـنـدهٔ بـوی عـنـبـر آمیز گلست
جان چاکر عارض دلاویز گلست
بلبل که هزار خار کن بندهٔ اوست
او نـیـز غـلـام خـار سرتیز گلست

danesh72
Wednesday 5 November 2014, 03:18 PM
دلـدار چـو در سـینه دل نرم نداشت
آزرد مـــرا و هـــیــچ آزرم نــداشــت
بـی‌جـرم ز مـن بـریـد و در دشمن من
پیوست به مهر و ذره‌ای شرم نداشت

hosseiniran
Friday 7 November 2014, 09:16 AM
تورا ز کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یادگیر و در عمل آر
این حدیث ز پیر طریقتم یاد است

danesh72
Friday 7 November 2014, 11:26 AM
تـن خـاک تـو گـشت، رحمتی بر خواریش
دل جای تو شد به غم چرا می‌داریش؟
دلــبــســتــگـیـیـی کـه بـا مـیـانـت دارم
تـا چـون کـمـرت مـیـان تـهـی نـشماریش

mahgam
Saturday 8 November 2014, 06:50 AM
شب که می آمد به خوابم گود می افتاد آغوشم
ماهِ من بر گونه اش وقتی که می خندید "چال"ی داشت



گوشه ای تا صبح حالِ "منزوی" را بغض می کردیم
بی هوا باران که می آمد برایم دستمالی داشت



"زندگی می گفت:باید زیست...باید زیست"*...اما آه...
آخرین آغوشمان در باد...بغضی داشت...حالی داشت...!

danesh72
Saturday 8 November 2014, 07:57 AM
تـا کـی ز مـیان؟ کناره سویی گیریم
برخیز که راه جست و جویی گیریم
در سـایـهٔ زهـد سرد بودن تا چند؟
وقـتـسـت کـه آفـتـاب رویـی گـیـریم

mahgam
Saturday 8 November 2014, 01:23 PM
مپرسيد، اي سبكباران! مپرسيد
كه اين ديوانه ي از خود به در كيست؟

چه گويم! از كه گويم! با كه گويم!
كه اين ديوانه را از خود خبر نيست

danesh72
Saturday 8 November 2014, 06:02 PM
تا با خودی، ای خواجه، خدا چون گردی؟
بــیــگــانــه سـرشـتـی آشـنـا چـون گـردی؟
جــز ســایــهٔ خــویــشــتــن نــمـی‌بـیـنـی تـو
ای سـایـه، ز خـورشـیـد جـدا چون گردی؟

radman1376
Sunday 9 November 2014, 04:03 PM
یـارب کـه از دریـا دلـی خـود گـوهـر یـکـتـا شوی

ای اشـک چــشــم آسـمــان در دامـن دریـا بـیـا

«استاد شهریار»

danesh72
Sunday 9 November 2014, 05:02 PM
آه ای همیشه مست، ببین حال ما مرو
لختی درنگ کن، ز چه بشتاب میروی؟
یادش بخیر، آن همه ره همسفر شدیم
اینک چه شد که این همه بی تاب می روی؟
چون می روی جوانی ما با تو می رود
ما پیر می شویم و تو شاداب می روی
ما مانده ایم و یاد تو و نغمه های تو
غم می زند به ساز تو مضراب، می روی

mahgam
Monday 10 November 2014, 06:29 AM
یک عمر غمت خوردم تا در برت آوردم

گر جان بدهند ای غم از من نستانندت




گر دست بیفشانند بر سایه، نمی دانند

جان تو که ارزانی گر جان بفشانندت

danesh72
Monday 10 November 2014, 06:55 AM
تـا دسـت امـیـد مـا شـکـستیم ز دوست
زیــر لــگــد فــراق پـسـتـیـم ز دوسـت
دشــمــن بـه دعـای شـب چـرا بـرخـیـزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست

danesh72
Monday 10 November 2014, 09:21 AM
شیرینی طبع کودک را به شیرینی خوش است

اونداند هرچه شیرین ، نی خوش استخوش است

radman1376
Monday 10 November 2014, 03:45 PM
تــا هــسـتـم ای رفـیـق نـدانـی کـه کـیـستـم

روزی ســراغ وقــت مــن آئــی کــه نــیـسـتـم

«استاد شهریار»

danesh72
Monday 10 November 2014, 03:50 PM
مـی‌آمـد و در دیـدهٔ ما می‌نگریست
می‌رفت و دگرباره قفا می‌نگریست
يا جـلـوهٔ خویشتن خوشش می‌آمد
یا از سر مرحمت به ما می‌نگریست

radman1376
Tuesday 11 November 2014, 10:41 PM
تـوئی آن نـوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

چـراغـت پـیـش پـا دارد کـه راه ایـنـجا و چـاه ایـنـجا

«استاد شهریار»

danesh72
Thursday 13 November 2014, 07:23 AM
این دل چو شب جوانی و راحت و تاب
از روی ســپـیـده‌دم بـرافـکـنـد نـقـاب
بــیـدار شـو ایـن بـاقـی شـب را دریـاب
ای بـس کـه بـجـویی و نیابیش به خواب

hosseiniran
Thursday 13 November 2014, 02:14 PM
تا دامت کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم در گردنت

hosseiniran
Thursday 13 November 2014, 02:32 PM
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر نشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست

danesh72
Friday 14 November 2014, 10:56 AM
تـا چـنـد ز جـان مـسـتـمند اندیشی
تـا کـی ز جـهـان پـر گـزنـد اندیشی
آنچ از تو توان شدن همین کالبدست
یـک مـزبـلـه‌گـو مـباش چند اندیشی

mahgam
Saturday 15 November 2014, 07:29 AM
یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!


ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا ! زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.

danesh72
Saturday 15 November 2014, 08:05 AM
زلف تو از آن دم که دلم بربودست
از زیـر کـلـه روی به کس ننمودست
مـانـا بـه حـکایت از لبت بشنودست
کـز جـمـلـهٔ عاشقان چشمت بودست

angelmalfoy
Saturday 15 November 2014, 09:57 AM
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

danesh72
Saturday 15 November 2014, 02:44 PM
تــا خــرمــن آز را دلــت پــیــمـانـه‌سـت
نـزدیـک تـو جـز حـدیث نان افسانه‌ست
خوش‌باش که یک نیمه مرا در خانه‌ست
در سـنـبـلـهٔ سـپـهـر اگـر یـک دانـه‌سـت

radman1376
Tuesday 18 November 2014, 09:15 AM
تـمنـای وصـالم نـیـست عـشـق مـن مـگیر از من

بـه دردت خـو گـرفـتـم نـیـسـتـم در بند درمانـت

«استاد شهریار»

danesh72
Tuesday 18 November 2014, 09:58 AM
تــاب رخ یــار مــن نــداری ای گــل
جامه چه دری رنگ چه آری ای گل
سودت نکند تا که به خواری ای گل
از بــار خــجــل فـرو نـیـاری ای گـل

mahgam
Tuesday 18 November 2014, 11:45 AM
دلرباي آب، شاد و شرمناك،
عشقبازي مي كند با جان خاك !
خاك خشك تشنه دريا پرست،
زير بازي هاي باران مست مست !
اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
شاخه دست افشان و ريشه باده نوش !

danesh72
Tuesday 18 November 2014, 06:10 PM
شـاهـا بـه خـدایـی کـه ترا بگزیدست
گـر مـلـک چـو تو خدایگانی دیدست
الـا تـو که بودست که صد باره جهان
روزان بگرفتست و شبان بخشیدست

mahgam
Saturday 22 November 2014, 09:25 AM
تلخـــی وصل ندارد کـــم از اندوه فراق
شادی بلبل از آنست که بو کرد و نچید
مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست
دوستان نیمـــه ی راهید اگــــر ، برگردید !

radman1376
Saturday 22 November 2014, 05:14 PM
دوش در خـواب مـن آن لالـه عـذار آمـده بود

شاهـد عـشق و شـبابم بـه کـنار آمـده بـود

«استاد شهریار»

amirhos72
Saturday 22 November 2014, 08:04 PM
دوش وقت سحر قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

danesh72
Sunday 23 November 2014, 08:33 AM
دل مـی‌رود و دیـده نـمـی‌شـایـد دوخت
چـون زهـد نـبـاشـد نتوان زرق فروخت
پــروانـهٔ مـسـتـمـنـد را شـمـع نـسـوخـت
آن سوخت که شمع را چنین می‌افروخت

mahgam
Sunday 23 November 2014, 12:34 PM
تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است
به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو

به زیر خرقه ی رنگین چه دام ها دارند
تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو

danesh72
Monday 24 November 2014, 06:06 AM
وه وه که قیامتست این قامت راست
با سرو نباشد این لطافت که تراست
شـایـد کـه تـو دیگر به زیارت نروی
تـا مـرده نـگوید که قیامت برخاست


سعدي

radman1376
Tuesday 25 November 2014, 09:43 AM
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد

حیف باشـد که تو بـاشـی و مـرا غـم ببـرد

danesh72
Tuesday 25 November 2014, 04:16 PM
در چـشـم مـن آمـد آن سـهی سرو بلند
بـربـود دلـم ز دسـت و در پـای افـکـند
ایـن دیـدهٔ شـوخ مـی‌بـرد دل بـه کـمند
خواهی که به کس دل ندهی دیده ببند

mahgam
Wednesday 26 November 2014, 05:33 AM
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم ،کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم،کافی ست

danesh72
Wednesday 26 November 2014, 08:18 AM
تـو هـرچـه بـپـوشـی بـه تـو زیـبا گردد
گــر خــام بـود اطـلـس و دیـبـا گـردد
مندیش که هرکه یک نظر روی تو دید
دیـگـر هـمـه عـمـر از تـو شـکیبا گردد

radman1376
Wednesday 26 November 2014, 10:00 AM
دیــشــب ســرم بــه بــالــش نـاز وصـال و بـاز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

«استاد شهریار»

danesh72
Wednesday 26 November 2014, 06:39 PM
ما را به چه روی از تو صبوری باشد
یــا طــاقـت دوسـتـی و دوری بـاشـد
جـایـی کـه درخـت گـل سوری باشد
جـوشـیـدن بـلـبـلـان ضـروری باشد

radman1376
Saturday 29 November 2014, 04:43 PM
در نظـر بـازی مـا بـی خبـران حیـراننـد

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

danesh72
Saturday 29 November 2014, 06:07 PM
دستارچه‌ای کان بت دلبر دارد
گـر بـویـی ازان بـاد صـبا بردارد
بـر مـردهٔ صـد سـاله اگر برگذرد
در حال ز خاک تیره سر بردارد

radman1376
Tuesday 2 December 2014, 07:20 PM
دل بـه هـجـران تـو عمریست شکیباست ولی

بــار پــیــری شــکــنــد پـشـت شـکـیـبـائـی را

«استاد شهریار»

danesh72
Wednesday 3 December 2014, 06:59 AM
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صــاحـبـنـظـران تـشـنـه و وصـل تـو سـراب
مـــانـــنـــد تـــو آدمـــی در آبــاد و خــراب
بــاشــد کـه در آیـیـنـه تـوان دیـد و در آب

Padma
Wednesday 3 December 2014, 02:35 PM
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگو اگر گناهی رفت وگر خطایی هست
روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟
مکن که مظلمه ی خلق را جزایی هست

danesh72
Wednesday 3 December 2014, 03:57 PM
تـا سـر نـکـنـم در سـرت ای مـایـهٔ نـاز
کــوتـه نـکـنـم ز دامـنـت دسـت نـیـاز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بــمــیــرم و نــگـردم ز تـو بـاز

mahgam
Saturday 6 December 2014, 12:01 PM
زمانه از تو هزاران شبیه ساخته است

هنر شناسم و شبه هنر، نمی‌خواهم



بخواه تا اثری باز جاودانه شود
دقایقی که ندارد اثر، نمی‌خواهم

به عمر یک غزل حافظانه با من باش
فقط همین و از این بیشتر نمی‌خواهم

danesh72
Saturday 6 December 2014, 03:19 PM
مـرا سـودای بـت‌رویـان نبودی پیش ازین در سر
ولــیـکـن تـا تـو را دیـدم گـزیـدم راه سـودا را
چـنـان مـشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
بــرآیــد از دلــم آهــی بــســوزد هــفـت دریـا را

radman1376
Saturday 6 December 2014, 05:54 PM
آهـستـه که اشگـی بـه وداعت بـفـشانـیم

ای عمـر که سـیلـت بـبرد چیسـت شتابت

«استاد شهریار»

danesh72
Monday 8 December 2014, 10:20 AM
تـو گـمـان مـبر که سعدی، به تو برگزید یاری
بـه سـرت کـه نـیـسـت او را، سر هیچ یار بی‌تو

mahgam
Monday 8 December 2014, 01:05 PM
واي بر من، با جهاني شرمساري كي توانم
تا بدرگاهت بر آرم نيمه شب دست نيازي؟

با چنين شرمندگيها، كي زدست من بر آيد
تا بجويم چاره ي درد دلي از چاره سازي؟

danesh72
Monday 8 December 2014, 03:35 PM
یـاران بـه سماع نای و نی جامه‌دران
مـا، دیـده بـه جـایـی مـتـحـیر نگران
عـشـق آن منست و لهو از آن دگران
من چشم برین کنم شما گوش بر آن

radman1376
Tuesday 9 December 2014, 09:55 AM
نشـاط جـوانـی ز پـیـران مـجـوی

کـه آب رفتـه بـاز نیـاید بـه جـوی

«سعدی»

danesh72
Tuesday 9 December 2014, 11:38 AM
یــک روز بــه اتــفــاق صــحــرا مــن و تـو
از شــهــر بــرون شــویــم تـنـهـا مـن و تـو
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟
آنــوقــت کــه کــس نـبـاشـد الـا مـن و تـو

radman1376
Wednesday 10 December 2014, 10:23 AM
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین

کزین گل ها پس از ما هم فراوان روید از گلها

«استاد شهریار»

danesh72
Wednesday 10 December 2014, 02:39 PM
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هـرچ آن بـه سـر آیـدم ز دسـت تـو نـکـوست
ای مــرغ ســحــر تــو صــبــح بــرخــاسـتـه‌ای
مـا خـود هـمـه شـب نـخـفـتـه‌ایم از غم دوست

radman1376
Monday 15 December 2014, 11:54 PM
تیـر را قـوت پـرهـیـز نبـاشـد ز نـشـانـه

مرغ مسکین چه کند گر نرود در پی دانه

mahgam
Tuesday 16 December 2014, 07:01 AM
هزار پله فرا رفتم از حصار زمان
هزار پنجره بر عمر رفته وا کردم
به شهر خاطره ها چون مسافران غریب
گرفتم از همه کس دامن و رها کردم

danesh72
Tuesday 16 December 2014, 02:43 PM
مـن بـرگ گـلـم باغ شبستان من است
وآن‌بلبل خوش‌لهجه غزلخوان من‌است
نـوبـاوهٔ شـب کـه شـبـنـمـش می‌خوانند
هـر صـبـح به نیم‌بوسه مهمان من است

radman1376
Saturday 27 December 2014, 11:19 PM
تا شدم حلقه به گوش در میخانه خویش

هـر دم آرد غمـی از نـو بـه مبـارک بـادم

danesh72
Tuesday 30 December 2014, 04:01 PM
معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است
رو هم نفسی جو، که جهان یک نفس است
با هم نفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عمر آن یک نفس است

radman1376
Tuesday 30 December 2014, 10:38 PM
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سـر مـا خـاک ره پـیـر مغـان خـواهـد بـود

«حافظ»

danesh72
Wednesday 31 December 2014, 07:22 AM
دل در همه حال تکیه گاه است مرا
در ملک وجود پادشاه است مرا
از فتنه ی عقل چون به جان می آیم
ممنون دلم خدا گواه است مرا

radman1376
Wednesday 31 December 2014, 08:27 PM
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است مه در خرمن پروانه زدند

«حافظ»

danesh72
Thursday 1 January 2015, 07:18 AM
دی شاخ شکوفه در چمن می خندید
بر سنبل و نسرین و سمن می خندید
از دور سپیده ی سحر را دیدم
بر روز خود و به شام من می خندید

highland
Thursday 1 January 2015, 03:39 PM
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

danesh72
Thursday 1 January 2015, 06:07 PM
دلـم گـر قصه گوید، اینک آن گوش
لبم گر بوسه خواهد، این لب نوش
اگر شب زنده دارم، این سر زلف
چـو خـوابم در رباید، اینک آغوش

radman1376
Friday 2 January 2015, 10:55 AM
شــهـریــارا بـی حــبــیــب خـود نـمـی کـردی سـفـر

ایـــن ســـفـــر راه قــیــامــت مــیــروی تــنــهــا چــرا

«استادشهریار»

danesh72
Saturday 3 January 2015, 11:35 AM
امـروز مـنـم کـه راهـی کـوی تـوام
امـیـد وصـال مـی کـشد سوی توام
تا دست رسد شبی به گیسوی توام
مـی آیـم و آشـفـتـه تـر از موی توام

radman1376
Saturday 3 January 2015, 03:50 PM
مـزرع سـبـز فـلـک دیـدم و داس مـه نـو

یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

«حافظ»

danesh72
Sunday 4 January 2015, 07:23 AM
وقت اذان گذشت و خورشید خواب ماند
افسوس وعده های خدا در کتاب ماند

radman1376
Monday 5 January 2015, 10:37 AM
دریـغ و درد کـه تـا این زمـان نـدانستـم


کـه کیـمیـای سعـادت رفیـق بـود رفیـق

danesh72
Monday 5 January 2015, 03:33 PM
قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست

angelmalfoy
Monday 5 January 2015, 08:50 PM
تا به كی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر....
نتوانم ‚ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر...

radman1376
Monday 5 January 2015, 11:07 PM
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود

دیگر به چه امید در این شهر توان بود

«سعدی»

danesh72
Tuesday 6 January 2015, 04:40 PM
دریـای خـیـالـیـم و نـمـی نـیـست در اینجا
جـز وهـم وجـود و عـدمی نیست در اینجا
رمــز دو جــهــان از ورق آیـنـه خـوانـدیـم
جـزگـرد تـحـیـر رقـمـی نـیـسـت در ایـنـجـا

M_T
Tuesday 6 January 2015, 08:22 PM
ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد
خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد

danesh72
Wednesday 7 January 2015, 07:20 AM
دردعشقم من و خلوتگه رازم وطن است
گــشــتــه‌ام ایـنـقـدر از نـالـهٔ رسـوا، رسـوا
دل آشـــفــتــهٔ مــا را ســر مــویــی دریــاب
ای ســرمــوی تــوســرکــوب خـتـنـهـا تـنـهـا

- - - Updated - - -

دردعشقم من و خلوتگه رازم وطن است
گــشــتــه‌ام ایـنـقـدر از نـالـهٔ رسـوا، رسـوا
دل آشـــفــتــهٔ مــا را ســر مــویــی دریــاب
ای ســرمــوی تــوســرکــوب خـتـنـهـا تـنـهـا

radman1376
Wednesday 7 January 2015, 11:03 AM
ای فلک بر من عجب نقش غریبی ساختی

در مراد خویش بودم , نا مرادم سا ختی

danesh72
Wednesday 7 January 2015, 05:12 PM
یـک گـام اگـر ز وهـم تـعلق گذشته‌ای‌
بــیــدل درازکــن بــه بــســاط فـراغ پـا

danesh72
Monday 12 January 2015, 05:26 PM
ای خــیـال قـامـتـت آه ضـعـیـفـان را عـصـا
بـر رخـت نـظـاره‌هـا را لـغزش از جوش صفا
نشئهٔ صدخم شراب‌از چشم‌مستت‌غمزه‌ای
خـونـبـهـای صـد چمن از جلوه‌هایت یک ادا

mahgam
Tuesday 13 January 2015, 12:51 PM
اي خدا! اي رازدار بندگان شرمگينت
اي توانائي كه بر جان و جهان فرمانروايي
اي خدا! اي همنواي ناله ي پروردگانت
زين جهان، تنها تو با سوز دل من آشنايي

danesh72
Tuesday 13 January 2015, 02:35 PM
يادایام جوانی جگرم خون می کرد

خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

radman1376
Friday 16 January 2015, 06:52 PM
در این دنیا کسی بی غم نباشد

اگــر بـاشـد بـنـی آدم نـبــاشـد

«خاقانی»

mabbaszadegan
Friday 16 January 2015, 07:51 PM
دل و دین و عقل و هوشم ، همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی ، به من خراب دادی ؟

you3f
Friday 16 January 2015, 08:16 PM
یک جرعه ی می ز ملک کاووس به است،
از تخت قباد و ملکت توس به است،
هر ناله که رندی به سحرگاه زند،
از طاعت زاهدان سالوس به است

mabbaszadegan
Friday 16 January 2015, 08:53 PM
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

you3f
Friday 16 January 2015, 09:02 PM
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است،
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است،
احوال جهان و اصل این عمر که هست،
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است

mabbaszadegan
Friday 16 January 2015, 09:06 PM
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم

danesh72
Saturday 17 January 2015, 07:01 AM
مـرغـی بـه سـر کـوه نـشـسـت و بـرخاست
بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست
جــز درد دل از نـظـارهٔ خـوبـان چـیـسـت
آنـرا کـه دو دست و کیسه از سیم تهیست

Azarbayjanli
Saturday 17 January 2015, 09:26 AM
تورکون دیلی تک سئوگیلی ایستکلی دیل اولماز --- اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز

mabbaszadegan
Saturday 17 January 2015, 10:30 AM
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست


در حق ما هر چه گوید جای هیچ اِکراه نیست


در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست


در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

Qrybh
Saturday 17 January 2015, 02:09 PM
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

mabbaszadegan
Saturday 17 January 2015, 08:23 PM
هان ای دل عبرت بین ، از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آینه عبرت دان

radman1376
Saturday 17 January 2015, 11:32 PM
نبـاید بـسـتـن اندر چـیـز و کـس دل

که دل بـرداشتـن کاریسـت مشـکـل

«سعدی»

danesh72
Monday 19 January 2015, 08:39 AM
لب های تو سرخ، چشم هایت آبی
بایست هوادار چه تیمی باشم

mabbaszadegan
Monday 19 January 2015, 01:38 PM
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم
کین درد به صد هزار درمان ندهم

radman1376
Monday 19 January 2015, 06:57 PM
مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس


ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا

«استاد شهریار»

mabbaszadegan
Monday 19 January 2015, 08:43 PM
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

danesh72
Tuesday 20 January 2015, 10:37 AM
از بـخـت روزی بـاطـرب خـضـر آب خـورد و شست لب
جـویـان سـکـنـدر در طـلـب تـا چـشـمـهٔ حیوان کجا؟
مـی‌گـفـت بـا مـن هـر زمـان گـر جـان دهـی با من امان
مـن مـی بـرم فـرمـان بـجـان آن یـار بـی فـرمـان کـجا؟
گــفـتـم : تـویـی انـدر تـنـم مـا هـسـت جـان روشـنـم
گـفـتـی کـه : آری آن منم گر آن تویی پس جان کجا؟

mabbaszadegan
Tuesday 20 January 2015, 02:43 PM
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکـنی خـیـال خــود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چـون خواهم خفت

danesh72
Tuesday 20 January 2015, 05:03 PM
تو را اگر چه نمی یابمت ، هنوز برآنم
که در مکان تو نگنجی که در زمان تو نباشی
هزارچشم تو از هر کجاست خیره به سویم
کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی

Qrybh
Tuesday 20 January 2015, 06:57 PM
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت, بازآید و برهاندم از بند ملامت

danesh72
Wednesday 21 January 2015, 06:32 AM
تـو مـی‌روی و زهـر سـو کرشمه می‌چکد از تو
کـه داد ایـن روش و شـکـل سر و سبز قبا را
چـو در جـفـات بـمـیـرم بـخـوانـی آنـچه نوشتم
بــر آسـتـان تـو از خـون دیـده حـرف وفـا را

Azarbayjanli
Wednesday 21 January 2015, 03:20 PM
آزربایجان-آزربایجان ؛ داشلاری لعل، قوملاری مرجان

Qrybh
Wednesday 21 January 2015, 05:25 PM
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیره سری را

mabbaszadegan
Wednesday 21 January 2015, 06:42 PM
الا ای پــیــر فرزانه
مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه
دلی پیمان شکن دارم

radman1376
Thursday 22 January 2015, 12:02 AM
مــاهــم آمـد بـه در خـانـه و در خـانـه نـبـودم

خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم



«استاد شهریار»

danesh72
Thursday 22 January 2015, 07:41 AM
مـنـم انـدریـن تـمـنـا کـه بـیـنـم ازتو مویی
چـو صـبـا خـرامـش کـن کـمـری نـمای مارا

mabbaszadegan
Thursday 22 January 2015, 12:16 PM
این بوالعجب کاندر خزان ، شد آفتاب اندر حمل
خونم به جوش آمد کند در جوی تن رقص الجمل
این رقص موج خون نگر ، صحرا پر از مجنون نگر
وین عشرت بی‌چون نگر ، ایمن ز شمشیر اجل

danesh72
Thursday 22 January 2015, 03:22 PM
لذت اندر ترک لذت بود، ای آزادگان
ما گدایان ترک این لذت نمی دانسته ایم

mabbaszadegan
Thursday 22 January 2015, 03:59 PM
ما رخ ز شکر افروخته ، با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود ، دریا و طوفان جان فزا
ای شیخ ما را فوطه* ده ، وی آب ما را غوطه ده
ای موسی عمران بیا ، بر آبِ دریا زن عصا

_____________________________
فوطه : لُنگ ، دستار

danesh72
Thursday 22 January 2015, 06:24 PM
آن روی نــازنــیـن را یـک‌دم بـسـوی مـن کـن
تــا بــیــشــتــر نــبـیـنـم نـسـریـن وارغـوان را

mabbaszadegan
Thursday 22 January 2015, 06:35 PM
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن وِی از تو خندان باغ‌ها
ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس
ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا

danesh72
Friday 23 January 2015, 03:36 PM
از پی نقل مجلست هست بر آتشم جگر
چـاشـنـیـی نـمـی‌کنی گوشهٔ این کباب را

mabbaszadegan
Friday 23 January 2015, 11:23 PM
از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد

استاد شهریار

danesh72
Saturday 24 January 2015, 09:28 AM
دیـوانـه مـیـکـنـی دل و جـان خراب را
مـشـکـن بـه نـاز سـلـسلهٔ مشک ناب را
خـونـابـه مـیـچکاندم از گریه سوز دل
خوش گریه‌ای است بر سرآتش کباب را

radman1376
Sunday 25 January 2015, 03:21 PM
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری

بر حذر باش که سر میشکند دیوارش

danesh72
Sunday 25 January 2015, 04:05 PM
شـب خـوش نـخفتم هیچ‌گه زاندم که بهر خون من
شــد آشــنــایــی بــا صــبــا آن زلــف عـنـبـر بـیـز را
بـگـذشـت کـار از زیستن خیز ای طبیب خیره کش
بـیـمـار و مـسـکـیـن را بـگـو تـا بـشـکـند پرهیز را

mabbaszadegan
Sunday 25 January 2015, 10:28 PM
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
می‌رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز

danesh72
Monday 26 January 2015, 07:18 AM
ز زلـفـش آمـد یـای بـاد حـال دلها چیست؟
چــگــونــه انــد اسـیـران مـسـتـمـنـد آنـجـا

mabbaszadegan
Tuesday 27 January 2015, 08:43 AM
ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

mahgam
Wednesday 28 January 2015, 06:51 AM
تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است

به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو

به زیر خرقه ی رنگین چه دام ها دارند تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو

danesh72
Wednesday 28 January 2015, 07:52 AM
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعر های عاشقانه مال من نیست

Padma
Thursday 29 January 2015, 01:30 PM
تا آمدم با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

danesh72
Thursday 29 January 2015, 02:36 PM
تـمـاشـا مـی‌کـنـم ایـن قد قیامت می‌کند یا رب
کـه خـواهـم تـا قـیامت یاد کردن این تماشا را
بـحـمـدالـلـه کـه بـیـداری شـبـهـایـم نشد ضایع
بـدیـدم خـفته در آغوش خود آن سرو بالا را

mabbaszadegan
Thursday 29 January 2015, 04:16 PM
این حضور عاشقان است الصلا
صحبت صاحبدلان است الصلا
یار با ما در سماع معنوی است
گر نظر داری عیان است الصلا

danesh72
Thursday 29 January 2015, 04:53 PM
ایـدوسـتـی کـه هـسـت خـراش دلـم ز تو
مـرهـم نـمـی‌دهـی دل افـکـار خـویـش را

mabbaszadegan
Thursday 29 January 2015, 05:45 PM
ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم
گفتی به رنگ من گلی هرگز نبیند بلبلی
آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم

danesh72
Friday 30 January 2015, 08:54 AM
من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را
تــا نــکـنـی مـلـامـتـی غـمـزهٔ کـیـنـه تـوز را
دیـن هـزار پـارسـا در سـر گـیـسوی تو شد
چـنـد بـه نـاکـسـان دهـی سـلـسلهٔ رموز را
قـصـه عـشـق خود رود پیش فسردگان ولی
سـنـگ تـراش کـی خـرد گوهر شب فروز را

mabbaszadegan
Friday 30 January 2015, 10:12 AM
اگر کوتهی پای چوبین مبند
که در چشم طفلان نمایی بلند
وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس
منه جان من آب زر بر پشیز
که صراف دانا نگیرد به چیز
زر اندودگان را به آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند

sarveazad
Friday 30 January 2015, 10:27 AM
دوستی با مردم دانا نکوست/دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت می کند/بر زمینت می زند نادان دوست

mabbaszadegan
Friday 30 January 2015, 10:33 AM
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

danesh72
Saturday 31 January 2015, 06:38 AM
تـو مـی‌روی و زهـر سـو کرشمه می‌چکد از تو
کـه داد ایـن روش و شـکـل سر و سبز قبا را

mahgam
Sunday 1 February 2015, 11:36 AM
آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال وهوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

danesh72
Sunday 1 February 2015, 03:16 PM
تـا شـمـع حـسـن افـروخـتـی پـروانـه وارم سـوخـتـی
پـــرده دری آمـــوخـــتـــی آن دامـــن صــد چــاک را
جانم چو رفت از تن برون و صلم چه کار آید کنون
ایـن زهـر بـگـذشـت از فـسون ضایع مکن تریاک را

radman1376
Wednesday 4 February 2015, 06:06 PM
آن یـار کـزو خـانـه ی مـا جـای پـری بـود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

danesh72
Thursday 5 February 2015, 07:29 AM
دشــنــام از زبـان تـوام مـی‌کـنـد هـوس
تـعـظـیـم کن به این قدری یار خویش را
آزاد بـنـده‌ای کـه بـه پـایـت فـتـاد و مـرد
وآزاد کــرد جــان گــرفــتــار خـویـش را

radman1376
Thursday 5 February 2015, 10:34 PM
ای کــاش سـحــر نـایـد و خـورشـیـد نــزایــد

کامـشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست

«استاد شهریار»

danesh72
Saturday 7 February 2015, 06:24 PM
تو ز پیاله می‌ خوری من همه خون که دم به دم
حــق لــبــم هــمـی دهـی از لـب خـود پـیـالـه را
ســوخــتــهٔ رخــت اگــر سـوی چـمـن گـذر کـنـد
در دل خـود گـمـان کـنـد شـعـلـه گـرم لـالـه را

mahgam
Sunday 8 February 2015, 12:52 PM
این زمان نشسته بی تو با خدا
آن که با تو بود و با خدا نبود
می کند هوای گریه های تلخ
آنکه خنده از لبش جدا نبود

danesh72
Sunday 8 February 2015, 04:15 PM
دل مـن کـشـته شد بقای تو باد
چه توان کرد حکم بی‌چون را
نــام لـیـلـی بـرایـد انـدر نـقـش
گــر بــریـزنـد خـون مـجـنـون را

danesh72
Tuesday 17 February 2015, 07:12 AM
آخــر ای بــاغـبـان یـکـی بـنـمـای
بــه مــن آن ســرو راســتـیـن مـرا
دسـت در گـل هـمـی زنـم لـیـکن
خــار مــی‌گــیــرد آســتــیــن مــرا

morteza3164
Sunday 8 March 2015, 04:29 PM
احساس غزل بود در اندیشه فردا
کج می روم اما در این راه کجایم

(بداهه تقدیم به دوستان)

danesh72
Sunday 8 March 2015, 06:35 PM
مـــن آتـــش‌بـــازیِ آوازهــایِ عــیــدِ مــوعــودم
مـرا فـارغ کـنـیـد از تـن کـه من در تن نمی‌گنجم
غـبـارِ هـیـچ‌گـردِ ره نـی‌ام در چـشـمِ کـس،‌لیکن
خـیـال‌آیـیـنـه‌ای دارم کـه در گـلـشـن نـمی‌گنجم

Belle_Fille
Monday 9 March 2015, 10:26 PM
ما و می و معشوق درین کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ زامید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک وباد و از آتش و آب

Fereshteh_Baran
Tuesday 17 March 2015, 05:22 PM
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
فریدون مشیری

danesh72
Wednesday 18 March 2015, 05:19 PM
مـعـلـوم نـمـی شـود چـنـیـن از سر دست
کاین صورت و معنی ز چه رو در پیوست
اســرار بــه جـمـلـه گـی بـه نـزد هـر کـس
آن گـاه شـود عـیـان که صورت بشکست

Fereshteh_Baran
Wednesday 18 March 2015, 05:24 PM
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است

danesh72
Thursday 19 March 2015, 06:16 AM
تـرس اجـل و بـیـم فـنـا، هستی توست
ور نـه ز فـنـا شـاخ بـقـا خـواهـد رُسـت
تا از دم عیسی شده ام زنده به جان
مـرگ آمـد و از وجـود ما دست بشست

radman1376
Thursday 26 March 2015, 05:34 PM
توئی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس

ذکـر خیـر تو بـود حاصـل تســبیح ملـک

«حافظ»

Fereshteh_Baran
Sunday 29 March 2015, 12:41 PM
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینم دیدار آشنا را

angelmalfoy
Sunday 29 March 2015, 08:59 PM
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی

danesh72
Tuesday 31 March 2015, 06:10 PM
یـا رب بـه زبان چه رانده بودیم
کــاتــش بـه زبـان گـرفـت مـا را
گـفـتـیـم کـه بـشـکـنـیـم تـوبـه
مـــاه رمـــضــان گــرفــت مــا را

Fereshteh_Baran
Thursday 2 April 2015, 08:31 PM
آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ

ایرج میرزا

radman1376
Saturday 4 April 2015, 07:08 PM
گر من از بـاغ تو یک میوه بچـیـنم چـه شود

پـیـش پـایـی به چـراغ تـو ببـیـنم چـه شود

«حافظ»

site1
Sunday 5 April 2015, 09:09 AM
دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

(حضرت حافظ)

angelmalfoy
Monday 6 April 2015, 07:30 AM
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

مولوی

danesh72
Monday 6 April 2015, 10:50 AM
دمــاغ بـی‌نـیـازان نـنـگ خـواهـش بـرنـمـی‌دارد
بـلـنـدی زیـر پـا مـی‌آیـد از دسـت دعـا ایـنـجـا
غـبـار دشـت بـیـرنـگـیـم و مـوج بـحـر بی‌ساحل
سـر آن دامـن از دسـت‌کـه مـی‌گـردد رها اینجا

danesh72
Saturday 11 April 2015, 09:47 AM
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
بـر بـاد شـده در سـر سـودای تـو سرها
در گـلـشـن امـیـد بـه شـاخ شـجـر من
گـلـهـا نـشـکـفـنـد و بـرآمـد نـه ثـمـرهـا

Fereshteh_Baran
Saturday 11 April 2015, 06:03 PM
آدمی در آغوش خدا غمی نداشت
پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت

angelmalfoy
Saturday 11 April 2015, 06:21 PM
تار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است




عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد

danesh72
Sunday 12 April 2015, 09:41 AM
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قـدر تـو چـه دانـد صـدف در شـب‌افروز را
گــر اثــر روی تــو ســوی گــلـسـتـان رسـد
بـــاد صـــبـــا رد کــنــد تــحــفــهٔ نــوروز را

you3f
Sunday 12 April 2015, 06:07 PM
امروز که نوبت جوانی ِ من است

مِی نوشم از آنکه کامرانی ِ من است

عیبم مکنید گرچه تلخ است خوش است

تلخ است، از آنکه زندگانی ِ من است

danesh72
Monday 13 April 2015, 08:17 AM
تــو از خــواری هـمـی‌نـالـی نـمـی‌بـیـنـی عـنـایـت‌هـا
مـخـواه از حـق عـنـایـت‌هـا و یـا کـم کن شکایت‌ها
تــو را عـزت هـمـی‌بـایـد کـه آن فـرعـون را شـایـد
بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایت‌ها

danesh72
Tuesday 21 April 2015, 06:09 AM
از بـیـم مـحـتـسـب مشکن ساغر ای حریف
مـی خـواره را دریـغ بـود خـدمـت عـسـس
جـز مـرگ دیـگـرم چـه کس آید به پیشباز
رفـتـیـم و هـمـچـنـان نـگـران تـو بـاز پـس

radman1376
Tuesday 21 April 2015, 10:35 AM
سـاز در دسـت تـو سـوز دل مـن مـی گـویـد

من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

«استادشهریار»

danesh72
Tuesday 21 April 2015, 03:05 PM
بــاز امــشــب از خـیـال تـو غـوغـاسـت در دلـم
آشــوب عــشــق آن قــد و بــالــاســت در دلــم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تــا فــتــنــه ی خــیــال تــو بـرخـاسـت در دلـم

radman1376
Tuesday 21 April 2015, 07:40 PM
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی

بـــار دگــر آن حــال را کــردی اگــر پــیــدا بــیــا

«استادشهریار»

Nilya
Tuesday 21 April 2015, 09:20 PM
ارغوان! بیرق گلگون بهار!
تو برافراشته باش..
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را بر زبان داشته باش.
تو بخوان نغمه ی ناخوانده ی من...
ارغوان، شاخه ی همخونِ جدامانده ی من..