PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شاعرشعربالایی



hichnafar
Wednesday 25 July 2007, 02:05 PM
سلام
اینجابایدشاعربیتی که ن?ربالایی نوشته روبگین ،لط?ا"ابیاتی که می نویسیدازخودتون نباشه تاکارن?رپایینی زیادسخت نشه !یکی دوص?حه ی اول روهم ازشعرای مشهورتربنویسیدبعدکم کم سختش کنید!
مرسی

hichnafar
Wednesday 25 July 2007, 02:09 PM
روزی گذشت پادشهی ازگذرگهی
?ریادشوق برسرهرکوی وبام خاست
پرسیدزان میانه یکی کودک یتیم :
کاین تابناک چیست که برتاج پادشاست؟

Majed
Wednesday 25 July 2007, 05:32 PM
پروین اعتصامی

اینم شعر من

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد .............. چون بشد دلبر و با یار و?ادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت ................ آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ ش?ق یا?ت ز بی‌مهری یار .......... طالع بی‌ش?قت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر ........... وه که با خرمن مجنون دل ا?گار چه کرد
ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب ............... نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی ........... کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
?کر عشق آتش غم در دل حا?ظ زد و سوخت ........... یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

Majed
Tuesday 31 July 2007, 01:11 PM
بابا از بیت آخرم تابلو هست که مال حا?ظ هست دیگه....

این تاپیک باحالیه... نزارین بخوابه

اینم شعر بعدی


دوش دورازرویت ای جان¸ جانم ازغم تاب داشت ......... ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
در ت?کر عقل مسکین پایمال عشق شد ......... با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت
کوس غارت زد ?راقت گرد شهرستان دل ......... شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود ......... تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
دیده‌ام می‌جست و گ?تندم نبینی روی دوست ......... خود در?شان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می‌نمود ........ کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت
(...نام شاعر...) این ره مشکل ا?تادست در دریای عشق ........ اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت

hichnafar
Tuesday 31 July 2007, 03:15 PM
سعدی
___________________
تنت بنازطبیبان نیازمندمباد*** وجودنازکت آزرده ی گزندمباد
سلامت همه آ?اق درسلامت تست *** بهیچ عارضه شخص تودردمندمباد
جمال صورت ومعنی یمن صحت تست *** که ظاهرت دژم وباطنت نژندمباد

Majed
Wednesday 1 August 2007, 10:16 AM
آقا من بلد نیستم.... یکی بیاد بگه دیگه....
سارا جان اگه تا 3 روز کسی جواب نداد خودت بگو و شعر بعدی رو بنویس

hichnafar
Thursday 2 August 2007, 03:42 PM
کسی نبود...؟؟؟؟
شعرازحا?ظ بود.
دوستان گرامی دیگه لط?ا"شماهم جواب بدین ?وقش اشتباه می گیددیگه!
_____________________
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

Majed
Thursday 2 August 2007, 07:20 PM
حا?ظ

سارا جان لط?ا برای اول کار حداقل 3 یا 4 بیت رو بنویس.... ممنون

از در درآمدي و من از خود به در شدم ......... گويي كز اين جهان بهجهان دگر شدم
گوشم به راه تا كه خبر مي دهد زدوست ............ صاحب خبر بيامد ومن بي خبر شدم
چون شبنم او?تاده بودم پيش آ?تاب .......... مهرم به جان رسيد وبه عيوق برشدم
گ?تم ببينمش مگرم درد اشتياق ........... ساكن شود بديدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت ر?تن به پيش يار .......... چندي به پاي ر?تم وچندي به سرشدم
تا ر?تنش ببينم و گ?تنش بشنوم ............ ازپاي تا به سرهمه سمع و بصرشدم

hichnafar
Sunday 5 August 2007, 09:34 AM
سعدی
_______________________
ای دیوسپیدپای دربند ***ای گنبدگیتی ای دماوند
ازسیم به سریکی کله خود ***زآهن به میان یکی کمربند
تاچشم بشرنبیندت روی ***بنه?ته به ابرچهردلبند
چون گشت زمین زجورگردون ***سردوسیه وخموش وآوند
بنواخت زخشم بر?لک مشت *** آن مشت تویی توای دماوند

Majed
Sunday 5 August 2007, 10:36 PM
ملک الشعرا بهار

-----------------------------------

سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند
به ?تراک ج?ا دلها چو بربندند بربندند
ز زل? عنبرين جانها چو بگشايند ب?شانند
به عمري يک ن?س با ما چو بنشينند برخيزند
نهال شوق در خاطر چو برخيزند بنشانند
سرشک گوشه گيران را چو دريابند در يابند
رخ مهر از سحرخيزان نگردانند اگر دانند
دواي درد عاشق را کسي کو سهل پندارد
ز ?کر آنان که در تدبير درمانند در مانند
ز چشمم لعل رماني چو ميخندند ميبارند
ز رويم راز پنهاني چو ميبينند ميخوانند

Hmd_N
Monday 6 August 2007, 12:49 AM
تو رو خدا منو نزنید ... ?کر کنم سعدی باشه ! گ?تم ?کر کنم ... منو نزنید ...

آنکه بدست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات از و یا?ت
در میکده جو که جام دارد
سر رشته ی جان بجام بگذار
کاین رشته از و نظام دارد

hichnafar
Tuesday 14 August 2007, 10:24 AM
حافظ
__________________________________
خلیدخاردرشتی به پای طفلی خرد *** به هم برآمدوازپویه بازماندوگریست
بگفت مادرش :این رنج اولین قدم است *** زخارحادثه تیه وجودخالی نیست
هنوزنیک وبدزندگی به دفترعمر ***نخوانده ای وبه چشم توراه وچاه یکیست
ندیده زحمت رفتار،ره نیاموزی *** خطانکرده،صواب وخطاچه دانی چیست؟

Majed
Tuesday 14 August 2007, 11:21 AM
پروین اعتصامی... اگه اشتباه بود سارا جان پستم رو ادیت کن

----------------------------------------------------------------------------------



چندان که گفتم غم با طبيبان
درمان نکردند مسکين غريبان
آن گل که هردم در دست باديست
گو شرم بادش از عندليبان
يارب امان ده تا باز بيند
چشم محبان روي حبيبان
اي منعم آخر بر خوان وصلت
تا چند باشيم از بي نصيبان
ما درد پنهان با يار گفتيم
نتوان نهفتن درد از طبيبان
حافظ نگشتي شيداي گيتي
گر مي شنيدي پند اديبان

hichnafar
Tuesday 14 August 2007, 12:25 PM
حافظ
(اختیارداریدادیت چیه !)
__________________________
من ترک عشق شاهدوساغرنمی کنم *** صدبارتوبه کردم ودیگرنمی کنم
باغ بهشت وسایه ی طوبی وقصرحور *** باخاک کوی دوست برابر نمی کنم
تلقین ودرس اهل نظریک اشارتست *** گفتم کنایتی ومکررنمی کنم
هرگزنمی شودزسرخودخبرمرا *** تادرمیان میکده سربرنمی کنم

hichnafar
Sunday 19 August 2007, 08:39 AM
شعرازحافظ بود
__________________
گفتم غم تودارم گفتاغمت سرآید *** گفتم که ماه من شو گفتااگریرآید
گفتم زمهرورزان رسم وفابیاموز *** گفتازماهرویان این کارکمترآید
گفتم که برخیالت راه نظرببندم *** گفتاکه بشروست اوازراه دیگرآید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد *** گفتااگربدانی هم اوت رهبرآید

Majed
Sunday 19 August 2007, 01:16 PM
فکر کنم فریدون مشیری... سبکش به شعر های ایشون میخوره....... اگه اشتباه بود شرمنده

--------------------------------------------------------------------------------------

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم
بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم
حکايتي ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصيحت مردم حکايتست به گوشم
مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني
که من قرار ندارم که ديده از تو بپوشم
من رميده دل آن به که در صباح نيايم
که گر ز پاي درآيم به در برند به دوشم
بيا به صلح من امروز و در کنار من امشب
که ديده خواب نکردست از انتظار تو دوشب
مرا به هيچ بدادي و من هنوز برآنم
که از وجود تو مويي به عالمي نفروشم

hichnafar
Friday 24 August 2007, 09:23 PM
سعدی (فکرکنم )
_____________
واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبرمی کنند *** چون به خلوت می روندآن کاریگرمی کنند
مشکلی دارم زدانشمندمجلس بازپرس *** توبه فرمایان چراخودتوبه کمترمی کنند
گوییاباورنمی دارندروزداوری *** کاین همه قلب ودغل درکارداورمی کنند
یارب این نودولتان راباخرخودشان نشان *** کاین همه نازازغلام وترک استرمی کنند

nabegheh95
Saturday 25 August 2007, 08:41 AM
فکر کنم، مولانا

ای همه مردم در این جهان به چه کارید؟!
عمر گرانمایه را چگونه گذارید؟!
هر چه به عالم بود اگر به کف آرید،
هیچ ندارید اگر که عشق ندارید.
وای شما دل به عشق اگر نسپارید،
گر به ثریا رسید هیچ نیرزید.
عشق بورزید، دوست بدارید.

hichnafar
Saturday 25 August 2007, 08:58 AM
جناب نابغه ازمولانانیست
بازم فکرکنید .
واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبرمی کنند *** چون به خلوت می روندآن کاریگرمی کنند
مشکلی دارم زدانشمندمجلس بازپرس *** توبه فرمایان چراخودتوبه کمترمی کنند
گوییاباورنمی دارندروزداوری *** کاین همه قلب ودغل درکارداورمی کنند
یارب این نودولتان راباخرخودشان نشان *** کاین همه نازازغلام وترک استرمی کنند

hichnafar
Sunday 2 September 2007, 07:56 AM
ازحافظ بود
_________________
جوانی ازرای مادربتافت *** دل دردمندش به آذزبتافت
چوبیچاره شدپیشش آوردمهد *** که ای سست مهرفراموش عهد
نه درمهدنیروی حالت نبود؟ *** مگس راندن ازخودمجالت نبود؟
توآنی کزان یک مگس رنجه ای *** که امروزسالاروسرپنجه ای

kaka
Tuesday 4 September 2007, 12:01 PM
فكر مي كنم مال پروينه البته شايد اشتباه كنم چون دارم حدس مي زنم

hichnafar
Tuesday 4 September 2007, 12:42 PM
نه شاعرش معاصرنیست

hichnafar
Saturday 8 September 2007, 09:59 AM
شعرازسعدی بود
__________
ای نام توبهترین سرآغاز *** بی نام تونامه کی کنم باز
ای یادتومونس روانم *** جزنام تونیست برزبانم
ای کارگشای هرچه هستند *** نام توکلیدهرچه بستند
هم قصه ی نانموده دانی *** هم نامه ی نانوشته خوانی

nabegheh95
Saturday 8 September 2007, 12:10 PM
شعر از سعدی
نگو اشتباهه که ضایع می شم


در دل من چیزی است،
مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند

Majed
Sunday 9 September 2007, 12:48 AM
سهراب اگه اشتباه نکنم....
---------------
مطمئن نیستم.. پس شعر بعدی رو نمیگم

hichnafar
Sunday 9 September 2007, 07:57 AM
جناب نابغه اشتباهه شعرسعدی نبود
برمی گردیم سرپست من
ای نام توبهترین سرآغاز *** بی نام تونامه کی کنم باز
ای یادتومونس روانم *** جزنام تونیست برزیانم
ای کارگشای هرچه هستند *** نام توکلیدهرچه بستند
هم قصه ی نانموده دانی *** هم نامه ی نانوشته خوانی
(البته ترتیب بیت هاکاملا"مطمئن نیستم که درسته یانه)

Majed
Sunday 9 September 2007, 03:34 PM
مال نظامی گنجوی .. البته یه n سالی میشه که نخوندمش.... اگه درست از دوران مدرسه یادم باشه..

یه کم ایندفه سختش میکنم ... ببینیم چی میشه ...

--------------------------------------------------------------------
اي آمّان از فراقت آمّان
مردم از اشتياقت آمّان
از كه گيرم سراغت آمّان
آمّان ،آمّان، آمّان ،آمّان
آمّان،آمّان، آمّان ،آمّان
چشم ليلي چو بر مجنون شد
دل ز ديدار او پر خون شد
خون شد از راه دل بيرون شد
آمّان ،آمّان،آمّان،آمّان
آمّان ،آمّان،آمّان،آمّان
عارف و عامي از مي مستند
عهد و پيمان به ساغر بستند
پاي خم توبه را بشكستند
آمّان،آمّان، آمّان ، آمّان
آمّان ، آمّان ، آمّان ،آمّان

hichnafar
Wednesday 12 September 2007, 11:15 AM
فکرکنم ازعارف قزوینی اگردرسته بگیدکه شعربعدی روبنویسم.

hichnafar
Monday 17 September 2007, 08:13 AM
ازعارف قزوینی هست یانه ؟؟؟

hichnafar
Saturday 29 September 2007, 06:18 PM
پرهیزگارباش که دادارآسمان *** فردوس جای مردم پرهیزگارکرد
هرکاروعمل نکردوعنایت امیدداشت *** دانه نکشت ابله ودخل انتظارکرد
نابرده رنج گنج میسرنمی شود *** مزدآن گرفت جان برادرکه کارکرد
بعدازخدای هرچه پرستندهیچ نیست *** بی دولت آن که برهمه ،هیچ اختیارکرد
(امیدوارم عارف قزوینی رودرست گفته باشم )

hichnafar
Saturday 6 October 2007, 03:32 PM
شعرازسعدی بود
________________
دست ازطلب ندارم تاکام من برآید *** یاتن رسدبه جانان یاجان زتن برآید
بگشای تربتم رابعدازوفات وبنگر *** کزآتش درونم دودازکفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوندوحیران *** بگشای لب که فریادازمردوزن برآید

kaka
Saturday 6 October 2007, 04:12 PM
حافظ امیدوارم درست باشه

hichnafar
Tuesday 9 October 2007, 01:13 PM
درسته
شعربعدی روهم بگو

hichnafar
Sunday 14 October 2007, 05:50 PM
برای اینکه اینجادوباره راه بیفته شعربعدی روخودم می گم
سرارادت ماوآستان حضرت دوست *** که هرچه برسرمامی رودارادت اوست

نظیردوست ندیدم اگرچه ازمه ومهر *** نهادم آینه هادرمقابل رخ دوست

مگرتوشانه زدی زلف عنبرافشان را *** که بادغالیه ساگشت وخاک عنبربوست

شارروی توهربرگ گل که درچمن است *** فدای قدتوهرسروبن کن برلب جوست

akanani
Monday 15 October 2007, 10:00 AM
اگر اشتباه نگم عطار نیشابوری است

hichnafar
Monday 15 October 2007, 02:02 PM
نه ازعطارنیست

hichnafar
Saturday 20 October 2007, 06:38 PM
دوستان تصمیم به جواب دادن ندارید ؟؟؟

hichnafar
Tuesday 23 October 2007, 05:15 PM
کبوتربچه ای باشوق پرواز *** به جرأت کردروزی بال وپرباز
پریدازشاخکی برشاخساری *** گذشت ازبامکی برجوکناری
نمودش بس دور ،آن راه نزدیک *** شدش گیتی به پیش چشم تاریک
زوحشت سست شد برجای ناگاه *** زرنج خستگی درمانده درراه
(هرکسی که شاعرشعرروگفت شعربعدی روهم بنویسه لطفا")

Ahriman
Tuesday 23 October 2007, 05:55 PM
از پروین اعتصامی نیستش؟؟؟؟؟؟؟؟

Majed
Wednesday 24 October 2007, 08:14 AM
منم فکر کنم پروینه

hichnafar
Wednesday 24 October 2007, 08:19 PM
درسته ازپروین هست ،آقابهنام لطفا"شعربعدی روهم بگید .
مرسی.

Ahriman
Thursday 25 October 2007, 01:50 PM
میانه سر و همسر کسی که از سر خویش
گذشت،بگذرداز هر چه جز ز کشور خویش
هزار چون من بی پا و سر فدای سری
که در سراسر ایران ندید همسر خویش

Ahriman
Wednesday 31 October 2007, 09:10 AM
چی شد هیچکی نمیدونه ؟؟؟؟!!!
خیلی سادست که!!!!
بگم؟؟؟؟؟

hichnafar
Wednesday 31 October 2007, 06:55 PM
نمی دونم ...بگید لطفا"

Majed
Thursday 1 November 2007, 10:04 AM
فکر میکنم فردوسی هست
درسته؟

Ahriman
Thursday 1 November 2007, 02:08 PM
فردوسی درست نیست...متاسفانه
پاسخ درست عارف قزوینی است
خانم nice_girl (You can see links before reply) شعر بعدیو کی باید بگه؟؟؟

hichnafar
Friday 2 November 2007, 09:09 PM
خودتون بایدبگید.
ممنون.

Ahriman
Saturday 3 November 2007, 02:42 PM
گوید به گوش من دل زیباپرست من:
این سوفیاست یا که خداوند نازهاست؟
گوید به من نگاه هوسبار او:
این چشم نیست جلوه ی دریای رازهاست

akanani
Sunday 11 November 2007, 07:39 AM
اگر درست گفته باشم خیام است

Majed
Sunday 11 November 2007, 02:25 PM
من فکر میکنم عطار نیشابوری هست....

شاید هم خیام.... اما بیشتر یکی از اشعار عطار رو برام یاداوری میکنه....

kaka
Wednesday 14 November 2007, 12:33 PM
فروغ فرخزاد

حالا کدومه؟

Ahriman
Wednesday 14 November 2007, 02:12 PM
نه خیامه...نه عطار...نه فروغ فرخزاد...
از "مهدی سهیلی" بود

Ahriman
Wednesday 14 November 2007, 02:27 PM
به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی
خیال سبز خطی نقش بسته ام جایی



این خداییش خیلی آسونه...

kaka
Wednesday 14 November 2007, 06:58 PM
خوب نگو اسونه شاید یکی حدس بزنه اشتباه در بیاد:ag

مولویه؟

hichnafar
Wednesday 14 November 2007, 07:40 PM
لطفا"حداقل 3-4 بیت ازهرشعری روبگید
ممنون
ازحافظ نیست ؟

Ahriman
Wednesday 21 November 2007, 11:19 AM
آفرین به شما خانومه nice_girl (You can see links before reply)
شعر از حافظ بود

hichnafar
Wednesday 21 November 2007, 07:21 PM
ممنون.
شعربعدی:

معشوق توهمسایه ودیواربه دیوار *** دربادیه سرگشته شمادرچه هوایید
گرصورت بی صورت معشوق ببینید *** هم خواجه وهم خانه وهم کعبه شمایید
ده بارازآن راه بدان خانه برفتید *** یک بارازاین خانه براین بام بیایید
آن خانه لطیفست نشان هاش بگفتید *** ارخواجه آن خانه نشانی بنمایید

hichnafar
Tuesday 27 November 2007, 08:27 PM
کسی نمی گه ؟
بگم شاعرش رو ؟

موفقیت online
Sunday 9 December 2007, 06:48 AM
فکر کنم مولانا باشه

hichnafar
Monday 10 December 2007, 05:18 PM
ممنون !
درسته !ازمولانا بود
شعربعدی روهم خودتون بگید لطفا".

موفقیت online
Wednesday 12 December 2007, 02:06 PM
بگرفت به چنگ چنگ و بنشست
بنواخت به شست چنگ را شست

kaka
Wednesday 12 December 2007, 07:35 PM
فردوسی؟

موفقیت online
Saturday 15 December 2007, 12:41 PM
نه از رودکی است

موفقیت online
Saturday 15 December 2007, 12:47 PM
حالا اینو بگین:

غلام قامت آن لعبت قبا پوشم
که در محبت رویش هزار جامع قباست
نمی توانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمی توانم خاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست

موفقیت online
Tuesday 18 December 2007, 01:53 PM
هیچکس نمی دونه این شعرو کی گفته؟
خب حداقل حدس بزنید.

hichnafar
Tuesday 18 December 2007, 02:53 PM
مطمئن نیستم
ازمولانا نیست ؟

hichnafar
Saturday 22 December 2007, 08:54 PM
جناب موفقیت لطفا"جواب رووشعربعدی روبگین مرسی.

Majed
Sunday 23 December 2007, 10:26 AM
من یادم نیست مال کیه..... فکر کنم مال مولانا هست....

اما اینو مطمئنم که همایون شجریان تو کاست شوق دوست اینو آواز با 4مضراب اجرا کرده.... مخالف 3گاه هم هست.... البته اگه اشتباه نکنم

Majed
Tuesday 25 December 2007, 10:41 AM
انکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش

من شعر بعدی رو گفتم.... ایشالا اون هر وقت اومد میاد درستش رو میگه.....

hichnafar
Wednesday 26 December 2007, 07:16 PM
سلام
ازسعدی هست اگه اشتباه نکنم .
(راستی فونت پستتون بهم ریخته)

Majed
Friday 28 December 2007, 04:49 PM
کاملا درسته... بعدی رو بفرمایید سارا جان

hichnafar
Sunday 6 January 2008, 11:20 AM
واقعا"شرمنده !
این چندوقته نمی تونم زیادسربزنم
شعربعدی :
آوازعاشقانه ی مادرگلوشکست
حق باسکوت بود صدادرگلوشکست
دیگردلم هوای سرودن نمی کند
تنهابهانه ی دل مادرگلوشکست !

hichnafar
Sunday 13 January 2008, 04:38 PM
ممنون ازاین همه حدس !!!
ازآقای امین پور بود .
_________________
بعدی :
معشوقه به سامان شدتابادچنین بادا *** کفرش همه ایمان شدتابادچنین بادا
ملکی که پریشان شد ازشومی شیطان شد ***بازآن سلیمان شد تابادچنین بادا
یاری که دلم خستی دربررخ مابستی ***غم خواره یاران شد تابادچنین بادا
هم باده جداخوردی هم عیش جداکردی ***نک سرده مهمان شدتابادچنین بادا

hichnafar
Thursday 17 January 2008, 05:07 PM
حدس ،گمان ، نظر ...نبود ؟؟؟

kaka
Friday 18 January 2008, 02:43 PM
سلام

مولانا

hichnafar
Friday 18 January 2008, 03:15 PM
مرسی کاکا !
شعربعدی روهم بگولطفا"

kaka
Friday 18 January 2008, 03:45 PM
به خط و خال گدايان مده خزينه دل
به دست شاهوشي ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفاي خزان
غلام همت سروم که اين قدم دارد

hichnafar
Sunday 20 January 2008, 05:17 PM
ازحافظ نیست ؟

amiraris
Sunday 20 January 2008, 07:55 PM
میخوره که حافظ باشه

kaka
Tuesday 22 January 2008, 12:17 PM
درسته مال خواجست سارا جان بعدی تویی

hichnafar
Wednesday 23 January 2008, 10:56 AM
ای خوش تن ازکوچ کردن خانه درجان داشتن
روی مانند پری ازخلق پنهان داشتن
همچوعیسی بی پروبی بال برگردون شدن
همچوابراهیم درآتش گلستان داشتن
کشتی صبراندرین دریادرافکندن چونوح
دیده ودل فارغ ازآشوب طوفان داشتن

kaka
Wednesday 23 January 2008, 11:47 AM
آقای امین پور؟

hichnafar
Wednesday 23 January 2008, 04:11 PM
نه ازآقای امین پورنیست

kaka
Thursday 24 January 2008, 08:48 AM
پروین اعتصامی

خاک سیاه بر سر آب و هوای ری
دور از مجاوران مکارم نمای ری
در خون نشسته ام که چرا خوش نشسته اند
این خواندگان خلد بدوزخ سرای ری
آن را که تن بآب و هوای ری آورند
دل آب و جان هوا شد از آب و هوای ری
ری نیک بد و لیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدورو شکایت فزای ری

kaka
Saturday 26 January 2008, 12:29 PM
خوب الان هیشکی نظری نداره شانسیم نمی تونید حدس بزنید؟

hichnafar
Saturday 26 January 2008, 03:06 PM
سخته !
سعدی نیست ؟

kaka
Saturday 26 January 2008, 03:18 PM
نه مال سعدی نیس

fanoos
Saturday 26 January 2008, 04:31 PM
از وزن عروضيش و سنگيني و صلابتي كه داره اين طور ميشه فهميد كه ماله خاقانيه


نگو نه و ضايمون نكنننننن:ag

kaka
Saturday 26 January 2008, 05:04 PM
بابا آخرشششششششششش

بعدی خودتی فانوس ماشاالله به این هوش و ذکاوت

fanoos
Saturday 26 January 2008, 05:21 PM
دوباره با من باش
پناه خاطره ام
اي دو چشم روشن باش
هنوز در شب من آن دو چشم روشن هست
اگر چه فاصله ما ...
چگونه بتوانم گفت
هنوز با من هست


آقا اين خيلي آسونه خدايي

hichnafar
Saturday 26 January 2008, 07:59 PM
حمیدمصدق

fanoos
Sunday 27 January 2008, 04:25 PM
آفرين سارا جان درسته

خوب حالا شعر بعدي و خودت بگو

hichnafar
Monday 28 January 2008, 08:57 AM
ای نفس خرم باد صبا*** از بر یار آمده​ای مرحبا
قافله شب چه شنیدی ز صبح***مرغ سلیمان چه خبر از سبا
بر سر خشمست هنوز آن حریف *** یاسخنی می روداندررضا

kaka
Monday 28 January 2008, 06:32 PM
مال سعدیه؟

fanoos
Monday 28 January 2008, 09:55 PM
منم فكر ميكنم ماله سعديه

hichnafar
Tuesday 29 January 2008, 12:50 PM
درسته ازسعدیه
کاکاجان بعدی لطفا"

kaka
Friday 1 February 2008, 12:22 PM
ببخشید دور شد




نه

کاری به کار عشق ندارم

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

hichnafar
Sunday 3 February 2008, 06:48 PM
آقای امین پور؟

kaka
Sunday 3 February 2008, 06:51 PM
درسته سارا جون بعدی رو بگو

hichnafar
Monday 11 February 2008, 12:27 PM
من که باشم که برآن خاطرعاطرگذرم *** لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرابنده نوازیت که آموخت بگوی *** که من ظن برقیبان توهرگزنبرم
همتم یدرقه ی راه کن ای طایرقدس *** که درازست ره مقصدومن نوسفرم

hichnafar
Friday 15 February 2008, 12:16 PM
حدس نظر نبود؟؟؟

Kamanche
Saturday 16 February 2008, 02:18 AM
حدس نظر نبود؟؟؟

حافظ؟

hichnafar
Monday 18 February 2008, 07:07 PM
خیلی ممنون درسته ازحافظ بود
شعربعدی روبفرمایید .

Kamanche
Monday 18 February 2008, 07:20 PM
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان مپوشان

تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانی های مشتی دلق پوشان

kaka
Tuesday 19 February 2008, 04:41 PM
حافظه دیگه نهههههه؟

Kamanche
Wednesday 20 February 2008, 06:35 PM
بله از حافظه

kaka
Friday 22 February 2008, 05:14 PM
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نَسپردی
یا صبحدم از رشک، سلامت نرسانید
من نامه نوشتم، ‌به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانی

bardyaa
Friday 22 February 2008, 06:00 PM
خاقانی!

kaka
Saturday 23 February 2008, 01:38 PM
درسته بردیا جان لطف کن بعدیو بگو.....

hichnafar
Tuesday 26 February 2008, 07:08 PM
جناب بردیا لطفا"شعربعدی روبگید

hichnafar
Saturday 8 March 2008, 06:51 PM
برای اینکه اینجادوباره راه بیفته شعربعدی روخودم می نویسم :
آفتاب مهربانی
سایه ی توبرسرمن
ای که درپای توپیچید ساقه ی نیلوفر من
باتوتنها باتوهستم
ای پناه خستگی ها
درهوایت دل گسستم
ازهمه دلبستگی ها

hichnafar
Wednesday 12 March 2008, 05:18 PM
نظررررررر؟

kaka
Wednesday 12 March 2008, 05:37 PM
استاد علی معلم؟؟؟؟

hichnafar
Wednesday 12 March 2008, 06:01 PM
نه ازآقای معلم نیست .

hichnafar
Saturday 29 March 2008, 12:06 PM
ازقیصرامین پور بود .
بعدی :
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

kaka
Sunday 30 March 2008, 06:32 PM
مال حافظه دیگه...

hichnafar
Monday 31 March 2008, 12:22 AM
آره دیگه
بعدیشم بگو

kaka
Thursday 3 April 2008, 07:44 PM
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پياده آمده‌ بودم‌، پياده خواهم رفت‌

طلسم غربتم امشب شكسته خواهدشد

و سفره‌ای كه تهی ‌بود، بسته خواهدشد

و در حوالی شبهای عيد، همسايه‌!

صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه‌!

همان غريبه كه قلك نداشت‌، خواهد رفت‌

و كودكی كه عروسك نداشت‌، خواهد رفت‌

kaka
Sunday 6 April 2008, 06:17 PM
اگه نظر نمی دید بگم کیه...

hichnafar
Monday 7 April 2008, 01:56 PM
بگولطفا"

kaka
Monday 7 April 2008, 05:54 PM
مال محمد کاظم کاظمی بود


بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالاي چمان از بن و بيخم برکند

حاجت مطرب و مي نيست تو برقع بگشا
که به رقص آوردم آتش رويت چو سپند

هيچ رويي نشود آينه حجله بخت
مگر آن روي که مالند در آن سم سمند

گفتم اسرار غمت هر چه بود گو مي‌باش
صبر از اين بيش ندارم چه کنم تا کي و چند

Guitaro
Monday 7 April 2008, 07:01 PM
بیت آخر گویای همه چیزه :دی

بیت آخر :
باز مستان دل از آن گيسوي مشکين «حافظ»
زان که ديوانه همان به که بود اندر بند

***
مار اگر گوید که مورم بشنو باور نکن
دیو اگر گوید که هورم بشنو وباور نکن

گر بگوید روبه افسونگر نیرنگ باز
کز فریب و حیله دورم بشنو و باور نکن

ور بگوید مرده خورکفتار کزبهر صواب
خادم اهل قبورم بشنو و باور نکن

ور بگوید سنگ پشتی بی نوا کز چابکی
پهنه پیما چون ستورم بشنو وباور مکن

البته یه خورده زیادی آسونه :دی

kaka
Monday 7 April 2008, 07:07 PM
مال سعدیه؟

Majed
Tuesday 8 April 2008, 11:26 AM
نه.. به نظر من سبکش مال سعدی نیست.. اما نمیدونم مال کیه

kaka
Wednesday 9 April 2008, 07:20 PM
خوب لطف کنید بگید مال کیه جناب گیتارو ...

Guitaro
Wednesday 9 April 2008, 09:24 PM
شاعرش رهی معیری بود ...

***
این سری پس یه چیز به شدت راحت تر بگم :دی

برو كار مي كن مگو چيست كار
كه سرمایه ی جاوداني است كار
نگر تا كه دهقان دانا چه گفت
به فرزندگان ، چون همي خواست خفت
كه ميراث خود را بداريد دوست
كه گنجي ز پيشينيان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر كجاست
پژوهيدن و يافتن با شماست

kaka
Monday 14 April 2008, 05:04 PM
مال استاد بهار ؟؟

hichnafar
Thursday 17 April 2008, 07:52 PM
منم فکر می کنم از بهار ه
جوابو بگید لطفا"
مرسی

Guitaro
Thursday 17 April 2008, 09:05 PM
درسته ...

سوال فنی : الان شعر بعدی رو کاکا باید بگه ؟ :دی

kaka
Friday 18 April 2008, 08:58 PM
بله قضیه ی احتمالات میگه که من باید بعدیو بگم ...:22:


وشعر بعدی ...

پیام دوشم از پیر میفروش آمد
بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد
هزار پرده از ایران درید استبداد
هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد
ز خاک پاک شهیدان راه آزادی
ببین که خون سیاوشان چه سان بحوش آمد
هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد
سکندر از پی تخریب داریوش آمد...

Majed
Saturday 19 April 2008, 08:38 AM
والا از اونجایی که مال زمان مشروطه هست و شعر تقریبا انقلابی هست ... از روی سبکش حدس میزم مال عارف قزوینی باشه....

البته تا حالا نشنیدم شعرش رو... اگه درسته بگین بعدی رو بگم

kaka
Saturday 19 April 2008, 01:46 PM
بله درسته ...

Majed
Saturday 19 April 2008, 03:01 PM
ممنون...

گر از جان من ای سیمین بر چه می خواهی ؟
ربوده ای دل زارم دگر چه می خواهی ؟
مریز دانه که ما خود اسیر دام تو ایم
ز صید طایر بی بال و پر چه می خواهی ؟
اثر ز ناله خونین دلان گریزان است
ز ناله ای دل خونین اثر چه می خواهی ؟
به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش
بخنده گفت ازین رهگذر چه می خواهی ؟
نهاده ام سر تسلیم زیر شمشیرت
بیار بر سرم ای عشق هر چه میخواهی

hichnafar
Sunday 20 April 2008, 02:09 PM
رهی معیری؟

kaka
Sunday 20 April 2008, 06:49 PM
مال وحشی نیست؟ مصراع اولش یه اشکالی داره هاااا...فکر کنم

Majed
Sunday 20 April 2008, 09:53 PM
رهی معیری درسته .....

نه ...مشکلی نداره کاکا جان...

سارا خانم بعدی با شماست

hichnafar
Friday 25 April 2008, 09:10 AM
سلام
خیلی خیلی ببخشید که دیر اومدم ( آلزایمر و از این چیزا )

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم
امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم

hichnafar
Sunday 27 April 2008, 01:14 PM
نظری نیست؟؟

bardyaa
Sunday 27 April 2008, 09:03 PM
کریم فکور؟

hichnafar
Monday 28 April 2008, 12:54 PM
درسته ممنون.
شعر بعدی رو بگید.

bardyaa
Tuesday 29 April 2008, 12:32 AM
ببخشید که طولانی‌ه. من اما دوست دارمش!

پیر خرد، یک نفس آسوده بود ـــ
خلوت فرموده بود.

کودک دل رفت و دوزانو نشست
مستِ مست.
گفت «تو را فرصت تعلیم هست؟»
گفت «هست».

گفت که «ای خسته‌ترین رهنورد،
سوخته و ساختهٔ گرم و سرد،
بر رُخت از گردش ایامْ گَرد،
چیست برازندهٔ بالای مرد؟»
گفت «دَرد».
گفت «چه بود، ای همه دانندگی،
راست‌ترین راستیِ زندگی؟»

پیر، که اسرار خرد خوانده بود،
سخت در اندیشه فرو مانده بود.
ناگه، از شاخه‌ای افتاد برگ؛
گفت «مرگ».

بازم ببخشید.

AliB
Tuesday 29 April 2008, 03:05 AM
خسته نباشی!
باید واژه ی «اینکاره» را مزین کنم یا نه؟
راستی یادم رفت بنویسم شاعرش "هاشم جاوید" شاعر مشهدیست .
راستی از چه شاعرانی شعر مینویسین ها (منظورم سخته پیدا کردن شاعرش)

bardyaa
Tuesday 29 April 2008, 05:44 AM
درست‌ه، جز این‌که به‌نظرم، آقای [دکتر غلامحسین] یوسفی در «چشمهٔ روشن»، ایشون رو «شیرازی» حساب آورده‌ن. اشتباه‌ه؟ چیز دیگه‌ای در موردشون می‌دونی؟

معلوم‌ه که «خیلی» سخت بوده: 4 ساعت دووم آورد! البته، از «این‌کاره» بودنت هم نباید بگذریم!

دربارهٔ «این‌کاره» هم، پیش‌تر یه توافقی کرده بودیم؛ نه؟!

به‌هرروی، «درست»ه. شعر بعدی، لطفاً!

AliB
Tuesday 29 April 2008, 01:49 PM
خوب! زیر آبی رفتن همیشه هم جواب نمیده(منظورم با خودمه) :)) بله حق با شماست ایشون از شعرا و ادیبان و حافظ شناسان شیرازی هستند.
در مورد «این کاره» بودن هم مثل اینکه یه جایی پای یه ورقه انگشت زده بودم :))
و اما شعر بعد:
«فلسفه»
زندگی سرمنشا فریادهای گنگ و بی فرجام
و مانی چوبه های از تهی سرشار
با سرود ناله مان بر لب
با غم اندیشه مان در سر
میزنیم آهنگ
گامهای خسته مان در راه
مانده بر کوه هوس ها لنگ

AliB
Wednesday 30 April 2008, 02:54 PM
چی شد پس؟!
هیچ کس نظری نداره؟

Majed
Wednesday 30 April 2008, 04:18 PM
فکر میکنم کسی نمیدونه...

علی جان بگو مال کیه و شعر بعدی رو هم بگو...

AliB
Wednesday 30 April 2008, 10:40 PM
ای بابا یعنی اینقدر سخته(البته خیلی بدجنسی کردم از یه شاعر گمنام شعر نوشتم البته تو یه مجموعه شعر بود ها )
باشه اگر کس دیگه ای نظر نده میگم مال کی بود

AliB
Thursday 1 May 2008, 09:59 AM
بسیار خوب مثل اینکه کسی نظری نداره.
شاعر عباس سرمدی بود.
شعر بعد هم من باید بگم؟

bardyaa
Thursday 1 May 2008, 12:37 PM
زود باش، تا عباس سرمدی شعر بعدی رو نگفته!

Majed
Thursday 1 May 2008, 01:26 PM
آره.. شما باید بگی.. اما مثل اون یکی نباشه.. لول

AliB
Friday 2 May 2008, 12:43 AM
لحظه دیدار
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه مستم
باز میلرزد دلم ، دستم
باز گویی در هوای دیگری هستم
های! مپریشی هوای زلفکم را باد
های! مخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
آبرویم را نریزی ، دل!
لحظه ی دیدار نزدیک است
_____________________________
اینم که یه شعر آسون که مشتری بشین

bardyaa
Friday 2 May 2008, 02:49 AM
حالا، من که [الحمد لله!] به بی‌ربط‌نویسی هم متصف شدم؛ ولی «تلافی! تلافی!» مهدی اخوان ثالث!

ولی، فکر می‌کنم که از حافظه نوشتی، نه؟
-- سطر دوم: باز من دیوانه‌ام، مستم
-- سطر چهارم: باز گویی در جهان دیگری هستم
-- جای سطرهای پنجم و ششم برعکس‌ه!
-- سطر پنجم [نوشتهٔ تو، ششمی متن اصلی]: های! نپریشی صفای زلفکم را دست

AliB
Friday 2 May 2008, 12:19 PM
حالا، من که [الحمد لله!] به بی‌ربط‌نویسی هم متصف شدم؛ ولی «تلافی! تلافی!» مهدی اخوان ثالث!

ولی، فکر می‌کنم که از حافظه نوشتی، نه؟
-- سطر دوم: باز من دیوانه‌ام، مستم
-- سطر چهارم: باز گویی در جهان دیگری هستم
-- جای سطرهای پنجم و ششم برعکس‌ه!
-- سطر پنجم [نوشتهٔ تو، ششمی متن اصلی]: های! نپریشی صفای زلفکم را دست


خوب دیگه یه جوری در نظر گرفتم که راه تلافی باز باشه (;
اما در مورد حافظه باید بگم که اینطور نیست . شکوه و شکایتت رو از آقای عباس سرمدی بکن که کتاب نمونه های شعر نو رو تدوین کرده که انتشارات آسیا اون رو سالیان پیش از انقلاب به چاپ رسونده بوده. اتفاقا مشکل عدم رجوع به حافظه است اینجا :))
حالا شعر بعدی(البته منم روی یه شیطنت درگیر این بازی شدم وگرنه تو این وادی من این کاره نیستم:ztrompette3:)

bardyaa
Friday 2 May 2008, 01:06 PM
مصداق «وای به روزی که ...» بود البته، ولی راست می‌گی: در باغ تلافی بدجوری باز بود!

این از من:

این عشقِ کهن‌بودهٔ نافرسوده
پیرانه‌سرم نمی‌هلد آسوده

در حسرت دیدار تو کردیم سفید
این ریشِ پریشانِ به‌اشک‌آلوده


در ضمن، نمی‌دونم که «هم» در اون «منم» (در «منم روی یه شیطنت ...») به چی برمی‌گشت. اگه در جواب «متصف شده‌ام به بی‌ربط نویسی» بود، منظورم ازش «بی‌ربط بودنم به این تاپیک» نبود؛ اشاره بود به عبارت « اين نوشته به وسيله sara (You can see links before reply) پاک شده است. دليل: بی ربط»، که زیر پست بنده (که طفلکی داشت بین شمارهٔ 149 و 150 فعلی زندگی می‌کرد) رو مزین کرده!

AliB
Friday 2 May 2008, 11:56 PM
مصداق «وای به روزی که ...» بود البته، ولی راست می‌گی: در باغ تلافی بدجوری باز بود!

این از من:

این عشقِ کهن‌بودهٔ نافرسوده
پیرانه‌سرم نمی‌هلد آسوده

در حسرت دیدار تو کردیم سفید
این ریشِ پریشانِ به‌اشک‌آلوده


در ضمن، نمی‌دونم که «هم» در اون «منم» (در «منم روی یه شیطنت ...») به چی برمی‌گشت. اگه در جواب «متصف شده‌ام به بی‌ربط نویسی» بود، منظورم ازش «بی‌ربط بودنم به این تاپیک» نبود؛ اشاره بود به عبارت « اين نوشته به وسيله sara (You can see links before reply) پاک شده است. دليل: بی ربط»، که زیر پست بنده (که طفلکی داشت بین شمارهٔ 149 و 150 فعلی زندگی می‌کرد) رو مزین کرده!
خوب شما مثل اینکه دیدی باد و بوران زیاد میاد تو ، در باغ رو بستی :))
در مورد "منم" و به طور دقیقتر "هم" و در توضیح باید عرض کنم که یه جمله ی معترضه بود که مربوط به پست های قبلی خودم میشد به نوعی و داستان "این کاره" وگرنه من تا الان که شما توضیح دادید در مورد داستان "بی ربط نویسی" متوجه مراد شما نشده بودم.

hichnafar
Tuesday 6 May 2008, 06:09 PM
این عشقِ کهن‌بودهٔ نافرسوده
پیرانه‌سرم نمی‌هلد آسوده

در حسرت دیدار تو کردیم سفید
این ریشِ پریشانِ به‌اشک‌آلوده

آقا یه سؤال الان باید شاعر اینو گفت ؟

Majed
Saturday 10 May 2008, 09:02 AM
بلهههههه ... ولی انگار کسی نمیدونه....

من که نمیدونم...

Guitaro
Saturday 10 May 2008, 07:18 PM
احیانا واسه هوشنگ ابتهاج (سایه) نیست ؟

bardyaa
Saturday 10 May 2008, 09:59 PM
درست‌ه!

فکر می‌کردم ساده‌تر از این حرفا باشه: عبارت «نمی‌هلد آسوده» آدم رو به قدیمی‌ترا مشکوک می‌کنه؛ ولی «سفید» نشون می‌ده که زبانش چندان قدیمی نیست. پس آدمی‌ه که معاصره و کار به سبک و زبان قدما هم داره. مشکوک‌ترین آدما پس می‌شن آقای ابتهاج، آقای شفیعی و احتمالاً آقای اخوان و احتمالاً، «ریشِ سفید» می‌گه که کی‌ه!

به‌هرحال، خوب بود! حالا بعدی، لطفاً.

Guitaro
Sunday 11 May 2008, 08:07 PM
کس نمیداند ز من جز اندکی
وز هزاران جرم و بدفعلی یکی

من همی آن دانم و ستار من
جرم ها و زشتی کردار من

هر چه کردم جمله ناکرده گرفت
طاعت ناورده آورده گرفت

نام من در نامه ی پاکان نوشت
دوزخی بودم ببخشیدم بهشت

عفو کرد آن جملگی جرم و گناه
شد سفیدم نامه و روی سیاه

آه کردم چون رسن شد آه من
گشت آویزان اندر چاه من

آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد زفت و فربه و گلگون شدم

در بن چاهی همی بودم نگون
در دو عالم نمی‌گنجم کنون

آفرین ها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من گردد زبان
شکر های تو نیاید در بیان

البته فکر کنم بیش از حد آسونه ، ولی خب ، شعر قشنگیه ...

bardyaa
Sunday 11 May 2008, 08:59 PM
موافقم. ساده‌ست، از این نظر که اولین حدس کار می‌کنه. اما تروتمیزه و آدم یاد خاطرات خوشی می‌افته!

فقط، فکر می‌کنم یه جاهاییش دستکاری می‌خواد. اینها البته، «مبتنی بر حافظه»اند!

-- در « وز هزاران جرم و بدفعلی یکی »، من «و بد فعلم یکی» یادم‌ه.
-- مصرع « شاد زفت و فربه و عریون شدم»، به نظرم «شاد و زفت و فربه و گلگون شدم» بود.
-- توی «اگر سر هر موی من گردد زبان»، احتمالاً «ا»ی اولش زیادی‌ه: «گر سر هر موی من گردد زبان».

به‌هرحال، شعر خوبی بود؛ مستقل از این که برای اینجا خوب‌ه یا نه! باز هم متشکرم!

برای بعدی‌ها: من در این پست، شاعر شعر بالایی رو نگفته‌ام. پس موضوع هنوز بازه و منتظر کسی که جواب بده.

Guitaro
Sunday 11 May 2008, 10:33 PM
در مورد اولی : من همون "بدفعلی" یادمه ... شاید ایراد از حافظه ی منه ! :دی
در مورد دومی : راست میگی ، تا من باشم دیگه به بقیه اعتماد نکنم ! :پی این مصراعش رو هر چی فکر کردم یادم نیومد ، از یکی از بچه ها پرسیدم اون گفت عریون ، الان که شما گفتی گلگون یادم افتاد که آره ، گلگونه ...
در مورد سومی : شرمنده غلط تایپی بود :دی آخه "اگر" بیشتر راه دستمه ، واسه همین تند که تایپ میکنم خودش میاد بعضی وقت ها ...

Majed
Monday 12 May 2008, 10:24 AM
خلیل جوادی

اگه اشتباه نكرده باشم

hichnafar
Wednesday 14 May 2008, 07:49 PM
دوستان جواب روبدین لطفا"

Majed
Wednesday 21 May 2008, 09:37 AM
گیتارو عزیز لطفا بررسی کن جواب درسته یا نه... اگه آره که بگو... اگه نه هم جوابش رو بگو.. انگار کسی دیگه نمیدونه...

Guitaro
Wednesday 21 May 2008, 05:28 PM
سلام دوستان

شرمنده ، این سری اونقدر سرم شلوغ شده بود که به کل یادم رفت به تاپیک سر بزنم ...

شعر از جناب مولانا بود ...

***
با اجازه این سری از قالب شعر کلاسیک بیام بیرون :

كيه كه آخر ديوونگيه واسه چشات
كيه جز من كه مي ميره واسه لحن خنده هات
كي برات قصه ميگه شبا كه خوابت نميره
كيه پا به پات ميآد وقتي كه بارون ميگيره
كيه وقتي تشنته تو ابرا بلوا مي كنه
اگه يه جرعه بخواي كويرو دريا مي كنه

يه شب موي تورو به صد تا مهتاب نمي ده
خودش ميسوزه ولي تن به سايه و آب نمي ده

اون منم كه عاشقونه شعر چشماتو مي گفتم
هنوزم خيس ميشه چشمام وقتي ياد تو مي افتم
هنوزم مي آي تو خوابم ؛ تو شباي پر ستاره
هنوزم ميگم خدايا كاشكي برگرده دوباره

Majed
Sunday 25 May 2008, 01:14 PM
والا شاعرش رو به یاد نمیارم.. اما فکر میکنم علیرضا عصار روش اجرا داشته....

hichnafar
Sunday 25 May 2008, 05:23 PM
از آقای بینش پژوه نیست ؟

Guitaro
Monday 26 May 2008, 03:10 PM
از آقای بینش پژوه نیست ؟

You can see links before reply

***
شعر بعدی ؟!

hichnafar
Tuesday 27 May 2008, 06:26 PM
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی

(از حفظ نوشتم ممکنه ایراد داشته باشه )

bardyaa
Tuesday 27 May 2008, 09:40 PM
درست‌ه.

هوشنگ ابتهاج! و بامزه‌تر، این که به نقل از آقای [همایون] خرم، که آهنگساز این ترانه بوده، «این شعر روی ملودی گفته شده، ولی چنان نشسته و محکم‌ه که کسی باور نمی‌کنه»!

hichnafar
Saturday 31 May 2008, 11:26 AM
بله ، بعدی رو بفرمایید
یه بار تو رادیو گفتن شاعرش سعدی ،شما شعری شبیه به این از سعدی خوندید ؟یا کلا" گوینده اشتباه کرده؟

hichnafar
Monday 2 June 2008, 08:10 PM
آقای بردیا شعر بعدی رو بفرمایید

bardyaa
Tuesday 3 June 2008, 07:23 AM
عذر تقصیر. رادیو ـ تلویزیون البته [در این زمینه، اقلاً!] چندانی هم جدی‌گرفتنی نیستن. من همچو شعری از سعدی یادم نیست، و چون چندان بدحافظه هم نیستم، بعید می‌دونم که بشه درست حسابش آورد!

این از من:

زندگی‌نامهٔ شقایق چیست؟
ـــ رایت خون به‌دوش وقت سحر،
نغمه‌ای عاشقانه بر لب باد،
زندگی را سپرده در ره عشق
به کف باد و،
هرچه باداباد ...

kaka
Tuesday 3 June 2008, 10:37 AM
بعد صدها سال سلام ...

تقریبا مطمئنم که این شعر از دکتر شفیعی کدکنی و به عبارتی (م.سرشک) هست ولی منتظر تایید جناب بردیا خواهیم ماند...

bardyaa
Saturday 7 June 2008, 01:24 PM
ببخشید که دیر شد.

درست‌ه، مستقل از تأیید من! هم زبانش، هم شیوهٔ مضمون‌پردازیش، و هم ضرباهنگ تندش آدم رو یاد خراسانی‌ها می‌ندازه و خاصه، این آقای دکتر ما.

از این حرفا گذشته، وزن و ضرباهنگ رو می‌بینین؟ جون می‌ده برای یه تصنیف پرشور کوتاه ـــ چیزی از جنس «همراه شو عزیز» ...

آقا منتظریم!

kaka
Sunday 8 June 2008, 09:40 AM
خوب دوباره سلام...

و شعر من ... هر كسي كه از جواب مطمئنه شعر بعدي رو هم بگه ...ممنون


امشب اي ماه به درد دل من تسکيني
آخر اي ماه تو همدرد من مسکيني

کاهش جان تو من دارم و من مي‌دانم

که تو از دوري خورشيد چها مي‌بيني

تو هم اي باديه پيماي محبت چون من

سر راحـت ننهادي به سر باليني

هر شب از حسرت ماهي من و يک دامن اشک

تو هم اي دامن مهتاب پر از پرويني

همه در چشمه‌ي مهتاب غم از دل شويند

امشب اي مه تو هم از طالع من غمگيني

من مگر طالع خود در تو توانم ديدن

که توام آينه‌ي بخت غبار آگيني

ني محزون مگر از تربت فرهاد دميد

که کند شکوه ز هجران لب شيريني

تو چنين خانه‌کن و دلشکن اي باد خزان

گر خود انصاف کني مستحق نفريني

کي بر اين کلبه‌ي طوفان‌زده سر خواهي زد

اي پرستو که پيام‌آور فرورديني...

hichnafar
Wednesday 11 June 2008, 10:35 AM
نظری ندارید ؟

bardyaa
Wednesday 11 June 2008, 10:54 PM
شهریار!

kaka جان، بذار که این روال تأیید گرفتن بمونه. اگه فکر می‌کنی که ممکن‌ه علافی زیاد داشته باشه، می‌شه هرکی که احتمال می‌ده که نمی‌رسه، درگوشی به کسی بگه و وکیلش کنه.

حالا درست‌ه یا نه؟!

hichnafar
Saturday 14 June 2008, 11:54 AM
درسته
(کاکا جان به این خاطر گفتن که شاید نتونن این چند روز بیان)

hichnafar
Thursday 26 June 2008, 08:12 PM
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پرآسیب
درد عشق تو درد بی درمان


شاعر؟

hichnafar
Sunday 29 June 2008, 09:36 AM
نظری ندارید ؟

Guitaro
Tuesday 1 July 2008, 05:24 PM
هاتف ؟!

hichnafar
Tuesday 1 July 2008, 09:56 PM
درسته
بعدی لطفا"

Guitaro
Thursday 3 July 2008, 01:32 PM
وقتی گریبان عدم با دست خلقت مي دريد

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شدوعالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه عاشقی و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

bardyaa
Thursday 3 July 2008, 04:08 PM
افشین یداللهی، ولی بعدی رو خودت بگو!

Guitaro
Friday 11 July 2008, 02:45 PM
شعرو گذاشتم یه سری ، بابت مشکلات سایت پرید ، دوباره میذارم

صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
عیشهای شب پریشان گشته را آواز ده
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگتر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده
جام را لبریزتر از دیده‌ی عشاق کن
از صف دریاکشان آنگه مرا آواز ده
کوری بی‌منت از چشم به منت خوشترست
گر توانی بوی پیراهن به یوسف باز ده
شبنم از روشندلی آیینه‌ی خورشید شد
ای کم از شبنم، تو هم آیینه را پرداز ده

.
.
.
شاعر ؟

hichnafar
Sunday 13 July 2008, 09:10 PM
مال هرکسی که هست قدیمیه
نظری نیست ؟

bardyaa
Sunday 13 July 2008, 11:20 PM
«قدیمی» که هست، ولی نه اون‌قدرا!

Guitaro
Sunday 13 July 2008, 11:42 PM
«قدیمی» که هست، ولی نه اون‌قدرا!

^_^ ! من باید میگفتم اینو فک کنم ! ^_^

elykak
Monday 14 July 2008, 08:29 PM
مال صائب تبریزیه !

Guitaro
Tuesday 15 July 2008, 01:22 AM
همونطور که حتما معلومه ، درسته ! 8D

خب ... شعر بعدی ؟

elykak
Tuesday 15 July 2008, 07:00 PM
آنچنان خواهند خاموشم کنند
تا خلایق هم فراموشم کنند
طرفه حیلتها کنند این ساحران
تا غلام حلقه در گوشم کنند
خود نمی ریزند خونم تا مباد
شهره مانند سیاووشم کنند
بس بخوانندم به گوش افسانه ها
تا به خواب خوش چو خرگوشم کنند
لطفشان قهر است ، اگر مهرم کنند
شهدشان زهر است ، اگر نوشم کنند
گاه می گویم : بهل ، تا لعبتان
با شراب بوسه مدهوشم کنند
لیک می بینم که خلق بی زبان
باز خوانندم که چاووشم کنند
عاقبت دانم ، به دوران حیات
در عزای خود سیه پوشم کنند ...

hichnafar
Saturday 19 July 2008, 04:34 PM
مصدق

Guitaro
Tuesday 22 July 2008, 01:13 AM
lol ! ظاهرا الیکا وقت نکرده سر بزنه به این تایپک ...

درسته ، شعر از مصدق بود ... حالا شعر بعدی ؟! :دی

elykak
Tuesday 22 July 2008, 01:24 PM
شرمنده !! :دی !

آره سارا خانوم از حمید مصدق بود !
مرسی ...

hichnafar
Tuesday 22 July 2008, 06:18 PM
درگذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جامی ماند

(امیدوارم درست نوشته باشم )
شاعر؟

hichnafar
Sunday 27 July 2008, 09:05 PM
حدس ... نظر ؟

Guitaro
Wednesday 30 July 2008, 02:57 PM
از م. امید. شاعر مورد علاقم ! ^.^

hichnafar
Friday 1 August 2008, 08:14 PM
بله ، از اخوان ثالث -ه-
بعدی لطفا"
ممنون

Guitaro
Monday 25 August 2008, 01:44 PM
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
از نور تو مهتاب فلک اینه پوشست
وز بوی تو هر غنچه و گل عطر فروشست
دریا به تمنای تو در جوش و خروشست
عکس تو به هر آب فند چشمه نوشست
خود دیده بود اینه ی حق نگر
دانی تو که در راه وصالت چه کشیدم
چون تشنه ی گرمازده ی خسته دویدم
بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم
آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم
ام به طلب سوخت همه بال و پر من
غم نیست کسی را که دلش سوی خدا بود
در خلوت خود شب همه شب مست دعا بود
جانش به درخشندگی اینه ها بود
بیچاره اسیری که گرفتار طلا بود
گوید که بود آتش من سیم و زر من
هر جا نگرم یار تویی جز تو کسی نیست
از غم نفسم سوخت ولی همنفسی نیست
.
.
.

؟! :دی

hichnafar
Tuesday 2 September 2008, 12:00 PM
مهدی سهیلی؟

elykak
Saturday 6 September 2008, 08:12 PM
این دفعه گیتارو یادش رفت بیاد !!

آره سارا جون از مهدی سهیلیه ...

شعر بعدی رو بگید لطفا" ...

hichnafar
Tuesday 16 September 2008, 09:14 PM
منم یادم رفت :D
ای ازبهشت باز دری پیش چشم تو
افسانه ای است حور و پری پیش چشم تو
صورتگران چین همه انگار خوانده اند
زیباشناسی نظری پیش چشم تو
باید به جای نرگس و مستی بیاوریم
تصویر های تازه تری پیش چشم تو

kaka
Saturday 6 December 2008, 06:49 PM
سلام !

سارا جون شعر بعدی رو بگو ظاهرا کسی نمی دونه ...

hichnafar
Wednesday 10 December 2008, 02:27 PM
مال قیصر امین پور بود
کاکا جان شما بعدی رو بگو
مرسی

kaka
Thursday 11 December 2008, 12:34 AM
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل میزند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست میرود
اول اگرچه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود
هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود
این لحظه هاکه قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد خودساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود

negri
Saturday 20 December 2008, 12:11 AM
سلام
فکر کنم شاعرش افشین یداللهی باشه

kaka
Saturday 20 December 2008, 02:48 PM
سلام از ماست :) بله کاملا درست فکر می کنید negri جان شعر بعدی با شما ...

negri
Sunday 21 December 2008, 07:38 PM
آهی کشید غمزده پیری سپید موی
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لابلای موی چو کافور خویش دید
یک تار مو سیاه!

در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود
یک تار مو سپید!

در هم شکست چهره محنت کشیده اش
دستی به موی خویش فرو برد و گفت وای
اشکی بر روی آیینه افتاد ناگهان
بگریست های های

دریای خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج ضجه ی مرگ غریق را
از دور می شنید

طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر
می رفت باز در دل دریا به جستجو
در آبهای تیره اعماق خفته بود
یک مشت آرزو

E_N
Monday 22 December 2008, 11:08 AM
سلام

اگه اشتباه نکنم از شعرای فریدون مشیری

negri
Monday 22 December 2008, 10:18 PM
سلام
بله درسته شعر بعدی با شماست

violin-m
Monday 22 December 2008, 11:05 PM
همه میتونن شعر بزارن یا فقط کسی که شعر قبل را درست پاسخ داده باید شعر بزاره؟؟؟؟؟؟؟؟

E_N
Tuesday 23 December 2008, 02:24 PM
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم

hichnafar
Tuesday 23 December 2008, 05:18 PM
همه میتونن شعر بزارن یا فقط کسی که شعر قبل را درست پاسخ داده باید شعر بزاره؟؟؟؟؟؟؟؟

کسی که شعر قبلو درست گفته

kaka
Wednesday 24 December 2008, 11:55 AM
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم



سلام !
استاد شهریار ... !؟

E_N
Wednesday 24 December 2008, 12:00 PM
سلام
بله شعر از استاد شهریار بود

kaka
Wednesday 24 December 2008, 12:23 PM
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شده‌ام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شده‌ای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دست طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن

negri
Wednesday 24 December 2008, 06:34 PM
مطمئن نیستم یا از شمس یا از مولانا ولی بیشتر فکر کنم از مولانا باشه

kaka
Thursday 25 December 2008, 02:38 PM
بله از دیوان شمس مولاناست , بفرمایید شعر بعدی رو ...

negri
Friday 26 December 2008, 07:34 PM
چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل میدهم
آیینه ای برابر آیینه ات میگذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم

hichnafar
Tuesday 30 December 2008, 10:16 AM
دوستان محترم نظري نداريد ؟
(خودم نمي دونم)

kaka
Tuesday 30 December 2008, 10:32 AM
سلام

منم تا حالا نشنیدمش ولی شبیه شعرای احمد شاملو وبعضی از شعرای فروغه ... (فک کنم دوتاش اشتباهه (دی:))

negri
Wednesday 31 December 2008, 05:38 PM
نه اتفاقا یکیش درسته از احمد شاملو
ولی من فکر میکردم خیلی شعر معروفیه!!!

hichnafar
Wednesday 31 December 2008, 06:12 PM
نگری جان لطفا" شعر بعدی رو بفرمایید (ببخشید ازروی عادته ...)

ماهک
Monday 1 February 2010, 09:37 AM
چرا از مرگ می ترسید
چرزا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است
مگر می این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
مگر افیون افسونکار
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست
مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیزبال و تند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمی بیند
چرا از مرگ می ترسید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست
گران خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی محو در رویای بی رنگ فراموشی است
تنه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این ننامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
درین غوغا فرومانند و غوغا ها برانگیزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را فاسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید

forever
Wednesday 3 February 2010, 02:31 PM
فریدون مشیری؟؟؟

nabegheh95
Sunday 7 February 2010, 10:47 AM
درسته، آفرين.
و اما شاعر شعر بعدي:


آنچه به ديد مي آيد و
آنچه به ديده مي گذرد.
آنچنان كه سپاهيان
مشق قتال ميكنند
گستره چمني مي تواند باشد،
و كودكان
رنگين كماني
رقصنده و
پر فرياد.
***
اما آن
كه در برابر ِ فرمان ِ واپسين
لبخند مي گشايد،
نتها
مي تواند
لبخندي باشد
كه در برابر ِ فرمان ِ واپسين
لبخند مي گشايد
تنها
مي تواند
لبخندي باشد
در برابر« آتش!»

forever
Sunday 7 February 2010, 11:34 AM
احمد شاملو؟؟

forever
Tuesday 9 February 2010, 01:11 PM
درست گفتم؟؟؟
شاعر این شعر کیست؟
هله عاشقان بشارت، که نماند این جدایی
برسد به یار دلدار، بکند خدا خدایی

به مقام خاک بودی، سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی، هله تا به این نپایی

تو مسافری روان کن، سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره، که خدا دهد رهایی

نفسی روی به مغرب، نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش اعلا، که ز نور اولیایی

منگر به هر گدایی، که تو خاص ازان مایی
مفروش خویش ارزان، که تو بس گران بهایی

بِصِف اندر آی تنها، که سفندیار وقتی
در خیبر است برکن، که علی مرتضایی

صنما تو همچو شیری، من اسیر تو چو آهو
به جهان که دید صیدی، که بترسد از رهایی؟

همگی وبالم از تو، به خدا بنالم از تو
ز همه جدام کردی، ز خودم مده جدایی

ham-nafas
Tuesday 9 February 2010, 02:17 PM
شمس

اینم شعر من :
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی میشنوی روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را
_ بی قید _
...

forever
Tuesday 9 February 2010, 02:34 PM
بله، درسته...
و شعر شما!
حمید مصدق؟

ham-nafas
Tuesday 9 February 2010, 02:57 PM
درسته
آفرین

nabegheh95
Wednesday 10 February 2010, 01:42 PM
و اما شعر بعدي:
كاش در دهكده عشق فراواني بود
توي بازار صداقت كمي ارزاني بود

كاش اگر گاه كمي لطف به هم ميكرديم
مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود

كاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب
روي شفاف ترين خاطره مهماني بود

كاش دريا كمي از درد خودش كم مي كرد
قرض مي داد به ما هرچه پريشاني بود

كاش به تشنگي پونه كه پاسخ داديم
رنگ رفتار من و لحن تو انساني بود

مثل حافظ كه پر از معجزه و الهامست
كاش رنگ شب ما هم كمي عرفاني بود

چه قدر شعر نوشتيم براي باران
غافل از آن دل ديوانه كه باراني بود

كاش سهراب نمي رفت به اين زودي ها
دل پر از صحبت اين شاعر كاشاني بود

كاش دل ها پر افسانه ي نيما مي شد
و به يادش همه شب ماه چراغاني بود

كاش اسم همه دختركان اينجا
نام گلهاي پر از شبنم ايراني بود

كاش چشمان پر از پرسش مردم كمتر
غرق اين زندگي سنگي و سيماني بود

كاش دنياي دل ما شبي از اين شبها
غرق هر چيز كه مي خواهي و مي داني بود

دل اگر رفت شبي كاش دعايي بكنيم
راز اين شعر همين مصرع پاياني بود

ham-nafas
Sunday 14 February 2010, 10:23 AM
مریم حیدر زاده

و شعری که من انتخاب کردم :
بسترم
صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری.

forever
Tuesday 16 February 2010, 09:58 AM
هوشنگ ابتهاج؟؟؟

kaka
Wednesday 24 February 2010, 03:18 PM
سلام ، بله درسته البته هم نفس بایستی تایید می کرد ، forever عزیز شعر بعدی رو خودتون باید بگید ... "ببخشید واسه دوباره فراموش نشدن تاپیک می گم !"

ham-nafas
Wednesday 24 February 2010, 03:43 PM
عذر میخوام متوجه نشده بودم که دوستمون جواب دادن. forever عزیز لطفا شعر بعدی رو لطف کنید.

forever
Wednesday 24 February 2010, 08:02 PM
با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی، آنی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم

تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه می دانمت

خوبترین حادثه می دانی ام

حرف بزن، حرف بزن. سالهاست

تشنه یک صحبت طولانی ام

ها به کجا می کشی ام، خوب من

ها نکشانی به پشیمانی ام

Mona
Wednesday 24 February 2010, 08:52 PM
محمد علی بهمنی؟

forever
Wednesday 24 February 2010, 09:37 PM
محمد علی بهمنی؟
آفرین، خودشه!
خوب شما بگو شعر بعد رو...:41:

Mona
Thursday 25 February 2010, 11:27 AM
آفرین، خودشه!
خوب شما بگو شعر بعد رو...:41:

به به. مرسی D:

________________________________


تو شهر قصه هیچ کسی من رو برای من نخواست
هیشکی لباس فکرش رو رنگ صدای من نخواست
دغدغه ی آدمکا دغدغه های من نبود
جز تو کسی منتظر صدای پای من نبود

گلکم ! حرف دلم رو کسی غیر تو نفهمید
کسی راه شهر عشق رو از ستاره ها نپرسید
دست تو چتر صدا رو رو سر ترانه وا کرد
بغض تو عطر غزل رو رو سکوت واژه پاشید

تخته سیاه روزگار جا واسه نقاشی نداشت
سهم ما از زندگی رو بیرون قصه جا گذاشت
کبوتر سفید عشق از روی بوم ما پرید
دستای بی صدای ما به سیب جادو نرسید
گلکم ! حرف دلم رو کسی غیر تو نفهمید
کسی راه شهر عشق رو از ستاره ها نپرسید
دست تو چتر صدا رو رو سر ترانه وا کرد
بغض تو عطر غزل رو رو سکوت واژه پاشید

Mona
Saturday 17 April 2010, 10:33 AM
سلام

شعر فوق از "یغما گلرویی" بود از مجموعه ی "پرنده بی پرنده" با عنوان "سهم من"

:ilovemusic: