PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقدشعر!



hichnafar
Thursday 2 August 2007, 05:06 PM
سلام
دوستان محترمی که شعرمی گید،لط?ا"اشعارتون رواینجابنویسیدتاهم بقیه است?اده کنن وهم کارتون نقدبشه وبه نقاط ضع? وقوتش پی ببرید .
مدت زمان نقدهرشعر3 روزه .
خواهشا"هیچ بی احترامی ویاتوهینی به هیچ کس نشه .
ممنون.

Majed
Thursday 2 August 2007, 07:17 PM
سارا جان خودت استارت رو بزن...

یکی بزار تا ما نقدت کنیم...

تا ایشالا بچه ها هم بیان... منتظریم

hichnafar
Saturday 4 August 2007, 09:16 AM
شعرهای من انقدرداغونن که دیگه نقدنمی خوان ولی واسه شروع یکی می ذارم .اینوچندوقت پیش گ?تم باموضوع موانع محبت (برای مدرسه بود.)
رسم زمان

چه روزگاري بود گر
آسمان دل هاصا?
قلب هايكدست
بي دروغ وبي ريا
نبودجاي بركينه ,ستم وغرور
ونبودرسم شاه و گدا
تا?خر?روشد دارابه ندار
ودرآني يأس رخت اميدبرتن داشت
برسرهرمشكل دعوانمي شدبرپا
وابليس درون درغل وزنجيربود
روح چون غزالي تيزپا
به هرسومي ر?ت
ودرديده ي آدميان عشق مواج بود
وعشق به پروردگار
زروي اخلاص
وهمراه رازونياز
سوي قبله ي احساس
سرسجاده ي دل
دروحله ي ابرازبود
بعدآن دوستي آدميان
قابل ادراك بود
ودگرشخص حسادت پيشه
بانيرنگ و?ريب
وباوعده ي مال
نتواندكه برهم بزنداين پيوند

hichnafar
Monday 6 August 2007, 10:28 AM
دیگه ?کرنمی کردم انقدربدباشه که کسی زحمت نقدکردنشم به خودش نده !!!!

hazrate_eshgh
Friday 17 August 2007, 06:12 PM
عشق: واژه ای زیباست در گلواژه ی رویای من//چون طلوع روشنایی در دل تاریکی شب های من
عشق : نقشی از رنگین کمان رنگ رنگ زندگی // عشق یعنی درگهش باشد برایم جایگاه بندگی
عشق : بو ستانی پر ز گل های بهار انتظار // عشق یعنی بر دلم نقشی بزن تا که بماند یادگار
عشق: مهتاب شبای آسمان کم ستاره بی ستاره // عشق یعنی در فراغت اشک من باران ابر نوبهاره
عشق : تمنای وصالت همه شب تا به سحر // عشق یعنی گوشه ی چشمی به قلب عاشق من کن نظر
عشق : همان اشک زلال شب تنهایی توست//عشق یعنی در نگاهت می شود دنیایی از زیبایی جست
عشق : ....تو بگو

Majed
Friday 17 August 2007, 09:15 PM
دیگه �کرنمی کردم انقدربدباشه که کسی زحمت نقدکردنشم به خودش نده !!!!


اختیار داری سارا جان.....

من به شخصه به این دلیل شعرت رو نقد نکردم جون سبک شعرت و حس و حالش جای نقد نداشت... البته با سواد من ها... هی هی

منظورم اینه که حس و حالش که کاملا شخصیه....
سبکش هم طوریه که زیاد جای نقد نمیذاره.. تازه خیلی قشنگ بود.. دستت درد نکنه... بهت تبریک میگم

hichnafar
Saturday 18 August 2007, 09:23 AM
جناب حضرت عشق :
شعرتون زیبابود
نظرات من :
این بیت :عشق: مهتاب شبای آسمان کم ستاره بی ستاره // عشق یعنی در فراغت اشک من باران ابر نوبهاره
یه کم شعرتون روازحالتش خارج کرده یعنی ازسنگینی شعرتون یه جوراییی کم کرده(البته به نظرمن)
وفکرمی کنم اگه تعداد کلمات به کاررفته دردومصرع هربیتتون به هم نزدیک تربودن ازنظروزن بهترمی شد.
مخصوصا"دراین:عشق : تمنای وصالت همه شب تا به سحر // عشق یعنی گوشه ی چشمی به قلب عاشق من کن نظر
مرسی هم که شعرتون روگذاشتید.

hazrate_eshgh
Saturday 18 August 2007, 07:01 PM
از لطف بقیه ی دوستان بسیار متشکرم که با این همه نقد ما رو خجالت دادند!!!!!

hichnafar
Saturday 18 August 2007, 07:52 PM
این تاپیک خیلی وقت نیست که کارشوشروع کرده،زمان لازم داره ان شاالله نفرات بیشتری میان برای نظردادن .

MonaLisa
Saturday 18 August 2007, 10:29 PM
عشق: واژه ای زیباست در گلواژه ی رویای من//چون طلوع روشنایی در دل تاریکی شب های من
عشق : نقشی از رنگین کمان رنگ رنگ زندگی // عشق یعنی درگهش باشد برایم جایگاه بندگی
عشق : بو ستانی پر ز گل های بهار انتظار // عشق یعنی بر دلم نقشی بزن تا که بماند یادگار
عشق: مهتاب شبای آسمان کم ستاره بی ستاره // عشق یعنی در فراغت اشک من باران ابر نوبهاره
عشق : تمنای وصالت همه شب تا به سحر // عشق یعنی گوشه ی چشمی به قلب عاشق من کن نظر
عشق : همان اشک زلال شب تنهایی توست//عشق یعنی در نگاهت می شود دنیایی از زیبایی جست
عشق : ....تو بگو

بذار منم نقدش کنم دادا ...فقط خیلی به حرف من توجه نکن چون آدم توی ذوق بزنی هستم ......

خوب حالا نقدم ....به نظرم خیلی قشنگ بود ولی نمیدونم چرا و وقتی از یک بیت میخوام برم به یه بیت دیگه احساس میکنم خیلی سنگینه میدونی منظورم چیه یعنی جای بیت ها البته حس منه ها احساس میکنم عوض بشه بهتره ....حالا بازم میگم حرف من رو جدی نگیر تا خودت با حست نخونی معلوم نمیشه منظور دلت چی بوده ....موفق باشی خیلی قشنگ بود

Majed
Saturday 18 August 2007, 11:30 PM
عشق: واژه ای زیباست در گلواژه ی رویای من//چون طلوع روشنایی در دل تاریکی شب های من

گلواژه رویا به نظر من ترکیب جالبی نیست


عشق : نقشی از رنگین کمان رنگ رنگ زندگی // عشق یعنی درگهش باشد برایم جایگاه بندگی

یعنی در بیت دوم هیچ معنی نداره ... با کلمه بهتری باید جایگذین بشه


عشق : بو ستانی پر ز گل های بهار انتظار // عشق یعنی بر دلم نقشی بزن تا که بماند یادگار
عشق: مهتاب شبای آسمان کم ستاره بی ستاره // عشق یعنی در فراغت اشک من باران ابر نوبهاره

در مورد این بیت با سارا موافقم... فضاش اصلا با بیت های دیگه نمیخونه


عشق : تمنای وصالت همه شب تا به سحر // عشق یعنی گوشه ی چشمی به قلب عاشق من کن نظر
عشق : همان اشک زلال شب تنهایی توست//عشق یعنی در نگاهت می شود دنیایی از زیبایی جست

قرار نیست که اون تنها باشه و اشک بریزه.... این تویی که در فراق اون تنهایی و اشک میریزی.. با توجه به بیت های قبلیت.... پس بیت اولت قرابت معنایی نداره...


عشق : ....تو بگو




در مورد کلیت شعرت هم باید بگم که وزن مصراع هات خیلی جاها با هم یکی نیست...


اما واقعا جالب بود... خدایی دستت درد نکنه... تو این سبک شعر گفتن خیلی سخته... نسبتا واقعا کم اشتباه بود..... دستت درد نکنه...

fanoos
Sunday 19 August 2007, 07:36 PM
سلام لطفا شعر افتضاح من ونقد کنید ( البته اگه نقد بشه دیگه هیچی ازش نممونه ) در ضمن بگم به راحتی هر نقدی و قبول نمیکنم وبرای استفاده از لغات کلی دلیل دارم


باران


ومن آرام پس از تو به ايوان جستم

با تو بودم كه دري را به غمها بستم

با تماشاي خيالت از ايوان بگذشتم

در هواي يادت بنشستم

ٿرزانه به دنبال من وتو آمد

اوبود كه ميگٿت زندگي بوي سبزه بوي باران دارد

باد .چالاك هراسان آمد

باد بود كه با خود بوي سبزه بوي باران آورد

آسمان چرخي زد

نور از رٿتن طرحي زد

از هم پاشيد

در هم گسست

پنهان نشست

ابر نزديك آمد

ومرا تنها ديد

ناگاه اشك در كاسه چشمش جوشيد

بغضش تركيد

اشكهايش هم ريخت

برسر من برسر تو

وتو گٿتي چه اندازه وشوري دارد

خوب زيباست ببين كه چه بويي دارد

باران شدت ياٿت

ٿكر انديشه زندگي لذت ياٿت

نٿسم لرزيد

بغضم از ساقه در هم كوبيد

دشت قلبم باريك

چشمهايم تاريك

من وتو در باران تنها

باران در چشمانم پيدا

ابر نزديك تر شد

چشمم تاريك تر شد

قلبم لرزيد

اشكم رقصيد

آسمان از غم من چيزي ٿهميد

ناگاه اشك در كاسه چشمش خشكيد...






تاثير گرٿته از يك خاطره

ببخشيد كه پراز اشكال وخيلي ضايع بود

hichnafar
Monday 20 August 2007, 09:10 AM
خیلی قشنگ بود
اینوجدی می گم که جناب سپهری بروکنار که فانوس مااومد!
من نمی تونم چیزی بگم فقط عالی بود.
مرسی.

Majed
Monday 20 August 2007, 01:22 PM
خیلی قشنگ بود...
اما یه کم سردرگمی داره توش... من اینجوری احساس کردم....

یهو میپری.... نمیذاری آدم عمیق فکر کنه

fanoos
Monday 20 August 2007, 01:31 PM
مرسی

آره.....خوب همونطوری که گفتم شعرم ضعیفه ...ولی من سدرگمی حس نمیکنم

فقط یه جایی خواننده گیج میشه که حالا بالاخره من دارم گریه میکنم یا داره بارون میباره

اگه بخوای برات توضیح میدم

مرسی

hazrate_eshgh
Monday 20 August 2007, 03:18 PM
شعر زیبایی بود .به نظر من که سر در گمی نداشت.

hazrate_eshgh
Monday 20 August 2007, 03:20 PM
ماجد جان مرسی از نقدت ولی در مورد معنا و مفهوم بیت ها برداشتی رو که من دارم نداشتید.البته این طبیعیه .بازم از لطفت ممنون.

hazrate_eshgh
Tuesday 21 August 2007, 01:34 PM
تو که دادی مرا رویای پرواز // مرا بردی به میلادم به آغاز
به شبهای سیاه بی کسی ها // دری از روشنایی کرده ای باز
توی پس کوچه های ناله هایم//مرا بردی به شهر شعر و آواز
توچشمام اشک تنهایی رودیدی // برای من شدی تنها توهمراز
بیا ۇ از میان عاشقانت // برای لحظه ای با ما شو دمساز
بیا ۇ از کتاب عاشقی ها // برای من بگو دنیایی از راز
بیا ۇ این شکسته ساز هستی را//دوباره در خزان زندگی بنواز

Majed
Tuesday 21 August 2007, 02:04 PM
خیلی قشنگ بود و زیبا از لحاظ کنار هم گذاشتن کلمات... واقعا بهت تبریک میگم.... ولی اگه اسمتو هم به ما بگی خیلی عالی میشه.... خدایی ستمه تایپ کنی حضرت عشق... راستی مصراع اول بیت آخرت رو اگه بیشتر روش کار کنی به نظرم دیگه عالی میشه....بازم دستت درد نکنه...

hichnafar
Tuesday 21 August 2007, 02:49 PM
سلام
خیلی زیبابود تبریک می گم .
فقط وزن این بیت یکم ایرادداشت به نظرم
بیا ۇ این شکسته ساز هستی را//دوباره در خزان زندگی بنواز
فکرمی کنم اگه یه کم بیشترروی شعرهاتون کارکنید بتونید حالت سنگین وپرمحتواتری بهشون بدید.
مرسی.

fanoos
Tuesday 21 August 2007, 03:56 PM
جناب حضرت عشق شما استعداد خوبی در سرودن شعر داید اما به نظرم به اندازه کافی براشون وقت نمیذارید ... به طور کلی عرض میکنم و مخاطبم تنها شما نیستید .

برای شعر گفتن باید هدف داشت .در واقع باید بفهمیم که میخوایم چی شعر بگیم در مورد کی بگیم برای چی بگیم ...وقتی که همه این مجهولات حل شد اون وقت باید شروع کرد ...به نظر من هر شعر باید یه چند بیت اولش که برای شروعن حالت مقدمه داشته باشه یعنی مشخص بشه که این شعر شروع شده ...و هم چنین پایان شعر بهتره بیت آخره حالت خاتمه داشته باشه .....

هم وزن بودن دوتا مصراع خیییییییلی مهمه مخصوصا توی شعر سنتی .....حتی ما یه درسی داریم به نام عروض وقافیه که به ما یاد میده چه طوری هجاها از نظر کشش دقیقا مقابل هم قرار مییگرن ....

و خیلی چیزای دیگه ..البته من خودمو شعرام خیلییییییییی افتضاحن ولی کلی گفتم




بیا ۇ از میان عاشقانت // برای لحظه ای با ما شو دمساز

از نظر من اگه رو وزد این بیت بشتر کار کنی و سعی کنی کلمات دیگه ای انتخاب کنی بهتره


مرسی

یا علی

hazrate_eshgh
Tuesday 21 August 2007, 10:58 PM
جناب حضرت عشق شما استعداد خوبی در سرودن شعر داید اما به نظرم به اندازه کافی براشون وقت نمیذارید ... به طور کلی عرض میکنم و مخاطبم تنها شما نیستید .

برای شعر گفتن باید هدف داشت .در واقع باید بفهمیم که میخوایم چی شعر بگیم در مورد کی بگیم برای چی بگیم ...وقتی که همه این مجهولات حل شد اون وقت باید شروع کرد ...به نظر من هر شعر باید یه چند بیت اولش که برای شروعن حالت مقدمه داشته باشه یعنی مشخص بشه که این شعر شروع شده ...و هم چنین پایان شعر بهتره بیت آخره حالت خاتمه داشته باشه .....

هم وزن بودن دوتا مصراع خیییییییلی مهمه مخصوصا توی شعر سنتی .....حتی ما یه درسی داریم به نام عروض وقافیه که به ما یاد میده چه طوری هجاها از نظر کشش دقیقا مقابل هم قرار مییگرن ....

و خیلی چیزای دیگه ..البته من خودمو شعرام خیلییییییییی افتضاحن ولی کلی گفتم




بیا ۇ از میان عاشقانت // برای لحظه ای با ما شو دمساز

از نظر من اگه رو وزد این بیت بشتر کار کنی و سعی کنی کلمات دیگه ای انتخاب کنی بهتره


مرسی

یا علی

fanoosجان از نقدت خیلی ممنونم و خیلی استفاده کردم.من در مورد تقطیع هجایی و برابر بودن هجاها یه چیز هایی بلدم ولی نه خیلی چون رشته ی تحصیلیم ریاضی بوده و در این مورد چیزی نخوندیم و از درس ادبیات هم خیلی خوشم نمی اومد.اینهایی هم که من می ذارم اینجا بیشتر جنبه ی ترانه داره تا شعر یعنی میشه با طرز خوندنش نابرابری هجا ها رو پنهان کرد و من چون علاقه ی شدیدی به ترانه های با معنی دارم وگرنه خیلی به شعر سنتی علاقه ای ندارم به جز بعضی اشعار.و اما در مورد مخاطب باید بگم من مخاطب این شعر رو آقا امام زمان قرار دادم.باز هم از نقدت تشکر میکنم.راستی شما هم از اینجور شعر ها بگین چون من اصلا در زمینه ی شعر نو کار نکردم نمی تونم جسارت نقد کردن به خودم بدم.

Majed
Wednesday 22 August 2007, 12:10 AM
اسمتو که نگفتی به ما... ولی این سبکی که شما شعر میگی خیلی از شعر نو سخت تره..... دستت درد نکنه....

به زودی چند تا کار از خودم میذارم.... راستی بیا تو سرزمین اساطیری نت آهنگ هم شعر بگو.... خوشحال میشیم

hazrate_eshgh
Wednesday 22 August 2007, 12:56 PM
اسمتو که نگفتی به ما... ولی این سبکی که شما شعر میگی خیلی از شعر نو سخت تره..... دستت درد نکنه....

به زودی چند تا کار از خودم میذارم.... راستی بیا تو سرزمین اساطیری نت آهنگ هم شعر بگو.... خوشحال میشیم

من کوچیک همگی محمد هستم و این از کم سعادتی ما بوده که تا حالا به اون بخش نیومدیم.چشم به اونجا هم سر می زنیم.مرسی از لطفی که به من دارید.

hazrate_eshgh
Wednesday 22 August 2007, 07:22 PM
ای مسافر تو رهی زن به دل عاشق ما

شاید این پیچک غربت دلم نگیره پا

روی جاده ی دلم خاکیه از جنس غرور

تا که شاید بکنی روزی از این ره تو عبور

چشم من به راه تو نشسته باز به انتظار

بیا بر زخم دلم مرهمی از وفا بذار

بده دستات و به دست بی کس و غریب من

به تن پیچک غربت تنم تبر بزن

hichnafar
Wednesday 22 August 2007, 08:28 PM
محمدآقاخیلی خیلی ممنون که اشعارزیباتون رومی گذاریدامامتشکرمی شم اگه برای هرشعر3 روز صبرکنید،تادیگران هم فرصت نظردادن داشته باشن .
مرسی.

fanoos
Thursday 23 August 2007, 11:10 AM
محمد جان شعرت خیلی قشنگ بود

اما مصرع اول بیت اول که میگی : ای مسافر تو رهی زن به دل عاشق ما ....

منظورت از اینکه راهی به دلت بزنه اینه که : به دل تو بیاد .......یا راهی رو انتخاب کنه که به دل تو برسه یا چی ؟

ممنون میشم اگه بگی

مرسی

hazrate_eshgh
Thursday 23 August 2007, 02:35 PM
محمد جان شعرت خیلی قشنگ بود

اما مصرع اول بیت اول که میگی : ای مسافر تو رهی زن به دل عاشق ما ....

منظورت از اینکه راهی به دلت بزنه اینه که : به دل تو بیاد .......یا راهی رو انتخاب کنه که به دل تو برسه یا چی ؟

ممنون میشم اگه بگی

مرسی

فانوس جان منظور اینه که حالا که می خوای سفر کنی راهی رو انتخاب کن که از دل ما هم بگذره.در حقیقت می شه اینجوری گفت که به دل عاشق ما هم نظری کن.

hazrate_eshgh
Thursday 23 August 2007, 02:38 PM
محمدآقاخیلی خیلی ممنون که اشعارزیباتون رومی گذاریدامامتشکرمی شم اگه برای هرشعر3 روز صبرکنید،تادیگران هم فرصت نظردادن داشته باشن .
مرسی.

به خدا شرمنده ی همتون شدم به بزرگواری خودتون ببخشید.اصلا این نکته رو یادم رفته بود.از این به بعد چشم 3 روز صبر می کنم.:ag

fanoos
Thursday 23 August 2007, 03:38 PM
تازه آقای حضرت عشق بعد نوبت منه ها :bh:bh

hazrate_eshgh
Thursday 23 August 2007, 07:40 PM
تازه آقای حضرت عشق بعد نوبت منه ها :bh:bh

آقا ما تسلیمیم.من نوکر تموم بر و بچس نت آهنگی هستم.

zizigooloo
Friday 24 August 2007, 10:50 PM
مرا دریاب...



نمی خواهم بمیرم اینچنین آسان

نمی خواهم به زیر مشت هایی خاک شوم دفن و

نماند هیچ چیز ازمن بجز یک نام

نمی خواهم در آغوش زمان تا بینهایت

تا فراسوی زمان در حسرت یک روز برگشتن

شوم یک روح بی سامان...



بذار آسودگی در قلب من یک کلبه بر گیرد

بذار از رفتنم قلبی تپش گیرد

و اشکی از دو چشم بی قرار آرام

به روی خاک سرد جسم من ریزد...



من از دنیا چه می خواهم؟

بجز تنها نگاهی که برایم منتظر باشد ؟

بجز تنها سکوتی که به یاد بودنم باشد؟

بجز آنکس که این تنهاییم را همدمی باشد؟

بجز آنکس که بر این زخم کهنه مرهمی پاشد؟



نه میخواهم اسیر وحشتی باشم که کابوسش برایم هر شبی مرگ است

نه میخواهم بخشکانم همان اشکی که قوت قلب من آن است...



و می دانم که روزی خواهد آمد تا کسی در حسرت یک لحظه امروزم بماند باز

و می دانم که روزی خواهد آمد تا کسی می خواهد این افسانه ام از سر شود آغاز



ولی فریاد بیهودست...

در این دفتر که یک قصه رسد پایان

نه خود روحی بگیرد سر

نه مانندش شود تکرار



تو که اکنون نگاهت سرد و بی روح است

بدان فردا که بغضت حسرت یک لحظه دیروز است!



مرا دریاب ...

مرا دریاب و بعد از من تمام خاطراتم را به من بسپار

ولی اکنون که می دانی نفسهایم به امیدت شود تکرار

مرا دریاب



نمی خواهم بمیرم اینچنین آسان

بدون عشق...

بی پایان....!




آقا اینو نقد کنین لطفا

hichnafar
Saturday 25 August 2007, 08:54 AM
سلام
چناب زیزیگولو(اسمتون رونمی دونم) شعرتون خیلی زیبابودفکرکنم بهترباشه دراین دوقسمت نه می خواهم روبکنیدنمی خواهم :
نه می خواهم اسیروحشتی باشم که کابوسش برایم هرشبی مرگ است
نه می خواهم بخشکانم همان اشکی که قوت قلب من آن است
وچون شعرتون احساستون هست وشعرنوهم چهارچوب خاصی نداره زیادنمی شه نقدش کردامابازم می گم خیلی زیبابود.

hazrate_eshgh
Saturday 25 August 2007, 01:37 PM
به نظر من هم خیلی قشنگ بود.دمت گرم زی زی جان.باز هم بذار تا استفاده کنیم.

Majed
Monday 27 August 2007, 08:16 AM
ممنون.... منم با دیگر دوستان موافقم... قشنگ بود...

hazrate_eshgh
Monday 27 August 2007, 01:03 PM
پس چرا بقیه فقط نقد می کنند.جونم شما هم یه چشمه از کارهاتون رو نشون بدید.

fanoos
Monday 27 August 2007, 09:33 PM
هجران

دردمندان را دوايي نيست در ميخانه ها

عاقبت رٿتي از اينجا رو به سوي سايه ها

وقت هجران تو عشق ومعرٿت مٿقود شد

من نميدانم چرا راهت به من مسدود شد

در كنار خاطرات خسته وخط خورده ام

اي كلام نصٿ ونيمه من تو را هم برده ام

روي كاغذ هاي رنگي نقشي از تو مينهم

من تو را تنهاي تنها دارم از كٿ ميدهم

پيچك دنباله دار اطلس دارد تنت

بهر چه آغاز شد آن گريه هاي آن شبت

راستي گٿتي به من بايد شبي ٿرياد زد

عقده دل رابه نام غصه ها بر باد زد

من ندانستم كه وقت غصه هايت كي رسيد

آن چنان رٿتي كه چشمم سايه ات را هم نديد

من نگاهم را به سوي رنگ وبويت ميكنم

كي چنين زخمي شدي پروانه سويت ميكنم

وقت آواز كبوتر هاي هاي اشك بود

هوي هوي بادها ميساختم از تارو پود

اي نمك خورده چرا آسان شكستي جاي را

من مگر خوبي نكردم پس چه شد اواي را


اين شعر ماله دو سال پيشه
ببخشيد كه نه ويرايش شده نه قشنگه


دوستای گلم در مورد بیت آخرش فقط نظر ندین
چون در دست تعمیره

مرسی

یا علی

hazrate_eshgh
Tuesday 28 August 2007, 12:24 PM
خیلی زیبا بود.به نظرم اینجاش با بقیه نمی خونه:پيچك دنباله دار اطلس دارد تنت هر چه آغاز شد آن گريه هاي آن شبت

fanoos
Tuesday 28 August 2007, 06:54 PM
مرسی که نظر دادین
خوبه شما این اندازه به ما بها میدین

هر چه نیست .....بهر چه آغاز شد ...( یعنی برای چی ؟)


بازم مرسی

zizigooloo
Thursday 30 August 2007, 09:13 AM
بچه ها باز هم از همتون ممنون خیلی با وفایید به خدا.
فانوس جان بهت تبریک میگم ایده های خوبی توی شعر گفتن داری .خیلی قشنگ بود.




انسان....




و آن روزی که غم در حزن و اندوه ستاره خودنمایی کرد:
شکوفه سخت می گریید
شقایق تند می غرید
و باد هو هو کنان فریاد می زد بر سر لاله
و اشک از چشم ابران می چکید...همراه با ناله
زمین ،سرد و سکوت و بی تحرک بود

و بالا تر که بغضی بی تحمل بود
به ناگه آسمان غرید

دل سنگی به خود لرزید
و اشکی از دو چشمان سیاه شب فرو لغزید
زمین تر بود و خشم آلود
سراسر انتظار یک تولد بود
که ناگه نوری از خالق زمین را سخت روشن کرد
و انسان آسمان را تا زمین طی کرد
درخت بوسید کبوتر را
و عشق آورد محبت را
و تنها خالق هستی ستود این آفرینش را…

Majed
Thursday 30 August 2007, 01:33 PM
خییییلللییییییییییییییییی ییی باحال بود زیزیگولو جان

دمت گرم خداییی.....

یه شعر قبلا خونده بودم ... تو همین مایه ها بود.... اونم خیلی به دلم نشست .... حدود 5 6 سال پیش .... یه چیزایی ازش یادمه.. مینویسم برات..

واقعا حال کردم ..

هوا گرم است و بس سوزان
زمین تفتیده چون دوزخ
نسیمی نیست
آهی نیست
بادی نیست
اگر گاهی وزد بادی چو پیک شوم مرگ آدمی جغدی بد آهنگ است
و .........

که در ادامه به مبعث رسول میرسه و نوید پایان دوران جاهلیت رو میده.... خیلی قشنگه ..... حالا اگه پیدا کردم تو یه تاپیک جدا میزارمش...

دستت درد نکنه.. بی مناسبت هم به این ایام نبود ... منظورم اینه که اگه اسمش رو بزاریم کنار میشه به قیامت و ظهور فرج هم ربطش داد...

hazrate_eshgh
Thursday 30 August 2007, 07:34 PM
به نظر من هم زیبا بود ولی خوب چون شعر نو هست نمیشه نقدش کرد چون دست شاعر خیلی بازه.دوستان در قالب های دیگر هم شعر بگن.قربون همگی تون.

hazrate_eshgh
Thursday 30 August 2007, 07:37 PM
خوب دوستان اگه اجازه بدن چند روز دیگه یه شعر در مورد آزادی می ذارم که من خودم این یکی رو از بقیه شعرهام بیشتر دوست دارم.البته اگه کسی می خواد نوبت بگیره من منتظر می مونم.

hichnafar
Friday 31 August 2007, 07:38 PM
سلام
ببخشیدچندروزنتونستم بیام.
فانوس عزیزشعرت خیلی خیلی بااحساس وزیبابودوتواین سبک هم خیلی خوب کارمی کنی !
به نظرم این جااز«آن»هاش کم کنی بهترباشه(یاکمات دیگه ای روبه جاش استفاده کنی)
بهر چه آغاز شد آن گريه هاي آن شبت
____________________
جناب زیزیگولو
شعرشماهم خیلی قشنگ بود
من خودم آخرش فکرکردم مربوط به امام زمان (عج)هست.
اگه واقعا"هم چین منظوری شعرتون داشته بهتره (البته به نظرمن)اسمشوعوض کنید.
مرسی
__________________
راستی شعرنوشتن زنبیلی شده !!!
این تاپیک کم کم داره باکمک شماهاجون می گیره
دست همتون دردنکنه !

hazrate_eshgh
Sunday 2 September 2007, 08:35 PM
...وتو هم با من زمزمه کن .زمزمه کن ... و اکنون فریاد بزن ...

عشق و آزادی

به نام عشق وآزادی
بزن از سینه فریادی

که ویران شه ز فریادت
اساس ظلم و بیدادی
............................
شده دنیای ما تاریک
پر از نفرت پر ازکینه

ز خنجرهای نامردان
نشسته زخم روی سینه

همه در فکر خود هستند
کسی جز خود نمی بینه

خزان افتاده در باغ و
داره گلهاش و می چینه
..............................
ز کفر این ستمکاران
همه دلها تو زنجیره

جواب هر کی آزاده
فشنگ و آتش و تیره

هر انسانی که می بینی
دیگه از زندگی سیره

شده خیره به ساعت تا
بیاد روزی که می میره
............................
بزن با من تو نیز فریاد
ز دست کفر و این بیداد

که هرکس روی این خاکه
شود از بند غم آزاد

hichnafar
Tuesday 4 September 2007, 08:07 AM
سلام
ممنون ازشعرتون خیلی خوب بودوواقعی .
فقط اینجابه نظرم برسینه باشه بهتره (البته خودتون بهترمی دونید)
نشسته زخم روی سینه

hichnafar
Wednesday 5 September 2007, 08:46 AM
سلام
بااجازتون ایندفعه من می نویسم
(به نظرم بیت اولش خیلی آشناست اگه تکراریه بهم بگیدلطفا")
دل خوش یک نگاه ودوسلام مباش *** درحسرت خویشتن آرایی وطنازی مباش

معشوق حقیقی دراین نزدیکیست *** درجست وجوی دروغین صورتک هامباش

گرخواهی زتوبه پاکی یادکنند *** فقط درگردش به دنبال خداباش

که تنهااوست ابدی یاوربرتو *** پس عاشق وویران خودش باش

می دونم خیلی ضعف داره دفعه ی اولم بودکه دراین سبک شعرگفتم.

hazrate_eshgh
Wednesday 5 September 2007, 10:07 AM
سارا جان شعرت از لحاظ معنا و مفهوم خیلی پر بار بود اما از لحاظ قالب شعری و قافیه ها مشکل داره.ولی خوبه چون بالاخره باید از یه جا شروع کرد دیگه.

hichnafar
Wednesday 5 September 2007, 10:43 AM
ازچه لحاظ قالبش مشکل داره؟
ممنونهم که نظرتون روگفتین.

hazrate_eshgh
Thursday 6 September 2007, 07:45 AM
منظورم این بود که من نفهمیدم که در چه قالبی سروده شده.حالا چه قالبی هست؟

zizigooloo
Thursday 6 September 2007, 08:21 AM
وای حضرت عشق شعرتون بی نظیر بود خیلی حال کردم ممنون. بابا رو کن شعر ها تو..........



سارا جان شعر شما هم برای شروع خوب بود .



حالا اگر اجازه بدین تا سارا بیاد و جواب بده من یکی دیگه بذارم........

zizigooloo
Thursday 6 September 2007, 08:21 AM
حکایت جدایی





سکوتم درد تنهاییست،نگاهم حسرت دیدار

شکایت نیست این اشکم،حکایت از جفای یار

چرا با دل کند کاری که یک عمرم بسوزد زود؟

چرا بر دل زند تیری که از دردش بمیرم زود؟

اگر روزی بریزد اشک از بهر جدایی ها

شود دنیا ز اشک من سراسر این همه دریا

اگر روزی کشد آهی ز حسرت از پشیمانی

بسوزد این همه دنیا ز گرمایش به آسانی

الهی تو بسوزان کس که سوزاندم به تنهایی

نبودم لایق آنکه بیاید بر سرم خواری

خدایا نه...پشیمانم ز این رسم جفاداری

سلامت دارش هر جا هست ای یزدان تنهایی...

hichnafar
Thursday 6 September 2007, 11:23 AM
منظورم این بود که من نفهمیدم که در چه قالبی سروده شده.حالا چه قالبی هست؟
مثلا"غزل بود قالبش.

hazrate_eshgh
Thursday 6 September 2007, 05:17 PM
زی زی جان شعرت خیلی پر معنی و خوب بود که خودش حسن بزرگی هستش و من خودم به معنا بیشتر از قافیه ها اهمیت می دم.ولی خوب اگه سعی کنی قافیه ها رو هم درست کنی عالی می شه.

hichnafar
Thursday 6 September 2007, 07:55 PM
حکایت جدایی





سکوتم درد تنهاییست،نگاهم حسرت دیدار


شکایت نیست این اشکم،حکایت از جفای یار


چرا با دل کند کاری که یک عمرم بسوزد زود؟


چرا بر دل زند تیری که از دردش بمیرم زود؟


اگر روزی بریزد اشک از بهر جدایی ها


شود دنیا ز اشک من سراسر این همه دریا


اگر روزی کشد آهی ز حسرت از پشیمانی


بسوزد این همه دنیا ز گرمایش به آسانی


الهی تو بسوزان کس که سوزاندم به تنهایی


نبودم لایق آنکه بیاید بر سرم خواری


خدایا نه...پشیمانم ز این رسم جفاداری


سلامت دارش هر جا هست ای یزدان تنهایی...


خیلی زیبابود تبریک می گم !
فقط لطفا"ازاین به بعدقانون تاپیک رورعایت کنیدوبرای شعرها3روزصبرکنیدبعدشعرتون روبگذاریدچون این دفعه شعرمن بودقبل شماشعرتون روحذف نکردم .

fanoos
Thursday 6 September 2007, 09:15 PM
جناب زیزیگولو

شعرتون خیلی خوب بود ...از نظر محتوا و بیان احساسات عالی بود
اما فکر میکنم بهتره روی قافیش بیشتر کار کنین

مثلا : بسوزد .بمیرم نمیتونن هم قافیه باشن ...هم چنین جدایی ها و دریا

ولی قافیه دیدار و یار ......و........پشیمانی و آسانی درسته

خیلی با استعدادین
ایشالا موفق باشین

یا علی

MonaLisa
Friday 7 September 2007, 09:18 AM
بابا این استعدادهاشو من کشف میکنم همچین استعدادیم نداره .....هه هه هه

ولی خیلی قشنگ بود زی زی ...بازم از این کارا بکن

hichnafar
Wednesday 12 September 2007, 10:57 AM
شعراپس کجایین؟

zizigooloo
Wednesday 12 September 2007, 04:58 PM
سارا جان من هنوز شعر دارم ولی مگه نوبتی بنود الان نوبت کیه ؟شعر قبل رو من گفتم حالا نوبت یکی دیگه است دیگه سارا جان خودت بذار

hichnafar
Wednesday 12 September 2007, 07:05 PM
نه نوبتی نیست هرکی می خوادمی گذاره .
(اگه دوست داریداسمتون روهم بگید.)
ممنون.

hazrate_eshgh
Wednesday 12 September 2007, 10:36 PM
خوب این اولین شعری هستش که گفتم و بر می گرده به 2 سال پیش.

چون شعر اوله مشکل زیاد داره.

لحظه ی سفر رسیده نازنین // غصه رو تو غربت چشمام ببین

می روم با غصه ها خلوت کنم // می روم با سیل اشک ترکت کنم

می روم با بی کسی تنها شوم // می روم تا روز بی فردا شوم

می روم تا شادی از یادم رود//می روم تا سایه ی عمر از سرم دیگر پرد

می روم تا آتش عشق تو یار // آورد خاکستر من را برایت یادگار

.................................................. ................................
من در هوای عشقت // شمعی به سوی بادم

آه تو نازنین // در خاموشی نهادم

zizigooloo
Thursday 13 September 2007, 10:13 AM
از نظر معنی قشنگ بود چون من هم از این جور شعر ها خیلی خوشم میاد اگه اشتباه نکنم خودم هم تو این سبک شعر داشتم. اما خب به قول خودت چون شعر اول بوده یه کم احتیاج به بررسی داره
مثلا : می روم تا شادی از یادم رود//می روم تا سایه ی عمر از سرم دیگر پرد آهنگ مصرع دوم به اول نمی خوره
اما در کل ممنون استفاده کردیم.

hazrate_eshgh
Saturday 15 September 2007, 07:59 PM
با مراما پس کجائید؟

hichnafar
Saturday 15 September 2007, 09:35 PM
سلام
ببخشیددیراومدم
شعرتون باتوجه به اینکه گفتین کاراولتون بوده به نظرمن تازه کار زیباست وازنظروزن هم نسبتا"خوبه .
منتظرکارهای بعدیتون هستم.

hazrate_eshgh
Tuesday 18 September 2007, 02:48 PM
مادر


در خلوت و سکوتم
در فصل ناامیدی
بر این من شب زده
چون نوری وسپیدی
……………...
در شهر بی کسیها
تنها کسم تو بودی
آنکه برای غم هام
جان می سپرد تو بودی
………………
عشق تو عشق پاک است
پیش شکوه عشقت
دلدادگی مجنون
کمتر ز مشت خاک است
………………
ای کوه استقامت
ای نور هر دو دیده
عاشق به این بزرگی
ایزد نیافریده
……………...
هر جای دنیا باشم
یاد تو چون خدایم
در قلب و جان من است
ای مادر زیبایم
……………..
در غربت و غریبی
همیشه یادت هستم
این افتخار من است
کز خون پاکت هستم
……………..
باشد دعای خیرت
بدرقه ی راه من
ترسم به دل بماند
دیدار تو در وطن

hichnafar
Tuesday 18 September 2007, 04:18 PM
سلام
شعرتون درعین سادگی زیبابود.
چون شعرنوهست جای انتقادازقالب روزیادنداره.
ازاین قسمتش بیشترازبقیه مصرع هاخوشم اومد
عشق تو عشق پاک است
پیش شکوه عشقت
دلدادگی مجنون
کمتر ز مشت خاک است

hichnafar
Wednesday 19 September 2007, 02:13 PM
پس کوشین ؟؟؟

MonaLisa
Wednesday 19 September 2007, 06:55 PM
شعر قشنگی بود من بادو تیکش حال کردم یکی عاشق به این بزرگی ایزد نیافریده و یکی این افتخار من است کز خون پاکت هستم ....شعر برای مادر زیاد شنیدم ولی این یکی به نظرم دیدش فرق میکرد ....حضرت عشق عزیز به نظر من اگر یکمی توی استفاده از بعضی کلماتی که آهنگ شعر رو جالب تر میکنن کار کنید شعر قشنگی بشه ....مثلا همون قسمت اول :
در خلوت و سکوتم
در فصل ناامیدی
بر این من شب زده
چون نوری وسپیدی

فکر کنم روی اینم یکم کار کنید .....خیلی جالب بود

hazrate_eshgh
Monday 1 October 2007, 07:49 PM
التماست می کنم ای مهربان

لحظه ای دیگر کنار من بمان

گریه های بی امانم را ببین

لحظه ای دیگر کنار من نشین

ناله هایم می رسد تا آسمان

از نگاهم التماسم را بخوان

در غم عشقت نکن من را اسیر

لحظه ای دستان سردم را بگیر

با تو من بد کرده ام ای نازنین

ای تمام هستی من در زمین

در نگاهم التماسم را ببین

fanoos
Monday 1 October 2007, 10:12 PM
سلاممممممممممم

خیلی قشنگ بود داداش .....دمت گرمممممممم
ولی یه مصاع کم داره
برای اون یه مصراع اخر یه مصراع دیگه هم بگو



یا علی

hichnafar
Tuesday 2 October 2007, 01:15 PM
سلام
خیلی زیبابود
ممنون

sara
Sunday 28 October 2007, 10:31 AM
در خیابان قدم می زدم
آسمان هم دلش گرفته بود
و آرام آرام اشک می ریخت
مردم برای خیس نشدن به معابر پناه بردند
و من هنوز زیر قطرات باران قدم می زدم.آرام و آهسته
آخرتو دیگر چرا؟؟تو برای که؟؟تو برای چه؟؟
این گونه ناله می کنی؟؟؟
تو که خدا را در نزدیکی خود داری...اما من!!!
تو چرا اشک می ریزی این گونه؟؟؟
این ماییم که باید بگرییم به حال خویش تو دیگر چرا؟؟؟
شاید تو هم به حال ما می گریی
شاید می گریی که قطراتت پاکیی بر قلب تیره و تار ما باشد
ولی افسوس که این مردم ...چتر را اینمن گه خود می دانند
ببار ...ببار بر گونه های خیسم تا کس نبیند اشک هایم را
تا نگویند این دخترک نیز شکست خورده است
تا نگویند این نیز تنهاست
تا همه چیز همان گونه که هست باقی بماند
تا کسی نیاید و تنهاییم را بر هم زند
تا که زخمی دوباره بر قلبم نهند
ببار ...ببار...بباربر گونه های خیس این دختر تنها

hichnafar
Sunday 4 November 2007, 02:18 PM
سلام
شرمنده اصلا"حواسم به اینجانبودکه شعرگذاشتی ساراجان
خیلی خوب بود وزیبا
ازاین سبک انتقادکردن سخته (همون زمین کجه !)
فقط اینجا یک «ن» اضافه داشت چتر را اینمن گه خود می دانند
خیلی ممنون.

hichnafar
Thursday 15 November 2007, 07:10 PM
سلام
دیدم دوستان اشعارشون رونمی گذارند ،برای همین یکی ازمعرهام رومی نویسم (ببخشیددیگه ،شعربلدنیستم)
دلش غم گین است
سن وسالی نداردآخر
ازکنارش می گذریم
هرروز
وشایدبایک بغض ،بایک آه
خوب بنگربه چشمانش
کزسرسادگی وغم
وسعتی تابیکران هادارد
بنگر
برفروغ چشمانش که نرم نرمک کم سومی شود
روی کلامش بامن وتوست
خانم ،آقا!
ومامی گذریم
شایدباکمکی همدردی
وجریان فراموشی وکار
بازهم !
گوش کن آوای قلبش رامی شنوی
درآمیخته باصدای بلبل روی شانه اش
گهگاه می شکندازبی مهری ما
ویارسم زمان
اما ،شایدبشودبایک فال
یاشاخه ای ازگل سرخ
یک لبخند
دیواره ی قلبش
مرمت بکنیم!

منتظرانتقاداتتون هستم.
ممنون.