PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آرشیو معرفی‌ هنرمندان Jazz و Blues



Babak_mix
Wednesday 13 December 2006, 09:19 AM
نامش (اريک پاتريک کلاپتون)است.او موزيسين و در واقع گيتاريست ميباشد.وی در ۳۰ مارس ۱۹۴۵ در ريپلی انگلستان چشم به جهان گشود او دوران کودکی اش را در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ خود گزراند.پدرش پاتريکا مولی سرباز کانادايی و مقيم انگلستان بود که بعد از جنگ جهانی دوم در انگليس تشکيل زندگی داد.اما مردی بی مسئوليت نسبت به خانواده اش بود و مادرش (رزا) از اين مسئله رنج ميبورد.وقتی اريک کوچک بود پدرش خانواده را ترک ميکند.مادرش نيز به المان ميرود و با مردی کانادايی به نام ?رانک مک دونالد ازدواج ميکند.اريک در دامان پدر و مادر بزرگش رشد کرد و او را ريکی کوچولو خطاب ميکردند.او از دوران کودکی به هنر علاقه مند بود چرا که وی را از تنهايی خارج ميکرد.اريک آن دوران آرزو داشت تا يک گيتار بگيرد وآن را بنوازد.پدر بزرگش او در مدرسه هنرهای موسيقی ثبت نام کرد و همين باعث شد که پله های ترقی را خيلی سريع طی کند و وارد دانشگاه کينگ التون هنرهای موسيقی شود.او در آن زمان ۱۷ سال بيشتر نداشت و اوقات بيکاری اش را با گيتار برقی که پدر بزرگش برای او خريده بود ميگذراند.اريک کم کم ميان هم کلاسيهايش معرو? شد و ۲ آلبوم روانه بازار کرد و کم کم با گروهای زيادی به ?عاليت پرداخت.بعدها او با جوانی بنام پانی بويد هاريسون که هم کلاسی اش بود ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج دختری بنام را? کلی که در سال ۱۹۸۵ بدنيا آمد و پسری بنام کونور بود.او در سال ۱۹۸۸ از همسرش جدا شد و دوباره ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج دختری بنام جولی بود که در سال ۲۰۰۱ بدنيا آمد.اريک کلاپتون نوازندگی چند موزيک متن را نيز بر عهده داشت از مهمترين کار او ميتوان به ?يلم لبه تاريکی اشاره کرد که باعث محبوبيت بيشتر او شد...


منبع : سايت نيكو

fanoos
Wednesday 4 July 2007, 11:01 PM
نام واقعي : John Baptist Reinhardt جان باپتيست راينهارت ( جان باپتيست به معناي يحيي تعميد دهنده است ) .

تولد : 23 ژانويه 1910 در Liverchies, Belgium

مرگ : 16 مي 1953 در Fontainebleau, France

رسته موسيقي : Jazz

استيل : Gypsy , Swing

ساز : ويولن ، بانجو ، گيتار آكوستيك كه كاسه بسيار بزرگي دارد و مخصوص اين سبك است . گيتار الكتريك .

جنگو راينهارت اولين كسي بود كه موسيقي جزي Jazz را در اروپا پديدار كرد كه از توان و ن?وذ زيادي برخوردار بود كه تا به امروز هم به جرات مي توان ادعا كرد اين ن?وذ وجود دارد . همكار وي است?ان گراپلي Stephane Grappelli كه در گروه او ويولن مي نواخت و از نواختن وي همين بس كه ساز زدن وي را به خراميدن روي ويولن تشبيه كرده اند .







راينهارت آدمي سرگردان و يك كولي واقعي بود كه در موسيقي وي كاملاً اين موضوع نمود دارد . روح كولي را در پس موسيقي شاد و ريتم سريع دو ضربي موسيقي وي مي توان ديد كه چنان از غم چهره اش چروكيده شده كه ، زباني براي بيان آنچه بر او ر?ته جز موسيقي نمي يابد . راينهارت با روشي كاملاً يگانه كه در عين ?روتني با گيتار آكوستيك خط اول جبهه موسيقي جز در Jazz combo ( گروه كوچك موسيقي جز ) مي نواخت سعي در گسترش اين نوع موسيقي داشت . او مي خواست سرور آميز باشد او سولوهاي شگ?ت خود را بر روي دو گيتار همراهي كننده و باس سوار كرد ؛ به همراه است?ان گراپلي نوازنده ويولن .

او با قدرت بسيار زيادي گروه را به پيش مي برد و سعي او در هر اجرا بر بالاتر ر?تن كي?يت كاري گروه بود . راينهارت و گروهش اثري بر روي موسيقي جز گذاردند كه بعدها به موسيقي Country معرو? شد . هر چند او سواد موسيقي نداشت اما به همراهي گراپلي به ساختن قطعات بكر و بديعي چون :

Daphne ، Nuages ، Manoir de mes reves ، و سوئينگ : Minor Swing و قطعه اي با كلام به نام Stomping At Decca پرداخت .

رال? گليسون در مورد جنگو گ?ته است : " او اروپايي بود ، او ?رانسوي بود ، او خود جز بود ! "



يك ويولونيست و بعداً گيتاريست ، ژان باپتيست راينهارت ( جنگو ) در يك كمپ كولي در نزديكي پاريس بزرگ شد جايي كه او ذات كولي را در موسيقي خويش هضم كرد . آتش خانمان سوز كاروان در سال 1928 دست چپ وي را به شدت سوزاند و او را از است?اده از دو انگشت دست چپش 3 و 4 محروم كرد ! اما راينهارت نابغه از پاي نياستاد و و ?رم جديدي از انگشت گذاري را پايه گذاري كرد كه همانند موسيقي اش بكر و بديع است . در زمان بهبودي دست وي و دوران نقاهت راينهارت با موسيقي جز آمريكايي آشنا شد ؛ زماني كه يك ص?حه با دور 78 از لوئيس آرمسترانگ Louis Armstrong به نام Dallas Blues را از يك بازارچه خريداري كرد . ساز زدن وي در كا?ه ها تا سال 1934 ادامه داشت تا يك روز رئيس هات كلابي كه جنگو در آن مي نواخت به وي پيشنهاد كار تجاري داد . پس آن يك گروه پنج ن?ري (Quintette ) در ?رانسه و جهان مطرح شد . تمام كارهاي وي بسيار با شكوه بودند و توسط دو كمپاني Decca و HMV ركورد شدند .







زماني كه جنگ در سال 1939 شروع شد اين گروه پنج ن?ره تقريباً از هم گيسخت . او و گراپلي به لندن ر?تند . وي به ?رانسه بازگشت و گروهش در لندن باقي ماند . در سالهاي جنگ او يك Big Band را رهبري مي كرد . يك گروه پنج ن?ري ديگر به همراهي Hubert Rostaing نوازنده كلارينت به جاي گراپلي ويولونيست را سازماندهي كرد . زماني كه پاريس آزاد شد اين گروه با جزمنهاي Jazzmen آمريكايي مانند :

Mel Powell, Peanuts Hucko and Ray McKinley

همراهي و همكاري كرد .











در 1946 راينهارت با گيتار الكتريك توي در آمريكا به عنوان گيتاريست سولو گروه نوازنده پيانو و آهنگساز Duke Ellington داشت كه در آن نتوانست نمايشي قدرتمند ارائه دهد . بعضي از قطعات وي كه با گيتار الكتريك ضبط شده است به دليل برخورد وي با زندگي دشوار و پر ?راز و نشيب و ناهمخواني صداهاي گيتار الكتريك با موسيقي وي تقريباً مملو از صداهاي شلوغ و نا همگون است . اين زمان يك دنياي جدا از سرخوشي قديمي وي بود .

در هر حال در ژانويه 1946 راينهارت و گراپلي با هم شروع به كار كردند . در دهه 1950 راينهارت بيشتر به خلوت خود ?رو ر?ته بود . به اروپا بازگشت و نواختن و ضبط كردن را از سر گر?ت و اين تا زمان مرگ وي در 1953 ادامه داشت . قطعات ضبط شده وي در دهه 30 ( 1930 ميلادي ) ميراثي بس گرانبهاست . چنانكه هنوز نواي جنگو در گروه ها و موسيقي كولي شنيده مي شود . گروههايي همچون Rosenberg Trio و نوازنده Roman ، Richard S . Ginell .

hichnafar
Wednesday 5 September 2007, 07:05 PM
«به نام خدا»

تلانیوس سفیر مانک (۱۹۱۷ – ۱۹۸۲ ) آهنگ ساز و پیانیست سبک جاز (You can see links before reply) بود. او را معمولا برای سبک منحصر به فرد تکنوازیش می‌شناسند. سبکی که هارمونی ناهمگون (دزونانس)، تعویضهای ناگهانی ملودی و به خصوص استفاده از سکوت و مکث از مشخصه‌های اصلی آن است. او را معمولا به همراه چارلی پارکر (You can see links before reply DA%A9%D8%B1)، مایلز دیویس (You can see links before reply DB%8C%D8%B3) و دیزی گلیسپی (You can see links before reply D9%BE%DB%8C) از بوجودآورندگان سبک بی‌باپ (You can see links before reply) می‌دانند.
او از شش سالگی به نواختن پیانو پرداخت و عمدتا این ساز را به صورت خوداموزی آموخت. در کودکی همراه خانواده خود به نیویورک (You can see links before reply) رفته و در همان شهر و از اوان نوجوانی شروع به نواختن حرفه‌ای کرد. نواختنی که بیشتر تحت تأثیر دوک الینگتن (You can see links before reply D8%AA%D9%86) و آرت توتم (You can see links before reply %AA%D9%85&action=edit) بود. در اواسط دهه 40 او در باشگاه مینتون (You can see links before reply 86&action=edit) با دیگر جوانان نوآور سبک جاز در آن دوران آشنا شد. این محفل نهایتاً از ارکان پایه‌گذاری سبک بی‌باپ (You can see links before reply) شد.

You can see links before reply
منبع ویکی پدیا (You can see links before reply)

MonaLisa
Sunday 9 September 2007, 08:24 PM
اریک دلفی
آستور پیاتزولا
احمد جمال
آرت بلیکی
ارول گارنر
اریک دلفی
استفان گراپللی
استن کنتون
استن گتز
آسکار پیترسن
الا فیتزجرالد
الدار جانگیروف
آنتونیو کارلوس ژوبیم
باد پاول
بنی گودمن
بیکس بیدربکی
بیلی هالیدی
تامی دورسی
تلانیوس مانک
جان کولترین
جرج بنسون
جری مالیگن
جنگو راینهارت
جین کروپا
جیمی اسمیت
چارلی پارکر
چیک کوریا
دوک الینگتن
دیزی گیلیسپی
دیو بروبک
سانی رالینز
سیدنی بشت
فتس والر
کلمن هاکینز
کننبال ادرلی
کینگ آلیور
گلن میلر
عزیزه مصطفی‌زاده
فیریا سندرز
لاریندو آلمیدا
لستر یانگ
لوئیس آرمسترانگ
ماریان مک‌پارتلند
مایلز دیویس
میشل لوگراند
وس مانتگومری
وودی هرمن
وینتون مارسالیس
یوسف لطیف

MonaLisa
Monday 10 September 2007, 06:29 PM
استنلی گتز (۱۹۲۷-۱۹۹۱)نوازنده سکسوفون تنور واز پیشگامان سبککول جز و جاز برزیلی.

استن در فیلادلفیا به‌دنیا آمد و در نیویورک بزرگ شد. قبل از این‌که پدرش در سیزده‌سالگی او سکسوفونی برایش بخرد با چند ساز دیگر آشنا بود. در شانزده‌سالگی به گروه نوازندگان جک تی‌گاردن پیوست. سپس در ارکسترهای دیگر از جمله با استن کنتون، جیمی دورسی و بنی گودمن نواخت. با نوازندگی در ارکستر وودی هرمن گل کرد. در دهه ۱۹۵۰ میلادی همراه با هوراس سیلور و آسکار پیترسن به نواختن به سبک کول جز پرداخت.

در سال ۱۹۶۰ میلادی بعد از بازگشت از اروپا (که برای فرار از دستگیری به‌خاطر اعتیادش به آنجا رفته بود) همکاری با آنتونیو کارلوس ژوبیم را آغاز کرد. اجرای او با ژوآئو ژیلبرتو و آسترود ژیلبرتو از آهنگ ژوبیم به‌نام «دختری از ایپانه‌ما» شهرتی جهانی یافت. از آن زمان به بعد این آهنگ یکی از مشهورترین آهنگ‌های جاز شده است. همکاری او با ژوبیم و دیگر موسیقی‌دانان برزیلی ریتم بوسانووا را به دنیا شناساند. پس از بازگشت از سفر دیگر به اروپا (باز هم به خاطر اعتیاد و فرار از دستگیری) در دهه‌های هفتاد وهشتاد کنسرت‌های زیادی اجرا کرد. او را یکی از بهترین نوازندگان سکسوفون تنور در موسیقی جاز می‌دانند.

MonaLisa
Monday 10 September 2007, 06:54 PM
You can see links before reply You can see links before reply
اریک آلن دلفی Eric Allan Dolphy، به سال 1928 در لس آنجلس متولد شد. او با سبک بی نظیر و ممتاز خود در نواختن ساکسوفون آلتو، فلوت و کلارینت باس، شخصیتی یگانه بود. او در زمانی که دیگر نوازندگان "جز آزاد" هنگام نواختن بسیار جدی و سختگیر بودند، به اجرای آثار سولویی پرداخت که از آنها با عناوینی چون نشئه آور، زنده و شادی آور یاد میشد. وی در بداهه نوازیهای خود از فاصله گذاریهای طولانی، مجموعه ای از اصوات غیر موزیکال و گفتار مانندی استفاده میکرد که از منطق خاص خودشان پیروی میکردند.

با وجود اینکه آلتو ساز اصلی دلفی به شمار می آمد، او اولین نوازنده فلوت است که فراتر از محدوده "باپ" عمل کرد و همچنین کلارینت باس را به عنوان یک ساز سولو در موسیقی جز وارد نمود. همچنین او پس از کولمن هاوکینز Coleman Hawkins(1969-1904 نوازنده ساکسوفون تنور جز) اولین کسی بود که به ضبط قطعاتی با ساز بادی سولو پرداخت.

اولین صفحه ای که نام اریک دلفی را در خود دارد متعلق به دوران سربازی او در لس آنجلس و زمانی است که او در سالهای 50-1948 در ارکستر روی پورتر Roy Porter نوازنده بود. دلفی پس از پایان دوره مدتی در گمنامی به کار نوازندگی پرداخت تا اینکه در سال 1958 به کوینتت (گروه پنج نفره) چیکو هامیلتون Chico Hamilton (متولد 1921، نوازنده درامز جز) پیوست. با رسیدن سال 1960، دلفی به طور منظم با کمپانی Prestige به ضبط صفحه میپرداخت و به خاطر کارهای مشترک با مینگوس شهرت یافته بود، اما او در طی دوران کوتاه حرفه ای خود،به خاطر داشتن سبکی بسیار پیشرفته تر از دیگران، در یافتن کاری ثابت با مشکل برخورد میکرد.

در اواخر سال 1961، دلفی یکی از اعضای کوینتت جان کولترین the John Coltrane Quintet بود، اشتغال این گروه در ویلیج ونگارد Village Vanguard –یک کلوب جز که در آن زمان بیشتر به انواع نو و نامتعارف موسیقی میپرداخت و محلی است که بسیاری از بزرگان موسیقی جز در آن نواخته اند و ههچنان پابرجا است- موجب شد تا منتقدان سنت گرا آنها را به خاطر قطعات طولانی و بسیار آزاد سولویی که مینواختند، "ضد جز" anti-jazz بنامند.


در طی سالهای 63-1962 دلفی همراه با گونتر سکولر Gunther Schuller و ارکستر U.S.A. به اجرای موسیقی موج سوم third stream (اصطلاحی که به وسیله سکولر باب شد و به ترکیب عناصر موسیقی کلاسیک و جز اطلاق میشود.) پرداخت و با گروه خودش به اجراهای زنده انگشت شماری پرداخت. در سال 1964، او آلبوم کلاسیک خود Out to Lunch را با کمپانی Blue Note ضبط کرد و با گروه سکستت (شش نفری) چارلز مینگوس به اروپا سفر کرد. دلفی پس از اینکه تصمیم گرفت در اروپا بماند، چند کنسرت به یاد ماندنی اجرا کرد اما بیماری دیابت موجب شد که او ناگهان در سن 36 سالگی به کمایی بدون بازگشت فرو رود. درگذشت اریک دلفی ضایعه ای جبران ناپذیر در موسیقی جز بود.

gheisar
Thursday 13 September 2007, 08:41 PM
"جو زاوینول" هنرمند پیشگام و صاحب‌سبك موسیقی جاز درگذشت.
هنرمند صاحب سبك و كهنه‌كار اتریشی - جو زاوینول - در خانه‌ای در زادگاهش - وین - در سن ۷۵ سالگی به‌دلیل ابتلا به سرطان پوست درگذشت.
این هنرمند سال ۱۹۷۷ برنده‌ی جایزه‌ی موسیقی گرمی شده بود.
رییس جمهور اتریش - هاینز فیشر- در پیامی به‌مناسبت مرگ او گفت: مرگ زاوینول به‌معنی از دست‌دادن بزرگ‌ترین و نام‌دارترین سفیر موسیقی اتریش در سراسر دنیا بود.
او به‌عنوان یك شهروند و موسیقی‌دان پیشگام، همیشه در یادها باقی خواهد ماند.
زاوینول در شهر وین متولد شد و كارش را در كنسرواتوار این شهر آغاز كرد.
او از نخستین كسانی بود كه با پیانوی الكترونیكی كار كرد و نیز نواهای موسیقی خاورمیانه و آفریقا را به موسیقی سبك جاز وارد كرد.
این هنرمند سال ۱۹۵۹ به آمریكا مهاجرت و با نوازندگان بزرگی مانند دینا واشینگتن و كانونبال آدرلی همكاری كرد.
وی سرانجام در سال ۱۹۷۰ گروه خود را با عنوان "ودر ریپورت" بنیان نهاد و چند ماه پیش نیز بیستمین سالگرد آغاز ‌كار گروهش را جشن گرفت.
زاوینول در واپسین اجرای خود در جشنواره‌ی "لاویلت" پاریس، به دلیل بیماری نتوانست به روی صحنه برود و از انجام این كار بازماند.

منبع: خبرگزاری ایسنا

kaka
Saturday 22 September 2007, 03:49 AM
سلام چند وقت پیش این اسامی رو در دیکشنری بابیلون پیدا کردم گفتم

بد نیست بنویسمشون

kaka
Saturday 22 September 2007, 04:09 AM
اول فامیلاشونه و بعد اسماشون ضمنا جلوشونم نوشته که

چیکارن و اصلیتشونم نوشته شده :g



jazz musicians and singers



arm strong.louis american /trumpeter/singer/band leader
baker.chet american/trumpter/singer
basie.count american/pianist/band leader
bechet.sidney.american/soprano/saxophonist
holiday.billie american /singer
kenton. stan american/ band leader
laine.cleo english/singer
blakey.art american/drummer
bley.carla american/ pianist
evanc.bill american/pianist

kaka
Saturday 22 September 2007, 04:23 AM
evans .gil canadian/ pianist
getz. stan american/saxphonist
simone nina /american /singer
smith bessie/american/ singer
tatum art/american/pianist
young lester american/saxphonist
hines.earl american/pianist
grappelli.estephane french/ violonist

kaka
Saturday 22 September 2007, 04:49 AM
bolden.buddy american/cornettist
brubek . dave american/pianist
mingus.charlie american/bassist
morton. jellyroll american pianist

Hmd_N
Tuesday 23 October 2007, 01:53 AM
«سيد ابوالحسن ميرولي» نوه استاد بزرگ موسيقي ايران، ابوالحسن صباست. او كه در دانشگاه‌هاي معتبري همچون بركلي و سوربون، دوره‌هاي موسيقي را گذرانده، سال‌هاست كه در منزلش به شاگردان تشنه موسيقي جز و فيوژن آموزش مي‌دهد. چگونه ممكن است آهنگ ساز و نوازنده‌اي، نوه صبا باشد و تاكنون حداقل در فضاي رسانه‌اي مطرح نشده باشد. چه بسيار آهنگسازان و نوازندگان زير متوسطي كه به لطف خويشاوندي درجه چندم با يك چهره مطرح موسيقي، براي خود نامي دست‌وپا كرده‌اند. You can see links before reply[1].jpg
اما «ميرولي» نوه دختري صبا با چهره‌اي كه ته‌مايه‌اي از چهره پدربزرگ را در خود دارد، فقط به آموزش دادن هنرجويانش مي‌پردازد و بس. در منزلش كارها را ضبط مي‌كند و شاگردانش را هم بدون تبليغات جذب كرده است. به نظر شما چنين موقعيتي عجيب نيست؟
مجيد رئوفي:
نسبت شما با آقاي صبا چيست؟
استاد صبا سه دختر داشتند كه دختر بزرگشان غزاله خانم، مادر من هستند. ايشان هم دو پسر دارند كه دومي‌اش من هستم.
ظاهرا از خانواده استاد صبا، تنها كسي كه راه ايشان را ادامه داده و به موسيقي روي آورده، شما هستيد؟
بله. هرچند كه من راه ايشان را در موسيقي اصيل ايراني ادامه ندادم و به سمت موسيقي جز و فيوژن گرايش پيدا كردم. در همان سالي كه من به دنيا آمدم، ايشان از دنيا رفتند. يك ماه قبل از تولد من. اولين بار در 25 سالگي بود كه آثار ايشان را شنيدم و سعي كردم سكان اين كشتي را كه به سمت غرب مي‌رفت، به طرف شرق بچرخانم.
البته فلسفه و لطافت موسيقي ايراني به كار من نمي‌خورد. مثل نويسندگي است. يكي رمان مي‌نويسد، يكي روزنامه‌نگار مي‌شود. ژورناليسم مسائل روز را دنبال مي‌كند. من رمان‌نويس موسيقي نيستم. من موسيقي روز را دنبال مي‌كنم.
مادر شما هم اهل موسيقي بودند؟
بله، اما ادامه ندادند. ايشان پيانو مي‌نواختند اما براي دل خودشان. تنها آرزوي پدرشان اين بود كه هيچ عضوي از خانواده‌شان به سمت موسيقي نرود. دليلش هم گرفتاري‌هايي است كه در درازمدت در زندگي يك موزيسين خودش را نشان مي‌دهد، مخصوصا در زندگي زناشويي. خيلي به ندرت مي‌توان زوج‌هايي پيدا كرد كه زندگي آرامي داشته باشند در حالي كه يك طرف قضيه، موزيسين است. مگر اينكه واقعا نسبت به كار هم علم و آگاهي داشته باشند.
اگر خانواده صبا را از چند نسل پيش مرور كنيم، مي‌بينيم كه موسيقي هميشه در آن جاري بوده، در چند نسل متوالي. پدر استاد كه هم پزشك بودند و هم اهل موسيقي. پدربزرگ‌شان كه باز هم با موسيقي همراه بودند…
هميشه هنر در خانواده صبا وجود داشته اما موسيقي به نوعي در حالتي پنهان حضور داشته. حرفه نبوده. تنها كسي كه در خاندان صبا، آن عشق و از خودگذشتگي را داشته كه زندگي‌اش را وقف موسيقي كند، ابوالحسن‌خان صبا بوده.
پس خود شما چگونه به سمت موسيقي گرايش پيدا كرديد؟
من سال 1973 براي ادامه تحصيلات در دبيرستان به اروپا رفتم و تا دو سال در اروپا بودم و بعد به آمريكا رفتم تا باقي تحصيلاتم را ادامه دهم. سه سال آخر دبيرستانم، به دليل جابه‌جايي و آشنا نبودن به زبان انگليسي چهارسال طول كشيد. من از بچگي زبان فرانسه را ياد گرفته بودم. تا آن زمان،‌ساز نمي‌زدم ولي به شدت اهل شنيدن موسيقي‌هاي روز دنيا بودم. چهار، پنج ساله كه بودم به سنت پدربزرگ ويلن نواختن را زير نظر شاگرد ايشان حشمت سنجري آغاز كردم.
آنطور كه مي‌گويند خيلي زود هم پيشرفت شگرفي كردم اما مطابق همان توصيه پدربزرگ به مادرم، خانواده، اجازه ندادند كه من اين مسير را ادامه دهم. اين دوره،‌حدودا شش ماه طول كشيد. ربطي به سطح يك آهنگساز يا موزيسين هم ندارد. مطابق شنيده‌هاي من، خود استاد هم در زندگي شخصي خود، گرفتاري‌هاي فراواني داشتند. از آنجا كه خيلي هم روحيه جمعي نداشتند و اهل بزم و مطربي نبودند، به نوعي كارشان تك‌روند بود.
درباره گرايش‌تان به موسيقي مي‌گفتيد.
گفتم كه علاقه ويژه‌اي به موسيقي داشتم،‌ اما قدرت انتخاب نداشتم. معمولا اين راه را در دوران كودكي، پدر و مادر براي فرزند باز مي‌كنند، اما مسير من اينگونه نبود. يك دوست ژاپني داشتم در آمريكا كه بدون اغراق مي‌توانم بگويم بهترين گيتاريست ايالت نيوجرسي بود. با پيشنهاد او، به دانشگاه بركلي رفتيم و كوتاه‌ترين دوره را كه دو ساله بود انتخاب كرديم. سال 1977 بود. همه‌چيز زندگي‌ام شده بود موسيقي.
با توجه به پيشينه خانوادگي شما در موسيقي ايراني به سمت موسيقي ديگري حركت كرديد؟
موسيقي آن زمان دنيا بر محور جز و راك حركت مي‌كرد. ورلدموزيك هم به تازگي راهش را باز كرده بود ولي من هنوز به موسيقي سنتي ايران علاقه‌اي پيدا نكرده بودم. در ايران كه بودم، اهل موسيقي پاپ آن دوران بودم، به ويژه به كوروش يغمايي علاقه خاصي داشتم.
اهل برنامه‌هايي به سبك «گل‌ها» نبوديد؟
نه اصلا. براي آدمي مثل من، با سن و سال كم، اين برنامه‌ها خيلي سنگين بود، به ويژه كه در خانواده هم اين نوع موسيقي چندان حضور جدي نداشت.
چگونه مي‌شود در خانواده صبا، موسيقي اصيل ايران كمرنگ باشد؟
باور كنيد تا 25 سالگي، من آثار پدربزرگم را نشنيده بودم. خود فاميل هم چندان انسي با موسيقي نداشتند. موسيقي ايران ماوراي زمان است؛ از نظر هارموني و نظمي كه در موسيقي وجود دارد.
نمي‌توان تصور كرد كه شما تا 25 سالگي در خانواده صبا، آهنگ‌هاي ايشان را نشنيده باشيد.
حتي يك بار و نه حتي موسيقي ديگراني كه مي‌نواختند. شايد به خاطر همان مشكلاتي بود كه در زندگي پدربزرگ ايجاد شده بود.
چه مشكلاتي؟
حسادت‌هايي كه نسبت به ايشان روا مي‌شد. تا جايي كه من توانستم ايشان را بفهمم، اين بود كه روح ايشان با موسيقي ايراني يكي بود و اين مساله براي ديگران مهم نبود. كسي ظاهرا نمي‌فهميده اين قضايا را.
و به همين دلايل ‌شما به سمت يك موسيقي ديگر رفتيد؟
خيلي به هارد راك علاقه داشتم. از بچگي به اين سبك علاقه داشتم. با بيتل‌ها البته شروع كردم. آن موقع هنوز موسيقي شنيداري وارد هاردراك نشده بود. بعدا پيش آمد.احساس مي‌كنم كه شما نسبت به هنر استاد صبا چندان تعلق خاطري نداريد؛ آن وابستگي يك نوه به پدربزرگ جريا نسازش، چندان در شما ديده نمي‌شود.
چه كار بايد بكنم. من كلا مخالف عكس زدن به در و ديوار هستم. عكس براي آلبوم است كه نشانتان مي‌دهم ولي خب بعضي از يادگاري‌هاي استاد بر ديوار است. تمام چيزي كه من دارم، از ايشان است. يعني اگر ارتباطي هست، خيلي شخصي است. حرف‌هايم را با ايشان مي‌زنم و اعتقاد ويژه‌اي به ايشان دارم.
اگر موافقيد به 25 سالگي‌تان برسيم.
خانم صبا، مادربزرگم مي‌دانستند كه من به سمت رشته موسيقي‌ رفته‌ام. آمده بودند منزل ما در فرانسه. گفتم كه ايشان نسبت به كار شوهرشان هم چندان اطلاعي نداشتند. شنيده‌ام كه موقع ناهار صدايشان مي‌كرده‌اند و از اين كار‌هاي خانه‌داري. البته اجباري هم نيست. اينگونه بوده. لزومي هم ندارد كه همه بدانند توچه مي‌كني. به هر حال مادربزرگم، تعدادي از كارهاي آقاي صبا را آوردند.
البته آن موقع چندان اين‌گونه نبوده كه كارها ضبط درست و حسابي داشته باشند. اين قطعات هم با اركستر راديو ساخته شده بود. البته شنيدم كه سال‌ها بعد بسياري از همين قطعات هم از بين رفتند. چون صفحه‌اي براي ضبط نبوده و روي آنها ضبط شده بود. تمام آثار استاد صبا براي اعتبار اين مملكت بوده و به همين راحتي خيلي از آنها از بين رفته‌اند.
اين نوارها هم از طريق يكي از دوستان خصوصي استاد به نام دكتر پزشكان به همسرشان رسيده بود كه هنوز هم آنها را دارم. ريل‌هايي كه از سال 1330 به جاي مانده هم به من رسيده خوشبختانه.
و بالاخره توانستيد موسيقي پدربزرگتان را بشنويد.
بله. ولي بازهم چندان هنرشان را درك نكردم. چندين بار كارها را گوش كردم. بايد اين‌گونه باشد تا مرتبت كار را بفهمي. فلسفه‌اي كه در اين موسيقي هست، بايد با آگاهي درك شود. بعد از گوش كردن چندين باره، خودم را با اين نوارها پيدا كردم. يكي، دو سال بعد آقاي عليزاده آمده بودند به فرانسه براي برگزاري كنسرت كه من با اشتياق به اين كنسرت رفتم و حتي از مراسم فيلمبرداري كردم.
به اين ترتيب من به موسيقي ايران و شرق علاقه پيدا كردم. از خاله مادرم كه از ايران به فرانسه مي‌آمد، درخواست كردم كه برايم تار، سه‌تار، تنبك و ني بياورد. تنبك را ديگر رها نكردم، چون همه‌چيز را به من ياد داد. كتاب‌هاي آقاي تهراني و بهمن رجبي را هم كار كردم.
پس حسابي وارد موسيقي ايراني شديد!
نه، ديدم موسيقي سنتي كار من نيست. هركاري كه قرار بود من در آن سن انجام دهم، انجام شده بود. حال و هواي كارها را به آن اندازه‌اي كه بقيه فهميده بودند، حس نمي‌كردم البته در كنسرت‌هايي شركت كردم كه فكرش را هم نمي‌كردم. به جاي آقاي جمشيد شميراني كه از بهترين تنبك‌زنان خارج از كشور هستند، برنامه اجرا كرده‌ام. بدون هيچ تمريني همراهي با اين افراد عالي بود، اما ربطي به من نداشت. من با آن تكنيك آقاي شميراني نمي‌توانستم تنبك بزنم و فقط ريتم را به صورت ژنتيك مي‌گرفتم.
يعني حس كار در نمي‌آمد؟
نه، من فرهنگ اين موسيقي را نداشتم. اولين چيزي كه با ديدن كتاب‌هاي پدربزرگم فكر كردم اين بود كه چرا اين نت‌ها، حدو‌حدودي ندارد. ولي الان موضوع را مي‌فهمم آن موقع با سيستم آشنايي نداشتم و به فكر نوآوري در كار بودم.
چگونه؟
برگشتم به آمريكا و در دوره تكنولوژي گيتار شركت كردم. ريتم ايراني را داشتم و سعي كردم به فيوژن برسم. همه‌چيز مي‌تواند متفاوت باشد. بستگي دارد به اينكه چگونه از يك ريتم استفاده كني.
شهرت عمده استاد صبا به نوآوري‌هايي بود كه انجام داد. ويلن را كه يك ساز غربي بود، وارد موسيقي ايراني كرد.
مساله همين است تا جايي كه مي‌دانم استاد صبا، در سن 28 سالگي كار نواختن ويلن را شروع كردند. پدرشان سه تار مي‌زدند اما به صورت شخصي. با توجه به استعدادي كه در فرزندشان ديدند، ايشان را با سه‌تار آشنا كردند. جوري كه استاد صبا ديگر قضيه را رها نكرد.
ظاهرا پدرشان هم چندان راضي نبوده‌اند. مادرم تعريف مي‌كند كه آخرين حرف‌هايي كه در گوش ايشان گفته، به همين موضوع مربوط بوده. گفته بودند: «غزال‌ جان، من از راه‌كج به واقعيت رسيدم.» به هر حال مشكل قلب ايشان بر اثر مصرف توتون و تنباكو بوده. ايشان به دنبال موسيقي بودند و به اين هدف هم رسيدند؛ آن هم يك كار نو و خلاقانه در موسيقي.
چرا در دوراني كه در فرانسه بوديد، آلبومي منتشر نكرديد. به هر حال نماد فعاليت يك كار نو، مي‌تواند انتشار يك آلبوم باشد.
سخت به دنبالش بوديم. چندين ماكت به كمپاني‌ها ارائه كرديم. كار نويي بود و بازاري نبود. براي پخش در راديو هم اقدام كرديم كه چندين بار پخش شد، اما آلبوم نه. كارها پاپ راك بودند. شعرها، به زبان فرانسوي بود و نوشته دوست دبستان من در تهران. به همه توليد‌كنندگان سر زديم اما فهميديم كه بازار دست يهودي‌هاست و به ما فرصتي نمي‌رسد. ضمن اينكه بعضي از كمپاني‌هاي متوسط هم سرمايه زيادي از ما مي‌خواستند.
چه شد كه به ايران بازگشتيد؟
در مرحله اول به خاطر فوت پدرم به ايران بازگشتم. مسائل ارثي و اين قضايا باعث شد مدتي در ايران بمانم و بعد ديگر ماندگار شدم. آشنايي من با اجتماع ايران و موزيسين‌هايي كه مثل من فكر مي‌كردند و هنرجوهاي تشنه آموزش هم دلايل بسيار مهم ديگري بودند براي ماندن من.
در ايران فقط وارد فاز تدريس شديد؟ به سمت تشكيل گروه نرفتيد؟
چرا. اولين بار با آقاي پيتر سليماني‌پور و بنا به پيشنهاد ايشان سعي كرديم يك گروه جز راه بيندازيم. سال 1376 بود. خواستيم استانداردهاي جز را به نوعي در ايران شروع كنيم. ايشان كارشان را خيلي خوب بلد بودند اما گروه شكل نگرفت. بقيه اعضا در سنت بودند. من به دنبال نوآوري بودم. ضمن اينكه در آن مقطع من از همسرم جدا شده‌بودم و با يك بچه دو ساله نمي‌توانستم در تمرينات شركت كنم و مدتي به پاريس برگشتم. البته تاسفي هم نمي‌خورم.
با چهره‌هاي ديگر كار نكرديد؟
آقاي بابك اميني چند جلسه آمدند نزد من. يك دوره كامل هم نشد. با وجود آنكه كارشان خوب بود، اما مي‌گفتند آمده‌ام براي يك دوره تكميلي.
و اجراي زنده؟
چند روز بعد از بازگشت، به دعوت آقاي كيوان شكوه در امر گروه آقاي سليماني‌پور، براي چند اجراي زنده با آقاي ماني رهنما حضور پيدا كردم. دو روز قبل از اجرا در كيش؛ البته تجربه مناسبي هم نبود و ماجراهاي زيادي هم پيش آمد.

منبع : guitar4all.com

alireza_amirsamimi
Tuesday 23 October 2007, 03:28 PM
خیلی با حال بود ولی منبعت کو؟؟؟؟؟!!!!

Hmd_N
Thursday 25 October 2007, 02:54 AM
شرمنده علیرضا جون ! منبع رو هم گذاشتم ! مرسی

Leon
Sunday 11 November 2007, 08:56 AM
رعنا فرحان، خواننده ایرانی مقیم نیویورک که در سبک موسیقی جاز و بلوز فعال است، به تازگی دومین آلبوم خود را به انتشار رسانده است. این آلبوم «باز آمدم» نام دارد و دربرگیرنده ۸ قطعه به سبک بلوز و جاز با کلام فارسی است.


You can see links before reply

این قطعات که شعر آنها هم به جز یک مورد از رومی است، با همکاری و هم*فکری استیون توب شک گرفته است. رعنا فرحان که علاوه بر موسیقی، در هنر نقاشی نیز دست دارد، در گپی با «عصر شنبه» از فعالیتهای خود و این آلبوم جدید سخن گفته است.

دویچه وله: شما به*تازگی دومین آلبومتان را منتشر کرده*اید، تحت عنوان «باز آمدم»، که از دو نظر با آلبوم اول*تان تفاوت دارد. یکی اینکه کلام قطعات فارسی*ست و دوم اینکه موسیقی قطعات هم بیشتر حال و هوای بلوز دارند تا جاز. آیا اتفاق خاصی باعث شد که شما این راه تازه را پیش بگیرید، بخصوص در مورد استفاده از کلام فارسی، یا اینکه تلفیق این دو عنصر فرهنگی متفاوت از مدتها پیش مشغله*ی ذهنی* شما بوده

Bildunterschrift: رعنا فرحان: من همیشه فکر می*کردم که چطوری می*شود به*فارسی بلوز خواند و برایم جالب بود راهی پیدا کنم که بطور آسان،* آسان نه به این معنا که آسان به آنجا برسم، بلکه به*طور روان بلوز را بتوان به*فارسی خواند. در ضمن برایم جالب نیز بود که بتوانم کاری بکنم تا فرهنگ غربی با فرهنگ ما و فرهنگ ما نیز، با فرهنگ غربی آشنا بشود. پس دو عنصر خیلی زیبا و خیلی مهم این دو فرهنگ را برداشتم. یکی اشعار فارسی* از رومی و حافظ است و دومی هم موسیقی جاز و بلوز آمریکا و غرب. ما داریم سعی می*کنیم وقتی آمریکایی*ها فارسی را می*شنوند، بیشتر بروند دنبال رومی و بیشتر راجع به او تحقیق کنند و بیشتر با فرهنگ ایران آشنا بشوند و همینطور ایرانی*ها هم بیشتر با جاز و بلوز آشنا شده و بروند دنبالش و گوش بدهند ببینند واقعا چه سیری را طی کرده، از کجا آمده و به کجا دارد می*رود.

اگر درست بخاطر داشته باشم شما حدود ۳۱سالتان بود که از ایران راهی آمریکا شدید و الان هم حدود ۱۹ سالی می*شود که توی آمریکا زندگی می*کنید. اما آشنایی شما با موسیقی بلوز و جاز ولی به دوران اقامت*تان در آمریکا برنمی*گردد!

رعنا فرهان:* نه،* من از بچگی با بلوز و جاز در ایران آشنا شدم. من قبل از آمدن به آمریکا در واقع راک و پاپ و بلوز و جاز را گوش می*کردم، چیزهایی که همه گوش می*کردند، باضافه*ی اینکه من به بلوز خیلی علاقه داشتم و مثلا بی*بی*کینگ گوش می*کردم، آریتا فراکلین یا نینا سیمون، بیلی هالیدی...

ولی آن زمان هم به این فکر می*کردید که بلوز به فارسی چی می*تواند باشد؟

همیشه توی ذهنم بود، بخاطر اینکه من همیشه مجبور بودم به انگلیسی بخوانم. ولی واقعا فکر نمی*کردم که بتوانم یک روزی این کار را انجام بدهم و فکر می*کنم سالها طول می*کشد تا یک چیزی پخته بشود. اما بالاخره موفق شدم که جاز و بلوز را به *فارسی بخوانم.

آلبوم «بازآمدم» درمجموع دربرگیرنده*ی ۸ قطعه هست که شعر تمامی آنها، به*غیر از یک مورد، همه از مولانا از رومی*ست. شما در گفت*وگویی که بعد از انتشار آلبوم اولتان داشتیم، گفته بودید شعرهای مولانا واقعا برای موسیقی نوشته شده*اند. آیا این شعرها دید شما را هم به موسیقی عوض کردند؟

Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: خب جاز یک موسیقی پیشرو است و همیشه سعی کرده به چیزی تازه یا به یک آرمان تازه برسد. اشعار رومی نیز برای موسیقی نوشته شده، تک تک حروفی که در آن اشعار کنارهم نشسته*اند و آن صداهایی که رومی استفاده کرده است، بسیار زیباست و برای موسیقی غرب نیز تازگی دارد، طوری که حتا خیلی*ها که اینجا بزرگ شده**اند و فارسی هم نمی*فهمند،* وقتی آن را گوش می*کنند، می*گویند که چقدر زیباست. اما این اشعار به لحاظ معنایی نیز بسیار غنی هستند و چون شعر رومی و زبان فارسی واقعا قادر است تا صداها و ترکیبات جدیدی را در بلوز و جاز ایجاد *کند، ما هم با گذاشتن اشعار فارسی و استفاده از اشعار رومی داریم این ترکیبات را ایجاد می*کنیم. چون وقتی به آهنگها گوش می*دهید جاز و بلوز است، ولی یکجور بلوزی*ست که تا حالا شما نشنیده*اید... می*دانید با این صدا، یعنی همین آهنگها را من اگر بردارم و روی همین ملودی*ها شعر انگلیسی بگذارم، این تاثیر را نخواهد داشت.

فکر می*کنید که شعرهای کلاسیک ایرانی را بهتر می*شود با سبک جاز پیوند داد یا با سبک بلوز؟

می*دانید، بلوز خودش توی جاز جا می*گیرد و بخش بزرگی از جاز، بلوز است. در نتیجه این دو ازهم چیز خیلی جدایی نیستند. فقط در جاز یک ذره ترکیباتی دیگری هم هست. در واقع ما هیچ*جا نمی*توانیم خط بکشیم و بگوییم از اینجا به بعد دیگر جاز شد یا از اینجا به بعد بلوز

درست است که بلوز توی جاز می*گنجد، ولی بعضی قطعات آلبوم شما نمی*گویم بلوز خالص است، ولی نشانه*های جاز را چندان نمی*بینید.

در واقع بلوز است، اما هیچکدام از آهنگها آن توالی بلوز را... آن بلوزی که دوازده* «بار» نوشته می*شود نیست. شاید بشود گفت که کمی بلوز تخیلی*تر است، بلوزی*ست که کمی از آکوردهای جاز هم در آن استفاده شده است. ما وقتی می*گوییم جاز، منظورمان اصلا آن جاز خیلی آوانگارد نیست، بلکه جاز امروزی*ست،* جازی*ست که الان ما بیشتر با آن آشنایی داریم و هرکدام از آهنگها به یک ترکیبات امروزی*تری مایل شده*اند. مثلا: یکی*شان هست که حتا کمی حالت گاسپل دارد...

اتفاقا این هم یکی از سوالات من است. به نظر من تاثیر موسیقی گاسپل در دو قطعه بسیار مشهود است، یکی «بازآمدم» و همچنین قسمت*های پایانی قطعه*ی «بی من مرو» که در آنجا هم شیوه*ی خواندن شما و هم آن دست*زدنی که در قطعه گنجانده شده، حال و هوای موسیقی گاسپل را دارد...

حال و هوا و ترکیب «باز آمدم» خیلی گاسپل است،* ترکیب «بی* من مرو»...آخرهایش یک حالت دست*زدن و اینها پیدا می*کند، ولی اصولا بیشتر حالت سول یا گاسپل دارد.

شما خودتان درحین شکل*گیری این دو قطعه حس کردید که موسیقی گاسپل به شعر و ترانه می*خورد، یا اینکه وارد کردن این عنصر چگونه بوده است؟

این را خیلی طبیعی ...، بخصوص آن آهنگ «باز آمدم»، تمام این آهنگ شاید بیش از ۲۰ دقیقه نوشتن*اش طول نکشید. چون استیو رفت پشت پیانویی که ما داریم اینجا و شروع کرد یکی*ـ دوـ سه*تا آکورد را گذاشت و در همان زمان این آهنگ بوجود آمد. راستش را بخواهید من به موسیقی گاسپل خیلی علاقه دارم و اینجا خیلی زیاد می*روم و گوش می*دهم و این خودش فکر می*کنم تاثیرش را گذاشته است. و اصولا وقتی آدم آهنگ می*سازد، تاثیر تمام چیزهایی که در طول سالها شنیده... یعنی نمی*شود واقعا خط کشید و گفت... مثلا توی یک آهنگ ممکن است خیلی تاثیرهای مختلف از جاهای مختلف بگیرید، ولی آن چیزی که گوش*تان شنیده و به آن علاقه پیدا کرده*اید، اینها طبیعتا خودبه*خود شروع می*کنند خودشان را نشان*دادن در آهنگهایی که می*سازید.

همه*ی قطعات آلبوم محصول مشترک استیون توب (Steven Toub) و شماست. این همکاری به چه صورت بود؟ شعر را شما زمزمه می*کردید و استیون همزمان ملودی*های مختلفی را آزمایش می*کرد، یا اینکه این همکاری به شکل دیگری بود؟

Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: استیون توبنه، اصولا استیو یک Groove پیدا می*کرد. ملودی*ها بیشتر مال من است. بخاطر اینکه چون او طبیعتا فارسی بلد نیست،* نمی*توانست ملودی*ها را بسازد. او بیشتر هارمونی*ها را می*ساخت و تمام تنظیمها مال اوست. من بیشتر ملودی*ها و آن کاراکتر خیلی خیلی اصلی و اولیه*ی آهنگ را می*ساختم. ولی خب باز هم بستگی دارد. بعضی وقتها من به یک ملودی فکر می*کردم و او یک هارمونی برایش می*نوشت وبعضی وقتها هم، همانطور که گفتم، او یک Groove پیدا می*کرد و یک قسمتی می*نوشت و بعد من یک ملودی می*گذاشتم و با همدیگر انتخاب می*کردیم.

در انتخاب شعرها بیشتر چه چیز معیار بود: مضمون یا وزن و ریتم خودش، یا اینکه شعرهایی را انتخاب کردید که خودتان بیشتر از آنها لذت می*برید؟

شعرهایی را انتخاب کردم که طبیعتا ازشان لذت می*برم و بستگی هم داشت به حال و هوای آهنگ. مثلا بعضی شعرها که شاد بود مثل «بازآمدن» برای همین یک حالت گاسپل دارد، بخاطر اینکه به نظر من خیلی شعرش آن حال را دارد و آن باز آمدم و کلا یک حالت خیلی ملکوتی دارد. تنظیم آهنگها بطور کلی کار استیون توب است و این آهنگها را روی کامپیوتر برنامه*ریزی کردیم برای بیس و درامز و بعضی قسمت**ها هم از ارگ استفاده شده است. ولی وقتی ما این آهنگها را به*صورت زنده اجرا می*کنیم، از موزیسین*های میهمان استفاده می*کنیم و حتا در کنسرتی که ما در لس*آنجلس داشتیم که برای معرفی آلبوم*مان بود،* از موزیسین*هایی که در لس*آنجلس زندگی می*کردند استفاده کردیم و در نتیجه صدایی که در کنسرتهای آنجا به وجود آمد بیشتر حالت جاز ناب را داشت،* حالت جاز غرب آمریکا را داشت و کنسرتی که در نیویورک داشتیم یک حالت خیلی جاز آوانگاردتری داشت، بیشتر صدای جازی را داشت که در نیویورک و شرق آمریکا شنیده می*شود.
شما هم به انگلیسی می*خوانید و هم به فارسی، اگرچه موسیقی، معمولا موسیقی بلوز و یا جاز است. آیا وقتی به انگلیسی می*خوانید، درد و یا عشق را طور دیگری بیان می*کنید، حس دیگری دارید تا توی فارسی یا اینکه اصلا فرق چندانی نمی*کند؟

Bildunterschrift: نه،* حس دیگری ندارم. فقط قضیه این است که مولانا بقدری روحش بزرگ است که تاثیر می*گذارد و حرفهایی که می*زند به حدی عمیق است که ... خیلی*ها به من می*گویند وقتی فارسی می*خوانی، خیلی بیشتر شوق و حرارت توی صدایت احساس می*شود. من فکر می*کنم خب،* یک دلیلش این است که وقتی شما آهنگهایی را که خودتان می*نویسید بخوانید که بیشتر برای صدای خودتان نوشته شده و با احساس خودتان نوشته*اید، می*توانید با حرارت بیشتری بخوانید. ولی دلیل دیگرش هم این است که شعر رومی خیلی قوی*ست و برای اینکه آدم بتواند آن را منتقل بکند، هنگام اجرایش، حسی که لابد من هم داشته*ام، به یک حرارت بیشتری احتیاج هست تا بشود این شعر را توضیح داد و داستانش را گفت و بیان کرد.

قطعه*ی «دعای مطربان» اولین کاری*ست که شما موسیقی بلوز را با کلام فارسی تلفیق کردید و از ساخته*شدن آن هم الان تقریبا دوسالی می*گذرد. استقبال از چنین کاری تا بحال چطور بوده؟ آلبوم*تان گرچه تازه منتشر شده، اما این ترانه که یکی از ترانه*های این آلبوم هست، خیلی وقت است که به هرحال توی سایت شما در دسترس هست. واکنش*ها چطور بوده نسبت به این کار،* آیا انتقادی هم به این کار شده؟

انتقاد زیادی نشده است به آن صورت. بیشتر همه برایمان می*نوشتند که شما چرا از این آهنگها بیشتر نمی*سازید. و اتفاقا در یکی از شوهای رادیویی، کسی که مجری بود خودش گفت که قراراست رعنا و استیو آلبومی را به فارسی کار بکنند...

اما خودتان خبر نداشتید!

نه،* ما هم داشتیم گوش می*کردیم. ما به همدیگر نگاه کردیم و گفتیم خب لابد ما باید این کار را بکنیم، بخاطر این همه استقبالی که شده.

واکنش خود ایرانی*ها چطور بوده؟

ایرانی*ها خیلی استقبال کردند، خیلی هم پشتیبانی کردند. همین آلبومی که شما می*بینید، بدون پشتیبانی همه* دوستانمان و کسانی که علاقمند شدند امکانپذیر نبود.

آلبوم اول شما با موسیقی جاز و کلام انگلیسی بود. آلبوم دوم ترکیبی ازجاز و بلوز با اشعار کلاسیک فارسی. و... آلبوم سوم؟

هنوز معلوم نیست. چون این چیزی*ست که بستگی به حس شما دارد. ما خودمان هم خیلی صحبت می*کنیم ولی معلوم نیست، چون وقتی می*نشینیم و کار می*کنیم، نمی*شود برنامه*ریزی کرد که مثلا من اینجور آهنگی باید بسازم. در حال حاضر من می*خواهم یک مقدار شعر انگلیسی و فارسی را ادغام کنم توی آهنگ، ولی نمی*دانم، شاید اگر این کار را بکنم،* اصلا خوشم نیاید و یک تصمیم دیگری بگیرم.

Leon
Friday 16 November 2007, 10:44 AM
سيمينولوژی: موسيقی جاز و عرفان

اردوان غفوری

You can see links before reply
گروه سيمينولوژی با ترکيبی از موسيقی جاز و اشعار عرفانی ايرانی، طی چند سال اخير موفق به جلب نظر بسياری از منتقدان وهواداران موسيقی جاز در آلمان و ديگر نقاط دنيا از جمله کره جنوبی شده است.
You can see links before reply


اين گروه چهار نفره (سيمين سماواتی : خواننده و آهنگساز، بنديکت يانل : پيانو، رالف شوآرتز : کنترباس، کتان باتی: درامز) از سال 2002 ميلادی بطور مداوم در بسياری از فستيوال های موسيقی جاز آلمان برنامه اجرا کرده و چندين جايزه مانند جايزه موسيقی جاز و بلوز برلين را به خود اختصاص داده است.
موسيقی اين گروه مورد ستايش بسياری از نشريه های معتبر موسيقی جاز آلمان قرار گرفته است.
نشريه Jazzpodium درباره اين گروه نوشته: ".... گروه چهار نفره ای که موفق شده کلام و فرهنگ موسيقی ايران باستان را با موسيقی جاز بياميزد ... شايد اين بهترين راه برای ساختن پلی بين اين دو فرهنگ باشد ... جريانی بسيار مفيد برای موسيقی معاصر جاز در صحنه موسيقی آلمان."
نشريه Jazzthing نيز درباره گروه سيمينولوژی می نويسد: " گروه سيمينولوژی حسی جادويی می آفريند که شما را به رقص وا می دارد و لبخندی بر روی لبانتان ترسيم می کند. موسيقی اين گروه سرشار از فعل و انفعال پر احساس بين چهار نوازنده است همراه با صدای الهام بخش سيمين سماواتی که با لطافت صدای خود شما را تا آخرين لحظه به سکوت وا می دارد."
You can see links before replyنمونه از آلبوم Per se
You can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply (You can see links before reply)
You can see links before reply se (You can see links before reply)
You can see links before reply colors (You can see links before reply)



اولين آلبوم گروه مجموعه ای از اجراهای زنده موسيقی آنها با نام Get Stronger بود که درسال 2002 ميلادی به بازار ارائه شد و اولين آلبوم استوديويی اين گروه با نام Per Se در سال 2005 راهی بازار شد.
سيمين سماواتی خواننده گروه، متولد 14 ژانويه سال 1976 ميلادی در شهر برانشوگ آلمان است. او دوازده ساله بود که نواختن پيانو را آغاز کرد و يک سال بعد شروع به آموختن آوازخوانی کرد و در گروه های مختلف کر می خواند.
در سال 1992 سيمين همراه با رالف شوآرتز نوازنده گيتار (که بعدا نوازنده کنترباس گروه شد) گروه دو نفره RACY را تشکيل داد. اين دو در چندين شهر آلمان مشغول به اجرای موسيقی خود شدند و به اين ترتيب هسته مرکزی گروه شکل گرفت.
چندی بعد در سال 1995 سيمين به مدت چهار سال به تحصيل موسيقی کلاسيک و نواختن پيانو، درامز و همينطور آواز خوانی در Hochschule fur Musik und Theater شهر هانوور پرداخت. در طول اين زمان سيمين علاقه خود را برای موسيقی جاز از دست نداد و از اين رو از سال 2000 تا 2005 در Hochschule der kunste مدرسه هنری شهر برلين آواز خوانی در سبک جاز را فرا گرفت.
You can see links before reply

ديگر اعضای گروه نيز هر کدام به نوبه خود نوازنده های ماهر و مسلطی هستند که در نواختن ساز موسيقی خود مهارت ويژه ای دارند و بارها موفق به کسب جايزه از سوی آکادمی های موسيقی آلمان شده اند.
Per Se آلبومی است در سبک Vocal Jazz که از قابليت و مهارت بالايی برخوردار است. در آن از اشعار خيام، حافظ و محمود ميرزايی به جای ترانه ها استفاده شده که به فارسی با صدای جذاب سيمين سماواتی اجرا شده اند.
سازها بطور پراکنده تنظيم و ضبط شده اند در نتيجه موسيقی برای خواننده جای نفس کشيدن باقی می گذارد. آلبوم بطور کل حال و هوايی اروپايی دارد و تمايلی آنچنانی به موسيقی جاز مرسوم آمريکايی ندارد. برای مثال نمی توان آن را در کنار آلبوم Diana Krall گذاشت، Per Se از جنسی ديگر است. اين از طرفی بدليل اشاره هايی است که به موسيقی کلاسيک در موسيقی آلبوم وجود دارد و از طرفی ديگر ريشه در ريتم هايی دارد که باتی دارمر گروه می نوازد. ريتم های او در سبک جاز سنتی نيستند. ريتم های درامز، مينيمال (حد اقل) هستند ولی همراه با کنترباس شوآرتز قسمت ريتم گروه را با مهارت و خلاقيت پر می کنند.
اولين نقطه قوت آلبوم Per Se و گروه سيمينولوژی بيش از هر چيز ديگر داشتن صدای مخصوص به خود است. به اين معنی که آلبوم و موسيقی گروه را بطور مشخص با گروه ديگری نمی توان مقايسه کرد بلکه فقط تاثيرات آنها از ديگر نوازندگان و سبک های موسيقی جاز را می توان بيرون کشيد و يا نشان داد.
برای مثال شباهت سبک اجرای خواننده گروه، سيمين را می توان با Bobby McFerrin مقايسه کرد و يا در پيانوی يانل، می توان تاثير شايد غير مستقيمی از پلی ريتم های Dave Brubeck يافت.
به عبارت ديگر بعد از شنيدن اين آلبوم برای اولين بار و جذب موسيقی آن به راحتی می توان اين گروه را از ميان انبوه گروه های هم سبک جدا کرد. اين امر تنها هنگامی ميسر است که اعضای گروه کاملا مسلط و از هماهنگی منسجمی بر خوردار باشند.
You can see links before reply

نکته دوم لطيف و ساده بودن آلبوم است. ساده بدين معنا که ملودی ها و موتيف های موسيقی بيش از اندازه آرايش نشده اند. هر قطعه به طور روان به قطعه بعدی می پيوندد. اين نشانه قدرت ساختن و پرداختن موسيقی توسط آهنگساز و نوازنگان است. گاهی دانستن اين که چه نتی را نبايد نواخت سودمندتر است.
ملودی زبان فارسی هنوز محور مرکزی برای هارمونی موسيقی سيمينولوژی نيست. اشعاری که سيمين می خواند اگر چه به زبان فارسی هستند ولی در قالب ريتم ها و هارمونی موسيقی جاز اجرا می شوند. استفاده اشعار ايرانی به زبان فارسی هنوز به صورت تزيینی است. اين شيوه کاملا متفاوت با آهنگسازان موسيقی جاز ده 50 - 60 ميلادی است که از ملودی های موسيقی غير آمريکايی به صورت خالص استفاده می کردند و در نتيجه هارمونی می بايست خود را با آنها تطبيق می داد. يکی از بهترين نمونه اين آميختگی ملودی و هارمونی را در کار Gil Evans و Miles Davis در آلبوم Sketches of Spain سال 1959 می توان يافت.
دومين آلبوم گروه سيمينولوژی در سال 2007 به بازار ارائه خواهد شد.

Leon
Friday 18 April 2008, 11:04 AM
Diana Krall


You can see links before reply
Diana Krall

سالهای سال آلبوم های موسیقی یا ترانه های بالای جدول top 10 در انحصار سبک هایی مانند rock، pop و یا شاخه های آنها بود و تنها این سبکها بودند که روی بیلبردها و جداول مقایسه ای با هم برای رسیدن به رتبه اول رقابت میکردند. موسیقی Jazz در عین زیبایی به علت پیچیدگی های خاص خودش نمیتونست مخاطبین زیادی داشته باشه و Jazzist ها تاب و توان رقابت با کسانی چون Santana، Calpton، Waters، و ... را نداشتند. اما در ده سال گذشته هنرمندی وارد عرصه موسیقی Jazz شد که توانست با هنر خودش مخاطبین سایر سبکهای موسیقی رو نیز بخودش جلب کنه. بله اون کسی نبود جز Diana Krall (You can see links before reply). به این قطعه کوچک از ایشان گوش دهید : You can see links before reply قطعه Jazz با صدای Diana Krall (You can see links before reply)، بله همون ترانه زیبا و آشنای and I love her از گروه Beatles (You can see links before reply)اما با حال و هوای Jazz.

Diana توانست برخلاف بسیاری از هنرمندان که هنر را قربانی تعداد مخاطب میکنند و ساخته های خودشون رو اعم از نقاشی، فیلم، موسیقی و ... برطبق سلیقه اکثریت درست میکنند و نه سبکی که در اون کار میکنند، به این مهم دست پیدا کنه و مخاطبین بسیار زیادی برای خودش در سراسر دنیا پیدا کنه. این هنرمند کانادایی که همواره از ارکستر acoustic استفاده میکنه تونسته بصورت پدیده ای جدید در عرصه موسیقی کانادا و دنیا مطرح بشه. کارهای vocal او در سبکهای swing و blues واقعا" شنیدنی هستش. وقتی کارهای vocal این نوازنده توانای پیانوی Jazz رو گوش میکنیم خیلی سریع بیاد سبک خوندن Nat King Cole (You can see links before reply)میفتیم که با صدای گرم و ملایمش گوش آدم رو نوازش میده. به گفته خود Diana یکی از مهمترین خواننده های مورد علاقه او Nat King بوده که ظاهرا" در نحوه خوندن او نیز اثر زیادی گذاشته. شاید اوج توانایی های او در نواختن پیانو و Jazz Vocal رو بشه در کنسرت زنده ای که در پاریس داشت ملاحظه کرد. Diana Krall Live in Paris, November 2001 (You can see links before reply)

او در این کنسرت استعداد خودش در زمینه Jazz Vocal رو به رخ همه خواننده های pop، rock، blues، jazz و ... کشوند و با خواندن ترانه های زیبا و ماندگاری چون :


I Love Being Here With You
Let's Fall in Love
East of the Sun
Fly Me to the Moon

یاد و خاطره بزرگان Jazz Vocal مانند Frank Sinatra ، Peggy Lee و Nat King رو زنده کرد.

او در سال 1964 بدنیا اومد و از 15 سالگی بصورت حرفه پیانو Jazz میزد، بطوریکه در سال 1981 تونست بورس تحصیلی از دانشگاه موسیقی Berklee کسب کنه. سپس روزی در کانادا در کنسرتی دوست قدیمی خودش Ray Brown رو دید که به یک نوازنده حرفه ای کنترباس Jazz تبدیل شده. Ray Brown او رو تشویق میکنه که روی صدای خودش کار کنه و همین اتفاق هم میفته و Diana موفق مشیه که در سال 2000 جایزه بهترین vocalist کانادا و در سال 2001 جایزه بهترین vocalist موسیقی Jazz از آلمان رو نصیب خودش کنه.

به این قطعه که از آخرین آلبوم ایشون هست گوش بدید: You can see links before reply The Girl in the Other Room (You can see links before reply)

harmonytalk.com

Mona
Monday 2 March 2009, 05:44 PM
You can see links before reply

رعنا فرحان، خواننده جاز و بلوز در تهران بدنیا آمد و در رشته گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. پس از آن در نزد استاد بیوک احمری به فراگیری نقاشی ایرانی مشغول شد و پس از سال‌ها تلمذ در گل و بته سازی، طلاکاری، رنگسازی و تعمیر اشیاء لاکی، به درجه استادی رسید. وي در حدود سال 1988 در ۳۱سالگی از ایران راهی آمریکا شد و مقیم نیویورک است.
نقاشی‌های وی در سالهای اخیر در موزۀ بروکلین، سادبیز نیویورک و موزۀ فیلادلفیا به نمایش در آمده‌اند. او در حال حاضر در نیویورک زندگی می‌کند و به تعمیر اشیاء و مبلمان آنتیک، اشتغال دارد که در کنار آن به آهنگسازی و خوانندگی نیز می‌پردازد.



You can see links before reply

رعنا، در آخرین آلبوم خود به نام «باز آمدم» (You can see links before reply) که از اشعار مولانا و حافظ الهام گرفته شده است، سعی کرده که موسیقی جاز و بلوز را با سبکی امروزی با اشعار فارسی ادغام کند. اگر چه حضور عناصر موسیقی غربی در موسیقی معاصر ایرانی چیز جدیدی نیست ولی ترکیب بلوز و جاز با زبان فارسی پدیده‌ تازه‌ای است، که رعنا فرحان با همکاری استیون تاوب (You can see links before reply)، گیتاریست آمریکایی به اجرای آن می‌پردازد.

وبسايت رسمي رعنا فرحان (You can see links before reply)

نمونه اي از نقاشي خانم فرحان (You can see links before reply)

نمونه اي ديگر از نقاشي ايشان (You can see links before reply)

Mona
Monday 2 March 2009, 06:05 PM
رعنا فرحان به زبان جاز شعر فارسی می‌خواند

مصاحبه راديو زمانه (You can see links before reply) با خانم رعنا فرحان
توسط: معصومه ناصري
19 اسفند 1386

__________________________________________________


بعد از ظهر به وقت نیویورک با رعنا فرحان (You can see links before reply) خواننده جازوبلوز ایرانی صحبت کردم اما به وقت ما دیر وقت بود و در پایان یک روز خسته. در حالی‌که صدایش وقت خواندن ترانه تازه‌ای که به زمانه داده هنوز در گوشم پیچیده بود به او تلفن کردم.
خواننده‌های زیادی را می‌شناسم که صدایشان وقت خواندن با وقت حرف زدن فرق می‌کند اما رعنا فرحان وقتی درباره پیتزایی که به خاطر ما ناتمام ماند حرف می‌زد انگار آواز می‌خواند.


ترکیب بلوزوجاز با صدای جاافتادۀ او شنیدن شعرهای کلاسیک فارسی را برای برای شنوندگان فارسی زبان وخارجی شنیدنی‌تر می‌کند.
دوین آلبوم او با نام "باز آمدم (You can see links before reply)" با همکاری ستیون تاوب آهنگسازوگیتاریست امریکايی منتشرشده است.
این دوهنرمند این ماه، آهنگ تازه‌ای به‌نام "صبح بهار" تهیه کرده‌اند که برای اولین بار در جشنواره خودمونی صدای زن از رادیو زمانه پخش می‌شود.


ده دقیقه پیش قبل از آنکه وارد استودیو بشویم، لامپ تحریریه ما خاموش بود و یکی از آهنگ‌های شما درحال پخش بود. بعد وسط همین آهنگ و در تاریکی، چشم‌هایم را که باز کردم، این چهار تلویزیون اتاق خبر را دیدم که هرکدام، یکی از شبکه‌های خبری دنیا را پوشش می‌دهد.
در هرکدام از آنها، یک جنگ و درگیری بود. از بغداد گرفته تا غزه و لبنان و فلسطین. خیلی فاصله است بین آرامش موسیقی شما و جهانی که اینقدر خشن است و هر روز اتفاقات سهمناک در آن می‌افتد. شما چگونه یک خلوت و یک خلاء در دنیای خودت ایجاد می‌کنی که می‌توانی از این همه خشونت فرار کنی و یا فاصله بگیری از آن و ترانه‌ای را بخوانی که آنقدر آدم را دور می‌کند از آن همه فضای آزار دهنده؟

کار آسانی نیست، ولی در این دنیایی که ما زندگی می‌کنیم آنقدر همانطور که گفتید اتفاقات ناگوار هست و دنیای خوبی نداریم و تنها چیزی که من فکر می‌کنم خیلی می‌تواند کمک کند به عدم خشونت در این دنیا، موسیقی و هنر است. در وب سایت من هم شعارم این است: « جاز صلح است». من فکر می‌کنم ما فقط با موسیقی و هنر می‌توانیم فرهنگ‌ها را به هم نزدیک کنیم و آدم‌ها را آرام کنیم و به امید خدا یک روزی این خشونت‌ها کمتر و کمتر شود در دنیا.

همین موسیقی که شما از آن حرف می‌زنید. در جامعه ما، در ایران، گاهی وقت‌ها خودش باعث دردسر می‌شود. می‌دانید که در ایران خواندن زن‌‌‌ها برای مردم ممنوع است و خود شما اگر ایران بودید، نمی‌توانستید بخوانید. این فضای خاص را شما چطور برای خودت ساختی، یعنی فکر می‌کنید به نوعی از آن ممنوعیت‌ها فرار کردید؟

من خیلی دیر به اینجا آمدم. در طول جنگ ایران و عراق من آنجا بودم و بعدها در سال 1989 به اینجا آمدم.

من می‌خواهم که از این کلمه فرار، برداشت اشتباه نشود، منظورم از فرار، فرار از یک‌سری ممنوعیت و چهارچوب‌هایی است که شما را محدود می‌کند.

من تا آنجایی که ایران بودم هم سعی می‌کردم از این چهارچوب‌ها فرار کنم. راه آن هم این است که حتی اگر آنجا هم هستی به موسیقی و هنر بپردازی، زیرزمینی و هرطوری که می‌شود. الان با امکاناتی که وجود دارد، ما به فضای زیادی نیاز نداریم تا موسیقی بسازیم و این امکان را داریم که خودمان ضبط کنیم و در اینترنت پخش کنیم و همه دنیا آن را بشنوند.
موسیقی خیلی‌ها را من از طریق اینترنت می‌شنوم و خیلی از مواقع هم با همدیگر مکاتبه می‌کنیم. خیلی خوشحال می‌شوم که برای من نامه بنویسند. بعضی‌ها عکس‌های خود را، بعضی‌ها نقاشی‌های خود را و موزیک‌های خود را بفرستند و با همدیگر در تماس باشیم.

چطور به این نتیجه می‌رسید وقتی که یک شعر و یا ترانه باید این شکلی خوانده شود یا آن شکلی اجرا شود؟ یک شعر را که می‌بینی، همان موقع که می‌خوانی، روی آهنگ آن هم کار می‌کنی یا با خودت کلنجار می‌روی؟

بستگی دارد. بعضی مواقع خیلی با خودم کلنجار می‌روم و روزها و هفته‌ها کار می‌کنم و بعضی مواقع هم به هیچ جا نمی‌رسم. بعضی مواقع این خیلی زود اتفاق می‌افتد و با همکارم، خیلی زود به نتیجه می‌رسیم. چون ما با همدیگر آهنگ‌ها را می‌نویسیم. هر آهنگی، روال خودش را دارد. و بیشتر فکر می‌کنم احساسی باشد. هرچقدر که آدم قوانین را در هنر یاد می‌گیرد و تجربه می‌کند، در آخر این احساس است که از همه چیز قوی‌تر است. سالیان زیادی طول می‌کشد تا به اینجایی که الان می‌بینی من رسیدم. این همیشه در زندگی من بوده و این پروسه را طی کردم. از بچگی گوش کردم، تماشا کردم، توجه کردم به کارهای بقیه و...

الان به کجا رسیدی؟

الان به همین جایی که می‌بینید.

من می‌دانم که شما کجا هستید. یک تعریفی از آنجایی که خودتان ایستادید به ما بدهید

در موسیقی من الان آهنگ‌های جدیدی با همکاری استیون تاوب که گیتاریست فوق‌العاده‌ای است، ساختم. ما یکسری از اشعار مولانا و حافظ را با موسیقی جاز و بلوز ادغام کردم.

اولین بار یادت می‌آید، کی به فکرت رسید که این کار را با اشعار مولوی و حافظ بکنید؟

بچه‌های دیگری هم دور و بر من بوده‌اند که موزیک کار می‌کرده‌اند. همیشه در این گیرودار بودیم که با اشعار مولانا و به‌طور کلی اشعار فارسی، آهنگ‌هایی با عناصر غربی بسازیم. ولی من هیچ وقت به نظرم راضی نبودم از آن چیزی که بدست می‌آمد.

می‌شود یک نمونه را بگویی که به دلت نمی‌نشست؟

آن را توصیف نمی‌شود کرد و مثل هر هنری می‌ماند. مثلا شما یک نقاشی را که می‌کشید؛ به نظرتان می‌رسد که خب، این خوب نیست. ولی نمی‌توانید توصیف کنید. مثلا در موسیقی، لغت‌ها با موسیقی ترکیب روانی پیدا نمی‌کردند و خب سال‌ها طول کشید که بالاخره من چند سال پیش آهنگی به نام « دعای مطربان» را ساختم که خیلی خیلی مورد توجه قرار گرفت. همه استقبال کردند و همه می‌خواستند که آهنگ‌های فارسی بیشتری بشنوند که باعث شد این آلبوم جدید به اسم « باز آمدم» را بسازم.

آن شعر را مگر چطور خواندی که آنقدر دلنشین از آب درآمد و علاقمند پیدا کرد؟

این یکی از شعرهایی بود که پدر من خیلی به آن علاقه داشت و پدرم خودش شاعر بود و برای ما از بچگی مولوی می‌خواند. و این شعر برای من همیشه یک شعر استثنایی بود. اتفاقا یک روز من داشتم به سر کار می‌رفتم، یک گیتار در آشغال‌ها دیدم، یک گیتار داغون شده. آن را برداشتم و آوردم خانه و آن را تمیز کردم و سیم‌های آن را درست کردم و دو سه تا چیز آن که کم بود، آنها را درست کردم و خلاصه به آن یک زندگی تازه دادم.
چیزی که عجیب است این بود که این گیتار در خانه ما بود. ما یک روز نشسته بودیم با استیون تاوب که همین آهنگ‌ها را با هم می‌سازیم، او گیتار را برداشت و یک ریتم ساده، بلوز داشت می‌زد و کتاب مولانا هم روی میز بود و من همینطوری داشتم نگاه می‌گردم و همینطوری ما این آهنگ را شروع کردیم و این آهنگ ساخته شد.

از اول هم همینطوری خواندی؟...

بله. اتفاقا آن ضبطی را که می‌شنوید، همان ضبط اصلی است که یک روز بعد از اهنگ کردیم. چون بیشتر من سعی می‌کنم که همان حالت واقعی آهنگ را بگذارم بماند.

الان کنار من یک حافظ است و آن را همینطوری باز کردم، یک شعری آمده که می‌گوید:؛ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود. ذهن ایرانی من می‌گوید که من اگر این را به همان شکل سنتی بخواهم بخوانم، یعنی برای خودم هم زمزمه کنم، یک چیزی تو مایه‌های همان کاری می‌شود که شجریان خوانده. با روایت سنتی.
وقتی همین را تو بخواهی تمرین کنی و به آن شکل جاز می‌دهی، چون من فکر می‌کنم که تو فرم آن را عوض می‌کنی،‌ آن نگاه سنتی من را به این شعر عوض می‌کنی در کارهایت. وقتی می‌خواهی این شعر را خودت ورز بدهی و با آن کلنجار بروی، چطور اتفاق می‌افتد؟ چطور درگیر می‌شوی؟

من درگیر نمی‌شوم. من از اول با موسیقی ایرانی هم به آن فکر نمی‌کنم. چون من که موسیقی ایرانی کار نمی‌کنم و نمی‌سازم. ولی توصیف آن مشکل است. این چیزها خیلی احساسی است. مثل این است که بپرسید چطوری می‌شود که وقتی یک شعر را به فارسی می‌گویید، فارسی فکر می‌کنی و یا به هلندی، هلندی فکر می‌کنی؟ می‌بینید، خب بعضی مواقع آدم به زبان موسیقی ایرانی و سنتی فکر می‌کند و بعضی مواقع هم به موسیقی جاز فکر می‌کند.

شما در کارهایت عینک ایرانی من را، عینک سنتی من را می‌شکنی...

کار خوبی است یا بد؟

نتیجه آن که خیلی قشنگ بوده است.

چون می‌گویی می‌شکنی.

نه. هر عینک شکستنی بد نیست. گاهی وقت‌ها خوب است.

نمی‌دانم... شکستن چیزهایی که جلوی ما را می‌گیرد.

دقیقا. این عینک را می‌شکنی وقتی با همین شعر طور دیگری رفتار می‌کنی. منظورم این است که رفتار سنتی و کلیشه‌ای معمول را با آن نمی‌کنی. شما از همان اولی که حافظ را باز می‌کنی، این را جاز می‌بینی یا سنتی می‌بینی؟

هر دو تا را می‌توانم ببینم. من فکر می‌کنم در مورد کسانی هم که موسیقی سنتی کار می‌کنند، معلوم و مشخص نیست. آنها هم باید خیلی فکر کنند که ببینند با این شعر چکار کنند. و این بستگی به آن چیزی دارد که آدم تصمیم بگیرد و انتخاب کند.

همین را شما الان به سبک و سیاق خودت و در ذهن خودت به آن فکر کنی، چطوری به آن فکر می‌کنی؟ همین شعر دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود؟

خب، من اگر بخواهم راجع به آن فکر کنم، یک چیز خاطراتی است. به نظر کمی غم‌انگیز و تامل‌برانگیز است. خیلی چیز سریعی نیست که ریتمیک و اینها، شاید نباشد. باید ببینیم شعرهای بعدی چه می‌گویند چون من الان شعر را جلوی خودم ندارم و متاسفانه آن را حفظ هم نیستم.

باقی ابیات از این بیت اول متاسفانه غمناک‌تر است..

پس هیچی دیگه...

می‌گوید:تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود.

خیلی غمناک نیست. این خیلی رمانتیک است.

می‌گوید: دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت – باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود....قبول کنید که اینجا خون و خونریزی و غمناک است.

مثلا به فارسی اگر فکر کنم، چیز سنتی به ذهنم می‌رسد. با جاز به نوعی دیگر می‌شود. مثلا این را اگر بخواهم بلوز کنم، نمی‌دانم. خب، خیلی جورها می‌شود این را اجرا کرد.

همان جوری که رعنا فرحانی است.

خب، باید بنشینم و روی آن کار بکنم. من همین آهنگ آخر را گوش دادم و دائم آن آهنگ در ذهنم است. می‌دانید، ساز هم خیلی کمک می‌کند. مثلا اگر یک آکورد دیگر فکر کنیم، بگیریم. خب الان ما اینجا به استیونتو احتیاج داریم تا یک مقدار کوردهای مختلف را بزند تا ببینیم از کدام خوشمان می‌آید.

خب، ببینید من اصلا از این خوشم نیامد و آنقدر امتحان می‌کنم تا یکی را انتخاب کنم و از آن خوشم بیاید.

مثل شعر گفتن است؟

بله. دقیقا. خب، من این شعر را پیدا می‌کنم و شاید یک کاری با آن اجرا کردم. خیلی دنبال شعر هستم. اگر شعرهای خوب که به دلتان نشست، برای من بفرستید.

من حافظ را همینطوری باز کردم و این شعر آمد. یعنی درواقع انتخاب خاصی نبود. ولی حافظ یک شعری دارد که شاید به حس و حال صدای شما خیلی بیاید. می‌گوید؛ گر تیغ بارد در کوی آن ماه – گردن نهادیم الحکم لله و بعد در بیتی دیگر از همین شعر می‌گوید؛ من رند و عاشق وآنگاه توبه استغفرالله استغفرالله.

خب یک چیز دیگر هم هست. من به صدای لغت‌ها هم خیلی اهمیت می‌دهم که مثلا صدای آنها قشنگ باشد. مثلا صبح بهار، صدایش قشنگ‌تر است تا مثلا گل امید. گل یک طرف و امید، ببینید کلمه قشنگی است ولی برای آواز خواندن ممکن است خیلی چیزی به‌دست آدم ندهد.

انگار آدم با صبح بهار همه کاری می‌تواند بکند.

صبح بهار، به نظرم در دهان و حنجره آدم سر می‌خورد. ولی گل امید، مثل توپ پینگ پنگ در دهان آدم بالا و پایین می‌رود.

بله. مگر اینکه بخواهید یک چیز ریتمیک درست کنید. که آن وقت ممکن است با صبح بهار خیلی میانه شما خوب نباشد. صبح بهار یک‌جا نمی‌ایستد و می‌خواهد ادامه پیدا کند. مثلا استغفرالله، خیلی مشکل است و این همه سر و صدا دارد.

مگر اینکه الان به ذهنم رسید، یک موسیقی طنزآمیز به آن بدهد.

من فکر کنم خود حافظ هم موقعی که این شعر را گفته، یک کمی شوخی کرده باشد.

بله. یک نوع شوخی توی این شعر هست.

بله می‌گوید من رند و عاشقم؛ بعد یک آدمی که مثل من رند و عاشق است، آن وقت توبه کند. استغفرالله.

این کاملا یک رنگ‌های دیگری به ما می‌دهد که با آن کار کنیم. همان حالت مزاحی که در آن است.

آخرش ولی یک مصرع نخواندید.

اگر ساده بود که الان من 25 تا سی دی داشتم. این همه سال طول نمی‌کشید که این آهنگ‌ها را بسازیم.

چرا خیلی‌ها فکر می‌کنند که خیلی سخت نیست و می‌شود راحت خواند؟ همه ایرانی‌ها معتقدند یک چند دانگ صدا دارند.

درست است همه چند دانگ دارند. هر کسی می‌تواند موسیقی بزند و آواز بخواند. اگر این کار را همه بکنند، خیلی دنیای خوبی می‌شود. همان جنگ و خشونت که صحبت آن را می‌کردید، آنقدر به آن پر و بال داده نمی‌شد.

فکر می‌کنم که هرکس صدای شما را بشنود، قطعا تصمیم می‌گیرد که بی‌خیال دعوا بشود و چشم‌هایش را ببندد.

خب، این من را خیلی خوشحال می‌کند. مثل اینکه موفق شدم در این مورد.

شما از جنگ می‌توانید جلوگیری کنید.

دیگر از این بهتر نمی‌شود.

sali444
Saturday 6 March 2010, 11:00 AM
اين هم يه آهنگ عالي از miles Davis

You can see links before reply

fred123
Monday 26 April 2010, 07:14 PM
سلام
اساتید گرام اگر آلبومی از Herbie Hancock داشتند منت گذاشته برای دانلود بگذارند ممنون میشوم.

RAMSIS
Thursday 12 August 2010, 05:21 PM
سلام دوست عزیز. من یک آهنگ از Herbie Hancock برای دانلود گذاشتم. اگه دوست داشتی مابقی آلبوم هم تقدیم میکنم.
You can see links before reply

fred123
Thursday 12 August 2010, 07:45 PM
دوست گرامي
رامسيس عزيز مرسي از لطفي که کردي اگر آلبوم هم آپلود بفرماييد بسيار ممنون خواهم شد. فقط بفرماييد چطور جبران کنم.
با احترام fred

RAMSIS
Thursday 12 August 2010, 10:18 PM
سلام fred. کار خاصی انجام ندادم. خوشحالم که مورد پسند واقع شده. حتما آلبوم اپلود میکنم که استفاده کنی.

RAMSIS
Friday 13 August 2010, 01:44 AM
FRED عزیز. اهنگ اول از این آلبوم قبلا دانلود کرده بودی. بقیه آلبوم آپلود کردم. هر آهنگ به صورت فایل جداست. این کارو کردم که اگه از البوم خوشت نیومد همهء اهنگارو دانلود نکنی.
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply
You can see links before reply

RAMSIS
Friday 17 September 2010, 10:28 PM
You can see links before reply

piano4all
Tuesday 6 September 2011, 11:08 AM
پدیده های دنیای جز







You can see links before reply


Jazz سبکی از موسیقی است که ریشه در تفکر روحانی، موسیقی بلوز و البته Ragtime دارد. در یک بیان ساده موسیقی جاز، هنر بداهه نوازی مطابق با سبک و روحیات مختص هر نوازنده است. در واقع برخلاف موسیقی کلاسییک، نحوه اجرا و القای خصوصیات روحی نوازنده در ملودی آنقدر تاثیر پذیر است که اگر شنونده ای اجرای نسخه دوک الینگتون (Duke Ellington) از یک موسیقی مشخص را می پسندد، باید حتمآ همان نسخه را گوش کند، چرا که ممکن است نسخه ای از همان موسیقی را که دیگری اجرا کرده است به هیچ وجه نپسندد.

یک نوازنده جاز، در اجرای یک آهنگ همواره تلاش می کند که سبک کارش را نمایان سازد، حتی اگر شنونده را تحت تاثیرقرار ندهد. بنابراین هر نوازنده جاز با نام و سبک منحصر به فرد خود، نقشی را در ساختن طیف گسترده این سبک از موسیقی ایفا می کند. برخی از این افراد آنچنان نوآوری هایی در سبک موسیقی Jazz پدید می آورند که به آنها پدیده های دنیای جاز گفته می شود.

همانطور که بسیاری از شما می دانید، تاریخ پیدایش موسیقی جاز به شهر نیو اورلئان باز می گردد. جو کینگ الیور (Joe King Oliver) سرپرست یک گروه جاز حرفه ای و نوازنده ترومپت در این شهر بود. پس از اینکه به دلیل خشونت ملوانان نیروی دریایی در نیورلئان اجرای موسیقی جاز در آنجا ممنوع شد، تصمیم گرفت تا با گروهش به شیکاگو نقل مکان کند و در آنجا به کار مشغول شود.

گروه او (Dixieland) در شیکاگو به خوبی مورد استقبال قرار گرفت و به سرعت مشهور شد. در واقع موفقیت او به اندازه ای بود که برای آوردن تعداد نوازندگان بیشتر و بزرگ کردن گروه به نیو اورلئان بازگشت؛ یکی از این نوازندگان لوییس آرمسترانگ (Louis Armestrong) جوان بود.


لوییس آرمسترانگ یکی از خلاق ترین تک نوازان ترومپت تاریخ موسیقی جاز است. موسیقی او نمایانگر انرژی و قدرتی بود که شنوندگان را مجذوب خود می کرد. او برای مدت کوتاهی با کینگ الیورنواخت و پس از مدتی برای خود گروهی پنج نفره به نام The Hot Five تشکیل داد. البته بعد ها با اضافه شدن دو نفر دیگر به گروه، بالاجبار نام گروه به The Hot Seven تغییر یافت.

آرمسترانگ کسی بود که شیوه نواختن به سبک Dixieland، یعنی پرداختن سه ساز به اجرای یکسان ملودی های بالا و پایین رونده و سپس بداهه نوازی تنها توسط یک ساز را کنار گذاشت، با وجود اینکه این ساز تکنواز عمومآ ترمپت خود او بود.



You can see links before reply


Piano : Teddy Wilson, Clarinet : Benny Goodman , Drums : Gene Krupa


لویی آرمسترانگ چهره ای بسیار سرشناس بود که شهرت جهانی اش را بیشتر به دلیل ابداع در نحوه خواندن ملودی با هجاهایی بی معنا که Jazz Scat نامیده می شد، بدست آورد. او این سبک خواندن را از تقلید نحوه نوازندگی ترومپت پایه ریزی کرد.


بنی گودمن (Benny Goodman) از دیگر پدیده های موسیقی Jazz بود. یک نوازنده تمام عیار کلارینت و رهبر ارکستر که توانست لقب سلطان سوئینگ (King of Swing) را به خود اختصاص دهد.

Swing سبک خاصی از موسیقی جاز است که ریتم آن با وجود مقطع بودن به راحتی توانایی ایجاد انگیزه برای حرکت و رقص در شنونده را ایجاد می کند. این خصوصیت به گودمن امکان اجراهای زنده و طولانی تری را در سالن های رقص می داد. هر چند این سبک اجرا با نواختن برای حاضرین در حالت نشسته که تا پیش از این میان گروه های جاز رایج بود کاملا متفاوت بود.

حضور انبوه جمعیت در کنسرت های Goodman و موفقیت بدست آمده باعث شد او با پیانیست بسیار مشهور معاصر تدی ویلسون (Teddy Wilson) یک گروه جاز تشکیل دهد.

Benny Goodma - Let's dance

اثر متقابل کلارینت Goodman و پیانوی Wilson کار جدیدی در موسیقی سبک جاز بود و باعث معروفیت هر دوی آنان شد. این دو نفر اولین گروهی بودند که بعنوان دو حرفه ای موسیقی جاز ترکیبی را در آمریکا پایه ریزی کردند. این سبک جدید موسیقی به حدی مورد استقبال عموم قرار گرفت که دولت آمریکا مسئولیت و هزینه فرستادن آنها به یک تور در سراسر اتحاد جماهیر شوری را تقبل کرد.

تا آن زمان موسیقی جاز عمدتا به صورت بداهه اجرا می شد، به این معنا که از ملودی هایی پایه ای برای بسط و گسترش موسیقی استفاده می کردند و این تنها مهارت نوازندگان بود که در موسیقی اجرا شده اعجاز می آفرید.

در ابتدا نوازندگان مشهور جاز برای اجرا از توانایی های ذاتی خود بهره می جستند. اما با محبوب شدن موسیقی جاز در بین مردم، نوازندگان متوسط برای تقلید از سبک بزرگان ، به نت نیاز داشتند. تا آن زمان بسیاری از نوازندگان جاز بدون نت و از طریق شنیداری می نواختند. در این مرحله بود که آهنگسازان موسیقی جاز به تکاپو افتادند، آنها باید ماهیت موسیقی را درک کرده و آن را به صورت نت پیاده می کردند.

piano4all
Tuesday 6 September 2011, 11:08 AM
بزرگترین شخصیت Jazz سال 1983 اولین حضور حرفه ای



اولین حضور حرفه ای او در سن سیزده سالگی در فستیوال سالیانه جز در یکی از شهرهای فرانسه بود. در آن سال کلارک تری (Clark Terry) نوازنده ترومپت نیاز به همکاری یک نوازنده پیانو داشت. پتروسیانی در این باره گفته است:

"برای نوازندگی پیانو مرا معرفی کردند، وقتی نزد کلارک رفتم، او فکر کرد من کودکی بیش نیستم که تنها برای شوخی با او مرا آنجا فرستادند. او با حالت تمسخر سازش را برداشت و شروع به نواختن کرد، من نیز گفتم؛ بیا بلوز بنوازیم، پس از اینکه یک دقیقه نواختم او مرا در آغوش کشید."

هر چند پتروسیانی قادر نبود به تنهایی برای اجراها به روی صحنه برود، اما انگشتان بلند و بسیار قوی داشت. زمانی که به سفر می رفت وسیله ای را که خانواده اش برای او ساخته بودند، به همراه می برد و به پایش وصل می کرد تا بتواند با پدال های ساز کار کند.

پتروسیانی در کلیه فستیوال های موسیقی فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی شرکت می جست. در سن 16 سالگی به پاریس نقل مکان کرد و در سال 1980 اولین آلبوم خود را با عنوان "Flash" با همکاری برادرش لوئیس منتشر نمود. در آن زمان او به عنوان یک ستاره، تور کنسرتی برای اجرای دوئت با نوازنده ساکسفون آلتو، لی کونیتز (Lee Konitz)، در کشور فرانسه برگزار نمود.

در آن زمان پاریس مقر چهره های جوان و برجسته موسیقی جز بود. پتروسیانی از جوی که بر جوانان شهر حاکم شده بود، چندان راضی نبود و در سن 18 سالگی در حالیکه حتی برای پرداخت هزینه بلیط هواپیما پول کافی نداشت پاریس را یه قصد نیویورک ترک کرد.

هنگامی که از کار در نیویورک پول کافی بدست آورد، به کالیفرنیا رفت و در آنجا با همسر مکزیکی اش ارلیندا (Erlinda) ملاقات کرد. در همان جا بود که با چارلز لوید (Charles Lloyd) نوازنده ساکسفون روبرو شد که با دیدن پتروسیانی پس از پانزده سال وقفه مجددا شروع به کار می نمود.

پتروسیانی در این باره می گوید: "با یکی از دوستانم که نوازنده درام بود به منزل لوید رفتم، تا آن روز او را که مایل بود در کنارش بنوازم، نمی شناختم."

به دنبال این آشنایی، دو نوازنده به مدت دو سال در سراسر جهان به برگزاری کنسرت های متعدد پرداختند. ماحصل حضور آنها در فستیوال جز Montreux انتشار آلبومی بود که در سال 1982 جایزه Prix d'Excellence را برای آنان به ارمغان آورد.



You can see links before reply



ورود به سالن برای اجرای کنسرت



بزرگترین شخصیت جز سال 1983



در سال 1983 نشریه لوس آنجلس تایمز، پتروسیانی را به عنوان بزرگترین شخصیت Jazz سال برگزید. انجمن فرهنگی دولت ایتالیا نیز او را "بهترین نوازنده جز اروپایی" معرفی کرد. کشور فرانسه جایزه معتبر Prix Django Reinhardt را به پتروسیانی اعطا نمود. در سال 1984 آلبوم انفرادی "100 Hearts" او جایزه جشنواره همتای فرانسوی گرمی یعنی Grand Prix du Disque - Prix Boris Vian را به خود اختصاص داد.


پتروسیانی با نوازندگان برجسته بسیاری چون فردریک هوبارد (Freddie Hubbard) نوازنده ترومپت، جیم هال (Jim Hall) و جان ابرکرومبای (John Abercrombie) نوازنده گیتار همکاری داشته است.

عشق پتروسیانی به دوک الینگتون (Duke Ellington) سالهای سال ادامه داشت و طی سالهای 1989 تا 1992 تک نوازی های او به شدت تحت تاثیر تکنیک های نوازندگی بیل ایونس بود.



به نبوغ اعتقادی ندارم


او اظهار می داشت : "به نبوغ اعتقادی ندارم به نظر من تلاش و کوشش مهم ترین رمز موفقیت است. از زمان کودکی می دانستم که چه کاری را باید انجام دهم و برای آن تلاش بسیار کردم. کارهای زیادی را به انجام رساندم، آلبوم های متعددی را منتشر کردم و با نوازندگان بسیاری همکاری نمودم. هنوز هم کارهای بسیاری برای انجام دادن پیش رو دارم، برای من صحبت در مورد خودم و اتفاقات نه چندان خوشایندی که برایم رخ داده، کار آسانی نیست. تصمیم دارم در سن هفتاد و پنج سالگی، در بستر مرگ زندگینامه ام را به رشته تحریر در آورم. برخی اوقات می اندیشم، کسی آن بالا هست که مرا از یک انسان عادی بودن نجات داده است."

اما او هرگز به سن 75 سالگی نرسید و در پنجم ژانویه سال 1999 در سن 37 سالگی در شهر نیویورک بر اثر بیماری زندگی را بدرود گفت

piano4all
Tuesday 6 September 2011, 11:09 AM
You can see links before reply



"به عقیده من باید زندگی را به خوشی گذراند، هرگز اجازه نمی دهم چیزی مرا از انجام کاری که دوست دارم باز دارد."


چنین طرز فکری ممکن است در وهله اول کاملا طبیعی به نظر برسد، اما زمانی که متوجه می شویم فردی چون میشل پتروسیانی (Michel Petrucciani) با حدود 90 سانتیمتر قد و 29 کیلوگرم وزن چنین دیدی به زندگی دارد، ممکن است کمی جاه طلبانه به نظر برسد.

اما واقعیت این است که پتروسیانی هیچگاه در جستجوی جایگاه والاتری در زندگی خود نبوده، چه در غیر اینصورت او می توانست ساز مناسب تری به جای پیانو مانند آکاردئون را با توجه به فیزیک بدنی خود انتخاب نماید.

بنابراین با این اوصاف شاید بتوان گفت که با مرگ او دنیای موسیقی یکی از بزرگترین و قدرتمندترین نوازندگان پیانو جز (Jazz) طی دو دهه اخیر را از دست داد.

از نکات مهم شخصیت پتروسیانی این بود که به هنگام نوازندگی بر نقص فیزیکی اش غلبه می کرد، او از کلیه مهارت های نوازندگان بزرگ برخوردار بود. در کار با فواصل کیبورد هیچ مشکلی نداشت و علیرغم پاهای کوچک و نحیفش به آسانی از پدال های - بالا آورده شده - ساز استفاده می نمود.

پتروسیانی به شدت احساساتی و برون گرا بود، مهارت و تسلط او در تک نوازی ها هرگونه احساس ترحم را از شنودگان دور می کرد، احساسی که مطمئنا شخصیتی توانمندی چون او هرگز در جستجویش نبود.

از طرف دیگر نیز حاضرین در کنسرت نمی توانستند نوازنده ای را که به طرزی غیر معمول مقابل پیانو قرار می گرفت و به محض اینکه نوازندگی را آغاز می نمود، سرش درست مانند سیبی که در اقیانوسی پرتاب شده باشد به حرکت در می آمد به دید یک نوازنده سالم بنگرند.

او انسانی بود که در مقابل بیماری که نهایتا نیز او را به کام مرگ کشاند، لحظه ای تسلیم نشد و همواره در مقابل تماشاگرانی که برای تحسین هنر نوازندگی اش نزد او می آمدند، فاتحانه ایستاد.



You can see links before reply



اجرای فستیوال جز 1998 در شهر رم



خانواده ای علاقمند به موسیقی

پدرش، آنتونی پتروسیانی نوازنده گیتار جز بود او مادرزادی به بیماری پوکی استخوان مبتلا بود و در دوران حیاتش بارها و بارها از شکستگی استخوان ها رنج می برد. والدینش اهل موسیقی بودند و او از اوان کودکی با موسیقی جز آشنایی داشت و به محض اینکه به سن صحبت کردن رسید، قادر بود تک نوازی های وس مونجگومری (Wes Montgomery) را زمزمه کند.


به عنوان سرگرمی در خانه در کنار دو برادراش فیلیپ و لوئیس، که هر دو در آینده نوازنده گیتار شدند، با یک ست درام اسباب بازی به نوازندگی می پرداخت. میشل اولین بار در سن چهار سالگی با دیدن کنسرت پیانوی دوک الینگنون (Duke Ellington) از تلویزیون، تصمیم به نوازندگی پیانو گرفت. پس از آن پدر میشل برایش یک پیانو اسباب بازی خرید اما او که از ناتوانی جسمی خسته و مایوس بود، با چکش آن را خرد کرد و گفت: "این آن صدایی نبود که من از تلویزیون شنیدم."

در پی این ماجرا پدر میشل که در یک پایگاه نظامی به کار مشغول بود، پیانوی اسقاطی را که از وسایل به جا مانده سربازان انگلیسی بود برای او به خانه آورد. میشل بعدها در این باره اظهار داشت: "هرچند این ساز وسیله تفریح سربازان بود و چندان سالم باقی نمانده بود اما صدایش واقعی بود."

او در در سن هفت سالگی با همین ساز نوازندگی پیانو را فرا گرفت و پدرش ساز مناسب تری برای او خریداری کرد. پتروسیانی خود در این باره می گوید:

"در نوجوانی فکر می کردم کیبورد پیانو شبیه به داندانهایی است که مدام به من می خندند و از همان زمان تصمیم گرفتم به اندازه ای قوی باشم که پیانو در مقابلم احساس حقارت کند. این کار نیاز به تلاش بسیاری داشت. در آن زمان از پیانو برای اجراهای کلاسیک استفاده می شد نه Jazz. اساتید پیانو نیز در چارچوب های مشخص تکنیک های نوازندگی را می آموختند. قلمرو کلاسیک برای ذائقه موسیقیایی من چندان مناسب نبود."

او می افزاید: "ولین باری که نوازندگی آرتور روبنشتاین (Arthur Rubenstein) را دیدم انگشتانش به قدری سریع روی ساز حرکت می کردند که مرا به یاد کارتون باگز بانی انداختند. در آن زمان با خود گفتم من هیچگاه نمی توانم به این خوبی ساز بزنم. همین اتفاق سبب شد که به موسیقی احساسی تر جز روی آوردم."

او در سن ده سالگی به شدت تحت تاثیر سبک نوازندگی بیل ایونس (Bill Evans) بود، شخصیت هنری اولیه پتروسیانی با الهام از این نوازنده شکل گرفت. او علاقه اش به آثار بزرگانی چون باخ، دبوسی، راول، موزار و بارتوک را در تمام عمر حفظ کرد.

FMETAL
Saturday 20 July 2013, 06:13 PM
به علت عدم فعالیت بمدت حدود ۶ سال، این تاپیک بسته میشود.

FMETAL
Saturday 20 July 2013, 07:34 PM
به علت عدم فعالیت از ۶ سال پیش تا کنون، این تاپیک بسته میشود.

FMETAL
Sunday 21 July 2013, 08:39 AM
آرشیو معرفی‌ هنرمندان Jazz و Blues