PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موسیقی آذربایجان



shahparak
Friday 22 November 2013, 03:25 PM
سلام دوستان مخصوصا دوستان آذری انجمن
تصمیم دارم اینجا به معرفی موسیقی پربار وزیبای آذربایجان بپردازم امیدوارم که دوستان آذری دراین امربنده رویاری بفرماین ازشما سپاسگزارم

- - - Updated - - -

راز ترانه محبوب ساری گلینساری گلین یعنی عروس زرد یا عروس موطلایی که در افسانه*های آذربایجان اشاره به خورشید است، یکی از تصنیف*های فولکلور آذربایجان است. براساس این افسانه،خورشید در سه هزارمین سال خلقت دزدیده می شود. تلاش برای آزادی خورشید و حسرت آن در موسیقی آذربایجانی ماتریالیزه شده است. برای ساری گلین در آذربایجان رقص زیبایی وجود دارد که حرکات آن حس تمنا و خواستن را در انسان زنده می کند. دستها به سمت آسمان باز می شود و با ملودی نرم ۴/۳ حرکات پا و دست انجام می شود.

یافته های باستان شناختی در سال ۱۳۷۶ از منطقه سؤنگؤن در شهرستان ورزقان، استان آذربایجان شرقی، قدمت این رقص باستانی را به هزاره های قبل از میلاد می برد. بنا به تفسیر محقق برجسته اساطیر و هنر آذربایجان، میرعلی سیدسلامت، این رقص مراسم آزاد کردن خورشید از اسارت است (سیدسلامت ۱۳۸۲). همچنانکه در تصویر سنگ نگاره دیده می شود، انسانی در سمت چپ دستی بر شانه به نشانه ایثار و اهریمنی در سمت راست خورشید اسیر را در دست دارد. رقص ساری گلین، رقص مبارزه برای رهایی خورشیدی است که اهریمن آن را به اسارت برده است. انسانی که برای رهایی آن آمده، چنان شیفته خورشید است که حاضر به فدای جان خویش در راه رهایی آن است.

هنر آذربایجان در انواع خود این اندیشه رهایی بخشی به دیگری را بازنمود می سازد: هنر صخره ای با نگاره رقص ساری گلین، هنر موسیقی با آهنگ ساری گلین، هنر رقص با رقص ساری گلین، هنر گلیم بافی با طرح های خورشید اسیر.

بنابراین می توان گفت هنر آذربایجان، هنر رهایی بخش است. آزادی نتیجه این هنر رهایی بخش است. آزادیی که خود مبنای کنش هنری است. ترانه ای مردمی که بر ساکنین منطقه آذربایجان تداعی گر هنر رهایی بخشی است که از ایثار به رهایی می انجامد.

آهنگ و موسیقی ساری گلین سالهای سال سینه به سینه به ما رسیده و ساری گلین از تصنیف های فولکولور آذربایجان محسوب می شود. خواننده های بسیاری این آهنگ و شعر را خوانده اند و به آن افتخار می کنند، از آن جمله می توان به قدیر رستمف اشاره کرد.
ساری گلین

ساچین اوجون هؤرمزلر، گولو سولو (قونچا) درمزلر ... ساری گلین
بوسئودا نه سئودادیر؟ سنی منه وئرمزلر ...
نئیلیم آمان، آمان ... نئیلیم آمان، آمان ... ساری گلین

بو دره نین اوزونو، چوبان قایتار قوزونو ... قوزونو ...
نة اوْلا بیر گون گؤرم، نازلی یاریمین، اوزونو ...
نئیلیم آمان، آمان ... نئیلیم آمان، آمان ... ساری گلین

عاشیق ائللر آیریسی، شانا تئللر آیریسی ... ساری گلین
بیر گونونه دؤزمزدیم، اوْلدوم ایللر آیریسی ...
نئیلیم آمان، آمان ... نئیلیم آمان، آمان ... ساری گلین

********************************************
ترجمه فارسی ساری گلین

سر گیسوها را نمی بافند
غنچه گل را نمی چینند
این چه حکمتی است
که تورا به من نمی دهند
*ای چوپان گوسفندها را در طول دره
باز گردان ای خورشید من
چه می شود روزی من صورت یارم را ببینم
چه کار کنم ساری گلین *
عاشقی را که از معشوقش جدا کنند
مثل این است که با شانه موها را از فرق باز کنند
من که نمی توانستم یک روز دوری یارم را تحمل کنم
سال ها از او دور ماندم
چه کار کنم ساری گلین

*******

همچنین حسین علیزاده نوازنده مشهور تار در آخرین آلبوم خود به نام به تماشای آبهای سفید (با نام انگلیسی Endless Vision) این قطعه را همراه با ژیوان گاسپاریان اجرا کرده که در آن ایلقار مرادوف همراه با افسانه رسایی شعر آن را می خوانند. البته در ادامه قطعه ژیوان گاسپاریان آن را به زبان ارمنی و سپس به زبان فارسی شعری با همین موسیقی خوانده می شود. توصیه می کنم حتماً به ساری گلین در آلبوم حسن علیزاده گوش کنید. مطمئنم شما هم به اندازه من لذت خواهید برد.

بودرنین، اوزونو، چوبان قایتار، قوزونو، ساری گلین
نه اولا بیرگون، گورم، اوزیاریمین، اوزونو ، آخ
نئنیم آمان، آمان ... نئنیم آمان، آمان، ساری گلین

گل سرخ کاشتم خار روئید، عشق من دریغا، ای دریغا…
دختر کوهستان، دختر زیبا، غزال زیبا، رفت و یار دگر گرفت
مادرت بمرد، دختر کوهستان دختر زیبا، دختر مارال غزال زیبا، رفت و یار دگر گرفت
مادرت بمیرد، دریغا ای دختر کوهستان، دردت به جانم، دریغا چه کنم

دامن کشان، ساقی می خواران، از کنار یاران، مست و گیسوافشان، می گریزد
بر جام می، از شرنگ دوری، بر غم مهجوری، چون شرابی جوشان، می بریزد
دارم قلبی ، لرزان ز رهش ، دیده شده نگران
ساقی می خواران، از کنار یاران، مست و گیسوافشان، می گریزد …

دانلود اهنگ ساری گلین :حسین علیزاده + ژیوان گاسپاریان (به سه زبان آذری - ارمنی - فارسی )

You can see links before reply

faramarzlotfy
Friday 22 November 2013, 11:31 PM
ممنون از توجهتون به موسیقی آذربایجان

shahparak
Saturday 23 November 2013, 12:01 AM
- - - Updated - - -

اجرای زیبا از مسابقات موغام آذربایجان برای تمام دوستان آذری عزیز

You can see links before reply



حجم : 325.40 MB





رمز عبور :musiciranian۱.blogfa.com




لطفا رمز عبور را بجای کپی ، تایپ تمائید.

shahparak
Saturday 23 November 2013, 07:47 PM
لغات و اصطلاحات موسیقی استان آذربایجان

کوی (موسیقی)، ییر (آواز)، قوشوق (شعر)، باغدا (تصنیف)، های (آهنگ)…. - مئهران باهارلی

در زبان ترکی در گذشته و امروز برای نامیدن موسیقی سه کلمه “کوی Küy “، “موسیقی Musiqi ” و “موزیک Müzik ” بکار رفته است. هر کدام از این کلمات مرحله و دوره ای تقریبا یک هزار ساله از تاریخ پیدایش، رشد، تغییر، تحول و تکامل موسیقی ترکی را نمایندگی می کنند. “کوی Küy ” بیشتر به موسیقی مودال، “موسیقی Musiqi ” به موسیقی مقامی و “موزیک Müzik ” به موسیقی تونال دلالت دارد. همچنین “کوی Küy ” نماد پیوستگی و وابستگی به فرهنگ باستان و ملی ترکی، “موسیقی Musiqi ” نماد تاریخ اسلامی و “موزیک Müzik ” نماد رویکرد ملت ترک به غرب و مدرنیته می باشد.

در زبان ترکی برای نامیدن آهنگ و ترانه عمدتا سه کلمه “ماهنی Mahnı “، “تورکو Türkü ” و “شارکی Şarkı ” بکار می روند. هر دو کلمه “ماهنی Mahnı ” (در آزربایجان، از ریشه “معنی”) و “شارکی Şarkı ” (در ترکیه، محرف شرقی) کلماتی عربی اند. “تورکو Türkü ” نیز که به معنی ترانه و آهنگ فولکلوریک است، از علاوه کردن پسوند نسبیت عربی “یi ” به کلمه “ترک Türk ” و تلفظ کلمه حاصل ترکی بر اساس قانون هماهنگی اصوات ترکی بدست آمده است. خود کلمه موسیقی هم، کلمه ای عربی-سریانی-یونانی است. کلمات میزقان Mızqan و میزقانچیلیق Mızqançılıq که در لهجه های آزربایجانی بکار می روند نیز از همین ریشه اند.

از شواهد بسیار مهم تمدن و مدنیت ترکی، فرهنگ موسیقیائی این ملت است. درهم بودن معانی کلماتی مانند کوی، ییر و قوشماق در تورکی قدیم، نشان از ارتباط نزدیک شعر و موسیقی و آواز در فرهنگ تورکی است. به واقع دو فرهنگ موسیقیائی و فرهنگ زبانی در ارتباطی متقابل باهم بوده متمم یکدیگر بوده و ترمینولوژی موسیقی، فصل مشترک این دو فرهنگ است. در قرون گذشته موسیقی و ترمینولوژی موسیقی ترک بویژه در نزد نخبگان و به موازات زبان ترکی خاص این دسته از جمله ادبیات موسوم به دیوانی، بشدت تحت تاثیر زبان و فرهنگ فارسی قرار گرفته است. نمونه بارز این تاثیرپذیری یکطرفه اما همه جانبه، موسیقی موسوم به موغامی در آزربایجان است. وفور کلمات و تعبیرات فارسی در فرهنگ موسیقیائی ترکی و آزربایجان و کلا در زبان ترکی هم در شمال و هم در جنوب به آن چنان ابعادی رسیده است که هویت و تشخص زبان ترکی را در معرض خطر قرار داده است. و این در حالی است که برای بسیاری از این کلمات و تعبیرات مهاجم و خارجی فارسی، در زبان ترکی معادلهای دقیق و رسائی موجودند. به همه حال این وضعیت ناخوشایند می باید متوقف و اصلاح شود.

در همین رابطه در زیر نخست در باره چند بن اساسی تورکی (کوی، های، ییر، قوشوق، بییی،…) توضیحات مختصری داده شده و پس از آن لیست کوتاهی از واژگان تورکی مربوط به فرهنگ موسیقیائی داده می شود:

کوی KÜY : موسیقی

کلمه “کوی Küy ” در تورکی قدیم به معنی موسیقی بوده، بیش از ١٢٠٠ سال بی انقطاع در زبان تورکی بکار رفته است. در لهجه ها و منابع تاریخی زبان تورکی؛ کوی، کو، کوگ، کٶغ، کوغ، کوو (Göğ, Gök, Göy, Gü, Güğ, Gük, Güv, Köğ, Kök, Köy, Kü, Küğ, Küg, Kük, Küy) به معانی موسیقی کلامی با آلات، عموما هر نوع صدا، شهرت و آوازه، خبر، (دیوان لغات ترک)، عروض شعر، آواز، معیار آواز (بو ییر نه کٶغ اوزه اول؟ Bu yır nə köğ üzə ol - وزن این شعر، مقام این آهنگ چیست؟)، صعود و نزول صدا در هنگام آوازخوانی (ار کٶغله ندی Ər köğləndi - مرد با بالا بردن و پائین آوردن صدایش آواز خواند) است. مصادر این کلمه که برخی آنرا اصلا چینی دانسته اند “کٶغله نمک Köğlənmək ، کویله نمک Küylənmək ” و “کویه مک Küyəmək ” (مانند اویون Oyun –اویناماق Oynamaq ، بوشBoş –بوشاماق Boşamaq ، آدAd –آداماق Adamaq ، قانQan –قاناماق Qanamaq ، ییر Yır –ییراماق Yıramaq ) می باشند. از همین ریشه است در تورکی قدیم “کولوگ Külüg ” (مشهور، معروف)، “کوکه مک Kükəmək ” (مشهور شدن)؛ و در ترکی جدید “کوکره مک Kükrəmək ” (غرش شیر)، “کوکره ییش Kükrəyiş “، “کوکره شمک Kükrəşmək “، “کولو Küylü” (موسیقی دار).

کلمه کوی در بسیاری از زبان و لهجه های تورکی معاصر مانند ازبکی، تاتاری، باشقیردی، قاراچای بالکار (مالکار)، قوموق، قزاقی و چوواشی هنوز به معانی ای مانند صدا، موسیقی، مقام، آهنگ، ترانه و ملودی، آثاری زیبائی که با سازهای مردمی نواخته می شود بکار میرود. در ازبکی کویله مکKüyləmək به معنی آواز خواندن، آهنگ خواندن و ترنم کردن است. فرم چوواشی کلمه کوی در تورکی عمومی، که وه Keveبه معنی ملودی و آهنگ است.

در جمهوری مدرن ترکیه به هنگام جستجو برای یافتن معادلی برای کلمه سامی-یونانی “موسیقی”، با کلمه تورکی باستانی “کوی” که در نواحی آزربایجانی شرق این کشور بسیار رایج است مواجه شدند. در ناحیه آزربایجانی ترکیه، در منطقه بایبورد مصدر گویومک Güyümək (صدا کردن)، و در منطقه اییدیر گٶی چیخارتما Göy Çıxartma (خواندن ترانه و آواز)، کوییس Küyis (آواز، فریاد، گریستن با صدای بلند، سروصدا کردن، فریاد برآوردن، صدا کردن در ریزه، ایکیزدره، تیرابزون، آرده شه ن، اوف)، کوییس ائتمک Küyis etmək (فریاد، ندا)، کوییشمه Küyişmə (فریاد کردن در هیجان زدگی)، کوی باسماغی Küy basmağı (متقابلا سر و صدا راه انداختن)، کوی دوشمک Küy düşmək (فریاد زدن از سر هیجان)، کوی سالماقKüy salmaq (فریاد بر آوردن، داد و فریاد کردن، سروصدا در آوردن. در شالپازاری و ترکی آزربایجانی) است. در لهجه ها و زبان محاوره ای امروزی ترکی آزربایجان کوی Küy به تنهایی و یا در ترکیب سس-کوی با تغییر معنی همچنین به معنی هیاهو، سروصدا، جار و جنجال، هیاهوی دعوا، فریاد کسانی که در حال نزاعند است.

عده ای کلمات “کٶک Kök ” در زبان تورکی به معنی پرده موسیقی و آکورد (کوکله مکKökləmək به معنی آکورد کردن ساز است)، کووس Kuus –کوس Kus (آلت ضرب نظامی از پوست گرگ، عینا به زبان فارسی وارد شده است)، قودوک (صدای نی، در ازبکی)، قولاق Qulaq و قونوشماق Qonuşmaq در تورکی را نیز همریشه با “کو Kü ” دانسته اند.

هایHAY : ترانه

در زبان ترکی آزربایجانی، ترکیبی به شکل “های-کوی Hay-Küy” و به معنای هیاهو وجود دارد. (واژه هیاهو در زبان فارسی خود محرف این کلمه ترکیبی ترکی است: هیاهو=هایاهوی=های+ا+هوی. مانند کلمه دیگر ترکی در زبان فارسی پایاپای=پای+ا+پای). جزء دوم این کلمه و یا هو-هوی از ریشه کوی Küy ، به معنی موسیقی است. جزء اول این ترکیب، یعنی کلمه “های Hay ” به معنی ترانه ای که از گلو و حنجره خوانده شود است. در زبان ترکی آزربایجانی از همین ریشه کلمات، ترکیبات و کاربردهای زیر وجود دارند: هایلاماق Haylamaq ، های- هارای Hay haray ، هایلا گله ن، هویلا گئده ر Hayla gələn huyla gedər ،….؛

فرم کلمه های Hay در تورکی شرقی قای Qay به معنی از حنجره آواز خواندن، آهنگی که از حنجره خوانده شود است. از همین ریشه است “هایجی Haycı: خواننده (خاکاس)؛ قایچی Qayçı: اوزان مردمی که با ساز موسوم به توپشور داستانهای قهرمانی را می خواند (آلتای)، کسی که آهنگها را از حنجره و به همراه ساز قوپوز می خواند (شور)؛ قایلاماق Qaylamaq : از حنجره آواز خواندن (شور، تئلئوت، سیبری)، هایلاماق Haylamaq : از حنجره خواندن (خاکاس)، قایداماق Qaydamaq : از حنجره خواندن (آلتای)؛ و کلمات قاییم Qayım به معنی مسابقه آهنگ و قاییر ماQayırma به معنی نقرات در آهنگ (قزاقی). معادل این دو کلمه اخیر در ترکی آزربایجان هاییم Hayım (مسابقه آهنگ) و هاییرما Hayırma (نقرات) است.

همچنین در سواحل جنوب شرقی دریای سیاه و بخشهای آزربایجانی ترکیه اصطلاحی مربوط به موسیقی به شکل قایدا Qayda وجود دارد که عده ای آنرا در ارتباط با کلمه های-قای مذکور دانسته اند. قایدا در میان تورکمانان یٶروک به معنی کوک آلت موسیقی؛ و در حوالی دریای سیاه، ایکیزدره، ماچکا، شیران، سورمه نه، شالپازاری، تیرابزون،… به معنی آهنگ، ترانه، ملودی، نغمه و مقام است. از همین ریشه است ترکیبات قایدایا اویماق Qaydaya uymaq ، قایدادان گئتمک Qaydadan getmək (پیروی از ریتم ترانه)، قایدا توتدوروب گئتمک Qayda tutdurub getmək (باصدای بلند آوازهای شاد خواندن هنگام راه رفتن)، قایداسیندا سٶیله مک Qaydasına söyləmək (ترانه را بر اساس قوانین آن خواندن)، قایدایی پوزماق Qaydayı pozmaq (خواندن ترانه خارج از قاعده)،….

ییر YIR : آواز

در ترکی معاصر کلمه “ییر Yır ” به معنی آواز است، در تورکی قدیم “ایر، ییر Ir, Yır, Yir, İr ” به معانی نغمه، هوا (دستگاه)، شعر، آهنگ، ترانه و در بعضی موارد به معنی غزل و شکل نظم، و مصدر ییرلاماق Yırlamaq, Irlamaq به معنی با نغمه خواندن، تغنی، آهنگ خواندن، شعرخوانی، آواز و ترانه خوانی، آهنگ را با مقامات خواندن (اول ییر ییرلادی Ol yır yırladı ، او آواز خواند) بکار رفته است. مصادر این کلمه “ییرلاماق Yırlamaq ” و “ییراما Yıramaq ق” است. از همین ریشه است “ییراغو Yırağu ” (آوازخوان، نوازنده، خواننده)، “ییرلاییش Yırlayış ” (طرز و اصول تغنی و آوازخوانی)، “ییرلاییجی Yırlayıcı ” (آوازخوان، مغنی، خواننده)، “ییرچی Yırçı ” (کسی که ییر می خواند)، “ییر قوشماق Yır qoşmaq ” (سرودن منظومه و شعر). در لهجه ترکی قاشقایها از دیاسپورای ترکان آزربایجانی در جنوب ایران، کلمه “ییر Yır ” را به معنی شعر و شعر آهنگ، “ییرچی Yırçı ” را به معنی شاعر و “ییرماق Yırmaq ” را به معنی سرودن شعر بکار برده می شود.

همچنین در ترکی قدیم مصدری به شکل اورلاماق Orlamaq –اورلاماقUrlamaq –اوریلارماق Urılamaq به معنی همخوانی وجود دارد. عده ای این کلمه را همریشه با ایر-ییر مذکور دانسته اند. امروز در ترکی مدرن “اورلاماق Orlamaq ” به معنی باهم آواز خواندن، “اورلاشی Orlaşı ” به معنی همخوانی و “اور Or ” به معنی گروه کر است.

فرم این کلمه در تورکی مدرن ییر، ایر (اویغور، کامان، بارابان، سویونی، کویبال، چاغاتای، شاقای، آزربایجان، آناتولی) و در تورکی شرقی به شکل “جیر”-”چئر” است: “جیراو” (قازاق، قاراقالپاق)، “جیر”، “جیرو” (قازان، قیرقیزی). باشقورتها هنرمندانی که داستانهای ملی شان را تصنیف و اجرا می کنند “ییراو”-”ژیراو” می نامند. همچنین در اویغوری مصادری به شکل “چار” (صدا کردن)، “چارقولاماق” (آواز خواندن) وجود دارد. در میان قزاقها و از جمله قزاقهای ساکن در ایران، “جار جار” و یا “یار یار” ترانه ای است که در زمان استقبال از عروس توسط شاعر آوازخوان با دومبرا (نوعی دوتار تورکی) به عنوان خوش آمد گوئی در جمع مهمانان اجرا می شود. در زبان سومری نیز کلمه ای به شکل “سیر” موجود و به معنی آوازخوانی بوده است. با حرکت از این نقطه، عده ای کلمه “شارقی” در ترکیه را نیز از منشا تورکی دانسته اند و آنرا با کلمات “سور”-”سیر” در سومری، و “سار” در شور، تئلئوت، قیرقیزی به معنی آهنگ و ترانه، و “سارناماق” در تورکی قارائیم به معنی آواز خواندن پیوند داده اند (هر چند اکثریت ریشه شناسان آنرا کلمه عربی دانسته اند).

در زبان ترکی مصدری به شکل اٶتمک Ötmək به معنی خواندن انسان و دیگر جانداران وجود دارد که بویژه در مورد آوازخوانی پرندگان بکار می رود. این مصدر همچنین به معنی درآمدن صدای سازهای بادی است.

قوشوق QOŞUQ : شعر

در تورکی یکی از معانی مصدر “قوشماق Qoşmaq “، سرودن و خواندن سروده ها است. (اول ییر قوشدو Ol yır qoşdu ، او غزل سرود؛ ییر قوشولدو Yır qoşuldu منظومه سروده شد). در ازبکی امروز “قوشوقQoşuq ” نوعی آهنگ در باره امور روزمره و “قوشوقچو Qoşuqçu ” به معنی خواننده است. از همین ریشه است کلمه “قوشان Qoşan ” به معنی سراینده و “قوشوق Qoşuq ” به معنی شعر و قوشانتی Qoşantı در تورکی مدرن به معنی مقاله. عده ای “قوشان” را همریشه با “قوسان Qosan “-”اوسان Osan “-”اوزانOzan ” در تورکی باستان به معنی سراینده و خواننده مردمی دانسته اند.. در ترکی معاصر آزربایجان، “قوشان Qoşan ” به معنی سراینده و “قوشار Qoşar ” به معنی شاعر (مانند “یازار Yazar ” به معنی نویسنده)، “قوشوق Qoşuq ” به معنی شعر، (عمدتا عروضی)، “قوشقو Qoşqu ” به معنی شعر (عمدتا هجائی)، “قوشاق Qoşaq ” به معنی منظومه و پوئما (و “آییتیم Ayıtım ” به معنی سرود، آییتیش Ayıtış به معنی مشاعره) است.ب ب

باغدار BAĞDAR: آهنگساز

در ترکی مدرن مصدر باغداماق Bağdamaq (در ترکیه باداماق) به معنی آهنگ سازی، سرودن و تصنیف قطعه موسیقی بکار می رود. (از ریشه باغ Bağ ، مانند آل Al –آلداماق Aldamaq ، اون Ün -اونده مک Ündəmək). از معانی دیگر باغداماق، در هم پیچیدن، چند چیز را پس از درهم کردنشان به هم بستن، وضعیت را به حالت معضلی غیرقابل حل در آوردن، پا روی پا انداختن، درشت و ناجور دوختن. از همین ریشه است باغدا Bağda (قطعه موسیقی)، باغدار Bağdar (آهنگساز)، باغداشیق Bağdaşıq (متجانس)، باغداشیم Bağdaşım (تجانس)، باغداشما Bağdaıma (امتزاج)، باغداشدیرماق Bağdaşdırma ، باغدالاماق Bağdalamaq ، باغدا آتماق Bağda atmaq (در ورزش کشتی)، باغداشماق Bağdaşmaq نوعی نشتن (پای چپ بر ران راست، پای راست بر ران چپ).

بییی BİYİ : رقص

کلمه بییی Biyi در زبان تورکی به معنی رقص است. فرمهای قدیمی این کلمه بٶدیک Bödig، بۆدیک Büdik از مصدر بۆدیمک Büdimək ، بٶدیمک Bödimək ، بیدیمک Bidimək ، بودیمک Budimək ، بئییمک Beyimək –بیییمک Biyimək (کومان)، بئیمک Beymək (قیپچاق) به معنی رقصیدن، دانس کردن می باشد. مشتقات دیگر این مصدر در تورکی قدیم عبارتند از بودیشمک Büdişmək (باهم رقصیدن)، بودیتمک Büditmək (رقصانیدن). شکل مدرن مصدر بودیمک با تبدیل “د” به “ی”، “بیییمک” Biyimək است. در لهجه و زبانهای تورکی گوناگون مشتقات و ترکیبات گوناگون این مصدر بکار میروند: بیییمک Biyimək ، بئیینمک Beyinmək ، بییله مک Biyləmək (قرقیزی)، بیله مک Biləmək (قزاقی)، بٶدیمک Bödimək (خاکاس)، بیییو Biyiv (باشقورت)، بیی Biy (قازاق، قیرقیز)، بییو Biyü (تاتار).

کلمه دیگری که در ترکی معاصر و به طور گسترده ای برای ایفای مفهوم رقص بکار می رود، کلمه “اویونOyun ” است که هم به معنی رقص و هم به معنی هر نوع بازی (کودکانه، تفریحی، نمایشی، مسابقه ای،..) می باشد. کلمه اویون و فرم قدیمی آن اویوق Oyuq (رقص، دانس، موزیک)، از ریشه اویماق Oymaq به معنی رقصیدن، جهیدن و پریدن مشتق شده است.

در زبان و لهجه های گوناگون تورکی قدیم علاوه بر اویون (رقص، تفریح)، کلمات بسیار دیگری به معنی رقص و یا انواع گوناگون آن بکار رفته اند. برخی از آنها که بعضی علاوه بر رقص، معانی دیگری از قبیل تفریح و ضیافت و… نیز دارند عبارتند از: تالپیماق Talpımaq (به معانی تموج، به اهتزاز در آوردن، پریدن و ایستادن، حس، برخوردن)، تالبیماق Talbımaq (تئلئوت خارزم)، تالابیماق Talabımaq (عثمانی)، تالابیماق Talabımaq، تالبیماق Talbımaq، تاببالاتماق Tabbalatmaq، اٶگرونچ Ögrünç، اٶگرونچوله مک Ögrünçülemek، ییرقاماق Yırqamaq، جیرقاماق Cırqamaq، ایرقالIrqal ، منگیله تمک Meŋilətmək، سورمک Sürmək (این کلمه در معنی ضیافت و جشن وارد زبان فارسی نیز شده است. در ترکیبات چهارشنبه سوری، سور دادن، …)، چوغیماق Çoğımaq، قوتروشماق Qutruşmaq، ایلینچوله مک İlinçülemək، شه وه که Şeveke، جورجونا Curcuna، سونگوکلیچ Süŋükliç، توقورجون Toqurcun، سالماقSalmaq ، گنجرGencer ، … ب ب

در آزربایجان و ایران انواع گوناگون رقصهای ملی ترکی مانند بارBar (آراز باری Araz barı ،…) هالای Halay (قاشقای هالایی Qaşqay halayı ، شاهسئوه ن هالایی Şahsevən halayı ،…) وجود دارند. هالای رقص ملی مشترک بین ترکهای ترکیه، آزربایجان و جنوب ایران است.

با توجه به آنچه گفته شد، تخصیص کلمه اویون Oyun برای هر نوع بازی-معادل Play, Game انگلیسی (مصدر اویناماق Oynamaq ، بازی کردن؛ اویونچو Oyunçu = بازیکن مسابقه؛ اوینامان Oynaman = بازیگر، هنرپیشه)؛ بیییBiyi برای رقص معادل Dance انگلیسی (مصدر بیییمک Biyimək = رقصیدن؛ بیییتمک Biyitmək= رقصاندن؛ بیییشمک Biyişmək = باهم رقصیدن؛ بیییچی Biyiçi = رقاص)؛ تالپی Talpı برای باله (مصدر تالپیماق Talpımaq = اجرای رقص باله کردن؛ تالپیچی Talpıçı = بالرین) و سور Sür به معنی فستیوال پیشنهاد شده است.

چند کلمه ترکی در باره موسیقی و فرهنگ موسیقیائی

اپرا: ییراماج Yıramac (-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش است)
آداب، تربیت: گٶرگو Görgü
ادبی: گٶرکول Görkül ب ب
ادبیات غرب: باتی گٶرکول سٶزو Batı Görkülsözü
ادبیات کلاسیک: کٶکله شیک گٶرکول سٶز Kökləşik Görkülsöz
ادبیات: گٶرکول سٶز Görkülsöz
ادیب برجسته: سئچگین گٶرکولچوSeçgin Görkülçü
ادیب: گٶرکولچو Görkülçü
ارتجالی: دوغاچلاما Doğaçlama
ارکستر مجلسی: اودا کویه شگه سی Oda küyəşgəsi
ارکستر: کویه شگه Küyəşgə
استتیزم: گٶرک Görk
استتیک، زیبا: گٶرکلو Görklü
آکورد کردن: کٶکله مک Kökləmək
آکورد، پرده: کٶک Kök
آکوستیک: یانقی بیلیم Yanqı bilim ، سس داغیلیم Səs dağılım
آلت موسیقی، ابزار: چالقی Çalqı
آلگرو: قیبراق Qıbraq
انسترومئنتال: چالقیسال Çalqısal
انسترومانتاسیون: چالقیلاما Çalqılama ، چالقی بیلیم Çalqıbilim
آهنگ های لیریک بزرگ، آهنگ مدرن: آشولا Aşula
آهنگ: اویوم Uyum
آهنگساز: باغدار Bağdar
آواز خواندن: ییرلاماق Yırlamaq٬ ییراماق Yıramaq، اٶتمک Ötmək (با صدای زیر)، هایلاماق Haylamaq (از حنجره)
آواز: ییر Yır
آوازخوانی: ییرلاییش Yırlayış
بالرین: تالپیچی Talpıçı
ب بباله: تالپی Talpı
پانتومیم، نمایش ایمائی: تومپاج Tumpaç (-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش است)، توم اویون Tumoyun ، توم گٶسته ریسی Tum göstərisi (از مصدر تومماق Tummaq )
پرده موسیقی، آکورد: کٶک Kök
تئاتر: یانسیماج Yansımac (-ماج mac و یا –پاچ paç پسوند بازی-نمایش است)، یانسیل Yansıl
تار: تئللی Telli
تراژدی: بوزلاما Bozlama
ترانه خوانی: هایلاما Haylama
ترانه: های Hay
تصنیف کردن، آهنگسازی: باغداماق Bağdamaq
تصنیف: باغدا Bağda
تفریح کردن: ائیله نمک Eylənmək
تفریح، سرگرمی: ائیله نجه Eyləncə
تک نوازی: تک کویلو Təkküylü
تمپو: دیزه م Dizəm
تمدن، مدنیت: اویقارلیق Uyqarlıq
تون، لحن: تینی Tını
چندنوازی: چوخ کویلو Çoxküylü ب ب
خواننده: هایچی Hayçı ، هایلار Haylar
دراکه: آنلاق Anlaq
دوئت: ایکیل İkil
دوتار: قوشاتئللی Qoşatelli
رقاص: بیییچی Biyiçi ، بییه ر Biyər
رقص: بییی Biyi
رقصیدن: بیییمک Biyimək، بییله مک Biyləmək ، بیییشمک Biyişmək
رل، نقش (بازیگری): اوینام Oynam
ریتم: تارتیم Tartım
زیبائی شناسی: گٶرک بیلیم Görkbilim
ژانر ادبی: گٶرکول چئشین Görkül çeşin
ژانر: چئشین Çeşin
ساز آشیقی-باخشی: قوپوز Qopuz ، چٶگور Çögür
ساز بادی: پوفله مه لی Püfləməli ، اٶتدورمه لی Ötdürməli
سبک، اسلوب، طرز: بیچه م Biçəm
سراینده: قوشان Qoşan
سرود دینی، الهی: تانریدام Tanrıdam
سرود ملی: اولوسال آییتیم Ulusal ayıtım
سرود: آییتیم Ayıtım
سرودن: قوشماق Qoşmaq
سروده: قوشقو Qoşqu
سه تار: اوچ تئللی Üçtelli
سوپرانو: اٶته ر Ötər ب ب
سولیست: ییراغو Yırağu
شاعر: قوشار Qoşar، قوشوقچو Qoşuqçu
شاعرانه: قوشارجا Qoşarca ، قوشاریمتیل Qoşarımtıl ، قوشارسی Qoşarsı
شعر ترکی (نوعی قالب شعر آشیقی): قوشما Qoşma
شعر معاصر: دیزه له ک Dizələk
شعر: قوشوق Qoşuq
شعرواژه: سیجیر Sicir، سیجیرله مه Sicirləmə (صورت اولیه ادبی که نه هنوز به مفهوم امروزی شعر و نه به مفهوم امروزی نثراند).
صدا (معادل Sound): سس Səs
صدا (واضح و روشن): آوارد Avard
صدای جانداران (معادل Voice): اٶتوم Ötüm
صنایع ظریفه: اینجه اوزلوقلار İncə Uzluqlar
فراخوان: آواوا Avava (در اصل صدای فراخوان جهت جمع شدن برای بازی پس از برداشت خرمن)
فرهنگ: اردم Ərdəm
فستیوال موسیقی: کوی سورو Küy sürü
فستیوال: سور Sür ، سورول Sürül
قطعه آوازی: ییرال تیکه Yıral tikə
قطعه سازی: چالقیسال تیکه Çalqısal tikə
قطعه، پارچه: تیکه Tikə
کر خوانی: اورلام Orlama ، اورلاشی Orlaşı
کر، خورو: اور Or
کلید: آچار Açar
کمدی موزیکال: کویه ل گولدورو Küyəl güldürü
کنسرت: کویله شی Küyləşi ، کویه نتی Küyənti
کنسرواتوار، دانشکده موسیقی: کوی یورد Küyyurd
مارش: سوییری Süyırı ب ب
مسابقه آهنگ و ترانه: هاییم Hayım
مشاعره: آییتیش Ayıtış
مصراع: دیزه Dizə
معرفت: قاناجاق Qanacaq
مغنی، آوازخوان: ییرچی Yırçı٬ ییرلاییچی Yırlayıçı، ییرار Yırar
مقاله: قوشانتی Qoşantı
مقام (در موسیقی): اورنام Ornam
مقام (دولتی، اجتماعی): قونام Qonam
ملودی: ازگی Əzgi
منظومه، پوئما: قوشاق Qoşaq
موزیسین: کویچو Küyçü ، کویه مه ن Küyəmən
موزیک راک: ساللار کوی Sallar Küy
موزیکال: کویه ل Küyəl
موسیقی اجرا کردن: کویه مک Küyəmək ، کویله مک Küyləmək
موسیقی آیینی: تٶره سه ل کوی Törəsəl küy
موسیقی بی کلام، انسترومنتال: چالقیسال کوی Çalqısal küy
موسیقی پاپ: ائلگون کوی Elgün Küy
موسیقی سنتی: گله نه کسه ل کوی Gələnəksəl Küy
موسیقی شناسی: کوی بیلیمی Küybilimi
موسیقی علمی: بیلیمسه ل کوی Bilimsəl Küy
موسیقی فولکلوریک: بودون کوی Budun Küy
موسیقی کلاسیک: کٶکله شیک کوی Kökləşik Küy
موسیقی محلی: یئره ل کوی Yerəl Küy
ب بموسیقی مدرن: یئنیجیل کوی Yenicil Küy
موسیقی معاصر: چاغداش کوی Çağdaş Küy
موسیقی مقامی: اورنام کوی Ornam Küy
موسیقی نظامی: سوکوی Sü Küy
موسیقی، موزیک: کوی Küy
موسیقیائی: کویسه ل Küysəl
موسیقیدان: کویه ر Küyər
میم: توم Tum (از مصدر تومماق Tummaq )
میمیست: تومچو Tumçu
ندا (امداد و دادخواهی): هارای Haray
نغمه، آهنگ فولکوریک: تورکو Türkü
نقرات: ییرلاشیم Yırlaşım ، ییرلاشی Yırlaşı ، هاییرما Hayırma
نواختن آلت موسیقی (بادی): اٶتدورمک Ötdürmək
نواختن آلت موسیقی: چالماق Çalmaq
نواختن سازهای بادی نظامی: آغراتماق Ağratmaq ، آغریلماق Ağrılmaq
نواختن موسیقی (خودمانی، غیرفرمال): کویله نتی Küylənti ، کویله تی Küyləti
نوازنده ساز آشیقی (بدون آواز) : قوپوزچو Qopuzçü، چٶگورچو Çögürçü
نوازنده: چالقیچی Çalqıç
نوشته ادبی: گٶرکول یازی Görkül yazı
همخوانی: اورلاماقOrlamaq ، اورلاشماق Orlaşmaq ، ییراشما Yıraşma
همنوازی کردن: کویه شمک Küyəşmək
همنوازی، گروه نوازی: کویه شیم Küyəşim ، کویله شمه Küyləşmə، کویله شیم Küyləşim
هنر: اوزلوق Uzluq
هنرپیشه: اوینامان Oynaman
هنرکده: اوزلوق یورد Uzluqyurd
هنرمند تئاتر: یانسیدار Yansıdar
هنرمند: اوزلو Uzlu ، اوزمانج Uzmanc
هنرمندانه: اوزلوجا Uzluca
هنرهای زیبا: گٶزه ل اوزلوقلار Gözəl uzluqlar ، گٶرکلو اوزلوقلار Görklü uzluqlar
هنری: اوزلوقسال Uzluqsal
وکال: ییرال Yıral ، ییرسال Yırsal
وکالیست: ییرامان Yıraman

- - - Updated - - -

shahparak
Sunday 24 November 2013, 03:28 PM
حیدربابایه سلام آیینه فرهنگ عامه آذربایجانسیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، از نام آوران شعر معاصر ایران به شمار می رفت که فقدانش تاکنون جایگزینی نداشته است. این معنی بویژه در ادبیات عامه و فولکلور آذربایجان و ترک زبانان مصداق پیدا می کند. گستره نام شهریار تا آن سوی مرزهای کشور رفت و بسیاری از ترک زبانان با منظومه حیدربابایه سلام او زندگی کردند و آرزوهای خود و کودکی هایشان را در آن دیدند.

برخی منتقدان و حتی طرفداران شهریار با عنایت به قوت و قدرت زبانی و تصویرگری حیدربابایه سلام، گفته اند اگر شهریار جز این منظومه، شعر دیگری هم نمی سرود، شهریار شده بود و همین مقام را داشت؛ اما آنچه این منظومه را از دیگر آثار شهریار چه در زبان ترکی و چه فارسی متمایز می کند، اشارات و کنایات عجیبی است که به فرهنگ و باورهای مردم آذربایجان دارد؛ چه آنها که در قلمرو جغرافیایی آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل زندگی می کنند، چه مردمی که دارای این زبان و فرهنگ هستند و در نقطه دیگری به سر می برند.

این مطلب به مناسبت بیست و یکمین سالگرد درگذشت شهریار تهیه شده و نگاهی دارد به عمق فولکلوریک منظومه جاودانه حیدربابایه سلام.

فرهنگ عامه هر ملتی حاصل تفکر و تجارب نانوشته گذشتگانشان است که با پیشینه ای نامشخص، سینه به سینه و به طور شفاهی به حیات و تکامل خود ادامه می دهد و تمامی ابعاد زندگی عامه مردم را اعم از مادی و معنوی در بر می گیرد. ازجمله منابعی که می توان برای شناخت فرهنگ عامه اقوام مختلف سود جست، ادبیات (منثور و منظوم) آن قوم است؛ چراکه ادبیات هر سرزمینی، آیینه تمام نمایی است که بوضوح شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن محدوده خاص و ساکنانش را می نمایاند. به تعبیری دیگر تاریخ، فرهنگ و جنبه های مختلف زندگی هر قومی را می توان در ادبیات آن قوم جستجو کرد. همچنان که دوبانول، ادبیات را بیان حال جامعه می داند و هنری مورلی نیز ادبیات را زندگینامه ملت معرفی می کند.

کشور ما ایران، در طول تاریخ ادبی خود، همواره شاهد خلق آثار ارزشمندی بوده که حامل مطالب مفیدی در حوزه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم در برهه های مختلف زمانی است و نکته جالب این آثار از آن جهت است که مولفان برخی از آنها اگر چه به معنای واقعی، محقق مردم شناس و تالیفاتشان نیز با هدف مردم شناسی نبوده، ولی نوشته هایشان، اطلاعات موثق و ارزنده ای درخصوص فرهنگ عامه اقوام مختلف برای خواننده در بر دارد. از سوی دیگر، این گونه آثار برای کشوری مثل ایران که اقوام و خرده فرهنگ های بسیاری را در خود جای داده از جایگاه برجسته ای برخوردار است، چراکه می توان بازتاب فرهنگ و زندگی هر یک از آنها را در ادبیاتشان بوضوح یافت.

یکی از ادبیات مکتوبی که به علت داشتن ویژگی فولکلوریک، مستعد مطالعات گسترده در زمینه فرهنگ عامه است، منظومه آذری حیدربابایه سلام (1) استاد شهریار (2) است.

سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار از بزرگان شعر و ادب فارسی و آذری و خالق علی ای همای رحمت، هذیان دل، افسانه شب، حیدربابایه سلام، سهندیه و ده ها سروده نغز و ناب دیگر است؛ ولی منظومه حیدربابایه سلام که نمادی از عشق شهریار به فرهنگ و مردم آذربایجان است معروف ترین و شگفت انگیزترین آنها به شمار می رود. تا آنجا که استاد شهریار، شهرت پرآوازه خود را تا حد زیادی مدیون این شاهکار می داند (3) و در بندی از این منظومه با شکسته نفسی خاصی می گوید:

... سن ده، یاخشی سیمرغ ایتدین مگسی

سانکی قاناد ویردین ییله، نسیمه

هر طرفدن سس ویردیلر سسیمه

... سیمرغ شد به یمن تو این ناتوان مگس

گویی نسیم از نفست بال و پر گرفت

پاسخ به نعره های خود این شیر نر گرفت (ترجمه: کریم مشروطه چی)

حیدربابایه سلام، مشتمل بر 125 بند و در 2 بخش حیدربابایه سلام اول (76 بند اول) و حیدربابایه سلام دوم (49 بند آخر) به ترتیب در سال های 1332 و 1345 سروده شده است. این منظومه، خاطرات دوران کودکی شاعر را که در روستا سپری شده با همان صفای روستایی و با زبانی ساده، رسا و در حد اعجاز بازگو می کند، به گونه ای که به تصدیق صاحب نظران، هیچ شاعری در هیچ زبانی و زمانی، خاطرات دوران کودکی خود را بدین روشنی و شیوایی به مسلک نظم نکشیده و با تاکید بر ویژگی های حیات فردی و اجتماعی مردم روستا و فرهنگ و ادب عامه، شاهکاری بدین زیبایی نیافریده است.

در این منظومه، شهریار با مانوس ترین و لطیف ترین کلمات و اصطلاحات، کانون گرم خانواده، زندگی ساده و بی تکلف آذربایجان، روح مهمان نواز و غریب دوستی، مراسم عروسی و عزا، چاوش و کر وفر زوار کربلا، شب نشینی ها، بازی های کودکان روستایی، صلح و صفای حاکم در محیط آرام و دوست داشتنی روستا و زیبایی و جلوه های طبیعت روستایی را به طرز ماهرانه ای به تصویر کشیده است.

در یک کلام، حیدربابا ریشه در حیات آذربایجان دارد و بند بند آن با بند بند پیکر اجتماع، تاریخ و فرهنگ ملت آذربایجان گره خورده و پیوند یافته است و از نظر محتوا، موضوعات ذیل را شامل می شود:

1) اعتقاد و باورهای دینی که ریشه در انتصاب ایشان به خاندان مقدس سادات و رشد در محیطی کاملا مذهبی دارد. وی در این قلمرو، گاه خاطرات خود را از برگزاری مراسم مذهبی ازجمله بدرقه زایران کربلا، مناجات روحانی روستا و... یادآور می شود و گاهی با پند و اندرز، مردم را به دوری از وسوسه شیطان فرا می خواند یا با ابراز نگرانی و انتقاد نسبت به کمرنگ شدن جنبه های مذهبی زندگی مردم، آنها را به تلاش برای احیای ارزش های دینی دعوت می کند:

▪ بند 13: گؤز یاشینا باخان اوًلسا، قان آخماز

انسان اوًلان خنجر بیلینه تاخماز

آمما حیییف کوًر توتدوغون بوراخماز

بهشتیمیز جهنم اوًلماقدادیر!

ذی حجه میز محرم اوًلماقدادیر

▪ ترجمه: بر اشک چشم خلق اگر باشد التفات

رنگین ز خون نمی شود این چهره حیات

خنجر نبندد آن که اصیل است و پاکذات

ما را بهشت، رنگ جهنم گرفته است

ذیحجه مان هوای محرم گرفته است

2) توصیف خارق العاده طبیعت و زیبایی های آن که محتوا و زیبایی مضاعفی به منظومه بخشیده است.

▪ بند 40: قاری ننه اوزاداندا ایشینی،

گون بولوتدا ایرری تشینی،

قورد قوجالیب، چکدیرنده دیشینی...

▪ ترجمه: زال فلک چو قوس قزح آورد پدید

نخ ریسد آفتاب ز ابر و مه سفید

دندان چو ریخت گرگ ستم پیشه و پلید...

3) تاکید بر ارزش های اخلاقی و مطرح کردن مسایل و معضلات اجتماعی

گوز یاشینا باخان اولسا، قان آخماز

(بر اشک چشم خلق، اگر باشد التفات/ رنگین ز خون نمی شود این چهره حیات) (بند 13)

یا

▪ بند 102: کتدی گلین کیمی دنیانی بزه ر

یوز عورتی یاماق یاماقا دوزه ر

اینه بزه ر خلقی، اوزی لوت گزه ر

ایندی ده وار چارشابلاری آلباقدی!

اوشاقلارین قیش پاچاسی چیلپاقدی!

▪ ترجمه: دهقان، چو نوعروس بیاراید این جهان

زن، وصله روی وصله زند بهر دیهقان

چون سوزن است: لُخت و تن آرای دیگران

چادر شب زنان، همه کهنه است و کم بهاست

هر کودک برهنه، به یک گوشه ای رهاست.

4) آداب و رسوم و فرهنگ عامه مردم آذربایجان که بیشترین حجم منظومه را به خود اختصاص می دهد. مواردی همچون مراسم عروسی، نوروز، چهارشنبه سوری، عزاداری حسینی، چاوش خوانی، بازی ها، ادبیات شفاهی و... .

ازجمله مراسمی که شاعر با مرور خاطرات کودکی اش از آن به شیرینی یاد می کند، برخی از آداب و رسوم جشن عروسی (طوی(4) ) است که آشنای تمامی مردم آذربایجان است.

▪ بند 25: حیدربابا، کندین تویون توتاندا،

قیز گلینلر حنا، پیلته ساتاندا،

بیک، گلینه دامنان آلما آتاندا،

منیم ده او قیزلاروندا گوزوم وار،

عاشیقلارین سازلاریندا سوزوم وار

▪ ترجمه: داماد و رسم عقد که یک سیب سرخ فام

سازد نثار پای عروس از فراز بام

وان سو، حنا فتیله فروشانِ خوش خرام

چشمم هنوز، در پی آن نازدانه هاست

در ساز عاشقانِ تو، از من ترانه هاست

شاعر در خصوص رسم آمده در این بند ، این گونه شرح می دهد که دختران جوان و نوعروسان در جشن عروسی، یک دسته فتیله و یک کاسه حنا را که یکی علامت روشنایی و دیگری علامت شادی بود، در سینی می گذاشتند و دور می گرداندند و هریک از مدعوین یک رشته فتیله و مقداری از حنا برمی داشت و به جای آن، پولی در سینی می گذاشت و در نهایت پول ها به عنوان مزد آرایش عروس به مشاطه داده می شد.

این رسم، نمونه ای از تعاون، همیاری و همکاری حاکم در جوامع سنتی است که در قالب جشن نمود می یابد. در تمامی جوامع، این همیاری ها به بهانه های مختلفی پا به عرصه ظهور می گذارد. هر کس به نوعی یاری می رساند؛ چرا که می داند خود نیز روزی به این همیاری ها نیاز پیدا می کند. شیوه های مختلف همیاری از دیرباز در جامعه ایران بویژه در روستاها متداول بوده و به گمان تحولات بسیار، هنوز هم در میان بسیاری از اقوام چون لر، عرب، کرد، ترکمن، ترک و بلوچ، مساعدت و همیاری های بسیاری تحت عناوین یاوری، دستمردی، شیرواره، هم پیمانی، بجاری، باجی و منگیر وجود دارد.

امروزه نیز در بین آذربایجانیان نمونه های فراوانی از این همیاری ها دیده می شود و حتی گاهی برخی از این همیاری ها مکتوب می شود تا در موقعیت مناسب به تناسب، جبران و ادای دین شود و ظهور این گونه همیاری ها و مشارکت ها در مراسم ازدواج تایید کننده این ادعاست که ازدواج به عنوان یک مناسک گذار، دارای کارکرد تقویت کننده حس همبستگی اجتماعی است.

علاوه بر آن، در این بند به رسم دیگری که در گذشته در مراسم عروسی زادگاه شاعر رایج بوده، اشاره شده است. این رسم با آمدن عروس به خانه داماد انجام می شد. به این شکل که داماد به اتفاق ساقدوش و سولدوش به پشت بام می رفت و از آنجا سیبی را که از چند جا تیغش زده بودند، با قوّت تمام، به زیر پای عروس پرتاب می کرد، به طوری که زمین بخورد و داغون شود. فلسفه آن را این گونه توضیح می دهند که سیب علامت سیری است و داغان شدنش به این معناست که سیری را از میان برداشتیم و هرگز از یکدیگر سیر نخواهیم شد.

سیب سیری است، بار نامردیبِه، به دستم بده، اگر مردی رسم پرتاب کردن سیب، به شکل دیگری نیز مرسوم بوده است. به این صورت که داماد از پشت بام، سیب سرخی را در میان میهمانان پرتاب می کرد. هر کس سیب را می گرفت، انعامی به وی می دادند و آن را نشانه بخت گشایی می دانستند.

ساقدوشsgh doush //(ساق: راست)+ دوش و سولدوش sol doush //(سؤل: چپ) + دوش، که در پاراگراف بالا به آن اشاره شد، از عناصر مهم جشن عروسی آذربایجانی هاست. ساقدوش و سولدوش 2 تن از نزدیکان مجرد (دوست و فامیل) داماد و عروس هستند که با شروع سور و ساط عروسی، عروس و داماد را در طول مراسم و در تمامی کارها همراهی می کنند و در شب حنابندان بعد از رد و بدل کردن خنچه های حنا و در مراسم شمع دادن به دست عروس و داماد، ساقدوش و سول دوش در حالی که شمع روشنی در دستشان است، دوش به دوش عروس و داماد، در سمت راست و چپ آنها می ایستند. امروزه این مساله نیز مانند بسیاری از آداب و رسوم دیگر کمرنگ شده و فقط در مراسم شمع روشن کردن، دختران و پسران مجرد حاضر در جشن عروسی به نوبت، در کنار عروس و داماد ساقدوش و سولدوش می ایستند. علت مجرد بودن افراد انتخابی را شگون داشتن آن برای بخت گشایی عنوان می کنند! البته در برخی مناطق مانند زنجان، یکی را مجرد و دیگری را متاهل انتخاب می کنند و دلیل آن را این گونه توضیح می دهند که عروس و داماد در جشن عروسی شان، در انتهای مجردی و ابتدای تاهل قرار دارند و عروسی مرحله گذاری است از مجردی به تاهل!

آمنه حسن زاده پا نوشت ها 1 حیدربابا نام کوهی است نزدیک خشکناب از روستاهای نزدیک قره چمن که شهریار در آنجا زاده شده و دوران کودکی خود را هم در آنجا گذرانده است در این منظومه کوه حیدربابا مخاطب سنگ صبور و طرف سوال پاسخگو و خلاصه همراز و همزبان شاعر است 2 شهریار در سال 1285 ه ش در تبریز متولد شد و ایام کودکی خود را که مصادف با انقلاب مشروطیت بود در روستاهای شنگل آوا قیش قرشاق و خشکناب به سر برد و پس از 83 سال زندگی شاعرانه پر افتخار در 27 شهریور سال 1367 دیده از جهان بست و پیکرش در مقبره الشعرای تبریز به خاک سپرده شد سالروز رحلت شهریار شعر ایران با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی روز ملی شعر و ادب نامیده شده است 3 این منظومه علاوه بر شهرت و محبوبیت در میان آذری زبانان ایران مرزهای آذربایجان را در هم شکسته و به ده ها زبان دیگر نیز ترجمه شده است و در بیشتر دانشگاه های جهان ازجمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده آمریکا مورد بحث رسالات دکتری قرار گرفته است و حتی برخی موسیقدانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان آهنگی بر آن ساخته است 4 طوی Toy به معنی جشن و سرور است و علاوه بر آذربایجان در بعضی شهرها ازجمله شهرهای خراسان و نیز تاجیکستان به کار می رود
روزنامه جام جم

shahparak
Monday 25 November 2013, 10:14 PM
جوجه لری - قطعه تصویری کمانچه نوازی استاد هابیل علی افاین کلیپ روحتما تماشاکنید بسیارزیباست

You can see links before reply (You can see links before reply%21)

shahparak
Wednesday 27 November 2013, 10:52 PM
آشنایی با تار آزربایجانی

تار آذربایجانی مهمترین سازدراجرای مقامات آذربایجان است . بر اساس اطلاعات به دست آمده واسناد مکتوب ،این ساز حاصل تغییراتی است که روی تار پنج سیم فارسی ایجاد شده است . از آن جا که در سده های گذشته ، جمهوری های آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان ، تاجیکستا ،ترکمنستان ، ازبکستان و نخجوان در قلمرو سیاسی ایران قرار داشته اند ،وجود سازهای مشترک در این قلمرو وسیع امری طبیعی است . سندها وتصویرهای به دست آمده حاکی از آن اند که تار ایرانی حد اقل در قرن هجدهم میلادی در ارمنستان ، قفقاز، آذربایجان ،تاجیکستان و ایران کنونی رایج بوده است .
در قرن هجدهم میلادی ، نوازنده و موسیقی دانی به نام میرزا صادق اسداوغلو ( صادق جان ) در شهر شوشا ، تار آذربایجانی را با ایجاد تغییرات زیر بر روی تار ایرانی به وجود آورد:
▪ افزایش تعداد وترها- این افزایش مربوط به وترهای فرعی( واخوان ها ) است .
▪ کم کردن حجم کاسه طنینی
▪ تغییر شکل کاسه طنینی
▪ تغییر دستان بندی
▪ تغییر کوک
▪ تغییر شکل دسته
▪ تغییر شکل لانه کوک ( جعبه گوشی ها ) ، سرپنجه
▪ تغییر شکل خرک
▪ تغییر شکل سیم گیر
▪ تغییر شکل شیطانک
▪ تغییر نحوه اتصال دسته به کاسه
▪ تغییر شیوه به دست گرفتن تار
▪ تغییر شکل نواختن مضراب
▪ تغییر شکل مضراب
▪ تغییر شکل کل نوازندگی
حاصل این تغییرات ، سازی است که امروزه به نام تارآذربایجانی معروف است .ازآن جا که این سازمراحل تکامل خود را در قفقاز گذرانده است و به طور کلی در تمام این منطقه نیز رواج دارد، گاه به آن تار قفقازی نیز گفته می شود . این ساز پس از تغییرات مذکور دارای هجده سیم شد؛ اما فشار زیاد سیم ها به خرک و پوست، مشکلات کوک و ... سبب شدند که به تار یازده سیم تبدیل شود . تار آذربایجانی با تغییرات جدید ، ویژگی های تازه ای نیز یافت :
▪ وزن کلی ساز کم شد و این امکان را به نوازنده داد تا بواند آن را به راحتی در بغل بگیرد و روی سینه خود قرار دهد.
▪ صدای دستان ها با توجه به وترهای فرعی ( وان خوان ها ) افزایش یافت .
▪ ترتیب دستان ها با فواصل مورد نیاز در مقامات آذربایجانی تطابق یافت .
▪ تغییر شکل کاسه طنینی ، قرار گرفتن ساز را در بغل نوازنده آسان تر کرد.

You can see links before reply

shahparak
Thursday 28 November 2013, 03:52 PM
آهنگ بسیار زیبای "ای اینسانلار" اجرا شده توسط عالیم قاسیموف در کنسرت تبریز

You can see links before reply (You can see links before reply)

shahparak
Wednesday 4 December 2013, 12:01 PM
میرزا صادق جان اسد اوغلو مبتکر تار آذربایجان
تغییرات سیاسی ، اجتماعی و ادبی قرن 19، در بسیاری از شهرهای آذربایجان خودنمایی می كرد. یكی از این شهرها شوشا بود.
آوازه این شهر به علت داشتن طبیعت زیبا و افسونگر و فرهنگ مترقی نه تنها درآذربایجان بلكه در جاهای دورتر از آن نیز پیچیده بود .
ادبیات و موسیقی این شهر توجه سیاحان ، ادیبان وموسیقی شناسان كشورهای اروپای غربی ، روسی و سایر ملل را جلب كرده بود.
تابستان ها از گوشه و كنارقفقاز، شعرا، نمایشنامه نویسان ، آهنگسازان و موسیقیدانان در آن جا جمع می شدند و در اجرای برنامه های تئاتر، كنسرت و مجالس جشن و عروسی شركت می كردند.


شهر شوشا مسكن استعدادهای درخشانی در موسیقی و شعر بود و چهره هایی همچون قاسم بیگ داكر،میرمحسن نواب و میرزاصادق اسداوغلو، نجف بیگ وزیراف ، خورشیدبانوناتوان و مشهدی جمیل
و... نه تنهادر آذربایجان بلكه در جاهای دورتر از آن نیز مشهور و شناخته شده بودند.
در این خصوص موسیقی شناس مشهور و- دینوقرادوفبرای موسیقی شهر شوشا كه از شهرهای باصفای قره باغ محسوب می شود ارزش والایی قائل شده و می نویسد:
تاریخ موسیقی آذربایجان به وسیله هنرمندان شوشا خلق شده است این هنرمندان موسیقی خود را نه تنها در وطن خود بلكه در سایر ممالك خاوری شناسانده اند.


در سال 1921كنسرواتور به پیشنهاد حاجی بیكوف با هدف تحصیل اختصاصی موسیقی ، تربیت متخصصان موسیقی اعم از نوازندگان اركستر، معلمان موسیقی ، خوانندگان و آهنگسازان و غیره تاسیس شد
و در آن پنج رشته پیانو، هنرهای آوائی ، نوازندگی اركستر، آهنگسازی و شعبه و موسیقی شرق شروع به فعالیت نمود. دربهار 1922 كنسرواتور به صورت آموزشگاهی مستقل تكنیكوم موسیقی ترك تشكیل شد و مدیریت آن به حاجی بیكوف واگذار گردید. این تكنیكوم در به وجود آمدن كادر موسیقی ملی نقش بزرگی ایفا كرد. در سال اول تعداد هنرجویان به هزار نفررسیده بود. خیلی از هنرجویان آذربایجانی بعدها موسیقیدانان برجسته ای شدند.


در این سال ها هنرجویانی كه در كلاس تار تحصیل می كردند، تئوری موسیقی را یاد می گرفتند، با تاریخ ادبیات موسیقی دنیا آشنا می شدند و در اركستر سازهای ملی شركت می كردند. در تكنیكوم برای اولین باربرنامه و درس برای شعبه و سازهای ملی از طرف اوزییر حاجی بیكوف تعیین و تشكیل گردید. این برنامه هابرای كلاس های تار، كمانچه و مقامات تكنیكوم موسیقی در نظر گرفته شده بود. در برنامه و كلاس های تار،مشق های مخصوص نت ، مقامات ، گام ها و آثار آهنگسازان ، ترانه ها و رقص های آذربایجانی در نظرگرفته شده بود.


بسیاری از این موسیقیدانان و آهنگسازان از جمله صادق جان ، حاجی بیكوف و... تغییراتی نیز در سازها ودستگاه ها و گوشه های موسیقی دادند و سازها و دستگاه هایی خاص موسیقی آذربایجان به وجود آوردند. ازجمله ، تغییراتی كه میرزا صادق جان در تار ایجاد كرد. این شخص نوآور، برای اولین بار در شكل كاسه های تار تغییراتی به وجود آورد، منظور وی از این تغییرات تقویت صدای آن و همچنین نگاه داشتن و نواختن آنروی سینه بوده است . صادق جان كاسه تار را نسبتا" عمیق كند، از وزن آن كاست ، قطر كاسه راوسعت بخشید و شكل كاسه را به شكل بیضی درآورد. این گونه تغییرات باعث به وجود آمدن دو كیفیت تازه در تار شد. یكی این كه باعث تقویت فیزیكی صدای تار شد و دیگر این كه چون كاسه بزرگ تار به اندازه 100 میلیمتر از بالا به طرف عقب مایل بود، نواختن آن بر روی سینه امكان پذیر نبود. در تار جدید باازمیان برداشتن این انحنا امكان بر روی سینه نواختن به وجود آمد و در نتیجه امكان بهتر نواختن آن عملی شد.( تا قبل از این تار به روی زانو نواخته میشد)
میرزاصادق تغییراتی نیز در محل جفت شدن دسته با كاسه به وجود آورد، قبل از آن دسته و تار یكسره به كاسه متصل می شد یا این كه دسته به وسیله و تكه ای از آهن به كاسه بسته می شد، با این حال در تار جدید كه میرزاصادق جان سیم های آن را زیاد كرده بود به علت كثرت سیم ها میان دسته و كاسه تار خمیدگی ایجاد میشد كه باعث ناموزون شدن صدای پرده های تار می شد. میرزاصادق به خاطر رفع نقصی كه از كثرت سیمها ناشی می شد دسته تار را در دسته كوتاهی كه از خود كاسه بیرون می آمد، فرو برد و با آن جفت كرد.ضمنا_ این چوب از خمیدگی مورد بحث جلوگیری می كرد.
تا آن زمان در هیچ یك از آلات موسیقی مشرق زمین این كیفیت موجود نبود. تغییرات به عمل آمده در تار در عالم موسیقی شرق یك نوع نوآوری محسوب می شد. ترتیب قرار گرفتن سیم ها، نقش بزرگی در صنعت موسیقی آذربایجان و مخصوصا_ در اجرای مقامات ایفا كرده است .
سیم های تازه ای كه صادق جان به تار اضافه كرده بود، سیم های زنگ بودند كه به سیم های آلیكوت معروف شدند.سیم های آلیكوت در اجرای موسیقی حرفه ای و مقامات (دستگاه های )آذری نقش مهمی دارند.
هنگام اجرای ملودی ، از این سیم ها در صورت لزوم به طور هماهنگ استفاده می شود. در سال های بعد سعید رستم اف آهنگساز آذربایجانی یك عده دستگاهها و مقام های ضربی را برای تار، كمانچه و بالابان و نیز اركستر آلات موسیقی ملی تنظیم كرد، این مقام هاعبارتند از: سه گاه زابل ، چهارگاه ، بیات شیراز، شور، همایون ، شوشتر و حیراتی و...
تاری كه صادق جان ساخت و توسعه داد، از نیمه دوم قرن نوزدهم از تركیبات مختلف گروه های آلات موسیقی ملی جدا شد و با كمانچه ، قاوال (دف ) و خواننده كه دف را هم او می نواخت ، گروه دیگری تشكیل داد. این گروه نوازندگان خدمات بزرگی در ترقی موسیقی حرفه ای و ملی آذربایجان داشته و در تاریخ موسیقی با نام نوازندگان سه نفری شناخته شده اند.در این گروه های سه نفری ، تار نقش رهبر را در نواختن مقام به عهده دارد و در هنگام نواختن مقام ،راهنمای خواننده است و به گوشه ها و نفس های خواننده به موقع جواب می دهد و ملودی یا گوشه ای را كه خواننده خواهد خواند به او یادآوری می كند و در حقیقت خواننده را به خواندن وا می دارد.آوازه این گروه از نوازندگان نه تنها در آذربایجان بلكه در خارج از مرزهای آن نیز پیچیده است .
بینوقرادوف، موسیقیدان مشهور در كتاب خود گروه های سه نفری را با گروه های نوازندگان اروپایی مقایسه می كند ونشان می دهد كه در واقع نقش و اهمیت آنها كمتر از گروه های نوازندگان درجه یك اروپا نیست . گروه های سه نفری تنها به نواختن ملودی اكتفا نكرده بلكه ضمن همراهی خواننده ، در جای خود از عناصر چند صدایی هم استفاده می كنند.
از سازهایی كه در موسیقی آذربایجان استفاده می شود غیر از كمانچه ، تار و دف كه قبلا_ به آنها اشاره شد می توان قوپوز (كه ساز اصلی عاشق های آذربایجان شرقی و غربی است )، بالابان (كه شبیه به نی و آواز آن است )، قارمان ، قاوال یا دف ، قره نی ، تنبك و رباب تركی (كه در همان دیار به كمانچه مشهور است )، رانام برد و در اركسترهای موسیقی ملی علاوه بر اینها گاهی از پیانو، آكاردئون و قانون نیز استفاده می شود.
قانون ، سازی تخته ای و ذوزنقه ای شكل كه عمق آن در حدود چهار انگشت است . مفتول های زهی بر آن می بندند و از هر سه وتر، یك آهنگ استخراج می شود و شباهتی به سنتور دارد. برای نواختن این ساز به جای مضراب ، دو انگشتانه فلزی كه در سبابه هر دست جای ناخن را می گیرد به كار می رود. وجود شیطانك متحرك دراین ساز و نرمی سازهای زهی ، قانون را برخلاف سنتور به كوك ثانوی نیازمند نمی سازد.
منبع
کتاب تار آذربایجانی – واقف عبدالقاسم اف – ترجمه بهروز دیبازر

shahparak
Thursday 2 January 2014, 11:27 PM
در خانواده*ی بزرگ حوزه*ی موسیقایی ایرانی-عربی-ترکی٬ موسیقی موقام آذربایجان و موسیقی دستگاهی ایران بیشترین قرابت را دارند. در این حوزه*ی موسیقایی همان طور که سنت موسیقی عثمانی بیشتر تحت تاثیر سنت موسیقی عربی شکل گرفت٬ موسیقی آذربایجان هم علی*رغم حضور زبان ترکی تحت تاثیر و همگام با موسیقی ایرانی تحول یافت. مفاهیم «دستگاه»٬ «گوشه» و «آواز» در هر دو سیستم با معانی بسیار نزدیک حضور دارند. در گونه*های مشترک «درآمد» در موسیقی آذربایجان معادل «پیش*درآمد» در موسیقی ایرانی و «رنگ» و «چهارمضراب» و «تصنیف» هم گونه*های مشابه هستند. دو ساز «تار» و «کمانچه» هم در این دو سیستم مشترک است. همچنین عناوین موقام*ها هم بیانگر این نزدیکی و ارتباط است. مهمترین عامل افتراق موسیقی موقام و موسیقی دستگاهی فواصل است. در موسیقی آذربایجان فواصل -که جزو عناصر زیربنایی موسیقی و از عوامل اصلی افتراق انواع موسیقی*هاست- با موسیقی ایرانی تفاوت*هایی دارد که می*تواند حاصل ارتباط و تاثیرپذیری این موسیقی از موسیقی عاشیقی باشد.

نیمه*ی دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دوره*ای* است که شواهد تاریخی از یک تحول بنیادی در موسیقی آذربایجان خبر می*دهند. گفته می*شود که سبک*های اجرایی امروزین موسیقی آذربایجان خصوصیت*های ملی خود را در قرن*های نوزدهم و بیستم میلادی به دست آوردند اما در مورد چگونگی شکل*گیری این «خصوصیات ملی» و توضیح و تبیین آنها منابع مدونی وجود ندارد. اطلاعات این حوزه بسیار پراکنده و اندک اند. منابع تاریخی عمدتا به زندگی*نامه*ی هنرمندان محدود بوده و اطلاعات فنی ناچیزی به*دست می*دهند.

در اواسط قرن نوزدهم میلادی٬ تفلیس مرکزیت موسیقی را در دست داشت و علاوه بر تفلیس در نخجوان و ایروان هم مجالس موسیقی برپا می*شد. اشاره شده است که خواننده ها و نوازنده*های مشهور ایرانی دائم به تفلیس می*آمدند. از این خواننده*ها به «ستار» اشاره شده که قدیمی*ترین خواننده*ای است که اطلاعاتی درباره*ی او موجود است. وی پس از مدتی به خاطر شهرت در تبریز به دربار محمدشاه قاجار در تهران دعوت می*شود و در سال ۱۸۴۴ به نخجوان می*رود. بر اساس شواهد موجود می*توان گفت در زمان ستار هنوز ساختار فواصل دستگاه*ها تغییر نکرده بود.

در نیمه*ی دوم قرن نوزدهم در شوشا مراسم و سنت*های دینی به*طور جدی دنبال می*شده و تعزیه نقش مهمی در تداوم جریان موسیقی این دوره داشته است. بررسی شواهد نشان می*دهد که خوانندگان این دوره نقش غالب داشته و هنر خوانندگی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. این برتری خوانندگان بر نوازنده*ها با دیدگاه علمای شیعه به موسیقی*سازی بی ارتباط نبوده و بعضی علما موسیقی*سازی را متعلق به ارامنه می*دانستند. (مشابه نقشی که کلیمیان در همان زمان درایران ایفا می*کردند) در اواسط این قرن شوشا از طریق تعزیه با موسیقی ایرانی در ارتباط بوده است؛ بر خلاف نخجوان و ایروان و تفلیس که موسیقی*دانان ایرانی به واسطه**ی مجالس موسیقی اعیان و خان*ها و همچنین مجالس عروسی به این مناطق رفت*وآمد می*کردند. در واقع تعزیه در آذربایجان بسیار متاثر از نمونه*های ایرانی آن بوده و زمینه*ی حضور موسیقی دستگاهی ایران در شوشا را فراهم می*کرده است. در اواخر قرن نوزدهم اولین مکتب موسیقی در شوشا به منظور تربیت خواننده*ها برای شبیه*خوانی بنیان*گذاری شد. بنیان*گذار این مکتب٬ موسیقی*شناس مشهور٬ خراط*قلی محمداغلو بود. در همین زمان در شوشا با توسعه*ی تجارت و صنعت*گری و با تضعیف روابط فئودالی، موسیقی*دانان حوزه*ی کلاسیک حامیان سنتی*شان یعنی اشراف و خان*ها را از دست می*دهند. بر اساس شواهد موجود مجلس در این دوره به چهار دسته*ی اصلی تقسیم می*شوند: مجلس عرفا، توی (جشن) اصناف، توی*های لوطی و چهارم توی*های ارمنی.

در مجلس عرفا خواننده*های ممتاز را دعوت می*کردند که موسیقی کلاسیک و موقامات را عمیقا بلد بودند. خواننده*ها موقام*ها را تمام دستگاه می*خواندند و آهنگ*های رقص نمی*نواختند. کیفیت و سطح هنری این چهار نوع مجلس به ترتیب کاهش می*یابد و در نهایت در توی*های ارمنی آهنگ*های رقص زیاد نواخته شده و ماهنی*های مردمی اجرا می*شد.

مجالسی که از آنها صحبت شد منحصر به شهرها بودند. در روستاها تمایلی به خواننده وجود نداشته و بیشتر عاشیق*ها را به عروسی دعوت می*کردند. حاجی بک*اف در این باره می*نویسد: "در اوایل قرن بیستم خانواده*های متمول از خواننده*ها و خانواده*های متوسط و فقیر از دسته*ی زورناچی*ها و اهالی روستا از عاشیق*ها در جشن*هایشان دعوت می*کردند". او در ادامه به نکته* ظریفی اشاره می*کند: "البته این عدم اقبال روستایی*ها به خواننده*ها دلیل اقتصادی نداشته و علت اصلی آن نا*آشنا بودن آنها به زبان پارسی بوده است. خواننده*ها اساسا غزلیات و تصنیف*های پارسی می*خواندند. اما عاشیق*ها اشعار هجایی مردمی به*کار می*بردند".

در اوایل قرن بیستم و با شروع انقلاب روسیه حیات اجتماعی-سیاسی آذربایجان دگرگون شد و با ورود افکار انقلابی-دموکراتیک به آذربایجان «صنعت خوانندگی» بیش از پیش به مردم نزدیک شد. خواننده*ها در میان جماعت خلق دیگر تصنیف*های پارسی نمی*خواندند بلکه تصنیف*ها به زبان ترکی خوانده می*شد. امروز هفت پرده*بندی و اصطلاحا گام مختلف در موسیقی موقام وجود دارد. هر کدام از این موقام*ها دانگ و پرده*بندی خاص خودشان را دارند و نیز هر کدام دارای بخش*ها و شعباتی هستند. این موقام*ها عبارتند از:
«راست» که شامل بخش*هایی نظیر: برداشت٬ مایه٬ حسینی٬ دلکش٬ شکسته*ی فارس٬ عراق٬ پنجگاه٬ راک کردستانی و قرایی. موقام*های دیگر مرتبط با راست عبارتند از: ماهور٬ ماهور هندی٬ قاجار بیاتی و قطار.
«شور» شامل بخش*های: برداشت٬ مایه٬ سلمک٬ شور-شهناز٬ بوسلیک٬ بیات ترک٬ مبرقع٬ عشیران٬ حجاز٬ شاه ختایی٬* سارنج٬ غم*انگیز٬ نشیب و فراز. مقام*های دیگر مرتبط با شور عبارتند از: شهناز٬ آذربایجانی!، عثمانی ٬ رهاب و نوا.
«سه*گاه»: برداشت٬ مایه٬ مویه٬ مخالف٬ حصار٬ عاشق کش٬ مبرقع.
«شوشتر»: امیری٬ شوشتر٬ مثنوی٬ مولوی٬ ترکیب٬ افشاری.
«چهارگاه»: برداشت٬ مایه، بال کبوتر٬ جواهر٬ بسته نگار٬ حصار٬ موئالف٬ مخالف٬ اوج مخالف٬ مغلوب، منصوریه٬ عزال.
«بیات شیراز»: برداشت٬ اصفهانک٬ مایه٬ گردانیه٬ نشیب و فراز٬ بیات اصفهان٬ ابوالچپ٬ خاوران٬ عزال٬ شکسته*ی فارس٬ دلربا.
«همایون»: برداشت٬ همایون٬ بختیاری٬ فیلی٬ بیوک مثنوی٬ مولوی٬ شوشتر٬ ترکیب٬ عزال٬ بیداد٬ کوچک٬* مثنوی.

در موسیقی موقام ترکیب استاندارد گروه شامل خواننده که معمولا دایره هم می*نوازد٬ نوازندگان تار و کمانچه٬ نوازنده*ی قاوال (ساز کوبه*ای) و بعضا کلارینت (قره*نی) یا بالابان هستند.

منابع:
روند تغییرات در موسیقی و زندگی آذربایجان: احسان خضرلو. فصلنامه ماهور ش ۴۰
موسیقی آذربایجان: تامیلا جانی زاده. ترجمه ناتالی چوبینه. فصلنامه ماهور ش ۲۰
دایره*المعارف سازهای ایران: محمدرضا درویشی
سرگذشت پنجاه ساله*ی هنرمندان موسیقی ایرانی در آذربایجان: محمدحسن عذاری
موسیقی مقامی آذربایجان: رامز زهراب اف. ترجمه علاءالدین حسینی. سروش