*nvidia*
Tuesday 28 August 2007, 03:22 PM
31 شهريور 1314: تولد در تهران، خيابان صفي عليشاه، در خانواده «صديقي پارسي»، مادرش (به نام «بدوي») از خواهران حسين ياحقي است. پدر، ديپلمات و كارمند وزارت امور خارجه است.
1942ـ 1940/ 1321ـ 1319: اولين بارقههاي استعداد موسيقي را بروز ميدهد. استاد ابوالحسن صبا او را ميبيند و به دوستش، استاد حسين ياحقي، سفارش تعليم او را ميكند. حسين ياحقي بهرغم مخالفتهاي خانواده، پرويز كوچك را آموزش ميدهد.
1947ـ1943/ 1326ـ1322: اولين برنامه تكنوازي او ايستگاه بيسيم و پهلوي، راديو تهران، اجرا ميشود. شماري از مردم فكر ميكنند كه استاد حسين ياحقي برنامه اجرا كرده است. افسانه «كودك اعجوبه» آغاز ميشود. آموزش نزد «دايي جان حسين» ادامه مييابد. كودك اعجوبه، زندگي خانوادگي بيآرامشي را طي ميكند.
1951ـ 1948/ 1330 ـ 1327: آوازه شهرت او در تهران ميپيچد.
حسين ياحقي، تعليم بعضي شاگردان و كار با خوانندگان نظير منوچهر همايونپور را به او ميسپارد. او برنامههاي ديگري را در راديو اجرا ميكند، از خانواده پدري قطع علاقه ميكند و از مدتها پيش به خانواده دايي جان حسين ميپيوندد. تحصيلات دبيرستان را نيمهكاره ميگذارد. با منوچهر شفيعي، بهرام سير، قاسم جبلي، نواب صفا، بيژن ترقي و... معاشرت و مسافرت ميكند و اولين صفحههاي گرامافون از نواختههاي او در كمپاني ايرانركورد پُر ميشود. پرويز صديقي پارسي با نام خانوادگي «ياحقي» در محافل موسيقي تهران آوازه مييابد. اولين كلاس كوچك تعليم ويولون را در خيابان فردوسي جنب دفتر مجله سپيد و سياه، باز ميكند.
1955ـ1952/ 1334ـ1331: شهرت روزافزون او بالا ميگيرد. بحرانهاي روحي در عرصه خانواده و روابط خصوصي را تجربه ميكند و دو بار در اثر كسالت اعصاب بستري ميشود. پزشكان مثل هميشه موسيقي را تنها راه معالجه او دانستهاند. اولين آهنگ كلاسيك خود را در آواز شور و با كلام نواب صفا ميسازد (با نام «اي اميد دل من كجايي») و با اركستر راديو و صداي بنان اجرا ميكند. نزد استاد ابوالحسن صبا، رديفها را مشق ميكند و با طرز رهبري اركسترهاي يكصدايي آشنا ميشود و كنار او همنوازي ميكند. با داريوش رفيعي آشنا ميشود و براي صداي او اقدام به ساختن آهنگ ترانه ميكند. در اركستر مجيد وفادار، ويولون اول را او مينوازد.
1958 ـ 1956/ 1336 ـ 1335: تعدادي آهنگ ـ ترانه ماندگار حاصل همكاري او و رفيعي و ترقي ضبط ميشود. راديو تهران تجديد سازمان پيدا ميكند و رسماً از او به عنوان آهنگساز و سرپرست اركستر دعوت به كار ميشود. در هيئت خبرنگار براي روزنامه پست تهران (به سردبيري نعمت قاضيشكيب) و برنامههاي راديو تهران كار ميكند و ابتكارات او مورد توجه قرار ميگيرد. استاد ابوالحسن صبا بدرود حيات ميگويد.
1956ـ 1958/ 1340 ـ 1337: داريوش رفيعي زندگي را وداع ميكند. پرويز ياحقي به كار با ديگر خوانندگان مطرح ادامه ميدهد. برنامة "قصه شمع" با صداي او و نواب صفا ضبط ميشود. مهدي خالدي در تنظيم و ساخت و اجراي آهنگ ـ ترانهها به وي ياري ميكند. با همهگير شدن شايعههايي درباره گرفتاريهاي جسمي او و چند هنرمند ديگر و طرح ترك اعتياد هنرمندان راديو در آن زمان، پرويز ياحقي همراه تني چند از ديگر هنرمندان بستري ميشود و بعد از ترك ابتلا به همراه نواب صفا و... به شيراز ميرود. كنسرتي به يادماندني در شيراز (با همكاري هاشم جاويد، حافظشناس مشهور) اجرا ميكند. صفحات روزنامهها و مجلات هنري سرشار از ستايشها و انتقادها از او است.
1968ـ1962/1346ـ1341: پرويز ياحقي از چهرههاي ثابت برنامه گلها ميشود. شيوه ويولوننوازي او شيوع مييابد و برنامههاي فراواني از همنوازي او با ايرج، گلپايگاني و... ضبط ميشود. در دوره پيرنيا او با آزادي كامل در رفت و آمد به استوديوي شماره 8 و ضبط تكنوازيهايش، به دلخواه و به مقتضاي حال و الهام، ميدهند. شماري از شنيدنيترين برنامههاي او در اين دوران در نوار پُر ميشود. در اين دوره فقط با خوانندگان زن كار ميكند. استادان: روحالله خالقي و مرتضي محجوبي از دنيا ميروند. اولين صفحات 45 دور او همراه آواز گلپايگاني در كمپاني رويال پر ميشود.
1970ـ 1968/ 1349ـ1347: دايي و استادش، حسين ياحقي در سكوت هنرمندان و بياعتنايي اطرافيان دنيا را وداع ميگويد. پرويز ياحقي با پروانه اميرافشار از شاگردان علی تجويدي آشنا ميشود و بعد از مدتي با او ازدواج ميكند. تعدادي آهنگ ـ ترانه براي صداي او ميسازد و اين دو، زوج خبرساز هنري در مجلات و روزنامهها ميشوند. پيوند آنها بعد از مدتي به طلاق ميانجامد، ولي ارتباط هنري حفظ ميشود.
1977ـ1971/1355ـ1350: داود پيرنيا از دنیا ميرود. وضعيت موسيقي راديو و برنامة گلها عوض ميشود. پرويز ياحقي و تني چند از هنرمندان گلها به سفارش و تبليغ اكبر گلپايگاني به كابارهها ميروند و در آنجا برنامه اجرا ميكنند. آهنگهاي او كماكان با اركستر بزرگ راديو و به سرپرستي جواد معروفي اجرا ميشود. سفرهاي متعدد به كشورهاي اروپايي و آمريكا ميرود. اولين نشانههاي انزوا و گوشهگيري از جمع در او آشكار ميشود. همنواز او رضا ورزنده از جهان ميرود.
1979ـ1977/1357ـ1356: آلبوم دو نواري «سلوهاي ياحقي» با مقدمهاي از بيژن ترقي منتشر ميشود. آخرين كنسرتهاي مدت زندگي خود بين مردم را در فاصلة كمي تا وقوع انقلاب روي صحنه ميبرد. با انقلاب، زمينه كاري تمام هنرمندان همسنخ او از بين ميرود. عدهاي مهاجرت ميكنند و ياحقي در گوشة منزلش انزوا ميگيرد.
1990ـ 1979/1368ـ 1358: ياحقي و همكارانش از ادامه كار موسيقي در رسانهها محروم ميشوند و حقوق آنها نيز قطع ميگردد. او در منزل به نوازندگي و ضبط قطعاتش با كيفيت حرفهاي و تخصصي ميپردازد. همنوازيهاي او با جواد معروفي، ناصر افتتاح، جليل شهناز، فضلالله توكل، فرهنگ شريف و... از اين زمان جدي ميشود. او در دستگاه حكومت نيز براي خود حامياني پيدا ميكند. همنواز او، امیر ناصر افتتاح، زندگي را بدرود ميگويد.
2000ـ1990/1378ـ 1369: ضبطهاي خصوصي او ادامه مييابد. دوستانش كمكم از دنيا ميروند: حسين قوامي، محمودي خوانساري، جواد معروفي و... آلبوم سلوهاي ياحقي با عنوان طُرّه (1 و 2) منتشر ميشوند. آلبومهاي ديگر با نامهاي طوبي (1 و 2) و طراوت (1 و 2) به بازار ميآيند و خاطره ياحقي در دلها دوباره زنده ميشود.
خواهرش در حادثه تصادف اتومبيل جانش را از دست ميدهد و مرگ او ضربة رواني مهلكي را به پرويز ياحقي وارد ميكند. اولين مصاحبههاي خود در سالهای بعد از انقلاب را با فروغ بهمنپور به انجام ميرساند.
20005 ـ 2000/ 1383ـ 1379: كسالتهاي روحي و افسردگي او شديد ميشود. براي معالجه به خارج از کشور ميرود و زود برميگردد. فعاليتهايش را گسترش ميدهد و نوارهاي ديگري از او با نام راز و نياز، كيميا و... انتشار مييابد.
2007ـ2005/1385ـ1384: در يك حادثة تصادف اتومبيل، پنجة چپش خرد ميشود. او را براي جراحي به آلمان ميبرند. در بازگشت، انزوا و افسردگي او شدت مییابد و او ديگر كسي را نميبيند. تنهايي و سكوت او به مرزهاي نگرانكنندهاي ميرسد، بااينحال از تدوين آثار خود و واگذاري به حمید اسفندیارینیا ناشر مورد اعتماد خود غافل نيست. او هفته قبل از مرگ، آلبوم دو سيدي «مهر و مهتاب» را ميبيند.
2007/11/11/1385: مرگ در آپارتمانش در خيابان جردن، كوچه نيلوفر، علت مرگ او ايست قلبي اعلام شد. جهانشاه برومند و فريدون احتشامي كاشفان آخرين بقاياي پيكر رنجدیده پرويز یاحقیهستند. سه روز بعد در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاك سپرده ميشود. او از 35 سال پيش تا به حال تنها زندگي كرده و فرزندي نيز نداشته است.
برگرفته از ماهنامه ی مقام موسیقایی
1942ـ 1940/ 1321ـ 1319: اولين بارقههاي استعداد موسيقي را بروز ميدهد. استاد ابوالحسن صبا او را ميبيند و به دوستش، استاد حسين ياحقي، سفارش تعليم او را ميكند. حسين ياحقي بهرغم مخالفتهاي خانواده، پرويز كوچك را آموزش ميدهد.
1947ـ1943/ 1326ـ1322: اولين برنامه تكنوازي او ايستگاه بيسيم و پهلوي، راديو تهران، اجرا ميشود. شماري از مردم فكر ميكنند كه استاد حسين ياحقي برنامه اجرا كرده است. افسانه «كودك اعجوبه» آغاز ميشود. آموزش نزد «دايي جان حسين» ادامه مييابد. كودك اعجوبه، زندگي خانوادگي بيآرامشي را طي ميكند.
1951ـ 1948/ 1330 ـ 1327: آوازه شهرت او در تهران ميپيچد.
حسين ياحقي، تعليم بعضي شاگردان و كار با خوانندگان نظير منوچهر همايونپور را به او ميسپارد. او برنامههاي ديگري را در راديو اجرا ميكند، از خانواده پدري قطع علاقه ميكند و از مدتها پيش به خانواده دايي جان حسين ميپيوندد. تحصيلات دبيرستان را نيمهكاره ميگذارد. با منوچهر شفيعي، بهرام سير، قاسم جبلي، نواب صفا، بيژن ترقي و... معاشرت و مسافرت ميكند و اولين صفحههاي گرامافون از نواختههاي او در كمپاني ايرانركورد پُر ميشود. پرويز صديقي پارسي با نام خانوادگي «ياحقي» در محافل موسيقي تهران آوازه مييابد. اولين كلاس كوچك تعليم ويولون را در خيابان فردوسي جنب دفتر مجله سپيد و سياه، باز ميكند.
1955ـ1952/ 1334ـ1331: شهرت روزافزون او بالا ميگيرد. بحرانهاي روحي در عرصه خانواده و روابط خصوصي را تجربه ميكند و دو بار در اثر كسالت اعصاب بستري ميشود. پزشكان مثل هميشه موسيقي را تنها راه معالجه او دانستهاند. اولين آهنگ كلاسيك خود را در آواز شور و با كلام نواب صفا ميسازد (با نام «اي اميد دل من كجايي») و با اركستر راديو و صداي بنان اجرا ميكند. نزد استاد ابوالحسن صبا، رديفها را مشق ميكند و با طرز رهبري اركسترهاي يكصدايي آشنا ميشود و كنار او همنوازي ميكند. با داريوش رفيعي آشنا ميشود و براي صداي او اقدام به ساختن آهنگ ترانه ميكند. در اركستر مجيد وفادار، ويولون اول را او مينوازد.
1958 ـ 1956/ 1336 ـ 1335: تعدادي آهنگ ـ ترانه ماندگار حاصل همكاري او و رفيعي و ترقي ضبط ميشود. راديو تهران تجديد سازمان پيدا ميكند و رسماً از او به عنوان آهنگساز و سرپرست اركستر دعوت به كار ميشود. در هيئت خبرنگار براي روزنامه پست تهران (به سردبيري نعمت قاضيشكيب) و برنامههاي راديو تهران كار ميكند و ابتكارات او مورد توجه قرار ميگيرد. استاد ابوالحسن صبا بدرود حيات ميگويد.
1956ـ 1958/ 1340 ـ 1337: داريوش رفيعي زندگي را وداع ميكند. پرويز ياحقي به كار با ديگر خوانندگان مطرح ادامه ميدهد. برنامة "قصه شمع" با صداي او و نواب صفا ضبط ميشود. مهدي خالدي در تنظيم و ساخت و اجراي آهنگ ـ ترانهها به وي ياري ميكند. با همهگير شدن شايعههايي درباره گرفتاريهاي جسمي او و چند هنرمند ديگر و طرح ترك اعتياد هنرمندان راديو در آن زمان، پرويز ياحقي همراه تني چند از ديگر هنرمندان بستري ميشود و بعد از ترك ابتلا به همراه نواب صفا و... به شيراز ميرود. كنسرتي به يادماندني در شيراز (با همكاري هاشم جاويد، حافظشناس مشهور) اجرا ميكند. صفحات روزنامهها و مجلات هنري سرشار از ستايشها و انتقادها از او است.
1968ـ1962/1346ـ1341: پرويز ياحقي از چهرههاي ثابت برنامه گلها ميشود. شيوه ويولوننوازي او شيوع مييابد و برنامههاي فراواني از همنوازي او با ايرج، گلپايگاني و... ضبط ميشود. در دوره پيرنيا او با آزادي كامل در رفت و آمد به استوديوي شماره 8 و ضبط تكنوازيهايش، به دلخواه و به مقتضاي حال و الهام، ميدهند. شماري از شنيدنيترين برنامههاي او در اين دوران در نوار پُر ميشود. در اين دوره فقط با خوانندگان زن كار ميكند. استادان: روحالله خالقي و مرتضي محجوبي از دنيا ميروند. اولين صفحات 45 دور او همراه آواز گلپايگاني در كمپاني رويال پر ميشود.
1970ـ 1968/ 1349ـ1347: دايي و استادش، حسين ياحقي در سكوت هنرمندان و بياعتنايي اطرافيان دنيا را وداع ميگويد. پرويز ياحقي با پروانه اميرافشار از شاگردان علی تجويدي آشنا ميشود و بعد از مدتي با او ازدواج ميكند. تعدادي آهنگ ـ ترانه براي صداي او ميسازد و اين دو، زوج خبرساز هنري در مجلات و روزنامهها ميشوند. پيوند آنها بعد از مدتي به طلاق ميانجامد، ولي ارتباط هنري حفظ ميشود.
1977ـ1971/1355ـ1350: داود پيرنيا از دنیا ميرود. وضعيت موسيقي راديو و برنامة گلها عوض ميشود. پرويز ياحقي و تني چند از هنرمندان گلها به سفارش و تبليغ اكبر گلپايگاني به كابارهها ميروند و در آنجا برنامه اجرا ميكنند. آهنگهاي او كماكان با اركستر بزرگ راديو و به سرپرستي جواد معروفي اجرا ميشود. سفرهاي متعدد به كشورهاي اروپايي و آمريكا ميرود. اولين نشانههاي انزوا و گوشهگيري از جمع در او آشكار ميشود. همنواز او رضا ورزنده از جهان ميرود.
1979ـ1977/1357ـ1356: آلبوم دو نواري «سلوهاي ياحقي» با مقدمهاي از بيژن ترقي منتشر ميشود. آخرين كنسرتهاي مدت زندگي خود بين مردم را در فاصلة كمي تا وقوع انقلاب روي صحنه ميبرد. با انقلاب، زمينه كاري تمام هنرمندان همسنخ او از بين ميرود. عدهاي مهاجرت ميكنند و ياحقي در گوشة منزلش انزوا ميگيرد.
1990ـ 1979/1368ـ 1358: ياحقي و همكارانش از ادامه كار موسيقي در رسانهها محروم ميشوند و حقوق آنها نيز قطع ميگردد. او در منزل به نوازندگي و ضبط قطعاتش با كيفيت حرفهاي و تخصصي ميپردازد. همنوازيهاي او با جواد معروفي، ناصر افتتاح، جليل شهناز، فضلالله توكل، فرهنگ شريف و... از اين زمان جدي ميشود. او در دستگاه حكومت نيز براي خود حامياني پيدا ميكند. همنواز او، امیر ناصر افتتاح، زندگي را بدرود ميگويد.
2000ـ1990/1378ـ 1369: ضبطهاي خصوصي او ادامه مييابد. دوستانش كمكم از دنيا ميروند: حسين قوامي، محمودي خوانساري، جواد معروفي و... آلبوم سلوهاي ياحقي با عنوان طُرّه (1 و 2) منتشر ميشوند. آلبومهاي ديگر با نامهاي طوبي (1 و 2) و طراوت (1 و 2) به بازار ميآيند و خاطره ياحقي در دلها دوباره زنده ميشود.
خواهرش در حادثه تصادف اتومبيل جانش را از دست ميدهد و مرگ او ضربة رواني مهلكي را به پرويز ياحقي وارد ميكند. اولين مصاحبههاي خود در سالهای بعد از انقلاب را با فروغ بهمنپور به انجام ميرساند.
20005 ـ 2000/ 1383ـ 1379: كسالتهاي روحي و افسردگي او شديد ميشود. براي معالجه به خارج از کشور ميرود و زود برميگردد. فعاليتهايش را گسترش ميدهد و نوارهاي ديگري از او با نام راز و نياز، كيميا و... انتشار مييابد.
2007ـ2005/1385ـ1384: در يك حادثة تصادف اتومبيل، پنجة چپش خرد ميشود. او را براي جراحي به آلمان ميبرند. در بازگشت، انزوا و افسردگي او شدت مییابد و او ديگر كسي را نميبيند. تنهايي و سكوت او به مرزهاي نگرانكنندهاي ميرسد، بااينحال از تدوين آثار خود و واگذاري به حمید اسفندیارینیا ناشر مورد اعتماد خود غافل نيست. او هفته قبل از مرگ، آلبوم دو سيدي «مهر و مهتاب» را ميبيند.
2007/11/11/1385: مرگ در آپارتمانش در خيابان جردن، كوچه نيلوفر، علت مرگ او ايست قلبي اعلام شد. جهانشاه برومند و فريدون احتشامي كاشفان آخرين بقاياي پيكر رنجدیده پرويز یاحقیهستند. سه روز بعد در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاك سپرده ميشود. او از 35 سال پيش تا به حال تنها زندگي كرده و فرزندي نيز نداشته است.
برگرفته از ماهنامه ی مقام موسیقایی