PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جمعه های سبز انتظار



kaka
Monday 3 September 2007, 08:12 PM
سلام شما اين جا مي تونيد هر مطلبي كه خواستيد راجع به امام زمان بنويسيد از دلتنگياتون از تنهاييتون از انتظارتون از شعرايي كه شنيديد بنويسيد مرسي

kaka
Tuesday 4 September 2007, 11:49 AM
با همه لحن خوش آوايي ام
در به در كوچه ي تنهايي ام
اي دو سه تا كوچه ز ما دور تر
نغمه ي تو از همه پرشورتر
كاش كه اين فاصله را كم كني
محنت اين قافله را كم كني
كاش كه همسايه ي ما مي شدي
مايه ي آسايه ي ما مي شدي
هر كه به ديدار تو نايل شود
يك شبه حلال مسايل شود
دوش مرا حال خوشي دست داد
سينه ي ما را عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت
نام تو آرامه ي جان من است
نامه ي تو خط امان من است
اي نگهت خاستگه آفتاب
بر من ظلمت زده يك شب بتاب
پرده بر انداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
اي نفست يار و مددكار ما
كي و كجا وعده ي ديدار ما
خبر آمد خبري در راه است
سرخوش آن دل كه از آن آگاه است
شايد اين جمعه بيايد شايد
پرده از چهره گشايد .....شايد


مرحوم آغاسي

kaka
Tuesday 4 September 2007, 11:52 AM
از جمال دل ربايت اي نگار نازنين
كاش ما هم لحظه اي حق نگاهي داشتيم

nabegheh95
Tuesday 4 September 2007, 01:41 PM
اگر زمین ویرانه شود،
جهان همه بیگانه شود،
تویی که با مایی

Majed
Thursday 6 September 2007, 01:15 PM
:h:ag

hichnafar
Thursday 6 September 2007, 01:57 PM
آقای ماجداین دوتاشکلک هانظرتون درموردشعرجناب نابغه بود؟یاچیزدیگه؟
________________________
دراعماق قلبم
جاییست که درآن نور فانوسی سوسومی زند
که شایدمن هم بابایم راببینم ...شاید

gheisar
Thursday 6 September 2007, 02:19 PM
امام زمان این وسط چیکارست؟
دلتنگی و تنهایی به امام زمان چه ربطی داره؟
من اگه چیزی راجب امام بنویسم فکر میکنم از نت آهنگ بندازنم بیرون!!!

hichnafar
Thursday 6 September 2007, 02:34 PM
امام زمان این وسط چیکارست؟
دلتنگی و تنهایی به امام زمان چه ربطی داره؟
من اگه چیزی راجب امام بنویسم فکر میکنم از نت آهنگ بندازنم بیرون!!!
جناب قیصرهرکسی اعتقاداتی داره اگرشماازموضوع این تاپیک خوشتون نمیادمجبورنیستیدپست بزنیدتوش،اگرنوشته ی شمابارعایت قوانین سایت باشه دلیلی نداره به قول خودتون بندازنتون بیرون .
ممنون.(بحث تاپیک روهم منحرف نکنیدلطفا")

gheisar
Thursday 6 September 2007, 02:46 PM
باشه، خب من هم خواستم از اعتقاداتم بگم ولی مهم اینه که بقیه تحمل شنیدنش و داشته باشن !!

Majed
Thursday 6 September 2007, 02:49 PM
آقای ماجداین دوتاشکلک هانظرتون درموردشعرجناب نابغه بود؟یاچیزدیگه؟
د

در مورد شعر مرحوم آغاسی بود

و کلا موضوع این تاپیک ... هر چی فکر کردم حرفم نیومد.. فقط دلم گرفت:h

fanoos
Thursday 6 September 2007, 07:37 PM
ای روی تو زیبایی بخشیده به زیبایی
سرو از قد رعنایت آموخته رعنایی

.....
....
...
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی

gheisar
Friday 7 September 2007, 10:58 AM
باشه بابا، دیگه نمینویسم توی تاپیک هایی که در مورد دل بعضی هاست.
در ضمن خانوم مدیر قبلاً توضیحات کافی به من دادن.
ببخشید منو که پست زدم. معذرت میخوام.

kaka
Friday 7 September 2007, 11:01 AM
چقدر چشمهاي من دخيل آسمان شود
به پلك انتظار تو چقدر ميهمان شود
ببين كه خون عشق را هلاك كرده روزگار
و مرد غيرت زمين اجير تكه نان شود
به جمعه جمعه انتظار اشك اشك التماس
من استغاثه ميكنمحقيقت عيان شود
به حجله گاه انتظار عروس دل جوان شود
بس است نور پشت ابر ابرها كنار زن
دوا درون شيشه كي علاج زخممان شود
بيا غروب جمعه را طلوع صادقانه باش
كه در قدومت آسمان دوباره مهربان شود

عاليه مهرابي

kaka
Friday 7 September 2007, 11:17 AM
اگر چه زود مي آيد اگر چه دير مي آيد
سوار سبز پوش من به هر تقدير مي آيد
همان خورشيد موعودي كه در روز طلوع او
حديث صبح صادق مي شود تفسير مي آيد
زمين آبيتر از اين آسمانها ميشود وقتي
كه آن آيينه ي سبز خدا تصوير مي آيد
در اعماق نگاهش مي توان خشمي مقدس ديد
دلش لبريز از درد است و با شمشير مي آيد
چنان با ضربه هاي حيدري اعجاز خواهد كرد
كه از ديوار هم گل نغمه ي تكبير مي آيد
دقيقا راس آن ساعت كه در ذهن خدا ثبت است
نه قدري زودتر از آن نه با تاخير مي آيد


سيد محمد جواد شرافت

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:27 PM
از ما بگو نگار فسونكار شهر را ما يوسفيم و ناز زليخا نمي كشيم
دامن كشيده ايم زدست بتان ولي دست طلب ز دامن مولا نمي كشيم
پروانه ايم و طالب دلدار يكدليم ما ناز شمع انجمن آرا نمي كشيم

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:27 PM
همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل افتابی که حضور و غبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:28 PM
"رواق منظر چشم من آشيانه توست
كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست"
كه گفت منظر چشم من آشيانه توست
تو پادشاهي و همه عالم خانه توست

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:28 PM
عشق تو را به قيمت دنيا نمي دهم /
دنيا كم است به قيمت عقبي نمي دهم./
دهها هزار يوسفم بخشد ار جهان /
تاري ز موي يوسف زهرا نميدهم

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:29 PM
ای رو تو مهر عالم آرای همه...وصل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران به زمنی وای به من...گر با همه کس همچو منی وای همه
مجنون و پریشان توام دستم گیر...چون دانی از آن توام دستم گیر
هر بی سروپایی دستگیری دارد...من بی سرو سامان توام دستم گیر

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:34 PM
در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم

تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم

شب هجران تو اخر نشود رخ ننمایی

در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم

آید آن روز که در بازکنی پرده گشایی

تا به خاک قدمت جان و سر خوش بیازیم

به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار

تا پس از مرگبه وجد آمده در ساز و نواییم

گر به اندیشه بیاید که پناهی سا به کویت

نه سوی بتکده رو کرده ونه راهی حجازیم

ساقی از آن خم پنهان که ز بیگانه نهان است

باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:34 PM
كي شود بينم رخ ماه دل آراي ترا
تا كشم بر ديدگان خاك كف پاي تر
سر به بالين با اميد ديدن رويت نهم
تا مگر در خواب بينم روي زيبا ترا
گاهگاهي گر شوم بيدار اندر نيمه شب
از خدا پيوسته بنمايم تمناي ترا
زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت
كي شود شامل شوم لطف و تسلاي ترا
از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و كرم
بر دل مسكين من مهرو و تولاي ترا
با دلي سوزان براهت منتظر بنشسته ام
تا خدا قسمت كند روزي تماشاي ترا

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:34 PM
اي سليمان زمان از گل رويت خجلم
تو عطا مي كني و من زخطا منفعلم
با وجودي كه سرافكنده زبار گنهم
با نگاهي زعنايت بنمايي بحلم
لحظه ايي گر زتو برمن به خداوند قسم
نرسد بوي بهشتي جمالت كسلم
آنكه با حب ولاي تو در اين وادي عشق
روز اول بسرشت مهرتو با آب و گلم
از همان روز به جان تو قسم مهدي جان
بگرفتي به خدايي خدا جا بدلم
ترسم اين سرو خرامان بروي از دستم
غم هجران تو مولا بكند منفصلم
هركه پرسد زمن از آن گل رويت گويم
من كه آرام دلم از گل رويش خجلم

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:37 PM
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: «مهدی جان دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:43 PM
دل که آشفته روي تو نباشد دل نيست
آنکه ديوانه خال تو نشد عاقل نيست
مستي عاشق دل باخته از باده توست
بجز اين مستقيم از عمر و مگر حاصل نبست
عشق روي تو در اين باديه افکند مرا
چه توان کرد که اين باديه را ساحل نيست
بگذر از خويش اگر عاشق دلباخته ايي
که ميان تو و او جز تو کسي حائل نيست

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:47 PM
فريب ما مخور اقا دروغ ميگوييم
به جان حضرت زهرا دروغ ميگوييم
چه ناله اي چه فراقي چه درد هجراني
نيا نيا گل طاها دروغ ميگوييم
تمام چشم براهي و انتظار و فراق
و ندبه هاي فرج را دروغ ميگوييم
دلي كه مامن دنياست جاي مولا نيست
اسير شهوت دنيا دروغ ميگوييم
زبان سخن ز تو گويد ولي براي مقام
به پيش چشم خدا هم دروغ ميگوييم
كدام ناله غربت كدام درد فراق
قسم به ام ابيها دروغ ميگوييم
خلاصه اي گل نرگس كسي به فكر تو نيست
و ما به وسعت دريا دروغ ميگوييم
مرا ببخش عزيزم كه باز ميگويم
نيا نيا گل طاها دروغ ميگوييم

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:47 PM
براي آمدنت دست بر دعا دارم

خيال ديدن فرزند مصطفي دارم

بيا که آمدنت دير شد عزيز دلم

بيا که آرزوي حجت خدا دارم

در انتظار ظهورم ولي گنه کارم

خدا گواست که شرم از رخت چه ها دارم

گداي کوي تو ام کاش بشنوم روزي

به افتخار بگويي که من گدا دارم

قسم به روح رسول خدا خدا را شکر

که چون تو پادشهي خوب و با وفا دارم

به سينه آرزوي ديدن مدينه ي غم

زيارت نجف و توس و کربلا دارم

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:47 PM
هر شبي گويم که فردا يارم آيد از سفر
چونکه فردا مي شود گويم که فرداي دگر
آنقدر امروز و فردا انتظارش مي کشـم
کاقبــت روز فراق يـــــــار مـن آيـد به سـر
من به اميد وصالش زنده ماندم تاکنون
وه چه خوش آندم که بازآيد نگارم از سفر
گر بيايد بوسه بر خاک کـــــف پايش زنم
تا نمايد لحــــــــــظه اي بر حال زار من نظر
من که مي دانم بيايد آخر آن دلـدار من
ليک مي ترسم نباشد آن زمان از من اثر
گر سر راهش بميرم نيست غم اي دل چرا
زنده مي گردم چــــــــــو او بنمايد از قبرم گذر
گر بيــــــايد روز گار تيـــــره ام روشن شود
شام هجران مي شود از وصف روي او سحر

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:48 PM
ما معتقديم عشق سر خواهد زد
بر پشتِ ستم كسي تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آيه نور
سوگند به زخمهاي سرشارِ غرور
آخر شبِ سرد ما سحر مي گردد
مهدي به ميان شيعه برمي گردد
اي مرد علم به دوش من يا مولا
اي سيد سبز پوش من يا مولا
برگرد، عجيب انتظارت هستند
يك عده عجيب بي قرارت هستند

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:50 PM
اي آنـــكه مــرا يار دل آرائي تو

در شام دلم مهر درخشاني تو

بــــازا و عيـان كن رخ پنهانت را

اي آنـكه مرا خسرو خوباني تو

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:52 PM
اينم خيلي دوس دارم براي همين براتون مي نويسم



چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

خلیل آهنین سخن تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:53 PM
اگر خوارم سر راه تو خوارم
به زیر پای تو سر می گذارم
اباصالح زتو شرمنده باشم
توانایی دیدارت ندارم
الا ای روح قران جان یاسین
ببخشایم اگر بی بند و بارم
به هر صبح و مسا با اشک دیده
گناهانم برایت می شمارم
به امید نگاه دلربایت
نظر کردن به هرسو گشته کارم
چه زیبا می شود یک جلوه تو
ببیند این دو چشم اشکبارم
ولی اندردوعالم ای دل آرام
امید دیدن روی تو دارم (سروده حاح احمد آرونی)

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:55 PM
ابا صالح دلم سامان ندارد
مگر هجران تو پایان ندارد
اباصالح بیا بنما عنایت
نمایم با دل خسته صدایت
اباصالح بیا دردم دوا کن
زدیدارت مراحاجت روا کن(سروده حاح احمد آرونی)

kaka
Wednesday 12 September 2007, 08:56 PM
سنگم مزن ردم مکن
ازبخششت طردم مکن
اذنم بده آوا کنم
باعشق تو سودا کنم
نور رخت عنوان کنم
تا سوز دل درمان کنم
عشق تو کرده راهیم
روی تو شد دلخواهیم
دیدارتو صادق بود
این دیده کی لایق بود
فرمان دهی جان می دهم
جان بر تو جانان می دهم
لطفت اگر یاری کند
رفع گرفتاری کند
از من بود شرمندگی
از تو بود بخشندگی
لطف تو احسان تو
شد شامل مهمان تو
دارد گنه آرام دل
باشد به پیش تو خجل(سروده حاح احمد آرونی)

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:31 AM
مـــن از بــــرای تـو جــــان فـــدا کنم

دل را به درد عشق تو چون مبتلا کنم

بـــا درد عشق تـــو من زنده مانده ام

کی از تو من طلب مرهم و شفا کنم

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:32 AM
هر کس به جهان مایل دیدار تو شد
با دادن جان خود خریدار تو شد
از بسکه صدا زند تورا یا مهدی
آخر به سر راه تو ایثار تو شد

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:32 AM
من چون خار سر راه توام
هر کجا می روی همراه توام
من که عاشق به رخ ماه توام
همچو موری به پناهگاه توام
کن قبولم به خدا بیمارم
منتظر در پی یک دیدارم

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:32 AM
شب آمده و ذکر تو بر لب دارم
با ذکر تو مولا همه شب تب دارم
با جلوه خود بیا دمی خوابم کن
از نور رخت به رنگ مهتابم کن
جان علی اکبر حسین کن نگهم
از پرتو خون بزن به روی سیهم
مولای همه دمی نما امدادم
بشکن قفسم مرا نما آزادم
با سوز دلم تورا صدایت بکنم
با دیده تر جان به فدایت بکنم
از بس که به دست خود نمودی نازم
بال و پر من شکسته این پروازم
آرام دل شکستگان نام تو شد
مرغ دل شکسته بر بام تو شد

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:34 AM
آندم که جام عشقت با ناله سرکشیدم
با اشک دیده طعم این عاشقی کشیدم
آندم که دیده بودی از پا فتاده بودم
ازبوستان رویت بابوسه گل بچیدم
آنشب که درکنارت ازهوش رفته بودم
یک لحظه نوردیده روی ترا بدیدم
کیشم مکن زبامت افتاده ام به دامت
بنگر که تیر عشقت بر دل چه سان خریدم
سنگم مزن که دیگر بال و پرم شکسته
از بس که در فراز این عاشقی پریدم
آخر ترحمی کن بنگر چو شمع سوزان
شب تا سحر به یادت در پای خود چکیدم
در وادی محبت آرام دل نظر کن
از هر طرف به سویت با سوز دل دویدم

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:35 AM
بيا كه بي تو به سر انتظار ما نميرسد
اگر تو رخ ننمايي,بهار ما نرسد

خمار جرعه اي از كوثر نگاه توييم
فغان كه ساقي چشمت به كار ما نرسد

شديم خاك رهت در گذار عشق و دريغ
به دامن تو نگارا , غبار ما نرسد

اگر چه سير فلك را شتابهاست وليك
طلوع مهر تو بر روزگار ما نرسد

تو آفتاب جهاني و نيست اين انصاف
كه ذرهاي ز تو بر شام تار ما نرسد

صفاي رويت خورشيد بر دو ديده حرام
شبي خيال تو گر در كنار ما نرسد

جهان كهنه چه شنعت به كارمان بندد
ز راه ,گر كه نو آيين نگار ما نرسد

جواب اين همه بلبل,خداي را كه دهد
اگر كه موكب گل در ديار ما نرسد

تو دست ياوري از آستين بر آر ,ار نه
چها كه بر دل آيينه وار ما نرسد

بيا كه بغض همه ابرهاي عالم,نيز
به پاي گريه بي اختيار ما نرسد

بيا كه گر تو نيايي,ز خيل مدعيان
يكي به داد دل بي قرار ما نرسد

نظر مگير ز لطفش دلا كه حافظ گفت:
به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:36 AM
خواب سبزی دیده ام انگار می آمد سواری سبز پوش
شعله در خشمی به دستش تا تب دیرینه را معنا کند

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:36 AM
اي نور چشم زهرا(س) عشق تو عاشقم كرد

در سرزمين هستي ياس شقايقم كرد

امشب ز عشق رويت شيدا و غرق شورم

حسن نگار رويت دل برد و عاشقم كرد

در سرزمين مهرت ياس دلم بروئيد

عطر نسيم وصلت مست و فسانه ام كرد

از بهر عشق بازي با غصه هم نشينم

ياد طبيب دردم از درد فارغم كرد

سوز فراق حسنت در خرمن دل افتاد

خاكسترم نمود و آتش به خرمنم زد

از سوز و درد هجران نالم چو ابر باران

وز ديده خون چكيد و در خويش غرقه ام كرد

با ياد روي مهدي (عج) دل بند خاك بگسست

در آسمان عشقش ماه ستاره ام كرد

اي سبز پوش ايمان وي نرگس گل عشق

در كوي عشقبازان عشق تو شهر ه ام كرد

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:36 AM
ای جان به فدای خاک پایت مهدی
با سوز دلم کنم صدایت مهدی
عمریست مقیمم به در خانه تو
در هر نفسی منم گدایت مهدی

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:37 AM
جمعه یعنی شوق یعنی انتظار
جمعه یعنی طاق ابروی نگار
جمعه یعنی یک غروب غصه دار
جمعه یعنی مهدی چشم انتظار

kaka
Thursday 13 September 2007, 09:39 AM
الا که راز خدايي، خدا کند که بيايي
تو نور غيب نمايي، خدا کند که بيايي
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآيد
سرآيد و تو برآيي، خدا کند که بيايي
دمي که بي تو سر آيد خدا کند که نيايد
الا که هستي مايي، خدا کند که بيايي
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشايي، خدا کند که بيايي
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدايي، خدا کند که بيايي

kaka
Saturday 15 September 2007, 11:15 AM
نظام هر دو جهاني امام عصر و زماني
يگانه راهنمايي، خدا کند که بيايي
تو مشعري عرفاتي، تو زمزمي تو فراتي
تو رمز آب بقايي، خدا کند که بيايي
دل مدينه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه اي تو صفايي، خدا کند که بيايي
به سينه ها تو سروري به ديده ها همه نوري
به دردها تو دوايي، خدا کند که بيايي
ترا به حضرت زهرا، بيا ز غيبت کبري
دگر بس است جدايي ، خدا کند که بيايي

kaka
Saturday 15 September 2007, 11:16 AM
از غم دوست در اين ميکده فرياد کشم
داد رس نيست که از هجر رخش داد کشم
سال ها مي گذرد ، حادثه ها مي آيد
انتظار فرج از نيمه خرداد کشم

kaka
Saturday 15 September 2007, 11:17 AM
اي يکه سوار عشق و ايمان بر گرد
اي معني ناب قسط و ميزان بر گرد
با سيصد و سيزده ستاره، اي ماه
در شام سياه و سرد انسان برگرد

kaka
Saturday 15 September 2007, 11:18 AM
دلم به روح بلندت سلام خواهد کرد......به گل بخاطر تو احترام خواهد کرد......به شوق گوشه چشمي پس از سلام نماز......بياد گمشده خود سلام خواهد کرد......براي آنکه تماشا کند ظهور تو را.......نظر به جانب بيت الحرام خواهد کرد.......قسم به قامت لبريز از قيامت تو.......دلم به شوق قيامت قيام خواهد کرد...

kaka
Saturday 15 September 2007, 11:19 AM
عشق از سرای اين دل من پا نمی کشـد
مجنون دلش به جز سوی ليلا نمی شود
بالای تخت يوسف کنعـــــان نوشته اند
هر يوسفی که يوسف زهـــرا نمی شود

Majed
Friday 21 September 2007, 01:28 PM
حسن خوبان.عشق عشاق ز تو
گل ز تو. افغان هر دستان ز تو
تا به کی غایب ز چشم ما شوی
دانمت بهر چه خود پنهان شوی
گر ز حسنت ذره ای گردد عیان
مینگنجد در زمین و آسمان

kaka
Saturday 22 September 2007, 05:54 AM
آقا نگاهت جای آهو هاست می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم
آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد
جای دل تو وسعت دریاست می دانم
آقا اگر تو بر نمی گردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست می دانم
جای سر انگشتان پر نورت در این ظلمت
مانند رد باد بر شن هاست می دانم
تو باز می گردی اگر امروز نه فردا
از آتشی که در دلم پیداست می دانم

kaka
Saturday 22 September 2007, 05:57 AM
سالی گذرد بی تو مرا روز بیا
جان سوخت تو ای شعله ی جان سوز بیا
لبریز شده کاسه ی صبرم بی تو
ای از همه غایب ای دل افروز بیا

hichnafar
Thursday 27 September 2007, 06:29 PM
امیدوارم تکراری نباشه


خدا مى داند ... كى به پايان برسد درد، خدا مى داند
ماه ساكن شود و سرد، خدا مى داند
در سكوت شب هر كوچه اين شهر خراب
گم شود ناله شبگرد، خدا مى داند
مردم شهر همه منتظر يك نفرند
چه زمانى رسد اين مرد، خدا مى داند
برگ ها طعمه بى غيرتى پاييزند
و از اين مرثيه زرد خدا مى داند
خنده غنچه گلها به حقيقت زيباست
شايد اين است رهاورد، خدا مى داند
محسن جلالى فراهانى

Majed
Saturday 29 September 2007, 01:11 PM
كاش دراين رمضان لايق ديدار شوم
سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
كاش منت بگذاري به سرم مهدي جان
تا كه همسفره تو لحظه افطار شوم

hichnafar
Saturday 29 September 2007, 06:57 PM
آنانکه رخسارتوبینند

سخن باتوکنندباتونشینند

کناربوستان وصلت آیند

زگلزارجمالت گل بچینند

hichnafar
Thursday 11 October 2007, 08:37 PM
اینجا واقعا"این روکم داشت :
قطعه ای گمشده ازپرپروازکم است
یازده بارشمردیم ویکی بازکم است
این همه آب جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سربازکم است

hichnafar
Thursday 11 October 2007, 08:40 PM
آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،
از های و هوی مردم اين شهر نانجيب

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
ديوارهای سنگی از کوچه بی نصيب

آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند
عاشق نديده های پر از نفرت رقيب

شيرينی وجود مرا تلخ می کنند
فرهادهای کينه پرست پر از فريب!

آقا اجازه! گندم و حوا بهانه بود،
آدم نمی شويم! بيا ماجرای سيب!

باشد! سکوت ميکنم اما خودت ببين!
آقا اجازه! منتظرند اين همه غريب ...آ

hichnafar
Thursday 25 October 2007, 08:20 PM
طلوع مي کند آن آفتاب پنهاني *** بيا که صاف شود اين هواي باراني

peasegonzo
Thursday 25 October 2007, 10:52 PM
سلام
**نيامد نيامد مولايم نيامد اين جمعه هم رفت و عمر من سر آمد**

مهراج محمدي

تقديم به عاشقان دوازدهمين اختر تابناك ولايت

Hes_r
Friday 26 October 2007, 11:32 AM
برگه گم شده ای از پر پرواز کم است

11 بار شمردیم و یکی باز کم است

اینآب که بینی نه از اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

hichnafar
Friday 26 October 2007, 04:35 PM
آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!

قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير
باران بیار و باز بباران از آسمان

اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!

«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»
یا زير دستهاي نجيب تو در امان!

آقا اجازه!............................
.......................................!

باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل
دستي براي من بده از دورها تکان...

__________________________
آقاحسام قبلا"اون شعرروگذاشته بودم(ولی برای یادآوری خوبه) :aq

kaka
Wednesday 14 November 2007, 12:48 PM
اذان جمکران شوری به پا کرد دلم را از غم عالم جدا کرد
صبا را گشته بودم محرم راز مرا با رمز غیبت اشنا کرد
بخوان در دل تمنای فرج را بگو شاید نگاهی هم به ما کرد
چو یعقوب از غم یوسف بنالید به بوی جامه اش او را شفا کرد
نباشد گل به بستان در زمستان گل نرگس به هر باغی وفا کرد
ببینیم در جهان عدل علی را اگر امد حکومت را به پا کرد
اگر ابری بییاید روی خورشید مشو نومید وباید بس دعا کرد
خدا یا عمر من را طاقتی بخش که بینم غیبت کبری رها کرد


شاعر احسان نصری نژاد

kaka
Wednesday 14 November 2007, 12:50 PM
گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام

با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام


گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین
باز هم مشتاق روی دلکش جانا نه ام


از در میخانه ات ای شاهد خوبان مران
با همه عصیان همان دردی کش میخانه ام


پرده بردار از رخ زیبا که مشتاق تو ام
آن رخ زیبا ندیده ،واله ودیوانه ام


پادشاه جودی و ما بنده در گاه تو
منتظر بر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام


در میان بحر هجران غوطه ور گشتم ولی
باز هم در جستجوی گوهر دردانه ام


همچون من هرگز نباشد بر درت پیمان شکن
لیک با الطاف غیر از تو، شها! بیگانه ام


چون که لطف توست تنها ضامن رسوایی ام
ور نه آن گردم که افشان در دل ویرانه ام


انتظارت بیش از حد شد ،تحمل تا به کی؟
آفتا با! بهر دیدار رخت پروانه ام


واله و«شیدا » ومستم لیک ،محتاج توام
یک نظر بر من نما، ای عارف فرزانه ام!

kaka
Wednesday 14 November 2007, 12:56 PM
اگر او را ببینم به او می گویم:
دریا به دریا ،
کوه به کوه ،
صحرا به صحرا
در انتظار تو پیمودم .

اگر او را ببینم به او می گویم:
مولای من ! اکنون این دلهای مشتاق در انتظار توأند.
در انتظار جوانه زدن کلمه ی حق ، ای ستاره ی عدل بیا و چشم دلمان را به قدومت روشن کن.

اگر او را ببینم به او می گویم:
ای صاحب جمعه ها !
بیا و دلتنگی غروب جمعه ها را بر طرف ساز.

kaka
Wednesday 14 November 2007, 01:01 PM
جمعه يعني شوق يعني انتظار
جمعه يعني طاق ابروي نگار
جمعه يعني يک غروب غصه دار
جمعه يعني مهدي چشم انتظار
جمعه ها بر ما دعا دارد حبيب
در قنوتش ياد ما دارد حبيب
کاش يک روزي به دست دلبرم
سايه پرچم بيفتد بر سرم

hichnafar
Monday 10 December 2007, 05:12 PM
این جمعه هم گذشت وبابایمان نیامد
پس کی شود که غم هاتابه ابدسرآید
دلهای دردمندرا دست نوازشی کش
تامهنت زمانه بامقدمت سرآید

kaka
Saturday 19 January 2008, 10:12 AM
ای آخرین ترانه و ای آخرین غزل ... بازآ که بی حضور تو تلخ است روزگار

kaka
Saturday 19 January 2008, 10:12 AM
زميـــن را زمــــــانه كــــتك مــي زند زميـــــن بــــاز داد كـــــمـك مــــي زند
و دســـتان بـــي رحـــــم اهـل زمين بــر ايـن زخــــم كــــهنه نمك مــي زند
و شــــيطـان كــــنار چـــــراگاه تـــــن شــــب و روز هــي نــي لـبك مي زند
بــبــيــن شــيطان چــه بــي دغدغه بــديـن صــــورتـك ها بـــــزك مـــي زند
هـــزاران تأســــف كــه ما غافلـــــيم كــــه آيينـــه مــا را محـــــك مـــي زند
بــگـو ناجــي ســـبز اين شــــوره زار درخت ســــتم كـــي تـــرك مـــي زند

kaka
Saturday 19 January 2008, 10:24 AM
چه انتظار عجیبی؟
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت،چه بی خیال نشستم،نه کوششی،نه وفایی
فقط نشسته و گفتم:
"خدا کند که بیایی...!"

kaka
Saturday 19 January 2008, 10:29 AM
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد
بى تو مىگویند تعطیل است کار عشقبازى عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه مى خواند به انکار تو اما خاک این ویرانه ها بویى از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد
در هواى عاشقان پر مىکشد با بى قرارى آن کبوتر چاهى زخمى که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مىگشاید آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد.

قیصر امین پور

kaka
Saturday 19 January 2008, 10:33 AM
الا ای یوسف زهرا کجایی
امید و دلبر جانها کجایی
همه روز و شب از هجرت غمینم
دگر کی می شود جانا بیایی
چه می شد ای امید عالمینم
ز پشت پرده ی غیبت در آیی
منم گم کرده ی راه هدایت
تو هستی آنکه بر من راهنمایی
ابا صالح بیا آرام دلها
مرا جایم بده در جمع گلها

kaka
Saturday 26 January 2008, 02:57 PM
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است وبال وپر دارد

بخوان دعای فرج را وعافیت بطلب

که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد

بخوان دعای فرج را ونا امید مباش

بهشت پاک اجابت هزار در دارد

بخوان دعای فرج را که صبج نزدیک است

خدای را شب یلدای غم سحردارد

بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال

مسافر دل ما نیت سفر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

زپشت پرده غیبت به ما نظر دارد

بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا

حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد



محمدجواد غفور زاده(شفق)

kaka
Saturday 26 January 2008, 03:20 PM
سلسله جنبان همه عالم است

سلسله موی تو یابن الحسن

منظره ی چشم نواز دل است

منظر نیکوی تو یابن الحسن

روح ببخشد به همه کاینات

لعل سخنگوی تو یابن الحسن

شهر مدینه است پر از عطر تو

مکه دهد بوی تو یابن الحسن

fanoos
Saturday 26 January 2008, 04:50 PM
كاكاي عزيزم خوشحالم كه داري اين تاپيك و به تنهايي جلو ميبري منم ميخوام از اين به بعد در اين ثواب شريك بشم




مثل دنيا حقير مي ميرم

چون كبوتر كه در قفس حبس است



تك و تنها اسير مي ميرم


اي شكوه ترنم باران


در فراقت كوير مي ميرم


توي شهر دلم زمين لرزه است


زير آوار پير مي ميرم


بي تو زجرآور است جان كندن!


واي بر من؛ چه دير مي ميرم!


تو بيا، مي خورم قسم به خدا


چون بگويي بمير، مي ميرم


«مهديا» اي تمام هستي من


گر نيايي فقير مي ميرم

hichnafar
Saturday 26 January 2008, 07:26 PM
رازآن جمعه بزرگ !

صبح جمعه ها پدر
مثل روزهای پیش نیست
مثل یک نفرکه
دست وپاش گمشده است
هی به روبه رو نگاه می کند
این سؤال هرشب من است :«
چرانگاه او
جمعه هاهمیشه بردراست ،
چراچشم های اوتراست ؟
جمعه هامگر
غیرازروزهای دیگراست ؟»
ومی رسم به این جواب
شایداوبه جمعه ای بزرگ فکرمی کند
جمعه ای که آخرین سوارصبح می رسد
وچارفصل مان بهارمی شود
جمعه ای که سفره ها همه
بوی نان تازه می دهد
وهیچ سفره ای گرسنه نیست
جمعه ای که نمره عدالت زمین
بیست می شود
جمعه باتمام روزهای هفته
فرق می کند

ازسیدایمان امین

hichnafar
Monday 28 January 2008, 09:06 AM
بارویش باران
شب رفت وسحرشد
بازآگل نرگس
هنگام سفرشد
ای چشمه ی امید
ای خسروخوبان
جان هابه فدایت
ای مظهرانسان
بازآکه قراری
درسینه نمانده
جزنقش تودراین
آیینه نمانده
درمقدمت ای گل !
گل هاهمه سرمست
توروح بهاری
تاچلچله ای هست
می آیی وازشوق
لرزددل وجانم
ارنام توای گل
گل کرده زبانم

کامران شرف شاهی

hichnafar
Tuesday 29 January 2008, 01:23 PM
دلی دارم که رسوای جهان است
گرفتاربتی ابروکمان است
نگاهم سوی طاووسی بهشتی است
که نامش مهدی صاحب زمان است

faezeh
Tuesday 29 January 2008, 06:20 PM
ای کاش می دانستیم کی دلهایمان به ظهور تو آرام خواهد گرفت...!

faezeh
Tuesday 29 January 2008, 06:26 PM
جه انتظار عجیبی

تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی

عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت

نه کوششی، نه وفایی

فقط نشسته و گفتیم : خدا کند که بیایی...!

hichnafar
Thursday 31 January 2008, 07:09 PM
کاش خدادریابدم وبمانم
کاش عمرم رخصت دهد وبدانم
کاش دلم صاف شود چون آب زلال
کاش نظرلطفی کند وببینم
کاش مراهم بپذیرد
کاش ....

kaka
Friday 1 February 2008, 12:34 PM
جمعه ها صدها نگاه بر آسمان خیره می شوند.

جمعه ها هزاران دل منتظر،از شوق به سر امدن انتظار، در قفس تنگ سینه برایت

می تپد.

ای صاحب جمعه ها بیا.

بیا و دلتنگی غروب جمعه ها را بر طرف ساز.

kaka
Friday 1 February 2008, 12:41 PM
شيعه يعنى شوق، يعنى انتظار
صاحب آيينه تا صبح بهار
شيعه يعنى صاحب پا در ركاب
تا كه خورشيد افكند رخ از نقاب
فاش مى‏بينم ملائك صف به صف
اين غزل خوانند با تنبور و دف
عشقبازان، شور و حال آمد پديد
ميم و حاى و ميم و دال آمد پديد
شب نشينان ديده را روشن كنيد
آن مه فرخنده حال آمد پديد
آمد آن روزى كه در ناباورى
سر زند از غرب مهر خاورى
راستين مردى رسيد با تيغ كج
شيعيان الصبر، مفتاح الفرج
چيست آن تيغ سفيد آفتاب
بى‏گمان لاسيف إلّا ذوالفقار
حيدر از محراب بيرون مى‏زند
شب نشينان را شبيخون مى‏زند
آفتاب، اى آفتاب، اى آفتاب
از نگاه بندگانت رخ متاب
از فروغت ديده ادراك چاك
از فراغت، اشك مدفون زير خاك
آفتاب شيعه از مغرب درآ
بار ديگر سر زن از غار حرا
بت پرستان تركتازى مى‏كنند
با كلام الله بازى مى‏كنند
تيغ بر كش تا تماشايت كنند
تا كه نتوانند حاشايت كنند
پاك كن از دامن دين ننگ را
اين عروسك‏هاى رنگارنگ را
اين سخن كوتاه كردم والسلام
شيعه، يعنى تيغ بيرون از نيام‏


"مرحوم محمدرضا آغاسى" شادی روحش صلوات

kaka
Friday 1 February 2008, 12:43 PM
ما معتقديم عشق سر خواهد زد

بر پشتِ ستم كسي تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آيه نور

سوگند به زخمهاي سرشارِ غرور

آخر شبِ سرد ما سحر مي گردد

مهدي به ميان شيعه برمي گردد

اي مرد علم به دوش من يا مولا

اي سيد سبز پوش من يا مولا

برگرد، عجيب انتظارت هستند

يك عده عجيب بي قرارت هستند

kaka
Friday 1 February 2008, 12:46 PM
گر عاشق باشي و چشم براه و منتظر، آن وقت است كه معني انتظار را مي فهمي، و مي داني كه سخت ترين كارها همين «انتظار» است، آنهم انتظار حضور كسي كه نه تنها تو بلكه خيل عظيمي از مشتاقان چشم براه حضور مباركش هستند.بزرگ مردي كه با حضور گرانقدرش واژه عدالت به منصه ظهور مي رسد.ظلم و ستم و عصيان پايان مي يابد و هيچ حقي پايمال نخواهد شد.
انتظار چنين شخصيتي كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد و با زورگويي و زورگويان عالم به جنگ برمي خيزد، طاغوت و طاغوتيان را نابود مي كند و در حضورش همه در كمال آرامش و آسايش بسر خواهند برد، نمي تواند يك انتظار ساده و معمولي باشد و براستي هم رنگ انتظار در چهره ياران و دوستدارانش، به خوبي پيداست
امام حسن عسكري(ع) از پدران گرامي خود نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرموند: «شديدتر و سخت تر از يتيم شدن كودكي كه از پدر و مادر خود دور مي شود، يتيم بودن كسي است كه از امام خود دور است و به او دسترسي ندارد.»


نوشته شده توسط آقای صابری

خان
Friday 1 February 2008, 01:49 PM
دلم انگاری گرفته قده بغض یاکریما
عصره جمعه توی ایوون میشینم مثله قدیما.

تو دلم میگم آقا جون تو مرادی من مریدم
من به اندازه وسعم طعم عشقتو چشیدم

کاشکی از قطره اشکت کمی ابرو بگیرم
یعنی تو چشمه چشمات با نگات وضو بگیرم

برای لحظه دیدار از قدیما نقشه داشتم یدونه هدیه ناچیز واسه تو کنار گذاشتم.

یادمه یکی بهم گفت هر کی تنهاست توی دنیا یدونه نامه خوش خط بنویسه واسه آقا
کاغذ نامه رو بعدش تو رودخونه بریزه

بنویسه واسه مولاش:

خاطرت خیلی عزیزه

kaka
Friday 1 February 2008, 01:58 PM
ز هجر تو طبیعت ما گریه می کند

چشم تمام آینه ها گریه می کند

چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است

گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند

پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است

دارد به اشک و دعا گریه می کند

در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای

دارد کنار دست جدا گریه می کند

گودال سرخ روز عطش نعره می کشد

از روضه های خون خدا گریه می کند



علی اشتری

kaka
Friday 1 February 2008, 01:59 PM
سالهای پیش بال آسمانی داشتیم

بال کبوتر کران تا بی کرانی داشتیم

میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم

چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم

چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت

پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم

روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست

شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود

در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم

نذری روز ظهور مهدی موعودمان

صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم

صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه

روی پشت بامها صوت اذانی داشتیم

گاه گاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم

گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم

hichnafar
Monday 11 February 2008, 08:36 PM
سلام
یه سربه اینجابزنید حیفه نرید You can see links before reply
__________________________________


اگر درمان‌ درد خويش‌ مي‌خواهي‌ بيا اينجا ***دوا اين‌جا، شفا اين‌جا، طبيب‌ دردها اينجا


شكسته‌ باليٍ‌ ما مي‌دهد بال و پري‌ ما را*** اگر از صدق‌ دل‌ آريم‌ روي‌ التجا اينجا


طلب‌ كن‌ با زبان‌ بي‌زباني‌ هرچه‌ مي‌خواهي***‌ كه‌ سر داده است گلبانگ‌ اجابت‌ را خدا اينجا


به‌ گوش‌ جان‌ توان‌ بشنيد لبّيك‌ خداوندي‌*** نكرده‌ با لب‌ خود آشنا حرفٍ‌ دعا اينجا


هزاران‌ كاروان‌ دل‌ در اين‌جا مي‌كنند منزل***‌ اگر اهل‌ دلي‌ اي‌ دل‌، بيا اين‌جا، بيا اينجا


دل‌ ديوانة‌ من‌ همچو او گم‌ كرده‌اي‌ دارد*** ز هر درد آشنا گيرد سُراغ‌ آشنا اينجا


صداي‌ پاي‌ او در خاطر من‌ نقش‌ مي‌بندد*** مگر مي‌آيد آن‌ آرام‌ جانها از وفا اينجا


ز هر سو جلوه‌اي‌ دل‌ را به‌ خود مشغول‌ مي‌سازد*** هزاران‌ پرده‌ مي‌بينند ارباب‌ صفا اينجا


بوي‌ يوسف‌ گم‌ گشته‌ مي‌آيد مشو غافل‌ ***توان‌ زد چنگ‌ دل‌ بر دامن‌ خيّر النسا اينجا


مگر خون‌ خدا از نينواي‌ عشق‌ مي‌آيد ***كه‌ آيد از در و ديوار بوي‌ كربلا اينجا


حديث‌ عشق‌ با (پروانه‌) مي‌گويي‌ نمي‌داني‌*** كه‌ مي‌سوزد بسان‌ شمع‌ از سر تا بپا اينجا

kaka
Sunday 17 February 2008, 05:29 PM
ای آفتاب عمر!
تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0
به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0
کاش می شد که خدا
اجازه ظهورت می داد
کاش می شد
که در این دیار غربت
ومیان موج غمها
به سکوت سرد وسنگین
رخصت خاتمه می داد
کاش می شد
جمعه ما
شاهد ابروی زیبای تو می شد
دیده نا قابل ما
فرش کیسوی تو می شد
کاش می شد
انتظار منتظر بپایان رسد
وهوا میزبان یاسها و
نسترنها
خاک پای مهدی زهرا شود
کاش می شد
تو هم از انتظار خسته شوی و
برای فرج دعا کنی
کاش می شد000

kaka
Sunday 17 February 2008, 05:30 PM
آقا جان!
دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟
کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟
بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند....
یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا....
دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد...
بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید.
آقا جان!
بحق کوچه وچادر خاکی بیا،
بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند.....

kaka
Tuesday 19 February 2008, 05:17 PM
«گر نيايي فقير مي ميرم»



مثل دنيا حقير مي ميرم



چون كبوتر كه در قفس حبس است



تك و تنها اسير مي ميرم



اي شكوه ترنم باران



در فراقت كوير مي ميرم



توي شهر دلم زمين لرزه است



زير آوار پير مي ميرم



بي تو زجرآور است جان كندن!



واي بر من؛ چه دير مي ميرم!



تو بيا، مي خورم قسم به خدا



چون بگويي بمير، مي ميرم



«مهديا» اي تمام هستي من



گر نيايي فقير مي ميرم

kaka
Tuesday 19 February 2008, 05:24 PM
مهدی جان!
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
آقا خلاصه عرض کنم دوست دارمت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم

kaka
Friday 14 March 2008, 04:50 PM
روز وصل





غم مخور ! ایـــام هجران رو به پایان می رود



این خمـــــاری ، از سر ما می گساران می رود



پرده را از روی مــــــــــــاه خویش بالا می زند



غمزه را سر می دهد،غم از دل و جان می رود



بلبل اندر شاخســــــار گــــــــــل هویدا می شود



زاغ با صد شرمساری ، از گلستــــــان می رود



محفل از نور رخ او نورافشــــــــــــان می شود



هر چه غیر از ذکر یار،از یــــــاد رندان می رود



ابرها از نور خورشید رخش پنهـــــــــــان شوند



پرده از رخسار آن سرو خرامـــــــــــان می رود



وعده دیدار نزدیک است یــــــــــــاران!مژده باد

روز وصلش می رسد،ایــــــــام هجران می رود

kaka
Friday 14 March 2008, 05:11 PM
تا نبینم رخ زیبای تو را مهدی جان
دلم آرام نگیرد به خدا مهدی جان
نیمه جانی که به تن مانده نثار تو کنم
تا ببینم رخ زیبای تو را مهدی جان

kaka
Friday 14 March 2008, 05:13 PM
یابن زهرا راه را گم کرده ایم
چهره ی دلخواه را گم کرده ایم
ما تو را در قعر چاه انداختیم
یوسف ما چاه را گم کرده ایم

kaka
Friday 14 March 2008, 05:17 PM
باز فصل گل رسید و باغها در انتظار
پس گل نرگس چه شد آن دلبر یکتا کجاست؟
آنکه گرید روز و شب از داغ جانسوز حسین (ع)
ناله ها دارد به یاد زینب کبری کجاست؟

kaka
Saturday 5 April 2008, 11:55 AM
You can see links before reply

kaka
Saturday 5 April 2008, 12:17 PM
یا مهدی ادرکنی

از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخ اش داد کشم/ داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست/
که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم/ شادی ام داد غمم داد جفا داد ووفا/
با صفا منت آن را که به من داد کشم/ عاشقم عاشق روی تو نه پرهیزگری/
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم/
در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من/
جور مجنون ببرم تیشه ی فرهاد کشم/ مردم از زندگی بی تو که با من هستی/
طرفه سری است که باید بر استاد کشم/ سالها می گذرد...حادثه ها می آید..../
انتظار فرج از نیمه ی خرداد کشم........

امام ***** (ره)

kaka
Saturday 5 April 2008, 12:39 PM
You can see links before reply




عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود

گاهی تمام من به تو تبدیل میشود

ای عابر بزرگ که با گامهای تو

از انتظار پنجره تجلیل میشود

تا کی سکوت وخلوت این کوچه های شهر

بر زخمهای حنجره تحمیل میشود

آیا دوباره مثل همان سالهای پیش

امسال هم بدون تو تحویل میشود

بی شک به پاس ناز غزلهای چشم تو

بازار وزن وقافیه تعطیل میشود

یک سین کم گذاشته ام روی سفره ام

این سفره با سلام تو تکمیل میشود

hichnafar
Wednesday 9 April 2008, 06:54 PM
دم غروب توی اردوگاه دانش آموزی رامسر این شعر رو می خوندیم ، یادش بخیر خیلی فضای قشنگی بود بیشتر از 100 نفر باهم می خوندن
______________________________

بیاماه من در شب تنهایی
تو پشت وپناهی
به درد عالم ، توآگاهی
تو ای آیینه ،بده فانوسی ، تمام خلوصی
دلم روشن کن ، به بینایی
ببین منتظر برسرراه توام
تانگاهم کنی
ای تمام صدایم
تو شور ونوایم
به غربت دنیا ،تودلجویی
گران باشد برمن غم دیده
زتونه صدایی
نه یک نجوایی به من نرسد
چراچشمم بنگرد همه را ،ناتوان باشد
بهردیدن تو ، این رخ زیبا
غروب جمعه که زود می گذره
باز دلم می گیره
هرچی که می گردم دل پردردم
نداره آروم
تومقصودی ...

آخرش هم می گفتیم
یااباصالح مددی 3 بار

kaka
Friday 18 April 2008, 08:43 PM
نگاه كرده ام از روزن شكيبايى
تمام عمر به راهت، چه وقت مى آيى؟

به جاده ها چه غريبانه چشم دوخته ام
ز پشت پنجره هاى غريب تنهايى

تمام پنجره ها بى تو مات مانده، بيا
بيا كه با تو شود كوچه ها تماشايى

كجاست كشتى چشمت كه لنگر اندازد
كنار ساحل اين چشم هاى دريايى

بگو كه سمت نگاهت كدام آفاق است؟
تويى كه سمت نگاه تمام دل هايى

نيامدى و ز اندوه غربتت خون شد
دل تمامى آلاله هاى صحرايى

به لحظه لحظه ى اين روزهاى يلدايى
دلم گواهى آن مى دهد كه مى آيى



«حميد واحدى»

Majed
Saturday 19 April 2008, 08:46 AM
چه انتظار عجيبي ....!
تو بين منتظران هم
عزيز من چه غريبي
عجيب تر كه چه آسان
نبودنت شده عادت
چه كودكانه سپرديم
دل به بازي قسمت
چه بيخيال نشستيم ! چه كوششي ، چه وفايي ...؟!
فقط نشسته و گفتيم :

خدا كند كه بياي

kaka
Friday 25 April 2008, 11:59 AM
You can see links before reply




صدای امدنت را به گوش ما برسان

زمان غیبت خود را به انتها برسان

نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز

برای درد نهفته کمی دوا برسان

اگر چه بهر ظهورت نکرده ام کاری

بیا و بر لب من فرصت دعا برسان

به صبح جمعه موعود زائرم فرما

به خاک بوسی روز فرج مرا برسان

hichnafar
Sunday 4 May 2008, 01:27 PM
کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت

اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت



چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید

تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت



به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم

یواشکی من و این چشم های مانده به راهت



هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم

صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت



چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت

نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت



چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت

چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت



چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت

به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت



شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی

خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت



تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند

به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت



دعاترین دعاها همین دعای نگار است

امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت

hichnafar
Sunday 11 May 2008, 02:28 PM
رسيدي و پرو بال فرشته ها وا شد


شب از كرانه هستي گذشت فردا شد



تو امدي و به يمن نگاه تازه تو You can see links before reply



خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد

غریب (You can see links before reply) ترین

kaka
Friday 16 May 2008, 03:11 PM
گرفته بوی تو را خلوت خزانی من
کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من؟
چنین که بوی تنت در رواق ها جاریست
چگونه گل نکند بغض جمکرانی من؟

kaka
Thursday 29 May 2008, 11:39 PM
آفتاب پنهانی


طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه ی چیست
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آنچنان که می دانی
کسی که نقطه ی آغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی ست طوفانی

دکتر قیصر امین پور

kaka
Sunday 29 June 2008, 10:45 AM
ممنون از سارا بابت تغییر نام تاپیک
.......................................



چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی

kaka
Saturday 26 July 2008, 11:22 AM
از عشق تو گفتيم و نمك گير شديم

تا ساحل چشمان تو تكثير شديم

گفتند غروب جمعه خواهي آمد

آنقدر نيامدي كه ما پير شديم

kaka
Monday 11 August 2008, 08:39 PM
اقابيابه خاطر باران ظهور کن
ماراازاين هواي سراسيمه دور کن
وقتي براي بدرقه عشق ميروي
ازکوچه هاي خسته ما هم عبور کن
افسرده ازهجوم هوس هاي عالم ايم
اقادل شکسته مارا صبورکن
اقابيابه حرمت مفهوم انتظار
اشعارساده مارامرورکن
کي ميشود شبي که تو از راه ميرسي
اين باغهاي شب زده را غرق نور کن
ياصاحب الزمان قدمت خير العجل
يعني که اي تمام عدالت ظهورکن...

kaka
Thursday 28 August 2008, 08:06 PM
گر نيايي...




«گر نيايي فقير مي ميرم»


مثل دنيا حقير مي ميرم


چون کبوتر که در قفس حبس است


تک و تنها اسير مي ميرم


اي شکوه ترنم باران


در فراقت کوير مي ميرم


توي شهر دلم زمين لرزه است


زير آوار پير مي ميرم


بي تو زجرآور است جان کندن!


واي بر من؛ چه دير مي ميرم!


تو بيا، مي خورم قسم به خدا


چون بگويي بمير، مي ميرم


«مهديا» اي تمام هستي من


گر نيايي فقير مي ميرم




فاطمه معين زاده - اهواز

Mona
Thursday 28 August 2008, 11:20 PM
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است


بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
بزن باران به نام هرچه خوبیست
به زیر آوار راي پایکوبیست
مزار تشنه جویباران پر از سنگ
بزن باران که وقت لای روبیست
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است

بزن باران و شادی بخش جان را
بباران شوق و شیرین کن زمان را
به بام غرقه در خون دیارم
به پا کن پرچم رنگین کمان را
بزن باران که بی صبرند یاران
نمان خاموش! گریان شو! بباران!
بزن باران بشوی آلودگی را
ز دامان بلند روزگاران
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است

Mona
Thursday 28 August 2008, 11:23 PM
هم زبون خوب من یه ماهی قشنگ بود
ولی امروز می دونم دلش همیشه تنگ بود
ماهی تُنگ بلور، سنگ صبور من بود
زندون تَنگ ماهی، تُنگ بلور من بود
چشماش یه حرفی می زد، انگار یه چیزی کم داشت
اون پولکای روشن، رنگ غبار غم داشت
با سر به شیشه می زد، دور خودش می چرخید
گم می شد اشکاش تو آب، چشمای من نمی دید
وای که نمی دونستم، تاب قفس نداره
یه روز رفتم سراغش، دیدم نفس نداره
براش گریه می کردم ولی چشماش نمی دید
انگار تو اون لحظه ها خواب دریا رو می دید
انگار می گفت که ماهی، توی دریا قشنگه
ماهی تُنگ بلور، یه ماهی دلتنگه
اردلان سرفراز

Mona
Thursday 28 August 2008, 11:25 PM
توی یک جنگل تن خیس کبود
یه پرنده آشیونه ساخته بود
خون داغ عشق خورشید ٬ تو پرش
جنگل بزرگ خورشید ٬ رو سرش
تو هوای آفتابی روی درختا می پرید
تنشو به جنگل روشن خورشید می کشید
تا یه روز ابرای سنگین اومدن
دنیای قشنگشو به هم زدن

هر چی صبر کرد آسمون آبی نشد
ابرا موندن هوا آفتابی نشد
بس که خورشیدشو تو زندون سرد ابرا دید
یه دفه دیوونه شد از توی جنگل پر کشید
زندگی شو توی جنگل جا گذاشت
رفت و رفت ٬ ابرا رو زیر پا گذاشت
رفت و عاقبت به خورشیدش رسید
اما خورشید به تنش آتیش کشید

اگه خورشید یکی تو آسمونه
مرغ عاشق رو زمین فراوونه
روزی یکی به بالا چشم می دوزه
می ره با اینکه می دونه می سوزه


من همون پرنده بودم که یه روز خورشید و دید
اسم من یه قصه شد این قصه رو دنیا شنید

« اردلان سرفراز »

Mona
Thursday 28 August 2008, 11:26 PM
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام . در آندم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه ٬ من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم .
« استاد نیما یوشیج ـ زمستان ۱۳۳۶ »

kaka
Thursday 30 October 2008, 08:50 PM
عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبری ماندیم !

kaka
Thursday 15 January 2009, 12:45 PM
این اهنگ حرف های زیادی (You can see links before reply) برای گفتن دارد ...



You can see links before reply

kaka
Friday 23 January 2009, 03:49 PM
کدام گوشه ی دنیا نهفته روی چو ماهت

اله من ز که پرسم نشان یوسف چاهت





چقدر ناز غزل را کشیده ام که سراید


تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت





به کوچه های عبورت چقدر اب بپاشیم


یواشکی من و این چشم های مانده به راهت





هنوز می رسد از لا به لای این همه تقویم


صدای ندبه و زاری ز جمعه های پگاهت





چه قصه ها که شنیدم ز کودکی ز ظهورت


نیامدی و شدم خود چه قصه گوی پر اهت





چقدر هلهله دارد طنین سبز طلوعت


چقدر همهمه دارد گدای این همه جاهت





چگونه جان بسپارم به پای سرخ ظهورت


به وقت گفتن این شعر و یا رکاب سپاهت





شکسته بال عروجم ز تیرهای معاصی


خدا کند که نیفتم ز دیدگان سیاهت





تمام شهر و محل را سپرده ام که بگویند


به هر کجا که تو هستی خدا به پشت و پناهت





دعاترین دعاها همین دعای نگار است


امان بده که بمیرم به پای بقیت الاهت







نجمه امامی

kaka
Friday 23 January 2009, 05:25 PM
جمعه
زمین دعای فرج می خواند
قاصدک ها در آسمان
به دنبال رد پای سهیل می گردند
و من در زمین
به دنبال رد پای تو !

kaka
Thursday 29 January 2009, 11:04 PM
نگاهم را به یادت شعر دریا می کنم هر شب
دلم را بی تو با اشکم مداوا می کنم هر شب
تو را ای مطلع آبی ترین شعر بلند عشق
میان واژه های اشک پیدا می کنم هر شب
سری دارم بلند آوازه از پیمان سر مستی
که با یک جرعه ی یاد تو سودا می کنم هر شب
تماشایی ترین آیینه صبح تماشایی
تو را در باور عشقم تماشا می کنم هر شب
در این حال و هوای عاشقی در آسمان غم
من تنها به امید تو پروا می کنم هر شب
بیا یک شب به بالین من درد آشنا بنگر
چگونه با دل بی طاقتم تا می کنم هر شب
تو را می خواهد از من ای بهار روز آدینه
و من در حسرتت با دل مدارا می کنم هر شب

fatemeh.1994
Friday 6 February 2009, 05:16 PM
هنوز هم امید به عبور رهگذری غریب از کوچه های متروک است...

fatemeh.1994
Friday 6 February 2009, 05:26 PM
بخوان ای یار، آواز سوز انتظار
در غروب تلخ آدینه ی پرگذاره، بی نگار


باز در غم حسرت دیدار
محزون گوشه ی دیوار

عطش شعله شد سوختم روزگار
صبرم دیوانه شد در این دیار

لحظه ای نگاهی تا آرام بمیرم
شادمانه خاک را در آغوش بگیرم

در هجرانت شب و روز آه می کشیم
سرمه ی پایت به چشمان می کشیم

تو بیا ای سلطان عشق
تنها و خسته مانده ام

[/URL]


[URL="You can see links before reply"]You can see links before reply (You can see links before reply)

kaka
Friday 6 February 2009, 10:01 PM
صبح بي تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد
بي تو حتي مهرباني حالتي از کينه دارد
بي تو مي­گويند تعطيل است کار عشق بازي
عشق، اما کي خبر از شنبه و آدينه دارد
خواستم از رنجش دوري بگويم، يادم آمد
عشق با آزار، خويشاوندي ديرينه دارد
روي آنم نيست تا در آرزو، دستي برآرم
اي خوش آن دستي که رنگ آبرو از پينه دارد
جغد بر ويرانه مي­خواند به انکارتو اما
خاک اين ويرانه ها بويي از آن ويرانه دارد
در هواي عشق تو پر مي­زند با بي قراري
آن کبوتر چاهي زخمي که او در سينه دارد
ناگهان قفل بزرگ تيرگي را مي گشايد
آن که در دستش کليد شهر پر آيينه دارد

شاد روان قیصر امین پور

kaka
Thursday 12 February 2009, 11:01 PM
لهجه ی باران

بگذار تا به لهجه باران بخوانمت
مانند عشق از دل و از جان بخوانمت
تا کوهها صدای مرا منتشر کنند
همراه بادهای پریشان بخوانمت
چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی
یعقوب وار، یوسف کنعان بخوانمت
بگذار تا به یمن ظهورت، بهار محض
بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت
آهنگ التهاب سراب است در دلم
بگذار تا به لهجه باران بخوانمت

kaka
Friday 20 February 2009, 05:02 AM
دریاتبار من! تمام گسترایت سبز

توفان سوارمن! طلو ع خنده هایت سبز

هوهوی باد...این شیهه اسب ظهور توست!

می بینم از اینجاجهان درپیش پایت سبز

یک سوره از قرآن چشمت راتلاوت کن

ای بی نهایت های عرش ازربنایت سبز!

امروز ، ماییم وهجوم وحشی پاییز

فردا،زمین درزیر چتر دستهایت سبز!

می پرسم از صحرا عبور ناگهانت را

می پیچد ازمرز شقایق ها صدایت سبز

آویختم برماه ،فانوس نگاهم را

می خوانمت آه ای گل خورشید! جایت سبز!

kaka
Friday 3 April 2009, 10:40 PM
چون صيد به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صياد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگيرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تير پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشيد اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مويم
از ديده ره کوی تو با اشک بشويم
با حال نزارم


برخيز که داد از من بيچاره ستانی
بنشين که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شيرين به سخن باز گشايی
خوش جلوه نمايی
ای برده امان از دل عشاق کجايی
تا سجده گذارم


گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هيچ نماند
جز گرد و غبارم

kaka
Thursday 9 April 2009, 11:56 PM
چقدر بی تو جهان مثل جمعه بازار است


شروع می شود این شعر بی تو با جمعه
و ایستاده زمان بین این دو تا جمعه
چقدر بی تو جهان مثل جمعه بازار است
و گفته اند که می آیی از قضا جمعه
مورخ چه زمانی یک/ یک/ یک بود
که انتظار پدید آمده الی جمعه
و جمعه روز جهانی توست در تقویم
خدا بیاورد آن روز را بیا جمعه
که ما برای تو تعطیل کرده ایم آقا
کجاست آخر این روز ها، کجا؟ جمعه
امام جمعه دنیا ترا خدا دیگر
بیا تمام کن این انتظار را جمعه



مریم آریان

kaka
Friday 12 June 2009, 01:48 AM
هميشه منتظرت هستم
بي آن كه در ركود نشستن باشم
هميشه منتظرت هستم
چونان كه من
هميشه در راهم
هميشه در حركت هستم
هميشه در مقابله
تو مثل ماه
ستاره
خورشيد
هميشه هستي
و مي درخشي از بدر
و مي رسي از كعبه
و ذوالفقار را باز مي كني
و ظلم را مي بندي
هميشه منتظرت هستم
اي عدل وعده داده شده.
اين كوچه
اين خيابان
اين تاريخ
خطي از انتظار تو را دارد
و خسته است
تو ناظري
تو مي داني
ظهور كن
ظهور كن كه منتظرت هستم
ظهور كن كه منتظرت هستم ...


شادروان دکتر طاهره صفارزاده

fanoos
Thursday 9 July 2009, 03:02 PM
ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشیم

بگذار چشمهای خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟

کی می شود بیایی واز پشت ابرها

خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی وبالی نیاوری

از دست میرود سفر کربلای ما

fanoos
Thursday 9 July 2009, 03:04 PM
بهانه می کند تو را

دلم برای درد خویش


برای حرفهای تو


برای قلب سرد خویش


ز یاسها شنیده ام


حدیث بوی خوب تو


دلم پر از جوانه شد


به یمن خاک کوی تو


هزارمین شب است این


دلم فسرده گشته است


سکوت غم گرفته ام


فغان و ناله می زند


چه با کنایه می زند:


که بی حضور سبز تو


چه شنبه ها؛


که جمعه شد


چه جمعه ها؛


که شنبه شد

fanoos
Thursday 9 July 2009, 03:07 PM
جمعه يعنى يك غزل دلواپسى***جمعه يعنى گريه هاى بى كسى

جمعه يعنى روح سبز انتظار *** جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراريهاى آب***جمعه يعنى انتظار آفتاب

جمعه يعنى ندبه اى در هجر دوست***جمعه خود ندبه گر ديدار اوست

جمعه يعنى لاله ها دلخون شوند***از غم او بيدها مجنون شوند

جمعه يعنى يك كوير بى قرار***از عطش سرخ و دلش در انتظار

انتظار قطره اى باران عشق***تا فرو شويد غم هجران عشق

جمعه يعنى بغض بى رنگ غزل***هق هق بارانى چنگ غزل

زخمه اى از جنس غم بر تار دل***تا فرو شويد غم هجران دل

جمعه يعنى روح سبز انتظار***جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراريهاى آب***جمعه يعنى انتظار آفتاب

fanoos
Thursday 9 July 2009, 03:08 PM
در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم
تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم
شب هجران تو اخر نشود رخ ننمایی
در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم
آید آن روز که در بازکنی پرده گشایی
تا به خاک قدمت جان و سر خوش بیازیم
به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار
تا پس از مرگ به وجد آمده در ساز و نواییم
گر به اندیشه بیاید که پناهی سا به کویت
نه سوی بتکده رو کرده ونه راهی حجازیم
ساقی از آن خم پنهان که ز بیگانه نهان است
باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم
حضرت امام ***** (ره)