PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان ارزش ویولن



akanani
Tuesday 4 September 2007, 10:59 AM
سال 1958 میلادی نشست مزایده با حضور ثروتمندان و نامداران مناطق مختلف جهان در شهر " مانهاتن " آمریکا برگزار شد . یک ویولن که نوازنده معروفی به نام " ایفان " از آن استفاده کرده بود ، در این مراسم مورد توجه کلیه شرکت کنندگان قرار گرفت . هنگامی که یکی از ثروتمندان قیمت یک میلیون دلار را برای خرید ویولن ارایه کرد ، شرکت کنندگان توجه خود را به این مرد ثروتمند دوختند و آهی کشیدند .

اما در همین موقع خانمی فریاد زنان گفت : یک میلیون و 10 هزار دلار ! همه به دنبال صدای زن سرها را برگرداندند . این خانم نام " چاریس " داشت . از لباسش مشخص بود وضع مالی خوبی ندارد . آیا واقعا او یک میلیون و ده هزار دلار دارد ؟
ثروتمند مغرور به زن گفت : شک دارم که شما چنین پولی داشته باشید .
خانم با صدای لرزان گفت : آقا ، من یک دفترچه بانکی 600 دلاری دارم .
ثروتمند با صدای بلند خندید و گفت : 600 دلار ؟ آیا برای این خرید کم نیست ؟ با این پول می خواهید ویولن را بخرید ؟ دیگران نیز به خنده افتادند . با این حال زن ناامید نشد و گفت : می توانم خانه ام را بفروشم . حد اقل ده هزار دلار ارزش دارد .
ثروتمند ادامه داد : باز هم کافی نیست .
زن ادامه داد : می توانم به اقساط پول آن را بپردازم . می توانم کار کنم . امسال فقط 36 سال دارم و حد اقل می توانم 24 سال دیگر کار کنم .
ثروتمند سرش را تکان داد و پرسید : خانم ، نمی فهمم که چرا شما اینقدر مایل به خرید این ویولن هستید ؟ زندگی شما سخت است . چرا چنین کاری می کنید . این ویولن چندان هم با ارزش نیست . فقط چوبی کهنه است .
خانم گریه کنان گفت : می دانم که این ویولن برای من کاربردی ندارد ، اما فکر می کنم ارزش خرید را دارد . مایلم این ویولن را برای پسرم بخرم . پسرم " ایزاک " امسال 13 سال دارد . او به بیماری ضعف عضله مبتلاست . اما ویولن را دوست دارد به ویژه ویولن آقای " ایفان " . به من گفته است که حتی اگر این ویولن را لمس کند ، راضی خواهد شد .
ثروتمند دیگر حرفی نزد . کلیه شرکت کنندگان آرام شدند . ناگهان صدای بلندی به گوش زن رسید : خانم ، شما مادر بسیار خوبی هستید . من تحت تاثیر سخنان شما قرار گرفتم . مایلم ویولن را به رایگان به شما بدهم . همانطور که آن مرد ثروتمند گفت ویولن من فقط یک چوب کهنه است . اما اگر این ویولن به دست پسرتان برسد ، حتما ارزش واقعی آن مشخص خواهد شد .
شرکت کنندگان در حیرت بودند . کسی که این سخنان را اظهار می داشت آقای " ایفان " بود . در حقیقت " ایفان " خود در محل فروش ویولن حضور داشت .او می خواست ویولن را بفروشد تا پولش را برای کودکانی که ویولن دوست دارند ، اختصاص دهد . حالا " ایفان " فکر می کرد که کسی دیگری بجز " ایزاک " شایستگی داشتن این ویولن را ندارد .
بعدها " ایزاک " پسر این زن به یک نوازنده بزرگ ویولن تبدیل شد . " ایفان " همواره می گفت : نیروی عشق مادر " ایزاک " او را به یک نوازنده بزرگ ویولن تبدیل کرد . ارزش آن ویولن هنوز باقی است و اکنون در نمایشگاه موسیقی آمریکا نگهداری می شود .

Hes_r
Tuesday 4 September 2007, 11:11 AM
ببخشی دیه سوال

داستانش واقعی بود ؟؟

akanani
Tuesday 4 September 2007, 11:21 AM
سلام آقا حسام

والا من عضو یک مجله آلمانی هستم که ماهیانه در آلمان چاپ می شود و این مطلب و 4 مطلب دیگر را از درون آن تا آنجائی که توانستم ترجمه کردم و فرستادم . راست و دروغش با نویسنده آن می باشد .

Hes_r
Tuesday 4 September 2007, 10:52 PM
خیلی جالبه حتما بازم از این مطالب جالب از اون مجله ( نام مجله رو هم بگو که کپی رایت رعایت شه ) بذار چون من به شخصه خیلی لذت بردم .


یا علی

akanani
Wednesday 5 September 2007, 10:30 AM
نام مجله Violon Druk magezin

Majed
Friday 5 October 2007, 01:36 PM
من استیون هاوکینگز رو خیلییییییییییییییییییییی دوست دارم..... یکی از خدایان علمی من هست.....

واقعا کتاباش خوندن داره......

پاگانینی
Saturday 6 October 2007, 11:42 PM
You can see links before reply (You can see links before reply)
ویولون کانن که مورد استفاده پاگانینی قرار گرفت اکنون در موزه ی جنوا نگهداری میشود البته به همراه کپی ان
زمانی که پاگانینی تازه به سن جوانی رسیده بود شخصی مسابقه ای گذاشت که قرار بود هر کس که بتواند قطعه ای فوق العاده مشکل که تا ان زمان هیچکس ننواخته بود را دشیفر بزند این ویولون را به عنوان جایزه ببرد به همین خاطر تمام نوازنده ها برای مسابقه تمرینهای فشرده گذاشتند و شب و روز تمرین کردن اما در روز مسابقه هیچکس نتوانست ان قطعه را دشیفر بزند در همین حال پاگانینی که در ان زمان بدن کوچک و نحیفی داشت جلو رفت و گفت که من میتوانم این قطعه را بزنم
شخص که پاگانینی را نمیشناخت با تمسخر نگاهی به او کرد و گفت که ممکن نیست تو این کار رو بتونی انجام بدی و اجازه نداد اما با اسرار زیاد پاگانینی شخص راضی شد و اجازه داد
و پاگانینی که تا ان زمان ان قطعه رو ندیده بود و بدون تمرین قبلی ان را به طرز ماهرانه ی نواخت
پاگانینی ان ان قطعه طوری اجرا کرد که شخص بیهوش شد و به زمین افتاد
و بعد از این که به هوش امد با تمام احترام ویولون را به پاگانینی هدیه کرد