PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرم در موسيقي كلاسيك غرب =1=



rostam
Tuesday 4 September 2007, 05:54 PM
يكي از اولين و مهمترين مفاهيمي كه در موسيقي كلاسيك بايد دانسته شود، مفهوم فرم است. فرم شكل و شمايل خالي از معناي يك اثر است. يعني كاري نداريم كه در فلان اثر هنري چه معنايي وجود دارد، تنها اينكه چگونه اون اثر نوشته يا آفريده شده است بحث مي كنيم. يعني به عبارتي معنا در چه قالبي ريخته شده است. اما يك بحث عميقي در اينجا وجود دارد كه من بدون پرداختن به آن،‌ فقط مطرحش مي كنم و آن اين است كه آيا قالبي كه معنا قرار است در آن ريخته شود، معنا را محدود مي كند يا نه. اين سوال واقعا سوال جالب و كمي فلسفي است، و جواب هاي بسياري به آن داده شده است. (يك مثال ساده براي اين مطلب براي كساني كه كمي با ادبيات داستاني آشنا هستند اين است كه آيا مثلا فرم سيال ذهن كه در خيلي از داستان ها وجود دارد تنها بعضي معناها را قابل گفتن مي كند يا نه؟)

اما اينكه چرا به فرم در موسيقي مي پردازيم؟
ببينيد بررسي معناي موسيقي بسيار سخت و دشوار است. به همين علت براي نزديك شدن به معنا از فرم شروع مي كنند كه مكانيكي تر است. حداقل از طريق فرم مي توانند بسياري از آثار را دسته بندي كنند. مثلا سونات يك فرم است. (سونات هاي بتهوون، سونات هاي باخ ) نگران نباشيد، بعدا به سونات مي پردازيم.

فرم موسيقيايي چيست؟
تعريف كردن فرم بسيار ساده است. مثلا شما مي توانيد بگوييد اين قطعه موسيقي فرم A A A دارد، اين يعني اينكه يك ملودي A سه بار تكرار مي شود. دقيق تر هم مي توانيد توضيح بدهيد، مثلا خود ملودي A فرم a b a دارد، يعني اينكه در ابتداي ملودي A ملودي a زده مي شود در ادامه ملودي b و در آخر دوباره ملودي a زده مي شود. پس ديديد كه فرم چيز عجيب غريبي نيست. البته بسته به خصوصيات ديگري از موسيقي مثل ريتم، سازبندي، نحوه تركيب چند ملودي همزمان نيز مي توان فرم هاي ديگري نيز بوجود آورد. مثل سمفوني،‌ فوگ و ... يا در همين موسيقي خودمان چهارمضراب، رنگ و ساز و آواز.

سعي دارم در تاپيك هاي بعدي دوره هاي موسيقي كلاسيك غرب را از نظر فرم بررسي كنم.

rostam
Friday 7 September 2007, 08:36 AM
قبل از اینکه به بحث اصلی بپردازم، چند کلمه که در بحث ها زیاد استفاده می کنم را در اینجا تعریف می کنم.


تم یک اثر (Theme)

قسمتی از ملودی اثر که کل اثر بر مبنا و پایه آن ساخته می شود. شاید بشه گفت چکیده اثر. معمولا تم یک اثر ملودی است که بعد از شنیدن اثر در خاطرتان می ماند و وقتی می خواهید برای کسی ملودی را یادآوری کنید، آن قسمت را می زنید.

موتیف(Motive)


اگر تم خلاصه شده یک اثر است، موتیف خلاصه شده تم است. موتیف در اصل به هر ایده تکرار شونده ای می گویند. بهترین نمونه برای موتیف سمفونی 5 است که همان نت های اولیه موتیف اثر است. کل اثر بر مبنای همان چند نت بسط و گسترش می یابد. موتیف نیز ملودی است که هنگامی که به سرعت می خواهید طرفتان یک ملودی را به خاطر بیاورد می گویید، یعنی در اینجا به جای اینکه یک ملودی را کامل بزنید، تنها با زدن چند نت طرفتان را در بیادآوری کمک می کنید.( شاید رمز موتیف یک اثر در فواصل آن نفهته باشد.)


بافت موسیقیایی(Texture)
این واژه از همان مفهوم بافت پارچه می آید. یعنی چند تکه موسیقیای با هم ترکیب شده اند و اثر را بوجو آورده اند.


مونوفونیک(Monophonic)

ساده ترین نوع بافت موسیقیایی زمانی است که اثر تنها یک ملودی اصلی دارد. حالا ممکن است آن ملودی اصلی را کل ارکستر با هم بزنند یا اینکه تکنوازی باشد، اما در هر صورت تنها یک ایده ملودیک وجود دارد. در این صورت می گویند که اثر بافتی مونوفونیک دارد. اگر دقت کنید، بیشتر آثار ملودیک موسیقی سنتی ما بافتی مونوفونیک دارد.


پلی فونیک(Polyphonic)

حال اگر در اثر چند ملودی اصلی وجود داشته باشد می گویند این اثر پلی فونیک است. به عنوان مثال بیشتر دوئت های ویولن یا هر سازی بافتی پلی فونیک دارد. آثار باخ نمونه های عالی از بافت پلی فونیک است. در این بافت دست آهنگساز بسیار باز است.(البته توجه کنید که ساخت اثر پلی فونیک بسیار سخت تر از مونوفونیک است. زیرا در اینجا علاوه بر اینکه خود ملودی باید مطبوع و جذاب باشد، ترکیب صداها نیز باید زیبا باشد. این علم که ساده هم نیست به علم کنترپوآن(Counterpoint) معروف است و به این می پردازد که ترکیب عمودی ملودیک (چند ملودی باهم همزمان) چگونه می تواند زیبا باشد.) در این نوع بافت آثاری با فرم های بسیار زیبا آفریده شده است، برای مثال در یکجا دو ملودی با هم به رقابت می پردازند، در یکجا دو ملودی سعی در دوستی و هماهنگی دارند، در یکجا ملودی ها به دنبال هم می دوند و مثلا یکی از ملودی ها فرار می کند. همچنین خواهیم دید برای بافت پلی فونیک داشتن حتما لازم نیست بیش از یک ساز داشته باشیم.


هوموفونیک(Homophonic)

این بافت موسیقیایی بسیار با مفهوم آکورد همراه است. آکورد به طور خلاصه ترکیب چند صدای همزمان است. وقتی در یک اثر یک ملودی سعی می کند که درخدمت ملودی دیگر باشد، به طوری که ملودی اصلی بهتر درک و شنیده شود می گویند، این اثر هوموفونیک است. برای مثال اگر کسی آوازی می خواند و با گیتاری آن آواز را همراهی می کند(روی گیتار آکورد می گیرد.) بافتی هوموفونیک دارد. در موسیقی کلاسیک به طور معمول آثاری که بافت هوموفونیک دارند به اینگونه است که یک ساز ملودی اصلی را می زند و ساز دیگر آکورد می گیرد.



منظور از حرکت پیوسته ملودی نتهایی است که بدون فاصله یعنی همان فواصل طبیعی پشت هم می آیند، به عبارتی وقتی می گوییم حرکت گسسته است که نت ها پرش داشته باشند و فواصلی مثل سه و پنج و غیره داشته باشند.همچنین وقتی می گوییم حرکت به سمت بالا یعنی ملودی زیرتر میشود و پایین یعنی ملودی بم تر می شود.


در آخر ذکر کنم که اگر با مفهوم تونالیته یا فقط در حد گام و ماژور و مینور آشنایی داشته باشید بهتر مطالب بعدی را درک می کنید. اگر موسیقی سنتی هم کار می کنید، مشکلی نیست می توانید همان مفاهیم دستگاه و مقام را در ذهن داشته باشید.

مبحث بعد بررسی فرم در موسیقی دوره باروک است.

rostam
Tuesday 18 September 2007, 03:47 PM
ما بحثمان را ازدوره باروک شروع می کنیم. قبل از دوره باروک، در دوره رنسانس و قرون وسطی موسیقی بسیار به شکل مونوفونیک وجود داشته است. همچنین موسیقی بیشتر به شکل آوازی(کانتات) وجود داشته است. در اواخر قرون وسطی و همچنین دوره رنسانس یواش یواش تلاش هایی در ترکیب صداها به وجود آمد. مثلا ترکیب صداهای بم و زیر یا حتی اینکه خط ملودیک بم ملودی را به شکل وارونه در مقابل خط ملودی زیر بخواند.
اما موسیقی پلی فونی به شکل عالی خود در اوایل دوره باروک شروع شد و آنچنان گسترش یافت که مهمترین خصوصیت کل موسیقی های دوره باروک پلی فونی اعجاب آور آنها بود. به دلیل اهمیت پلی فونی در دوره باروک، فرم هایی که در این دوره نیز به وجود آمد تماما در پی این بود که پلی فونی را هر چه زیباتر در معرض نمایش بگذارد. دو فرم مهمی که ما بررسی می کنیم، فرم کانون و فوگ است. فرم های دیگری نیز در این دوره وجود دارد که به دلیل اینکه مثال های عالی تری از این فرم ها در دوره های بعدی وجود دارد، بعدا این فرم ها را بررسی می کنیم، مثل سونات، اپرا، ....

کانون: این فرم شامل چند ملودی یکسان یا مشابه(تفاوتی اندک یا به عبارتی یک واریاسیونی از هم) است که با تاخیر زمانی شروع می شوند. یعنی مثلا یک کانون چهار صدایی ویولن، به این شکل است که ویولن اول ملودی را شروع کرده در ادامه و بعد از چند میزان مشخص ویولن دوم و همچنین بعد از همان تعداد میزان ویولن سوم و همینطور ویولن چهارم وارد می شوند. زیبایی این نوع فرم در این است که آهنگساز باید ملودی و حرکت نتها را(فواصل) طوری بسازد که وقتی ملودی با تاخیر زمانی زده می شود و میزانهای متفاوتی از ملودی با هم زده می شوند(ترکیب عمودی میزان ها) صدای مطبوعی بدهد. به همین علت یکی از اولین تمرین های آهنگسازی یا کنترپوان می تواند ساخت یک کانون باشد. در دوره باروک و حتی دوره های بعد کانون های زیادی نوشته شده است. یکی از اولین و زیباترین کانون ها، اثر پاخلبل (1653 - 1706) ، کانون در ر ماژور است.

You can see links before reply's_Canon


فوگ: اولین چیزی که در فرم فوگ به چشم می خورد، ملودی به نام سوژه است. این ملودی تقریبا تم(در قسمت قبل تعریف شده است.) فوگ است. فرم فوگ چند خط آوایی است که در ابتدای هر خط آوایی و با تاخیر زمانی سوژه قرار دارد. اما قدرت فوگ در ادامه ملودی نمایش داده می شود. در ادامه هر خط آوایی که در ابتدا سوژه بوده است شروع به تغییراتی می کند. شنونده در ابتدا انتظار یک همخوانی را دارد اما در ادامه متوجه دگرگونی های عجیبی می شود.
این دگرگونی هایی که گفتم به شکل های گوناگونی به وجود می آید. برای مثال یکی از ملودی ها ملودی دوم را دنبال می کنند(به عبارتی ملودی دوم فرار می کند) اما در اواسط آهنگ متوجه می شویم که ملودی اول همان راه هایی که ملودی دوم رفته است را نمی رود ، در صورتی که ما انتظار دنبال کردن و فرار کردن داریم. این اتفاق یک برداشت جدیدی در ذهن ایجاد می کند که بنابر آهنگ فرق می کند. در بعضی فوگ ها نیز انگار ملودی ها با هم به درگیری یا مثلا از هم امتناع می کنند.
در کل فوگ تعریف بسیار ساده وکلی دارد. تنها اینکه چند خط ملودیک داشته باشیم که در ابتدا با سوژه و با تاخیر زمانی شروع شوند. اما به علت همین کلی بودن شکل های زیبا و متفاوت زیادی از فوگ وجود دارد. بهترین نمونه های فوگ را باخ نوشته است اما در دوره های بعدی و حتی دوره رمانتیک نیز فوگ نوشته شده است. فراگیری فوگ در دوره باروک تا حدی بود که یک آهنگساز تا یک فوگ نمی ساخت، آهنگساز شناخته نمی شد.
مثال هایی از فوگ دوره باروک: Bach - Art of the fugue و Bach - little fugue in G minor.
یک توضیح کوچک در مورد ارگ کلیسا و یا هر سازی که قابلیت این را دارد که صدا های قبلی در محیط باقی بماند، بگویم که در این ساز ها امکان ساخت پلی فونی و در نتیجه فوگ به تنهایی وجود دارد. مثلا همین فوگ کوچک باخ در سل مینور که تنظیم آن برای ارگ تنها ست.
در آخر ذکر می کنم آهنگ به شکل فرم فوگ حتما شکل پلی فونی دارد. (همچنین کانون)


فرق فوگ و کانون: کانون بسیار جزیی تر و ساختار مشخص تری دارد و در کل کانون تنها به ساختار اشاره دارد(اینکه مثلا دو ملودی یکسان با تاخیر زمانی.) اما فوگ با تعریف سوژه کمی در شکل ملودی نیز دخالت می کند و همچنین بعد از ابتدای فوگ که سوژه تعریف شد دیگر در ادامه در فرم فوگ آهنگساز آزاد است که هر کاری کند. در هر صورت ترکیب این دو امکان پذیر است و مثلا اثری از باخ داریم به اسم fuga canonica.


از لینک زیر می توانید قسمتی از کانون پاخلبل را دانلود کنید.

You can see links before reply

Amir
Tuesday 18 September 2007, 11:15 PM
عالیه

فقط پیشنهاد می کنم که کمک کم بنویسید تا دوستان نظراتشون رو راحت تر بیان کنند