PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترانه های کارهای استاد پرویز یاحقی



Hmd_N
Friday 21 September 2007, 01:38 AM
بيد مجنون


با صداي الهه


من از ره دراز آمده ام به ميکده باز آمده ام که پرده از راز دل بگيرم
چو آن غزال گم گشته به کوه ز دوري آمد دل بستوده برايت اي دل مرغ دل بميرم
به ساقي بگو جام ديگري لبريز از اين مي به کام من عاشق بريزد
به جانان بگو بار ديگيري گر مستم بيند ز راه من عاشق گريزد
پريشان شده تر از بيد مجنونم
لاله صفت از هجران دلخونم
زمانه زد با حکم خدائي
روي قلب من داغ جدائي
من از ره دراز آمده ام به ميکده باز آمده ام که پرده از راز دل بگيرم
چو آن غزال گم گشته به کوه ز دوري آمد دل بستوده برايت اي دل مرغ دل بميرم


آواز : الهه
آهنگساز : استاد پرويز ياحقي
شاعر : معيني کرمانشاهي
در مقام ماهور

لیست آثارموجود :
بیدمجنون
شکایت دل
بیدادزمان
نامهربانی
طاوس
جوانی

Hmd_N
Friday 21 September 2007, 01:39 AM
شکايت دل


با صداي هوشنگ شوکتي و الهه


به کنارم مانده نمانده گرد ملال از رخ نفشانده اي اميد دل چرا رفتي
به سراغ من نرسيده گريه ي شوقم ديده نديده اي پري ناگه کجا رفتي
بنشسته سر به گريبان که شنيدم آمده مهمان
چو به ديدم روي تو زيبا بي خبر از جا بپريدم که به خاک تو سر بيفشانم
بروي چون از برم اي جان سر به گريبان بنشينم که نبينم ز تو من چون رود جانم
رفته اي و از در بوي عبير آيد
بوي تو چون پيکي سوي اسير آيد
چو آمدي غم ز در خانه برون شد
چو آمدي عشق تو در سينه فزون شد
چو رفتي از در بسرم خانه نگون شد
جانانه ي من خندد به دل ديوانه ي من چون رود از خانه ي من


آواز : هوشنگ شوکتي و الهه
آهنگساز : استاد پرويز ياحقي
شاعر : بيژن ترقي
در مقام همايون

Hmd_N
Friday 21 September 2007, 01:41 AM
نا مهرباني


با صداي الهه


بي وفا آ گه ز سوز جانم نبوده اي همزبانم نبوده اي تا که راز دلم بداني
گرچه شرح غم عشقم از دل نخوانده اي در کنارم نمانده اي جاودانه به دل بماني
تو که خوابم شبها ز چشمان من برانده اي تا سحر نمانده اي همچو من هميشه بيدار
تو همين نغمه هاي غمين مرا شنوده اي در غمي نبوده اي همچو من دمي گرفتار
تو که جانها بسوزي آشنايي چو جانم نبوده مرا به جان آشنائي جز تو نا مهربانم نبوده
ترا به جز جام و باده ياري نبوده به نيمه شبها مرا چو مي نيمه شب قراري نبوده ز سوز بتها
سحرگه از غم نچيده شبنم ز چهرت اي گل صبا به سينه آهت نمانده يک دم که تا بسوي چو ما
شد دگر خزان بهار من رفته از دلم قرار من
چو تو گلي خزان نديده نسيم مهرگان نديده از حال برگ زرد خزاني خبر ندارد
چو تو گل خوشرنگ و بوئي بهار عشق و آرزوئي از درد و رنج نامهرباني خبر ندارد


آواز : الهه
آهنگساز : استاد پرويز ياحقي
شاعر : تورج نگهبان
در مايه اصفهان

Hmd_N
Friday 21 September 2007, 01:42 AM
بيداد زمان


با صداي مرضيه


برهي ديدم برگ خزان پژمرده زبيداد زمان از شاخه جدا بود
چوز گلشن رو کرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پيک بلا بود
اي برگ ستمديده ي پائيزي
آخر تو زگلشن ز چه بگريزي
روزي تو هم آغوش گلي بودي
دلداده و مدهوش گلي بودي
اي عاشق شيدا دلداده ي رسوا گويمت چرا فسرده ام
در گل نه صفائي باشد نه وفائي جز ستم ز وي نبرده ام
آه بار غمش در دل بنشاندم در ره او من جان بفشاندم
تا شد نوگل گلشن و زيب چمن
رفت آن گل من از دست با خار و خسي پيوست
من ماندم و صد بار ستم وين پيکر بي جان
اي تازه گل گلشن پژمرده شوي چون من هر برگ تو افتد به رهي پژمرده و لرزان
برهي ديدم برگ خزان پژمرده زبيداد زمان از شاخه جدا بود
چوز گلشن رو کرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پيک بلا بود
اي برگ ستمديده ي پائيزي
آخر تو زگلشن ز چه بگريزي
روزي تو هم آغوش گلي بودي


آواز : مرضيه
آهنگساز : استاد پرويز ياحقي
شاعر : بيژن ترقي
در مايه اصفهان

MonaLisa
Saturday 29 September 2007, 12:13 AM
طاوس

در کنار گلبني خوشرنگ و بو طاووس زيبا
باپر صدرنگ خود مستانه زد چتري فریبا
از غرورش هرچه من گويم يک از صدها نگفتم
نکته اي در وصف آن افسونگر رعنا نگفتم
تاج رنگيني به سر داشت، خرمني گل جاي پرداشت
در ميان سبزه هرسو، بي خبر از خود گذر داشت
هر زمان بر خود نظر بودش سراپا
نخوتش افزون شد از آن چتر زيبا
بي خبر از کار دنيا
من که مفتون هر نقش و جمالم
هر زمان پابند يک خواب و خيالم
خوش بودم گرم تماشا
چو شد زشور او فزون غرور او پاي زشتش شد هويدا
هر کسي در اين جهان باشد اسير زشت و زيبا
چو غنچه بسته شد پرش شکسته شد تا بديد آن زشتي پا
هرکسي در اين جهان باشد اسير زشت و زيبا
من همان طاووس مستم چتر خود نگشاده بستم
يک جهان ذوق و هنر هستم ولي با صد دريغا
سينه اي بي کينه دارم روح چون آيينه دارم
گنج شعر و شور و حالم اينهمه نقدينه دارم
جلوه آن مرغ شيدا گفته جانپرو من
پاي آن طاووس زيبا اين دل بيدلبر من

آواز:مرضیه
ترانه سرا:حسین معینی کرمانشاهی
آلبوم:سنگ خارا

hichnafar
Friday 18 January 2008, 01:08 PM
جوانی



ای جوانی رفتی زدستم در خون نشستم
جوانی ،کجائی
چرا رفتی که من از ترفی نبستم
غم پیری نبوَد دیری که در هم شکستم
جوانی را زِ کف داده ام رایگانی
کنون حسرت برم روزو شب بر جوانی
نَه هوشیارو نه مَستم ،ندانم که چه هستم
جوانی ،چو رفتی تو زِ دستم.
ندیدم سُود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جَفاها کشیدم ،دَردا که دیدم از مهربانان ،نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه ،اما با کَس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
تو این جلوهء شبابم که چون جویَمت نیابم
اُمیدم کجائی کجائی ،اگر در بَرم نیائی
بسازم با سوزِ هجرو داغ جدائی
بسازم با سوزِ هجرو داغ جدائی



شعر از : نواب صفا
آهنگ : حسین یاحقی

AliB
Friday 18 January 2008, 01:28 PM
جوانی






ای جوانی رفتی زدستم در خون نشستم
جوانی ،کجائی
چرا رفتی که من از تو ترفی نبستم
غم پیری نبوَد دیری که در هم شکستم
جوانی را زِ کف داده ام رایگانی
کنون حسرت برم روزو شب بر جوانی
نَه هوشیارو نه مَستم ،ندانم که چه هستم
جوانی ،چو رفتی تو زِ دستم.
ندیدم سُود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جَفاها کشیدم ،دَردا که دیدم از مهربانان ،نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه ،اما با کَس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
تو این جلوهء شبابم که چون جویَمت نیابم
اُمیدم کجائی کجائی ،اگر در بَرم نیائی
بسازم با سوزِ هجرو داغ جدائی
بسازم با سوزِ هجرو داغ جدائی



شعر از : نواب صفا


آهنگ : حسین یاحقی

تشکر فراوان از دوستان عزیز برای ایجاد کردن این تاپیک بسیار ارزشمند.
این کار زنده یاد استاد یاحقی را شادروان استاد حسین قوامی(فاخته ای) خوانده اند در مایه ی افشاری هست و چه سرشک ها که با گوش دادن این آهنگ تاثیر گذار از دیده روان نکردم...
روحشان شاد و قرین نور و رحمت باد_که چنین است_