PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چند تا از شعرای قدیمی من



Guitaro
Monday 24 September 2007, 09:03 PM
این شعرام زیاد جدید نیست ، اون موقع وضعیت روحی زیاد جالبی نداشتم ولی الان خیلی بهترم فقط مشکل اینجاست که سرم اونقدر شلوغه که دیگه وقت واسه شعر گفتن نمی مونه You can see links before reply البته بعد اون قضیه یه چند تایی شعر گفتم ، که حالا ببینم بشه میذارم (یه سری ویرایش لازم داره)

و یه نکته ی جالب هم هست : به بهتر شدن وضعیت روحیم موسیقی و به خصوص پیانو کمک خیلی بزرگی کرد ...

زندگی

آسمان گریان است و هوا بارانیست
من نگاهم به حیاط است از پس شیشه ی تار
که بسی گریان است
و میان رعد و باد ، به سخن می آیم

- تو چرا می گریی ؟
من در این تنهایی ، از تو می پرسم
و به من میگویی :

- من در این عشق و امید پر دروغ
من در این حال و هوای بی فروغ
من در این شهر مه آلود و کثیف
در خودم گم شده ام

و در آه و در اشک غوطه ورم
راه خندیدم را گم کردم
باز هر چند که اگر پیدا شد
من به چه باید خندم ؟ من ز چه باید گویم ؟

- تو چرا می گریی ؟
باز در این تنهایی ، از تو می پرسم
و به من میگویی :

- تو به خود بنگر و پاسخ ده مرا
که چرا باز ز من ، کاری میخواهی
که خودت بر حذری ؟

به خودم می نگرم ، و به غم
و به غم که در وجودم رو به رشد است
آهی از ته دل ، آهی از سر غم
بیرون می دهم و بدون صحبت ، از تو دور میشوم.

باز هوا بارانیست ، من نشسته روی سنگ
تا همه عمق وجودم خیس است
آسمان گریان است
زندگی هم می گرید.

به که ؟ من ؟

من میان این همه دار و درخت
به خودم می نگرم.
در زمانی که همه ، خارج پارک
در فرارند از اشک
من در این گوشه ی خلوت ، روی یک نیمکت سنگی
از ته دل ، از سر غم با تمام آنچه دارم
آه می کشم ...

که شاید قطره اشکی
بتواند از درون دیده ام بگریزد
در همین جنگ و جدال
خنده ام می گیرد ، خنده ای تلخ
ولی لب ها هنوز پیوسته اند و تکانی نمی خواهند خورد

از خودم می پرسم :
تو که نه می گریی ، تو که نه می خندی
تو که حتی هیچ نشناخته ای راه کمال
تو که او را دادی از دست ، بدون یک حرف
تو به چه می اندیشی ؟
به خلاء ؟

در همه عمق وجودم میگردم
یک بهانه ، یک دلیل ؟
پس به چه باید خندم ، پس ز چه باید گریم ؟
و به او می اندیشم

و به او که از بهانه بیشتر بود
و چه آسان ترکش گفتم من

ناگهان می خندم ، در درون ، لب ها بی حرکت
و به خود ، به خودم می خندم
که چه طنز است همه زندگی ام
ناگهان می گریم ، در درون ، بی حتی یک قطره اشک
و به خود ، به خودم می گریم
که چه نحس است همه زندگی ام

نگرانم هنوز ، نگرانم به زمین ، نگرانم به هوا
نگرانم به کنارم که زمانی تو نشستی
و اکنون ، جز نشیمن گاه آن قطره ی اشک
اشکهای آسمان ؛ چیز دگری نیست

حال من میگویم :
من در این شهر شلوغ
من در این جو کثیف
من در این جنگل آهن ، دریای ماشین
در خودم گم شده ام

و هنوز هم نمیدانم من
که به چه می خندم ، که ز چه می گریم ...

***
قایق تنهایی

هر چه طعم تلخ تنهایی چشیدم | باز خود را در ره امید می دیدم


گرچه بودم پر ز افکار پریشان | باز اما ساحل آرام می دیدم


ظاهرم هر چند بود آرام و شاد | در دل اما من هزاران موج می دیدم


در عجب بودم از این رفتار خویش | چون که در ظلمت حقیقت را نمی دیدم


پس کدامین سو گزیدم بهر رفتن ؟ | پس کدامین نور را با چشم می دیدم ؟


در مسیر رنج بودم یا که گنج ؟ | در نهایت در پس دریا چه می دیدم ؟


عشق را می جستم و پاکی و علم | باز اما من دلی پر موج می دیدم


هر چه در خود جستجو من می نمودم | این همه تردید را منبع نمی دیدم


هر چه ایام از پس هم می گذشتند | من مسیر صبح را نزدیک تر دیدم


حال هستم من در این دریای آرام | با نیشخند به آنچه هر روز می دیدم


حال بینم نتیجه ی صبرم در این سال ها | اینک من آنم که آسمان پر ستاره می بینم


دیگر نه ابر است و نه موج است و نه دریا | زین جا که هستم من فقط دریای صاف بینم


اینک که ختم کلام است و آخر صحبت | خواهم که تو را نیز در مسیر نور بینم


گویم چه شد که امروز من در اینجایم

بودم در آن قایقِ تنها با خدای خویش

***
زندگی زیباست

زندگی زیباست

گرچه از کوچه ی تنهایی ها در گذر است

زندگی زیباست

هر چه باشد ماوراء کوچه ها خانه هاییست

خانه هایی که در آنها روشنایی همه چیز است

و همه گرم محبت ، به خدا امّید دارند

هر چه باشد کسی آن بالاهاست

که به ما هدیه ی جاوید دهد

که همان امید است

و ندانم من هیچ

که چرا باز کسانی گویند

« زندگی زیبا نیست »

...

ای که همچون سخنی گویی

با تو صحبت دارم :

زندگی زیبا نیست ؟

چه اهمیت دارد ؟

روز ها در گذرند

آسمان آبی نیست ؟

آسمان شاداب نیست ؟

شاد بودن به چه سو ؟

این روزها هر کسی در پی نان است

شادی به چه کارش آید ؟

گل ها پژمرده اند ؟

گل فروش سر کوچه غنچه های یک روزه ی نابی دارد

گرچه غنچه ، باز بعد از چند روز گل میشود ، می پژمرد

باز اما ، چند روز هم چند روز است

هر چه بینی در مسیر فکر تو شکل گیرد

در مسیر چشم هایت رنگ یابد

زین رو ار بر آسمان تو بنگری

همه اش بسته به توست

که چه رنگش بینی

آسمان تو اگر آبی نباشد شاد نیست

پس چرا ، پس از این ایام ، باز

آنچنان بینی تو آسمان را

که در نظر خاکستری باشد ؟

تا که شادابی اش پنهان شود ؟

گرچه گل چند روز بیش باقی نیست

باز اما چند روز فرصت دوستی هاست

چند روز فرصت بازیابی امّید به خداست

پس چند روز هم چند روز است

و دگربار این تو هستی که به آن مقیاس بخشی

پس اگر می گویی « زندگی زیبا نیست »

تقصیر کسی نیست ، همه بر گردن توست.

من هم هر صبح همان آسمان را می بینم

پس چرا در نظر من هر روز ز روز پیش شاداب تر است ؟

پر چرا از نظر من سفر غنچه به گل ، سفر گل به زمین

وز پس آن رویش دانه ی دگر

به درازای یک عمر است ؟

گرچه سختی ها بسیار و خوشی ها محدودند

باز اما هیچ گاه ، زین پس نگو : « زندگی زیبا نیست »

چون که با خاطره ی آن خوشی ها

سختی ها نیز لذت بخش شوند

هر چه گفتم من ، از این رو بود که دانی :

« زندگی زیباست ، گرچه از کوچه ی تنهایی ها در گذر است »


پ.ن : یادش بخیر ، این شعر آخری رو که گفتم هی به خودم میگفتم : من موندم تو چجوری یه چیزی میگی که خودت هم نمیفهمی یعنی چی ! ولی خب ، الان که نگاه میکنم می بینم خدا رو شکر خوب میفهمم یعنی چی ... :aq

خوشحال میشم نظراتتون رو درباره ی اینا بدونم.

shbaharehs
Monday 24 September 2007, 09:39 PM
به نظر من كه قايق تنهايي و زندگي جزو قشنگترين شعرهايي بود كه شنيدم! منو كه گرفت!
ممنون

hazrate_eshgh
Monday 24 September 2007, 10:28 PM
به نظر من هم زیبا بود.تشبیه های زیبایی به کار برده بودی.

fanoos
Monday 24 September 2007, 10:44 PM
خیلییییییی قشنگ بود

هم تاثیر گذار بود هم از نظر قواعدی مشکل زیادی نداشت
از کلمات هم خوب استفاده کرده بودی

fanoos
Monday 24 September 2007, 10:45 PM
راستی اون مشکلی که میگی چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟
برا چی مشکل روحی ابجییییییییی

akanani
Tuesday 25 September 2007, 08:42 AM
بسیار عالی بود من از آهنگ زندگی زیباست بسیار خوشم آمد .

Hes_r
Tuesday 25 September 2007, 11:34 AM
,واقعا قشنگ و پر احساس بود

من که لذت بردم

hichnafar
Tuesday 25 September 2007, 12:04 PM
سلام
خیلی عالی بود تبریک می گم ،
واقعا"پراحساس بودن.
منتظراشعاربعدیتون هستم .

kaka
Friday 28 September 2007, 07:47 AM
زيبا بود من كه واقعا استفاده بردم

تو شعرت اميد به زندگي زياده و اينه كه قشنگش كرده