PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : محمد رضا آقاسی



sara
Thursday 27 September 2007, 08:56 AM
You can see links before reply

محمدرضا آقاسی در 24 فروردین ماه 1338 در خانواده مذهبی در شهر تهران دیده به جهان گشود. او در دامان مادری مهربان و پارسا و تحت تعلیم و تربیت پدری متدین و با ایمان رشد یافت. پدرش حاج قاسم آقاسی قاری قرآن بود. مادر او شاعر و مداح اهل بیت (ع) بود و در خانه علاوه بر تربیت صحیح فرزندان برای آنها اشعار حافظ، دیوان جوهری و تذکرة الاولیاء می خواند. محمدرضا آقاسی تحت تأثیر محیط خانواده پا در وادی شعر و ادب گذاشت و به مدد استعداد و پشتکار فراوان و اراده خستگی ناپذیر خود قله های رفیع ادبیات را فتح نمود و بنیانگذار فصل نوینی در ادبیات ایران و بالأخص شعر مذهبی گردید.
آقاسي مدتي نيز در جبهه‌هاي جنگ در مناطق شوش دانيال و جزيره مجنون و سه راه جفير و شلمچه بود. شاعر مثنوي ‌سرا كه مثنوي‌هاي شورانگيز او در حال و هواي جبهه و دفاع مقدس با قرائت حماسي خود در خاطره‌ها مانده است.
و عاقبت در بامداد سوم خرداد ماه 84 همزمان با نوای اذان صبح و سالروز رهایی خرمشهر، شیعه ترین شاعر بسیجی، خاک پای اهل بیت(ع)، "محمدرضا آقاسی" در ملکوت اعلی قرار یافت و به وصال یار رسید.
پنجشنبه ۵/۵/۸۴ ستاد معراج شهدای تهران شاهد خیل عظیمی از رهپویان و عاشقان حسینی بود که برای وداع و تشیع پیکر پاک شاعر اهل بیت (ع) زنده یاد حاج محمد رضا آقاسی به آنجا آمده بودند.

نمی دانم چه در سر دارم امشب
زدم بر سیم آخر دیگر امشب
زآهم صد هزاران ناله خیزد
بیابان در بیابان لاله خیزد
۩
زموج ناله ام عرش الهی
شود در بحر حیرت همچو ماهی
اگر آه می کشم طوفان برآید
امان از آتشی کز جان برآید
۩
بسوزاند زمین و آسمان را
نگه دارد تکاپوی زمان را
یکی گوید سرا پا عیب دارم
یکی گویدزبا از غیب دارم
۩
نمی دانم چه هستم هر چه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم
نه دعبل نه پرزتک نه کمیتم
ولیکن خاک پای اهل بیتم
مرحوم آقاسی
0
آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، در پیامی درگذشت شاعر آزاده و بسیجی مرحوم محمدرضا آقاسی را تسلیت گفتند. متن پیام به این شرح است:

بسمه تعالی
باتأسف و تأثر خبر درگذشت شاعر آزاده و بسيجي مرحوم محمدرضا آقاسي را دريافت کردم. اين حادثه غم‌انگيز، ضايعه‌اي براي هنر و ادبيات متعهد کشور و به ويژه شعر مذهبي و انقلاب به شمار مي‌رود.شعر روان و با مضمون و خوش ساخت آقاسي که نمايشگر دل پاک و احساسات صادق و هنر خودجوش او بود، بي‌شک دارايجايگاه ويژه‌اي در ادبيات معاصر است. درگذشت اين شاعر عزيز را به جامعه ادبي و شعراي کشور و به علاقمندان آثار او و بطور خاص به خانواده گرامي و دوستان و ياران اين بسيجي دلباخته تسليت عرض مي کنم و شادي روح و علو درجات او را از خداوند متعادل مسألت مي‌نمايم.
سيدعلي خامنه‌اي
7/خرداد/1384
0



بشنو از نی (You can see links before reply) .... چون دست خدا فشرد دستم (You can see links before reply) ...
از ذکر علی مدد گرفتیم ... (You can see links before reply)
درویش علی، علی صفت گردد ... (You can see links before reply)ذکر نام ساقی ... (You can see links before reply)من و نیمه شبهایی از جنس نور (You can see links before reply) ...
نماز (You can see links before reply)...

قلم تا وحی را بال و پر آمد ... (You can see links before reply)
او دیگر نیست اما نامش و یادش در تاریخ شعر شیعه چونان اختر تابناک همواره خواهید درخشید و هرگاه دفتر دلهای شیعی را در هر عصر و نسل باز کنند، بی شک مثنوی شیعه با طراوت تمام تر در آن مندرج خواهد بود. روحش شاد و راهش پر رهرو.

sara
Thursday 27 September 2007, 09:03 AM
ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خم خانه مولا بریز

باده ای بی رنگ و آتش گون بده زان که دوشم داده ای افزون بده

ای انیس خلوت شبهای من می چکد نام تو از لب های من

محو کن در باده ات جام مرا کربلایی کن سرانجام مرا

یا علی درویش و صوفی نیستم راست می گویم که کوفی نیستم

لیک می دانم که جز دندان تو هیچ دندان لب نزد بر نان جو

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست هیچ درویشی حکیمی جز تو نیست

لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین

مست مینای ولایت نیستند سرخوش از شهد ولایت نیستند

خیل درویشان دکان آراستند کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند یوسف ما را به چاه انداختند

کیستند اینان رفیق نیمه راه وقت جان بازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تما شا گر شدند صلح آمد لاله ی پرپر شدند

دل به کشکول و تبر زین بسته اند بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موج ها از بس تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم کرده اند

موجها را می شناسی مو به مو شرحی از زلف پریشانت بگو

بازکن دیباچه توحید را تا بجوید ذره ای خورشید را

یا علی بار دگر اعجاز کن مشتهای کوفیان را باز کن

باز کن چشمان نازآلوده را بنگر این چشم نیاز آلوده را

باز گو شعب ابی طالب کجاست آن بیابان عطش غالب کجاست

تا ز جور پیروان بوالحکم سنگ طاقت زا ببندم بر شکم

تشنگی در ساغرم لب ریز شد زخم تنهایی فساد انگیز شد

آتشی افکند بر جان و تنم کین چنین بر آب و آتش می زنم

تاول ناسور را مرحم کجاست مرحم زخم بنی آدم کجاست

مرحم ما جز تولای تو نیست یوسفی اما زلیخای تو کیست

شاهد اقبال در آغوش کیست کیسه نان و رطب بر دوش کیست

کیست آن کس کز علی یادی کند بر یتیمان من امدادی کند

دست گیرد کودکان شهر را گرم سازد خانه های سرد را

ای جوان مردان جوان مردی چه شد شیوه رندی و شب گردی چه شد

شیعگی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را ازمحقق گوش کن وز لب قرآن ناطق گوش کن

گوش کن آواز راز شاه را صوت اوصیکم به تقو الله را

بعد از او بشنو و از نو امرکم تا شوی آگاه بر اسرار خم

خم تو را سر شار مستی می کند بی نیاز از هر چه هستی می کند

هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شب گرد باش

سیر کن در کوچه های بی کسی دور کن از بی کسان دل واپسی

ای خروس بی محل آواز کن چشم خود بر بند و بالی باز کن

شد زمین لبریز مسکین و یتیم ما گرفتار کدامین هیئتیم

با یتیمان چاره لا تقحر بود پاسخ سائل و لا تنهر بود

دست بردار از تکبر و ز خطا شیعه یعنی جود و انفاق و عطا

باده ی مما رزقناهم بنوش ینفقون بنیوش و در انفاق کوش

هم بنوش و هم بنوشان زین سبو لم تناول بر حتا تم حقول

یا علی امروز تنها مانده ایم در هجوم اهرمن ها مانده ایم

یا علی شام غریبان را ببین مردم سر در گریبان را ببین

گردش گردونه را بر هم بزن زخم های کهنه را مر حم بزن

مشک ها در راه سنگین می روند اشک ها از دیده رنگین می روند

مشکها ی خسته را بر دوش گیر ا شکها را گرم در آغوش گیر

حیدرا یک جلوه محتاج توام دار بر پا کن که حلاج توام

جلوه ای کن تا که موسایی کنم یا به رقص آیم مسیحایی کنم

یک دوگام از خویشتن بیرون زنم گام دیگر بر سر گردون زنم

گام بردارم ولی با یاد تو سر نهم بر دامن اولاد تو

شیعه یعنی شرح منظوم طلب از حجاز و کوفه تا شام وطلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صد ساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

از عدالت گر تو می خواهی دلیل یاد کن از آتش و دست عقیل

جان مولا حرف حق را گوش کن شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست زنگ مرگ و قاتل جان شماست

می سزد کز خشم حق پروا کنیم در مسیر چشم حق پروا کنیم

این دو روز عمر مولایی شویم مرغ اما مرغ دریایی شویم

مرغ دریای به دریا می رود موج بر خیزد به بالا می رود

آسمان را نور باران می کند خاک را غرق بهاران می کند

لیک مرغ خانگی در خانه است روز و شب در بند مشتی دانه است

تا به کی در بند آب و دانه اید غافل از قصاب صاحب خانه اید

شیعه یعنی وعده ای با نان جو کشت صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر بین نان خشک خود با یک اسیر

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک تاب و تاول چهره و چین وچروک

سالها صورت ز صورت با ختیم تا ز صورت ها کدورت یافتیم

یک نظر بر قامتی رعنا نبود یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم از قلم نقش مرکب خوانده ایم

سوره ها خواندیم بی وقف و سکون کس نشد واقف به سر یسرون

سر حق مستور مانده در کتاب عالمان علم صورت در حجاب

ای برادر عالمان بی عمل همچو زنبورند لاکن بی عسل

علمها مصروف هیچ و پوچ شد جان من برخیز وقت کوچ شد

از نفوذ نفس خود امداد گیر سیر معنا را ز مجنون یاد گیر

ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم هر نفس لا گوی الایی شویم

تا به کی در لفظ مانی همچو من سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن

همچو یحیا گر نهی سر در طبس می شود عریان به چشمت سر حق

شیعه یعنی عشق بازی با خدا یک نیستان تک نوازی با خدا

شیعه یعنی هفت خطی در جنون شیعه طوفان می کند در کا کنون

شیعه یعنی تندر آتش فروز شیعه یعنی زاهد شب شیر روز

شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ تیغ مو شکاف شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی سابققون السابقون شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

شیعه باید آب ها را گل کند خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولیاست کربلا بارز ترین منظور ماست

شیعه یعنی بازتاب آسمان بر سر نی جلوه رنگین کمان

از لب نی بشنوم صوت تو را صوت انی لا اری الموت تو را

یا حسین ، پرچم زلفت رها در باد شد واز شمیمش کربلا ایجاد شد

آنچه شرح حال خویشان تو بود تاب گیسوی پریشان تو بود

می سزد نی نکته پردازی کند در نیستان آتش اندازی کند

صبر کن نی از نفس افتاده است ناله بر دوش جرس افتاده است

کاروان بی میر و بی پشت و پناه در غل و زنجیر می افتد به راه

می رود منزل به منزل در کویر تا بگوید سر بیعت با غدیر

شیعه یعنی امتزاج نار و نور شیعه یعنی رأس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اظطراب شیعه یعنی تشنگی در شط آب

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار می کشد بر دوش خود چهل سال دار

شیعه باید همچو اشعار کمیل سر نهد برخاک پای اهل بیت

یا پرستش وار در پیش هشام ترک جان گوید به تصدیق امام

مادر موسی که خود اهل ولاست جرعه نوش از باده جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحیل می نهد فرزند بر دامان نیل

نیل هم خود شیعه ی مولای ماست اکبر اوییم و او لیلای ماست

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام این سخن کوتاه کردم والسلام



شعر از مرحوم محمد رضا آغاسی

sara
Thursday 27 September 2007, 09:05 AM
تـوي نجف يـه خونـه بـود كـه ديوارش كاهـگـلـي بـود،

اســم صاحـاب اون خونــه مـــولاي مــردا عـلـي بـود،

نصـفه شبها بلند ميشــد يه كيسه داشت كه برميداشـت،

خرمـا و نون و خوردنــي هرچي كه داشت تواون ميذاشت.


راهــي كوچـه ها مـيـشد تـا يـتـيـمها رو سـير كنـه،

تـا سفـره خالـيـشـونـو پـر از نـــون و پـنير كنـه،

شب تا سحر پــرسه ميـزد پـس كــوچـه هـاي كوفـه رو،

تـا پــر بــارون بكنـه بـاغـهـاي بــيـشـكوفـه رو.

عـبــادت عــلــي مـگـه ميـتونـه غـير از اين باشـه،


بايـد مـثل علـي بـاشـه هـر كـي كه اهـل دين باشـه،


بعـد عـلي كـي ميتـونـه محــــرم راز مـــن بـاشــه،
درد دلـم روگــوش كـنــه تـا چـاره سـاز مـن بـاشـه.


چشماتو واكن آقاجون بالهاي خستمو ببين
منو نگاه كن آقاجون دل شكستمو ببين

sara
Thursday 27 September 2007, 09:08 AM
مسلمان نمایان (You can see links before reply)


مسلمـــان نمــــــایان تکنـوکــرات
ره آوردتان چیست به جز منکرات

شما گـــــــر نماینـــده مردمیـــد
چرا مات و مبهوت و سر در گمید

شمایی که دین را به نان می دهیـد
کجــــا در ره عشق جـان می دهیــد

نمایندگانی کزین امتنــد
خداباور و تشنۀ خدمتند

اگر خشم دینــــی ملایـم شــــود
براین سرزمین غرب حاکم شود

الا ای عارفـــــان بی معارف
جماعت پیشگان شبه عـارف

اگر فرهنگتان فرهنگ دیـن است
چـــرا آهنگتـان کفـــرآفرین است

شما گر پیـرو خط امامیــد
چرا دلبسته میز و مقامید

فضای باز یعنی بی حیایـــی
در انزار عمومی خود نمایی

فضای باز یعنـــی نا نجیبـی
تظاهرسازی و مردم فریبـی

که میدان داد این نوکیسـه ها را
حمایت کـــرد این ابلیسـه هـا را

سرافرازان برای سرفــرازی
ضرورت دارد آیا برج سازی

sara
Thursday 27 September 2007, 09:10 AM
ساقی (You can see links before reply)


ساقی سرمست ما دیوانه نیستسرگذشت انبیـــا افسانه نیست
آنچه در دستور کار انبیــاستجنگ با مکر و فریب اغنیاست
چیست در انجیل و تورات و زبورآیه های نــــــور و تسلیم و حضور
جمله ادیان ز یک دین بیش نیستجــــز الوهیت رهی در پیش نیست
خانقــــــاه و مسجـــــد و دیر و کنشتهرکه را دیدم به دل بت می سرشت
لیک در بتخانه دیدم بی عددهر صنم سرگرم ذکر یا صمد
یا صمد یعنی که ما را بشکنیدپیکــــــر ما را در آتش افکنید
گر سبک گردیم در اتش چو دودمی توان تا مبدا خود پرگشـــــود

sara
Thursday 27 September 2007, 09:11 AM
اي كه هر دم دم ز حيدر ميزني
بر يتيمــــان علــــي سر مي زني

شاهـد اقبـــــال در آغوش کیست
كيسه نان و رطب بر دوش كيست

كيست آن كس كز علي يادي كند
بر يتيمـان مــن امــــــــدادي كند

دست گيرد كودكـان درد را
گرم سازد خانه هاي سرد را

اي جوانمردان جوانمردي چه شد
شيوه رندي و شبگـــردي چه شد

شيعگي تنها نماز و روزه نيست
آب تنها در ميان كــــوزه نيست

كاسه را پر كن ز آب معرفت
تا درو جوشد شراب معرفت

بادۀ ممــــا رزقنــاهـــــم بنــوش
ينفقون بنيوش و در انفاق كوش

هم بنوش و هم بنوشان زين سبو
لـن تنالـــــوا البـر حتــي تنفقــــوا

جستجويي كن سبـــوي باده را
شستشويي كن به مي سجاده را

اي مسلمان زاده بعد از هر اذان
ركعتي تنهي عن الفحشا بخـــوان

گر نمــــازت ناهي از منكر شود
از اذانت گوش شيطان كر شود

هر سحـر دست نيايش باز كن
بيخود از خود تا خدا پرواز كن

بال مرد حق بود دست دعا
ليس الانسان الا ما سعـــي

sara
Thursday 27 September 2007, 09:23 AM
اینم به خاطر حسام



به نام خدای مهدی فاطمه (عج)
با همه لحن خوش آواییم در به در کوچه تنهاییم
ای دو سه تا کوچه زما دور تر نغمه تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی مایه آسایه ما می شدی
هرکه به دیدار تو نائل شود یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده بر انداز ز چشم ترم تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مدد کار ما کی و کجا وعده دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
دست افشان ، پای کوبان می روم بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دیگر مستم کند بی سر و بی پا و بی دستم کند

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم تویی که نقطه عطفی به اوج آئینم
کدام گوشه مشعر ، کدام کنج منا به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را تجلی خانه پیغمبران را


خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید ، شاید
پرده از چهره گشاید.......