PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مازیار



Leon
Saturday 10 November 2007, 09:02 AM
تفاوت مازيار با خوانندگان پاپ هم*نسلش، علاقه به ايران و موسيقي زادگاهش بود.بعضي خواننده*ها فقط با يك كارشان جاودانه مي*شوند و با همان يك اثر مي*توانند نسل*هاي مختلف را درگير كنند.



ترانه «ايران ايران» مازيار نمونه خوبي براي اين*جور قطعه*هاست و در اهميت آن همين بس كه حسين زمان ـ كه خود اين ترانه را دوباره اجرا كرده ـ گفته است كه وقتي سال*59 براي تحصيل در آمريكا به سر مي*برده، با شنيدن اين آهنگ منقلب شده، به ايران برگشته و به جبهه رفته است.



جالب است كه اجراي اين قطعه به سال 57 و 26 سالگي مازيار بازمي*گردد. در اين چند سال 4 آلبوم «گل گندم»، «کودک قرن»، «كبوتر» و «ماهيگير» از او در دسترس بود كه اولي بدون اجازه او و دومي*پس از مرگش در 44 سالگي منتشر شد. پس از گذشت يك دهه از مرگ مازيار، تازگي*ها آلبوم «تنهايي» از او به بازار آمده است.

گذشته از كلاه*برداري و فروش بي*اجازه اثر، اين سكه روي تلخ ديگري هم داشت؛ ارشاد فقط به يكي از كارها مجوز داده بود و همين براي او دردسرساز شد. با وجود ضربه روحي شديد ناشي از اين اتفاق، مازيار به تلاش*هايش ادامه داد و پس از مذاکرات مجدد با مسئولین ارشاد، دوباره به اخذ مجوز ـ البته برای کارهایی جدید ـ امیدوار شد.



مازیار در مراحل اولیه تولید كار تازه*اش بود و توانسته بود یک برداشت ابتدایی از ترانه*های این کاست تهیه کند اما این بار سایه مرگ به مازیار فرصت نداد و در 16 فروردین 76، در حالی که انتشار این آلبوم را به چشم ندیده بود، به علت سکته قلبی و مغزی درگذشت.



به هر حال با تلاش بسیاری از اطرافيان، کاست مازيار با عنوان «کودک قرن» بعد از مرگش و از روی همان نسخه ضبط شده ابتدایی روانه بازار شد و داستان هنرمند نوجواني كه سوداي خواننده شدن در سر داشت، در كارهايش ادامه پيدا كرد.



مازيار از نگاه اهالي موسيقي
وقتي از اهالي موسيقي و آهنگسازاني كه در دوره*هاي مختلف با مازيار كار كرده*اند درباره او مي*پرسيم، علاوه بر تاكيد بر قابليت*هاي هنري، از اخلاق فردي و شخصيت او به نيكي ياد مي*كنند.



محمد نوری؛ خواننده
لطيف و ظريف، بدون مدرسه
اولین آشنایی من با زنده*یاد مازیار، مربوط به زمانی بود که او سن کمی داشت و در مسابقات هنری دانش*آموزان کشور شرکت كرده بود. در آن دوران من داور این مسابقات بودم که مازیار از من رتبه بسیار خوبی گرفت.



مازیار با اینکه مدرسه صدایی را نگذرانده بود ولی صدایش لطافت*ها و ظرافت*هایی داشت که آن را بسیار دوست*داشتنی می*كرد.



او جوان باشخصیت و مهربان و بااخلاقی بود که برایش احترام زیادی قائل بودم. به نظر من آنچه هنرمندان امروز باید مدنظر داشته باشند، اخلاقیات اجتماعی و انسانی *است که مازیار این را در حد عالی دارا بود. از رفتن مازیار خیلی متاثر شدم و هر جا که باشم از او به احترام یاد می*کنم.



ناصر چشم*آذر؛آهنگساز
حيف كه زود رفت
اولين بار حدود سال54، 55 در تلويزيون ـ وقتی برای اجرای اولین کارشان یعنی «آرزوی فردا» حاضر شده بودند - با هم آشنا شدیم و صدای دلنشین، گرم و جذابش به دلم نشست و بعدها تنظیم چندین کار ایشان بر عهده من بود.



این همکاری*ها باعث شد تا سال*های متمادی دوستان خوبی برای هم باشیم. از لحاظ خوانندگی در زمان خود مهره بسیار باارزشی بود برای موسیقی ما و از نظر جنس و توناليته صدا*، صدای گرم، دوست*داشتنی و دلنشینی داشت.



تکنیک صدای خوبی داشت و از لحاظ وسعت صدا تا آنجا که من با ایشان کار کرده*ام، حداقل یک اکتاو و نیم را می*خواند و از آن دسته خوانندگانی بود که صدای بالا را بسیار خوب اجرا می*کرد.



بر دکلمه شعر خیلی تسلط داشت و حتی اگر اشعارش معانی پیچیده*ای داشت، آن*چنان خوب و گویا تلفظ و ادا می*کرد که آن اشعار پررمز و راز عمیق هم برای هر شنوندة ساده*ای قابل استفاده بود.



مازیار انسان بسیار شریفی بود، کار خودش را می*کرد، اتکا به کار خودش داشت و اهل حسادت نبود. این اواخر صحبت*هایی با مرحوم مازیار برای کارهای گروهی داشتیم اما حیف که زود از بین ما رفت، حیف.



تورج شعبانخانی؛ آهنگساز
كاملا مخملي بود
همکاری من و مازیار بر می*گردد به سال56. در آن زمان 2 کار از ساخته*های خودم را در اختیارش قرار داده بودم؛ یکی ترانه*ای با نام «باغچه» و کار دیگر مربوط به موسیقی متن فیلم «بی*گناه» بود كه «تو که نیستی» نام داشت.



صدای مازیار یک صدای کاملا مخملی بود و خود او هم در خوانندگی جا افتاده و مسلط بود و بین خواننده*های آن دوره کلاس خاصی داشت.



نکته گفتنی دیگر این است که در آواز برای گوش ما شرقی*ها، غلت ها و تحریرهای یک صدا تاثیرگذار است که صدای مازیار با داشتن این پارامترها آن احساس لازم را به زیبایی به شنونده می*داد.



جهانبخش پازوکی؛آهنگساز، ترانه*سرا
با يك بار تمرين، كار را تمام مي*كرد
در اولین برخوردی که به صورت اتفاقی با ایشان داشتم، فهمیدم صدای بسیار بسیار پخته، قوی و پرتحریری دارد و می تواند یک صدای تازه و فرم جدیدی را در خوانندگی ارائه بدهد. به ایشان پیشنهاد شروع کار حرفه*ای را دادم.



وقتی اولین کار مشترک که عنوانش «آرزوی فردا» بود را با نام مستعاری که خودم برایش انتخاب کرده بودم - یعنی همان نام مازیار - ارائه کردیم، بسیار استقبال شد و به نقطه شروع خوبی برای ادامه همکاری*های بعدی*مان تبدیل شد.



اگر در مورد صدای مازیار بخواهم حرف بزنم باید بگویم كه صدایش صدای خود مازیار بود. تحریرهای بسیار مطلوبی داشت، اوج صدای بسیار خوبی داشت؛ یعنی نه آن*طور بود که فریاد گوشخراش شود و نه آن*چنان که صدای پايینی داشته باشد.



ضمنا به قدری بااستعداد بود که تنها پس از یک بار تمرین و یک اجرای تمرینی در استودیو، برداشت نهایی را ضبط می*کردیم. هرچند که فعالیت مازیار به ناگاه متوقف شد ولی به نظر من او در همان زمان هم به پلکان*های بالايي رسیده بود اما اگر مازیار همچنان فعال در بین ما بود، اوج خوانندگی او تداوم پیدا می*کرد و سبک مخصوص*اش بیشتر شناخته می*شد و مورد استقبال قرار می*گرفت.



صدای مازیار در چند سال اخیر، صدای بی*نظیری بود. در کنار همه اینها، مازیار جوانی بسیار مؤدب، مهربان و خانواده*دوست بود.




«شک نکنید من یک روز خواننده معروفی خواهم شد.» اين جمله را سال*ها پيش در نيمه دوم دهه 40، عبدالرضا کياني*نژاد ـ دانش*آموز دبيرستاني در بابل ـ در جمع دوستانش گفته بود. چند روز بعد وقتي آشناي آهنگساز يكي از همين بچه*ها، سراغ جوان لاغري را گرفت كه جلوي دوچرخه دوستانش نشسته بوده و با صداي مبهوت*كننده*اي مي*خوانده، همه به اعتماد به نفس دوستشان ايمان آوردند.



مسابقات هنري دانش*آموزان فرصت خوبي براي عرض*اندام اين نوجوان خوش*صدا بود؛ طوري*كه در يكي از اين مسابقات كه به داوري محمد نوري برگزار مي*شد، او توانست رتبه اول را بين دانش*آموزان سراسر كشور از آن خود كند. اما اينها براي رسيدن به معروفيت كافي نبود. تهران مثل هميشه شهري وسوسه**انگيز براي استعداد*هاي جوان بود؛ براي همين جوان شهرستاني به تهران سفر كرد تا در فضاهاي حرفه*اي خودي نشان دهد.



بالاخره جهانبخش پازوكي ـ آهنگساز و ترانه*سرا ـ تصادفا در يكي از اجراهاي او حضور داشت و با شنيدن صدايش پیش*قدم شد و به اين هنرمند جوان پیشنهاد همکاری داد. نکته جالب اینکه حتی اسم هنریِ مازیار را همين آهنگساز براي او انتخاب كرد.



اولین کار جهانبخش پازوکی و مازیار با عنوان «آرزوی فردا» (... همه گفتن، همه رفتن اما من/ با یه دنیا آرزو جا موندم...) تهیه و منتشر شد. استقبال فراوان مردم از اين ترانه، افق تازه*ای از فعالیت حرفه*ای در برابر مازیار جوان گشود.



حاصل همكاري پازوكي و مازيار، ترانه*های ماندگاری مثل« ماهيگیر» و «کبوتر» شد که حتی پس از گذشت بیش از 3 دهه از زمان ساختشان، هنوز شنوندگان از پخش آنها در صداوسيما استقبال مي*كنند.



بعدها براي او زمینه مساعدی برای همکاری با اساتید آهنگساز آن دوران همچون بابک بیات، محمد شمس، عماد رام، ناصرچشم آذر، تورج شعبانخانی و... فراهم شد.



You can see links before reply

ديگر مازيار خواننده معروفی شده بود و ادعاي آن نوجوان ديروز به واقعيت پيوست. جالب اينكه تحقق رؤياي نوجواني براي او آزردگي خاطر به همراه داشت؛ «این معروفیت هم خیلی دست*و**پاگیر شده. آدم حتی در یک جای عمومی هم نمی*تواند با خیالی آسوده و به دور از چشم*هایی که به او خیره شده*اند، غذا بخورد».



اما در اوج شهرت انگار دل خواننده جوان جاي ديگري بود. يكي از دوستان قديمي *مازيار خاطره*اي نقل مي*كند كه بازگوكننده دلتنگي*هاي او هنگام سفر به پايتخت است؛ «با هم در پارک دانشجو روی نیمکتی نشسته بودیم. مازیار که ظاهرا غم غربت بر دلش سنگینی می*کرد ناگهان با صدای پرطنینش شروع کرد به خواندن آواز کتولی (از آوازهای مقامی منطقه مازندران).



هر لحظه بر تعداد رهگذرانی که در برابر چشمان بهت*زده من توقف می*کردند، اضافه می*شد. مازیار که دیگر خود را از مکان جدا کرده بود* بی*توجه به جمعیت مقابلش همچنان ادامه می*داد. در پایان این آواز چیز جالبی که به چشمم خورد، چشمان خیس بسیاری از رهگذرانی بود که آواز مازیار را گوش مي*دادند.



یکی از افراد ضمن تشکر از مازیار گفت: ما که چیزی از اشعار نمی*فهمیم ولی هر چه که هست، غم عجیبی هست در صدایت، مرد!».



گذشته از تعلق*خاطر او به شهرش، صداي مازيار اصالت و رگ و ريشه*اي ايراني داشت. كارشناسان يكي از دلايل موفقیت او و تمايزش از خوانندگان پاپ مطرح زمانش را آشنایی او با ردیف*های ایرانی و حتی موسیقی مقامی منطقه مازندران مي*دانند.



رامين فيروزفر، يكي از دوستان مازيار که خود از نوازندگان و آهنگسازان شمالي است می*گويد: «مازیار کاملا به ردیف*های آواز ایرانی و نواهای مقامی مناطق شمالی کشور آگاهی و گرایش داشت و آگاهانه و با هوشمندی خاصی مانند یک کدبانو از آنها برای تزئین اثرش استفاده می*کرد».



او از یکی از ملاقات*هایی که در روزهای اوج مازیار با او داشته یاد می*کند و می*گويد: «مازیار با شوق و شعف خاصی از تصمیمش براي تلفیق گوشه*های آواز ایرانی، تحریرهای موسیقی مقامی مازندران و شیوه خوانندگی پاپ در اثر جدیدش صحبت می*کرد. پس از شنیدن گوشه کوتاهی از این اثر که برایم خواند، فهمیدم اثر درخور توجه و ارزشمندی در حال تولد است. بعد*ها این ترانه با عنوان «من و شمع» منتشر شد؛ «من و شمع نیمه جان، امشب بس که باریدیم شب به تنگ آمد».



روزهای پرکار مازیار یکی از پی دیگری می*گذشت تا سال 1357 که مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامي*. مازیار بعد از بهمن 57 همچنان فعاليت مي*كرد و حتی در سال58 ، همصدا با مردم کشورش ترانه بسیار زیبای «شهید» را روی آهنگی از زنده*یاد بابک بیات در سوگ شهیدان خواند ولی اوضاع کم*کم تغییر کرد و یکباره کلیه فعالیت*های موسیقی پاپ متوقف شد.



با اين حال خواننده 26 ساله در اوج جواني و توانايي هنري حاضر به ترك وطن نشد. همسر مازيار درباره دلبستگي مازيار به سرزمين مادري*اش مي*گويد: «مازیار همواره معتقد بود آثاری که پیش از انقلاب تولید کرده، کاملا قابل دفاع و ارزشمندند و لزومی بر ترک کشور نمی*دید.



او چنان علاقه*ای به سرزمین مادری*اش داشت كه با وجود فراهم بودن شرایطش برای اقامت در خارج از کشور، تمایلی به مهاجرت نداشت. نکته جالب دیگر این بود که ما در زندگی خود برنامه ثابتی داشتیم و آخر هفته*ها را در زادگاه مازیار ـ بابل ـ سپری می*کردیم. مازیار در دورانی که بحث اقامتمان در خارج مطرح بود به من می*گفت اگر هر هفته هوای بابل را استشمام نکنم می*میرم! عشق عجیبی به زادگاهش داشت. شاید برایتان عجیب باشد که حتی در منزل که برای خودش می*خواند، همیشه آوازها و نغمه*های مازندرانی چون کتولی و امیری بر لبانش بود».



پس از گذشت سال*ها، با فراهم شدن زمينه براي فعاليت در زمينه موسيقي پاپ، مازيار براي گرفتن مجوز دست به كار مي*شود. همسرش از اصرار او براي گرفتن مجوز ياد مي*كند و اينكه با وجود رفت*و*آمدهاي زياد، هميشه لبخندي بر لب داشت و مي*گفت: «بالاخره یک روز مجوز می*گیرم».



نهايتا در سال 77 آلبوم «گل گندم» منتشر شد و ظاهرا دومين جمله تعيين*كننده زندگي مازيار هم به واقعيت پيوست. اما پخش اين آلبوم، اتفاق ناگواري در زندگي مازيار بود. مازيار هيچ اطلاعي از انتشار آلبومش نداشت و هيچ نفع مادي*اي از آن نبرد.



همسر مازيار قضيه انتشار اين آلبوم را اين*طور روايت مي*كند: «در همان روزهایی که همسرم مراجعات بی*نتیجه و مکرری به ارشاد برای اخذ مجوز داشت، فردی به نام منطقی که سابقه آشنایی با همسرم داشت به او مراجعه کرد و ضمن اظهار تنگناهای مالی شدیدی که برایش پیش آمده بود، از او خواست که کارهایش را در اختیار او قرار دهد تا با توجه به روابطي كه دارد مجوز ترانه*ها را بگیرد.



مازیار هم به خاطرتنگنای مالی او و همچنین بی*نتیجه بودن پیگیری*هایش به این درخواست پاسخ مثبت داد. چند وقت گذشت و از منطقی خبری نبود تا اینکه یک روز با کمال تعجب از بلندگویی در پارک صدای مازیار را شنیدم. به کیوسکی که این ترانه را پخش می*کرد مراجعه کردم و با حیرت فراوان کاست جدیدی دیدم با نام «گل گندم» و با صدای مازیار!».



You can see links before reply

Mojtaba
Sunday 11 November 2007, 06:10 AM
سلام این مازیار بچه محل ما بور واقعا ببینید این شهر بابل چقدر موسیقی پرور هست مازیار . دلکش . افشین و غیره...

ولی من تا اونجایی که شنیدم میگن مازیار تو بابل دفن هست چی شد اونجا سر در اورد؟