PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاپیک دوستداران فریدون فروغی



peasegonzo
Tuesday 13 November 2007, 11:22 AM
سلام
اين زندگي نامه رو از روي وبلاگ خودم براتون ميذارم.
با تشكر




کودکی و نوجوانی
او در سال 1329 محلهٔ سر سبيل تهران متولد می‌شود، پدر او - فتح الله - کارمند ادارهٔ دخانیات بود، در تنهایی خود به سرودن شعر و نواختنن تار می‌پرداخت. او از مالکان بزرگ روستای نزاق ـ ما بین قم و كاشان ـ به شمار می‌آمد. فریدون تنها پسر خانواده بود و سه خواهر به نامهای پروانه، عفت و فروغ داشت که هم اکنون در قید حیات هستند.
او در سال 1335 و در شش سالگی، تحصیل را آغاز کرد و عاقبت درسال 1347 مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت و پس از آن دیگر تحصیل را رها کرد. وی موسیقی را بدون داشتن داشتن استاد و با توجه به علاقه‌ای که به موسیقی راک و مخصوصاً آثار ري چالز داشت، با تمرین می‌آموخت.

درسن 16 سالگی، با همراه ساختن گروهی نوازنده با خود موسیقی را به صورت جدی شروع می‌کند و در مکان‌های مختلف به اجرای ترانه‌ها وآهنگ‌های غربی معروف در آن روزگار و به خصوص موسیقی بلوز می‌‌پردازد و تا سن 18 سالگی فعالیت خود را به همین صورت ادامه می‌دهد. در این دوران است که پس از یک شکست عاشقانه، مدتی از موسیقی دست می‌‌کشد، اما پس از این مدت کوتاه کناره‌گیری، درسال 1348 صاحب كاباره و كازاباي شيراز از فروغی و همراهانش برای اجرا در آن مکان دعوت می‌کند(در زمان سفر فروغی به شیراز و همکاری‌اش با کازابا، اوایل دههٔ پنجاه و هم‌زمان با انتشار موسیقی فیلم تنگنا مشخص شده‌است که به احتمال نزدیک به یقین صحیح نیست). در اواخر این دهه وی اواخر دهه چهل، او به خوانندهٔ بلندآوازهٔ کلوپ‌های شبانه تهران قدیم و ستارهٔ صحنهٔ کافه‌های معروفی چون ماكيز و كاكوله بدل شد.
دههٔ پنجاه و شهرت
درسال 1350، خسرو هريتاش، کارگردان فیلم آدمك در تلاش برای پیدا کردن خواننده‌ای تازه نفس بود که فریدون فروغی، به او معرفی می‌گردد و با یک بار زمزمه‌ کردن ترانه‌ها، خسرو هریتاش متوجه می‌شود که شخصی را که به دنبالش بوده، یافته است. در نتیجه، دو ترانه به نام‌های «آدمک» و «پروانهٔ من» را با موسیقی تورج شعبان خاني و اشعار لعبت والا ، برای فیلم هریتاش اجرا می‌کند.
پس از اکران فیلم، صفحه هاي 45 دور این دو ترانه، درصفحه‌فروشی‌های معروفی چون آل كوردوس، پاپ ديسكو، بتهوون، و پارس عرضه می‌گردد. این دو ترانه گل می‌کند و بر سر زبان‌ها می‌افتد و فریدون فروغی به شهرت می‌‌رسد. گرچه در آن زمان به او خرده می‌‌گرفتند که صدای فرهاد را تقلید می‌کند، اما همین باعث شد تا دیگر زیر سایه نام خوانندهٔ محبوبش ري چارلز قرار نگیرد.
بعدازگذشت مدتی فرشيد رمزي - کارگردان نمایش تلویزیونی شيش و هشت - با فریدون فروغی قرارداد می‌بندد و فروغی درسال 1351 بعداز پنج سال مشابه‌خوانی آثار ری چارلز را کنار می‌گذارد. این همکاری باعث تولد آثاری چون زندون دل و غم تنهایی می‌گردد که اولی، فروغی را تبدیل به هنرمندی صاحب سبک می‌کند. فتنه چكمه پوش ساختهٔ همايون بهادران دومین فیلم سینمایی بود که فروغی در سال 1351 برای تیتراژ آن ترانه‌ای را به همین نام اجرا کرد. درهمین سال توسط یکی ازدوستانش با گلی فتوره‌چی آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند.
سال بعد تنگنا ساختهٔ امير تاجري با ملودی‌های شورانگیز و تکان‌دهندهٔ منفرد زاده، صدای فروغی را بر تیتراژ داشت. در همان سال - 1352 - چندین ترانه را اجرا می‌کند که شاخص‌ترین آنها نماز (یا نیاز به روایت ساواك!) است، با شعری از شهيار قنبري و موسیقی منفردزاده؛ ترانه‌ای که منجر به بازخواست هر سه نفر از طرف ساواک می‌گردد. او ترانهٔ هوای تازه را در همین سال در برنامه تلويزيوني رنگارنگ اجرا می‌کند و همچنین در همین سال است که به درخواست فرزان دلجو ترانه‌ای را برای فیلم باران (با بازی و کارگردانی دلجو) اجرا می‌کند.
درسال 1353، فروغی به علت عدم تفاهم با همسرش از وی جدا می‌شود. در همین سال ترانهٔ همیشه غایب را با شعری از شهیار قنبری، موسیقی «ویلیام خنو» و تنظیم واروژان اجرا می‌کند (این ترانه، پیش‌تر با شعری از ویلیام خنو و با نام ماهی خسته اجرا شده بود). او که رفته رفته، به هنرمند باتجربه‌ای تبدیل می‌شد، اقدام به جمع‌آوری آثار خود می‌نماید و اولین آلبوم خود را با نام زندون دل به بازار عرضه می‌کند.
دومین آلبومش را با نام یاران درسال 1354 به بازار عرضه می‌کند و در همین سال به علت اجرای ترانهٔ سال قحطی از طرف رژيم شاهنشاهي به مدت دو سال از فعالیت منع می‌شود.
درسال 1356، پس ازاعلام فضای باز سیاسی توسط رژیم، فروغی بعد از دو سال ممنوعیت کاری، سومین آلبوم خود را با نام سال قحطی به بازار عرضه می‌کند. در بهمن ماه همین سال، پدرش در اثر بیماری ذات الريه از دنیا می‌رود.
انقلاب و یار دبستانی
درسال 1357، با وخیم شدن اوضاع سیاسی ایران، فروغی اعتراض خود را به اوضاع کشور با انتشار آلبوم بت شکن اعلام میدارد و در همین سال ترانه‌ای به نام روسپی راجرا می‌کند که هرگز مجوز پخش نمی‌گیرد.
درسال 1358، بعدازانقلاب، فروغی درایران می‌ماند و کنسرت اجرا می‌کند که ترانه‌های این کنسرت را در آلبوم فریدون فروغی در آغازی نو جای می‌دهد و دلیل نامگذاری آلبوم به این نام، وجود ترانه‌های ریتمیکی مانند حقه و شیاد است که در کارنامهٔ فروغی مانند آنها وجود نداشت.
بعداز انتشار این کاست، درسال 1359، فروغی ترانهٔ بار دبستانی را برای فیلم از فرياد تا ترور به کارگردانی منصور تهرانی اجرا می‌کند که در تیتراژ فیلم استفاده می‌شود. در حالی که هنوز هیچ منع رسمی‌ای برای فعالیت فروغی اعلام نشده بود، به تهرانی خبر می‌دهند که باید صدای فروغی را از تیتراژ فیلم‌اش حذف کند. در نتیجهجمشيد جم خواندن این ترانه را به عهده می‌گیرد. این ترانه بسیار مطرح و معروف می‌شود و حتی امروزه به‌عنوان نمادی از مبارزه ارزشی خاطره‌انگیز دارد. در همین زمان است که زمزمه‌هایی در مورد ممنوعیت فعالیت فروغی شنیده می‌شود. او در همین سال ترانهٔ کوچهٔ شهر دلم را می‌خواند.
دههٔ شصت و بعد
درسال 1360 چندترانهٔ خودرا همراه باچند ترانه از كوروش يغمايي درآلبومی با عنوان سُلٰ جای می‌دهد و طی سال‌های 60 و 61، آهنگ چهار قسمتی چرا نه؟ رامی‌سازد و اجرا می‌کند. در همین سالهاست که فعالیت نمودن او ممنوع می‌شود.
در سال 1365 سفر به دبي، فروغی را تا پای پیوستن به هنرمندان دور از وطن پیش برد، اما پیشنهادهای تهیه‌کنندگان آن سوی آب او را به رفتن راضی نکرد.
در اسفندسال 1372 با سوسن معادلیان آشنا می‌شود و در خرداد 1373 باهم ازدواج می‌کنند. ازدواج، موجب تحولی مثبت در او می‌شود و دوباره فعالیت خود را از سر می‌گیرد؛ شعر می‌گوید، آهنگ می‌سازد و شروع به تدریس می‌نماید.
در اسفندماه سال 1377 موفق به برگزاری کنسرتی در تالار حافظ دانشگاه كيش می‌شود. پس از 4 روز برگزاری کنسرت در کیش، به تهران می‌آید. علی‌رغم درخواست‌هایی که از شهرستان‌های دیگر برای برگزاری کنسرت ارسال می‌شود، با برگزاری آن در شهرستان‌های دیگر موافقت نمی‌شود و فروغی درتابستان 78 و پائیز 79 دوباره به کیش باز می‌گردد و به اجرای برنامه در هتل آنای کیش می‌پردازد.
در فروردین سال 1379 به پیشنهاد حميد رضا آشتياني پور (کارگردان) و به امید اخذ مجوز، «می تراود مهتاب» را با شعری از نيما يوشيج برای فیلم دختري به نام تندر می‌‌خواند اما شرایط تغییری نمی‌کند. گرچه ترانهٔ فروغی در انتهای فیلم در جشنوارهٔ فجر پخش می‌شود. پیش از این هم كيومرث پور احمد نمی‌تواند مجوز حضور او را به‌عنوان بازیگر برای پروژه فیلم گل يخ (که داستان آن در باره زندگی یک خوانندهٔ محکوم به سکوت بود) بگیرد.
مرگ
وی در روز جمعه، سیزدهم مهر ماه 1380 در منزلش در تهران پارس درگذشت. او را در روستای قر قرك اشتهارد کرج در کنار برکه‌ای کوچک، در سایهٔ کوهی بزرگ و در آرامشی که سالها انتظارش را می‌‌کشید به خاک سپردند. شهریار قنبری در مورد مرگ او می‌گوید: «فریدون فروغی را فراموشی و خاموشی کشت»

روحش شاد

Amir
Wednesday 14 November 2007, 08:39 AM
آلبوم‌ها

تنگنا

آلبوم تک‌ ترانه‌ای برای موسیقی فیلم تنگنا.
* ناشر: نامشخص.
* سال نشر: 1352.
1. . تنگنا.

زندون دل
* ناشر: ترانه.
* سال نشر: 1353.

1. . گرفتار
2. . هوای تازه
3. . خاک
4. . قاصدک
5. . قوزک پا
6. . تنگنا
7. . نیاز (نماز)
8. . ماهی خسته من
9. . زندون دل
10. . غم تنهایی
11. . دیوانه من
12. . آدمک
13. . همیشه غایب

یاران
* سال انتشار: 1354.

سال قحطی
* سال انتشار: 1356.

بت‌شکن

* سال انتشار: 1357.

فریدون فروغی در آغازی نو

همچنین با عنوان دو تا چشم سیاه داری شناخته می‌شود.

* ناشر: ترانه.
* سال انتشار: 1358.
* ترانه‌ها :

1. . قریه
2. . سال قحطی
3. . حقّه
4. . دوتا چشم سیاه داری
5. . طلوع خونین
6. . طاهره
7. . شیاد
8. . تنگنا

فتنهء چکمه پوش

* ناشر: نامشخص.
* سال نشر:
* ترانه‌ها:

1. . پروانهٔ من
2. . فتنه چکمه پوش
3. . مرد غریب
4. . اشک حباب
5. . روسپی
6. . کوچه شهر دلم
7. . بت شکن
8. . یار دبستانی من
9. . دچار
10. . یا علی
11. . یاران
12. . چرا نه

اجرا: در سال 1351 برای فیلم فتنه چکمه پوش به کارگردانی همایون بهادران.(نویسنده سال اجرا و نام کارگردان فیلم: مسعود

دوستان اگر در مورد البوم ها اطلاعات کاملتری دارید لطفا قرار بدید تا استفاده کنیم

با تشکر

Amir
Wednesday 14 November 2007, 08:46 AM
اینم چند تا عکس از فریدون عزیز

peasegonzo
Wednesday 14 November 2007, 09:35 AM
سلام
از همه ياران دبستاني كه اين تاپيك رو ميخونند و نظراتشون رو ميگن تشكر ميكنم.
به اميد روزي كه اين ياران دبستاني در كنار هم يار دبستاني را به گوش همگان برسانند.
با تشكر

Amir
Thursday 15 November 2007, 12:30 AM
دوستان اطلاعات زیادی هست در مورد فریدون عزیز که مطمئنا خیلی ها دوست دارند که بخونند پس هرکی هر اطلاعاتی داره بذاره تا استفاده کنیم

با تشکر

peasegonzo
Thursday 15 November 2007, 10:36 AM
سلام
دوستان من شنيدم كه فريدون بعد از انقلاب دو تا آلبوم ساخته من كه پيدا نكردم اگه كسي داره يا ميدون كجا ميشه تهيه كرد بهم بگه.
با تشكر

minapanahy
Friday 16 November 2007, 05:30 PM
سلام جناب آقاي peasegonzo
خوشحالم كه شما رو هم در اين انجمن ميبينم.
شما هنوزم تو فكر ساخت اون آهنگتون هستيد؟:bh
هنوزم يار دبستاني من....؟
هنوز خسته نشديد؟
خيلي خوشحالم كه افراد محترمي در اينجا حضور دارند.
اميدوارم با كمك دوستانتون در اينجا بتونيد آهنگتون رو تكميل كنيد.

Leon
Friday 16 November 2007, 07:00 PM
سنگ قبر فریدون فروغی برای چندمین بار است که قطعه قطعه می شود . ببینید :

You can see links before reply (You can see links before reply)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعضی انسان ها عیب ندیده را فریاد می زنند و بعضی دیده اند و خاموشند. درود بر این سکوت . ---- فریدون فروغی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فروغی یکی از بزرگتین خواننده های پاپ و شاید جز . فروغی وقتی زنده بود بر او تاختند و همه زندگیش را محدود کردند . فروغی خواننده با احساس در اوج شهرت محدود شد و همین باعث انزوا و افسرده شدنش شد و با این همه زجر و اذیت وقتی دعوت نامه ها برایش از خارج می یومد با عصبانیت رد می کرد و می گفت من در ایران به دنیا آ مدم و در ایران می میرم . فروغی مردی نازنین که با صدایش بار ها قلب ها را لرزاند و عشق ها را زنده کرد فروغی اولین کسی بود که یار دبستانی را خواند فروغی کسی بود که به ایرانی بودنش افتخار می کرد و از آن لذت می برد و فروغی کسی بود که شاید در بعضی از بهترین خاطره های زندگین و احساساتم و تنها ییم با من بود . با صدایش می شود روحش را لمس کرد فریدون بیازار تر و حساس تر و زیبا تر از یک گل بود. فریدون به خاطر بی رحمی عده ای در انزوا زندگی کرد و در جوانی در انزوا و افسردگی مرد . فکر می کردیم که راحت شده اما چه تصور اشتباهی ( وای اگه قلبت تو سینه بمیره تموم شهر من و شب میگیره) و نمی دانم کی می خواهنم راحتش بگزارد فروغی کسی بود که جز خدمت به ایران و ایرانی کاری نکرد . و نمی دانم به کدامین گناه ... .دلم می خواهد با تمام وجود فریاد بزنم وای . ای وای بر این همه جهل و نادانی.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
صد آه و افسوس بر اين سر کشي اميدوارم اون هايي که اين کار ها رو مي کنن اون دنيا بتو نن جوابی واسه این کار هاشون داشته باشن . حميدرضا ذوالفقار
تصاوير كوچک فايل ضمیمهYou can see links before reply (You can see links before reply)

__________________
:apحمیدرضا ذوالفقار :ap

Leon
Friday 16 November 2007, 07:02 PM
نماز

موسيقي: اسفنديار منفردزاده
شعر: شهيار قنبري
اجرا: 1352 -



ن تو ظهر تابستونو بيادم مياره
رنگ چشمهاي تو بارونو بيادم مياره
وقتي نيستي زندگي فرقي با زندون نداره
قهر تو تلخي زندونو بيادم مياره
من نمازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
تو بزرگي مثه اون لحظه که بارون ميزنه
تو همون خوني که هر لحظه تو رگهاي منه
تو مثه خواب گل سرخي لطيفي مثه خواب
من همونم که اگه بي تو باشه جون ميکنه
من نمازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
تو مثه وسوسه شکار يک شاپرکي
تو مثه شوق رها کردن يک بادبادکي
تو هميشه مثه يک قصه پر از حادثه اي
تو مثه شادي خواب کردن يک عروسکي
من نمازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
تو قشنگي مثه شکلهايي که ابرها ميسازند
گلاي اطلسي از ديدن تو رنگ ميبازند
اگه مرداي تو قصه بدونن که اينجايي
براي بردن تو با اسب بالدار مي تازن
من نمازم تو رو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه





نامه‏نگاري جنازه گنديده‏ي من با روح شفاف فريدون

حجت بداغي

احوالت چه طور است؟ شنيده ام از همه زنجيرها رسته اي آدم. خوشحال شدم که گفتند ديگر آدمک نيستي. نه، از قرقرک نپرس که حالم مي گيرد. مي دانم آرزو داشتي جاي با صفايي باشي که مردم حتي مهماني هاشان را کنار تو بر پا کنند. اما «اينان» دورت حصار کشيده اند، فقط مي شود آمد و برايت فاتحه اي فرستاد، هه! آن هم به عربي!!
«اينان» نگران شادي روحت هستند، از آزادگيت چيزي نمي فهمند. خانه؟ خانه کجا بود؟ در اين باره هنوز کسي به حرف هايت گوش نمي دهد. تقصير من نيست به خدا، من به همه گفته ام فريدون گفته است خاک تهران پارس نرم است، نبايد اين جا برج ساخت. نمي دانم چه بگويم، اوايل که سقف خانه را خراب کردند رو سر خاطرات حضورت خيلي فحش خوردم. سخت بود به هر کس شماره ام را دارد ثابت کنم اين مسائل ربطي به من ندارد. حالا هم « اينان» دارند روي زخم خانه ات برج مي سازند. به حنجره ات قسم کاري از ما ساخته نيست. خودت مگر کاري کني. چه کار کني؟ چه کار کني... چه کار کني... آهان، فهميدم. برو هر شب روي بام برج سرشان عربده بکش سقف خونم طلاي ناب... هه، هه، هه... عمراً«اينان» نتوانند بخوابند.
هي، بدک نيستم. دل تنگ!؟ هه!! چه چيزها مي گويي رفيق! جايي براي دلتنگي نمانده. هر روز صبح و عصر تو مسير کارم هزار بار مي بينمت. « اينان» انقدر ازت پوستر چاپ کرده اند زده اند به در و ديوار، انقدر سي دي ازت رايت کرده اند ريخته اند تو خيابان که صبحانه و شامم را با تو مي خورم. نه بابا، کدام مجوز! « اينان» که دنبال مجوز نيستند. نتوانستي از تبعيد فرار کني. خودت وطنت را نکردي توچمدان بروي، اما « اينان» تمامت را کردند تو قوطي پرتابت کردند تو شبکه هاي غربت. راستي، شنيده اي يک بچه قرتي « نماز» ات را به کفر کشيده؟ يک خوشگل دختر انداخته کنار دستش به او مي گويد من نيازم تو رو هر روز... اما مي داني که، نياز
«اينان» عشق مواج در صداي تو نيست. « اينان» از چشم باراني تو و زن اثيري هدايت چه مي فهمند؟ رجاله ها لکاته پسندند. </SPAN>
ديگر خوبيم، مي بيني که همه اش خبر خير است. بهشتت که در حصار قرقرک است، خانه خرابي هم از آن طرف، انگار هيچ خبري هم از شنيدن صدايت نيست! « اينان» چه خوب دريافتند شهادت تو را ! اما تو کاري به اين کارها نداشته باش، ما هستيم براي خون دل خوردن، حالا که غوزک پات ياراي رفتن پيدا کرده برو. يک عمر مانده بودي حالا فقط رفتنت زا عشق است. نه به خدا، گفتم که، اگر نمي آيم قرقرک، يا سر تيرانداز از ماشين نمي پرم پايين به خاطر آن حصار و اين خانه خرابي ست، به اوورتور غوزک پات قسم. ولي هر شب يک استکان از بطرم را به عشق خودت خاک مي کنم. يادت هست هميشه چه مي خواندم از حافظ؛
اگر شراب خوري جرعه اي فشان بر خاک
از آن گنه که خيري رسد به غير چه باک
راستي از اين ها چه خبر؟ رودکي را ديدي؟ بهش مي گفتي بوي جوي موليان را فرصت نشد ضبط کني. بگو به ارواح چقدر کار ازت مانده رو زمين، « اينان» که سرگرم زندگي اند. جريان چرا نه و let it be را هم به جان لنون بگو. بگو به ري چالز اولين آهنگ بلوز را به زبان فارسي براي يک شخصيت مذهبي تو خواندي. بالاخره آن جا توانستي بفهمي تاريخ ايران چند هزار سال بيش از سه هزار سال قدمت دارد؟ همان هفت هزار سال است يا بيشتر؟ چي، ده هزار سال؟ حيف شد! اگر « اينان» مي گذاشتند اين ده هزار سال را موزيکال مي کردي حتما شنيدني مي شد. اي بابا، کجاي کاري رفيق! « اينان» جملگي کمر بسته اند خودت را از تاريخ حذف کنند.
مي‏گذاشتند تا تاريخت را موسيقي کني! خُب ديگر، وقتت را نگيرم. « اينان» چشم غره مي روند. نه بابا، خيالت راحت، چشمشان را در مي آورم. آسوده باش، آدم هاي بسياري در فکر تو اند. حالا امشب که آمدي پاي مونيتور يکي از رفقات، و اين مطلب را خواندي مي‏فهمي چند نفرند. راستي، براي خواندن اين مطلب خانه کي مي روي؟... نمي داني... ببين يک کاري بکن، ببين مي تواني به خانه همه بروي؟... آره اين طور بهتر است، اگر بتواني موقع خواندنِ اين مطلب به خانة همه بروي خيلي خوب مي‏شود. خب ديگر، کاري، باري... من ديگر تمام کنم. تا شبِ خواندن اين مطلب روبروي مونيتور. يک صندلي خالي کنارم برات مي گذارم.


You can see links before reply

peasegonzo
Saturday 17 November 2007, 08:23 AM
سلام
من ميخوام به ياد فريدون فروغي يك آهنگ بسازم هر چند آهنگهاي من در خور فريدون نيست ولي خوب بالاخره بهتر از يكجا نشستن.
تمام ياران دبستاني كه تمايل در ساخت و تنظيم اين كار دارند دعوت به همكاري ميشه.
با تشكر

Leon
Wednesday 23 January 2008, 01:53 AM
فروغی
يك رنج كشيده
واقعي بود
هم براي
غم‌هاي مردمي خواند
وهم براي شادي‌هايشان


سرودگمشده، براي نسلي خفته
موسيقي پاپ در ايران به صورت فراگير هيچگاه جايگاه و اعتبار واقعي خود را نيافت. شايد به اين خاطر كه فرهنگ ايران در عمل با اين موسيقي هماهنگ نيست و از اين رو تضادهاي بنيادين وجود دارد. با اين حال در اين موسيقي نمي‌توان از كنار يك نام به راحتي گذشت: فريدون فروغي. فروغي در دهه 40 با خواندن ترانه‌هاي فرنگي وارد عرصه اين موسيقي شد، موسيقي‌اي به سبك بلوز. او در اين سبك و زبان داراي شش آلبوم جداگانه است كه هيچگاه قبل و بعد از مرگش در ايران انتشار نيافت و شايد خيلي‌ها حتي از نزديكانش، از آن با خبر نباشند.

فروغي بعد از خواندن اين ترانه‌ها، به وسيله ترغيب فردي به سوي موسيقي فارسي روي آورد. البته قبل از اينكه وارد اين عرصه حرفه‌اي موسيقي شود آثار پراكنده‌اي هم در همين زمينه ارائه داده بود. او آرام آرام موسيقي پاپ را به زبان فارسي اجرا كرد و محبوب دل سراسر ايران شد تا اينكه در اوج خواندن ترانه‌هاي ايراني‌اش در دهه 50، توسط قدرت‌نشينان وقت يعني شاه و عوامل ساواك، بايكوت شد و اكثر ترانه‌هاي وي كه مضمون ضدحكومتي داشت، اجازه انتشار نيافت.

بهترين آلبومي كه فروغي در آن سال‌ها آماده انتشار كرد و نتوانست آن را به بازار ارائه دهد، آلبوم <غاز> است. فروغي برخلا‌ف نوشته‌هاي بعد از مرگ آنقدر ترانه‌هاي مثبت و تاثيرگذار در موسيقي پاپ ساخته كه اگر آنها را به تعداد بگيريم از 500 ترانه هم فراتر مي‌رود. حتي ترانه‌هايي كه او براي نويد پيروزي انقلا‌ب ساخت، هيچگاه به‌جز در اوايل انقلا‌ب به گوش نرسيد. اين خود نشان از خاموشي و انزواي اين خواننده است. در دهه 60 موسيقي پاپ در ايران رونقي نداشت و فروغي هم به‌ناچار در گوشه‌اي فقط به درست كردن ترانه‌هاي جديد و ساختن آهنگ مشغول بود. مطبوعات هم در اين ميان، اهميت چنداني براي او و موسيقي پاپ قائل نبودند. مهمترين نوشته‌اي كه فروغي در آن سال‌ها چاپ كرد، در يكي از هفته‌نامه‌هاي قديمي دهه 60 منتشر شد. او در آن نوشته، روزگار واقعي خود و شايعاتي را كه در موردش انتشار يافته بود، مورد تجزيه و تحليل قرار داد. با اينكه فروغي در دهه 70 دلشكسته و نااميد بود و هيچ راهي براي رسيدن به آرزويش يعني خواندن دوباره نمي‌ديد، در يك حركت ناخواسته مجبور شد در جزيره كيش تن به اجراي كنسرت دهد.


ثمره آن كنسرت هم فقط اين بود كه بگويند فروغي هنوز زنده است و بس! او خود اين موضوع را بعد از پايان برنامه‌اش در كيش، فهميد و به روزگار خاكستريش پوزخند واقعي زد. ترانه‌هاي فروغي به اندازه تمام سرنوشت‌ها گوناگون است؛ چرا كه او يك رنج كشيده واقعي بود، هم براي غم‌هاي مردمي خواند و هم براي شادي‌هايشان. ‌


زندان من، كه زندگيم بود


ديوارهاي سخت و وسيع داشت


در من سرودي گمشده بود، براي نسلي خفته،


گر سرنوشت من، همه اين بود


نفرين به اين سرنوشت سياهم...
منبع: روزنا/علي معاصر

moomak
Wednesday 23 January 2008, 09:05 AM
سعید جون ارزش فریدون فروغی و کاری که تو کردی( مطلبی که گذاشتی) یلی بالاتر از یه تشکر ناقابله اما چی بگم
که زمانی که بود قدرشو ندونستیم.
فریدون فروغی همیشه زندست!!!!!!!

Leon
Sunday 27 January 2008, 02:26 PM
بازخوانی پرونده كنسرتی كه برگزار نشد

You can see links before replyپارسا مهرگان: بعد از اینكه فریدون فروغی در اواخر دهه 70 و در جزیره كیش كنسرت ناخواسته‌ای برپا كرد، خیلی‌ها در ایران تازه فهمیدند كه او زنده است. پس از بازگشت فروغی از كیش، در تابستان سال 79 و از طریق نشریه نقش قلم مصاحبه‌ای با او منتشر شد با این تیتر: پس از 2 دهه سكوت، كنسرت فریدون فروغی در رشت، كه در این مصاحبه فروغی بیان داشت: بعد از كنسرتی كه در كیش داشتم قصد دارم در رشت نیز كنسرت اجرا كنم. مجوز این كنسرت را هم در دست دارم و هیچ مشكل قانونی برای من وجود ندارد. به دنبال درخواست یكی از دوستان قدیمی و صمیمی خود در گیلان، این كنسرت را در ورزشگاه عضدی رشت برگزار خواهد كرد. امیدوارم بتوانم صدای سال‌ها در گلو مانده را به خوبی فریاد كنم و جوابگوی اندكی از احساسات مردم خون‌گرم شمال باشم.
اما این كنسرت هرگز برگزار نشد و فقط در متن كوچكی به قلم یك عابر پیاده و در روزنامه گیلان امروز به دلایل آن به طور مختصر اشاره‌ای شد: آنان كه باید بدانند، می‌دانند چه كسی مانع از اجرای كنسرت او در رشت شدند و از چه می‌هراسیدند. آری! تاریخ به همه چیز گواهی خواهد داد.
كنجكاو شدم بدانم كه موضوع از چه قرار است و بر این اساس یكی از دوستان قدیمی فروغی به نام علی فومنی را كه در برگزاری این كنسرت با فروغی سهیم بود، یافتم تا از زبان خودش ماجرای این كنسرت انجام نشده را جویا شوم. او صحبت‌هایش را با یكی از ترانه‌های منتشر نشده فروغی آغاز كرد و به شرح ماجرا پرداخت:
با فریدون فروغی بودن خودش پر بود از خاطره، چرا كه او در میان مردمان عادی متمایز بود و می‌توانستی با او در این روزگار راحت باشی و درد دل كنی. از سال 58 كه او را از نزدیك می‌شناختم با او خاطرات فراوانی دارم كه هر كدام از آنها برایم در بدترین و بهترین شرایط، تداعی‌كننده رفاقت با مردی است كه هیچ گاه خود را به ظواهر دنیای فعلی نفروخت. بعد از اینكه فروغی مدت 20 سال در سكوت مطلق بود، با جنب و جوش موسیقی پاپ او هم به تكاپو افتاد تا بتواند دوباره به عشقش كه همانا خواندن برای مردمش بود ادامه دهد.
اما این كار در عمل تا پایان عمرش به درستی اجرا نشد و او تا آخرین روزهای عمرش در حسرت خواندن دوباره ماند. روزی با او در سال 79 در مورد تیم فوتبال سپیدرود رشت درد دل كردم و از وضعیت نابسامان این تیم مردمی و محبوب و شرایط اسفناك مالی كه بر این تیم حاكم بود برایش گفتم. فروغی گفت: از آنجایی كه می‌دانم عشق تو سپیدرود است، من خودم هر كاری را كه فكر می‌كنی از دستم بر می‌آید برای این تیم انجام می‌دهم، در این میان هر دو به فكر فرو رفتیم. كه ناگهان او گفت: اگر به من مجوز بدهند حاضرم در همان ورزشگاه رشت كنسرتی برگزار كنم و تمام عواید این كنسرت را به تیم مردمی سپیدرود اختصاص دهم. چرا كه در حال حاضر این تنها كاریست كه من می‌توانم انجام دهم و دل تو و سایر دوستداران این تیم محبوب را شاد كنم. وقتی فروغی این حرف‌ها را زد من می‌دانستم كه به گفته‌هایش اعتقاد دارد و در كمال بی‌ریایی و بی‌تكبری آن را گفته است. بعد از سه هفته دوندگی بالاخره مجوز اجرای این كنسرت را از رییس وقت ارشاد گیلان دریافت كردیم و حتی روزنامه‌های گیلان این موضوع را انعكاس دادند.
وقتی خبر كنسرت فروغی در سبزه‌ میدان رشت بر روی یك دكه مطبوعاتی قرار گرفت، به علت استقبال مردم برای دیدن این خبر، خیابان آن مكان مسدود شد و حتی ماموران نیروی انتظامی به مردم تذكر دادند كه در برابر این دكه توقف نكنند.
خبر اجرای این كنسرت مثل برق در گیلان پیچید، اما باز هم فروغی پشت دیوار گیر كرد و دستور دادند كه فروغی حق اجرای كنسرت در رشت را ندارد و اگر می‌خواهد این كنسرت انجام شدنی باشد، حتما باید طبق نظر آنها رفتار كند.
فروغی كه می‌دانست كار از كجا آب می‌خورد، آب پاكی بر روی دست همه این عوامل ریخت و گفت: من فقط بر طبق برنامه‌ریزی خودم كار می‌كنم و هیچگاه كار فرمایشی را قبول ندارم. خلاصه اینكه این كنسرت با مداخله برخی‌ها برگزار نشد. هر چند آن كنسرت برگزار نشد، اما منش انسانی و مرام نیك او برایم هیچ‌گاه از یاد رفتنی نیست. انگار كه از نظر من او این كار را انجام داده بود و شاید این عمل برخی‌ها باعث شد تا ارزش كار او دو چندان شود و در سینه تاریخ ثبت شود.سپید‌ رود محبوب‌ترین تیم رشت بود كه ورزشگاه رشت را مالامال از تماشاگر می‌كرد. تیم سپیدرود هم‌ اكنون در دنیای حرفه‌ای فعلی فوتبال ایران به حالت سكون در آمده و به انزوا كشیده شده است

Leon
Friday 8 February 2008, 09:44 AM
(You can see links before reply)

You can see links before reply

فریدون فروغی، چهارمین و آخرین فرزند خانواده فروغی در سال 1329 در تهران متولد شد. او در زمینه ی موسیقی هنرمند كاملی است. زیرا علاوه بر خوانندگی، در نواختن گیتار، پیانو و ارگ مهارت خاصی داشته است و به كار آهنگسازی و ترانه نیز می پرداخته است. او تنها پسر خانواده بود و سه خواهر به نام های پروانه، عفت و فروغ داشت كه هم اكنون در قید حیات می باشند. فتح الله فروغی، كارمند اداره ی دخانیات بود، كه در تنهایی خود به سرودن شعر و نواختن تار می پرداخت و از مالكان بزرگ روستای نراق ما بین قم و كاشان به شمار می آمد. فریدون فروغی، در سال 1335 و در شش سالگی، تحصیل را آغازكرد و عاقبت در سال 1347 مدرك دیپلم علوم طبیعی را گرفت و پس از آن دیگر تحصیل را رها كرد. فریدون فروغی، موسیقی را بدون داشتن استاد و یا معلم فرا می گیرد و با توجه به كارهای راك و مخصوصا ری چارلز به تمرین و یادگیری می پردازد.
You can see links before reply

در سن 16 سالگی، با همراه ساختن گروهی نوازنده با خود موسیقی را به صورت جدی شروع می كند و در مكان های مختلف به اجرای ترانه ها و آهنگ های روز فرنگی و به خصوص موسیقی بلوز غربی می پردازد و تا سن 18 سالگی كار خود را به همین صورت ادامه می دهد.
در همین ایام عشق و دلدادگی او را گرفتار می كند، اما در ناباوری كامل، پس از مدتی متوجه غیبت عشق خود می شود و قلب گرفتار او در تب و تاب عشق می سوزد و فریدون جوان، مدتی دست از موسیقی می كشد. در سال 1350، خسرو هریتاش، كارگردان فیلم آدمك در تلاش برای پیدا كردن خواننده ای تازه نفس بود كه فریدون فروغی توسط دوستی مشترك به او معرفی می گردد و با یك بار زمزمه ی ترانه خسرو هریتاش متوجه می شود كه شخصی را كه به دنبالش بوده، یافته است و ترانه ی آدمك و پروانه ی من توسط فروغی اجرا می شود و چندی بعد این ترانه در صفحات 45دور، در صفحه فروشی های معروفی چون آل كوردوبس، پاپ، دیسكو، بتهوون و پارس عرضه می گردد، این دو ترانه گل می كند و بر سر زبان ها می افتد.
You can see links before reply

بعد از گذشت مدتی فرشید رمزی كارگردان برنامه ی شوی تلویزیونی شش و هشت بافریدون فروغی قرارداد می بندد و فروغی در سال 1351 بعد از پنج سال مشابه خوانی، آثار ری چارلز را كنار گذاشته و كارش را در تهران شروع می كند و این همكاری باعث تولد آثاری چون زندون دل و غم تنهایی می گردد كه ترانه ی زندون دل، فروغی را تبدیل به هنرمندی صاحب سبك می كند.
در همین سال توسط یكی از دوستانش با گلی فتوره چی آشنا می شود و این آشنایی منجر به ازدواج آن دو می گردد.
در سال 1352 فروغی ترانه ی تنگنا را برای فیلم امیر نادری اجرا می كند و در همین سال به اجرای ترانه هایی چون نیاز ترانه ای از شهیار قنبری و هوای تازه در برنامه ی رنگارنگ می پردازد. در سال 1353 فروغی به علت عدم تفاهم روحی و فكری از همسرش جدا می شود. در همین سال او كه رفته رفته، هنرمند قابلی گشته بود اقدام به جمع آوری آثار خود می نماید و اولین آلبوم خود را با نام نیاز به بازار عرضه می كند. دومین آلبومش را با نام یاران درسال 1354 به بازار عرضه می كند و در همین سال به علت اجرای ترانه ی سال قحطی از طرف رژیم شاهنشاهی به مدت دو سال ممنوع الصدا می شود.
در سال 1356، پس از اعلام فضای باز سیاسی توسط رژیم، فروغی بعد از دو سال ممنوعیت كاری، سومین آلبوم خود را با نام سال قحطی به بازار عرضه می كند.
You can see links before reply

در سال 1357، با وخیم شدن اوضاع سیاسی ایران، فروغی اعتراض خود را به اوضاع كشور با انتشار آلبوم بت شكن اعلام می دارد و در همین سال ترانه ای به نام روسپی را اجرا می كند كه هرگز مجوز پخش نمی گیرد. در سال 1358، بعد از انقلاب، فروغی در ایران می ماند و كنسرت اجرا می كند كه ترانه های این كنسرت را درآلبوم فریدون فروغی در آغازی نو جای می دهد و از دلایل خواندن این آلبوم به این نام ترانه های ریتمیكی مانند حقه و شیاد می باشد.
بعد از انتشار این كاست، در سال 1359 فروغی ترانه ی یار دبستانی را برای فیلم از فریاد تاترور به كارگردانی منصور تهرانی اجرامی كند و بعد از آن ترانه ی كوچه ی شهر دلم.
درسال 1360 چند ترانه ی خود را همراه با چند ترانه از كوروش یغمایی در آلبوم سل جای می دهد و در ما بین سال های 60 و 61 آهنگ چهار قسمتی، چرا نه؟ را می سازد و اجرا می كند.
اما رفته رفته مهر سكوت بر لبان او سنگینی می كند، پس از آن تنها خاموشی و تنهایی ست كه می ماند، ایجاد ممنوعیت كاری انگیزه ای برای فعالیت دوباره ی فروغی نمی گذارد. در این سال ها تنها یار او خلوت و گوشه نشینی ست و علی رغم فشارهایی كه این سكوت طولانی بر او تحمیل می كند، هرگز تن به ترك وطن نمی دهد. فروغی با این شرایط عذاب آور به زندگی ادامه می دهد و در اسفند سال 1372 با خانم سوسن معادلیان آشنامی شود و در خرداد 1373 با هم ازدواج می كنند. ازدواج با سوسن معادلیان موجبات تحولی مثبت را در او فراهم می آورد و او دوباره فعالیت خود را از سر می گیرد، شعر می گوید، آهنگ می سازد و شروع به تدریس گیتار، ارگ و پیانو می كند.
You can see links before reply

در اسفند ماه سال 1377 موفق به برگزاری كنسرتی در تالار حافظیه ی كیش می شود، پس از 4 روز برگزاری كنسرت در كیش، به تهران می آید و علی رغم درخواست شهرستان های دیگر برای برگزاری كنسرت، با این كار موافقت نمی شود و فروغی در تابستان 78 و پائیز 79 دوباره به كیش باز می گردد و به اجرای برنامه در هتل آنای كیش می پردازد.
در سال 79 برای تیتراژ پایانی فیلم دختری به نام تندر قطعاتی از شاعران معاصر را می خواند و امیدوار می شود كه بتواند مجوز كارهایش را بگیرد و درانتظار اكران فیلم می ماند.
پس از اینكه از گرفتن مجوز نا امید می شود، گوشه نشینی را بر می گزیند و در روز جمعه سیزدهم مهر سال 1380 خود را از چنگ این دنیای بی عشق می رهاند و به گفته ی شهیارقنبری: فریدون فروغی را فراموشی و خاموشی كشت.
اینك ما می نویسم از او، آثارش را در بازار موسیقی می یابیم و حتی فیلم مستندی از زندگی او و گوشه ای از كنسرت هایش، كتاب او، ولی حالا چرا؟
نوش دارو پس از مرگ سهراب، حالا كه او رفته، ویژه نامه ای برای او و همه چیز از او حالا كه دیگر اونیست! او رفت و به گمانم قسمتی از موسیقی را با خود برد، او رفت كه شاید در دنیای دیگر دغدغه ی خواندن و نخواندن، گفتن و نگفتن را نداشته باشد و حالا ما می دانیم كه خیلی دیرتر از آنچه كه باید، به او رسیدیم و او را در میان دنیای از تیرگی ها به دست فراموشی سپردیم.
دیگر ازافسوس برای رفته ها و گذشته ها برای ما سودی نخواهد داشت.
ازچاله های پوك افسوس
چاره ای
به جز گذشتن
ای عزیزی كه گوشه ای از وسعت او را خواندی تنها كاری كه از من و تو برای او بر می آید چیزی نیست جز فاتحه ای برای آرامش روح او در دنیای دیگر.

Leon
Friday 8 February 2008, 09:53 AM
خوش باوران ، زحمت کشان در خوابند

شب به دستان ، بت پرستان بیدار

ای جانبازان ، رزمندگان ، اکنون کجائید ؟


انسانی مُرد ، انسانی رفت ، آزادی کو ؟



You can see links before reply

یکی آمد با پتک سیاه پرواز را کشت

ای طلوع خونین از شب ، تو بگریز

صبح خونبار ، در خون من ، با نور آمیز



هم خاک من ، هم وطنم ، یک ، دو... بر پا خیز

شب فروریز ، با نور آمیز ، ای هم صدا !

You can see links before reply

تو دستات خورشید ، بر لبهات امید

بر دشمن بستیز ، بر دشمن بستیز





بگوئید بر گورم بنویسند :


زندگی را دوست داشت ولی آنرا نشناخت


مهربان بود ولی مهر نورزید


طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد


در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت


در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد


و خلاصه بنویسید:


زنده بودن را برای زندگی دوست داشت


نه زندگی را برای زنده بودن ." فریدون فروغی "

Leon
Friday 8 February 2008, 10:02 AM
از نوشته های شما : فروغ بي پايان


You can see links before reply
فریدون فروغی

متولد نهم بهمن 1329 در تهران محله سلسبيل ، فرزند فتح الله كارمند دخانيات ، ديپلمه علوم طبيعي ، كوچكترين فرزند خانواده و داراي 3 خواهر ، 2 سابقه ازدواج در سالهاي 1351 و 1373 ، بدون فرزند ، فوت 13 مهر 1380 در منزلش در تهران پارس

بله، درک این مطلب که فروغی چرا نتوانست 20 سال مجوز کار بگیرد بسیار سخت است. خواننده اي كه به دليل آزاد فكر كردن توسط ساواك 2 سال ممنوع الصدا ميشود و يدك كش لقب خواننده ملي ايران است. فريدون فروغي بازمانده نسلي است معلق كه تا آخرين لحظه حياتش براي اثبات حقيقت جنگيد، مقابل شاه ايستاد، با وجود داشتن اقامت آمريكا، ايران را ترك نكرد و بيست سال به واقعيت فرصت داد تا خود را نمایان کند، ولي حيف... مرگ حق است ولي حق فريدون فروغي مرگ در تنهاي نبود. فريدون فروغي با عشق بزرگ شد و همين عشق او را مثل شمع آب كرد. شايد اگر مثل سایر هنرمندان زمان خود پس از عدم دريافت مجوز كار ايران را ترك كرده بود حالا زنده بود يا هنگام مرگ وضعيت بهتري داشت.

او موسيقي را با نواختن drums شروع كرد با يافتن استعداد خوانندگي در خود شروع به نواختن گيتار و به تدريج سازهاي ديگر مانند پیانو نمود. روايات حاكي از اينست كه نواختن ساز را بدون استاد آموخته و شعر گفتن را از پدرش به ارث برده بود. از سال 46 با ايجاد گروه هاي كوچك موسيقي با خواندن موزيكهاي غربي بخصوص بلوز وارد عرصه هنر شد (او از مريدان ري چالرز بود).



You can see links before reply
فریدون فروغی

با انعقاد قرارداد همكاري با یکی از سالن های شيراز برای حدود دو سال از سال 1348 به صورت حرفه اي فعاليت هنری كرد. ترانه هاي آدمك (موزيك فيلم آدمك ساخته خسرو هريتاش) و پروانه من اولين آفريده هاي فارسي او در اين مدت بودند. در اين دوران فروش صفحه هاي فريدون فروغي كه با همكاري هنرمندان وقت بخصوص شهريار قنبري تهيه ميشد به سرعت بالا رفت. اجراي كار تلويزيوني به دعوت فرشيد رمزي در برنامه شش و هشت محبوبيت اين خواننده را دو چندان كرد تا در سال 1353 پس اجراي موسيقي در برنامه تلويزيوني رنگارنگ و توليد اولين كاست به نام نياز حضور خود را در گروه خوانندگان پاپ كشور را تثبيت نمود.

همزماني فريدون فروغي با مرحوم فرهاد براي معروفيت هر دو هنرمند كه داري صداي بم و گرفته اي بودند بسيار مؤثر بود. سال 1354 آلبوم ياران، سال 1356 پس از 2 سال ممنوع الصدايي آلبوم سال قحطي، سال 1357 آلبوم بت شكن و در سال 1358 آخرين آلبوم او بنام فريدون فروغي با آغازي نو (نسخه از كنسرت زنده) به بازار عرضه شد.

آلبوم آخر او كه پس از انقلاب تكثير شد در ميان جوانان طرفداران بسيار پيدا كرد به طوري كه تا بحال نزديك به يك ميليون نسخه آن به طور رسمي و غير رسمي تكثير شده. سال 1359 ترانه ي يار دبستاني من براي فيلم از فرياد تا ترور را اجرا نمود و در سال 1360 پس از اجراي ترانه كوچه ي شهر دلم و انتشار كاست سُل با همكاري كورش يغمايي ممنوعيت كاري خود را آغاز كرد. در سالهاي 1360 و1361 آهنگ 4 قسمتي چرا نه؟ را تنظيم نمود كه هيچوقت منتشر نشد. تا سال 1379 و اجراي ترانه دچار براي فيلم سينمايي دختري بنام تندر.

عمده فعاليت علنی او پس از انقلاب اجراي كنسرت در جزيره كيش كه اتفاقاَ با استقبال خوبي هم موجه شد بود شد. اميد بيست ساله او به دريافت مجوز كار با كار آخرش ترانه دچار قوت گرفت ولي قبل از اكران فيلم به درود حيات گفت.

روي سنگ مزارش این حك شده است :

چون آدمك زنجير بر دست و پايم
از پنجه ي تقدير من كي رهايم
فريدون فروغي 1380-1329

با تشکر از پویا قادسی

Leon
Tuesday 20 May 2008, 08:59 AM
(فریدون فروغی تنها ترین یار دبستانی)

برخیز با یار دبستانی یار شو
بگریز از شبُ بیدار شو
منصور شو تنها شو بردار شو
این شهر پُر از تاریکیست
خورشید شو، آماده‌ی پیکار شو
You can see links before replyاما ترانه يار دبستاني در فيلم از فرياد تا ترور جايگاه خاص و ويژه اي دارد. به همين دليل آن بخش هايي را كه ترانه با آواي جاوداني فريدون فروغي در فيلم همراه است را در اين نوشتار مي آوريم. انتخاب آواي عصياني و شب شكن فروغي براي اجراي اين ترانه از آنجاست كه فروغي چه در آن دوران و چه قبل از آن يك چهره‌ي كاملا انقلابي ست و ترانه هاي اعتراضي بسيار تند و زيبايي را مانند سال قحطي، ياران، بت شكن و چند كار ديگر را در كارنامه ي خود دارد كه البته براي اجراي آنها با دردسرهاي بزرگ كوچك از جانب حكومت وقت مواجه شد.به همين خاطر وقتي آواي انقلابي و جاوداني فريدون با ترانه‌ي ماندگار منصور تهراني همراه مي شود هويت ترانه شكل كاملا اعتراضي به خود مي‌گيرد و حس خفته در قلب واژه ها با آواي فريدون جان مي‌گيرند و هر كدام به مبارزه با ديوار ها و پرده هاي ايستاده در برابر ياران دبستاني مي روند. وقتي ياران دبستاني در فيلم در نهايت خواري و بدبختي به خاطر گرفتاری در دام اعتياد جان مي‌كَنَند و البته اين صحنه در فيلم به صورت مستند گرفته شده، فريدون مي خواند:
حك شده اسم من و تو رو تن اين تخته سياه تركه ي بيداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
در صحنه‌اي ديگر كه باز هم جامعه‌اي نشان داده مي شود كه در كنار خيابان زندگي مي‌كنند و تا گردن در لجن اعتياد غوطه ورند از جوانان كم سن و سال گرفته تا پيرمردهايي كه ديگر هيچ چيز براي از دست دادن ندارند. در همين صحنه باز هم بغض فريدون است که فرياد می‌کند.
دست من و تو بايد اين پرده ها رو پاره كنه
كي مي تونه جز من و تو درد ما رو چاره كنه
يار دبستاني من با من و همراه مني
چوب الف بر سر ما بغض من و آه مني
یار دبستانی را چند نفر دیگر بجز فروغی اجرا کردند اما اجرای فروغی به ویژه بر روی فیلم از فریاد تا ترور شکل و فضای خاصی به ترانه می‌دهد چنان که در برخی از صحنه های فیلم که آوای فریدون، یار دبستانی را فریاد می‌کند (صحنه های مستند اعتیاد و زوال جوانان) به نوعی به خونخواهی از هزاران جوانه‌ی گرفتار در زهر اعتیاد برمی‌خیزد که بی رحمانه سلاخی شده‌اند و فریاد فریدون شاید به دیوارهای زخیم سران دربار برخورد و خوابشان را آشفته می‌کرد. زیرا همانطور که او در بعضی از دستنوشته‌هایش اشاره کرده با آگاهی کامل می دانسته دام را چه کسانی و برای چه گسترده‌اند و از آنجا است که یار دبستانی با آوای فریدون فروغی مانیفست یک خواننده می شود در برابر بزرگانی بر قامت اهریمن.
در آخر يار دبستاني با آواي فريدون فروغي گلوله‌اي بود كه به قلب تاريك حاكمان استبداد و استعمار انساني شليك شد. چرا كه عامل بدبختي و اعتياد جامعه همانا حكومت وقت بود و......

تاریخچه

ياران دبستاني سال 1358نوشته بر تخته سیاه
قصه‌ی ویرانی ما
گمشده تو شب سکوت
یار دبستانی ما( )

سال 1358 و قريب به چهار ماه از پيروزي انقلاب مي گذرد. نامه ي سرنوشت يك خلق در چهارچوبي به نام قانون اساسي توسط چهار حقوقدان برجسته و طراز اول تنظيم مي شود. چهار ماه بعد كه هنوز جوهر سياهه خشك نشده، يكي از رهبران طراز اول انقلاب نقدي مفصل بر آن مي‌نويسد. لانه‌ي جاسوسي توسط انجمن هاي اسلامي دانشجويان فتح مي‌شود. گروهك‌هاي ريز و درشت با گرايشات اعتقادي و ايدئولوژيك متفاوت در همه جا به چشم مي‌خورند. هنوز كشور به امنيت كامل نرسيده. ترور شخصيت هاي برجسته، بمب گذاري ها، حركت هاي تند حزبي نظير سوزاندن جسد عضو قديمي گروهك مجاهدين توسط مجاهدين ماركسيست شده و ظهور روشنفكراني با تحليل ها و تئوري ها هوشمندانه مانند بيژن جزني، فعاليت هاي گروه هاي مختلف از فرقان گرفته تا ليبرالهاي از بند رها شده، از تكنوكرات هاي چپ جوان گرفته تا دكتر پيمان و ....
اين فضاي سال 1358 است. سالي كه 12 ماه پيش از آن ياران دبستاني دست در دست هم با ايمان و اعتقادي يك دست به پا خواستند و به اميد آرمان شهري با روزهاي پر اميد و شب هاي درخشان از مهتاب يگانگي و وحدت سينه ها را در برابر گلوله ها ديوار كردند تا خونشان شهادت نامه‌ي آرمانشان باشد و به پا خواستن يك خلق براي هميشه در قلب سرخ اين خاك جاودانه شود. آري ياران دبستاني ديروز پرچم داران انقلاب امروز بودند. ياران دبستاني كه دست در دست هم سرود فتح فردا را مي خواندند و شانه به شانه‌ي يكديگر به قربانگاه مي‌رفتند. دوراني كه اعتراض خود به تنهايي يك دانشگاه بود و بُعد وسيعتري از يك فرياد كه به شكلي تمامآً گروهي و ملي تعميم يافته بود. اعتراضي كه ديگر سرب و تازيانه هم نمي توانست آن را مهار كند، چرا كه دانشجويان اين دانشگاه درس هاي خويش راه زيرزمين هاي تاريك در خطوط سرخ از خون شب‌نامه‌ها و اعلاميه‌ها خوانده بودند و امتحانشان را در بستر حادثه ها و گريز از بن بست ها و شكنجه در پشت ميله هاي آهنين پس داده بودند. آري آنان از مرگ نمي هراسيدند و با ترس بيگانه بودند كه در ذهنشان تنها واژه‌ي آزادي بود و در قلب شان ايمان.
سال 58 ايران زمين در يك گردنه‌ي تند سياسي و تاريخي قرار گرفته بود. در همين سال است كه مردم درد كشيده و جان در گرو اعتقاد گذاشته، چشم اميد به سوي نوع بي قيد و شرط دموكراسي دارند، دموكراسي كه هندسه‌ي آن را عدالت، آزادي و قانونمندي ساخته باشد و در چهار چوب آن رسانه ها و مطبوعات، شاعران، سينماگران و تمامي جامعه‌ي هنر و فرهنگ نيز سهمي از آن هرم مقدس را داشته باشند. در همين روزهاست كه ترانه يار دبستاني من بر روي فيلم از فرياد تا ترور ساخته مي شود. هر چند فيلم بعد از چند هفته اكران ديگر اجازه‌ي پخش نمي يابد و آواي فريدون فروغي هم بر روي فيلم بايكوت مي شود.
آوايي كه براي اولين بار يار دبستاني را فریاد كرده بود ممنوع الصدا شد.
اما با پايان كار فيلم از فرياد تا ترور، ترانه يار دبستاني تولدي دوباره مي‌یابد. گويا اين ترانه تاريخ مصرف ندارد و تا زماني كه يك ملت به حقوق از دست رفته اش اعتراض كند و فرياد آزادي خواهي سر دهد، يار دبستاني با آنها خواهد بود و در كنار آنها براي شكستن تركه‌ي بيداد و ستم ترانه‌ي يگانگي سر خوا هد داد. همانطور كه يك خلق در برابر يك حكومت حقوق از دست رفته‌اش را طلب كرد و به بهاي خون‌ها و پيكرهاي مثله شده در غروب پر از فرياد 57 به حق خود رسيد. شايد تولد يار دبستاني كه در سال 58 در ذهن سراينده جرقه مي‌خورد را بايد سالها پيش در بن بستها، شكنجه ها، اعدام‌ها و ساير مبارزات و جريانهايي كه درسطرهاي بالا اشاره شد، جستجو كرد. چرا كه مفهوم و پيام ترانه ريشه در اعتراض به گذشته‌اي پر از ظلم و استبداد و اختناق دارد. آن جا كه مي خواند:
حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه‌‌ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشت بي‌فرهنگي ما هرز تموم علفاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دلاي آدماش
شايد دشت پر از هرزه علف ها كه در بي باوري و بي فرهنگي يك نسل شكفته اند تنها و تنها با داس آگاهي و خود باوري ما ريشه كن شود و بذر شكفتني با غرور را دستان خسته‌ي تو، دستان دربند من در دشت پر از فرياد اين خاك بكارد.
. . . و اما آغاز دوباره‌ی این ترانه را به هنگامی تازه‌تر و نه از دهان رسانه ها، که این بار از زبان توده ها می‌شنویم.
آري رويش دوباره يار دبستاني در باغچه‌ي خونين كوي دانشگاه 78 بود. وفتی كه از قشرهاي مختلف جامعه از كاسب بازار گرفته تا روشنفكرهاي كروات زده با هم اين ترانه را فریاد کردند. از آن پس این ترانه جايگاه مردمي تر و با اهمیت تری از گذشته پيدا كرد.
شبانگاه 18 تیر سال 1382 یاد و خاطره‌ی کوی دانشگاه در همه جا حس می‌شد ناگهان خانه‌ی نخستین خواننده‌ی یار دبستانی پایگاه جوانانی می‌شود که ترانه را با هم و یک صدا فریاد می‌کنند.
حالا ديگر ترانه تبديل به سرود ملي همه‌ی اعتراض ها و اعتصاب ها شده بود، يار دبستاني در تيتر شب نامه، يار دبستاني در زمزمه هاي محافل سياسي، يار دبستاني در قلب دانشگاه و يار دبستاني ناگهان در برنامه تبليغاتي آقاي رئيس جمهور كه به گونه‌ی خود، آغاز دولتی شدن این ترانه‌ی مردمی بود. البته در سال 85 اين ترانه از صدا و سيما پخش شد كه شايد هدف از بين بردن حساسيت ها و نوع استفاده از ترانه در گذشته بود. اما اين ترانه همچنان در جايگاه حماسي و آزادي خواهي خود قرار دارد و آخرين ضربه را در فيلم ضعيف و پر فروش اخراجي ها شاهد بوديم‌ (ياور تخریب‌چی من). و این نه به آن معنا كه با سنگر و جبهه مخالفيم، كه اين دو واژه در بالاترين جايگاه ارزشي براي هر ايراني قرار دارد. مشكل نوع برخورد با يك ترانه و استفاده‌ي نادرست از آن در يك كار هنري ست.
ای کاش دوستان می دانستند كه يار دبستاني جيغ بنفش نيست كه از آن استفاده‌ي تبليغاتي شود.

بخشی از گفتگو با منصور تهرانی درباره‌ی ترانه‌ی یار دبستانی برگرفته از پایگاه : هنر و موسیقی

براي شنيدن اين اثر اينجا را كليك كنيد (You can see links before reply)

کلیپ های تصویری به صورت : FILM


<LI dir=rtl>
کلیپ تصویری نماز (You can see links before reply)


<LI dir=rtl>
کلیپ تصویری هوای تازه (You can see links before reply)


<LI dir=rtl>
تصویری قوزک پا : کنسرت کیش (You can see links before reply)


<LI dir=rtl>
تصویری نماز : کنسرت کیش (You can see links before reply)


<LI dir=rtl>
تصویری آدمک : موسیقی فیلم آدمک (You can see links before reply)

به یاد فریدون فروغی (You can see links before reply)
You can see links before reply <<<<<

کوروش آريانا

Leon
Thursday 2 October 2008, 10:08 PM
You can see links before reply (You can see links before reply)
Feridoon Forooghi
DO TA CHESHME
برای دانلود کلیک کنید (You can see links before reply)


You can see links before reply (You can see links before reply)
Feridoon Forooghi
Zendooneh Del
برای دانلود کلیک کنید (You can see links before reply)


You can see links before reply (You can see links before reply)
Feridoon Forooghi
TANGNA
برای دانلود کلیک کنید (You can see links before reply)

Leon
Sunday 20 September 2009, 04:59 PM
به بهانه هشتمین سال خاموشی فریدون فروغی



شامل : مختصری در باره فریدون فروغی - سخن دیگران درباره فریدون - ترانه ای از فریدون که هرگز پخش نشد و گزارشی از مراسم یادمان فریدون




You can see links before reply





13 مهرماه 1380 «فریدون فروغی» خواننده مطرح پاپ ایران، پس از سال ها گوشه نشینی و سکوت، در خانه پدری اش درگذشت. در آستانهء هشتمین سال خاموشی این خواننده محبوب، نظرات چند فعال عرصه موسیقی درباره او را می خوانید. با این توضیح که یادداشت های زیر در تازه ترین شماره ماهنامه «نسیم هراز» به چاپ رسیده است.

از پنجه‌ء تقدیر من کی رهایم؟

فریبرز لاچینی (آهنگساز)- فریدون اولین کارهایش را با من شروع کرد. یادم می‌آید که در «متل قو» گیتار می‌زد. از او دعوت کردم که وارد گروهی که داشتم بشود.
سال‌های ابتدایی فعالیت‌اش شدیداً تحت تاثیر «فرهاد» بود و سعی می‌کرد مثل او بخواند، اما «ری‌ چارلز» را هم بسیار دوست داشت؛ یک جورهایی فرهاد و ری‌چارلز الگوهایش بودند. تشویقش می‌کردم که سراغ صدای خودش برود و مثل خودش بخواند، نه مثل هیچ‌کس دیگر؛ که این اتفاق هم افتاد و توانست از خوانندگان صاحب سبک موسیقی ما باشد.
بعدها هم که ترانه «آدمک» را در یکی از فیلم‌هایم اجرا کرد. فریدون از دوستان خیلی خوب من بود. سال‌های آخر ندیده بودمش ولی دورادور با هم در تماس بودیم. متاسفانه من ایران نبودم و او هم روزهای دلگیری را می‌گذراند. احساس تنهایی می‌کرد و صدایش بی‌صدا مانده بود. بعد از 15 سال عدم فعالیت، به همت «عباس منطقی» (تهیه‌کننده) قرار شد فعالیت‌های مشترکی را شروع کنیم و برای همین چندبار به اتفاق هم به ارشاد رفتیم تا مجوز فعالیت فریدون را بگیریم. روزهایی را به‌خاطر دارم که سر ذوق آمده بود و کارهایش هم در مسیر قانونی در حال انجام شدن بود تا بتواند مجوز فعالیت بگیرد. اما عمرش کفاف نداد و به ابدیت پیوست.

دلم از خیلی روزا...

حمید حامی (خواننده)- تعصب به‌جا و معقول در هنرمندان قدیمی و احترام به گذشته‌ها و بزرگان، یک اخلاق نیکوست که در ابتدا باید عادت اهل هنر باشد و سپس همه‌گیر جامعه‌ء هنردوست و مردم شود. هنرمندانی که برای شکل‌گیری شخصیت و احساس ما از تک‌تک سلول های اندام‌شان دریغ نکردند.
فریدون فروغی بزرگی از گذشته، از نسل پیشین ماست که به سان فرهاد و مازیارها، فانوس به دست نامدار ادب و عاطفه و هنر و فرهنگ نسل‌هاست. او نیز چون تمامی نغمه های خفته در خاک، خواب نیست؛ بلکه با صدای عشق، تا همیشه، ثانیه به ثانیه و دم به دم اسطوره‌ء بیداری‌ست.
گمانه‌زنی و درخواست «کیومرث پوراحمد» برای حضور ایشان به عنوان بازیگر در فیلم «گل‌یخ»، از داستان‌های جالب در تولید این فیلم و قبل از کلید خوردن آن بود؛ که در صورت عملی شدن این پیشنهاد، حضور تصاویر او امروز اثری بود ماندنی. و افسوس که عدم حضور ایشان در فیلم مذکور، این فرصت را از متعصبین و طرفداران او گرفت.
بازخوانی یکی از ماندگارترین ترانه های او (که به درخواست کیومرث پوراحمد و نیز «فردین خلعتبری» در فیلم گل‌یخ و در کنار دیگر ترانه‌های ماندگار قدیمی، به من واگذار شد) مورد اقبال عمومی قرار گرفت. اگرچه در مقابل، تعدادی از متعصبین این خواننده با بازخوانی ترانه های او توسط من مخالفت کردند، اما در نهایت عموم مردم و مخصوصاً اهالی موسیقی به گوش جان و با رضایت کامل به شنیدن آن نشستند. من امروز از حادثه‌ء این افتخار، از اتصال به اسم فریدون فروغی و از اینکه یکی از فانوس‌داران زنده نگه داشتن اسم این هنرمند بزرگ هستم، خوشنودم.
از فریدون فروغی، فریدون فروغی و از فریدون فروغی همین بس که «دلم از خیلی روزا با کسی نیست...»

همدم تنهایی های من

حسین زمان (خواننده)- آنچه مسلم است، نام هنرمندان بزرگی مانند فریدون فروغی هیچگاه از یاد و خاطره ما خارج نخواهد شد .هنرمندانی همچون او نیازی به معرفی و یا تمجید امثال من ندارند؛ که آثار ایشان گواه عشق و اصالتی است که در هنرشان نهفته است. هنرمندان بزرگی چون فروغی و فرهاد که از میان ما رفته اند، از جمله صاحبان سبک هنری بودند که هیچگاه تکرار نشدند و نخواهند شد.
من با آثار هنرمندانی مثل فریدون فروغی زندگی کرده ام و شب های بسیاری را در خلوت خود با ترانه های ایشان به صبح رسانده ام. صدای رسا، پر طنین و پر صلابت فریدون فروغی از ویژگی های منحصر به فرد این هنرمند توانمند بود. چیزی که در اکثر خوانندگان دهه پنجاه مشهود بود، عشق شان به این هنر و اصالت هنری شان بود؛ که متاسفانه این روزها چه در داخل و چه در خارج از کشور، کم تر شاهد آن هستیم. اکثر هنرمندان امروزی ما بلافاصله پس از یک یا دو سال فعالیت هنری، رنگ عوض کرده و خود را بالاتر از مردم و جامعه دانسته و بسیار سریع جایگاه شان را فراموش می کنند. من به کرات شاهد این رفتارها در بین هنرمندان این دوره بوده ام. آنچه در مورد بسیاری از هنرمندان قدیمی مانند فریدون فروغی صادق است، اینکه همواره خود را از مردم و با مردم احساس می کردند. کبر و غرور و خودبزرگ بینی رایج امروز، در ایشان راه نداشت و «مردمی بودن» از خصوصیات بارز آن ها بود.
اما دریغ و صد افسوس که به معنای واقعی حق شناس نبودیم و در فشار ظلم و بی عدالتی که سال های آخر عمرشان بر آن ها وارد شد، ایشان را - که سال های زیادی از عمر خود را صرف ما و وقف ما کرده بودند- یار و یاور نبودیم. متاسفانه فرهنگ مرده پرستی در جامعه ما تقریباً نهادینه شده و به زنده ها کم تر از مرده ها بها می دهیم.
صدای فریدون فروغی یار و همدم روزها و شب های تنهایی من در دوران نوجوانی و جوانی بود، از این بابت از او سپاسگزارم و برایش آرزوی مغفرت دارم و به بازماندگانش درود می فرستم. یادش گرامی.
(21 شهریور 87- جزیره کیش)


برادر؛ ترانه منتشرنشده ای از فریدون فروغی

مرحوم «فریدون فروغی» (1380-1329) خواننده صاحب سبک و پرآوازه ای بود که با خواندن ترانه هایی چون «آدمک» و «پروانه من» کار حرفه ای خود را آغاز و بعد با کارهایی چون «نیاز»، «ماهی خسته»، «زندون دل»، «سال قحطی»، «غم تنهایی»، «همیشه غایب»، «قوزک پا» و... محبوب قلب چند نسل از ایرانیان شد.
فروغی در گرماگرم انقلاب 57، کارهای دیگری چون آلبوم شبهه کنسرت «با آغازی نو» (که در استودیو صبا و با حضور جمع کوچکی از دوستانش ضبط شد) و همچنین ترانه های خاطره انگیزی مثل «یار دبستانی»، روند تازه ای را در پیش گرفت؛ حرکتی که با آغاز ممنوعیت فعالیت هنرمندان معروف پیش از انقلاب، به محاق کشیده شده و فروغی هم به جمع ممنوع الصداها پیوست.
البته زندگی این خواننده متفاوت که برخلاف اغلب همکارانش هرگز راضی به ترک وطن و ادامه فعالیت در کشورهای بیگانه نشد، چندان هم بی سروصدا نبود و طی آن سال های سخت، با بی مهری های فراوانی رو به رو شد؛ او که در دوران رژیم پهلوی دو بار به دلیل خواندن ترانه های «نماز» (که بعد از سانسور، به نام «نیاز» و با تغییراتی بازخوانی شد) و «همیشه غایب» به ساواک احظار و مورد بازجویی قرارگرفته بود و حتی بین سال های 1354 تا 56 رسماً ممنوع الصدا شد؛ پس از انقلاب هم دو بار و مجموعاً چهار سال به زندان افتاد که یک نوبت آن در «زندان کچویی» سپری شد. ترانه «برادر» حاصل رنج های این خواننده خاموش و دغدغه هاییست که او در آن ایام و پشت میله های کچویی در دل داشت.
این سروده فریدون بعدها با ملودی زیبایی - که آن هم از آثار خود اوست - اجرا و متاسفانه حالا در کنار سایر ترانه های منتشر نشده او، آرشیو شده و همچنان ناشنیده مانده است. جالب است بدانید متن اصلی دست نوشته فروغی پشت تکه کاغذی نوشته شده که سربرگ زندان کچویی را دارد؛ بازی روزگار را ببینید که باعث شده ترانه ای که در آن حرف از محبت،یاری و مبارزه با بندهاست، در کاغذهای اداری محبس شاعر به رشته تحریر دربیاید!
«برادر» توسط «آرش قاسمی» وکیل خانواده فروغی و از مجموعه دست نوشته های خصوصی آن مرحوم انتخاب و در اختیار «خبرنگاران صلح» قرار گرفته تا برای نخستین بار منتشر شود. ناگفته پیداست چون این ترانه (در کلیه مراحل ساخت) در خلوت فریدون شکل گرفته، مسلماً با نواقصی هم همراه است. اما به هرحال فریدون فروغی نزد مخاطبان ایرانی آنقدر عزیز هست که خواندن سروده ای از او خالی از لطف نخواهد بود. ضمن این که آرزوی آزادی صدای او و در دست رس قرار گرفتن انبوه آثار ناشنیده مانده این هنرمند، همواره آرزوی قلبی هواداران پرشمار او بوده است. چیزی که هنوز با پافشاری عجیب سیاست گذاران مرکز موسیقی اداره ارشاد بر عدم صدور مجوز صدای فروغی، محقق نشده و در حالی که می بینیم بسیاری از کارهای همدوره ها و همتایان او منتشر شده اند، صدای کوبنده فریدون فروغی همچنان غیرمجاز است، غیرمجاز!

برادر
برادر، دست هایت را به من ده
به راه تازه ای با من قدم نه
برادر، بعد این تلخی جانسوز
بیا بحرم بشو غمخوار و دل سوز
یه عمری ظلم - از بیگانه دیدیم
چه تلخی ها که از دوران چشیدیم
ولی حالا زمان غمگساریست
زمان مهربانی ها و یاریست
به اهریمن ز کینه پشت کردن
تمام خشم خود را مشت کردن
درون از چرکی و از کینه شوییم
به هرجا قطعه ها از مهر گوییم
چه خوش باشد محبت های یاران
محبت های پاک غمگساران...


همیشه گریه به دل، خنده به لب...

You can see links before reply

پنجشنبه شب، مراسم یادمان «فریدون فروغی» خواننده معترض ایران، توسط کانون ترانه سرایان تهران برگزارشد. هرچند این برنامه به دلیل تقارن سالروز فوت فروغی (13 مهر) و ایام ماه رمضان، با تاخیری دو-سه هفته ای انجام شد ولی کسی علت این عقب افتادن را نفهمید؛ چراکه در برنامه نه خبری از ساز و آواز بود و نه هیچ چیز شبهه ناک دیگر!
با وجود تعطیلات ناگهانی هفته گذشته که باعث بی نظمی و برهم خوردن برنامه های زیادی در ایران شد، استقبال مناسبی از این مراسم شده و چهره های آشنای زیادی در میان جمعیت علاقه مند به فروغی دیده شدند؛ علاوه بر آرش سزاوار و فرهنگ قاسمی (ترانه سرا)، پروانه و عفت فروغی (خواهران فریدون)، سوسن معادلیان (همسر سابق او)، آرش قاسمی (وکیل آن مرحوم) و شهاب کلیدارزاده (مدیر برنامه فروغی در کیش)، جمعی از هنرمندان نیز با حضور در مراسم، ارادت خود را به فریدون فروغی نشان دادند؛ کسانی چون: هوشنگ گلمکانی (سردبیر ماهنامه فیلم)، سعید معظمی (انتشاراتی دارینوش)، قاسم عابدین (مدیر استدیو صبا)، خلیل میراشرفی (تدوینگر)، امیر قادری، مزدک علی نظری، سهیل سلیمانی و رسول ترابی (روزنامه نگار)، حاتمی (گوینده قدیمی رادیو)، محمد ملکان سرشت (آهنگساز) و...
در این یادمان -که با اجرای «نیلوفر لاری پور» (ترانه سرای جوان) همراه بود- با توجه به زمینه فعالیت کانون، بیشتر به همکاران فروغی خصوصاً ترانه سرایانی که آثارشان توسط او خوانده شده، فرصت داده شد تا درباره این خواننده محبوب صحبت کنند؛ کلیدارزاده از خاطرات اجراهای فروغی در جزیره کیش گفت و هرچقدر متن خوانده شده توسط فرهنگ قاسمی تکراری بود (یادداشت 4 سال پیشش در مجله «یک هفتم» که به قول لاری پور: روی تمام سایت های اینترنتی هست!)، در عوض حرف های سزاوار تازه و جالب توجه به نظر رسید.

You can see links before reply



اعتراض شدید ترانه سرا به فیلمساز

آرش سزاوار را با دو ترانه «زندون دل» و «غم تنهایی» می شناسیم. این ترانه سرای قدیمی ضمن صحبت درباره فروغی، بحث استفاده از ترانه اش در فیلم سینمایی «گل یخ» به کارگردانی «کیومرث پوراحمد» را پیش کشیده و با جملات تندی از این اقدام «غیر فرهنگی» انتقاد کرد.
سزاوار با اشاره به این نکته که:« قراربود فریدون در فیلم بازی کند اما به دلایلی نشد» (محمدرضا گلزار -مانکن سینمایی- جای فروغی بازی کرد!) اجرای جدید این ترانه توسط «حامی» که به اعتقاد او اصلاً خواننده نیست را غیر حرفه ای دانست!
سزاوار همچنین گفت: «وقتی معترض شدم هم به من گفتند: مدرک داری که این ترانه را تو گفته ای؟!»


You can see links before reply



یک دلخوری دیگر

آرش قاسمی هم دیگر شرکت کننده مراسم بود که با دلخوری مراسم را ترک کرد؛ وکیل فعال فروغی که طبق معمول با دست پر آمده و دو کار منتشر نشده فریدون را برای پخش در برنامه آورده بود، از اینکه به او و دیگر اطرافیان خانواده فروغی اجازه خواندن متن آماده شده شان را ندادند، گله داشت. او می گوید: «به ما گفتند: متن تان تند است. ضمناً اجازه اجرای ترانه بهمان ندادند و مراسم با ذکر خاطره و حرف های تکراری پرشد.»





فرهنگ قاسمی خالق ترانه های خاطره انگیزی که با صدای فروغی جاودانه شدند

You can see links before reply




You can see links before reply


چشمان دو خواهر فریدون، در تمام طول برنامه اشکبار بود


You can see links before reply
You can see links before reply

siavash_shams
Wednesday 24 March 2010, 10:53 AM
درود بر دوست داران مرد جاویدان موسیقی آریایی

khashool
Thursday 23 January 2014, 06:46 PM
سلام دوستان
من خیلی وقته دنبال مستند زندگی استاد بزرگ فریدون فروغی با نام (قریه ی من) هستم اما پیداش نمیکنم لطفا اگه کسی لینک دانلودشو داره بزاره تا دانلودش کنم خیلی ممنون

crueler
Sunday 29 June 2014, 09:48 AM
واقعا راست میگن که هنرمندان بزرگ همیشه زنده اند ممنون از یاران دبستانی