PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موسیقی، تاریخ را می‌سازد



Amir
Thursday 15 November 2007, 10:08 AM
اشاره:

(ملاقات افریقا و اروپا در موسیقی بلوز امریكا)
نوشته: ویلیام. ال. بنزون / ترجمه: پروین قائمی

نژادپرستی اروپاییها و امریكاییها سبب شده است كه از سیاه‌پوستان به‌عنوان پرده نمایش عواطف و احساسات سرخورده، به‌خصوص در زمینه عكس و تجاوز استفاده كنند. یكی از جنبه‌های این نمایش این است كه سفیدپوستها به این دلیل جذب موسیقی سیاهان می‌شوند كه از این طریق می‌توانند جنبه‌هایی از درون و احساسات و تفكرات خود را بیان كنند كه از طریق موسیقیهای اروپایی نمی‌توانند. فرهنگ موسیقی قرن بیستم در امریكا، تحت سلطه نظام اجتماعی ـ فرهنگی درحال تحولی بوده است كه در آن، سیاهان شكلهای مختلف موسیقی را ایجاد و سفیدها از آنها تقلید كرد‌ه‌اند. این اتفاق، ابتدا با جاز شروع شد و با راك‌ اندرول ادامه پیدا كرد. تحول جنسی و حضور فراوان سیاه‌پوستان در تلویزیون و سینما نشان می‌دهد كه سفیدپوستان امریكا توانسته‌اند از سیاهان برای بیان شكلهای هنری در جهت معالجه بیماران روحی و روانی استفاده كنند. پیدایش رپ از میان سیاه‌پوستان امریكا و مینی‌مالیسم از میان امریكاییهای اروپایی، نشان می‌دهد كه این نظام اجتماعی ـ فرهنگی در نقطه‌ای قرار گرفته است كه می‌خواهد فرهنگ بیانی و هنری ویژه خود را به هزاره‌های بعدی تاریخی نیز انتقال بدهد.

موسیقی در جامعه و فرهنگ

پس از اعلام آزادی بردگان، كسانی كه عمری به‌صورت برده زندگی كرده‌ بودند، بسیار بیش از حالا به موسیقی نیاز داشتند، گوئی آنها می‌خواستند در موسیقی، شیوه‌ای را كه قرار بود پس از آزادی در پیش بگیرند، امتحان كنند. آنها موسیقی می‌ساختند، ساز می‌نواختند و به آنچه كه خلق كرده بودند، گوش می‌دادند و منتظر می‌ماندند تا این موسیقی آنچه را لازم بود آنها یاد بگیرند، به آنها بیاموزد. و هنگامی كه می‌آموختند، این فقط سفید پوستها نبودند كه این موسیقی را می‌شنیدند و اشتیاق داشتند آن را بفهمند. حتی خود مردم سیاه‌پوست هم تنها افرادی نبودند كه قرار بود از این طریق به شیوه‌های نوین زندگی و تفكر دست یابند، بلكه این موسیقی پاسخی بود كه سیاهان مستقیماً به زندگی خود می‌دادند و كاری كه نهایتاً باید با این زندگی می‌كردند..
لمون جفرسون2 نابینا در ترانه ایزی رایدر بلوز3 می‌خواند:
به ایستگاه راه‌ آهن رفتم و چمدانم را زمین گذاشتم
نغمات بلوز بر دل و جانم چنگ انداختند.
و قطرات اشك بر گونه‌هایم غلتیدند
دیزی جیلسپی4 كه در سال 1964 در انتخابات ریاست جمهوری كاندید شده بود، می‌گفت:
اگر رئیس جمهور ایالات متحده امریكا شوم، اولین دستوری كه می‌دهم، تغییر نام كاخ سفید به كاخ بلوز است!
هویت فرهنگی امریكا پیوسته تحت سیطره دو نظام فرهنگی متعامل بوده است. یكی از این نظامها از اروپا و دیگری از امریكا نشأت می‌گیرند. نظام اروپایی به موضوعات فكری و فرهنگ علمی تسلط دارد و به‌رغم تولد دموكراسی نوین در انقلاب امریكا، به اعتقاد من، ما امریكاییها باید از نقطه نظر موضوعات سیاسی هم به شیوه‌های اروپایی روی بیاوریم. امریكا ممكن است نخستین دولت دموكراتیك در دنیای معاصر باشد، ولی دموكراسی و ابزار دولتی آن، ریشه‌های عمیقی در اروپا دارد.
اما هنگامی كه به موضوعاتی كه در حیطه فرهنگ هنری قرار دارند، می‌پردازیم، موضوع كاملاً فرق می‌كند. در برخی از قلمروهای هنری، ادبیات، معماری و حتی شاید نقاشی، تأثیر اروپاییها در سراسر فرهنگ هنری امریكا، بارز و مشخص است. اما در سایر قلمروها، فرهنگهای افریقاییهای صحرا، تأثیری بارز و حتی تعیین‌كننده دارند. ورزش و مذهب، دو قلمرو تحت تسلط فرهنگها هستند. سیاه‌پوستان امریكایی از دو قرن پیش به این طرف، به طرز حیرت‌آوری تغییر مذهب داده‌اند و با زبانهای عجیب، ترانه‌های تأثیرگذار، موعظه‌ها و سخنرانیهای پرشور و اعتقادات قوی دینی خود، كل فرهنگ جامعه امریكا را تحت تأثیر گرفته‌اند. در طول قرن نوزدهم، نمایشهای نوازندگان و خوانندگان دوره‌گرد، بخش مهمی از تفریح و سرگرمی عامه مردم بود و تأثیر هنر افریقایی را به حیطه‌های كمدی، ترانه‌خوانی و رقص كشاند. این تأثیر در موسیقی پاپ قرن بیستم امریكا، بسیار شدید شد و سیاه‌پوستان امریكایی، مهار كار را به تمامی در دست گرفتند.
این دیالوگ فرهنگی امریكا كه بین افریقا و اروپا صورت می‌گرفت، البته برای هر دو قوم فرصتهای برابری را پدید نمی‌آورد. در سراسر تاریخ آمریكا، در اثر نژادپرستی سفیدپوستان و روحیه استعمارگرانه آنها، آرای دموكراتیك و آزادیخواهانه‌ای كه در تاریخ سایر ملتها به راحتی بیان می‌شدند، به‌شدت سركوب شده بودند. از این رو تأثیر تعیین‌كننده‌ای كه سیاهان بر فرهنگ هنری گذاشته بودند، به نوعی در مقابل قدرت اقتصادی و سیاسی سفیدپوستان، قد برافراشته بود. از همین رو این سؤال به ذهن می‌رسد كه چگونه و چرا امریكاییهای اروپایی‌تبار سفیدپوست به سیاه‌پوستان امریكایی افریقایی‌تبار اجازه می‌دهند به چنین قدرت فرهنگی عظیمی دست پیدا كنند؟ این سؤال درست به اندازه هر سؤالی كه درباره جامعه و فرهنگ امریكا مطرح می‌شود، اهمیت دارد.

برای درك این تحول، ابتدا باید درباره حركت جاری در جهت آموزش فرهنگهای گوناگون كه نخستین هدف آن مبارزه با نژادپرستی از طریق احترام گذاشتن به فرهنگهای مختلف است، به بحث بپردازیم و نكاتی چند را روشن سازیم. البته این هدف‌گیری مبتنی بر قواعد ضعیفی است، زیرا اغلب جنبه‌های نژادپرستی ربط چندانی به موضوعات فرهنگی ندارند. به قول الیزابت یانگ ـ بروئل4 (1996)، نژادپرستی رایج در امریكا، ایدئولوژی خواسته‌ها و آرزوها و نوعی شكل‌گیری روانی اجتماعی فعال است كه از طریق آن سعی می‌كند منازعات روانی اجتماعی درونی خود را با ابراز تنفر از اعضای یك گروه اجتماعی دیگر و تسلط بر آنها، حل كند. این واقعیت كه اعضای گروه منفور، غذاهای متفاوتی می‌خورند، لباسهای متفاوتی می‌پوشند، ترانه‌های متفاوتی می‌خوانند، به شیوه‌های متفاوتی می‌رقصند و خدایان متفاوتی را می‌پرستند، در بهترین شكل خود، جنبه ثانویه تعصبات نژادی است. چنین مسائلی فقط به نژادپرستها این امكان را می‌دهند كه اندیشه‌ها و مقاصد حقیقی خود را پشت آنها پنهان كنند، درحالی‌كه انگیزه‌های حقیقی نژادپرستی، اینها نیستند. ما باید در مورد این موضوع بسیار روشن و شفاف سخن بگوییم، زیرا بنا داریم هم تعامل فرهنگی و هم نژادپرستی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. نكته جالب برای من این است كه نژادپرستی به‌عنوان یك پدیده اجتماعی ـ روانی، چگونه از یك فرآیند مشخص چند فرهنگی ناشی شده است، در حالی‌كه امریكاییهای اروپایی‌تبار پیوسته سعی كرده‌اند مثل سیاه‌پوستهای امریكایی موسیقی بسازند و مثل آنها برقصند!
من همچنین بنا دارم در این سلسله مقاله‌ها، به اهمیت بنیادین ریتم و موسیقی در زندگی بشری اشاره كنم. در تحقیقاتی كه اخیراً توسط دیوید هیز5 (1992) درباره فرهنگ هنری و توسط ویلیام مك نیل6 (1995) درباره رقص و مشق نظام انجام گرفته است، هر دو به این نكته اشاره كرده‌اند كه پیوستگی عضلانی در ایجاد جامعه انسانی، نقش حیاتی دارد. مك نیل با استفاده از این تعبیر عجیب، می‌خواهد این نكته را بیان كند كه فرد، در حركت گروهی افراد است كه معنی پیدا می‌كند و افراد هنگامی كه با هم می‌رقصند و یا مشق نظام می‌كنند، دیگر به‌عنوان یك مجموعه، معنی دارند و تك‌تك افراد در آن جمع، حل می‌شوند. اگر هیز و مك نیل درست فهمیده باشند (كه به نظر من همین‌طور است)، پس موسیقی و رقص در زندگی بشر، موضوعات ثانویه و زیر مجموعه سخن گفتن، نوشتن و محاسبه كردن نیستند، بلكه در سلامت و انسجام فرهنگی یك جامعه، ضرورت اساسی دارند و می‌توانند تغییرات فرهنگی بزرگی را ایجاد كنند. بنابراین نقش عظیم سیاه‌پوستان امریكایی در این زمینه‌ها، درست به اندازه نقش فرهنگی هر گروه در هر جائی ودر هر زمانی، اهمیت دارد. این واقعیت كه بسیاری از امریكاییهای اروپایی‌تبار، موسیقی و رقص سیاه‌پوستان امریكایی افریقایی‌تبار را پذیرفته‌اند، به‌خودی خود یك پدیده فرهنگی و اجتماعی فوق‌‌العاده مهم است.

این پدیده به امریكای شمالی محدود نمی‌شود، بلكه موسیقی سیاه‌پوستان امریكایی افریقایی تبار، بر فرهنگ سراسر دنیا تأثیر گذاشته است. به قول الدریج كلیور8 (1968)، ترانه سول این آیس9، سه دهه است كه فرهنگهای سراسر جهان را تحت سیطره خود درآورده است.
هر چند علوم و تكنولوژی جدید در نیویورك، پاریس، لندن، سن پائولو و تمام نقاط جهان به یكسان مورد استفاده قرار می‌گیرند، اما جاز، تنها ابزار ارتباطی واقعی بین‌المللی است كه می‌تواند به شكل خلاق سخن بگوید و با قدرت تمام، بر روان و روح مردم دورافتاده‌ترین نقاط جهان هم تأثیر بگذارد.
موسیقی راك و سول10 و هیپ هاپ11 هم در سراسر دنیا به گردش پرداخته‌اند. مردم سراسر جهان موسیقی سیاه‌پوستان را پذیرفته و براساس شیوه هنری آنها، نیازهای خود را بیان می‌كنند.

1. William L.Benzon
2. Lemon Jefferson
3. Esay Rider Blues
4. Dizzy Gillespie
5. Elizabeth Yong - Bruehl
6. David Hays
7. William Mc Neil
8. Eldridge Cleaver
9. Soul on Ice
10. Soul
Hip Hop

منبع : سوره مهر