مشاعره الفبایی

[sara]

به نام خاتم کار بال پروانه ها

سلام
توی این تاپیک قراره بر اساس حروف الفبا مشاعره کنیم.نفر اول از الف یه بیت شعر می گه و نفر دوم با ب.و همین جور تا ی ادامه می دیم و باز از اول شروع می کنیم

:ak

[sara]

از همه چیز تورا می شنوم
در همه چیز تورا می بینم

[akanani]

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست

[sara]

پای تا سر همه عصیان و خطا
همه پاداش،خطا می بینم

[homa f]

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس ه قدر همت اوست

[sara]

ثبات عهد می‌خواهم از آن یار پری چهره
كه افشانم همی‌ جان را به پایش ذره تا ذره

[akanani]

جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست

[sara]

چشم من و روی بی نظیری
گوش من و حرف دلپسندی

[akanani]

حافظ ز دیده دانه اشکی همی​فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

[sara]

قراره من و آکانانی فقط این تاپیک و بچرخونیم؟انقدر این کار سخته؟

خلل دارد یقین با هر که جانان را گمان کردم
یقین پیش من است آنرا،که با مردم گمان دارم

[akanani]

دل می​رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[homa f]

ذخیره ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی

[hichnafar]

رسم عاشق کشی وشیوه ی شهرآشوبی *** جامه ای بود که بر قامت اودوخته بود

[akanani]

ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

[homa f]

ساقی چو یار مهرخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ فقیه هم

[akanani]

شراب و عیش نهان چیست کار بی​بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

[sara]

صبا هر گاه وصف آن پری کرد
همه آفااق مهر و مشتری کرد

[akanani]

ظاهرپرست از حال ما آگاه نیستدر
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

[sara]

اشتباه گفتی آکانانی جان باید از "ض" می گفتی.من چیزی به ذهنم نرسید یکی بیاد بگه

[Majed]

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را

[sara]

ماجد جان برادره من حال خوبه؟
من می گم از ض باید بگین حالا از ض هم نبود باید از ط می گفتین بعد به ظ ع برسیم
چی کار می کنید؟

[akanani]

سارا جان با ض چیزی نمی دونم یا نداریم .

من ظ را گفتم اگر اجازه میدی ع را هم می گم

عاشق روی جوانی خوش نوخاسته​ام
و از خدا دولت این غم به دعا خواسته​ام

[homa f]

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش رویست و مشکین سایبان ابرو

[akanani]

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

[homa f]

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

[hichnafar]

کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی *** حق شناسان راچه حال افتادیاران راچه شد

[homa f]

گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی

[sara]

از ل پیدا نکردم از م می گم


ادیت شد... ناظم
,وقتی از ل بلد نیستید صبر کنید یکی میاد میگه..
دلیلی نداره پست بزنید

[akanani]

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

[Majed]

من با تو نگویم که تو پروانه من باش
چون شمع بیا روشنی خانه من باش

[akanani]

نقد صوفی نه همه صافی بی​غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

[homa f]

وانگهم درداد جامی کز فروغش برفلک
زهره دررقص آمدو بربط زنان می گفت نوش

[sara]

هجران اگر نکردی آهنگ زندگانی
بیچاره جان چه کردی با ننگ زندگانی

[akanani]

یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می​کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود

[Majed]

الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

[hichnafar]

بی تو درکلبه ی گدایی خویش *** رنجهایی کشیده ام که مپرس

[homa f]

پیامی آورد از یار و در پیش جامی
بشادی رخ آن یار مهربان گیرد

[hichnafar]

تارفت مراازنظرآن چشم جهان بین *** کس واقف مانیست که ازدیده چهارفت

[akanani]

ثبات عهد می‌خواهم از آن یار پری چهره
كه افشانم همی‌ جان را به پایش ذره تا ذره

[sara]

جان دهند اینجا برای درد دل
سرنهنداینجا برای دردسر

[akanani]

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه​ای جان من خطا این جاست

[sara]

حرفی شنوی اگر توانی
نیکو بشنو که بانگ یاهوست

[akanani]

خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

[Hmd_N]

داده خدا امانتی بر تن من بنام جان

جان به تو داده این تنم، پس به خدا نشد امین

[sara]

گشتم نبود نگرد نیست

روشن شود از تو چشم اعمی
این است اگر صفای اندام

[akanani]

زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست

[sara]

ژغژغ آن زآن تحمل می کنی
تا که خاموشانه بر مغزی زنی

[akanani]

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

[موفقیت online]

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کننده

[akanani]

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را

[موفقیت online]

ضمیر دل نگشایم به کس مرا آن به
که روزگار غیور است و ناگهان گیرد

[sara]

طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو
نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر

[موفقیت online]

ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد

[Hmd_N]

عمر دوری گر که بیش از این شود

جان سپارم از جدا بودن یقین

[موفقیت online]

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

[sara]

کردیم بسی امتحان کسی را
دست و دل و کار و بار ما نیست

[akanani]

گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است

[Hmd_N]

لبی دارد که اسکندر خریدار

نگاهی خفته تر از چشم آهویی

[akanani]

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

[موفقیت online]

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند

[sara]

واجب ثنای حمد تو بر کوچک و بزرگ
لازم ادای شکر تو بر پیرو جوان

[Hmd_N]

هجران تو داغ لاله ها را
بگرفته و بر دلم نهاده

مردم به طریق حق ولی من
بر عشق تو کرده ام اراده

[akanani]

یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

[sara]

ای آنکه زنام خود به تنگ آمده ای
یک گام نرفته سر به سنگ آمده ای

[akanani]

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند

[Hmd_N]

پند ناصح را صد افسوس از عمل خارج شدم

چون که او بر سختی این راه هشیارم نمود

[akanani]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

[موفقیت online]

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد

[kaka]

جانی تو طلب کاریو بوسی تو بدهکار

بستان و بده حرف حسابی دو کلام است

[Hmd_N]

چو یک سوزن نمایاندی نگاهت

رسیدم از تو دریای جنونی

[akanani]

حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی​آید

[sara]

خلل دارد یقین،با هر که جانان را گمان کردم
یقین پیش من است آنرا،که با مردم گمان دارم

[akanani]

دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

[nabegheh95]

ذکرش بخیر ساقی فرخنده فال من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی

[homa f]

روی خوبست و کمال هنرو دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

[Hmd_N]

ز چه آنکه داده ات جمال زیبا

دل مهربان و با وفا نداده ؟

[sara]

سر و سرهنگ و سردار و سپهسالار دین
سامع اسرار سبحان الذی اسری علی است

[موفقیت online]

شوخی مکن که مرغ دل بی قرار من
سودای دام عاشقی از سر به در نکرد

[akanani]

صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مستا

[sara]

طل ممدودخم زلف توام بر سر باد
کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد

[akanani]

ظایر دولت اگر باز گذاری بکنددیده
یار بازآید و با وصل قراری بکندبخورد

[Hmd_N]

عاشقي، خيز و حلقه بر در زن

دست در دامن پيمبر زن

[موفقیت online]

غزل گفتی و در سفتی بیا و خش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

[nabegheh95]

قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب

[akanani]

کن معامله​ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

[sara]

گه جگر بر خوانشان از خون دل
در ربوده همچو گرگ از یکدگر

[hichnafar]

لب لعل تورا حقوق نمک *** هست برجان وسینه های کباب

______________
دوستان محترم لطفا"دقت کنید که حرفی جانمونه به جز حروفی مثل ث که شعرباهاشون به ندرت پیدامی شه .
ممنون.

[sara]

ما جهد بسی به کار بردیم
خود جهد نبرده است در کار

[Majed]

نی نی تو نه مشت روزگاری
ای کوه نیم ز گفته خرسند

[nabegheh95]

و چنان بیتابم، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند

[akanani]

هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می​باش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست

[Majed]

یارا به غریبستان چندین به چه میمانی

باز آی از این غربت... تا چند پریشانی؟

[sara]

ار سوخت زخود بلبل و افروخت ز خود گل
بوی تو مگر باد صبا سوی چمن برد

[homa f]

بکوی عشق منه بی دلیل قدم
که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد

[akanani]

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

[Hmd_N]

تو را عشق نمی آید به مقدار

نمی یابی چنین عشقی به اغیار

[akanani]

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید

[Majed]

چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی

[homa f]

حدیث توبه درین بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر

[akanani]

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

[sara]

در خروشم ز شور چون دریا
نتوان ساختن خموش مرا

[akanani]

رونق عهد شباب است دگر بستان را
می​رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

[Hmd_N]

زندگی را من به مظلومی چه آسان باختم

نیز با ظلمی به من این زندگی را باختی

[akanani]

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

[homa f]

شکر آنرا که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار

[sara]

صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

[akanani]

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

[Hmd_N]

ظلم است،نبود ساقی در مجلس عیش

وز اینرو که دیده ساقی بدون می

[nabegheh95]

عدو چو تیغ کشد، ما سپر بیندازیم
که نیغ ما بجز از ناله یی و آهی نیست

[Hmd_N]

غم تو برای من نمیگذارد

دو نگاه بی نم و دلی شاد

[akanani]

فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

[sara]

قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم

[akanani]

کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود

[Hmd_N]

گر مرگ مرا روزی، از درگه حق خواهی

تا راست شود حرفت، خود در پی آمینم

[akanani]

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

[sara]

ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش

[akanani]

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می​روند آن کار دیگر می​کنند

[sara]

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر

[akanani]

یاد باد آن که به اصلاح شما می​شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود

[sara]

آن چشم جاوانه ی عابد فریب بین
کش کاروان سحر ز دنباله می رود

[akanani]

بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
آیینه سکندر جام می است بنگر

[Hmd_N]

پرورده ی خود را بسپردی به ید مرگ

زیرا که دل عاشق من را تو سرشتی

[nabegheh95]

تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو! این چه نگاه کردن است

[sara]

جهانیان همه گر منع کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید

[homa f]

چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنود

[akanani]

حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است

[homa f]

خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
می سرایم بشب و وقت سحر می مویم

[akanani]

دل می​رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[hichnafar]

رقصیدن برگ وحالت گل *** بی آوازهزارخوش نباشد

[Hmd_N]

ز دردت زندگانی از کفم رفت

به آغوشی کنی درمانم ای کاش

[nabegheh95]

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

[khooro]

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز-----نمیکنی به ترهم نطاق سلسله سست
حافظ

[Hmd_N]

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق

نیست فردا گفتن از شرط طریق

[akanani]

طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند

[sara]

ظلم چبود وضع در ناموضعی
که نباشد جز بلا را منبعی

[akanani]

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

[kaka]

غبار راه طلب کيمياي بهروزيست
غلام دولت آن خاک عنبرين بويم

[akanani]

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

[Hmd_N]

قلب ما را هر چه می خواهی نمایی کن ولی

لااقل مشغول خود در پیش محرابش مکن

[kaka]

کاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
کي روي ره ز که پرسي چه کني چون باشي

[khooro]

گر غالیه خوش بو شد در گیسویه او پیچید-- ---ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست :e

[kaka]

لعلي از کان مروت برنيامد سال‌هاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد

[khooro]

منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است----دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

[homa f]

نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سرو در دیده حیا نیست

[kaka]

و عادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد

به من عادت نکردی طعم حرفم را نمی دانی

[khooro]

هر کجا ان شاخ نرگس بشکفد----گلرخانش دیده نرگسدان کنند

[Hmd_N]

یار اگر باور نمایی در جهان

چون جمالت من ندیدم محشری

[rainbow_girls]

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

[akanani]

به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

[hichnafar]

پیرانه سرم عشق جوانی به سرافتاد ** وان رازکه دردل بنهفتم بدرفتاد

[kaka]

تويي که خوبتري ز آفتاب و شکر خدا
که نيستم ز تو در روي آفتاب خجل

[khooro]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود-----وین راز سر به مهر به عالم سمز شود:h

[kaka]

اقا یا خانمkhooroشما باید ث بدید

[khooro]

اقا یا خانم kaka اگر تایم ارسال پاسخو نگاه کنی می بینی کی زود تر ت رو نوشته:g

[hichnafar]

دوستان دعوانکنید !:D (جذبه !!!)
ازاین به بعد توچنین تاپیک هایی باعرض معذرت پست های اضافی پاک می شوند !
برای حروفی مثل ذ ،ث شعرزیادنیست برای همین اگرردشون کنید ایرادی نداره .
______________________________________
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد*** هرکس که این ندارد حقاکه آن ندارد

[sara]

چون دوست نمی کند ز دشمن فرقم
دشمن که نکرد فرق از دوست مرا

[khooro]

حافظ از پادشاهان پایه به خدمت طلبند-----سعی نابرده چه امید عطا میداری

[Hmd_N]

خوش میشدم این را که ندادم به تبه عمر

یک بار گرم آن زمن آسوده نظر کرد

[kaka]

درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمني برکن که رنج بي‌شمار آرد

[akanani]

رونق عهد شباب است دگر بستان را
می​رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

[kaka]

زلف هندوي تو گفتم که دگر ره نزند
سال‌ها رفت و بدان سيرت و سان است که بود

[akanani]

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

[kaka]

شايد که به آبي فلکت دست نگيرد
گر تشنه لب از چشمه حيوان به درآيي

[fanoos]

صلاح كا كجا و من خراب كجا
ببين تفاوت ره كز كجاست تا به كجا

[akanani]

طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند

[hichnafar]

ظلم آن مه روی هنوزهم درقلب ماست *** این زخم سالهاست که همچنان پای برجاست

[akanani]

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

[sara]

غبارم را توانی داد بر باد
اگر بر دل ز من داری غباری

[kaka]

فکر خود و راي خود در عالم رندي نيست
کفر است در اين مذهب خودبيني و خودرايي

[homa f]

قد تو باشد از جویبار دیده من
بجای سرو جز آب روان نمی بینم

[kaka]

کرشمه‌اي کن و بازار ساحري بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامري بشکن

[fanoos]

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر بر آيد

[kaka]

لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوري دارم بسي يا رب که را داور کنم

[Hmd_N]

من که هم حالا شما را در غلامی حاضرم

پس تو هم این نقد را دریاب و دیگر را مجو

[akanani]

نقد صوفی نه همه صافی بی​غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

[sara]

واقف نه ای از فروغ رویت
کان شعله چه می کند به خاشاک

[akanani]

هان بنوشید دم به دم می ناب
می​وزد از چمن نسیم بهشت

[sara]

یاری که پنهان از جسم و جان است
در دیده ی دل دارد نشیمن

[akanani]

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غم​هایش سپردم نیست آرامم

[sara]

ببین ببین که چسان می برند دل از میان
ببین ببین که چسان می کشند خود بکنار

[akanani]

پای تا سر همه عصیان و خطا
همه پاداش،خطا می بینم

[خان]

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی

[hichnafar]

ثقیل است غم هجرتوبرای من *** یازآی وافکن نگاهی برحال من

[خان]

چرا به یک نی قندش نمی خرد آن کس
که کرد صد شکر افشانی از نی قلمی

[akanani]

حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است

[hichnafar]

خوشادلی که مدام ازپی نظرنرود *** بهردرش که بخوانند بی خبر نرود

[akanani]

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته​ست در عهد ازل تقدیر ما

[kaka]

آقایونو خانومای محترم جیمو از تو انداختید


رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي
که بر من و تو در اختيار نگشادست

[fanoos]

زلفت هزار دل به يکي تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست

[kaka]

سحر به بوي گلستان دمي شدم در باغ
که تا چو بلبل بي‌دل کنم علاج دماغ

[fanoos]

شب قدرست و هشياري گناه است
ز خود بيخود شو و شب ا سحر كن

صفايي ده به اشكي نيمه شب را
چو مرغان تا سحرگه ناله سركن

[akanani]

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است

[sara]

طالب گنجش مبین خود گنج اوست
دوست کی باشد بمعنی غیر دوست

[akanani]

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

[kaka]

فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن

[akanani]

قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب

[homa f]

کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را وجان و دل فدا کردم

[sara]

گفتی که نمانده پای رفتارم
ای مرد چرا به سر نمی ائی

[akanani]

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

[sara]

ما بر در هجر جان دهیم و تو
با ما ز در دگر نمی ائی

[akanani]

ناله​ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

[خان]

(سارای عزیز لطف کن یک مرتبه حروف الفبا رو برامون بنویس یادمون رفته. ):aq


نیش و نوشی بهم انداخت سخنگوی عزیز
تاچشانید غم و لذت گفتار بمن

[sara]

چشم سر فرصت این کار و می کنم ولی شما باز ن دادی این دیگه به حروف الفبا ربط نداره

[sara]

واله گفتار تو پیر و جوان
مست از دیدار تو دیوار و در

[akanani]

هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بی​قرار من باشی

[kaka]

يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان
کاين همه ناز از غلام ترک و استر مي‌کنند

[kaka]

با اجازه ی سارا حروف الفبا رو می نویسم چون رسید به ی گفتم الان وقت مناسبیه که بنویسم

ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

[خان]

ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی

(مرسی کاکا به جا بود)

[kaka]

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

[akanani]

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

[E_h_s_a_n]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

[sara]

جمال محالی که حاشا کنی
ببینی دو چشم و تماشا کنی

[خان]

چه جای وصل و آن شبهای مهتاب
خوشا هجران و آن شبهای تارش

[akanani]

حضور خلوت انس است و دوستان
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

[sara]

خراباتیا،سوی منبر مشو
بهشتی،بدوزخ برابر مشو

[kaka]

2 بار ج و چ رو گفتید دوستان

در مقامات طريقت هر کجا کرديم سير
عافيت را با نظربازي فراق افتاده بود

[akanani]

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

[kaka]

زان جا که رسم و عادت عاشق‌کشي توست
با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن

[akanani]

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

[sara]

شکیبم رفت و دین و دانشم شد
ز دست این دل دیوانه فریاد

[akanani]

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را

[sara]

طالب الدنیا و توفیراتها
طالب العلم و تدبیراتها

[akanani]

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

[sara]

غم چو آیینه است پیش مجتهد
کاندرین ضد می نماید روی ضد

[kaka]

فردا شراب کوثر و حور از براي ماست
و امروز نيز ساقي مه روي و جام مي

[akanani]

قرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

[kaka]

کاغذين جامه به خوناب بشويم که فلک
رهنمونيم به پاي علم داد نکرد

[akanani]

گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند

[sara]

لب او رونق اعجاز بشکست
نگاهش کار سحر سامری کرد

[homa f]

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

[kaka]

نظر پاک تواند رخ جانان ديدن
که در آيينه نظر جز به صفا نتوان کرد

[akanani]

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می​کنند
چون به خلوت می​روند آن کار دیگر می​کنند

[sara]

هشدار که صرصراجل هان
چون باد خزان گرفت مارا

[kaka]

يک دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود

[akanani]

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

[kaka]

بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار
کاخر ملول گردي از دست و لب گزيدن

[Babak_mix]

پير خرابات تو را مي جود
پاي خسته ره جان مي پويد

[kaka]

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
کس واقف ما نيست که از ديده چه‌ها رفت

[sara]

جانش خندان شد از آن روضه ی رجال
از نسیم یوسف و مصر وصال

[akanani]

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه​ای جان من خطا این جاست

[sara]

حضرت عشق است اینجا باش
سرمده،اینجا عنان آهسته تر

[kaka]

خرد که قيد مجانين عشق مي‌فرمود
به بوي سنبل زلف تو گشت ديوانه

[hichnafar]

دردستانی کن ودرمان دهی *** تات رسانند به فرماندهی

[akanani]

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

[sara]

زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می برداز دست بدان سان که مپرس

[kaka]

ساقي بيا که شد قدح لاله پر ز مي
طامات تا به چند و خرافات تا به کي

[akanani]

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

[kaka]

صحن بستان ذوق بخش و صحبت ياران خوش است
وقت گل خوش باد کز وي وقت ميخواران خوش است

[akanani]

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف

[hichnafar]

ظلمت دردمنددلی را مرهمی ساختن
به از آنکه دانه ازبهرفرداکاشتن