PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مي خواهم موسيقي ايراني را نجات دهم



Leon
Friday 23 November 2007, 07:03 PM
نامجو در پلاريس و نيويورک تايمز

مي خواهم موسيقي ايراني را نجات دهم

You can see links before reply

کامران معتمدي

خيلي زود پس از خروج محسن نامجو، ستاره جنجالي موسيقي ايراني، از کشور و در حالي که وي مشغول رتق و فتق کارهاي خود براي اقامت و تحصيل در هلند است، چاپ مقاله يي در خصوص وي در روزنامه نيويورک تايمز به همراه عکسي که نيوشا توکليان از کمپاني پلاريس براي روزنامه گرفته است در روز شنبه اول سپتامبر، باعث شد که اگر تا ديروز فقط در وبلاگ هاي ايراني بود که نامي از محسن نامجو مي ديديم، از امروز نام و آهنگ هاي او را در بسياري از سايت هاي خارجي هم مشاهده کنيم. سايت هايي که غالباً از شنيدن کارهاي وي متحير شده اند هر چند که يک دهم ما ايراني ها نيز قدرت فهم آثار وي را ندارند. چرا که حقيقتاً تشخيص مرجع صداي پردرد او و ترانه هاي اجتماعي اش براي يک غيرايراني اگر غيرممکن نباشد بسيار دشوار است. به هر رو مهم آن است که وي ديگر يک نام داخلي نيست چرا که چاپ يک مطلب در روزنامه يي به تاثيرگذاري و اهميت نيويورک تايمز (هر چند اگر مقاله دقيق نباشد) مي تواند بسياري از موانع جلوي پاي هر کسي را بردارد. و به نظر نگارنده نامجو به حقش رسيده است، انگار که ذکاوت و رندي محسن خان نامجو بالاخره بي نتيجه نماند و کساني در اقصي نقاط جهان بودند تا وي را ببينند و هر چند نه چندان کامل، ولي درکش کنند و فرصت ابراز وجود بيشتري به او بدهند. قطعاً کارهايي را که نامجو از اين به بعد خواهد کرد، بايد با نگاه ديگري بررسي کرد. او از خاستگاه موسيقي زيرزميني اش جدا شده و به جايي رفته است که نه ميدان ونکي دارد و نه سه راه آذري، اما امکان ارائه کارهاي جديد و نوآوري در موسيقي همواره براي او وجود دارد. بايد منتظر ماند و ديد که اين ستاره خلاق و محبوب در ادامه فعاليتش چه خط مشي يي را براي خود انتخاب مي کند. در ادامه نگاهي کوتاه خواهم داشت به مقاله مذکور نوشته «نازيلا فتحي».

او سه تار مي نوازد و استاد شعر و ادبيات کلاسيک ايراني است. محسن نامجو امروزه به عنوان جنجالي ترين چهره موسيقي ايراني شناخته شده است. کسي که صداي ساز و صدايي که با آن آواز مي خواند را ناگهان قطع مي کند و به نوعي با آنها بازي مي کند. تا جايي که بعضي او را يک نابغه ناميده اند و به او لقب باب ديلن ايران را داده اند. درباره او مي گويند که اشعار هزلي وي به بهترين وجه شرايط امروز جوانان ايراني را بازگو مي کند. منتقدان وي مي گويند که او با گرفتن جانمايه موسيقي کلاسيک ايراني و تلفيق با بعضي سبک هاي موسيقي غربي نظير جز، بلوز و راک کار خود را عرضه مي کند.

آقاي نامجو، 31 ساله، خواننده، آهنگساز و موسيقيدان است، هر چند که اغلب هوادارانش معتقدند که او يک مجري (performer) بزرگ است.

«من مي خواهم موسيقي ايراني را نجات دهم.» او در يکي از مصاحبه هايش در يکي از استوديو هاي تهران اينگونه مي گويد و سپس ادامه مي دهد؛ «اين موسيقي متعلق به زمان حال نيست و نمي تواند جوانان را راضي کند. در حقيقت موسيقي ايراني نزديکي هاي زيادي با ديگر سبک ها دارد که با کمي هوشياري مي توان آن را با ديگر سبک ها تلفيق کرد.» تلفيق موسيقي ايراني و غربي که او آن را ايجاد کرده، باعث اعتراض بسياري از سنت گراها شده است، در حالي که اين موسيقي براي بسياري از طرفداران او که غالباً جوانان تحصيلکرده هستند جذاب و هيجان انگيز است. به گفته يکي از طرفداران وي متن ترانه هاي آقاي نامجو جايگاه بسيار مهمي در موسيقي وي دارد. او از شعرهاي شاعران بزرگ کلاسيک ايران در قرون 13 و 14 ميلادي مانند مولوي (البته مطابق معمول در مقاله از کلمه «رومي» استفاده شده است) و حافظ که سرشار از دلالت هاي ضمني در خصوص مفاهيم عاشقانه است استفاده مي کند. وي همچنين با تسلط چشمگيري که بر ادبيات فارسي دارد مي تواند شعرهايي در فرمي قابل قبول و معاني چندلايه براي کارهايش بسرايد.

مهسا وحدت (خواننده 33 ساله) مي گويد؛ «اولين باري که به موسيقي وي گوش کردم، برايم بسيار غيرمترقبه بود، در ابتدا خنده ام گرفت و در انتها گريه. ترانه ها و موسيقي وي بازنمايي شرايطي است که هم نسلان من در آن زيسته اند.»

او در يکي از آهنگ هاي معروفش غآهنگ جبر، همان آهنگي که در تيتراژ پاياني فيلم مستند «تهران انار ندارد» نيز استفاده شده است و يکي از آهنگ هايي است که موجب محبوبيت نامجو شدف مي خواند؛ «يک روز از خواب پا مي شي مي بيني رفتي به باد / هيچ کس دور و ورت نيست، همه را بردي ز ياد / چند تا موي ديگت سفيد شد اي مرد بي اساس / جشن تولد تو باز مجلس عزاست» و پس از نواختن يک ملودي عجيب غربي با صدايي آرام تر مي خواند؛ «اينکه زاده آسيايي و مي گن جبر جغرافيايي / اينکه لنگ در هوايي، صبحونت شده سيگار و چايي.»

اتابک علياسي موسيقيدان و استاد موسيقي دانشکده موسيقي دانشگاه هنر تهران مي گويد که در کارهاي نامجو اعتراض و هجو وجود دارد؛ «ضمن آنکه کارهاي او بسيار ايراني است؛ چرا که پيوسته به چيزهايي اشاره مي کند که مختص زندگي در ايران است.»

آقاي نامجو در شهر کوچکي حوالي مشهد به دنيا آمده و از زماني که 12 سال داشت شروع به آموختن موسيقي کلاسيک ايراني کرد.

به گفته خودش وقتي که بزرگتر شد به موسيقي غربي نيز علاقه مند شد و کارهاي اريک کلپتن، جيم موريسون و خواننده پاپ ايرلندي، کريس د برگ، براي او بسيار جذاب بود. او فلسفه و ادبيات فارسي مي خواند و کم کم شوخي و بعضاً هجو بسياري از شعرهاي مدرن ايراني را ادامه داد، به طوري که وي غالباً بر روي آواشناسي اشعار کار مي کرد و مثلاً تاکيد را از آواهاي مختلف جا به جا مي کرد. اما آن چيزي که بيش از همه نگاه وي را تغيير داد، به گفته خودش تجربه تئاتر بود. زماني که وي در سال 1994 در دانشگاه هنر پذيرفته شد، بايد تا يک سال براي شروع کلاس ها منتظر مي ماند. لذا تصميم مي گيرد که زمان خود را با مطالعه در تئاتر سپري کند. نامجو مي گويد؛ «سازهاي موسيقي يک مديوم براي نواختن موسيقي توسط يک موسيقيدان است. بنابراين صداي يک خواننده هم شبيه يک مديوم براي خواندن است اما هنگامي که من تئاتر خواندم، فرصتي يافتم تا با مخاطب ارتباط برقرار کنم، و اين زماني بود که شعرهاي من تغيير کردند.» به گفته مدير برنامه هاي محسن نامجو 6/1 ميليون نفر تا به حال از طريق سايت يوتيوب به موسيقي نامجو گوش کرده اند. اگر مي خواهيد در يک طرف موسيقي ايراني داشته باشيد و در طرف ديگر موسيقي غربي به کارهاي نامجو گوش دهيد. هر چند که به گفته رضا اسماعيلي نيا مدير يک گالري هنري در تهران «موسيقي نامجو شبيه نوعي کاريکاتور و فانتزي بين اين دو است» اما بسياري نيز با نظر اسماعيلي نيا مخالفند. عليرضا سميع آذر مدير اسبق موزه هنرهاي معاصر تهران مي گويد؛ «فکر مي کنم که او براي من نماد يک هنرمند شجاع است که پنجره يي را به سوي ساخت خلاقانه آثار جديد گشوده است و به خوبي توانسته از محدوديت هاي آنچه در گذشته بوده، رهايي يابد... سهم او در موسيقي ما بسيار قابل توجه است.» اما نامجو در خصوص آينده خود نظرات ديگري دارد. او هدف خود را تحصيل موسيقي در خارج از کشور بيان کرده است و مي گويد؛ «مي خواهم با موسيقي غربي بيشتر آشنا شده و آن را به چالش بکشم... من در اينجا بسيار ساده پذيرفته شدم.»

هر چند چاپ شدن چنين مقالاتي در نشريات معتبر غربي همواره چه براي خود هنرمند و چه براي مخاطبانشان بسيار حائز اهميت است، اما از يک نکته نيز نبايد غافل شد و آنکه غالباً موارد بسيار غيردقيق هم در اين مقالات ذکر مي شود، حال آنکه نگارنده اين مقاله ايراني است و امکان مصاحبه و جمع آوري اطلاعات را به خوبي داشته و مي توانسته با معاني آهنگ ها ارتباط برقرار کند. به عنوان مثال در اين مقاله خانم فتحي از تيتر بسيار مهمي استفاده کرده اند که قطعاً بسياري از خوانندگان غربي را که حتي چندان آشنايي با کشور ايران ندارند جذب خواهد کرد، چرا که باب ديلن يک اسطوره و ستاره طراز اول موسيقي در تمام دنيا است. اما خانم فتحي صرفاً به ذکر اين نکته که بعضي از هواداران به او لقب باب ديلن ايران را داده اند اکتفا کرده و از هر گونه جست وجوي شباهت ها (در صورت صرف وقت مي توان مواردي هم پيدا کرد، هر چند که کار نامجو چندان احتياجي به اين معرفي ها ندارد و به اندازه کافي هويت مستقل دارد) بين اين دو خودداري کرده است. جالب آنجاست که تا به حال اينگونه مقالات باعث مجادلات زيادي در ايران نيز شده است. مثلاً همين چند وقت پيش خبرگزاري فارس به نقل از هفته نامه لس آنجلس ويکلي در خصوص کنسرت هاي اخير شهرام ناظري در امريکا نوشت؛ «شهرام ناظري با اندکي مبالغه در ايران به عنوان بلبل فارسي و پاواروتي ايران معروف است. اما اجرايي که هفته قبل در سالن ديزني برگزار شد، نشان داد که اين القاب نمي تواند قدرت و قوتي را که در صداي اوست به خوبي وصف کند.» در همين راستا «حافظ ناظري» در گفت وگو با فارس در خصوص اين گزارش گفت که «بازتاب هاي اين گزارش در اينجا بسيار زياد بوده است چون هيچ کس باور نمي کند که نشريه معتبري چون لس آنجلس ويکلي «شهرام ناظري» را بالاتر از پاواروتي بداند.» آنچه پيداست تنها يک مقايسه کاملاً غيردقيق و نپخته است و بس که بحث بر سر محک آن از حوصله اين مقاله خارج است. حال آنکه از وراي همه اين نقدها است که نياز گفت وگو و نقد صحيح و علمي توسط متخصصان داخلي و آشنايان به فرهنگ ملي و تاريخي بيش از هر چيز احساس مي شود. نقد محسن نامجو تا زماني که در ايران بود از يک طرف همراه با يک سري هيجانات زودگذر بود و از طرف ديگر همراه با محدوديت ها. اميد است تا با گذر زمان فرصت نقد هاي بهتري از کارهاي او فراهم شود.


+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_+_ +
نگاه

به چالش کشيدن موسيقي غربي
You can see links before reply

عليرضا سميع آذر مدير اسبق موزه هنرهاي معاصر تهران مي گويد؛ «فکر مي کنم که او براي من نماد يک هنرمند شجاع است که پنجره يي را به سوي ساخت خلاقانه آثار جديد گشوده است و به خوبي توانسته از محدوديت هاي آنچه در گذشته بوده، رهايي يابد... سهم او در موسيقي ما بسيار قابل توجه است.» اما نامجو در خصوص آينده خود نظرات ديگري دارد. او هدف خود را تحصيل موسيقي در خارج از کشور بيان کرده است و مي گويد؛ «مي خواهم با موسيقي غربي بيشتر آشنا شده و آن را به چالش بکشم... من در اينجا بسيار ساده پذيرفته شدم.»