akanani
Monday 26 November 2007, 11:17 AM
نزدیک به یک دهه از زمانی گذشته است که در تلویزیون و روی تصاویری از طبیعت، خوانندهای این شعر را میخواند؛ «من بهارم تو زمین، من زمینم تو درخت...».
جنس صدای خواننده و شعری که انتخاب شده بود، بهشدت مخاطب را جلب کرد و خبر از اتفاق تازهای در موسیقی پاپ ایرانی میداد.
خواننده آن ترانه، خشایار اعتمادی بود؛ یکی از کسانی که میتوان آنها را جزو نسل اول خوانندگان پاپ بعد از انقلاب به حساب آورد. اولین آلبوم مستقل اعتمادی «دلشوره» بود که در سال 77 منتشر شد. او از آن زمان تا به حال، 8 آلبوم به بازار موسیقی عرضه کرده است. به بهانه آخرين آلبوم خشاياراعتمادي با او گپ زديم.
معمولا در ايران منتقدان، موسيقي سنتي را جدي و موسيقي پاپ را كمارزش ميدانند.اصلا با اين حرف موافق نيستم. همانطور كه در موسيقي سنتي كارهاي كمارزش داريم، موسيقي پاپ يا امروزي، كمارزش هم داريم و البته در هر دو دسته، كارهاي فاخر و قابل استناد هم وجود دارد. ميتوانم كارهايي را مثال بزنم كه همان منتقد، آنها را استثنا بداند و بعد ميبينيم كه تعداد استثناها بسيار زياد شده است.
اصولا در هنر، وجود آثار ضعيف و قوي بسيار طبيعي است ولي زماني يك جريان مثلا ميخواهد اين فكر را القا كند كه موسيقي پاپ اساسا فاقد فكر است. 7 سال پيش، عزيزي كه آن زمان رئيس وقت خانه موسيقي بودند، چنين جملهاي را گفتند.
من در آن مقطع جوابيهاي را در بعضي خبرگزاريها منتشر كردم و بعد از آن هم، آن عزيز، از خانه موسيقي استعفا كردند. من نوشته بودم كه موسيقي پاپ بنا بر اقتضاي نياز جامعه پا به عرصه گذاشت و هيچ تعارضي با موسيقي سنتي ندارد و با تضعيف موسيقي پــاپ و بــا اين جملات نميتوانيد عرصهاي را بـراي موسيقي سنتي باز كنيد چون موسيقي سنتي جايگاه و احترام خود را دارد. اين نوع طرز تفكر، كارشكني در كار هنر است.
البته خيليها هم هستند كه موسيقي سنتي را حوصلهسربر و غيره ميدانند كه من با آنها هم مخالفت ميكنم.بههرحال موسيقي سنتي براي ما ايرانيهاست و بايد از آن دفاع كرد. ما شاخصهاي مهمي در عرصه موسيقي سنتي داريم و نبايد به خاطر كارهاي ضعيف، كل اين نوع موسيقي را زيرسؤال برد. البته چهرههاي شاخص ما در موسيقي سنتي بسيار كم هستند. مدتهاست كه فقط اسم آقاي شجريان و آقاي ناظري و آقاي سراج و يكي دو نفر ديگر را ميشنويم يا در آهنگسازي فقط اسم عليزاده را ميشنويم و 4-3 نفر ديگر را، چرا؟
چرا پاپ را جدي نميگيرند؟علتهاي زيادي دارد؛ موسيقي پاپ در ايران پس از 15سال وقفه كار خودش را شروع كرد. علتش هم سوءتعبيرهايي بود كه درباره موسيقي پاپ و شايد آدمهايي كه به اين موسيقي ميپرداختند وجود داشت. آنها – چون كساني كه به اين موسيقي ميپرداختند وجهه خوبي نداشتند – اصل اين موسيقي را هم بد ميدانستند.
هنوز هم پس از يك دهه فعاليت، اين سوءتعبيرها وجود دارد و پاك نشده است. متاسفانه بعضي آماتورها بنا به اقتضاي جو و جبر وارد اين كار شدهاند و اين سوءتعبيرها را بيشتر كردهاند. به اين دليل از كلمه جبر استفاده ميكنم كه وقتي در يك چيزي را يكدفعه باز كنيد، كنترلكردن آن مشكل ميشود. جوانترها هم به دنبال شهرت هستند و حق هم دارند.
كارشناسان و مديران هم نتوانستند اين مسير را درست هدايت كنند. من حرف شما كه از جدينگرفتن پاپ ميگوييد را قبول دارم چون كه در بيشتر طنزهاي تلويزيون به فكاهيكردن يكي از خوانندههاي اين عرصه ميپردازند.
آن كسي كه اين كار را ميكند بايد بداند كه اينجا هنرمند نيست كه به شوخي گرفته ميشود بلكه مخاطب او را جدي نميگيرند. مديران و كارشناسان هم به جاي مميزي و قلع و قمع، بايد راه هدايت موسيقي را درپيش بگيرند؛ مثلا درمورد موسيقي رپ كه آن را بد ميدانند.
نفس و اساس موسيقي رپ كه بد نبود. وقتي مجوز به كارها داده نميشود، اين موسيقيها زيرزميني ميشوند و در آنها الفاظ زشت و ركيك جاري ميشوند. كسي كه موسيقي خود را به وزارت ارشاد بياورد، مجبور به اصلاح كار خود ميشود. كارشناس موسيقي او را راهنمايي ميكند تا مثلا به جاي كلمه «گمشو»، از كلمه «دورشو» استفاده كند.
گفتيد كه نياز جامعه باعث بهوجودآمدن موسيقي پاپ شد. ممكن است يك نفر بگويد اقتضاي زمانه يا دستگاه موسيقي و شعر، گاهي ميطلبد كه فحش در آن به كار برود.اين معنياش آن است كه بايد به او و كارش حق داد؟اصلا اعتقادي به اين حرف ندارم. نوع برخورد و اعتراض يك آدم فرهنگي بايد با آدمي كه در جو بدي بزرگ شده فرق داشته باشد. مگر نميشود اعتراض را با ادب گفت؟ بعد هم اينكه اگر در موسيقي رپ آمريكايي از اين الفاظ به كار ميرود، ربطي به ما ندارد. فرهنگ ما با يكديگر فرق ميكند.
آمريكا 400-300 سال قدمت دارد ولي ما 700سال پيش حافظ داشتيم و هزار سال پيش فردوسي. در همين دوره معاصر هم از فريدون توللي و نيما و سهراب بگير تا همين ترانهسراهاي امروز كارهاي فوقالعادهاي انجام ميدهند. علت به كاررفتن اين الفاظ ركيك در ترانههاي ما، خوراكهاي ماهوارهاي است. وقتي رسانههاي ما خوراك در اختيار جوانان نگذارند، آنها هم اين خوراك را از جاي ديگر ميگيرند و فرهنگ خودشان را گم ميكنند.
من اين را قبول ندارم كه فطرت يك سبك از موسيقي اينگونه كلمات را بطلبد. بهتر است اينگونه بگويم كه بهتر است جدا از آثار يك هنرمند، شخصيت او را نيز مميزي و هدايت كنيم. كارشناسان به كسي كه كار موسيقي رپ ميكند، ياد بدهند كه الزامي به فحشدادن ندارد.
گفتيد كه صداوسيما از موسيقي پاپ حمايت نميكند ولي در سالهاي 76 و 77، يكي از حمايتگران اصلي اين موسيقي صداوسيما بود.
بله اين كاملا درست است. وقتي كه هنوز آلبوم اول من منتظر مجوز از ارشاد بود، صداوسيما يكي دو آهنگ من را پخش كرد. اما حرف من اين است كه چرا هنرپيشهاي كه خودش به دنبال جذب مخاطب است، هنرمند ديگري را به همراه مخاطبان او به مسخره ميگيرد؟ يا مثلا وقتي نمايش ساز در تلويزيون ممنوع است، چرا بايد يك چوب را داخل حلب كرد و آن را به جاي ساز نشان داد؟!
يك عده با ساز خودشان زندگي ميكنند و براي آن احترام زيادي قائل هستند. بعضي نوازندهها بعداز نماز، سر سجاده سازميزنند. چرا بايد اينها را به مسخره گرفت؟ اگر من جاي بعضي از آن هنرپيشهها مثل دوستان خوبم رضويان يا شفيعي جم بودم، هرگز حاضر نميشدم كار هنرمندي را به شوخي بگيرم.
يك زمان از اشعار حافظ يا ديگر بزرگان شعر كلاسيك در موسيقي پاپ استفاده ميشد كه واكنشهايي هم داشت. عدهاي ميگفتند كه اشعار حافظ نبايد در موسيقي پاپ به كار برود ولي خوانندههاي پاپ همچنان به اين كار ادامه ميدادند. مدتهاست كه ديگر اثري از اشعار كلاسيك فارسي در آلبومهاي پاپ نميبينيم. حتي در آلبومهاي آخر شما هم از ترانههاي روز استفاده شده است. گفته ميشود كه اگر آن زمان حافظ خوانده ميشد، به دليل مجوز نگرفتن ترانهها بود.اين حرف كاملا غيرقابل انكار است. نه اينكه حتما به خاطر عدم مجوز باشد؛ اصلا آن موقع ترانه باب نبود و ترانهسرايي در قحطي به سر ميبرد. باز هم آفرين به هوش و شعور جمع پاپ كه اگر ميخواستند غزلي را انتخاب كنند، از غايت آن يعني حضرت حافظ انتخاب ميكردند. بعدها كه فضا براي گويش و بيان و سرايش ترانه كمي بازتر شد، همه به سمت ترانهها رفتند. نكته ديگر هم اينكه بيان موسيقي پاپ، سادهگويي است. البته سادهگويي را با سادهانديشي نبايد اشتباه گرفت. سادهگويي كار بسيار سختي است.
بايد محتواي بسيار ثقيلي را با بيان ساده و محاورهاي به مخاطب منتقل كرد. نسل به نسل طرز فكرها و گويشها هم تغيير ميكند. خود من بعضي وقتها كلمههايي را از جوانترها ميشنوم كه معني آنها را نميفهمم. اين است كه ما هم بايد خود را با ترانههاي جديد به روز كنيم.
نكتهاي را هم بايد اضافه كنم؛ قبل از مصاحبه صحبتي داشتيد درباره اينكه نفرين به معشوق در ترانههاي امروز بسيار زياد شده است. اين اتفاق به اين دليل پيش آمده كه جوانان توانمند اين عرصه هدايت نشدهاند.ولي من معتقدم بايد فرهنگ گذشت را ترويج كرد، يعني محبت به جاي نفرين.
محبتي كردهايد و انتظار بيچون و چراي محبت داشتهايد؟بله، جز اين نيست.ما پيامبر نيستيم؛ انسان هستيم و به هر حال نقصانها و حساسيتهايي داريم. پس قشنگترين شكل انسانياش آن است كه اگر ما محبتي ميكنيم و ناسپاسي ميبينيم، بگوييم كه خدا تو را ببخشد و به فكر تهمتورزي و كينهورزي نباشيم. من سعي ميكنم به كساني كه اين گونه مورد بيمهري قرار ميگيرند، پيشنهاد بدهم تا براي كسي كه به او محبت كردهاند و از او ناسپاسي ديدهاند، طلب مغفرت كنند.
سالهاي 76 و 77، موسيقي پاپ دوره طلايياي داشت و خيلي از خوانندگان پاپ توانستند مخاطبان بسياري را جذب كنند اما ديگر از آن دوره طلايي خبري نيست.در آن مقطع، همه با هم دوست بوديم و در عين حال موسيقي و كلام آن را ميشناختيم. نوع نگرش علي معلم دامغاني و فريدون شهبازيان و برخي مسئولان دلسوز، باعث شد تا موسيقي پــاپ درخشـش خوبـي داشته باشد.
خوانندگان آن دوره موسيقي را خوب ميشناختند؛ عليرضا عصار جزو شاگردان نخبه جواد معروفي بود. من از 12 سالگي پيانو را پيش بهرام دهقانيار، اردشير روحاني و بعضي ديگر ياد گرفتم. اما ذره ذره جريان هجوم ماهواره و اينترنت شروع شد. آن زمان به جاي اينكه پيچ ما را بلندتر كنند، پيچ ما را بستند. رسانه به روي ما بسته شد و ماهوارهها در خانه مردم روشن شدند.
جرياني كه بعد از ما وارد عرصه شد، وادار شد تا از آن طرف سرمشق بگيرد. جالب اينجاست كه همچنان ما هستيم كه از مجراي قانون براي كارهايمان استفاده ميكنيم. از سالهاي 77-76 تا به حال، خيلي اتفاقها افتاده است؛ بحث ورود ماهواره و اينترنت، نبود رسانه براي ترويج موسيقي پاپ داخلي و تغيير نسل، از جمله اين اتفاقهاست. ما نتوانستيم نسل قبلي را به نسل امروز پيوند بزنيم.
البته كار خوب، راه خودش را باز ميكند و هيچ چيز نميتواند جلوي آن را بگيرد. مثالي ميزنم؛ كارهاي يكي از خوانندهها در اينترنت پخش شد و چنان محبوبيتي پيدا كرد كه خيلي از طرفداران موسيقي پاپ و سنتي، جذب كارهاي او شدند. او نه از ماهواره خوراكي گرفت و نه از موسيقي رايج در ايران ولي در كار خود موفق شد. آلبوم او هم كه سرانجاممجوز گرفت.اصولا تبليغات، شيوهها و شگردهاي مختلفي دارد. به طور مثال، يك زماني باب شده بود كه بگويند به آلبوم ما مجوز نميدهند. همين كار باعث ميشد تا به محض انتشار آلبوم همه به سمت آن بروند. اين كار دورهاش تمام شد و عدهاي هم از آن سود بردند. بعضي وقتها دلم به حال مسئولان ميسوزد.
آمدند اين روش تبليغ را از بين ببرند ولي با جريان وحشتناك ديگري روبهرو شدند؛ خوانندهها به صورت غيرمجاز يك كار خود را در اينترنت هيت ميكردند و بعد مراحل قانوني را طي ميكردند. خيلي از خوانندههاي ما از اين راه تبليغ كردند. در رابطه با آلبومي كه شما به آن اشاره كرديد هم بايد بگويم كه ايشان هم از همين طريق بهره برد؛ اول به صورت غيرمجاز خودش را هيت كرد و بعد مجوز كارش را گرفت.
البته ايشان موزيسين بسيار خوبي است و آلبومش هم آلبوم خوبي است ولي اثرهاي بسيار خوبي هم وجود دارد كه در اين جايگاه و اندازه قرار نميگيرند؛ چون در اين شرايط، تبليغاتي در حاشيه آنها اتفاق نميافتد. بايد شگردهاي تبليغاتي سالمي مهيا كرد تا اين اتفاق براي موزيسينها و خوانندههاي ما نيفتد كه از راههاي ديگري تبليغ كنند.
يك سؤال تكراري؛ صداي شما در سالهاي اول كارتان به صداي يكي از خوانندههاي پاپ ايراني بسيار شبيه بود. وجود آهنگسازي مثل مرحوم بابك بيات كه براي هر دوي شما آهنگسازي كرده، اين شباهت را شديدتر ميكرد. نظر خودتان چيست؟اصلا شباهت صدايم را انكار نميكنم.
عمدي در كار بوده؟اگر بگويم نه، خيلي تكراري است. بحثي مثل تقليد را در هنر نميشود رد كرد. فلسفه تقليد در همه هنرها وجود دارد و نميشود آن را به كل رد كرد. در مورد تشابه صدايي من بايد بگويم كه اين اتفاق كاملا طبيعي است.
گاهي 2 چهره يا حتي حالت نگاه كردن 2 نفر شبيه هم است. اينجا بايد نكتهاي را بگويم؛ سبك مربوط به آهنگساز است نه خواننده. آهنگسازي 30 سال پيش براي صداي گرفتهاي اين سبك آهنگ را ساخته، 20سال بعد دوباره به خوانندهاي با صداي گرفته برخورد ميكند و براي او هم به همان سبك آهنگ را ميسازد؛ پس وقتي مرحوم بابك بيات براي هردوي ما آهنگ ساخته و محتواي اشعار ما هم نزديك به هم باشد، اين تشابه به وجود ميآيد.
چه بسا كه از سال 78 و با آلبوم سوم يعني «خاتون» كه آهنگساز من عوض شد، شما با سبك ديگري روبهرو شديد. البته در همين آلبوم «خدا تو رو ببخشه» هم قطعه اول با قطعه ششم متفاوت است. قطعه ششم همچنان كمي نزديكبه آهنگهاي اوليه من است.
جنس صدای خواننده و شعری که انتخاب شده بود، بهشدت مخاطب را جلب کرد و خبر از اتفاق تازهای در موسیقی پاپ ایرانی میداد.
خواننده آن ترانه، خشایار اعتمادی بود؛ یکی از کسانی که میتوان آنها را جزو نسل اول خوانندگان پاپ بعد از انقلاب به حساب آورد. اولین آلبوم مستقل اعتمادی «دلشوره» بود که در سال 77 منتشر شد. او از آن زمان تا به حال، 8 آلبوم به بازار موسیقی عرضه کرده است. به بهانه آخرين آلبوم خشاياراعتمادي با او گپ زديم.
معمولا در ايران منتقدان، موسيقي سنتي را جدي و موسيقي پاپ را كمارزش ميدانند.اصلا با اين حرف موافق نيستم. همانطور كه در موسيقي سنتي كارهاي كمارزش داريم، موسيقي پاپ يا امروزي، كمارزش هم داريم و البته در هر دو دسته، كارهاي فاخر و قابل استناد هم وجود دارد. ميتوانم كارهايي را مثال بزنم كه همان منتقد، آنها را استثنا بداند و بعد ميبينيم كه تعداد استثناها بسيار زياد شده است.
اصولا در هنر، وجود آثار ضعيف و قوي بسيار طبيعي است ولي زماني يك جريان مثلا ميخواهد اين فكر را القا كند كه موسيقي پاپ اساسا فاقد فكر است. 7 سال پيش، عزيزي كه آن زمان رئيس وقت خانه موسيقي بودند، چنين جملهاي را گفتند.
من در آن مقطع جوابيهاي را در بعضي خبرگزاريها منتشر كردم و بعد از آن هم، آن عزيز، از خانه موسيقي استعفا كردند. من نوشته بودم كه موسيقي پاپ بنا بر اقتضاي نياز جامعه پا به عرصه گذاشت و هيچ تعارضي با موسيقي سنتي ندارد و با تضعيف موسيقي پــاپ و بــا اين جملات نميتوانيد عرصهاي را بـراي موسيقي سنتي باز كنيد چون موسيقي سنتي جايگاه و احترام خود را دارد. اين نوع طرز تفكر، كارشكني در كار هنر است.
البته خيليها هم هستند كه موسيقي سنتي را حوصلهسربر و غيره ميدانند كه من با آنها هم مخالفت ميكنم.بههرحال موسيقي سنتي براي ما ايرانيهاست و بايد از آن دفاع كرد. ما شاخصهاي مهمي در عرصه موسيقي سنتي داريم و نبايد به خاطر كارهاي ضعيف، كل اين نوع موسيقي را زيرسؤال برد. البته چهرههاي شاخص ما در موسيقي سنتي بسيار كم هستند. مدتهاست كه فقط اسم آقاي شجريان و آقاي ناظري و آقاي سراج و يكي دو نفر ديگر را ميشنويم يا در آهنگسازي فقط اسم عليزاده را ميشنويم و 4-3 نفر ديگر را، چرا؟
چرا پاپ را جدي نميگيرند؟علتهاي زيادي دارد؛ موسيقي پاپ در ايران پس از 15سال وقفه كار خودش را شروع كرد. علتش هم سوءتعبيرهايي بود كه درباره موسيقي پاپ و شايد آدمهايي كه به اين موسيقي ميپرداختند وجود داشت. آنها – چون كساني كه به اين موسيقي ميپرداختند وجهه خوبي نداشتند – اصل اين موسيقي را هم بد ميدانستند.
هنوز هم پس از يك دهه فعاليت، اين سوءتعبيرها وجود دارد و پاك نشده است. متاسفانه بعضي آماتورها بنا به اقتضاي جو و جبر وارد اين كار شدهاند و اين سوءتعبيرها را بيشتر كردهاند. به اين دليل از كلمه جبر استفاده ميكنم كه وقتي در يك چيزي را يكدفعه باز كنيد، كنترلكردن آن مشكل ميشود. جوانترها هم به دنبال شهرت هستند و حق هم دارند.
كارشناسان و مديران هم نتوانستند اين مسير را درست هدايت كنند. من حرف شما كه از جدينگرفتن پاپ ميگوييد را قبول دارم چون كه در بيشتر طنزهاي تلويزيون به فكاهيكردن يكي از خوانندههاي اين عرصه ميپردازند.
آن كسي كه اين كار را ميكند بايد بداند كه اينجا هنرمند نيست كه به شوخي گرفته ميشود بلكه مخاطب او را جدي نميگيرند. مديران و كارشناسان هم به جاي مميزي و قلع و قمع، بايد راه هدايت موسيقي را درپيش بگيرند؛ مثلا درمورد موسيقي رپ كه آن را بد ميدانند.
نفس و اساس موسيقي رپ كه بد نبود. وقتي مجوز به كارها داده نميشود، اين موسيقيها زيرزميني ميشوند و در آنها الفاظ زشت و ركيك جاري ميشوند. كسي كه موسيقي خود را به وزارت ارشاد بياورد، مجبور به اصلاح كار خود ميشود. كارشناس موسيقي او را راهنمايي ميكند تا مثلا به جاي كلمه «گمشو»، از كلمه «دورشو» استفاده كند.
گفتيد كه نياز جامعه باعث بهوجودآمدن موسيقي پاپ شد. ممكن است يك نفر بگويد اقتضاي زمانه يا دستگاه موسيقي و شعر، گاهي ميطلبد كه فحش در آن به كار برود.اين معنياش آن است كه بايد به او و كارش حق داد؟اصلا اعتقادي به اين حرف ندارم. نوع برخورد و اعتراض يك آدم فرهنگي بايد با آدمي كه در جو بدي بزرگ شده فرق داشته باشد. مگر نميشود اعتراض را با ادب گفت؟ بعد هم اينكه اگر در موسيقي رپ آمريكايي از اين الفاظ به كار ميرود، ربطي به ما ندارد. فرهنگ ما با يكديگر فرق ميكند.
آمريكا 400-300 سال قدمت دارد ولي ما 700سال پيش حافظ داشتيم و هزار سال پيش فردوسي. در همين دوره معاصر هم از فريدون توللي و نيما و سهراب بگير تا همين ترانهسراهاي امروز كارهاي فوقالعادهاي انجام ميدهند. علت به كاررفتن اين الفاظ ركيك در ترانههاي ما، خوراكهاي ماهوارهاي است. وقتي رسانههاي ما خوراك در اختيار جوانان نگذارند، آنها هم اين خوراك را از جاي ديگر ميگيرند و فرهنگ خودشان را گم ميكنند.
من اين را قبول ندارم كه فطرت يك سبك از موسيقي اينگونه كلمات را بطلبد. بهتر است اينگونه بگويم كه بهتر است جدا از آثار يك هنرمند، شخصيت او را نيز مميزي و هدايت كنيم. كارشناسان به كسي كه كار موسيقي رپ ميكند، ياد بدهند كه الزامي به فحشدادن ندارد.
گفتيد كه صداوسيما از موسيقي پاپ حمايت نميكند ولي در سالهاي 76 و 77، يكي از حمايتگران اصلي اين موسيقي صداوسيما بود.
بله اين كاملا درست است. وقتي كه هنوز آلبوم اول من منتظر مجوز از ارشاد بود، صداوسيما يكي دو آهنگ من را پخش كرد. اما حرف من اين است كه چرا هنرپيشهاي كه خودش به دنبال جذب مخاطب است، هنرمند ديگري را به همراه مخاطبان او به مسخره ميگيرد؟ يا مثلا وقتي نمايش ساز در تلويزيون ممنوع است، چرا بايد يك چوب را داخل حلب كرد و آن را به جاي ساز نشان داد؟!
يك عده با ساز خودشان زندگي ميكنند و براي آن احترام زيادي قائل هستند. بعضي نوازندهها بعداز نماز، سر سجاده سازميزنند. چرا بايد اينها را به مسخره گرفت؟ اگر من جاي بعضي از آن هنرپيشهها مثل دوستان خوبم رضويان يا شفيعي جم بودم، هرگز حاضر نميشدم كار هنرمندي را به شوخي بگيرم.
يك زمان از اشعار حافظ يا ديگر بزرگان شعر كلاسيك در موسيقي پاپ استفاده ميشد كه واكنشهايي هم داشت. عدهاي ميگفتند كه اشعار حافظ نبايد در موسيقي پاپ به كار برود ولي خوانندههاي پاپ همچنان به اين كار ادامه ميدادند. مدتهاست كه ديگر اثري از اشعار كلاسيك فارسي در آلبومهاي پاپ نميبينيم. حتي در آلبومهاي آخر شما هم از ترانههاي روز استفاده شده است. گفته ميشود كه اگر آن زمان حافظ خوانده ميشد، به دليل مجوز نگرفتن ترانهها بود.اين حرف كاملا غيرقابل انكار است. نه اينكه حتما به خاطر عدم مجوز باشد؛ اصلا آن موقع ترانه باب نبود و ترانهسرايي در قحطي به سر ميبرد. باز هم آفرين به هوش و شعور جمع پاپ كه اگر ميخواستند غزلي را انتخاب كنند، از غايت آن يعني حضرت حافظ انتخاب ميكردند. بعدها كه فضا براي گويش و بيان و سرايش ترانه كمي بازتر شد، همه به سمت ترانهها رفتند. نكته ديگر هم اينكه بيان موسيقي پاپ، سادهگويي است. البته سادهگويي را با سادهانديشي نبايد اشتباه گرفت. سادهگويي كار بسيار سختي است.
بايد محتواي بسيار ثقيلي را با بيان ساده و محاورهاي به مخاطب منتقل كرد. نسل به نسل طرز فكرها و گويشها هم تغيير ميكند. خود من بعضي وقتها كلمههايي را از جوانترها ميشنوم كه معني آنها را نميفهمم. اين است كه ما هم بايد خود را با ترانههاي جديد به روز كنيم.
نكتهاي را هم بايد اضافه كنم؛ قبل از مصاحبه صحبتي داشتيد درباره اينكه نفرين به معشوق در ترانههاي امروز بسيار زياد شده است. اين اتفاق به اين دليل پيش آمده كه جوانان توانمند اين عرصه هدايت نشدهاند.ولي من معتقدم بايد فرهنگ گذشت را ترويج كرد، يعني محبت به جاي نفرين.
محبتي كردهايد و انتظار بيچون و چراي محبت داشتهايد؟بله، جز اين نيست.ما پيامبر نيستيم؛ انسان هستيم و به هر حال نقصانها و حساسيتهايي داريم. پس قشنگترين شكل انسانياش آن است كه اگر ما محبتي ميكنيم و ناسپاسي ميبينيم، بگوييم كه خدا تو را ببخشد و به فكر تهمتورزي و كينهورزي نباشيم. من سعي ميكنم به كساني كه اين گونه مورد بيمهري قرار ميگيرند، پيشنهاد بدهم تا براي كسي كه به او محبت كردهاند و از او ناسپاسي ديدهاند، طلب مغفرت كنند.
سالهاي 76 و 77، موسيقي پاپ دوره طلايياي داشت و خيلي از خوانندگان پاپ توانستند مخاطبان بسياري را جذب كنند اما ديگر از آن دوره طلايي خبري نيست.در آن مقطع، همه با هم دوست بوديم و در عين حال موسيقي و كلام آن را ميشناختيم. نوع نگرش علي معلم دامغاني و فريدون شهبازيان و برخي مسئولان دلسوز، باعث شد تا موسيقي پــاپ درخشـش خوبـي داشته باشد.
خوانندگان آن دوره موسيقي را خوب ميشناختند؛ عليرضا عصار جزو شاگردان نخبه جواد معروفي بود. من از 12 سالگي پيانو را پيش بهرام دهقانيار، اردشير روحاني و بعضي ديگر ياد گرفتم. اما ذره ذره جريان هجوم ماهواره و اينترنت شروع شد. آن زمان به جاي اينكه پيچ ما را بلندتر كنند، پيچ ما را بستند. رسانه به روي ما بسته شد و ماهوارهها در خانه مردم روشن شدند.
جرياني كه بعد از ما وارد عرصه شد، وادار شد تا از آن طرف سرمشق بگيرد. جالب اينجاست كه همچنان ما هستيم كه از مجراي قانون براي كارهايمان استفاده ميكنيم. از سالهاي 77-76 تا به حال، خيلي اتفاقها افتاده است؛ بحث ورود ماهواره و اينترنت، نبود رسانه براي ترويج موسيقي پاپ داخلي و تغيير نسل، از جمله اين اتفاقهاست. ما نتوانستيم نسل قبلي را به نسل امروز پيوند بزنيم.
البته كار خوب، راه خودش را باز ميكند و هيچ چيز نميتواند جلوي آن را بگيرد. مثالي ميزنم؛ كارهاي يكي از خوانندهها در اينترنت پخش شد و چنان محبوبيتي پيدا كرد كه خيلي از طرفداران موسيقي پاپ و سنتي، جذب كارهاي او شدند. او نه از ماهواره خوراكي گرفت و نه از موسيقي رايج در ايران ولي در كار خود موفق شد. آلبوم او هم كه سرانجاممجوز گرفت.اصولا تبليغات، شيوهها و شگردهاي مختلفي دارد. به طور مثال، يك زماني باب شده بود كه بگويند به آلبوم ما مجوز نميدهند. همين كار باعث ميشد تا به محض انتشار آلبوم همه به سمت آن بروند. اين كار دورهاش تمام شد و عدهاي هم از آن سود بردند. بعضي وقتها دلم به حال مسئولان ميسوزد.
آمدند اين روش تبليغ را از بين ببرند ولي با جريان وحشتناك ديگري روبهرو شدند؛ خوانندهها به صورت غيرمجاز يك كار خود را در اينترنت هيت ميكردند و بعد مراحل قانوني را طي ميكردند. خيلي از خوانندههاي ما از اين راه تبليغ كردند. در رابطه با آلبومي كه شما به آن اشاره كرديد هم بايد بگويم كه ايشان هم از همين طريق بهره برد؛ اول به صورت غيرمجاز خودش را هيت كرد و بعد مجوز كارش را گرفت.
البته ايشان موزيسين بسيار خوبي است و آلبومش هم آلبوم خوبي است ولي اثرهاي بسيار خوبي هم وجود دارد كه در اين جايگاه و اندازه قرار نميگيرند؛ چون در اين شرايط، تبليغاتي در حاشيه آنها اتفاق نميافتد. بايد شگردهاي تبليغاتي سالمي مهيا كرد تا اين اتفاق براي موزيسينها و خوانندههاي ما نيفتد كه از راههاي ديگري تبليغ كنند.
يك سؤال تكراري؛ صداي شما در سالهاي اول كارتان به صداي يكي از خوانندههاي پاپ ايراني بسيار شبيه بود. وجود آهنگسازي مثل مرحوم بابك بيات كه براي هر دوي شما آهنگسازي كرده، اين شباهت را شديدتر ميكرد. نظر خودتان چيست؟اصلا شباهت صدايم را انكار نميكنم.
عمدي در كار بوده؟اگر بگويم نه، خيلي تكراري است. بحثي مثل تقليد را در هنر نميشود رد كرد. فلسفه تقليد در همه هنرها وجود دارد و نميشود آن را به كل رد كرد. در مورد تشابه صدايي من بايد بگويم كه اين اتفاق كاملا طبيعي است.
گاهي 2 چهره يا حتي حالت نگاه كردن 2 نفر شبيه هم است. اينجا بايد نكتهاي را بگويم؛ سبك مربوط به آهنگساز است نه خواننده. آهنگسازي 30 سال پيش براي صداي گرفتهاي اين سبك آهنگ را ساخته، 20سال بعد دوباره به خوانندهاي با صداي گرفته برخورد ميكند و براي او هم به همان سبك آهنگ را ميسازد؛ پس وقتي مرحوم بابك بيات براي هردوي ما آهنگ ساخته و محتواي اشعار ما هم نزديك به هم باشد، اين تشابه به وجود ميآيد.
چه بسا كه از سال 78 و با آلبوم سوم يعني «خاتون» كه آهنگساز من عوض شد، شما با سبك ديگري روبهرو شديد. البته در همين آلبوم «خدا تو رو ببخشه» هم قطعه اول با قطعه ششم متفاوت است. قطعه ششم همچنان كمي نزديكبه آهنگهاي اوليه من است.