PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترانه های هاله جهان پیکر



MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:14 PM
لیست ترانه های ایشون :

نمیخوام چشای معصوم تو بارونی باشه !
ای قشنگ ترین بهانه
به دلم افتاده بود ...
طلوع شعر
تقدیر
زمستون
لحظه ی آخر
حضور
آخرین شعر
آخرین ستاره
شب سیاه
به کی بگم...
میتوانم از نگاهی...!
وقت غروبه
بوسه
نامه
آفتابی
اوج
هنوزم عطر تو ...!
ابروستاره
ابرپاییز
عابر

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:16 PM
قشنگ ترین شعرشون از دید من اینه:


نمیخوام چشای معصوم تو بارونی باشه

نمی خوام چشای معصوم تو بارونی باشه
دلت پر غصه باشه تو شهر غم زندونی باشه
نمی خوام ابر تیره روی سقف خونه باشه
نگاهت تا ابد در حسرتی پنهونی باشه
می خوام باز شعله عشق و ببینم توی چشات
منم عابر که هر شب رد شدم از کوی چشات
خوشم با یادگاریت دفترت ,شعرت, نگاهت
به لبخندی کلامی یا نگاهی سوی چشمات
میگن این عشق ما برگی ,گریزون توی باده
میگن عمر خوشی یک روز دو روز باشه زیاده
چرا مردم دل دیدن ندارن عاشقا رو
فقط از عاشقی لیلی و مجنونش بیاده .

نمی خوام حرفای تکراری تو, تو گوش من بپیچه باز
دل من گرفته از این همه نیرنگ و فریب
تو همون نیستی که حرفات واسه من تازگی داشت
مثل یک شعری پر از واژه های عجیب غریب
نمی تونم بدونم چی می گذره تو دل تو
نمی خوام اسیر و بازیچه ی حرفای تو شم
ایندفه خیال دارم که گوش ندم به حرف تو
یه دفه از خواب و رویای تو من بیدار بشم

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:17 PM
ای قشنگترین بهانه
تو کتاب عاشقانه
ای که بوی تورو داره
همه حرفام تو ترانه
سهم من از زنده بودن
روزایی بود که تو بودی
توی هر لحظه کنارم
منو از شبام ربودی
هرچی دارم ازتو بوده
ای امید شاعرانه
میدونم با رفتن تو
گم میشه شعر و ترانه
این کتاب عاشقانه
بعد تو تو دست باده
از من و خاطره هامون
این ترانه ها بیاده .

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:19 PM
به دلم افتاده بود ،كه میایی از راه دور
میشینی تو قلب من، ای تو خسته ی صبور
فاصله ها گم میشن، دستا مهربون میشن
ظلمت تنهایی رو میشكنه حـضور نـور
به دلم افتاده بود یه روز از راه میرسی
خـونه رو پر میـكنی از گلای اطلسی
موج خوشبختی میاد غمارو ور میـداره
میشینه عاطـفه باز جای بغـض بی كسی
چه خیالی ، چه هوایی ، تو سرم افتاده بود
ندونسـتم ایـن یه حرف سـاده بـود
ندونسـم نمیشه بـهار كنه یه شاخه گل
كه بهار اون یه گلم دست زمستون داده بود.

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:20 PM
منو با طلوع یک شعر می بری تا اوج فردا
منو با رقص یه شبنم می کشی تا مرز دریا
منو قربونی شعرت می کنی تو ذره ذره
می مونه از تن خسته ام دوسه خط ترانه برجا
تا نفس باشه تو باشی خالق ترانه ی من
که گلوم زخمی بغضه شعر تو بهانه ی من
بگیر این ابرای خیس و برو تا شهر یه رویا
بپوشون جامه ی نور و به تن خسته ی فردا
شب و از راه دربدر کن با طلوع هر نگاهت
صد ستاره پاره پاره افتادن اینجا براهت
این نه شعر نه کنایه این فقط یه حرف ورازه
یه فرشته ی مسافر که برات قصه میسازه
اون فرشته رفته حالا یه جایی دور از تو و من
مونده خاطره اش همینجا توی قلبای تو و من ...

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:22 PM
به آسونی سپردی دل به تقدیر
نشستی غمزده در قفل و زنجیر
فرو بستی لب از آوای پرواز
نگات با غربت هجرت هماواز
بگو حرفی کلامی ای شکسته
پرستویی به غربت دل نبسته
اگه هجرت جواب این خزونه
تو دل امید برگشتن میمونه
بیا یکبار بشیم بی پرده ای دوست
ببین غربت به ما چی کرده ای دوست
بذار با شبنم اشکا بشوریم
چشای خاطره پردرده ای دوست .

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:23 PM
من و تو هر دو از فصل زمستون
میون برف این زمونه پنهون
سپیده برفی که مارو پوشونده
تنامون و به نابودی کشونده
نمی تونیم بیدار شیم زیر این برف
نمونده رو لبای بسته مون حرف
می خشکیم و می پوسیم و می میریم
یه روز از این روزا آروم می گیریم
تنامون و سپردیم دست سرما
نفهمیدیم چی اومد بر سر ما
یه روز دیدیم تو یخبندون اسیریم
دعا کردیم که دور از هم نمیریم

زمستون ریشه هامون و سوزونده
ما رو تا مرز خشکیدن کشونده

درختیم دو درخت بی نشونه
فقط یه خاطره از ما می مونه
حدیث کهنه ی برف و زمستون
که خورشید و دوباره کرده پنهون
بده دستای سردت رو به دستم
تا جون دارم کنارت با تو هستم .

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:24 PM
اگه این لحظه آخر
لحظه تردید و لرزش
لحظه ای که خوبی و عشق
میشه بی معنی و ارزش
اگه سایه جدایی
میون قلبا نشسته
اگه شاخه محبت
از ته ساقه شکسته
اگه بوی نرگس و یاس
نمیده ستای سردم
اگه آواره و تنها
توی شهرمون می گردم
دنبال یه جای پایی
میون پائیز زردم
تا بده راهی نشونم
بده تسکین درد و رنجم
هرچی گشتم اثر تو رو ندیدم توی پائیز
فصل تو فصل بهاره نه خزونه نه غم انگیز .

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:25 PM
از حضور مهربونت
شبِ من رنگ سپیده
نمیدونم كه كدوم دست
بین ما پرده كشیده
گرمی نگاه صافت
سردی از دلم میگیره
هرچی دلشوره و یاسِ
پیش پای تو میمیره
دل نگو، واسم نمونده
بعد رفتنت تو سینه
دست پاییز توی باغچه
واسه گلها در كمینه
من اگه خوب یا اگه بد
هرچی دارم از تو دارم
بی تو سرگشته و تنها
تویی تنها یادگارم
نمیخوام بعد تو اسمی
بشینه توی ترانه ام
یا كه بشكنه یه حرفی
هق هق و بغض شبانه ام
میسپرم دست ستاره
خاطرات پاره پاره
برگ دفتر یه عمر و
اگه زندگی بذاره .

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:26 PM
با همه دلواپسی هام
چشم به در مونده نگاهم
بغض دلتنگی و حسرت
پیچیده تو سینه آهم
آروم آروم پاگذاشتی
تو شبای سرد و تیره
میگی فرصتی نمونده
واسه عاشقی چه دیره
ولی من هم نفس تو
شایدم هم قفس تو
ندونستم چه کوتاهه
عمر این یک هوس تو

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:26 PM
از خونِ زخمِ این گل
صد لالــه بردمیده
گویی گلِ ستــاره
در خاك و خون طپیده
این آخرین ستـاره
از نسل خون و بـاران
یادآور حــماسه
در دشت لالـه زاران
هر برگِ گشته پرپر
یادآور بهــار است

یا اوج سربلـندی
از قلبِ بیقرارسـت
این خاك خشك و تشنه
دل میـدهد به بـاران
یكسر پر از شـــقایق
میــگردد ایـن بیابان.

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:27 PM
بازم شب سیاهه و
تاریکی از راه رسیده
از چشم ابر آسمون
یه قطره بارون چکیده
رو گلدون ترانه هام
قطره ی بارون میشینه
چشام تو مهتاب داره باز
عکس چشاتو می بینه
یواش یواش وا می کنم
پنجره به شب سیاه
ثانیه ها رو میشمرم
خیره میشم به عکس ماه
شاید تو هم نگا کنی
مهتاب و باز صدا کنی
آروم بگی اسم منو
از شب منو جدا کنی
آروم میاد تو چشم من
گرمی رویاهای تو
سنگین میشه پلکای من
میرم توی دنیای تو .

MonaLisa
Wednesday 5 December 2007, 05:28 PM
به کی بگم به کی بگم
بیزارم از دلواپسی
یه عمره تنها موندم و
نمونده واسه من کسی
دلواپسم عاشق بشم
یه وقت جوابم بکنه
یار وفادار بره و
تو غم خمارم بکنه
دلواپسم نگاهشو
بدوزه تو چشم کسی
مثل قناریا برم
یه گوشه کنج قفسی
سر بذارم رو زانوهام
عکسش بیاد تو خواب من
صداش کنم از دل و جون
ولی نده جواب من
دلواپسم عاشق بشم
دلم که طاقت نداره
برای ناکامی عشق
دلم جسارت نداره

دلواپسم عاشق بشم
یه وقت جوابم بکنه
یار وفادار بره و
تو غم خمارم بکنه
دلواپسم نگاهشو
بدوزه تو چشم کسی
مثل قناریا برم
یه گوشه کنج قفسی .

MonaLisa
Thursday 13 December 2007, 05:02 PM
میتوانم ازنگاهی
طرحی از دریا بسازم
از حریر نرم رویا
جامه ی فردا بسازم
میتوانم گنگ و مبهم
پر شوم از شوق باران
یا چو گلبرگِ گل سرخ
در شكوه سبزه زاران
میتوانم شعر باشم
سربلند و جاودانه
یا خطی از یك قصیده
یا غزل یا یك ترانه
میتوانم ابر باشم
آرزوی دشت تشنه
میتوانم زخم باشم
در گلوی بغض دشنه
میتوانم آب باشم
تا بشویم خون ز خنجر
میتوانم عشق باشم
یا خیالِ عشق در سر
هر چه باشم هركه باشم
پیش تو یك قطره باران
شبنمی بر برگ یك گل
جان دهد پیش تو آسان .

MonaLisa
Thursday 13 December 2007, 05:03 PM
وقت غروبه،
دل من تو سینه بیتاب شده باز
مرغ امید ،تو دلم
به شوق تو خواب شده باز
چه هوایی داره دیدنت توی خواب و بیداری
وقتی یك شاخه گل سرخ واسه من هدیه میاری
میگن این فقط تو خوابه ،
حرف دیدن من و تو
توی بیداری محاله ،
واسه من گل چیدن تو
دلخوشم به خواب و رویا ،
اگه تو باشی كنارم
قطره قطره میشم و مـن
رو گل سرخم میبارم.

MonaLisa
Thursday 13 December 2007, 05:05 PM
به تو بوسه می فرستم گل بارونی خسته
چتر تو میشم ٬ نگا کن سایبونت نشکسته
بارونم بیاد نمیشه ٬ تو رو پرپر کنه ای گل
بیا که عطر خوش تو٬ تو وجود من نشسته
تو یه واژه واسه خوندن دوباره
تو یه آشتی واسه دیدن ستاره
تو یه لبخند ٬ تو دل بغض ترانه
تو یه آغاز واسه پیوند دوباره
گل خوبم گل پاکم میمونی تو سرنوشتم
هرجا باشی هر جا باشم باتو تو خود بهشتم
سرپناهت توی بارون ای تو گم شده تو پنهون
ای شکفته در بهارون ای شکسته در زمستون.

MonaLisa
Thursday 13 December 2007, 05:06 PM
نامه ای نوشته بودم واسه تو ای مهربونم
تو که هرگز ندونستی فکر تو بسته به جونم
نباشی حتی اگه تو بامنی هر لحظه هرجا
توی ذرات وجودم همه قطره های خونم

یاد تو مثل ستاره می درخشه تو شب من
اسم تو تنها کلامه که نشسته رو لب من
صدای پای تو هر شب می پیچه تو خونه انگار
پا میشم بازم می بینم خالی جای تو هر بار

تو همون نیستی که یک شب اومدی تو سرنوشتم
گفتی با تو هرجا باشم تو خود خود بهشتم
تو همون نیستی که خوندی واسه من آشفته حالی
پیش من وقتی نباشی خدا می دونه چه حالی

حالا قد صد هزار کوه دوری از من نازنینم
می میرم خدا می دونه اگه چشماتو نبینم

یاد تو مثل ستاره می درخشه تو شب من
اسم تو تنها کلامه که نشسته رو لب من
صدای پای تو هر شب می پیچه تو خونه انگار
پا میشم بازم می بینم خالی جای تو هر بار

MonaLisa
Thursday 20 December 2007, 09:54 PM
اگه از تو مینوشتم هرشبی هزار ترانه
واسه این بود كه تو بودی واسه گفتنم بهانه
منكه خاكستر نشین شبای تیره و تارم
این تو بودی كه شكفتی ، واسه من فصل بهارم
آره میشه آفتابی بود حتی تو شبای تیره نگو هیچوقت واسهء ما عاشقی كه خیلی دیره
میشه از نو عاشقی كرد ، میشه آفتاب و صدا كرد
میشه عاشقونه دل باخت، تنو تو هوا رها كرد
یه طرف این تیرگیها ، یه طرف یه عشق خاموش
یه طرف یه آرزویی ، كه دیگه شده فراموش.

MonaLisa
Thursday 20 December 2007, 09:56 PM
میون واژه های ناب شعرم
به یك اسمی رسیدم، اسم تو بود
چه معصوم و چه پاك و عاشقونه
زلال و آبی و روشن مث رود
نگا كردم ندیدم جزتو چیزی
كه لایق باشه تو شعرم بذارم
همه ذهنم تو بودی صاف و روشن
بهر لحظه به هر جا در كنارم
سرودم از تو و از مهربونیت
نشوندم اسمتو رو قلهء موج
كه شایسته تراز تو، كی میتونست
بمونه واسه من همیشه در اوج!

MonaLisa
Thursday 20 December 2007, 09:58 PM
هنوزم عطر تو رو گونه هامه
صدات تو ذره های جسم وجونم
بیادت تنگ هر غروب دلگیر
كنار قاب این شیشه می مونم
چشام چشم انتظار دیدن تو
ولی دوری ز من ای یار رفته
تواینروزای دلتنگ جدایی
شمرد م سا عتا و روز و هفته
به هر چی رو كنم یاد تو داره
نشونی از تو و عشق گذشته
صدات میپیچه هی تو گوشم انگار
كه این روزا واسه ما كه گذشته
نمیشد باورم این سرنوشتم
كه تو یك شب بیای با یك جوونه
تر و تازه كنی این گلدون خشك
بری تو اوج رستن بی بهونه

hichnafar
Monday 28 January 2008, 09:24 AM
ابروستاره

برسرم ابری ندارم
آسمانم سرد و تیره
کم کمک این ابر دلگیر
گشته بر مهتاب چیره
آن ستاره پشت ابر است
میزند سوسو از آن دور
میشود آرام آرام
با هجوم ابر بی نور
روی ایوان اتاقم
یک گل پیچک نشسته
از غروب آن ستاره
گویی او هم دلشکسته
می چکد اشک ستاره
نم نمک آرام آرام
می رباید ابر تیره
از ستاره بوسه و کام .

hichnafar
Monday 28 January 2008, 09:25 AM
ابرپاییز

ابرای خسته و درمونده پائیز
روی سینه اش میشینن
زخمای بزرگ کوه و
روی سینه اش میبینن
دلشون می خواد ببارن
روی سینه اش سر بذارن
بذر خوشحالی بکارن
اما کوه فکر کویره
که زتشنگی میمیره
پیش خورشید اون اسیره
راه دوری پیش روته
نکنه تو راه بمونی
دشت تشنه تو رو می خواد
تو باید اینو بدونی
تو باید اینو بدونی
که باید اونجا بباری
رو لب خشک شقایق
اشکاتو تو جا بذاری

hichnafar
Sunday 6 April 2008, 12:41 PM
عابر

تن شب داغ و عطش ناک می شکنه سکوت کوچه
میگه باز صدای عابر زندگی ما چه پوچه
میخونه با بغض سینه گلا خوابن یا بیدارن
شاید از عشق گذشته خبری واسش بیارن
اینروزا حرف صداقت واسه قصه ها و شعراست
حال و روز دل عاشق توی این زمونه پیداست
نمیشه دل به کسی بست نمیشه مهتاب و بوئید
نمیشه یه شاخه یاس و بدون اجازه بوئید
ولی من چشم انتظارم منتظر واسه سپیده
خوندن مرغای عاشق واسه من پیک نویده
مرد عابر رهگذر بود میره و دیگه نمیاد
شایدم تو دل خسته اش چیزی از خدا نمی خواد