PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آواز در حاشيه تصنيف



akanani
Thursday 6 December 2007, 11:39 AM
حميدرضا نوربخش در آبان‌ماه سال ۱۳۴۴ در شهر قم ديده به جهان گشود.
برخوردار بودن از نعمت پدري كه خود با مكاتب آوازي قدما آشنايي كامل و با آخرين بازمانده آنان، استاد تاج اصفهاني ارتباطي نزديكي داشت، نوربخش را از هنرجويان بلاواسطه مكتب آوازي تاج قرار داد.
همزمان با تحصيلات دانشگاهي، شاگردي در محضر محمدرضا شجريان از فرصتهاي مغتنمي بود كه نصيب نوربخش شد. كاست پرده عشاق اثري از استاد فرامرز پايور و كنسرت گروه عارف با آهنگسازي پرويز مشكاتيان، از شاخص‌ترين كارهاي منتشر شده نوربخش است. وي چندي پيش به همراه گروه عارف در تالار بزرگ كشور كنسرت داشت كه به اين مناسبت با او گفت‌وگو كرديم.

همان‌طور كه مي‌دانيد تصنيف در اوايل قرن حاضر جايگاهي پايين‌تر از آواز داشت و حتي بزرگان آوازي ما تصنيف خواني را كار زنان مي‌دانستند. اكنون ملاحظه مي‌كنيم كه آواز به حاشيه رفته و تصنيف بسيار فراگير شده است. اين موضوع را قبول داريد؟كاملاً درست است. اما تصنيف جايگاه رفيع خودش را دارد و به هيچ عنوان نازل نيست. آن موقع هم نگاه بر حقي به تصنيف نداشته‌اند. گاهي مي‌شنوم كه وقتي صدايي داراي ضعف‌هايي است، مي‌گويند اين صدا به درد تصنيف خواني مي‌خورد و براي آواز مناسب نيست. ولي به‌نظر من كسي كه نتواند خوب آواز بخواند، احتمالاً تصنيف را هم نمي‌تواند خوب بخواند.

تصنيف خوب چه ويژگي‌هايي دارد؟تصانيفي كه به‌عنوان رپرتوار موسيقي ايراني محسوب مي‌شوند و ظرافت‌هاي خاص دارند، نمونه‌هاي عارف، شيدا و مرتضي محجوبي. به ويژه آنهايي كه حالت آوازي بيشتري دارند. خواندن اين تصانيف كار هر كسي نيست. براي مثال زماني افرادي با صداي بنان جاودانه مي‌شوندكه اجراهاي ديگري هم داشته‌اند.
اما موضوعي كه شما اشاره كرديد، كاملاً واضح است كه تصنيف‌خواني در موسيقي نوين ايران حضوري پر رنگ دارد. البته نفس آن بد نيست ولي آفتي دارد كه آواز را به حاشيه مي‌برد. اين آفت، موسيقي ما را تهديد مي‌كند و بسيار هم ناخوشايند است. هنرمندان ما بايد سعي كنند گرفتار اين آفت نشوند.
در عرصه خوانندگي كساني كه آواز خوب مي‌خوانند، معدودند. يك خواننده خوب خيلي بايد توانا باشد تا بتواند شنوندگانش را يك ساعت پاي آوازش بنشاند. اين كار هر كسي نيست. به همين دليل بايد با تمهيداتي مثل اركستر، پيش درآمد، چهارمضراب و قطعه ضربي اين زمان را پر كرد. اما براي كساني كه در آوازخواني توانا هستند، هر 2 شكل آوازي و تصنيفي جايگاه خود را دارند.

چه پيشنهادي براي خروج از اين وضعيت داريد تا آواز كمي از حاشيه به متن بيايد؟رسانه در ترويج موسيقي نقش پر رنگي دارد. ذائقه عمومي مردم از طريق رسانه‌هاي صوتي و تصويري شكل مي‌گيرد. وقتي موسيقي آوازي و آواز خوب پخش نشود، كم كم گوش مردم از اين فضاها فاصله مي‌گيرد و طبيعتاً ديگر آن نواي آشنا نيست. وقتي آواز، با گوش بيگانه شد مردم نمي‌توانند مانند گذشته از آن لذت ببرند و رابطه برقرار كنند.
از سويي ديگر با پيشرفت‌هاي فناوري و شتاب گرفتن زندگي‌ها، ملاحظه مي‌كنيم كه مردم اصلاً حوصله شنيدن يك آواز كامل را ندارند. چرا كه آواز مقدمه و موخره‌اي دارد و يك متن كامل است. شما نمي‌توانيد وسط آن را گوش بدهيد. يك مجموعه به هم پيوسته‌اي است كه حداقل يك ربع ساعت زمان مي‌خواهد تا بيان شود.
در حال حاضر چنين زماني وجود ندارد يا اگر هست، شنونده طاقت نمي‌آورد. در حالي كه فست فود تصانيف‌3، 4 يا 5 دقيقه‌اي خيلي راحت هضم مي‌شوند. من از غالب موسيقي‌هاي امروز به اين واژه تعبير مي‌كنم. در واقع كار راه اندازند يا به قولي ديگر موسيقي مصرفي.

در خانواده‌اي بزرگ شده‌ايد كه ارادت خاصي به تاج اصفهاني داشتند. از سويي ديگر ملاحظه مي‌كنيم كه شيوه آوازخواني آن بزرگ مرد كم كم به فراموشي سپرده مي‌شود.آيا اين علاقه و توان را در خود مي‌بينيد كه آن شيوه را هم گسترش دهيد؟اينكه گفتيد من به مرحوم تاج اصفهاني ارادت دارم كاملاً درست است. از كودكي تا سن 15 و 16 سالگي تنها صدايي كه به گوشم مي‌خورد، صداي تاج بود. روان‌شاد پدرم سبك ايشان را مي‌خواند و حنجره اش هم مثل او بود. در نتيجه من آواز را به آن سبك آموختم.
بارها و بارها آواز تاج را حضوري شنيده‌ام و ياد گرفتم. از سن 17 و 18 سالگي با شنيدن رديف‌هاي دوامي از روي نوار و گوش دادن به آواز استاد بنان و استاد شجريان، كم كم سبك و سياق خوانندگي من عوض شد، اما چيزي كه در اينجا مهم است نزديك بودن جنس صدا به حنجره مورد نظر است. اگر صداي كسي از جنس الگوي مورد نظرش نباشد، حتي اگر پيروي هم بكند، موفق نخواهد شد.
براي مثال كسي كه مي‌خواهد از سبك اقبال پيروي كند بايد صدايي مثل او داشته باشد. به همين دليل بنده هيچ وقت نمي‌توانم مثل اقبال بخوانم. من فكر مي‌كردم صدايم بيشتر به سبك ظلي و طاهرزاده متمايل است. پس اين سبك را دنبال كردم. گرچه الان هم مي‌توانم به شيوه تاج آواز بخوانم.

يك دعواي قديمي پيرامون شعر و موسيقي و اولويت يكي بر ديگري وجود دارد. شما در خوانندگي جانب كدام طرف را مي‌گيريد؟شعر در موسيقي آوازي يك ركن اساسي است. اصلاً نمي‌شود آن را فداي ديگري كرد. من معتقدم كه بايد همه عوامل در خدمت شعر باشند و به اين موضوع اعتقاد راسخ دارم. اگر‌غيراز اين باشد آن را اثر موفقي نمي‌دانم.
اين حساسيت را در كلاس درسم نيز به شاگردان منتقل مي‌كنم و مي‌گويم وقتي كسي در آوازخواني كلام را فداي چيز ديگري مي‌كند مانند كسي است كه حرف مي‌زند ولي خودش نمي‌داند كه چه مي‌گويد. مثل بچه‌ها كه يك جمله را ممكن است از بزرگتر‌ها ياد بگيرند و بيان كنند ولي معني آن را ندانند.
خواننده وقتي آواز مي‌خواند در واقع با شنونده اش حرف مي‌زند. منتهي حرف را در قالب موسيقايي بيان مي‌كند. اين بيان نبايد آنقدر دكلمه گونه باشد كه فقط در حد اداي واژگان باشد.دراين صورت فقط كار يك گوينده را كرده‌ايم. ديگر چه لزومي دارد كه آواز بخوانيم؟
ما به اين دليل آواز مي‌خوانيم تا با پوشاندن يك لباس آهنگين به كلام، تأثير گذاري آن را افزايش دهيم. پس هدف، بيان مؤثر كلام است. در نتيجه بايد به زيباترين شكل با موسيقي عجين شود. اما اگر خواننده بخواهد فقط موسيقي تحويل شنونده بدهد، آنگاه معلوم نيست كه اين شعر اصلاً چيست و چه مي‌خواهد بگويد.

وقتي خواننده طبق الگوي رديف دستگاهي پله پله گوشه‌ها را مي‌خواند و جلو مي‌رود، گاه ممكن است بيت مياني يك غزل به لحاظ مفهومي هيچ تناسبي براي مثال با گوشه اوج يا عشاق نداشته باشد. در اين گونه موارد چه بايد كرد؟خواننده خوب كسي است كه طرح خوبي براي آواز آماده كند. يكي از مختصات آواز خوب اين است. در دوره عالي آواز، ما بحث توليد آن را پيش مي‌كشيم. هر بيتي بايد مناسب گوشه مورد اجرا باشد.
نمي‌توان هر بيتي را در هر گوشه‌اي خواند. وقتي ماهور مي‌خوانيم، گوشه درآمد يك پيام دارد و گوشه شكسته يك پيام ديگر. شكسته يك مقدار محزون است، دلكش نيز همين طور. فواصل شور را دارد. لذا انتخاب شعر خيلي مهم است. خواننده بايد خيلي دقت كند. اگر انتخاب درست نباشد، اصلاً آن آواز به درد نمي‌خورد و تأثير نمي‌گذارد. ما نمي‌توانيم دشتي بخوانيم و مژده بهار بدهيم، يا در شوشتري و همايون همين طور. مثل آن است كه شما با لبخند يك خبر تأسف‌بار را منتقل كنيد. يا برعكس قيافه‌اي محزون به خود بگيريد و خبر مسرت بخشي را بدهيد.

تا كنون با 2 آهنگساز نامي ايران كار كرده ايد. كار با كدام يك سخت‌تر بود؟نخستين بار افتخار همكاري با استاد پايور را داشتم كه اميدوارم سلامتي خود را بازيابند. ديگر بار با استاد مشكاتيان كار كردم و هر دوي اين بزرگواران سليقه خاص خود را داشتند. نمي‌توانم بگويم كدام سخت‌تر بود.

با شيوه كار كدام يك احساس نزديكي بيشتري داريد؟طبيعتاً با جناب مشكاتيان كه درخصوص ادبيات صاحب‌نظر و انديشه اند، اين همگرايي را بيشتر حس مي‌كنم. نگاه من درخصوص شعر و موسيقي به نظرات ايشان نزديك‌تر است.