PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتگویی تفضیلی با استاد حسین علیزاده



Kamanche
Sunday 23 December 2007, 02:08 AM
به قول «حسين عليزاده» حرف زدن هم مثل هر کار ديگري است، مثل کنسرت دادن ، مثل آهنگ ساختن ونواختن. يک فرصتي مي خواهد که در خلوت خودتان بنشينيد ودوباره از تمام آن چيزهايي که احساس مي کنيد پر شويد و آنها را دوباره ابراز کنيد. اين اتفاق ممکن است در زندگي يک هنرمندي يک يا دوبار اتفاق بيفتد و در زندگي يک نفر ديگرهم شايد20 بار.


فستيوال تابستاني امسال عليزاده را در کنار ديگر بزرگان موسيقي ايران دور هم در تهران جمع کرد تا هم صداي ساز عليزاده و«هم آوايان» بار ديگر در تهران شنيده شود و هم مطبوعاتي ها به صحبت با او بنشينند. عليزاده مي گويد که در گفت و گو هم مثل کنسرت بايد حرف تازه اي داشت و گرنه:« آدم در تکراري مي افتد که مثل سلام احوال پرسي هاي روزمره است که کسي منتظر جواب شما نمي ماند.»


گروه هم آوايان قرار است يك موسيقي غير سنتي با ريشه‌هاي فرهنگي ايران ارائه دهد و همچون شاعري که زبان فارسي اصلي ترين زبان بيان احساسات ش است، زبان هم آوايان هم موسيقي دستگاهي ايران است.اگرچه که از موسيقي تمام نواحي ايران بهره مي‌برد. درغير اين صورت اين موسيقي چيزي جز تکرار قانون مندي ها وتکرار کار گذشتگان نخواهد بود. چرا که :« موسيقي سنتي حرف هاي خودش را زده است و بايد در حد توانش از آن انتظار داشت:»


بداهه نوازي و دو نواري بخش مهمي از برنامه کنسرت هاي شما را تشكيل مي‌داد همانطور كه در كنسرت قبلي‌تان هم همين بود. يك بخش برنامه را بداهه نوازي اختصاص دادن آن هم براي 45 دقيقه زياد و خسته كننده نيست؟
مي‌تواند تمام برنامه يک کنسرت براي يك شنونده خسته كننده باشد يا نباشد. چون ممکن است سراغ کنسرتي رفته باشد که خيلي هم مورد علاقه اش نباشد . در تمام موسيقي‌هاي دنيا چند شكل متفاوت از موسيقي ارائه مي شود که يکي از آنها بداهه نوازي وتکنوازي است. اگرچه امروز در دنيا كارهاي اركسترال بسيار اجرا مي‌شود، اما تعداد كنسرت تك ساز هم زياد است. به خصوص در كشورهاي مثل ما كه كارهاي اركسترال در آن در مقايسه با كشورهاي غربي عمر چندان زيادي ندارد. براي همين اگر بخواهيد جنبه‌هاي مختلفي از موسيقي ايراني را نمايش دهيد، يكي از روش هاي شما بداهه نوازي است. بداهه نوازي بخش بسيار مهمي از موسيقي شرقي را تشكيل مي‌دهد . آزادي در بداهه نوازي در حضور شنونده‌ اتفاق مي‌افتد . يك احساس لحظه‌اي كه ايجاد و به مخاطب هم منتقل مي شود. البته با اين صحبت‌ها من قصد هيچگونه تاييد يا رد صحبت‌هاي شما را ندارم چون، در همين برنامه قبل علاقه مخاطبان به دو بخش برنامه متفاوت بود. نه گروه نوازي و نه بداهه نوازي نفي كننده يكديگر نيستند و اگر دقت كنيد هر يك از اين دو بخش علاقمندان خاص خود را دارد. گاهي ما در خارج كشور حتي هر دو بخش را ما بداهه‌نوازي اجرا مي‌كنيم؛ چون اين شکل از موسيقي کمتر در آنجا ارائه مي شود و آنها بيشترطالب آن هستند. اما دليل اعمال اين روش به سابقه‌اي كه از مخاطب خودم دارم برمي‌گردد . اين شيوه علاقه‌مندان خود را دارد و حتي آدم‌هاي كنجكاوي هستند كه مي خواهند بدانند اين شيوه چيست.


در آلبوم ها يا كنسرت‌هاي شما آدم صداهايي را از سازها مي‌شنود كه انگار تا به حال نشنيده است. رويكرد شما به صداسازي در آثارتان چيست، آيا اين از اهداف شماست كه صداهاي جديدي از سازها ايراني شنيده شود؟


ببينيد يك وقت ساز مي‌شود وسيله اداي يك جمله. يعني گاهي خودمان را يك ساز تلقي كنيم و مثل کسي که فقط اشعار حافظ را روخواني مي کند، آنها را تکرار مي کنيم، بدون اينکه خود اوهيچ نقشي نداشته باشيم.


اين برمي‌گردد به حس و ابتكاري كه هر شخص در شيوه خود دارد و اينكه بتواند در كارش رنگ‌آميزي داشته باشد. زماني كه يك نوازنده سازي را به دست مي‌گيرد، مثل نقاشي است كه رو به روي يک بوم نشسته و مي‌خواهد همه تصاويري كه به ذهنش مي‌آيد را تصوير کند. يك نوازنده و آهنگساز هم همين طور است. من صرفا سراغ ياد گرفتن و نواختن ساز نرفتم كه تنها چيزهايي را كه به من آموخته شده را دوباره اجرا كنم. خود ساز براي من يك كاراكتر ويژه‌اي دارد. شما وقتي كه رنگ‌هاي تازه‌ را با استفاده از صداهاي جديد يک ساز را در اثر خود به كار مي‌گيريد، قطعات هم تحت تاثير آن رنگ‌ها قرار مي‌گيرد و به تبع تنوع جديدي هم در موسيقي شما احساس مي‌كنيد.


کار گروه هم آوايان هم بر اساس همين ايده صداسازي شکل گرفت؟ طرح اين شيوه اجراي هم آوايان چطور ايجاد شد؟
خيلي موقع ايده هاي جديد در رشته‌هاي هنري ، خيلي ساده اتفاق مي‌افتد، اما بعضي فكر مي‌كنند كه عده‌اي نشسته‌اند و خيلي فكر كرده‌اند که يک شيوه متفاوت داشته باشند. اول اينكه يك نيازي در طول زمان در احساس آدم‌ها و در نوع نگاهشان به زندگي و شيوه خاص خودشان به وجود مي آيد. گاهي هم مثل نگاه كردن يك بچه به اطرافش است. من مي‌ديدم هميشه يك سري ساز مي زنند و فقط هم يک نفر مي خواند. اين خيلي هم خوب است، اما يك وقتي اين به ذهن آدم مي‌آيد كه اگر اين شيوه برعكس شود چطور؟ مثل رفتن از يك راه تكراري است كه شما مي‌خواهيد اين بار از يك مسير متفاوت برويد. مي خواهيد به همان منزل اصلي برسيد، اما اين بار از يک راه ديگر. بعضي آدم ها هستند كه يك آدرس را هميشه از يك راه مي‌روند و اگر يك ذره اين ور و آن ور كنند، گم مي‌شوند. يك موقع هم آدم‌هايي هستند كه مي‌دانند كجا مي‌خواهند بروند، ريسك مي‌كنند واز راه هميشگي نمي روند، ممكن است به يك كوچه بن‌بست برسند، اما از همين راه ديگر رفتن هم يك حس ديگري است. در مورد هم آوايان هم به همين سادگي اتفاق مي‌افتد. من وقتي فكر كردم كه برعكسش چه مي شود، اين ايده به فكرم رسيد که با کار «راز نو» حدود 7،8 سال قبل اتفاق افتاد.
از طرف ديگر مسئله حضور زنان در موسيقي آوازي هم وجود دارد


پس محدوديت‌هايي كه وجود داشت، يكي از دلايلي بود که منجر به اين شيوه کار هم آوايان شد؟
اين مسئله هم دخيل بود . اما روش همخواني حدود 16 و 17 سال قبل، البته در برخي آلبوم‌ها و به ضرورت ضبط و ارايه شده است .


اما ما روش هم آوايي را در قالبي ارايه كرديم كه اشكالي نداشته باشد. هنر موسيقي منعكس كننده زندگي طبيعي انسان است و همان طور كه ما در عرصه‌هاي اعتقادي و اجتماعي‌مان به انسان احترام مي‌گذاريم، مي‌توانيم تمام قراردادهاي اجتماعي‌مان را رعايت كنيم و زن و مرد را هم تفكيك نكنيم.
البته هم آوايان صرفا روي اين هدف جلو نمي‌رود و بيشتر به محتواي هنري وشيوه ارائه آن اهميت مي دهد.


معمولا تك صدايي بودن موسيقي سنتي ما يكي از ايرادهايي است كه به آن نسبت داده مي‌شود، شيوه خوانندگي هم آوايان پاسخي به اين مشكل نيست؟اصولا اين خصوصيت موسيقي ايراني از نظر شما مشكل تلقي مي‌شود يا نه؟
اين نه مشکل است و نه عيب و ايراد. موسيقي تك صدايي هم، در همه موسيقي‌هاي حضور دارد. هر موسيقي يك چارچوب و يك تعريفي دارد. اگر شما مي‌خواهيد يك موسيقي متفاوتي گوش كنيد بايد برويد سراغ يك موسيقي ديگر. اما انواع ديگر قرار نيست از بين برود، زيرا كاربرد خاص خودش را دارد و پيام خصوص را. اسم آن موسيقي سنتي است و در جدول خاص خودش هم قرار مي گيرد. گروه هم آوايان، با اين كه از ريشه‌هاي موسيقي دستگاهي استفاده مي‌كند ، اما كارش موسيقي سنتي نيست. چون همان طور كه شما مي‌گوييد موسيقي سنتي يك آواز يا يك ساز است ويا حداكثر تلفيق اين دو با هم.
اين مثل کار شاعري است كه امروز شعر مي‌گويد و به زبان فارسي شعر مي گويد، اما به شيوه‌اي كه امروز متداول است. يك آهنگساز از اين نوع موسيقي(موسيقي سنتي) استفاده مي‌كند، يعني زبانش براي بيان احساستش موسيقي دستگاهي ايران است. مي‌خواهم بگويم ذهنيت من فقط‌ در اطراف موسيقي دستگاهي نمي‌چرخد. بلکه در كارم به تمامي فرهنگ‌هاي مختلف موسيقايي ايران توجه دارم و از آنها الهام مي گيريم؛ تا يك موسيقي غير سنتي با ريشه‌هاي فرهنگي خودمان ارائه دهم ، زيرا من به اندازه کافي سنت هاي خودمان را در موسيقي مي شناسم وبه اندازه کافي از آنها گفته شده است .
البته انگيزه اين آواز جمعي دلايل متفاوتي دارد. من از دوران كودكي هم كه با موسيقي ارتباط پيدا کردم، موسيقي جمعي را دوست داشتم. در يك دوره‌اي ديدم كه اين موسيقي جمعي صرفا تبديل به يك كارِ سازي شده و ما خواستيم اين شيوه جمعي را به همان دلايل که گفتم در آواز هم تجربه کنيم كه گفتند اين كار، کار غربي‌هاست.البته غربي ها براساس فرهنگ خودشان جلو رفته‌اند. تمام تلاش‌ ما اين است كه براساس فرهنگ خودمان آواز چند صدايي داشته باشيم، ضمن اينکه راه تکراري هم نرفته باشيم.
شما در تمام فرهنگ‌هاي مختلف ايران زندگي جمعي را مي بينيد . اين آدم ها در مراسم و آيين‌هايي به صورت جمعي مي‌رقصند و مي‌خوانند و به صورت جمعي زندگي مي‌كنند. اين قانونمندي روابط اجتماعي از غرايز انساني ريشه گرفه است. باز هم هر چه قدر بگوييم که اين شيوه را در موسيقي مان نداشته ايم ،اما اين قالب‌بندي بخشي از زندگي اجتماعي بوده و هست. امروز هم شما در هر اتفاقي يك آواز جمعي مي بينيد، تظاهرات و راهپيمايي و عكس‌العمل هاي مثبت و منفي به صورت جمعي اتفاق مي افتد.


نينوا، عصيان و وارياسون هاي کردي از جمله آثار ارکسترال شما هستند. من شخصا اين بخش از کارهاي شما را بيشتر دوست دارم، چرا اين بخش به نسبت ساير آثارتان کم تر است؟
من به خصوص در اين دو دهه مسئوليت‌هاي موازي و متنوعي احساس مي كنم. در زمينه موسيقي، آموزش، چاپ كتاب و آهنگسازي براي تك ساز ، سازهاي ايراني و سازهاي غربي. در بين همه اينها برخي كارها هستند كه به طور منطقي راحت تر انجام مي‌شوند. من همين حالا اگر بخواهم براي سازهاي ايراني يك قطعه بنويسم و اجرا كنم، دستم بازتر است. چون نوازنده‌هاي زيادي در اختيار دارم. البته من هميشه معتقد بودم بايد بتوانيم با ابزارهايي که در اختيار داريم، ايده‌هاي ذهني خودمان را اجرا كنيم. مثلا در موسيقي فيلم يك زماني بحث مي‌شد كه ساز ايراني مناسب فيلم نيست . اما اين ايده در حال حاضر منتفي شده، چون در دنيا از موسيقي سنتي و كاربردهاي تصويري آن بسيار زياد استفاده مي شود.من خودم از سازهاي ايراني در موسيقي فيلم خيلي استفاده كردم و در داخل و خارج خيلي نتيجه گرفته ام. زماني که يك فيلم ايراني به خارج از کشور مي‌رود براي بيننده خيلي جالب است كه يک عنصر فرهنگي ديگر همراه فيلم ارائه شود. اگر مي‌بينيد كه در خارج از كشور موسيقي‌ فيلم هاي ايراني چندان مورد توجه نيست به همين علت است. پارسال به مناسبت سال جهاني موترزات به سفارش يک تهيه کننده اتريشي ،آقاي قبادي فيلم«نيمه پنهان» را ساختند که در خارج كشور هم از آن استقبال شد. موسيقي اين فيلم هم به من پيشنهاد داده شد. من چه کار مي توانستم بکنم. يك قطعه‌اي مي‌نوشتم به شيوه موتزرات . اصلاً نمي‌توانستم چون موتزارت تکرار شدني نيست و نه اصلا در فرهنگ من است. اتفاقا در قطعه اي که براي اين فيلم نوشتم ، يك ساز غربي هم به كار نرفته است. يک موسيقي تصويري که كاملا از عناصر فرهنگي كه در فيلم بوده استفاده کردم که خيلي هم مورد توجه قرار گرفت.
اتفاقا من هم آن بخش اركسترال را خيلي دوست دارم و يواش يواش كه ديگر حوصله سفر و كار نداشته باشم قطعا در اين بخش فعال تر خواهم شد. در خارج از كشور هم از من دعوت‌هايي شده كه كارهاي اركسترالم اجرا شود يا قطعات جديدي براي ارکسترهايشان بنويسم. براي هر آهنگسازي اين خيلي پيشنهاد جالبي است چون مي‌تواند با اركسترهاي خيلي خوب، قطعاتش را اجرا كرد. علاوه بر اينها در كشورما هم امكان ضبط كارهاي اركسترال خيلي كم است وهم بسيار گران مي شود. بهترين حالت براي يک آهنگساز اين است كه كاري كه مي‌نويسد به صورت همزمان اجرا شود كه نوازنده‌ها از يکديگر حس بگيرند. اما در ايران نوازنده‌ها به صورت جداگانه كار خود را اجرا مي‌كند و بعدا کار ميکس مي شود. متاسفانه ما حتي اركستر خصوصي هم نداريم كه شما خودتان هزينه ها را بپردازيد وقطعه ارکسترالي را که نوشته‌ايد را اجرا و ضبط کنيد. به خاطر همين دشواري هاست که نه من و نه بسياري تهيه کنندگان ديگر تن نمي دهد كه كارهاي اركسترال توليد كنند. من خيلي اميدوارم که تعداد اين قطعات افزايش پيدا کند و به شما هم قول مي‌دهم كه آثار بيشتري در اين زمينه بنويسم.


اين پيشنهادها از طرف کدام کشورها و چه ارکسترهايي بود؟
من هميشه اعتقاد داشته ام كه بتوانيم از اركسترها و گروه‌هاي ايراني استفاده كنيم، اما زماني که چنين پيشنهادهايي به ما مي شود، به فال نيك مي‌گيرم . يك اتفاق جالب اين است كه به تازگي ارکسترهاي بزرگ غربي به آهنگسازاني بسيار دور از فرهنگ خودشان سفارش مي‌دهند. سال گذشته در اجرايي كه در سوئد داشتيم واجراي خوب و پرطرفدار هم شد، پيشنهادهايي در اين زمينه مطرح شد. قرار شد براي يک سال و نيم ديگر برنامه اي با اركستر سمفونيك شهر گوتنبرگ داشته باشيم. البته من به آنها پيشنهاد داده‌ام براي اجراي بهتر كار توسط يك هنرمند ايراني رهبري شود و از آنجايي كه خيلي علاقمند هستم كه جوانان ايراني با استعداد کار مشترک انجام دهم با «هوشيار خيامي» وارد مذاكره شدم . ريشه‌هاي فكري موسيقي‌ هوشيار از موسيقي‌ ايراني شروع مي‌شود وخيلي خوب با فرهنگ ايراني آشناست و اصولا موسيقي را هم خوب مي شناسد. ضمن اينکه به آهنگسازي و رهبري هم بسيار تسلط دارد. اين كار با علاقه دوطرفه انجام مي‌شود ، چون من هميشه علاقه مند بودم كه يك نفر كارهاي مرا به عهده بگيرد و به نوعي دستيار من باشد . حتي نظرات خود را در كار دخالت بدهد و چه كسي بهتر از هوشيار كه احاطه كاملي به کار دارد و با كارهاي من رابطه خوبي هم دارد. قطعه عصيان را 20 سال قبل براي سازهاي زهي و كوبه‌اي و هارپ نوشتم و هميشه در صدد بودم که در اين قطعه هارپ را تبديل به پيانو كنم. هوشيار هم هارپ را به پيانو تبديل كرد وهم با دستکاري قطعه کار طولاني تر ومدرن تر شد كه قرار است سال‌هاي آينده اين قطعه در لهستان هم اجرا شود.
خودتان قبلا گفته ايد که موسيقي آذري را خيلي دوست داريد، نمي خواهيد که اثر تازه اي در اين حوزه بنويسيد؟
موسيقي آذري از جمله موسيقي هايي است كه تمام مردم دنيا دوست دارند و به نوعي ريشه موسيقي خودمان هم درآن است، اما با يك روحيه ديگر. من خيلي علاقمند بودم و هستم که دراين حوزه قطعاتي را بنويسم، اما به هرحال زبان مادري من زبان فارسي است . شايد هم يك روزي دوباره كاري در اين زمينه كردم اما اين امر مستلزم اين است كه در دوره اي ارتباط عميقي با آن پيدا كنم.
راستش آن موقع كه «سرودهاي آذربايجان» را مي‌خواستم بنويسم، چند ماهي دائم تبريز و پيش استاد سليمي مي‌رفتم . يادشان به خير بسيار از ايشان ياد گرفتم، حتي در موسيقي فارسي. استاد سليمي در ايجاد آن حس من از موسيقي را كه به ژن آذري ام مربوط مي‌شود، خيلي نقش داشتند؛ در واقع امروز در تفكر و نگاهم به موسيقي ، روحيه آذري نهفته است. معتقدم اگر آن شور و احساس موسيقي آذربايجاني با موسيقي فارسي تلفيق شود ،موسيقي ما جاندارتر مي‌شود و از اين رخوت هم در مي‌آيد.

منبع:میراث خبر گفتگو:طاهره رحيمي