PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بابک بيات



Leon
Friday 28 December 2007, 10:34 AM
بابک بيات

آزاده نوری

You can see links before reply
You can see links before reply
بابک بیاتاو يک پسربچه از خانواده ای معمولی بود. پدرش دوست داشت درسش را خوب بخواند و به دانشگاه افسری برود. اگر او يک نظامی می شد، حتما پدرش باد به غبغب می انداخت و برای همه تعريف می کرد. اما بابک بيات سرنوشتش را طور ديگری رقم زد. بدون حمايت های پدرش و اوايل پنهانی کار موسيقی را شروع کرد.
پدرش اصرار داشت ورزش کند. شايد فکر می کرد به اين ترتيب پسرش از خطرهای احتمالی که جوان های ديگر را تهديد می کند، در امان خواهد بود غافل از اينکه او در عوالم ديگری بود و دل به دنيای موسيقی سپرده بود. سرانجام بعد مدت ها کشمکش با پدر و بدون هيچ حمايتی از پايان دوران مدرسه از خانواده جدا شد و تصميم خود را جدی تر دنبال کرد.
آرزویی از کودکی
درست است که او هرگز آروزهای پدرش را جامه عمل نپوشاند اما آرزوهای زيادی را برآورده کرد و برای بسياری ديگر آرزوهای تازه ساخت.
ميدان ژاله، چهارراه آبسردار و راه مدرسه و پدرش که دوست داشت او يک ورزشکار شده و به دانشگاه افسری برود و زندگی نطامی را شروع کند. اما او با اين تفکر پدر جنگيد و موسيقی را دنبال کرد و به همين دليل بدون حمايت پدر راه خود را ادامه داد.
بابک بيات آهنگساز نام آشنای موسيقی از دو سال پيش با بيماری نارسايی مزمن و پيشرفته‌ کبدی دست به گريبان بود. او در بيمارستان ايرانمهر تهران در حالی که دوستارانش به دنبال راهی بودند تا سريعتر عمل پيوند کبد رويش انجام شود در گذشت.
قرار بود بيات برای ادامه درمان به کانادا يا شيراز منتقل شود اما به دليل وضعيت بحرانی و نامساعد جسمی پرواز و تحمل دشواری سفر برای او امکان ندارد و پزشکان معالج به خانواده او اجازه سفر و انتقال بيمار را نداده اند.
زندگی پرافتخار
You can see links before reply

بيات به زندگی گذشته خود می باليد و از بيان آن ترسی نداشت. از محله های جنوب شهر تهران و از آشنايی با ايرج جنتی عطايی در همين محله ها، سرآسياب دولاب، خيابان شهباز، شکوفه، کرمان و... می گفت. از خانه محقری که حتی کوچکترين صدايی به گوش همسايه ها می رسيد و آغاز آهنگسازيش از همين خانه محقر ۴۸ متری تعريف می کرد. خاطرات شيرين زندگی گذشته اش با پدر و مادر و دو برادرش که سرشار از عاطفه و مهربانی و فداکاری والدينش برای او بود. زمزمه کردن هنگام رفتن به دبيرستان با کفش سوراخ و ساختن ملودی تازه، در حالی که سرمای طاقت فرسا از سوراخ کفش تمام وجودش را فرا گرفته بود.
او چندی پيش از بيماری، روی نت های يک سمفونی و همچنين موسيقی يک فيلم کار می کرد شهين بيات همسر او می گويد: « او آرزو داشت پس از سال‌ها فعاليت در زمينه موسيقی يک سمفونی بنويسد.» اما تقدير فرصت تمام کردن اين سمفونی را به او نداد. جسم او حالا در قطعه هنرمندان آرام گرفته است اما خدا می داند روحش به چه می انديشد....
زندگی پرکار
بابک بيات در سال ۱۳۲۵ در شهر تهران به دنيا آمد. از سن ۱۹ سالگی وارد هنرستان موسيقی شد و هم زمان در اپرای تهران و زير نظر ثمين باغچه بان و نصرت الله زابلی با موسيقی کلاسيک آشنا شد و حدود پنج سال همکاری خود را با اين اپرا ادامه داد. ايرج جنتی عطايی شاعر و ترانه سرا و نمايشنامه نويس از دوران کودکی تا قبل از انقلاب با بابک بيات همگام و در زندگی بيات و خانواده اش بسيار موثر بود. آنها سال ها با هم هم خانه بودند. دوران کودکی و نوجوانی را با هم گذرانده و هنرشان در هم عجين شده بود آثار برجسته مشترک زيادی از اين دو هنرمند باقی مانده است. اين دوستی به ساخت آهنگ هايی از جمله: غريبه، جنگل، بن بست، خونه، فرياد زير آب، علی کنکوری، تپش، خاتون، سايه، خورجين (بانوی شرقی)، فصل بد خاکستری (روح بزرگوار)، سقف، هيچ کسی مثل تو نبود، طلايه دار (ای بزرگ موندنی) و بسياری ترانه و آهنگ های ديگر منجر شد. و حالا ايرج جنتی عطايی اين روزها بيشتر از گذشته دلش هوای روزهای همخانگی و همکاری با بيات را می کند.
بابک بيات موسيقی فيلم را با فيلم غريبه که با همراهی واروژان ساخته شد شروع کرد. بعد از فيلم غريبه موسيقی فيلم های خوشيد در مرداب، شب آفتابی، برهنه تا ظهر با سرعت، فرياد زير آب و بسياری فيلم های ديگر را ساخت.
You can see links before reply
بابک بيات، آهنگساز ايرانی، روز يکشنبه پنجم آذر ماه در سن ۶۰ سالگی به دليل نارسايی کبدی در تهران درگذشت.
بعد از انقلاب بابک بيات فعاليت موسيقی را با ترانه های کودکانه آغاز کرد. او کاست خروس زری پيرهن پری به همراه احمد شاملو و کاست های سکوت سرشار از ناگفته هاست و چيدن سپيده دم را با صدای احمد شاملو ساخت. با بسته شدن فضای ترانه سازی گرايش بيشتری به موسيقی فيلم پيدا کرد و آثار زيادی ساخت. نخستين کارش بعد انقلاب موسيقی فيلم مرگ يزد گرد ساخته بهرام بيضايی بود. او تا به حال موسيقی حدود ۹۰ فيلم سينمايی را نوشته و ساخته است.
بيات در سال ۱۳۶۹ پس از چند بار کانديد شدن برای بهترين موسيقی جشنواره فيلم فجر بالاخره جايزه سيمرغ بلورين فجر را برای فيلم عروس دريافت کرد. سال ۱۳۷۵ هم مجددا سيمرغ بلورين را دريافت کرد.
بيات جايزه بهترين موسيقی فيلم برای ساخت موسيقی فيلم ساحره در جشن خانه سينما و جايزه بهترين موسيقی فيلم صد سالگی سينما را هم از آن خود کرده است.
او هشت سال است در کنار ساخت موسيقی در دانشگاه های تهران مشغول به تدريس موسيقی فيلم است. بابک بيات هميشه در مصاحبه ها و محافل خصوصی از دوستانش مانند محمد اوشال، فرهاد مهراد، شهيار قنبری، واروژان، ايرج جنتی عطايی، خسرو شريف پور، اسفنديار منفرد زاده، احمد شاملو، نصرت رحمانی بهرام بيضايی و مهندس فريدون حميدی که مشوق و دوستان او بودند ياد کرده است.

Leon
Friday 28 December 2007, 10:35 AM
بابک بيات آهنگساز ايرانی درگذشت

You can see links before reply
بابک بيات هم در زمينه آهنگسازی برای ترانه های پاپ و هم در زمينه موسيقی فيلم از برجسته ترين هنرمندان ايران در سه دهه اخير به شمار می رفتبابک بيات، آهنگساز ايرانی، روز يکشنبه پنجم آذر ماه در سن 60 سالگی به دليل نارسايی کبدی در تهران درگذشت.
آقای بيات که با آثار پرشمارش برای موسيقی فيلم های ايرانی و قطعاتی برای موسيقی پاپ ايران پيش از انقلاب سال 1357شناخته می شد، از ماه گذشته در بيمارستان ايرانمهر تهران بستری بود.
در کارنامه هنری وی موسيقی فيلم هايی چون مرگ يزدگرد و شايد وقتی ديگر (هر دو ساخته بهرام بيضايی)، عروسی خوبان (محسن مخملباف)، فرياد زير آب (سيروس الوند) و کشتی آنجليکا (محمد بزرگ نيا) و همچنين آهنگسازی برای سريال هايی چون چنگلک و افسانه سلطان و شبان به چشم می آيد.
وی از زمره معدود آهنگسازان ايرانی بود که به رغم خلق آثاری برای ترانه های پاپ، به ويژه برای داريوش اقبالی خواننده سرشناس ايرانی که بعضا به مضامين سياسی می پرداخت، پس از انقلاب از ايران خارج نشد و به فعاليت خود در داخل اين کشور ادامه داد.
You can see links before replyگزارش فرناز قاضی زاده -- برنامه جام جهان نما (You can see links before reply)

از ديگر فعاليت های بابک بيات می توان به همکاريش با شاعر پرآوازه معاصر ايران، احمد شاملو، در دو اثر چيدن سپيده دم و سکوت سرشار از ناگفته هاست اشاره کرد. اثر به يادماندنی خروس زری پيرهن پری برای کودکان نيز محصول همکاری مشترک اين دو نفر بود.
اين آهنگساز ايرانی در سال های گذشته فرزند خود را از دست داد و تا پيش از مرگ با همسر خود زندگی می کرد.
بابک بيات که در طی بيش از سه دهه فعاليت هنری برای دهها فيلم و سريال ايرانی آهنگ ساخته بود در سال های اخير آثار کمتری خلق کرد.
وی در دو دهه گذشته بارها نامزد جايزه برترين موسيقی فيلم در جشنواره فيلم فجر در ايران شد و دو بار نيز در سال های 1369 و 1375 خورشيدی (1991 و 1997 ميلادی) به خاطر ساخت موسيقی فيلم های عروس (بهروز افخمی) و سرزمين خورشيد (احمدرضا درويش) سيمرغ بلورين اين جشنواره را دريافت کرد.

Leon
Monday 28 January 2008, 11:56 AM
موضوع : پاییز فصل پرواز بود ...

نویسنده : پیروز جعفری



هوای بارانی - زرد و نارنجی شدن برگهای درختان و کوچه قدیمی ما کهبن بست است . مرا نا خودآگاه به یاد تو انداخت .
تقویم را زیرو رو کردم (امان از دست این زندگی شهری و روز مره گی که مرافراموشکار کرده است ) . به آرشیو موسیقی خود رجوع کردم و تصاویری از تکه روزنامه هايي که از تو داشتم . به خودم گفتم : چه قدر زود ما انسانها یکدیگر را فراموش می کنیم !
دلم گرفت . تصمیم عجیبی با خودم گرفتم . صبح روز بعد گوشی همراهم را خاموش و محل کار و دانشگاه را هم تعطیل کردم . و تصمیم گرفتم به جایی بروم که همه ما در کنار این همه هیا هوی زندگی روزی باید در آنجا آرام بگیریم . آری من به دیدار مردی رفتم که جای خالی او پس از گذشت یک سال از پروازش هنوز هم حس می شود . هنرمندی که همیشه آرام و صبور بود و از این رو موسیقی او نیز چنین حسی را به انسان القا می کرد .
زنده یاد بابک بیات خالق آثار جاوداني در موسیقی ایران است . کارنامه درخشان این هنرمند در زمینه موسیقی پاپ و موسیقی فیلم ‚ خود گواه همین واقعیت است . متنی که درزیر می خوانید قستهایی از زندگی بابک بیات است به روایت خود شان در کتاب مردان موسیقی و سنتی ایران :
يادم هست هفده ساله بودم كه يكي از دوستان هنرمندم ميلاد كيايي مرا با نت موسيقي آشنا ساخت. و از اين به بعد بود كه راه خود را يافتم، البته مشوقم در كارهاي هنري، بيشتر خانواده ايرج جنتي عطايي بودند، حدود بيست سالم بود كه توسط يكي از دوستانم به خانم باغچه‌بان معرفي شدم ودر كلاس‌هاي شبانه هنرستان موسيقي نزد اين هنرمند گرامي به فراگيري موسيقي علمي مشغول شدم و در دسته كر، اپرا و كر ملي وارد گرديدم و موسيقي واقعي را شناختم.اينجا در چند اپرا شركت كردم از جمله اپراهاي: "كاوالريارو ستيكانا"، "دلاور سهند" كار احمد پژمان و "ايل ترو واتوره" و چند اپراي ديگر. بعد از اين بود كه به موسيقي فيلم علاقمند شدم و به آهنگسازي براي متن فيلم‌ها روي آوردم.
در سن 25 سالگي موسيقي فيلم "خورشيد در مرداب" را ساخته‌م. سال بعد موسيقي متن فيلم "برهنه تا ظهر با سرعت" كار خسرو هريتاش را ساختم كه برايم بسيار جدي بودند. اين كارها و بعد سريال تلويزيوني "چنگك" ساخته جلال مقدم و چند فيلم سينمايي آن روز را ساختم، لازم به توضيح است كه هنرمند شايسته محمد اوشال در يادگيري و پيشرفت من در كار ساختن موزيك متن فيلم‌ها بسيار موثر بودند كه با محبت فراوان مثل يك برادر با ايشان بودم و در زندگي‌و كارهاي هنري من بسيار موثر بوده‌اند. بعد از انقلاب بود كه اولين كار هنريم را با نوار كاست "خروس زري پيرهن پري" نوشته احمد شاملو كه انتشاراتي ابتكار آن را تكثير كرد، سپس موسيقي متن 61 فيلم را با فيلم "مرگ يزدگرد" از ساخته‌هاي بهرام بيضايي آغاز كردم و تا يك سال ونيم كار نكردم، پس از آن براي فيلم‌هاي، "نقطه ضعف" كار محمدرضا اعلامي، "ريشه در خون" از الوند، "آتش در زمستان" از هدايت، "اتوبوس" از يداله صمدي، سريال "سلطان و شبان"، "طلسم" كار داريوش فرهنگ، "شايد وقتي ديگر" از بهرام بيضايي.
بابک بیات در روزهای سرد پاییزی پرواز را انتخاب کرد و از میان ما رفت.
امیدوارم راه چنین افراد بزرگی در موسیقی و هنر ما ادامه داشته باشد . و به همه دوستداران موسیقی و ترانه نوین ایران زمین به خصوص استادایرج جنتی عطایی و محمد اوشال درگذشت بابک بیات را تسلیت می گویم . فقدان چنین هنرمندانی جبران ناپذیر است .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد .

Leon
Monday 28 January 2008, 11:57 AM
موضوع : تاریخ تو را می نویسد...

نویسنده : احمد فتاحی



یک سال از درگذشت مردی گذشت که سالهای سال با ملودی ها و تنظیم های جاودان خود ، عشق و ایثار را به خانه های مردم می آورد. بابک بیات ، یکی از بزرگترین آهنگسازان عرصه ی ترانه ی نوین ایران است. هنرمندی برجسته و موفق.
کارنامه هنری این مرد به گواه بسیاری از اهالی هنر هیچ جای خالی ای نداشت. او برای ترانه ی نوین و موسیقی پاپ ایران همه کار کرد و رفت. رفتنی که باور کردنش هنوز مشکل است.
یکی از برجسته ترین دلایل موفقیت او عدم تقلید بود. بابک بیات برای خود سبکي را آورد و تا آخر ادامه داد که هرگز نشانی از تقلید در آن دیده نمی شد. با نگاهی به کارنامه آوازخوانان برجسته مان مانند ابی و داریوش در می یابیم که سبک کار بابک بیات با بقیه آهنگسازان ما متفاوت است. موسیقی بابک بیات یک انقلاب فکری بود. درست مثل ترانه هایی که در کنارش قرار می گرفت. ترانه هایی جاودان از ایرج جنتی عطایی یار دیرین او که به او کمک می کرد طرز فکری جدید در ساختار موسیقی او ایجاد شود. بارها شنیده ایم که می گویند درک فلان ترانه بسیار سخت است ، باید بگوییم درک موسیقی بابک بیات نیز بس مشکل است ، ایشان با موسیقی های سنگین و پرمغز خود یکی از دلایل موفقیت خوانندگان و ترانه سرایان بود.
در لیست کارهای مشترک بابک بیات با خوانندگان نامی به ترانه هایی چون : فریاد زیر آب | خونه | خاکستری | دلم میخواد گریه کنم | بن بست | خاتون | خورجین | سایه و ... می رسیم که هریک انقلابی در موسیقی زمان خود ایجاد نموده است. بنابراین پر بیراه نیست که كارنامه هنري او را یکی از پر بارترين کارنامه هاي آهنگسازان تاریخ موسیقی پاپ ایران بدانيم. ایشان در زمینه موسیقی فیلم نیز بارها و بارها به موفقیت های چشمگیر دست یافت و یکی از بزرگترین سازندگان موسیقی فیلم ایران بود.
امروز تاریخ را مطالعه می کنیم. از همه چیز در آن نشانی می بینیم. از هر هنری و هر رشته و حادثه ای. تاریخ بهترین ثبت کننده ی نیکی ها و بدی هاست. همانطور که اکنون ترانه ی نوین به واروژان ها ، فرهاد و فروغی ها و ... می نازد از این پس بابک بیات را نیز وارد دفتر تاریخ کرده است. امثال بابک ، منفردزاده ، جنتی عطایی ‚ سرفراز ، قنبری ، ابی و داریوش و گوگوش و چندین و چند هنرمند دیگر تاریخ ملتی را ، طرز فکر ملتی را ، عقاید ملتی را تغییر دادند ، پس باید تاریخ ساز باشند.
امروز باید گفت بابک بیات به صفحه ی تاریخی پیوست که نسل های آینده آن را مطالعه خواهند کرد و در خواهند یافت ترانه و موسیقی متعهد چه بوده است.
از طرف خودم و سایت خاکستری اولین سالمرگ استاد بابک بیات را خدمت خانواده ایشان ، ایرج جنتی عطایی ، ابی عزیز و تمامی دوستدارانش تسلیت می گویم.

Leon
Monday 28 January 2008, 11:57 AM
موضوع : نامه ای نوشته بر باد برای بابک بیات

نویسنده : مزدا موسی زاده



به نام حقيقت
فرستنده : مزدا موسي زاده
گيرنده : بابك بيات

سلام بر روح بزرگوار استاد نازنينم بابك بيات....

پيش از هر سخن از شما مي خواهم كه به من اجازه دهيد در اين چند سطر بجاي ” استاد بابك بيات” ‚ ” بابك عزيزم” خطابتان كنم و اين جسارت را از من نديده بگيريد.

بابك عزيزم ! چند هفته پيش بود كه پس از روزي خاكستري رنگ ‚ دلم هوايت را كرد . از صبح آن روز ”خاكستري” ورد زبان و دلم شده بود و در محل كار لحظه اي نبود كه بند بند وجودم فرياد نكند كه :

”به انتظار فصل تو تمام فصلها گذشت چه ياس بس نهايتي نديم من بود
فصل بد خاكستري تسليم و بي صدا گذشت چه قلب بي سخاوتي حريم من بود”

حدود يك ساعت مانده بود تا غروب خورشيد پاييزي و من هر لحظه بيشتر و بيشتر دلتنگ تو ميشدم.
دل زدم به دريا و در آن لحظات كه همه به فكر رسيدن به خانه هايشان بودند عازم خانه ابدي تو شدم .

پشت فرمان ماشين پر از بغض نشسته بودم و در كل مسير ابي و ايرج و تو فضاي پيرامونم را پر از عطر” خاكستري” كرده بوديد. كاش شما سه نفر مي دانستيد كه با اين ترانه هر بار چه بر سر اين بيچاره مي آورديد.

آنقدر غرق در بغض و خاكستري بودم كه نفهميدم چگونه به بهشت زهرا رسيدم . چيزي به مرگ خورشيد باقي نمانده بود كه من بالاي سرت رسيدم و باز زير لب مي خواندم :” به انتظار فصل تو تمام فصلها گذشت... ” وقتي نامت را بر روي سنگ مزارت ديدم بغض در گلو مانده ام تركيد ‚ به ياد ندارم براي هيچ رفته اي اينگونه گريسته باشم كه در آن غروب خاكستري بر مزار تو گريستم.

آنقدر بلند گريه مي كردم كه توجه همه كساني كه در قطعه هنرمندان مشغول قبر گردي هاي پوچشان بودند به طرف من جلب شد چند دقيقه بعد حدود ده نفر بالاي سر من و تو جمع شده بودند و همه با بهت به من و تو نگاه ميكردند ..پيرمردي كنارم نشست و پس از خواندن فاتحه اي براي تو گفت : مرد بزرگي بود خدا بيامرزدش . يكي ديگر گفت : فكر كنم پسرش باشه .با اين جمله چند نفري به من تسليت گفتند و رفتند و من همچنان بي اختيار گريه ميكردم .

آفتاب مرد و قطعه هنرمندان ماند و من و تو...

به ياد هر كدام از ملودي هايت كه مي افتادم گريه ام بيشتر و بيشتر مي شد ‚ چقدر اين چند بيت را گريه كردم آنروز :

”كدوم شاعر كدوم عاشق كدوم مرد تو رو ديد و به ياد من نيافتاد”
”خورجينم اگه قديمي اگه بي رنگ و پاره براي تو اگه حتي ارزش بردن نداره”
”مهاجر هميشه با سفر رفيق بگو بگو كه مقصدت كجاست”
”بين اين همه غريبه تو به آشنا مي موني ‚ حرفاي تلخي كه دارم من نگفته تو مي دوني”

و باز در انتهاي هر يك به خاكستري مي رسيدم و باز فرياد ميكردم كه :
”به انتظار فصل تو تمام فصلها گذشت چه.......”

بابك عزيزم ! روزي كه گفتند تو رفتي انگار عزيزترينم را از دست داده بودم ‚ مني كه از پنج شش سالگي سبد و خورجين آويزه گوشم شده بود و در آن سن وسال بدون شك‚ ملودي‚ گيرايي اصلي من به اين ترانه ها بود.
مني كه با تو و ملوديهاي تو به گنجينه هايي چون ابي و ايرج جنتي عطايي دست پيدا كرده بودم .
مني كه با ترانه خاكستري زندگي ام زير و رو شده بود.
آنروز عصر در كنار تو بودم ‚ در كنار تو مردم ‚ در كنار تو زنده شدم و اينك در دل اين شب دلتنگي به ياد آن عصر اين نامه را براي تو مي نويسم. براي تويي كه در نظرم شكوه ملودي و تنظيم موسيقي پاپ سرزمينم هستي ‚ براي تويي كه صادق ترين و راست ترين هستي ‚ براي تويي كه با تو و ملوديهايت موسيقي را معنا ميكنم ..

آري ! بابك عزيزم ‚ موسيقي مان يك سال است كه يتيم شده و من تنها با يك اميد در دل اين شب اينگونه سطر سطر قلم ميزنم و آن ‚ اميد شنيدن آخرين ملودي هايت همراه با ترانه هاي هميشه بيدار ايرج جنتي عطايي و صداي هميشه جاويدان ابي است .

بابك عزيزم ! منتظر پاسخ اين نامه مي مانم ‚ ميدانم كه جواب خواهي داد ‚ آن هم به زبان خودت كه زبان موسيقي است ‚ آن هم با صداي ابي ‚ آن هم با ترانه هاي ايرج جنتي عطايي .
پس منتظرت مي مانم.......

Leon
Thursday 31 January 2008, 07:39 PM
موضوع : 179 روز پیش ...

نویسنده : احمد فتاحی


تن تو کو ... تن صمیمی تو کو ...
شهریور 85 بود .خبر شدت یافتن بیماری اش همه را اندوهگین کرده بود . چه زود گذشت.
عاشقان هنرش گرد او جمع شدند و به یاری اش شتافتند ...یک یاری معنوی. درآبان 85 خبر بیماری اش بسیار بیشتر از قبل شدت گرفت . اشک ها روز به روز بیشتر فرو می ریخت ... غم ها روز به روز افزون تر می شد.
و سرانجام در پنجم آذر، او از میان همه رفت .به دورسوی امید های خود پا گذاشت و ما را با انبوهی از ملودی های دردآورش سوزاند و سوزاند و خاکستر کرد...


You can see links before reply
دوست و همراه ، یار و غمخوار ، همه و همه شتافتند تا مراسمش در خور نام و بزرگی اش باشد...
اکنون درست 179 روز از آن لحظات دردانگیز می گذرد .
چه یاران قدیمی بودند که وجودش را در این مدت گلباران کردند و چه یاران قدیمی نیز بودند که در این مدت وجودش را پر ازطعنه ، کنایه ، نفرت ، کینه ، حسادت و غیره کردند . انگار یادشان رفته بود که دگر دنیایی نیز هست .
اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم خواهیم دید که همیشه انسانهای بزرگ ، دوستانشان بسیار کمتر از دشمنانشان بوده است . همیشه این طور بوده و مطمئنا خواهد بود .مثلا همگان می توانند به یاد بیاورند روزهایی که بابک عزیز از میانمان رفت و عکس العمل ها چگونه بود . یکی طعنه می زد و دیگری حسادت می ورزید به محبوبیت ایشان و دیگری حتی به خود جراءت ( اجازه ) نداد رفتنش را با تسلیتی کوتاه التیام ببخشد.همانهایی که دم از زندگی در کشورهای متمدن می زنند اینگونه رفتار کردند . همانهایی که در پشت تریبون هایشان سَلی یِری و موتسارت و ژان پُل سارتر و هر کس دیگری که بتواند مردم را سرگرم ! کند را مهمتر از بابک ها و دیگران می پندارند به خود اجازه ندادند سکوت کشنده ی خودشان را بشکنند .
به یاد دارم که چگونه بابک عزیز در یکی از برنامه های تلویزیون ایران زمزمه کرد :
نگو از گل ، نگو از یخ
که در پاییزم
نگاهم کن ، نگاهم کن
چه درد انگیزم

با من نه گل ، نه آواز
نه آسمان نه پرواز
گل مرده ی آوار برگم
پاییزی ام ، هم فصل مرگم ...

You can see links before reply
و من چگونه اشک می ریختم که او یار در غربتش ، استاد جنتی عطایی را فراموش نکرده است ...
به امید اینکه حضور ملودی های این استاد موسیقی ، زیبایی ترانه های دکتر جنتی عطایی را در آلبوم بعدی ابی عزیز صدچندان کند ، البته با تنظیم های استثنایی شخص مورد نظر ابی و ایرج عزیز ...
مردم بهترین قاضیان هستند ...بابک بیات برای همه ی آنهایی که هنر را می شناسند زنده است ولی شوربختانه بسیاری از زنده گان امروز برای بسیاری از مردم مرده اند ...

arian
Monday 3 November 2008, 09:50 AM
You can see links before reply


بابك بيات در سال 1325 در شهر تهران به دنيا آمد.از سن 19 سالگى در اپراى تهران و زير نظر خانم اولين باغچه بان, آقاى ثمين باغچه بان و نصرت الله زابلى با موسيقى كلاسيك و جهانى آشنا شد و در حدود پنج سال همكارى خود را با اين اپرا ادامه داد.بعد از آن با محمد اوشال آهنگساز و رهبر اركستر جاز فولكوريك دوستى عميقى پيدا كرد كه اين دوستى به ادامه هارمونى و آكومپانى مان و فراگيرى ديگر اشتياقات موسيقايى بيات منجر شد.ايرج جنتى عطايى شاعر و ترانه سرا و نمايشنامه نويس كه از دوران كودكى تا قبل از انقلاب با بابك بيات همگام با هم موسيقى ترانه را ادامه دادند, در زندگى بيات و خانواده اش بسيار موثر بود, كه اين دوستى به ساخت ترانه هاى بسيارى از جمله : غريبه, جنگل, بن بست, خونه, فرياد زير آب, على كنكورى, تپش, خاتون, سايه, خورجين (بانوى شرقى), فصل بد خاكسترى (روح بزرگوار), سقف, هيچ كسى مثل تو نبود, طلايه دار (اى بزرگ موندنى) و بسيارى ترانه هاى ديگر منجر شد.



بابك بيات موسيقى فيلم را با فيلم غريبه كه با همراهى واروژان ساخته شد, شروع كرد.بعد از فيلم غريبه,بيات موسيقى فيلم هاى :
خوشيد در مرداب, شب آفتابى ( با ترانه عروسك قصه من), برهنه تا ظهر با سرعت, فرياد زير آب, سريال چنگك و بسيارى موسيقى بيلم هاى ديگر را ساخت.
بعد از پيروزى انقلاب بابك بيات فعاليت موسيقى را در شركت ابتكار, همراه با دوستش ابراهيم زال زاده و با كاست قاصدك, زندگى نامه صمد بهرنگى و بصورت ترانه هاى كودكانه خانم سيمين غديرى آغاز نمود.پس از آن كاست خروس زرى پيرهن پرى را به همراه احمد شاملو و كاست هاى سكوت سرشار از ناگفته هاست و چيدن سپيده دم را با صداى احمد شاملو موسيقى ساخت.
بابك بيات موسيقى فيلم را در بعد از انقلاب با فيلم مرگ يزد گرد ساخته بهرام بيضايى شروع كرد و در سال 1362 موسيقى فيلم هاى نقطه ضعف و ريشه در خون را ساخت و در سالهاى بعد براى فيلم هاى شايد وقتى ديگر و مسافران ساخته هاى بهرام بيضايى, سريال سلطان و شبان, كشتى آنجليكا, عروس, پرده آخر, طلسم, مرسدس, جهان پهلوان تختى, دستهاى آلوده, اتوبوس, قرمز, دو زن, شيدا و در حدود 90 فيلم سينمايى موسيقى نوشته است و آخرين سريالى كه وى براى آن موسيقى ساخته است سريال ولايت عشق است.
بابك بيات در سال 1369 پس از چند بار كانديد بودن براى موسيقى فيلم بالاخره اين سال وقتى كه از پنج كانديد موسيقى فيلم سه بار نام او را اعلام كردند جايزه سيمرغ بلورين فجر را براى فيلم عروس دريافت كرد.همچنين در سال 1375 وقتى كه از بين چهار كانديد دو بار نامش اعلام شد, مجددا سيمرغ بلورين را دريافت نمود.در خانه سينما براى فيلم ساحره جايزه اول موسيقى فيلم را دريافت كرد.در جشن گزارش فيلم جايزه بهترين آهنگسازى را براى صد سالگى سينما از آن خود كرد.
در سال 1381 در مراسمى كه در شيراز برگزار شد از بابك بيات و چهار هنرمند بزرگ ديگر ايران تقدير به عمل آمد.همچنين در همين سال و در مراسمى ديگر از بابك بيات به خاطر يك عمر تلاش در زمينه ترانه ايران تقديد شد كه در اين مراسم پيامهايى از ايرج جنتى عطايى، بهرام بيضايى و... قرائت گرديد.
از ديگر فعاليتهايى بابك بيات در اين سالها ساخت قطعه كرال و اركسترال "سرزمين خورشيد" بود، كه در سال 1376 توسط اركستر سمفونيك تهران و به رهبرى استاد "فريدون ناصرى" اجرا شد.
بابك بيات در كنار ساخت موسيقى, حدود هشت سال است كه در دانشگاههاى تهران مشغول به كار بوده و موسيقى فيلم تدريس مى كند.

بابك بيات هميشه از دوستانش مانند محمد اوشال, ايرج جنتى عطايى, خسرو شريف پور و مهندس فريدون حميدى و ... كه مشوق او بودند ياد مى كند.از دوستيش با ايرج جنتى عطايى و خاطراتشان, از سفرش با احمد شاملو به كشور سوئد كه موسيقى اش صداى شاملو را در شبهاى شعر در كنسرت هوست و چند جاى ديگر كه به چند ماه انجاميد همراهى مى كرد, و از خاطراتش با نصرت رحمانى:
"زندگى بازيست, ما خود صحنه مى سازيم تا بازيگر بازيچه هاى ديگران باشيم, واى زين برد روان فرساى, من بازيگر بازيچه هاى ديگران بودم, گرچه مى دانستم اين افسانه را از پيش, زندگى بازيست."
وزمزمه مى كند شاملو را كه:
"همه لرزش دست و دلم, از آن بود كه عشق پناهى گردد,پروازى نه گريزگاهى گردد, آى عشق آى عشق چهره آبيت پيدا نيست."
از شفيعى كدكنى مى گويد.از ايرج جنتى عطايى مى گويد و از پرسه هاى در كوچه پس كوچه هاى جنوب شهر تهران.از سينما رفتن هاى ساعت 11 صبح و سينما نياگارا.از اسفنديار منفرد زاده و و دوستى هاى قديمى و از ملوديهاى او كه از بچه تهران قديم صحبت مىكند.از جمعه، از رضا موتورى، فرهاد مهراد و شهيار قنبرى.از واروژان، از محمد اوشال و رفاقتهايشان كه حتى بلنداى بلندترين سپيدارها هم به اندازه آن نيست.از بهرام بيضايى و استادى و احاطه اش در موسيقى فيلمى كه قرار است برايش نوشته شود.از احمد شاملو و همسرش آيداى مهربان.
بابك به زندگى گذشته خود مى بالد واز بيان آن ترسى ندارد.از محله هاى جنوب شهر تهران و از آشنايى با ايرج جنتى عطايى در همين محله ها.سرآسياب دولاب،خيابان شهباز، شكوفه، كرمان، و آن همه خاطره از خانه محقرى كه حتى كوچكترين صدايى به گوش همسايه ها مىرسيد و آغاز آهنگسازيش از همين خانه محقر 48 مترى بود.و خاطرات شيرين زندگى گذشته اش با پدر و مادر و دو برادرش كه سراسر تعريف از عاطفه و مهربانى و فداكارى والدينش براى او بود.زمزمه كردن هنگام رفتن به دبيرستان با كفش سوراخ و ساختن ملودى تازه، در حالى كه سرماى طاقت فرسا از سوراخ كفش تمام وجودش را فرا گرفته بود.ميدان ژاله، چهارراه آبسردار و راه مدرسه و پدرش كه دوست داشت او يك ورزشكار شده و به دانشگاه افسرى برود و زندگى نطامى را شروع كند.اما او با اين تفكر پدر جنگيد و موسيقى را دنبال كرد و به همين دليل بدون حمايت پدر راه خود را ادامه داد.
در زندگى بابك مرگ پسرش بسيار اثر گذار بود.پسرش "مانى" كه ده سال از بهترين دوران زندگى بابك را با او گذراند و تنها يك كودك سرمايه ذهنى يك پدر بود و شايد هم آن كودك، پدر بابك بود كه خود را براى بابك ده ساله كرده بود.و بعد بزرگوارانه و ساكت و عميق، با فريادهايى از درونش مرد و بابك را به دنبال خود برد، كه بابك موسيقى اش را بسازد و نزد زندگان بماند.او بسان عشق "ارف ئوس" رفت و بابك بسان "ارف ئوس" آنقدر نواخت، نواخت كه خداوند پس از چهار سال كودكش را به او برگرداند.و اين كودك نامش "بامداد" است، و خدا معجزه اى كرد و در كنار "بامداد"، "باربد" را هم به بابك هديه كرد.

منبع : سايت بابك بيات