PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رفتم ای نامهربان



Leon
Saturday 29 December 2007, 10:53 AM
You can see links before reply
You can see links before reply (You can see links before reply) (You can see links before reply)... رفتم ای نامهربان ...

سيروس علی نژاد

You can see links before reply
You can see links before reply
تجويدی در واپسين سالهای عمر می گفت: بيست سال در تنهايی ويولن می زدم و تنها شنونده من ديوارهای اتاق کارم بودشايد کسی از ايرانيان نباشد که علی تجويدی را نشناسد.
سالخوردگان و ميانسالان قاعدتاً اين ترانه معروف بنان را که در برنامه گلها اجرا شد، به ياد دارند:
مرا عاشقی شيدا، فارغ از دنيا تو کردی تو کردی تو کردی
مرا عاقبت رسوا، مست و بی پروا تو کردی تو کردی تو کردی
نداند کس جانا چه کردی چها کردی با ما چه کردی
جوانترها احتمالاً ترانه های مرضيه و دلکش را بيشتر به خاطر می آورند: "آتشی ز کاروان به جا مانده - اين نشان ز کاروان جدا مانده... "، "اميد جانم ز سفر باز آمد - شکر دهانم ز سفر باز آمد"، يا "از برت دامن کشان، رفتم ای نامهربان، از من آزرده دل، کی دگر بينی نشان، رفتم که رفتم"، "جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگيرم - سنگ خارا را گواه اين دل شيدا بگيرم"، و از همه آشناتر: "ديدی که رسوا شد دلم - غرق تمنا شد دلم ... فرياد اگر صياد من، فارغ شود از يادم من، قدرم نداند / فرياد اگر از کوی خود، وز رشته گيسوی خود، بازم رهاند... ".
آهنگ همه اين ترانه ها و بسياری ترانه های ديگر را علی تجويدی ساخته است.
خودش درمصاحبه ای گفته است: "روی حدود ۱۵۰ ترانه، آهنگ گذاشته ام".

You can see links before replyآثاری از علی تجويدی
You can see links before replyآتش کاروان با صدای دلکش و شعر معينی کرمانشاهی (You can see links before reply)
You can see links before replyديدی که رسوا شد دلم با صدای مرضيه و شعر رهی معيری (You can see links before reply)
You can see links before replyآزاده با صدای هايده و شعر رهی معيری (You can see links before reply)


او در سال ۱۲۹۸ خورشيدی در تهران به دنيا آمد؛ بچه خيابان ری بود و فرزند هادی خان تجويدی نقاش و مينياتورساز.
پدرش در مکتب کمال الملک نقاشی آموخته و در موسيقی نيز از محضر درويش خان کسب فيض کرده بود اما خود او از کودکی به موسيقی روی آورد.
به نوشته بهمن بوستان، علی تجويدی شور موسيقی را که در خون او می جوشيد نخست با نواختن نی لبک فرو می نشانيد اما ديری نکشيد که نی لبک به دليل نارسايی در ترجمه احوال درونی، به فلوت تبديل شد.
حسينعلی ملاح در مقدمه رديف تجويدی می گويد از خلال سخنانش دريافتم که در آغاز ويلون نمی زده، زمانی دور وقتی که بيش از ده سال نداشت "چوپانی با نوای نی خود به جانش آتش زده و اين سوخته دل را به عرصه موسيقی کشانده است".
در هر حال اين ابوالحسن صبا بود که او را به نواختن ويولن ترغيب کرد.
آشنايی آنها از آنجا پيدا شد که ابوالحسن خان صبا در نقاشی، شاگرد پدر علی تجويدی بود و به قول بهمن بوستان "شور او را در موسيقی ديده و دل به کارش سپرده بود".
You can see links before reply تنها شاگردی هستم که در کنار صبا و در زمان حيات خودشان در هنرستان عالی موسيقی تدريس می کردم
You can see links before reply

علی تجويدی


بعدها علی تجويدی نزد حاج آقا محمد ايرانی، موسی خان معروفی، اسماعيل قهرمانی و رکن الدين مختاری به آموختن موسيقی پرداخت.
رکن الدين مختاری همان سرپاس مختاری، رئيس شهربانی مخوف دوره رضاشاه است که زندانيان سياسی از او خاطرات تلخی دارند و نام او به قول محمد ابراهيم باستانی پاريزی، مورخ معاصر "همراه با خشونت است" و از عجايب آنکه، در عين حال هنرمندی بزرگ و يکی از بانيان پيش درآمد و رنگ در موسيقی ايرانی بود.
تجويدی در مصاحبه ای که به مناسبت هشتادويکمين سال تولدش با وی انجام شده درباره استادان خود به گونه ای سخن گفته است که احساس می شود بيش از ديگران خود را وامدار حاج محمد ايرانی می داند: "زمانی که در محضر استاد صبا درس می گرفتم، به وسيله ايشان به شخصيتی به نام حاج آقا محمد ايرانی معرفی شدم که از منتقدان و موسيقيدانهای بزرگ ميهن ما بود، اين معرفی برای فراگيری سه تار و رديف سازی صورت گرفت و من در جلسات ايشان با آقای اسماعيل قهرمانی که خليفه کلاس آقا حسينقلی و ميرزا عبدالله بود و تار نيز می نواخت آشنا شدم، در اين جلسات من توانستم ضمن سه تار نوازی، رديفها را که سينه به سينه نقل شده بود فرا بگيرم و به اقتضای جوانی و حضور ذهن آنچه را فراگرفته بودم همه در مغز من حک شد".
به غير از اينان که در رشد و بالندگی وی تأثير آشکاری داشته اند، مهدی ستايشگر در نام نامه موسيقی ايران زمين يادآور می شود که علی تجويدی نزد استادان ظهيرالدينی، حسين ياحقی، و هوشنگ استوار نيز آموزش ديده است.
خود او نيز در يکی از آخرين مصاحبه هايش به هوشنگ استوار اشاره کرده و گفته: "حدود چهل سال پيش بنا به توصيه مرحوم صبا خدمت دوست عزيزم آقای هوشنگ استوار يک دوره هارمونی و نزد پسر عمويم ضيا مختاری يک دوره سازبندی (ارکستراسيون) خوانده و فراگرفتم، از آن تاريخ به بعد تمام آهنگهايم را خودم تنظيم کردم، يعنی از جهت هماهنگی و سازبندی شخصاً رهبری کردم".
حسينعلی ملاح می نويسد: "در سال ۱۳۳۴ اداره کل هنرهای زيبا به تأسيس دوره ای اقدام کرد تا دارندگان امتياز کلاسهای خصوصی در آنها آموزش ببينند، تا زمانی که اين کلاسها داير بود، تجويدی در کنار استاد صبا تدريس ويولن را بر عهده داشت، در سال ۱۳۳۶ پس از درگذشت استاد صبا، مسئوليت تدريس ويولن درهنرستان عالی موسيقی ملی به عهده او واگذار شد".
خودش در مصاحبه با مجله هنر موسيقی گفته: "تنها شاگردی هستم که در کنار صبا و در زمان حيات خودشان در هنرستان عالی موسيقی تدريس می کردم".
بهمن بوستان در همان مجله درباره تجويدی می نويسد: "از برکت محضر حاج آقا محمد ايرانی که خود از شاگردان و تربيت يافتگان ميرزا عبدالله بود، روزنه ای روشن و دلپذير از جزئيات و ظرايف رديف موسيقی ايرانی به روايت مرحوم ميرزا بسوی دل تجويدی گشوده شد، اين ديدار فرصت مغتنمی در اختيار تجويدی جوان گذاشت که علاوه بر رديف ميرزا به تصنيفها، ضربيها، چهار مضرابها و پيش در آمدها که می رفت تا اندک اندک به فراموشی سپرده شود، دست يابد".
علی تجويدی به غير از آهنگسازی، به نوازندگی در ويولن شهرت و مهارت داشت و از همين روی جذب برنامه ای شد که مرحوم داوود پيرنيا تحت عنوان برنامه گلها در راديو راه انداخته بود.
اين برنامه از زيباترين و جالبترين کارها در عرصه موسيقی ايرانی به شمار می آيد و استادانی چون ابوالحسن صبا، مرتضی خان محجوبی، حسن کسايی، جليل شهناز، رضا ورزنده و حسين تهرانی با آن کار می کردند.
خود علی تجويدی درباره راهيابی به برنامه گلها و آشنايی با مرحوم پيرنيا گفته است: " ... روزی در راهروی راديو مرد بسيار متشخصی که او را نمی شناختم به سمت من آمد و وقتی مرا در آغوش گرفت از من سؤال کرد چند بار از سولوی [تکنوازی] شما می توانم در برنامه گلها استفاده کنم؟ در پاسخ گفتم: برنامه گلها چيست؟ گفت بيا برويم تا نشانتان بدهم، به اتفاق ايشان رفتم ديدم برنامه ای ضبط می شود که در آن شعر می خوانند و در عين حال صدای ويولن من در حال پخش است و در واقع زمينه کار است، بعد از اين مطلب متوجه شدم که مخاطب من مرحوم پيرنياست".
او سپس حکايت می کند که در آن زمان به کار اداری مشغول بوده و پيرنيا که از موضوع اطلاع داشته، به او گفته است: "من معاون نخست وزير بودم استعفا کردم و به کار موسيقی پرداختم، حيف است که شما با رفتن به اداره وقت خود را تلف کنيد"، "تأثير اين کلام چنان بود که استعفا کردم و در نتيجه تمام وقتم صرف موسيقی و بخصوص برنامه گلها شد".
چنين شخصيتی که تمام عمر خود را صرف موسيقی کرده بود پس از انقلاب از اتفاقاتی که برای موسيقی افتاد بسيار دلگير و افسرده خاطر بود و حدود بيست سال تا زمان وزارت ارشاد عطاء الله مهاجرانی در انزوا می زيست و به ياد دارد که پس از انقلاب مدتی وضع موسيقی روشن نبود "به نحوی که شخص من و ديگران سازهايشان را مخفی کرده بودند و متأسفانه به خاطر دارم که چه سازها که شکسته نشد".
به همين جهت است که وقتی نوار يادگار استاد به مناسبت بزرگداشت وی در سال ۷۹ ضبط و منتشر شد، بسيار خوشحال شد و احساس کرد از انزوا به در آمده است.
در پاسخ سؤالی گفت: "سکوت بيست ساله من می رفت که به درازا کشد، چرا که در اين مدت هيچ اثری ضبط نکردم، تشويق يکی از شاگردانم و استمرار در اصرار دوستانم مرا از اين افسردگی طولانی به در آورد، هنرمند با انتشار آثارش زنده است و من هنوز در انتظار چاپ بعضی از کتابهايم بودم که اين شاگرد عزيزم از من خواست که اثری ضبط کنم، پيشنهاد او چراغ اميدی در دلم افروخت، در يک لحظه فکر کردم شايد کوتاهی از من بوده است، چرا که بيست سال در تنهايی ويولن می زدم و تنها شنونده من ديوارهای اتاق کارم بود".
او که بيشتر آهنگ های خود را برای راديو و خوانندگان راديو و تلويزيون ساخته و مانند همگنانش از طريق اين رسانه ها به اشاعه موسيقی همت گمارده بود، در باره سياست صداوسيما در زمينه موسيقی گفته است: "صداوسيما به اعتقاد من در حال حاضر بيشتر ارگانی سياسی است و به همين لحاظ نمی توانيم توقع داشته باشيم که برای اشاعه موسيقی قدمهای مؤثری بردارد".

amiraris
Saturday 29 December 2007, 07:50 PM
مثل استاد تجويدي ديگه نمياد.خوب كاري كردي اين بحثو گذاشتي ولي اين آثارشونو نميشه دانلود مردا.يه چك كن بي زحمت فيلتر شده