PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حرف های محرم ...اشعارعاشورایی



hichnafar
Sunday 13 January 2008, 09:38 AM
سلام
شاعران و دست به قلمان محترم نت آهنگی لطفا"اگرشعریا متنی به مناسبت ماه محرم می گید اینجاهم قرارش بدید تاهمه استفاده کنیم .
ازشعرای دیگه هم می تونید کاربگذارید اگرنام شاعررومی دونید لطفا"بفرمایید .
ممنون .

akanani
Sunday 13 January 2008, 12:50 PM
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند

قصه دل دلکش است وخواندنی .تاابد این عشق واین دل ماندنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند
مرکز درداست وکانون شرار . شعله ساز وشعله سوز وشعله کار
خفتهیک دریاجنون در چنگ او. یک نیستان ناله درآهنگ او
نغمه را گه زیر وگه بم میکند.خرمنی آتش فراهم میکند
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند
کرده خود را میزبان شعله ها. تابسوزد درمیان شعله ها
عشق اینجا اوج پیدا میکند . قطره اینجا کار دریا میکند
رخصتی تا ترک اینهستی کنیم . بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم
پرده بالا رفت ودیدم هست ونیست .راستی نادیدنیها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند
مرکز درداست وکانون شرار . شعله ساز وشعله سوز وشعله کار
خفتهیک دریاجنون در چنگ او. یک نیستان ناله درآهنگ او
نغمه را گه زیر وگه بم میکند.خرمنی آتش فراهم میکند
پرده بالا رفت ودیدم هست ونیست .راستی نادیدنیها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند
کرده خود را میزبان شعله ها. تابسوزد درمیان شعله ها
عشق اینجا اوج پیدا میکند . قطره اینجا کار دریا میکند
رخصتی تا ترک اینهستی کنیم . بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم
پرده بالا رفت ودیدم هست ونیست .راستی نادیدنیها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند
پرده بالا رفت ودیدم هست ونیست .راستی نادیدنیها دیدنیست
چنگ دل آهنگ دلکش میزند .ناله عشق است وآتش میزند(3)

akanani
Sunday 13 January 2008, 12:55 PM
گفت ای مرغ چرا حال پریشان داری
وز غم چیست چنین ناله و افغان داری
اشک خونین ز چه از چشم ترت میریزد
گو به من خون که از بال و پرت میریزد
آتش تو آتش زده بر پیکر من
خبری تازه اگر هست بکن با خبرم
تا سحر ای شمع به بالین من امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بر دل نشست رحم کن امشب مرا غمخوار باش
همدم من مونس من شمع من جز توام در این جهان غمخوار کو؟
من در این صحرای وحشتزای مرگ وای بر من وای بر من یار کو؟
آه ای یاران به فریادم رسید!
ورنه امشب مرگ به فریادم رسد
ترسم این شیرین تر از جانم فراق
چون به دام مرگ افتادم رسد
گریه و فریاد بس کن شب من
بر دل ریشم نمک دیگر مپاش
قصه بی تابی خویش من
بیش از این دیگر مگو خاموش باش

akanani
Sunday 13 January 2008, 12:58 PM
از نخست زندگی هرگز نمی شد باورم
که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم
دیده تنها که حتی یک نفر یارم نبود
میرم انجا پشت در افتاده تنها یاورم
او مرا می خواند و من ان روز دستم بچه بود
کاش انجا جان من می شد برون از پیکرم
خاطرات هسمر شب زنده دارم زنده ماند
از مناجات سحرگاهانه زینب دخترم
ای شب تاریک بازا تا نهاند چشم خلق
قبر نا پیدای زهرا بگیرم در برم
او مرا می خواند و من ان روز دستم بچه بود
کاش انجا جان من میشد برون از پیکرم

hichnafar
Tuesday 15 January 2008, 01:58 PM
اما تو ای « حسین »!
با تو چه بگویم؟
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
و تو « چراغ راه »
ای « کشتی رهایی »
ای خونی که از آن نقطه صحرا جاویدان می طپیی
و می جوشی
و در بستر زمان جاری هستی
و بر همه نسلها می گذری
و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون می کنی
و هر بذرشایسته را در زیر خاک می شکافی و می شکوفایی
و هر نهال تشنه ای را به برگ و بار حیات و خرمی می نشانی
ای آموزگار بزرگ شهادت!
برقی از آن نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن
قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ما جاری ساز
و تفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ما ببخش.
ای که « مرگ سرخ » را برگزیدی تا عاشقانت را از « مرگ سیاه » برهانی
تا با قطره خونت ملتی را حیات بخشی و تاریخی رار به طپش آری و کالبد مرده و فسرده عصری را گرم کنی و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی !
...« ایمان ما», « ملت ما»,« تاریخ فردای ما»,« کالبد زمان ما» به« خون تو» محتاج است.


دکترشریعتی

hichnafar
Thursday 17 January 2008, 07:19 PM
لالایی

چشمه خشکیده شعرمراپرآب کن
بیت های تشنه ودرمانده راسیراب کن
برگ های دفترم این روزهاپژمرده اند
لااقل یک برگ رامهمان شعری ناب کن
ای تومهتابی ترین یک لحظه کوتاه نیز
برکه شعرمراآیینه مهتاب کن
درقنوت یک عطش ،بیداربودم تاسحر
نهرعطشان وجودم راپرازسیلاب کن
باهمان لالایی شیرین که اصغرخواب رفت
کودک شش ماهه شعرمراهم خواب کن
دست های برزمین افتاده ات شددستگیر
تشنگان برزمین افتاده راسیراب کن
من که امشب برتمام بیت هایت درزدم
بافقط یک قافیه ،یک قطره ،فتح الباب کن

پروانه بهزادی

fanoos
Monday 28 January 2008, 01:19 PM
سلام دوستان عزيز

با اجازه از مديران محترم بخش


توي اين تاپيك اشعاري كه در مورد كربلا ..امام حسين (ع) ...و وقايع عاشورا هست رو لطفا بزنيد
البته اشعار شما ميتونه در مرود ساير شهداي كربلا هم باشه

موفق باشيد
يا علي

fanoos
Monday 28 January 2008, 01:31 PM
روزي که در جام شفق مل کرد خورشيد



روزي که در جام شفق مل کرد خورشيد
بر خشک چوب نيزه‌ها گل کرد خورشيد

شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم

خورشيد را بر نيزه؟ آري اين‌چنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است

بر صخره از سيب ز نخ بر مي‌توان ديد
خورشيد را بر نيزه کم‌تر مي‌توان ديد

**************

در جام من مي بيش‌تر کن ساقي امشب
با من مدارا بيش‌تر کن ساقي امشب

بر آبخورد آخر مقدم تشنگانند
مي ده حريفانم صبوري مي‌توانند

اين تازه رويان کهنه رندان زمينند
با ناشکيبايان صبوري را قرينند

من صحبت شب تا سحوري کي توانم
من زخم دارم من صبوري کي توانم

تسکين ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقي سلامت اين صبوران را مبارک

من زخم‌هاي کهنه دارم بي‌شکيبم
من گر چه اين‌جا آشيان دارم غريبم

من با صبوري کينه‌ي ديرينه دارم
من زخم داغ آدم اندر سينه دارم

من زخم‌دار تيغ قابيلم برادر
ميراث‌خوار رنج ِ هابيلم برادر

يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
يحيي! مرا يحيي برادر بود در چاه

از نيل با موسي بيابانگرد بودم
بر دار با عيسي شريک درد بودم

من با محمد از يتيمي عهد کردم
با عاشقي ميثاق خون در مهد کردم

بر ثور شب با عنکبوتان مي‌تنيدم
در چاه کوفه واي حيدر مي‌شنيدم

بر ريگ صحرا با اباذر پويه کردم
عمار وش چون ابر و دريا مويه کردم

تاوان مستي هم‌چو اشتر باز راندم
با ميثم از معراج دار آواز خواندم

من تلخي صبر خدا در جام دارم
صفراي رنج مجتبي در کام دارم

من زخم خوردم صبر کردم دير کردم
من با حسين از کربلا شبگير کردم

آن روز در جام شفق مل کرد خورشيد
بر خشک چوب نيزه‌ها گل کرد خورشيد

فريادهاي خسته سر بر اوج مي‌زد
وادي به وادي خون پاکان موج مي‌زد

**************

بي درد مردم، ما خدا ، بي درد مردم

نامرد مردم ، ما خدا ، نامرد مردم

از پا حسين افتاد و ما بر پاي بوديم

زينب اسيري رفت و ما برجاي بوديم

از دست ما بر ريگ صحرا نطع کردند
دست علم‌دار خدا را قطع کردند
نوباوه‌گان مصطفي را سر بريدند
مرغان بستان خدا را سر بريدند

در بر گ ريز باغ زهرا برگ کرديم
زنجير خائيديم و صبر مرگ کرديم

چون بيوه‌گان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما
***********
روزي که در جام شفق مل کرد خورشيد
بر خشک چوب نيزه‌ها گل کرد خورشيد

علی معلم دامغانی

اين شعر يكي از اشعار خيلي خيلي قشنگيه كه استاد معلم در مورد عاشورا سرودن
ما توي اين شعر ميتونيم ويژگي خود اتهامي رو ببينيم كه صفت بارز شاعران انقلاب اسلامي است
يعني اينكه شاعر به خودش اتهام ميزنه و از اينكه نتونسته در مقابل فجايع روز كربلا كاري بكنه خودش و سركوفت ميزنه اين ويژگي در قسمتهاي پر رنگ شده واضحه

hichnafar
Monday 28 January 2008, 08:22 PM
فانوس جان چون این تاپیک قبلا"زده شده بود باهم ادغام شدن ممنون ازتوجهتون به این موضوع.