PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتگو با عليرضا ميبدی



Leon
Friday 18 January 2008, 05:45 PM
گفتگو با عليرضا ميبدی درباره رسانه های ايرانی لس آنجلس

افشين اميرزاده

You can see links before reply
You can see links before reply
عليرضا ميبدی می گويد برنامه ساز در آمريکا آزادی عمل دارد به خواستهای مالک یا صاحب برنامه کوچه ندهد و آزادی عمل دارد هر چه دلش می خواهد عرضه کندعلیرضا میبدی یکی از شناخته شده ترین چهره های رسانه ای و ادبی لس آنجلس است که طی هجده سال اقامت در این شهر، ضمن برنامه سازی در رادیو و تلویزیونها یکی از ترانه سرایان موفق لس آنجلس بوده و در عین حال چند برنامه ادبی روی لوح فشرده (سی دی) منتشر کرده که با استقبال عمومی روبرو شده است.
اما حدود یک سال است که علیرضا میبدی از لس آنجلس کوچ کرده و در یکی از شهرهای کوچک نزدیک لاس وگاس در ایالت نوادا به فعالیتهای خود ادامه می دهد.
از او پرسیدیم که چه عاملی باعث شده که لس آنجلس را پس از این همه سال ترک کند؟
یکی به خاطر عذاب حرفه ای که لازم نیست که زیاد در باره اش توضیح بدهم اما خیلی سخت است که شما در فضائی کار بکنید که تعداد همکاران حرفه ای شما خیلی کم و اندک باشد و متأسفانه این وضعیت در لس آنجلس حاکم است و یکی هم به خاطر ازدحام بیش از حد در لس آنجلس، ترافیک سنگین و نیاز به داشتن تنفسگاهی برای زندگی معنوی خودتان و مطالعه کردن و از این قبیل.

You can see links before replyگفتگو با عليرضا ميبدی (You can see links before reply)

الآن شما در نوادا همان کاری را که قبلاً در لس آنجلس می کردید، انجام می دهید یعنی با تلویزیون همکاری می کنید، کارهای هنری خودتان را هم می کنید مثل شعر گفتن و نوشتن یا آن سی دی هایی که درست می کردید در مورد شعر و ادبیات و اینها؟
در مورد کار که دارم دنبال می کنم؛ با تلویزیون پارس و رادیوی صدای ایران همکاری دارم.
رادیو برنامه ما را از طریق تلویزیون پاس رله می کند، مضاف بر اینکه آنجا استودیو درست کردیم و از همان استودیو هم به طور مستقیم برنامه را می فرستیم به پارس ، پارس هم می فرستد روی ماهواره.
آن کارهایی هم که پیش از این می کردم ادامه دادم البته آخرینش نیمه تمام مانده که در شرف انتشار است، متأسفانه آنها نیمه کاره مانده اند ولی باید بزودی تکمیل و روانه بازار بشوند.
چون کار شما دو جنبه دارد و در دو زمینه مختلف است یکی کار ادبی و هنری است و یکی کار رسانه ای و شاید بشود گفت سیاسی، اول برویم سر کار هنری شما؛ ترانه های خیلی معروف لس آنجلس را اشعارش را شما سرودید که منتشر شده، آیا هنوز این کار را دارید ادامه می دهید؟ چون من با کسان دیگری که صحبت می کردم می گفتند به خاطر اینکه سبک و سیستم موسیقی تغییر کرده بین شاعرها و آهنگسازها خیلی کمکاری دیده می شود، شما هم به این کمکاری دچار شدید؟

You can see links before reply You can see links before reply بحران بزرگ در کار رسانه ها در سالهای اخیر، متأسفانه گره خوردن کارهای تشکیلاتی است با کار برنامه سازی و همین طور هدف و مأموریت رسانه ها
You can see links before reply

عليرضا ميبدی


والله یک مقداری به خاطر اینکه سطح سلیقه مردم پایین آمده در نتیجه ترانه و ترانه سرایی در لس آنجلس وضعیت بغرنجی پیدا کرده که در اروپا هم به همین ترتیب است و در ایران هم حتی ترانه ها بسیار نزول کرده است.
ما با این کارهایی هم که اخیراً منتشر می شود سنخیتی نداریم چه از نظر فکری و چه از نظر کار ترانه سرایی.
اغلب دوستان من مثل تورج نگهبان که در این زمینه حقی به گردن موسیقی دارد و اسمش و ترانه هایش با موسیقی معاصر ایران گره خورده هم تقریباً همین نظر را دارند که دیگر نمی شود کاری انجام داد.
فکر می کنم که بهتراست ما بنشینیم کنار و ببینیم که کی این دوره تمام می شود، چون به هر حال به نظر می رسد که دوره ای موقتی در موسیقی پیش آمده و باید منتظر انشاء الله رحلتش باشیم.
خوب این کمکاری، شاید اصلاً نشود به آن گفت کمکاری بلکه باید گفت بیکاری، از نظر مالی به کسانی که کارشان این بوده لطمه نمی زند؟
ترانه و ترانه سرایی می دانید که هیچوقت درآمد زیادی برای صاحبش نداشته و بیشتر برای خود خواننده درآمد می ساخته، ترانه سراها هم معمولاً یک چیزی می گیرند بابت ترانه ای که می سرایند و قضیه تمام می شود ولی برای خواننده این ابتدای کاراست، چون بعداً می توانند همین ترانه ها را به شکلهای کاملاً مختلف واگذار بکنند یا اگر واگذار کردند می توانند بابت انتشارش در آینده پولی بگیرند و درآمدی کسب بکنند که متأسفانه شامل حال ترانه سرایان و حتی آهنگسازها نمی شود.
برگردم در همین زمینه یک کمی آن طرفتر، من تغییری در سیستم و روش شما دیدم، قدیمها شما بیشتر به موضوعهای اجتماعی می پرداختید، به ادبیات می پرداختید، ولی الآن در برنامه های شما سیاست درجه یک را دارد، یعنی اولویت برای شما سیاست است. چطور شد که شیوه شما تغییر کرد؟
با توجه به اینکه برنامه ها رابطه مستقیم با مردم دارد گاه این پیش می آید که اصلاً هم خوب نیست که شما زیر فشار مخاطب قرار می گیرید یعنی او سعی می کند که در کار برنامه سازی دخالت بکند حتی به شما خط بدهد یا پیشنهاد بدهد.
ما متأسفانه به همین علت اغلب زیر فشار مخاطبان بوده ایم و گاه ناچاریم به اقتضای خواست آنها عمل بکنیم.
این از طرفی خوب و نشان دهنده احترام برنامه ساز و رسانه به مخاطب خودش است ولی از طرف دیگر ممکن است که آنها اسباب گمراهی شما را فراهم بکنند.
من خودم علاقمندم که ادبیات را چاشنی برنامه خودم بکنم، وقتی از شعر استفاده می کنم سعی می کنم به اقتضای مطالبی باشد که در برنامه عرضه می کنم، یعنی شعر خودش جای ویژه ای دارد و در ارتباط با مجموعه مطالبی است که در برنامه عنوان می شود اما اعتراف می کنم که گاهی اوقات هم تحت تأثیر مخاطبان یا زیر فشار آنها قرار گرفته و به خواست آنها عمل کرده ایم که این البته برای خود من راضی کننده نبوده است.

You can see links before reply برخی از برنامه سازهای ما که با روش رسانه های همگانی آشنا نبودند دچار سهو و اشتباهی شدند که بقیه رسانه ها و بقیه برنامه سازها را هم قربانی کردند، می توانم بصراحت بگویم گمراهی کل نهضت و جنبش را پدید آوردند
You can see links before reply

عليرضا ميبدی


به غیر از خواست مخاطبان آیا خواست صاحبان رسانه ها هم تأثیری در کار شما دارد؟
اصلاً، در آمریکا که واقعاً نه.
شاید مردم و آنهايی که با روش زندگی رسانه ای در آمریکا آشنا نیستند، تصور کنند که همیشه صاحب تلویزیون یا صاحب رسانه می تواند اثرگذار باشد اما این طور نیست و اگر خود برنامه ساز به خواستهای مالک یا صاحب برنامه کوچه ندهد مطمئن باشید که شما آزادی عمل دارید که هر چه دلتان می خواهد عرضه بکنید چون در آمریکا چنین امکانی حتی از نظر قانونی وجود ندارد.
این رسانه هایی که کار سیاسی می کنند مثل همین تلویزیونی که شما در آن کار می کنید و خودشان می گویند که کارشان مبارزه سیاسی است، به نظر شما که خودتان هم درگیر بودید و شاهد بودید، این چیزی که اینها اسمش را مبارزه می گذارند یا مبارزه ای که می کنند آیا تأثیری داشته و اگر داشته تاثیرش چه بوده؟
دشواری بزرگ، گره بزرگ و می شود گفت بحران بزرگ در کار رسانه ها در سالهای اخیر، متأسفانه گره خوردن کارهای تشکیلاتی است با کار برنامه سازی و همین طور هدف و مأموریت رسانه ها.
این امر اغلب هم مردم و هم برنامه سازها را دچار سوء تفاهم کرده، کار رسانه علی الاصول وظایف تشکیلاتی نیست، رسانه اصلاً نمی تواند وارد کارهای تشکیلاتی بشود.
یعنی نباید حزبی باشد؟
اصلاً رسانه با تحزب میانه ای ندارد، رسانه باید کار خودش را انجام بدهد، سعی کند که ارگان گروهی نشود چون آن وقت ما می رسیم به رسانه های موجود که رسانه های گروهی اند و نه رسانه های همگانی.
ما از روز نخست به دنبال رسانه های همگانی بودیم تا همه را در بر بگیریم، همه گروهها، همه اقشار و همه طبقات را.
متأسفانه گاه به خاطر همین اشتباهاتی که آدمهایی که غیرحرفه ای هم هستند مرتکب می شوند، رسانه ها میل پیدا کرده اند به اینکه در اختیار و در اختصاص گروه خاص و ویژه ای باشند.
این است که وقتی صحبت رسانه های مبارز هم می شود بلافاصله همان رسانه های متحزب به نظر می آیند، رسانه هایی که وابستگی حزبی دارند و این به نظرم نقض غرض است.

You can see links before reply هیچ راهی برای اصلاح وضع وجود ندارد مگر اینکه تغییرات اساسی پیش بیاید، مگر اینکه بگویند داشتن تلویزیون یا اجرای برنامه های تلویزیون احتیاج به مجوز دارد
You can see links before reply

عليرضا ميبدی


ما آمده ایم اینجا مبادله اطلاعات بکنیم، آگاهی بدهیم یا کار خبری بکنیم ولی اغلب به خاطر اینکه برخی از برنامه سازهای ما با روش رسانه های همگانی آشنا نبودند دچار سهو و اشتباهی شدند که بقیه رسانه ها و بقیه برنامه سازها را هم قربانی کردند، اضافه برآن من می توانم بصراحت بگویم گمراهی کل نهضت و جنبش را پدید آوردند.
این آیا در اثر حرفه ای نبودن است یا آن طوری که خیلیها در لس آنجلس می گویند، غرضی در کار است؟
نخیر حرفه ای نبودن است.
خیلی ساده است؛ آدمهایی که این کاره نبودند به این کار روی آوردند به خاطر امکاناتی که در آمریکا وجود داشته، یعنی اینکه شما می توانید بدون داشتن مجوز، مجوز دولتی یا غیردولتی، صاحب رسانه بشوید و برنامه تلویزیونی داشته باشید، می توانید تلویزیون بزنید، می توانید روی تلویزیون در سرتاسر جهان پخش بکنید.
خوب اینها امکاناتی است که فقط در آمریکا هست در هیچ جای دیگر دنیا نیست، این کار را آسان کرده حتی برای کسانی که سوداهایی در سر دارند، یک گروه ممکن است که سودای شهرت داشته باشد، یک گروه سودای تجارت داشته باشد.
هر کس به اقتضای شغلی که داشته و در سالهای اخیر هم، تجارت فرش، می دانید که الآن برنامه بسیاری از تلویزیونهای فارسی زبان ویژه حراج فرشهای ایرانی است و اغلب ساعات اختصاص دارد به فروش فرش.
به نظر من اگر فضائی حرفه ای بر لس آنجلس حاکم بود مشکلات پیش نمی آمد، چون ما آدمهای حرفه ای بالاخره قاعده کار را می شناسیم، می دانیم که مساحت گلیم خودمان چقدر است و سعی می کنیم پا را از گلیم فراترنگذاریم و در چهارچوب قواعد حرفه ای عمل بکنیم.
وقتی می بینم که برخی از برنامه سازهای ما، برخی از صاحبان رسانه ها، این چیزها را رعایت نمی کنند و در نتیجه مردم به روشهای من درآوردی عادت می کنند، فکر می کنم ما روزنامه نگارهای قدیمی به درد این دوره نمی خوریم و بهتراست بتدریج کنار بکشیم.
من گاه به صرافت افتاده ام که اصلاً این کار را بگذارم کنار بروم دنبال کار دیگری چون فکر می کنم که هیچ راهی برای اصلاح وضع وجود ندارد مگر اینکه تغییرات اساسی پیش بیاید، مگر اینکه بگویند داشتن تلویزیون یا اجرای برنامه های تلویزیون احتیاج به مجوز دارد.
You can see links before reply آن دوره ای که ما مطمئن شویم ایران در آستانه تغییرات و تحولات بررگ قرار دارد، مطمئن باشید که دوباره همه مثل حلقه های زنجیر به هم وصل می شویم
You can see links before reply

عليرضا ميبدی


شما بخواهید ناخن پاک کنید، بنگاهی درست بکنید در همین آمریکا که مانیکور پدیکور بکنید احتیاج به مجوز دارد، باید بروید دوره ببینید تا به شما اجازه بدهند، ناخن پاک کردن اجازه می خواهد اما برنامه سازی در آمریکا اجازه نمی خواهد.
در مورد همین تلویزیونها و رسانه ها من درک می کنم که تلویزیونهایی که کار سیاسی می کنند با آنهایی که کار سیاسی نمی کنند اختلاف دارند و به هم اتهاماتی می زنند، در حالی که در یک کار هستند، یعنی هدف اعلام شده آنها یکی است، مبارزه است با حکومت ایران، و باز آن ایده آلی هم که دارند یکی است مثلاً همه آنها یک نوع حکومت را می پسندند، اینها چرا با هم اختلاف دارند؟ مدیر یکی از تلویزیونهای غیرسیاسی به من می گفت که این اختلافات همه سر بی پولی است یعنی اگر وضع مالی اینها خوب بشود اختلافات همه از بین می رود، شما فکر می کنید که پول است که باعث این اختلافات می شود؟
نه آقا اینها تعطیلی تاریخی است.
اینها تصور می کنند که در تعطیلات تاریخی اند و شرایط لازم برای ایجاد تحولات و تغییرات در ایران نیست و به نظر من همین حالت باعث شده که اینها بیخود به جان هم بیفتند و خودشان هم نمی دانند برای چه.
ولی ته قضیه را که نگاه می کنید می بینید که شاید بیشتر همین به خاطر آگهی باشد، درآمدهایی باشد که گیر یک عده ای می آید، گیر یک عده ای نمی آید و این اختلاف انداخته است.
خود من هیچوقت متوجه نشدم که ریشه واقعاً در کجاست.
شما نمی توانید تشخیص بدهید که ریشه این اختلافات کجاست و علی الاصول چرا باید رسانه هایی که با هم درگیرند رسانه را تبدیل بکنند به سنگر، سنگر جنگهای شخصی و لشکرکشیهای خصوصی.
البته شما این توضیحاتی که الان دادید من متوجه شدم که چرا از لس آنجلس رفتید ولی هیچ احتمالی هست که بالاخره این وضع روزی تغيير کند؟ بالاخره جامعه ای ایرانی هست که چندصد هزار نفر جمعیت دارد، بزرگترین جامعه ایرانی خارج از کشور است، خیلیها در داخل ایران شاید چشم امید به آنجا داشته باشند.
صد درصد، به نظر من آن دوره ای که ما مطمئن شویم ایران در آستانه تغییرات و تحولات بررگ قرار دارد، مطمئن باشید که دوباره همه مثل حلقه های زنجیر به هم وصل می شویم.
اینها همین طوری که گفتم به خاطر بیکاری تاریخی است، یا احساس اینکه ما آمده ایم به تعطیلات تاریخ، حالا فرصت پرداختن به مسائل جدی نیست.
در نتیجه ما به مسائلی می پردازیم که نه از اهمیتی برخوردارند، نه گره ای را باز می کنند، نه مشکل گشا هستند و برعکس مشکلات را بیشتر می کنند، سوء تفاهمات را دامن می زنند.
ما ملتی هستیم که استعداد غریبی داریم در گسترش سوء تفاهمها، باید سعی بکنیم که تفاهمات را دامن بزنیم اما متأسفانه هنوز به آنجا نرسیده ایم مگر اینکه احساس بکنیم که فضا جدی است.