akanani
Saturday 19 January 2008, 12:47 PM
در روزهای گذشته از محبوبیت پاواروتی و احترام همگان به او، بسیار گفتهاند و نوشتهاند. اما این هنرمند بزرگ ایتالیایی، از لحاظ هنری و آموزشی در میان موسیقیدانان و هنرجویان اپرا چه جایگاهی داشت؟ چه چیز، صدا و هنر او را ممتاز و برجسته میکرد؟
در اینباره با رضا رنجآزمای، اپراخوان ایرانی مقیم هلند که در کنسرواتوار شهر زوله (Zwolle) تحصیل کرده گفتوگویی کردم. او فعالیت و پیشینهء پاواروتی در سبکهای غیرکلاسیک را از عوامل محبوبیت صدای وی برمیشمارد:
«یکی از ویژگیهای صدای پاواروتی این بود که صدایش دامنهی وسیعی از نتها را در بر میگرفت. او بعدها از طرف متخصصان صدا معروف شد که نت بالای «سی» را بهصورت طلایی میگیرد.
همانطور که در ایران میگفتند آقای اکبر گلپایگانی «حنجرهطلاست». ضمناً پاواروتی چون پیش از اینکه کار اپرا را شروع کند، کارهای پاپ و محلی ایتالیا را انجام میداده نمیشود گفت صدایش صددرصد اپرایی بود. یک نمهها و حالتهایی از موسیقی بومی و محلی را ته صدایش داشت. این محبوبیت بیشتری به صدای او میداد. یعنی صرف اینکه حتماً باید تکنیک باشد و آنجوری که تکنیک حکم کند، ایشان این کار را نمیکرد.
همانطوری که خودت بهطور ضمنی داری اشاره میکنی، پاواروتی شاید بشود گفت شخصیت هنری بستهای نداشت در کارش، یعنی فعالیتهایش را محدود نمیکرد به اجرای صرف اپرا یا تکنیکهای آوازخوانی کلاسیک...
نه! میدانی به کجا برمیگردد؟ به شخصیت ایشان برمیگردد که فرزند یک نانوا بود. تاریخ تا بحال نشان داده کسی که با عموم مردم سروکار دارد نمیتواند شغلی را انتخاب کند که در آن شغل، یک گروه خاصی مخاطب باشند. مثلاً کسی که همیشه نان میداده است به همه، فرق نمیکند به پیر، جوان، زن، فقیر، ثروتمند و ... هیچ فرقی نمیکند. او نمیتواند یک تیپ خاصی را انتخاب کند و بگوید این مخاطب من است. من فکر میکنم یکی از عوامل اصلی همین است که برمیگردد به کودکی ایشان که با هر نوع تیپی ارتباط داشته است.
این که پاواروتی با خوانندگان پاپ هم همکاری میکرد، در جامعهی موزیسینهای کلاسیک و خوانندگان اپرا چه بازتابی داشت؟ خوششان میآمد؟ یا اینکه فکر میکردند پاواروتی دارد سطح کارش را از این راه پایین میآورد؟
کسی که محافظهکار باشد، متحجر باشد، برایش فرقی نمیکند! شاید دربارهی لباسپوشیدن یک هنرمند هم بگویند: «وای... او دارد خودش را میبازد» یا «دارد عوض میشود». خیلیها ایراد میگیرند از اینکه موسیقی نباید به تجارت کشیده شود.
در حالی که بزرگترین نمادی که ما در تاریخ موسیقی کلاسیک داریم، ولفگانگ آمادئوس موتسارت، ایشان پول میگرفت و موسیقی مینوشت. وقتی کسی کارش این باشد که با مردم در ارتباط باشد و یا بخواهد یک چیزی از مردم بگیرد و یک چیزی به آنها بدهد، چه ایرادی دارد یکمقدار پول هم این وسط اینورـ آنور بشود؟!
چرا باید مثلاً یک قصاب، مرسدس بنز آخرین سیستم سوار بشود، ولی آقای شجریان نه! چرا؟ چون نامش هنرمند است حتما باید فقیر باشد؟ یکسری آدمهای محافظهکار در فضاهای کلاسیک هم هستند که فکر میکردند، پاواروتی دارد خودش را خراب میکند، چون او میرود با خوانندگان پاپ میخواند. نه! هیچ مهم نیست. آقای پاواروتی با کنسرتهای «پاواروتی و دوستان» چقدر پول به مناطق جنگی داد، چقدر پول برای بچههای جنگ فرستاد، چقدر از یتیمها را صاحب زندگی کرد. خب این خوب است. اگر محافظهکارانه نگاه نکنیم خوب است.
فکر میکنید پاواروتی از این طریق توانست وجه مردمیتری به اپرا ببخشد؟
بله! از آن لحظهای که پاواروتی آمد در کنار خوانندگان پاپ آمریکا، انگلیس یا ایتالیا خواند، مردم را بیشتر به سوی این هنر کشاند. یعنی آن دسته از مردمی که موسیقی پاپ، موسیقیشان بود و طبیعتاً بهخاطر پاواروتی هم که نباشد میروند به چهرههای محبوبشان گوش میدهند، از آن طریق، پاواروتی را شناختند، موسیقی کلاسیک را شناختند و آن کسی که موسیقی کلاسیک را دنبال میکرد، از این طریق با یک خوانندهی دیگر پاپ آشنا میشد.
کارهای پاواروتی بهلحاظ آموزشی چقدر مطرح است؟ چقدر مورد استفادهی هنرجویان رشتهی اپرا قرار میگیرد؟
اگر صحبت از تکنیک بشود، بعضی جاها از این نظر بهدرد کسانی خواهد خورد که یکسری آموزشهای کامل را دیده و پشتسرگذاشتهاند و با قضیهی اپرا و موسیقی کلاسیک آشنا هستند.
You can see links before reply بشنوید این مصاحبه را از رادیو زمانه (You can see links before reply)
در بدو شروع، خب، اگر کسی بدون آموزش، پاواروتی را الگو قرار دهد، بعدها در زمینههای تکنیکی به مشکل برمیخورد. چون پاواروتی تکنیک را میشناخت و بعد، آن چیزی که خودش دوست داشته را در کارهایش اعمال میکرد. از اینرو برای کسانی که آموزش کافی را دیدهاند و آشنایی نسبتاً کاملی با این تکنیکهای موسیقی دارند، میتواند مثمرثمر باشد.
ولی در آغاز نه! چون گاهی پاواروتی آنقدر در موسیقی محو میشود، آنقدر واژهها را حس میکند که مثلاً در یکی از قطعات ماسهنی، یک آریا به نام:«چرا مرا بیدار میکنی ای نسیم بهاری/ وقتی من میدانم جز درد و رنج و اندوه/ هیچ چیز در انتظارم نیست/ پس چرا مرا بیدار میکنی؟» در این آریا، پاواروتی چنان بهطور زیبایی ریتم را بههم زد که رهبر ارکستر مجبور بود نت را رها کند و با ریتمی که پاواروتی در پیش گرفته قضیه را ادامه دهد. یعنی خودش تشخیص داد که این زیباتر است و جلو رفت.
برای همین برای کسی که در بدو شروع است، یک مقدار مشکل است. ولی اگر آموزشدیده باشد، میگوید: آهان! پس این است. ولی از نظر ریتمیک فرق میکند، از نظر تمپو فرق میکند. احساس این شخص در آن مقطع اجازه میدهد که یک آنْ، فضا را عوض کند.
در اینباره با رضا رنجآزمای، اپراخوان ایرانی مقیم هلند که در کنسرواتوار شهر زوله (Zwolle) تحصیل کرده گفتوگویی کردم. او فعالیت و پیشینهء پاواروتی در سبکهای غیرکلاسیک را از عوامل محبوبیت صدای وی برمیشمارد:
«یکی از ویژگیهای صدای پاواروتی این بود که صدایش دامنهی وسیعی از نتها را در بر میگرفت. او بعدها از طرف متخصصان صدا معروف شد که نت بالای «سی» را بهصورت طلایی میگیرد.
همانطور که در ایران میگفتند آقای اکبر گلپایگانی «حنجرهطلاست». ضمناً پاواروتی چون پیش از اینکه کار اپرا را شروع کند، کارهای پاپ و محلی ایتالیا را انجام میداده نمیشود گفت صدایش صددرصد اپرایی بود. یک نمهها و حالتهایی از موسیقی بومی و محلی را ته صدایش داشت. این محبوبیت بیشتری به صدای او میداد. یعنی صرف اینکه حتماً باید تکنیک باشد و آنجوری که تکنیک حکم کند، ایشان این کار را نمیکرد.
همانطوری که خودت بهطور ضمنی داری اشاره میکنی، پاواروتی شاید بشود گفت شخصیت هنری بستهای نداشت در کارش، یعنی فعالیتهایش را محدود نمیکرد به اجرای صرف اپرا یا تکنیکهای آوازخوانی کلاسیک...
نه! میدانی به کجا برمیگردد؟ به شخصیت ایشان برمیگردد که فرزند یک نانوا بود. تاریخ تا بحال نشان داده کسی که با عموم مردم سروکار دارد نمیتواند شغلی را انتخاب کند که در آن شغل، یک گروه خاصی مخاطب باشند. مثلاً کسی که همیشه نان میداده است به همه، فرق نمیکند به پیر، جوان، زن، فقیر، ثروتمند و ... هیچ فرقی نمیکند. او نمیتواند یک تیپ خاصی را انتخاب کند و بگوید این مخاطب من است. من فکر میکنم یکی از عوامل اصلی همین است که برمیگردد به کودکی ایشان که با هر نوع تیپی ارتباط داشته است.
این که پاواروتی با خوانندگان پاپ هم همکاری میکرد، در جامعهی موزیسینهای کلاسیک و خوانندگان اپرا چه بازتابی داشت؟ خوششان میآمد؟ یا اینکه فکر میکردند پاواروتی دارد سطح کارش را از این راه پایین میآورد؟
کسی که محافظهکار باشد، متحجر باشد، برایش فرقی نمیکند! شاید دربارهی لباسپوشیدن یک هنرمند هم بگویند: «وای... او دارد خودش را میبازد» یا «دارد عوض میشود». خیلیها ایراد میگیرند از اینکه موسیقی نباید به تجارت کشیده شود.
در حالی که بزرگترین نمادی که ما در تاریخ موسیقی کلاسیک داریم، ولفگانگ آمادئوس موتسارت، ایشان پول میگرفت و موسیقی مینوشت. وقتی کسی کارش این باشد که با مردم در ارتباط باشد و یا بخواهد یک چیزی از مردم بگیرد و یک چیزی به آنها بدهد، چه ایرادی دارد یکمقدار پول هم این وسط اینورـ آنور بشود؟!
چرا باید مثلاً یک قصاب، مرسدس بنز آخرین سیستم سوار بشود، ولی آقای شجریان نه! چرا؟ چون نامش هنرمند است حتما باید فقیر باشد؟ یکسری آدمهای محافظهکار در فضاهای کلاسیک هم هستند که فکر میکردند، پاواروتی دارد خودش را خراب میکند، چون او میرود با خوانندگان پاپ میخواند. نه! هیچ مهم نیست. آقای پاواروتی با کنسرتهای «پاواروتی و دوستان» چقدر پول به مناطق جنگی داد، چقدر پول برای بچههای جنگ فرستاد، چقدر از یتیمها را صاحب زندگی کرد. خب این خوب است. اگر محافظهکارانه نگاه نکنیم خوب است.
فکر میکنید پاواروتی از این طریق توانست وجه مردمیتری به اپرا ببخشد؟
بله! از آن لحظهای که پاواروتی آمد در کنار خوانندگان پاپ آمریکا، انگلیس یا ایتالیا خواند، مردم را بیشتر به سوی این هنر کشاند. یعنی آن دسته از مردمی که موسیقی پاپ، موسیقیشان بود و طبیعتاً بهخاطر پاواروتی هم که نباشد میروند به چهرههای محبوبشان گوش میدهند، از آن طریق، پاواروتی را شناختند، موسیقی کلاسیک را شناختند و آن کسی که موسیقی کلاسیک را دنبال میکرد، از این طریق با یک خوانندهی دیگر پاپ آشنا میشد.
کارهای پاواروتی بهلحاظ آموزشی چقدر مطرح است؟ چقدر مورد استفادهی هنرجویان رشتهی اپرا قرار میگیرد؟
اگر صحبت از تکنیک بشود، بعضی جاها از این نظر بهدرد کسانی خواهد خورد که یکسری آموزشهای کامل را دیده و پشتسرگذاشتهاند و با قضیهی اپرا و موسیقی کلاسیک آشنا هستند.
You can see links before reply بشنوید این مصاحبه را از رادیو زمانه (You can see links before reply)
در بدو شروع، خب، اگر کسی بدون آموزش، پاواروتی را الگو قرار دهد، بعدها در زمینههای تکنیکی به مشکل برمیخورد. چون پاواروتی تکنیک را میشناخت و بعد، آن چیزی که خودش دوست داشته را در کارهایش اعمال میکرد. از اینرو برای کسانی که آموزش کافی را دیدهاند و آشنایی نسبتاً کاملی با این تکنیکهای موسیقی دارند، میتواند مثمرثمر باشد.
ولی در آغاز نه! چون گاهی پاواروتی آنقدر در موسیقی محو میشود، آنقدر واژهها را حس میکند که مثلاً در یکی از قطعات ماسهنی، یک آریا به نام:«چرا مرا بیدار میکنی ای نسیم بهاری/ وقتی من میدانم جز درد و رنج و اندوه/ هیچ چیز در انتظارم نیست/ پس چرا مرا بیدار میکنی؟» در این آریا، پاواروتی چنان بهطور زیبایی ریتم را بههم زد که رهبر ارکستر مجبور بود نت را رها کند و با ریتمی که پاواروتی در پیش گرفته قضیه را ادامه دهد. یعنی خودش تشخیص داد که این زیباتر است و جلو رفت.
برای همین برای کسی که در بدو شروع است، یک مقدار مشکل است. ولی اگر آموزشدیده باشد، میگوید: آهان! پس این است. ولی از نظر ریتمیک فرق میکند، از نظر تمپو فرق میکند. احساس این شخص در آن مقطع اجازه میدهد که یک آنْ، فضا را عوض کند.