PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حرف های تازه بنیامین



Leon
Wednesday 23 January 2008, 02:02 AM
You can see links before reply


با آهنگ هايم
درگيري فلسفي
پيدا کرده ام
رسول ترابی، مجله چلچراغ
حرفه اي تر از گذشته شده است. اين را در تک تک جملاتي که براي گفتن انتخاب مي کند مي توان حس کرد. او ديگر آن خواننده اي نيست که به قول بعضي ها يک شبه راه صد ساله را طي کرد و با حرفهايش مي خواهد ثابت کند، پشت هر کاري که کرده تفکري بوده است. بنيامين بعد از گذشت حدود يک سال از اولين آلبومش با صداقت بيشتري درباره آن صحبت مي کند. او اين روزها مشغول آماده کردن و به قول خودش، زندگي کردن با تازه ترين آلبومش است. او پروژه کليپ «دنيا ديگه مثل تو نداره» را با وجود آن که کارگردان مطرح سينمايي مثل عليرضا اميني کار ساختش را انجام مي داد، به دليل اين که به دلش ننشسته، نيمه تمام گذاشته و در حال مرور پيشنهادهاي بازيگري و آماده شدن براي اجراي تور موسيقي و کنسرت اروپا و آمريکا است و مي خواهد به خودش ثابت کند، انتخاب موسيقي و خوانندگي و تغيير رويه زندگي اشک ه با شنيدن يک آهنگ به وجود آمده انتخاب اشتباهي نبوده است.
اول از شب چله چلچراغ شروع کنيم.
چقدر شين و چ!

You can see links before replyخيلي از کساني که در جشن شب چله بودند، شک داشتند که کسي که تلفني باهاش حرف زديم خودت بودي؟
مگر مي شود کسي ديگري باشد.

چرا نيامدي؟
واقعا گير کرده بودم. اگر يادت باشد آن روزها هوا واقعا بد بود. تصميم داشتم تا ظهر خودم را به تهران برسانم ولي متاسفانه نشد. از همين جا از چلچراغي ها تشکر و عذرخواهي مي کنم. اين جور جوايز و افتخارات به نظر من پيروزي و فتح نيست. يکجور امانت است که از طرف آن «کمپ» به تو امانت داده مي شود. اين امانت ديگر در مقابل امانت داري چندان مهم نيست. من اميدوارم که بتوانم امانت دار خوبي باشم.

به نظر خودت موفقي؟
نمي دانم موفقيت و موفق بودن تعريف دقيقش چيست. به نظر من موفقيت نسبي است و هميشه هم همينجور بوده. بنيامين در بعضي جدول ها اگر بررسي شود موفق بوده، در بعضي جدول ها هنوز بکر است و معلوم نيست چه اتفاقاتي برايش بيفتد. در يک جدول هايي هم که عموما فقط خودم از آنها اطلاع دارم موفق نبوده است. البته اين جدولي که در آن موفق نبوده ام موضوعي شخصي است.

مثلا چه موضوعاتي؟
مثلا اول سال، رفتم و کلي کتاب از هر مبحث و گفتاري به شکل عمده خريدم. فکر مي کردم که همه اينها را تا آخر سال مي توانم بخوانم، ولي الان آخر سال است و بيشتر از نصف اين کتاب ها مانده که نخوانده مانده ام. خواندن را خيلي دوست دارم. يک باکس موزيک بزرگ تهيه کرده ام که تصميم داشتم تا آخر سال آنها را چندين بار عميق گوش کنم و از رويشان فيش بنويسم، ولي اين کار را هم هنوز نتوانسته ام انجام بدهم. بعيد هم مي دانم که در اين چند روز بتوانم. هنوز بيست درصدش را هم گوش نکرده ام.

فکر مي کني نقطه قوت موسيقي ات کجاست؟
حسي بودنش است. من و تيم موسيقي که با هم کار مي کنيم، به نظرم خيلي خوب و درست توانسته ايم به آن نقطه حس ها برسيم. مردم غم را در موسيقي عاشقانه دوست دارند و وقتي از آن حس مي خواني با آن بسيار خوب ارتباط برقرار مي کنند.


اين غم را در موسيقي هايت در آينده هم حفظ مي کني؟
چرا نبايد حفظ کنم. از حس مردم مي خوانم و خوب هم جواب مي گيرم.

با موسيقي تو در اواخر سال قبل موجي به وجود آمد که نتيجه اش خارج شدن بازار از رکود و دستمالي شدن سبک ات بود. در آلبوم بعدي هم سبک کارت همين است؟
نمي شود دقيقا به سراغ همان سبک رفت، حتي اگر آن سبک به قول تو اين قدر زود کهنه و دستمالي نمي شد، نبايد سراغش مي رفتم. آن روزها که آن کار را ساختيم و به بازار آمد، سال 83 و 84 بود. الان در سال 85 هستيم و همين امسال تا سال بعد کلي چيزها در جامعه تغيير مي کند. ديد و تجربه و سليقه هاي خودمان و مخصوصا مردم تغيير کرده اند. ببين مردم دو سال قبل با چه ماشين هايي بيرون مي آمدند و الان چي سوار مي شوند و در اين دو سال همه چيز چقدر فرق کرده. پس نمي شود و نمي توانم کارهاي قبلي ام را انجام بدهم.

قبلا آهنگ هايت لحن و حتي تحرير ايراني داشت، ولي الان به دنبال فيش برداري از موسيقي هاي کلاسيک دنيا هستي. اين چه چيزي را نشان مي دهد؟
يک چيزي را بگويم؟ منظورم از حس، درونمايه عاشقانه است. حس عاشقانه در همه جاي دنيا از يک جنس است. در نقاط مختلف به دليل شرايط اجتماعي، فرهنگي و حتي آب و هوايي و پيشينه موسيقي و لحن و انواع خواندن، اين حس اسم هاي مختلفي را بسته به نقاطي که در آنجا کار مي شده، گرفته است. با شنيدن يک کار عاشقانه ايراني يک حس به تو دست مي دهد و با شنيدن يک کار عاشقانه اسپانيايي حسي ديگر. ولي وقتي عميق مي شوي، مي بيني همه از يک جنس هستند و فقط اسمشان فرق مي کند. اين حس ها در همه جاي دنيا و پايه هايي دارد که آن ها را به هم وصل مي کند. من به دنبال پيدا کردن اين گروه و پايه ها هستم. سبک موسيقي اش زياد مهم نيست. مهم سليقه هاي مردم است. وقتي من آلبوم 85 را به بازار دادم، براي مردم تازگي داشت. ولي ممکن است الان چنين حسي را در شنوندگان به وجود نياورد. به همين دليل بسته به احساسات و سليقه هاي مردم بايد کار جديد و فضاي جديدي به آنها ارائه کرد و همان حس قشنگ عاشقانه را در وجودشان نگه داشت.

الان اين تجربه هاي جديد چه تغييراتي را در موسيقي جديدت به وجود آورده است؟
صبر کن تا کار را بشنوي، الان نمي توانم بگويم. فقط نزديک تر و عاشقانه تر شده، ولي با يک روش و راه جديدتر.

پس هنوز مي خواهي عاشقانه بخواني؟
پايه کارم عاشقانه است. کمي در زاويه شعرهايم تغيير به وجود آورده ام.

نمي خواهي از موقعيت و جايگاهي که به واسطه مخاطبانت داري، حرف هاي کمي جدي تري بزني و شعرهاي اجتماعي و اعتراضي بخواني؟
اتفاقا چرا. الان دوست دارم اين اتفاق بيفتد. حتي در کارهاي عاشقانه جديدي که انجام مي دهم، خط هاي جديد ديگري به چشم مي خورد و موضوع فقط عاشقانه نيست. البته در آلبوم اول هم چنين اتفاقاتي بود، ولي کشف نشدند. شايد هم ما خيلي توقع مان بالا بود و موضوع را ساده تر بيان نکرديم. مثلا در همان آهنگ «آدم آهني» ما به موضوع عشق و آدم هايي که عشق و عاشقي را سخت مي پذيرند و کسي هم عشق را از آنها نمي پذيرد توجه کرديم. آدم هايي که هيچ وقت فکر نمي کنند که شايد روزي عاشق شوند. الان مي خواهم اين خط را که مي توان در اجتماع آن را به کار برد و کاربردي اش کرد، ادامه بدهم. همان امانتي را که در اول بحث گفتم، مطمئن باش به اين راحتي و با کارهاي معمولي از دست نمي دهم.

الان آلبومت به کجا رسيده و در چه مرحله اي هستي؟
آلبوم من مرحله اي نيست. چون من هيچ وقت شعرم را انتخاب نمي کنم که بعد بيايم روي آن ملودي بگذارم هيچ وقت خودم را محدود نمي کنم. روي کارها خيلي حساسم و سعي مي کنم وقت بگذارم. مي داني اين موضوع مثل چي مي ماند؟ دقيقا مثل باغچه اي که مي خواهي در آن گل بکاري. بعضي ها خيلي منظم تخم گل ها را هم زمان مي کارند تا همه با هم رشد کنند و بلند شوند ولي من اين طور نيستم. گاهي چنان مسحور يک گل مي شوم که نمي دانم چه اتفاقي در بقيه باغچه افتاده و آن گل همه فکر و تمرکزم مي شود. من با کارهايم زندگي مي کنم.

در آلبوم قبلي با کدام ترانه زندگي کردي؟
چند ترانه بود که شايد بازتابش مثل ساير قطعاتم نبود، ولي من عاشقانه با آنها زندگي کردم. ترانه هاي « من امشب مي ميرم» و «اينم بمونه» من را واقعا مسخ کرده بودند. حتي ترانه «ساعت، ديوار....» هم تا مدتي اين طور بود.
اين ترانه واقعا ترانه اي نو و جالب بود ولي خيلي مسخره اش کردند...
هميشه همين طور بوده. وقتي يک شعر، آدم، فيلم، آهنگ يا هر چيز ديگري در يک دوره اي متفاوت تر از بقيه مي شود با محدوديت مواجه مي شود. اين حصر مي تواند يک حصر رسمي باشد يا حصري مردمي. ولي زمان حقانيت هر کدام از نظرها را مشخص مي کند. اگر بعد از چند سال، کار ما کماکان نقد منفي شد، آن زمان مي گويم که کار ما ايراد داشته. آن روز با يکي از دوستانم صحبت همين موضوعات بود. او مي گفت وقتي بچه هاي 6-7 ساله امروز را مي بينيد که در اينترنت موزيک دانلود مي کنند، وحشت مي کند و من به او گفتم که اتفاقا اصلا وحشت ندارد. الان هفت سالگي خودمان را با بچه هاي امروز مقايسه کن. چقدر برنامه هاي بچه هاي هفت ساله امروز فشرده تر است. کاري را که ما در يک هفته انجام مي داديم، در نصف يک روز انجام مي دهند. ورزش و موسيقي و اينترنت و بازي و... را با هم و پشت سر هم انجام مي دهند. در صورتي که ما اين طور نبوديم. اينها به خاطر فشرده تر شدن کارها و وقت هايشان است. اين بچه ها وقتي به سن ما مي رسند، فرصت دو ساعت حرف زدن با هم را ندارند، به همين دليل مي خواهند همه اين دو ساعت را در ده دقيقه جمع کنند و به جاي توضيح« نيامدن بگويند: «ساعت ديوار، چشمات، قلبم- نمي ياي» اين موضوعي است که زمان مشخص مي کند و بايد منتظر بمانيم.

فکر مي کني موسيقي ات و کارهاي اين تيپي را چند سال ديگر کسي برمي گردد تا گوش کند؟
الان يک سال از آلبوم من گذشته و يک سال و نيم از آهنگ «دنيا ديگه مثل تو نداره» ولي هنوز که هنوز است خود من اين کار را در ماشين ها و خانه هاي مردم مي شنوم. در حالي که زماني که آلبوم من به بازار آمد، خيلي ها و مخصوصا همکاران خودم مي گفتند: «اين نمي تواند بخواند، آه جمع اش کنيد، اگر تا يک ماه ديگر دگر کسي اين موسيقي را گوش کرد و...» ولي بعد از اين همه وقت باز هم موسيقي ام را مي شنوم، هرچند با شدت کمتري ازگذشته. بايد خيلي زرنگ باشيم که بين اين همه خوانندگان و فضاهاي جديد و با وجود بچه هايي که با دور تند در حال رسيدن به ما هستند بتوانيم دوام بياوريم و بمانيم. در اين دوره بايد با موتور جت حرکت کني تا عقب نماني.

آلبومت به بازار آمد و موفق شد. اما با اين که اکثريت آن را گوش مي کردند، همه در ظاهر طوري وانمود مي کردند که نبايد اين آلبوم را گوش کرد، چرا؟
اين همان نقاب روشنفکري است. اگر به چنين نظري واقعا ايمان دارند، خودشان هم نبايد آن را گوش کنند ولي من خيلي، خيلي در همان گروه محدود به ظاهر روشنفکر، که چنين اظهانظرهايي را مي کنند و جبهه مي گيرند، کمتر آدمي را مي توانم پيدا کنم که خودش اين آلبوم را گوش نکرده باشد.

اين موضوع را تجربه کرده اي يا از شنيده هايت حرف مي زني؟
نه، تجربه کرده ام. مثلا يکي از دوستان من که ادعاي روشنفکري دارد، با وجود اين که دوست صميمي ام است. روزي که با هم براي انجام کار مشترکي با ماشينش مي رفتيم، پدرم را درآورد که اين چه موسيقي و آهنگ هايي است که مي خواني، آبروي خودت و ما را برده اي، خجالت بکش. با اين همه کتاب هايي که خوانده اي تهش آمده اي و گفته اي «آدم بده، حالم بده» خلاصه هر چي از دهنش در مي آمد به من گفت. من هم خيلي ناراحت شدم. يک جايي که ايستاد و رفت خريد کند. دنبال يک سي دي گشتم تا وقتي که از خريد بر مي گردد آهنگ گوش کنم، هيچ سي دي نداشت، ضبط را که نگاه کردم، ديدم سي دي من داخلش است. وقتي که برگشت، اين من بودم که هر چه مي توانستم بهش گفتم. اين تيپ آدم ها هيچ وقت هم کم نمي آورند. نهايت حرفي که توانست به من بگويد اين بود که سي دي را خريده بودم تا آهنگ هايت را نقد کنم.

يکي از دوستان من نقدي درباره ترانه هايت نوشته بود و گفته بود که راوي ترانه هاي بنيامين بيمار است و موسيقي او نمونه اي از جوان هاي افسار گسيخته امروز است و...
خواندمش. به نظر من فرم گويش ترانه هاي من فرم هولناکي است. به لحاظ اين که جدا تو را وارد يک فضاي واقعي مي کند و وقتي مي گويد: «مي ميرم» واقعا در حال مردن است. مثل «مي ميرم برات» تعارف نيست. منظورم از گويش همه قسمت هاست. از گويش تا اجرا. به نظرم فرم کلي موسيقي ام فرمي جدي است که تو را درگير مي کند. به همين دليل هم هيچ وقت از ترانه هاي خودم استفاده نمي کنم، چون جديت و واقعي بودن اين ترانه ها را ندارند.

يعني واقعا چنين حالتي برايت به وجود آمده است؟
اين را جدي مي گويم، چون خودم را هم درگير کرده است. براي من که آن کار را اجرا کرده ام، به جاي آن که هر روز که مي گذرد کارها برايم عادي تر شوند، بدتر دارند درگيرم مي کنند. من براي بعضي از کارهايم فضا و خاطره و نوستالژي داشتم. الان هم که اين کارها را دوباره مي شنوم، آن فضا برايم هنوز وجود دارد. ولي انگار يک آدم جديد آنها را خوانده. چون بيشتر رويم تاثير مي گذارد. چند وقت است که اين حس درگيرم کرده است. اصلا با اين حرف ها نمي خواهم آلبوم 85 را تبليغ کنم، ولي حال و روز امروزم دقيقا چنين وضعيتي دارد.
مجله چاچراغ، نویسنده: رسول ترابی

Leon
Wednesday 23 January 2008, 02:04 AM
مصاحبه BBC
با بنیامین

BBC از شنوندگان ایرانی دعوت کرده بود اگر سئوالی از بنيامين بهادری، خواننده پاپ در ايران، دارند بفرستند. پاسخ های بنيامين به اين سئوالات را در این مصاحبه بخوانيد
لطفا درباره خودت کمی توضيح بده.

من تنها زندگی می کنم. با خانواده ام ارتباط نزديکی دارم. مادر و پدرم با از همه دنيا بيشتر دوست دارم. خوشبختانه دوستان خوبی هم دارم...

آيا آلبوم جدیدی که در دست تهیه دارید تفاوتی با آلبوم قبلی دارد؟

نمی توانم جزئیات زیادی بدهم. ولی یک دگرديسی يا شايد رشد باشد و می توانم بگويم که يک تحول اساسی در آن اتفاق افتاده است. اشعاری که در اين آلبوم استفاده شده به حال و هوای خودم برمی گردم که آدم عاشقی هستم. حال و هوای اشعار عاشقانه است با تفاوت بسيار زياد با کارهای قبلی.

روزهايت را چگونه می گذرانی؟

هر روز ورزش می کنم و تمرين پيانو و گيتار... بخشی از روز را به آهنگسازی برای خوانندگانی که احساس می کنم توانايی خواندن ملودی های مرا دارند می گذرانم و بخشی هم روی آلبوم خودم کار می کنم. روزی دو تا سه ساعت هم به خواندن کتاب يا مقاله مشغولم...

بهرام شبگرد از هرات پرسيده: شما با آلبوم 85 طرفداران زيادی در افغانستان پیدا کرده اید، آيا امکان دارد برنامه ای در افغانستان اجرا کنيد؟

من خودم علاقمندم که هر جا که آهنگ های مرا دوست داشته باشند که بصورت زنده گوش کنند بروم، ولی از نظر مهيا بودن شرايط بايد تهيه کننده برنامه (محسن رجب پور) پاسخ دهند.

کلا چند ترانه خوانده ای؟

بعد از آلبوم 85 که اولين آلبومم است، سه قطعه برای فيلم گرگ و ميش اجرا کردم. ترانه ديگری از من در بازار نيست.

ايمان از لس آنجلس: آيا فکر می کنيد که خواننده های پاپ داخل ايران بتوانند در لس آنجلس هم کنسرت داشته باشند؟

قطعا همينطور است و فکر می کنم برنامه ريزی هايی هم شده باشد.

علی از تبريز: تحصيلات شما چقدر است؟ آيا شما هم می خواهيد مثل شادمهر عقيلی به لس آنجلس برويد؟

اول بخش دوم سئوال را جواب می دهم. هيچ چيز بهتر از اين نيست که انسان در کنار کسانی باشد که زبانش را می فهمند، رفتارش را درک می کنند و احساسش را متوجه می شوند و هنرش را آنجا عرضه کند. من هم افتخار می کنم که در اين شهر و زير آسمان اين کشور برای مردم می خوانم.

من دو ديپلم دارم: ديپلم رياضی فيزيک و ديپلم انسانی. دانشجوی کارشناسی ادبيات فارسی هم هستم.

آزيتا از نيويورک پرسيده: در کجا زندگی می کنيد؟

در تهران، محله ولنجک.

پوريا يگانه: آيا ازدواج کرده ايد؟ شعرهای شما برای چه کسی خوانده می شود؟

نه ازدواج نکرده ام. مجردم. شعرها را برای عشقم می خوانم.

پس يک عشق واقعی در کار هست؟

عشق فرضی حسی ايجاد نمی کند و انسان نمی تواند با آن حسش را به مخاطب منتقل کند.

علی از تهران: الگوی شما چه کسی است؟

الگوهای مختلفی برای انجام کارهای مختلف هست. به جز آسمانی ها که آدم های بی نقصی بودند، تمام آدم های ديگر هر چند که در زمينه های مختلف پيشرفت کرده باشند در بعضی زمينه های ديگر ممکن است نواقصی داشته باشند...

احتمالا منظور سئوال، الگویت در کار حرفه ای است؟

من تورج شعبانخانی را که در ايران هست خيلی دوست دارم. او از استادان قديمی موسيقی و از آهنگ سازان بزرگ پاپ است. حس او را خيلی می پسندم، هم در آهنگ سازی و هم در اجرای ترانه. در ميان خواننده های خارجی هم خوليو ايگلسياس را خيلی دوست دارم.

از هلند (آمستردام) پرسيده اند: آيا برای اجرای کنسرت به هلند می رويد؟

بله.

پس هلند هم جزو تور اروپايی شما در ماه آوريل است؟

بله.

نيما و رضا نصری از هند: با توجه به افزايش شهرت شما، توقع مردم هم از شما بيشتر می شود. چطور با اين توقع کنار می آييد؟

خيلی به آن فکر نمی کنم. چون استرس ناشی از توجه زياد مردم بيشتر دست و پای انسان را می بندند. تمام سعی ام را می کنم که اعتماد مردم را به شکل يک امانت نگهدارم و امانت دار خوبی شوم.

پرسيده اند به لندن هم می آييد؟

بله.

سارا پرسيده که آيا ويديو کليپ درست کرده ايد يا قرار است درست کنيد؟

اميدوارم که اتفاق نو و بديعی در ساخت کليپ بيفتد، چون نمی خواهيم کاری که همه انجام می دهند، باشد. می خواهيم کار جديدی باشد. خيلی هم دور نخواهد بود که مردم کارهای مرا بينند.

محمد جواد از تهران: به جز گيتار به چه ساز ديگری تسلط داريد؟

نزد يکی از اساتيد بزرگ در حال يادگيری پيانو هستم.

باز هم پرسيده اند که ضبط يک اثر چگونه است، آيا ابتدا موسيقی نوشته می شود و سپس اجرا می شود و پس از آن در صورت لزوم به آن افکت اضافه می شود؟

استانداردی برای ضبط و اجرای اثر هست که سعی می کنم آن را رعايت کنيم. ولی خط مشخصی وجود ندارد که به شکل يک کليشه باشد. ما کاری را که فکر می کنيم به نتيجه کارمان کمک کند انجام می دهيم و بعضی اوقات شايد اين استاندارد را هم بشکنيم.

محمد جواد باز هم پرسيده تهيه يک آلبوم چقدر هزينه داشته؟

خيلی مشخص نبوده. چون عوامل اصلی تهيه آلبوم من تيمی بوده اند که اگر قرار بود دستمزد واقعی شان را بگيرند نمی توانستم پرداخت بکنم. نمی توانم رقم دقيقی بگويم ولی دوستانم خيلی به من کمک کردند.

محمد همچنين پرسيده: تمايزی بنیامین با خواننده های دیگر این است که سبک کارش تقلیدی نبوده، اشعاری هم که روی آنها کار شده بود، قرار دادن ملودی روی آنها واقعا دشوار بود. می خواستم بدانم آیا موقع سرودن اشعار ملودی کار را درآوردن یا اینکه بعد از سروده شدن اشعار روی آنها کار شده؟

هر دو شکل آن در آلبوم من وجود داشته. مثلا شعری داشتيم که من روی آن ملودی گذاشتم يا اينکه من ملودی ای داشتم که فريد احمدی شعری روی آن سروده است. همه اينها هم زمان اتفاق می افتد، يعنی گاهی يک خط شعر از ملودی جلو بوده يا برعکس.

علی اکبر چراغی نوشته: از شما درخواستی دارم آن هم اینکه ترانه هایی که برای امام حسین می خوانید لطف کنید به سبک پاپ و به سبکهای آمریکایی نخوانید. امام حسین بیش از اینها ارزش دارد....

قطعاتی که با صدای من به آن مضامين شنيده شده، من آهنگ ساز آنها بودم، به سفارش يک بخش نيمه خصوصی که خواننده ديگری آنها را اجرا کرده است. چيزی که دوستان شنيدند اتودی بوده که من روی آنها خواندم و من چند سال پيش سفارشی را که از کسی ديگری گرفته ام اجرا کردم.

منظورت از اتود چيست؟

من آهنگ ساز آن قطعات بودم. به عنوان آهنگ ساز قبل از اينکه خواننده اصلی اثر شما را بخواند، خودتان به صورت آزمايشی می خوانيد تا به خواننده الگو بدهيد و خواننده هم روی آن تمريناتش را انجام دهد.

آيا تا به حال مشکلی در گرفتن مجوز برای کارهايتان داشته ايد؟

اين کار (گرفتن مجوز) انجام شده و فضای موسيقی پاپ در ايران خيلی اميدوارکننده است. در مورد جزئيات کار بايد از آقای رجب پور (تهيه کننده آلبوم) سئوال شود ولی من خودم مشکلی نداشته ام.



--------------------------------------------------------------------------------


شرح حال بنيامين You can see links before reply

بنیامین بهادری، خواننده مشهور موسیقی پاپ در ایران، مهمان صفحه صدای شماست.

بنيامين از ۱۶ سالگی به شعر و موسيقی روی آورده، در ۱۹ سالگی به فراگيری گيتار پرداخته و سپس به صورت حرفه‌ای آهنگ‌سازی را شروع کرده است. در این مدت در ساخت چند آهنگ و ترانه با خوانندگان دیگر موسیقی پاپ همکاری داشته و یک آلبوم به نام گلهای رنگین کمان برای کودکان ساخته است.

آلبوم "۸۵" بنیامین در موسیقی پاپ ایران با استقبال خوبی روبرو شد. ميليون ها نسخه از آلبوم های بنيامين تاکنون به فروش رسيده است. تهيه‌کننده‌ آلبوم "۸۵" محسن رجب ‌پور است که تهيه ‌کنندگی کنسرت‌ ها و آلبوم ‌های گروه آريان را نيز بر عهده دارد.

آقای رجب پور می گويد بنيامين درحال ضبط يک آلبوم جديد است و بزودی کنسرت هايی را در شهرهای اروپايی به همراه گروه آريان اجرا خواهد کرد.

بنیامین در سپتامبر 2006 در جشنواره‌ "Middle East Street" در سوئد تعدادی از کارهای خود را اجرا کرد. گفته می‌شود، نتيجه‌ يک نظر سنجی و محبوب بودن اين خواننده برای جوانان ايرانی، يکی از دلايل انتخاب بنيامين برای شرکت در این جشنواره‌ بوده است.

منبع: بی بی سی