Leon
Wednesday 23 January 2008, 11:31 AM
از رنجهای موسیقی ايرانی
You can see links before replyامروز با صادق طباطبايی صحبت میکردم برای پرسشهايی دربارهی موسيقی ايرانی. به اجازهی خودش اينها را اينجا مینويسم. نمیشود بيش از نيم ساعت گفتوگوی دقيق را کامل اينجا نوشت. اما همين اشارههای کوتاه هم مغتنم است.
صادق طباطبايی از وسعت شگرف موسيقی ايرانی گفت و اينکه چه اندازه مغفول مانده است و عنايتی با پرورش و کشف آن نمیشود. وسعت و حجم موسيقی اروپايی، در برابر موسيقی ايرانی چيزی به حساب نمیآيد، با اينحال اين همه آهنگ و نغمههای فراوان از آن در آوردهاند. موسيقی اروپايی کلاسيک تنها در دو پرده جولان دارد يعنی در ماژور و مينور که همان در آمد ماهور و در آمد اصفهان ما باشد. اگر هفت نت اصلی موسيقی را بگيريم و پنج نيمپرده را هم به آن بيفزاييم تنها به وسعت دوازده صوت و نت میرسيم که در واقع الفبای کل موسيقی کلاسيک با آن همه عظمتاش است. موسيقی ایرانی اما با شش ربع پردهی اضافی که دارد هجده نت دارد و اين چنين مهجور و زار مانده است.
از طباطبايی پرسيدم چرا وضع موسيقی ايرانی چنين است و پاسخ او به صراحت اين بود که دليلاش اين است که کسی روی آن کار نمیکند و گوشهها و پردههای فراوانی از موسيقی ايرانی هستند که مهجور ماندهاند و هيچ التفاتی به آنها نمیشود. در ميان آهنگسازان ما، وقتی پرويز مشکاتيان مثلاً دود عود را میسازد، بايد يکی مثل کامبيز روشن روان باشد تا آن را برای ارکستر تنظيم کند. وقتی دانش ارکستراسيون در کشور ما در زمينهی موسيقی وجود ندارد و نه هزينهای برای موسيقی میشود و نه تشويقی، نبايد توقع داشته باشيم اين موسيقی با همهی وسعت و توانگریاش رشد و پيشرفت کند. طباطبايی میگفت برای اينکه مثالی داشته باشيد فرض کنيد ماشين تحریری داريد که 12 حرف دارد. مسلم است که با اين دوازده حرف نمیتوانيد کاری بکنيد که با 32 حرف میشود انجام داد. اما اروپايیها با همان 12 حرفشان کاری را دارند میکنند که ما نمیتوانيم بکنيم. شما حساباش را بکنيد که در واحد موسيقی صدا و سيما جوان بيست و چند سالهای نشسته است که موسيقی ايرانی را درست و دقيق نمیشناسد. چنين آدمی (ناماش را نمیبرم؛ شما هم میشناسيدش!) در شورای شعر و موسيقی، میآید برای آهنگی که آهنگسازی برای يک بيت خاص ساخته است تعيين تکليف میکند و شعر را عوض میکند و نمیداند که آن آهنگ خاص و آن گوشه و پرده تنها با همين بيت مناسب است. اين يک مثال است از جفاهايی که بر موسيقی ما میرود و ظاهراً کسی هم توجه چندانی به آن نمیکند.
طباطبايی میگفت وقتی مشکاتيان در کنسرت افشاری مرکب، روی اين غزل سعدی آهنگ ساخته بود که: «بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است (You can see links before reply)»، به او گفتم که ابيات و آهنگ مناسبت تام و تمامی با هم دارند، اما چرا اين بيت را انتخاب نکردی که:«ای مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز . . .» که باز هم با اين گوشه مناسبت دارد. مشکاتيان میگويد که گرفتيم اين بيت را انتخاب کردم. با بيتهای بعدی چه کنم؟ مشکاتيان برای پيدا کردن آن ابيات ديوان چندين شاعر را مدتها زير و رو کرده است تا به آنها برسد. اين يکی از دشواریهای کار.
حالا حساباش را بکنيد که عليرضا افتخاری با آن سواد موسيقايی پيش پا افتادهاش که هم خودش و هم ديگران از روی بخار معده استاد استاد به او بستهاند (اينها تعابير خودم است؛ زنهار! فکر نکنيد صادق طباطبايی گفته است! او اگر بگويد حتماً با لحن و عبارات ديگری میگويد)، فوری ديوان شمس يا حافظ را جلویاش بگذارد و بدون اينکه برای پيدا کرد شعر مناسب هزينهای بکند، آهنگی بسازد که آن هم از روی بخار معده است. تکليف اين موسيقی چه میشود؟ سابقهی انتقاد طباطبايی را به افتخاری میدانيم. کاش افتخاری اين شعور را میداشت که وقتی کسی مثل طباطبايی با آن دانش عجيب و گستردهاش دربارهی موسيقی چيزی میگويد، متواضعانه میرفت عذرخواهی میکرد يا کارش را درست میکرد. اما ذوق پولهای بادآورده و موجسواری گويا بيشتر است!
میخواستم اين را بنويسم که بگويم طباطبايی چه انسان با صفا و مهربان و دانشمندی است، سر از اين حرفها در آوردم. کاش امير حسين سام (You can see links before reply) بيشتر از اين مسايل موسيقی بنویسد و از دستگاههای موسيقی ايرانی به تفصيل بيشتری حرف بزند تا من عامی مجبور نشوم اينجوری با اشارههای طباطبايی، درد دلام را بگويم.
پ.ن. تعبيرات متن از من است و عين عبارات صادق طباطبايی نيست! شبههای پيش نيايد يک وقت!
پ.پ.ن. اينها که نوشتم گزارش مو به موی گفتوگوی من با صادق طباطبايی نيست. حرفهای خودم هم وسطاش هست. هر وقت گزارش بنويسم بالایاش قيد میکنم. وقتی هم نقل قول مستقيم باشد، توی گيومه میگذارم. همهی اينها دخل و تصرف جزيی دارد با تعابير و نثر خود من! محض رضای خدا اشتباه نگيريد!
پ.پ.پ.ن: کاش اين دوست «اهل مضراب» ما که در ذيل اين مطلب يادداشت نوشتهاند و نسبت ماژور و ماهور را مثلاً ياوه دانستهاند، به جای اتهام زدن و تلخ و درشت گفتن، به زبانی روشن و علمی و دقيق بيان میکردند و استدلال میکردند که چرا اين ادعا نادرست است. شيوهی منطقی و معقول بحث اين است، نه اتهام زدن و سخنان عاطفی و پر خشم و خروش گفتن.
blog.malakut.org (You can see links before reply)
You can see links before replyامروز با صادق طباطبايی صحبت میکردم برای پرسشهايی دربارهی موسيقی ايرانی. به اجازهی خودش اينها را اينجا مینويسم. نمیشود بيش از نيم ساعت گفتوگوی دقيق را کامل اينجا نوشت. اما همين اشارههای کوتاه هم مغتنم است.
صادق طباطبايی از وسعت شگرف موسيقی ايرانی گفت و اينکه چه اندازه مغفول مانده است و عنايتی با پرورش و کشف آن نمیشود. وسعت و حجم موسيقی اروپايی، در برابر موسيقی ايرانی چيزی به حساب نمیآيد، با اينحال اين همه آهنگ و نغمههای فراوان از آن در آوردهاند. موسيقی اروپايی کلاسيک تنها در دو پرده جولان دارد يعنی در ماژور و مينور که همان در آمد ماهور و در آمد اصفهان ما باشد. اگر هفت نت اصلی موسيقی را بگيريم و پنج نيمپرده را هم به آن بيفزاييم تنها به وسعت دوازده صوت و نت میرسيم که در واقع الفبای کل موسيقی کلاسيک با آن همه عظمتاش است. موسيقی ایرانی اما با شش ربع پردهی اضافی که دارد هجده نت دارد و اين چنين مهجور و زار مانده است.
از طباطبايی پرسيدم چرا وضع موسيقی ايرانی چنين است و پاسخ او به صراحت اين بود که دليلاش اين است که کسی روی آن کار نمیکند و گوشهها و پردههای فراوانی از موسيقی ايرانی هستند که مهجور ماندهاند و هيچ التفاتی به آنها نمیشود. در ميان آهنگسازان ما، وقتی پرويز مشکاتيان مثلاً دود عود را میسازد، بايد يکی مثل کامبيز روشن روان باشد تا آن را برای ارکستر تنظيم کند. وقتی دانش ارکستراسيون در کشور ما در زمينهی موسيقی وجود ندارد و نه هزينهای برای موسيقی میشود و نه تشويقی، نبايد توقع داشته باشيم اين موسيقی با همهی وسعت و توانگریاش رشد و پيشرفت کند. طباطبايی میگفت برای اينکه مثالی داشته باشيد فرض کنيد ماشين تحریری داريد که 12 حرف دارد. مسلم است که با اين دوازده حرف نمیتوانيد کاری بکنيد که با 32 حرف میشود انجام داد. اما اروپايیها با همان 12 حرفشان کاری را دارند میکنند که ما نمیتوانيم بکنيم. شما حساباش را بکنيد که در واحد موسيقی صدا و سيما جوان بيست و چند سالهای نشسته است که موسيقی ايرانی را درست و دقيق نمیشناسد. چنين آدمی (ناماش را نمیبرم؛ شما هم میشناسيدش!) در شورای شعر و موسيقی، میآید برای آهنگی که آهنگسازی برای يک بيت خاص ساخته است تعيين تکليف میکند و شعر را عوض میکند و نمیداند که آن آهنگ خاص و آن گوشه و پرده تنها با همين بيت مناسب است. اين يک مثال است از جفاهايی که بر موسيقی ما میرود و ظاهراً کسی هم توجه چندانی به آن نمیکند.
طباطبايی میگفت وقتی مشکاتيان در کنسرت افشاری مرکب، روی اين غزل سعدی آهنگ ساخته بود که: «بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است (You can see links before reply)»، به او گفتم که ابيات و آهنگ مناسبت تام و تمامی با هم دارند، اما چرا اين بيت را انتخاب نکردی که:«ای مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز . . .» که باز هم با اين گوشه مناسبت دارد. مشکاتيان میگويد که گرفتيم اين بيت را انتخاب کردم. با بيتهای بعدی چه کنم؟ مشکاتيان برای پيدا کردن آن ابيات ديوان چندين شاعر را مدتها زير و رو کرده است تا به آنها برسد. اين يکی از دشواریهای کار.
حالا حساباش را بکنيد که عليرضا افتخاری با آن سواد موسيقايی پيش پا افتادهاش که هم خودش و هم ديگران از روی بخار معده استاد استاد به او بستهاند (اينها تعابير خودم است؛ زنهار! فکر نکنيد صادق طباطبايی گفته است! او اگر بگويد حتماً با لحن و عبارات ديگری میگويد)، فوری ديوان شمس يا حافظ را جلویاش بگذارد و بدون اينکه برای پيدا کرد شعر مناسب هزينهای بکند، آهنگی بسازد که آن هم از روی بخار معده است. تکليف اين موسيقی چه میشود؟ سابقهی انتقاد طباطبايی را به افتخاری میدانيم. کاش افتخاری اين شعور را میداشت که وقتی کسی مثل طباطبايی با آن دانش عجيب و گستردهاش دربارهی موسيقی چيزی میگويد، متواضعانه میرفت عذرخواهی میکرد يا کارش را درست میکرد. اما ذوق پولهای بادآورده و موجسواری گويا بيشتر است!
میخواستم اين را بنويسم که بگويم طباطبايی چه انسان با صفا و مهربان و دانشمندی است، سر از اين حرفها در آوردم. کاش امير حسين سام (You can see links before reply) بيشتر از اين مسايل موسيقی بنویسد و از دستگاههای موسيقی ايرانی به تفصيل بيشتری حرف بزند تا من عامی مجبور نشوم اينجوری با اشارههای طباطبايی، درد دلام را بگويم.
پ.ن. تعبيرات متن از من است و عين عبارات صادق طباطبايی نيست! شبههای پيش نيايد يک وقت!
پ.پ.ن. اينها که نوشتم گزارش مو به موی گفتوگوی من با صادق طباطبايی نيست. حرفهای خودم هم وسطاش هست. هر وقت گزارش بنويسم بالایاش قيد میکنم. وقتی هم نقل قول مستقيم باشد، توی گيومه میگذارم. همهی اينها دخل و تصرف جزيی دارد با تعابير و نثر خود من! محض رضای خدا اشتباه نگيريد!
پ.پ.پ.ن: کاش اين دوست «اهل مضراب» ما که در ذيل اين مطلب يادداشت نوشتهاند و نسبت ماژور و ماهور را مثلاً ياوه دانستهاند، به جای اتهام زدن و تلخ و درشت گفتن، به زبانی روشن و علمی و دقيق بيان میکردند و استدلال میکردند که چرا اين ادعا نادرست است. شيوهی منطقی و معقول بحث اين است، نه اتهام زدن و سخنان عاطفی و پر خشم و خروش گفتن.
blog.malakut.org (You can see links before reply)