PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گپی با آرش فرهنگفر



Leon
Sunday 27 January 2008, 10:32 AM
آثاري كه از نوعي تحول و نوشدگي، با ابتنا بر هويت تاريخي موسيقي ايراني، برخوردار بودند. فرهنگ فر، علاوه بر آن كه استادي ممتاز در نواختن ضرب بود، دانش موسيقايي منحصربه فردي داشت، ضمن آن كه شاعري چيره دست بود. متن زير حاصل گفت وگو با فرزند آن زنده ياد است كه خود ازجمله نوازندگان صاحب كلاس ضرب است و مي رود كه پابرجاي پدر نهد.
مختصري از دوران كودكي و شروع كار موسيقي پدرتان را بيان كنيد؟
پدرم در روز چهارم آبان هزار و سيصد و بيست و شش در شهر ري ديده به جهان گشود و از سن هفت سالگي تمبك را شروع مي كند و استعداد و نبوغ خاصي را به همراه علاقه و اشتياق شديد نسبت به شعر و موسيقي را توأمان دارا بوده است و همواره با دوستان مشاعره مي كرده يا غزل يا قطعه اي را با دوستان و همكلاسي ها مورد بحث و بررسي قرار مي داده اند و اشعار بسيار زيادي را حفظ داشت و البته اضافه كنم كه پدربزرگم براي دل و خلوت خويش تار مي زد. در چنين فضايي پدرم رشد مي كند و سپس در نوجواني نزد آقاي محمد تركمان آموزش تمبك را به شكل رسمي دنبال مي كند و چون جناب تركمان از شاگردان خوب استاد اميرناصر افتتاح محسوب مي شد، پدر جزوه هاي جناب افتتاح را نزد ايشان مي نوازد تا به جايي كه آقاي تركمان مي گويند تو نزد من همه چيز را فراگرفته اي و من چيزي براي آموزش به شما ندارم و بايد در پي استاد بهتر بروي و...
از چگونگي ديدار پدر با استاد تهراني بفرماييد؟
استاد تهراني يك اسطوره و به عنوان يك معشوق در ذهن پدرم بودند و ايشان مي گفت من هميشه عشق داشتم تا استاد تهراني را كه از طريق راديو با هنرش انس گرفته بودم در جايي ملاقات كنم و روزي به همراه جناب شيرين آبادي (نوازنده ويلن) و آقاي زند وكيل در مجلسي ميهمان بوديم كه آقاي تهراني هم به آنجا تشريف مي آورند و اين جمع سه نفره كه مشغول اجراي موسيقي بوده اند به احترام استاد قطع مي كنند. استاد تهراني مي فرمايد صداي ساز مي شنيدم چرا قطع شد، ادامه بدهيد و نهايتا كار را پي مي گيرند و استاد تهراني كه در كنار پدر بودند به آقاي شيرين آبادي مي گويند كه بگذاريد من روبه روي شما بنشينم تا حركت دست اين جوان (پدر در آن روز شانزده يا هفده سال داشته اند) را ببينم و... پس از اتمام مجلس استاد تهراني همان شب به صاحب خانه مي گويند كه اين جوان آينده درخشاني دارد و چنانچه تحت آموزش جدي و دقيق قرار بگيرد، بسيار خوب خواهد شد و در نتيجه پدرم اجازه مي گيرد تا روزهاي بعد خدمت استاد برسد و پس از چهار يا پنججلسه در خدمت استاد تهراني، ايشان به لحاظ فني و حركت دست پدر را تأييد مي كند و فقط براي تقويت و آموزش و كسب مهارت در نت خواني و استفاده از جزوات استاد تهراني به سفارش استاد به خدمت استاد محمد اسماعيلي مي رود و در محضر ايشان كتاب استاد تهراني را يكبار دور تند و يكبار دور كند مي نوازد.
در مورد سبك ناصر فرهنگ فر و ويژگي هاي نوازندگي او بگوييد.
آنچه درمورد ايشان بسيار بارز و مشخص است مقوله تمبك نوازي و شيوه منحصربه فرد اوست كه مبتني بر ذات و غريزه است و درست است كه به عنوان عوامل پيدايش شخصيت هنري او مواردي چون آشنايي با عروض و وزن و ريتم شعر را برمي شمرند و يا ايقاع در خوشنويسي (ريتم دروني خوشنويسي) را و يا آشنايي با موسيقي زورخانه و ريتم هاي متنوع ورزشخانه و... را مؤثر مي دانند و همه اينها تا حدودي درست است و از جمله شوريدگي ها و بي قيدي هاي ريتميك روحوضي و موسيقي روحوضي را، ولي از همه اين ها مهمتر همان جوهره خدادادي و قريحه و استعداد جبلي و ذاتي اوست و به تعبير خود شما گويا با تمبك به دنيا آمده بوده است. خودش مي گفت در دهه چهل و تا سال ۱۳۴۹ مثل همه تمبك نوازان متأثر از استاد تهراني و به روش و سبك ايشان ساز مي زدم ولي متوجه شدم كه تمبك نوازي دچار يكنواختي و عدم تنوع شده است، پس بايد كار نويي انجام داد، كاري نو اما برپايه اصالت ها و ريشه ها و از همان زمان دست به ابداع و نوآوري زد. بايد گفت كه يك آن يك ظرافت و يك معنويت و قابليت الهي و دروني در او موجود بود كه از او شخصيت هنري ناصر فرهنگ فر را ساخت، نه كوشش ها و تلاش هايش كه صدالبته مؤثر بودند.
از شاعري پدر بگوييد؟
ايشان غزلي ساخته بودند در سن دوازده سالگي كه فقط دو بيت ابتدايي آن موجود است و ابيات ديگر به دلايلي از بين رفته است.
تا اشك من ترانه غم ساز مي كند
صدها هزار عقده دل باز مي كند
سرفصل داغ و درد مرا در كتاب عمر
افسانه نگاه تو آغاز مي كند
او با شعر به راستي زندگي مي كرد و با اغلب شعراي هم دوره خود حشر و نشر داشت. با استاد ابتهاج دوستي ديرينه و بسيار صميمانه اي با هنرمندان رشته هاي ديگر مثل نقاشي و خط و نگارگري و... مرتبط و رفاقت تنگاتنگي دارا بود. حداقل بالغ بر چند هزار بيت شعر حفظ بود. نكته جالب اين كه از شعراي گمنام خيلي اشعار را حفظ داشت و در اجراهايش نيز مشهود است. اشعاري كه مي خواند اغلب از شعراي خوب اما كم اشتهار است و بسياري از اشعار خوانده شده توسط ايشان را ما هنوز نتوانسته ايم سراينده اش را بيابيم. درمورد شعر و شاعري او استاد ابتهاج فرمودند كه فرهنگ فر با اين سن كمي كه داشت فوق العاده شاعر توانا و قلدري بود اين نظر يك كارشناس قوي و مطرح است كه اتفاقا تمجيد و تعارف غيرواقعي با كسي ندارند.
آموخته هاي ناصر فرهنگ فر چقدر در بيان و اجراي آثارش تأثير داشته است؟
به نظر من پنج درصد آموخته هايش و نود و پنج درصد ديگر خود او بود. آن چيزي كه نمي شود شرح داد و بيان كرد و فقط شايد بتوان با تجزيه و تحليل آثارش مقداري به آن پي برد مثل كتاب ميزان الاعظم كه نت نويسي كرديم و به چاپ رسانديم يا آثار ديگري كه به نام ديوان ميزان و يا ديگر آثار كه به زودي منتشر خواهيم كرد تا حدودي در آنها مشخص است كه چقدر او خودش بوده و قريحه و نبوغ اش هم چنين تحولي كه او در تمبك به وجودآورده بود به نظر من انگار كه بايد اتفاق مي افتاد و واقعا تلاش و كوشش آن چناني انجام نمي داد تا اين اتفاق بيفتد. اما به هر كار هنري كه دست مي زد سراسر بداهه مي شد، همچنان كه نوابغ ديگر موسيقي مان هم همينطور هستند: استاد شهناز، استاد كسائي، استاد عبادي، استاد بهاري، استاد شجريان و... در هر ساز و در هر مكتبي حداقل دو سه نفر را داريم و ايشان نيز از همين جنس و طايفه بود و مي گفت من هيچوقت زور نزدم و جان نكاستم و اساسا نمي دانم كه چگونه اتفاق افتاد و بنده به دليل اين كه بيست و چهار سال در كنارش بودم و شاهد تمامي ظرايف و دقايق فكري و رفتاري او بودم گواهي مي دهم كه حقيقتا نه به دنبال پول بود نه در پي شهرت و منصب و عنوان و... در حالي كه تمام امكانات هم براي اين كه بدانها برسدفراهم بود و همه دوستان و همدوره اي هايش شاهد اين مطلبند.
از خوشنويسي هايش و شروع نوشتن ها چقدر اطلاع داريد؟
پدربزرگم خيلي علاقه و اصرار داشت كه پدرم ساز نزدند و فقط در پي خوشنويسي رفته و بدان بپردازد ولي پدرم همه هوش و حواسش در پي موسيقي بود. البته خود ايشان همانطور كه گفتم تار يحيي داشت و مي نواخت اما نمي خواست فرزندش (پدرم) نوازنده اي حرفه اي شود تا اين كه روزي پدربزرگم دست خطي از استاد كاوه داشته و به همكارانش نشان مي دهد و مي گويد اين خط پسرم است و آنان هم با اشتياق چندين سفارش خط مي دهند و اين موضوع را به پدرم مي گويد و پدرم در جواب ايشان اظهار مي دارد كه بابا من خط بلد نيستم آخر اين چه حرفي بوده كه زده ايد و به هر حال باعث مي شود كه در سن شانزده سالگي به محضر اساتيد حسن و حسين ميرخاني رسيده و از اين دو بزرگوار آموزش مي گيرد.و چه زيبا خاطراتي كه پدرم از خصايل انساني و شخصيت آسماني آن دو كاتب و خوشنويس بزرگ قرآن و دواوين شعرا نقل ميِ كرد و تأثيرات اخلاقي آن دو سيد جليل القدر كه همواره برايم متذكر مي شد و ميزان اعتماد استاد حسن به پدرم نيز شايان ذكر است كه بگويم استاد حسن ميرخاني به پدرم گفته بودند من تمام خط هايم را مي دهم به شما تا چاپ نماييد و هم چنين از استاد هداياي بسياري را دريافت مي كرد كه موجود است. او در انجمن خوشنويسان تا مرحله ممتاز هم پيش رفت و كارشناسان معتقدند چنانچه به عنوان رشته اصلي دنبال مي كرد يكي از قلل هنر خوشنويسي مي بود و سه دوره خوشنويسي دارد كه شامل اوائل دهه پنجاه، دهه شصت و دهه هفتاد مي شود و يادم هست در اين دهه آخر بيشتر خوشنويسي مي كرد و كيف خط او همواره همراهش بود.
از علايق ورزشي ايشان چقدر مطلعيد؟
از كودكي علاقه وافري به كشتي داشت و ورزش باستاني و شايد هم اگر به دنبال موسيقي نمي رفت كشتي گير مي شد. همچون دوست دوران كودكي اش آقاي ايرج خورشيد فر كاملا با فنون و ظرافت هاي كشتي آشنا بود و در چندين اثر خود تمبك زورخانه نواخته است كه در آينده منتشر خواهيم كرد.
پدرتان با آواز و ملودي سازي چقدر مربوط بود؟
نزد آقاي دوامي براي آواز و رديف مي رفت و ضربي خواني نه تمبك. هم چنين بسياري ملودي ها و تصانيف كه ايشان ساخته است و نام نمي برم از برخي آثارش كه پس از درگذشت او، به نام ديگران به بازار آمد و يا تأثير از كارهاي پدر گرفته بودند ولي عنوان نشد. فقط از يك نفر كه اين انصاف را داشت بايد تشكر كنم كه ايشان آقاي كياني نژاد هستند كه كارهاي پدرم را با تنظيم هاي بسيار خوب خودشان هرچه بود عنوان كردند و كلا در همه موارد نوآوري و ذوق داشت. يادم مي آيد كه استاد همايونپور در حضور پدرم كه به اتفاق استاد شهناز و استاد محمد موسوي اجراي برنامه داشتند گفته بودند برخي هنرمندان را فقط بايد سازشان را شنيد ولي خودشان را نبايد ديد ولي ناصر فرهنگ فر را حتما ساز زدنش را بشنوي و گذشته از آن بايد خود او و هنرهاي مختلفش را حتما ببينيد.در يك كلام او خودش بود و صداقت در بيان و گفتار و اجرا و رفتار او سرشار و حرف و عملش بر هم منطبق بود.