PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بانوي خاوري و سانسور رسانه اي



Leon
Friday 1 February 2008, 10:05 AM
موضوع : بانوي خاوري و سانسور رسانه اي

نویسنده : پویان مقدسی

سانسور واژه ايست كه در اين سرزمين و اين روزگار زياد به گوشمان مي خورد. و متاسفانه اين واژه نقش عميقي در تاريخ شكل گيري تفكر متفكران و هنرمندان و دگرانديشان ايران داشته است، واژه اي كه ساليان سال است در قالب دولت ها و حكومت هاي گوناگون به عنوان يك سلاح براي سركوب انديشه هاي مخالف، بر سر دگر انديشان و روشنفكران جامعه آوار مي شود.
با نگاهي گذرا، به تاريخ همين صد ساله ي اخير ايران، از مشروطه به اين سوي، متوجه نقش پررنگ سانسور در دستگاه هاي حكومتي، در تمامي اين دوران مي شويم. از محمد علي شاه قاجار تا رضا خان، و از محمد رضا شاه پهلوي تا همين جمهوري اسلامي و دولت هاي گوناگوني كه در آن بر سر كار آمده اند، همه و همه سانسور را در صدر برنامه هاي خود براي برخورد با تفكرات متجدد و متفاوت قرار داده و مي دهند.
همين سانسور صد ساله ي هدايت شده ي حكومتي، براي چندين نسل پرورش يافته در اين فضا كافي ست كه از بدو تولد و پاگرفتن خويش، شبانه روز خود را غرق در انواع سانسورها ببيند و نتواند فكر و روح خود را از آن رها كند. از خود سانسوري گرفته تا هر نوع سانسور عقيدتي، سياسي، هنري، فرهنگي ديگر ...
شايد همه ي ما خوش بينانه بر اين عقيده باشيم كه با روي كار آمدن يك دولت متجدد و به دور از محيط سانسور، مي توان به سرعت از اين فضا فاصله گرفت و به تفكر آزاد نزديك تر شد. اما متاسفانه تجربه اي تلخ و در حدود سه دهه، به ما ايراني ها ثابت كرده است كه سانسور آن قدر در گوشت و خون مردم ايران، تزريق شده، كه با حضور در كشورهاي آزاد جهان هم، نمي توانيم از سانسور دست برداريم. در واقع عادت كرده ايم كه در هر مقام و جايگاه، براي سلطه پراكني و حفظ جايگاه خود بر كساني كه مخاطب يا زير دست ما هستند، سانسور را القا كنيم.
براي اثبات گفته هايم به لوس آنجلس مي روم و رسانه هاي تصويري غم انگيز آنجا. سال هاست كه اين تلويزيون ها، قارچ گونه و روز به روز از زمين سر بر مي دارند و متولد شده و مي شوند، و اكثر آنها دانسته و ندانسته يك خط و مشي را دنبال مي كنند، خط و مشي اي كه بدون سانسور معنايي نمي يابد.
شگفت انگيز است كه عده اي از ايرانيان در كشوري كه به گفته ي همگان، بيشترين آزادي سياسي را در اختيار شهروندان خود قرار داده است، تلويزيون هاي به ظاهر مخالفي با جمهوري اسلامي دارند، اما در تمام اين سال ها از پخش ترانه هاي معترض و تاثيرگذار آوازخوانان متعهد سر باز زده و مي زنند. به راستي نمي توان فهميد اين فرهنگ عقب افتاده ي پوسيده، با چه قدرتي در روح و جان اين ملت ريشه دوانده است كه به عنوان مثال، تلويزيون دارها در آن سوي جهان و در خواستگاه آزادي، هنر هنرمندان معترض را سانسور مي كنند و اجازه ي پخش آن را نمي دهند.
جديدترين آثار ارزشمند و عميقي كه در تمامي اين تلويزيون ها به راحتي سانسور شد و حتي يك بار هم پخش نشد، آثار معترضي بود كه ابي در آلبوم "حسرت پرواز" اجرا كرد. "بانوي خاوري" ، " بگو آره بگو نه" ، "من اگه خدا بودم" و "پروانه اي در مشت"، چهار ترانه، با دست مايه هاي سياسي و اجتماعي اي بودند كه در اين آلبوم قرار داشتند. براي دو ترانه ي "بانوي خاوري" و "پروانه اي در مشت" موزيك ويدئو هم ساخته شد. خوشبختانه "پروانه اي در مشت" به دليل فضاي استعاره اي خود، چند باري از زير دست تلويزيون دارها عبور كرد و در دو، سه تلويزيون پخش شد، اما " بانوي خاوري"، كه بيان درد عميق امروز جامعه ي زنان ماست و موزيك ويدئوي آن توسط يكي از مستند سازان مشهور به نام "مسلم منصوري"، كه جوايز بسياري در فستيوال هاي مختلف به دست آورده است، ساخته شده، در هيچ يك از تلويزيون ها، حتي يك بار هم پخش نشده است.
به راستي مشكل تلويزيون دارها در لوس آنجلس با اين نوع ترانه ها چيست ؟ آيا بايد به آنها هم لقب سرسپرده ي جمهوري اسلامي را داد ؟ كساني كه مجوز دارند از صبح تا غروب موسيقي هاي بي ارزش و سطح پايين پخش كنند و مردم داخل و به خصوص خارج از ايران را از فكر كردن و درك مشكلات مردم داخل ايران غافل كنند ؟ و هر از گاهي هم، بي دليل به پر و پاي اين هنرمندان متعهد بپيچند و سعي در بي آبرو كردن و خراب كردن چهره هاي آنان را داشته باشند ؟
به هر روي نمي توان فهميد ! ترانه اي با اين زيبايي و با اين صراحت توسط ترانه سراي بي پروا و معترض ايران، "زويا زاكاريان" سروده مي شود، "ابي" با اجرايي زيبا و بياد ماندني آنرا مي خواند، "شوبرت آواكيان" با سليقه اي درخور، موسيقي و تنظيم اين آهنگ را انجام مي دهد و "مسلم منصوري" با استفاده از فيلم هاي مستند و تصاويري قدرتمند، ويدئوي اين كار را مي سازد. و يك ترانه ي درست، با تكيه بر تعهد چندين نفر تبديل به يك اثر تاثير گذار و قوي براي يك ملت مي شود. سازندگان اين اثر، بعد از ساخت آن انتظار دارند كه رسانه هاي به اصطلاح آزاد لوس آنجلس، جايگاهي براي رساندن اين ترانه و پيام قوي آن به مردم باشند. اما اين همه تلاش به آنجا مي رسد كه اين اثر يك بار هم از اين رسانه ها پخش نمي شود. و بسيار غم انگيزتر اينجاست كه اين ويدئو در خود شركت "آونگ" هم با سانسور كپي مي شود و به دست مخاطب مي رسد ! قسمت اول ويدئو كه مصاحبه اي با يك زن رنج ديده ي ايراني ست، در بسياري از سي دي هاي اوريجينال شركت آونگ حذف شده است !
به راستي ما با چه كساني طرف هستيم ؟ از نظر من كسي كه مي تواند كاري در جهت افزايش دانش و ارتقا سطح فرهنگي و اجتماعي يك جامعه انجام دهد، ولي از اين كار كوتاهي مي كند و شانه خالي مي كند، يك خائن بزرگ در مقابل ملت است. چگونه مي شود، يك گروه هنرمند متعهد، وقت، سرمايه و هنر خود را مي گذارند تا بتوانند براي روشنگري و بيداري افكار مردم، اثري توليد كنند، اما ده ها رسانه در لوس آنجلس، در آزادترين جاي جهان، بي دليل و به راحتي اين اثر را سانسور مي كنند و جلوي پخش آن را مي گيرند .
جالبتر اينجاست كه مديران اين تلويزيون ها با افتخار مي گويند كه ما آثار سياسي را پخش نمي كنيم !
و كسي نيست به آنها بگويد، پس در آن سوي جهان چه مي كنيد ؟ هر يك تلويزيون يا بهتر بگويم بنگاه دروغ پراكني و پول اندوزي اي راه انداخته ايد و بام تا شام يا تبليغ پخش مي كنيد، يا فرش مي فروشيد، يا مسابقه هاي كودكانه برگزار مي كنيد، يا بي اجازه فيلم هاي كارگردانان گوناگون جديد و قديم را پخش مي كنيد، يا قر دادن و آهنگ هاي صد من يك غاز به خورد مردم مي دهيد.
آيا به راستي وظيفه ي يك رسانه تصويري فارسي زبان، در يك كشور آزاد اين است ؟