PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قمرالملوک وزيري



خان
Friday 1 February 2008, 03:06 PM
قمرالملوک وزيري

شيرزني خوش صدا و گشاده دست

1284 - 1338 خورشيدي

يکي از شير زنان ايران که در بين هنرمندان معاصر نقش مهمي داشته است قمرالمولوک وزيري مي باشد که ساليان دراز ستاره درخشان آسمان هنر ايران بود. صداي رساي قمر که از نخستين زنان خواننده ايران در دوران معاصر کشور ما بود علاقمندان شيدايي نظير تيمورتاش و عارف داشت که استاد مرتضي ني داود توانست او را کشف کند و از اين خواننده اشعار مذهبي، هنرمندي بسازد که ساليان دراز نامش در هر محفل و مجمعي ورد زبان ها بود

قمر در کودکي پدر و مادرش را از دست داد و با مادر بزرگ خود زندگي مي کرد. نزديکي با مادربزرگ که خواننده اشعار مذهبي بود نخستين انگيزهً رغبت او به خواندن شد. ابتدا نزد يک معلم گمنام و همچنان ناشناخته، به فراگيري آواز پرداخت و پس از آن با مرتضي ني داود آشنائـي پيدا کرد. راهيابي به محضر اين استاد از يک سو قمر را با رديف موسيقي ملي آشنا کرد و از سوي ديگر راهش را براي کسب تجربيات بعدي از استادان ديگر هموار ساخت. مرتضي ني داود درباره نخستين برخود خود با قمر چينين مي گويد که: " ... اولين بار که قمر را ديدم سنش خيلي کم بود. در حدود هفده يا هجده سال داشت. اين ديدار در محفلي پيش آمد که من هم به آن دعوت شده بودم. يکي از حاضران ساز مي زد ولي من هيچ از طرز نواختنش خوشم نيامد. اما همين که قمر شروع به خواندن کرد به واقعيت عجيبي پي بردم. صداي اين خانم جوان به قدري نيرومند و رسا بود که نمي شد باور کرد ... " همين آشنائي نخستين بود که پس از دو سال پاي قمر را به کلاس ني داود باز کرد. کار پيشرفت قمر در مدتي کوتاه به آنجا رسيد که کمپاني
" هيزماسترزويس " به خاطر ضبط صداي او دستگاه صفحه پر کني به تهران آورد. بعد از آن کمپاني " پوليفون " هم آمد و کمپاني هاي ديگر و به قول ني داود، قمر اين همه اهميت پيدا کرده بود (You can see links before reply)

قمرالملوک وزيري پس از شيدا و عارف در موسيقي نوين ايران رخ نمود ولي بي ترديد نقشي دشوارتر و دليرانه تر از آن دو ايفا کرده است؛ زيرا اگر مردي که به موسيقي مي پرداخت گرفتار طعن و لعن مي شد ولي مجازات زن موسيقي پرداز " سنگسار شدن " بود. زن برده در پرده بود، پرده اي به ضخامت قرن ها. قمر به هنگام نخستين کنسرت خود که در آن " بي حجاب " ظاهر شده بود، سر و کارش به نظميه افتاد. اين ماجرا اگر چه براي او خوشايند نبود، ولي بهرحال سر و صدايي کرد که در نهايت به سود موسيقي و جامعه زنان بود. قمر خود دربارهً نخستين کنسرتش مي گويد : " ... آن روزها، هر کس بدون چادر بود به کلا نتري جلب مي شد. رژيم مملکت تغيير کرده و پس از يک بحران بزرگ دورهً آرامش فرا رسيده بود مردم هم کم کم به موسيقي علاقه نشان مي دادند. به من پيشنهاد شد که بي چادر در نمايش موزيکال گراند هتل حاضر شوم و اين يک تهور و جسارت بزرگي لازم داشت. يک زن ضعيف بدون داشتن پشتيبان، ميبايست برخلاف معتقدات مردم عرض اندام کند و بي حجاب در صحنه ظاهر شود. تصميم گرفتم با وجود مخالفت ها اين کار را بکنم و پـيه کشته شدن را هم به تن خود بمالم. شب نمايش فرا رسيد و بدون حجاب ظاهر شدم و هيچ حادثه اي هم رخ نداد، و حتي مورد استقبال هم واقع شدم و اين موضوع به من قوت قلبي بخشيد و از آن به بعد گاه و بيگاه بي حجاب در نمايش ها شرکت مي جستم و حدس مي زنم از همان موقع فکر برداشتن حجاب در شرف تکوين بود ... " . او نخستين زني بود که بعد از قرةالعين بدون حجاب در جمع مردان ظاهر شد. و مي گفت:

مرمرا هيچ گنه نيست به جز آن که زنم (You can see links before reply)زين گناه است که تا زنده ام اندرکفنم (You can see links before reply)

قمر نخستين کنسرت خود را در سال 1303 برگزار کرد. روز بعد کلا نتري از او تعهد گرفت که بي حجاب کنسرت ندهد. قمر عوايد کنسرت را به امور خيريه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عوايد آن را صرف آرامگاه فردوسي نمود. در همدان در سال 1310 کنسرت داد و ترانه هايي از عارف خواند. وقتي نيرالدوله چند گلدان نقره به از هديه کرد آن را به عارف پيشکش نمود. با اين که عارف مورد غضب بود. در سال 1308 به نفع شير خورشيد سرخ کنسرت داد و عوايد آن به بچه هاي يتيم اختصاص داده شد. به گفته دکتر خرمي 426 صفحه و به گفته دکتر سپنتا 200 صفحه از قمر ضبط شده است

گشايش راديو به سال 1319 بزرگترين تکيه گاه قمر و هنرمندان همزمان او بود. مردم توانستند در سطحي گسترده تر با او رابطه برقرار سازند. رابطه اي که به زودي به پيوندي ناگسستني تبديل شد. ديگر همهً گوش ها تشنه صداي مخملي قمر شده بود. قمر ديگر به اوج شهرت رسيده بود و بزرگان شعر و ادب و موسيقي براي ديدارش و بهره گيري از صداي يکتايش سرودست مي شکستند. تاريخ موسيقي ملي ما، هرگز چنين اوج پيروزمندانه اي را به نام کسي ثبت نکرده و چنين جذبه اي را در هنر و صداي کسي به ياد ندارد. مقتدران کيسه هاي اشرفي به او هديه مي کردند و هنرمندان بي زور و زر، عشق هيجان زدهً خود را نثارش مي ساختند. تيمورتاش وزير دربار عاشق دلخستهً او بود، عارف قزويني شيفته و مجذوب او شده بود و ايرج ميرزا با وجود خوبرويان ديگرش دل در گرو عشق قمر داشت. قمر نيز مانند عارف درويش بود. از گردآوري زر و سيم پرهيز مي کرد و به اصطلاح اهل فن گردآوري، از (عقل معاش) بي بهره بود. درآمدهاي بزرگ و هداياي گران را به دست نيامده از دست مي داد. اندرزهاي مشفقانهً دوستان نيز در او مؤثر نيفتاد و حتي در هنگام تنگدستي نيز گشاده دستي را از دست نمي نهاد. حسن علوي کيا در مجله ره آورد چنين مي نويسد : در سالهاي 1325 يا 26 با عده اي از دوستان در خانه دکتر فرزين دندان پزشک دعوت داشتيم که قرار بود قمرالملوک وزيري هم در آن ميهماني شرکت کند همراه دکتر به کاباره اي که قمر مي خواند رفتيم و بعد از ساعت 10 شب سوار اتومبيل ما شد و گفت مي خواستم خواهش کنم مرا به حدود اکبرآباد ببريد که قبول کرديم. وقتي به آنجا رسيديم به يکي از باغ هاي قديمي وارد شد و داخل ساختمان توي اتاقي رفت که محل سکونت باغبان بود. پنجره اي به خارج داشت که داخل اتاق ديده مي شد. قمر وارد اتاقي شد که يک زن و مرد جوان با دو بچه زير کرسي نشسته بودند. قمر يکي از بچه ها را که ظاهرأ بيمار بود بغل گرفت و بوسيد و کيف پول خود را باز کرد و يک بسته اسکناس در آورد و روي کرسي گذاشت. معلوم شد مزد آن شب کاباره را به اين خانواده داده است. قمر وقتي بيرون آمد عذرخواهي کرد و گفت مادر اين بچه بيمار سالها به من خدمت کرده و من هر شب به آنها سر مي زنم. قمرالملوک وزيري در سالهاي آخر عمر در اتاقي که فرش نداشت زندگي مي کرد. به شدت بيمار بود. حتي کسي را نداشت که برايش غذا بپزد. نورعلي برومند و حسين ضربي همت کردند و دوستداران قمر براي او پولي جمع کردند که حدود 12 هزار تومان شد تا خانه اي در تهران پارس بخرد. پول را به قمر دادند و چند روز بعد بديدار او رفتند که او را ياري کنند تار خانه را بخرد، معلوم شد تمام آن پول را به بچه يتيمي داده که قمر سرپرستي او را بر عهده داشته است تا براي خود خانه اي بخرد و پس از قمر در آن خانه زندگي کند. قمر چند روز بعد فوت کرد. قمرالملوک وزيري عاقبت در شامگاه پنجشنبه پانزدهم مرداد ماه 1338 در شميران، در خانه يکي از نزديکانش در گذشت. استاد محمد حسين شهريار غزل زيبائي دارد


You can see links before reply (You can see links before reply)


درباره قمر که چنين است (You can see links before reply)

از کوري چشم فلک امشب قمر اينجاست آري قمر امشب به خدا تا سحر اينجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئيد چشمت ندود اينهمه يکشب قمر اينجاشت

آري قمر آن قـُمري خوشخوان طبيعت آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اينجاست

شمعي که بسويش من جان سوخته از شوق پروانه صفت باز کنم بال و پر اينجاست

تنها نه من از شوق سراز پا نشناسم يکدسته چو من عاشق بي پا و سر اينجاست

هر ناله که داري بکن اي عاشق شيدا جائي که کند ناله عاشق اثر اينجاست

مهمان عزيزي که پي ديدن رويش همسايه همه سر کشد از بام و در اينجاست

ساز خوش و آواز خوش و بادهً دلکش اي بيخبر آخر چه نشستي خبر اينجاست

آسايش امروزه شده درد سر ما امشب دگر آسايش بي درد سر اينجاست

اي عاشق روي قمر اي ايرج ناکام برخيز که باز آن بت بيدادگر اينجاست

آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود باز آمده چون فتنهً دور قمر اينجاست

اي کاش سحر نايد و خورشيد نزايد کامشب قمر اينجا قمر اينجا قمر اينجاست


منبع : بزرگان موسیقی سنتی ایران (You can see links before reply)

Khashayar
Friday 1 February 2008, 10:59 PM
واقعا قمر .زنی بود به معنای واقعی کلمه انسان.و با کمالات.صدای اون هم آدم رو به عرش میبره.اگه بشه چند تا از کاراش رو میزارم تو سایت.

خان
Friday 1 February 2008, 11:21 PM
خیلی عالی میشه اگه این کارو بکنی.

دستت درد نکنه.

Leon
Wednesday 27 February 2008, 06:00 PM
قمری در آسمان موسيقی ايران

محمود خوشنام

You can see links before reply
You can see links before reply
چهاردهم مردادماه تنها ياد آور جنبش مشروطيت نيست، چهل و پنجمين سالروز مرگ خواننده ای نيز هست که سر بر آوردنش را بايد از دستاوردهای همان جنبش به شمار آورد: قمر الملوک وزيری، زنی که با اراده پيروزی، در برابر چشمان زن ستيزان، بی حجاب و نقاب، پای بر صحنه اجرا گذاشت و راه را برای حضور بی دغدغه زنان در جامعه موسيقی ايران هموار ساخت.
قمر در سال 1284 در تاکستان قزوين در يک خانواده مذهبی زاده شده، چهار ماه پيش از تولد، پدر و هشت ماه پس از تولد، مادر را از دست داده و يکسره زير سرپرستی مادر بزرگ خود قرار گرفت که نوحه خوان محافل زنانه مذهبی بود.
قمر خردسال که همراه با مادربرگ به اين محافل می رفته، نخستين فوت و فن آوازخوانی را از او آموخته و به گفته خودش هم آوازيهای گاه به گاه او با مادربزرگ پيشاپيش اعتماد به نفس او را تقويت کرده و جرئت صحنه ای با او بخشيده است.
با مرگ مادربزرگ زندگی قمر نوجوان سمت و سوی ديگری به خود می گيرد مقيم خانه خاله خود می شود که داماد او با بزرگان موسيقی زمان حشر و نشر داشته است. حضور در گردهمائی های اين بزرگان، گوش و هوش اورا به جذبه موسيقی می سپارد. در يکی از همين محافل بوده که سرنوشت او رقم می خورد. به درخواست حاضران آوازی می خواند که گوشهای مرتضی خان نی داوود، نوازنده برجسته تار، را که در آن مجلس حضور داشته، تيز می کند.
نی داوود از قمر می خواهد که به کلاسهای او برود و صدای کمياب خود را پرورش دهد. قمر نوجوان با دوسال کار و تمرين در محضر نی داوود گام در راهی نهاده که او را به سر منزل مقصود می رساند.
کنسرت سرنوشت ساز You can see links before reply

قمر در آستانه 20 سالگی، نخستين کنسرت خود را در تالار گراند هتل، در خيابان لاله زار تهران برگزار می کند. کنسرتی سرنوشت ساز نه تنها برای او، که برای جامعه زنان هنرمند ايران.
اين کنسرت را می توان- و بايد- يک حادثه بزرگ تاريخی به حساب آورد. حادثه ای که اهميتی چند وجهی دارد. نخست آنکه زنی برای نخستين بار در صحنه ای همگانی، در برابر مردان آواز می خواند. تا آن زمان، زنان يا در اندرونی های شاهی و يا در محافل در بسته اشرافی می توانستند بخوانند.
دوم آن که قمر نخستين زنی است که در يک صحنه همگانی بی حجاب و نقاب آواز می خواند. خود او می گويد زمانی اين کار را کرده که " هر کس بدون چادر بود به کلانتری جلب می شده" ولی او پيشنهاد بی حجاب رفتن روی صحنه را پذيرفته و می دانسته که اين کار نياز به جرئت و جسارت دارد.
او با تکيه بر همين جسارت " بی حجاب روی صحنه رفته، هيچ اتفاقی نيفتاده و حتی مورد استقبال هم قرار گرفته است."
وجه ديگری از اهميت "حادثه گراند هتل" که کنسرتهای ديگری را نيز به دنبال می آورد، آن است که موسيقيدانان آزاديخواه و نوآور را بر می انگيزاند که با تکيه بر امکانات صوتی قمر، به تصنيف سازيهای تازه روی می آوردند.
You can see links before reply قمر آن نيست که عاشق برد از ياد او را يادش آن گل نه، که از کف ببرد باد او را
You can see links before reply

ايرج ميرزا

روشنفکران زمانه شيفته قمر می شوند. شاعران آرزو می کنند که قمر شعرهای آنها را بخواند. در واقع قمری در آسمان موسيقی ايران سر بر می آورد که روشن بخش دلها و جانها می شود.
تصنيف های قمر
You can see links before reply طرح چهره قمر از مرتضی مميز

قمر علاوه بر قطعات بی شمار آوازی، نزديک به 200 تصنيف را درازای زندگی 54 ساله خود به ضبط در آورده که البته بسياری از آنها از ميان رفته اند.
شعر و آهنگ پنج تصنيف او از عارف قزوينی است. معروفترين آنها تصنيف" تا رخت مقيد نقاب است"، در نکوهش حجاب زنان و "مارش جمهوری" است. وقتی سر و صدای جمهوری می خوابد و بشارت دهنده اش خود به مخالفت با آن بر می خيزد، " مارش جمهوری" نزد هرکس که پيدا شود مدرک جرم و خيانت تلقی می گردد.
متن دو تصنيف ديگر قمر، از دوست شاعر او ايرج ميرزاست:" مرگ مادر" و " عاشق محنت کش". آهنگ شش تصنيف ديگر از نی داوود، آموزگار اصلی قمر، است که با شعرهائی از پژمان بختياری در آميخته است.
اما رکورد تصنيف سازی برای قمر را محمدعلی امير جاهد شکسته که بر روی شعرهائی آرمانگرايانه خود موسيقی نهاده است.
افتخار امير جاهد در آن است که تصنيف هايش را بجز قمر نداده است. امير جاهد می گويد" قمر زنی بسيار شجاع و با قريحه بود. قدرت حنجره او را در کس ديگری نديده ام. در تمام مدت شش ماهی که کمپانی صفحه پرکنی بری ضبط صدای قمر به تهران آمده بود، هر هفته دو تصنيف برای او می ساختم. همان شب اول آهنگ را به درستی می فهميد و بدون تفحص، صبح فردا آن را اجرا می کرد و ضبط می شد..."
You can see links before reply قمر زنی بسيار شجاع و با قريحه بود. قدرت حنجره او را در کس ديگری نديده ام. در تمام مدت شش ماهی که کمپانی صفحه پرکنی بری ضبط صدای قمر به تهران آمده بود، هر هفته دو تصنيف برای او می ساختم. همان شب اول آهنگ را به درستی می فهميد و بدون تفحص، صبح فردا آن را اجرا می کرد و ضبط می شد
You can see links before reply

محمدعلی امير جاهد، شاعر و تصنيف ساز

در سال 1319، با گشايش نخستين فرستنده راديوئی در ايران، قمر به اين سازمان پيوست و آواز رسای خود را با همراهی استادانی چون مرتضی نی داوود، ابوالحسن صبا، حبيب سماعی و حسين ياحقی به گوشه و کنار ايران رسانيد.
قمر را در سال 1331 در يک " فيلمفارسی" شرکت دادند که ای کاش چنين نمی کردند. صدای او رنجورتر از آن بود که بتواند در فيلم مادر بدرخشد. بی ترديد تنگدستی سالهای پايانی عمر، او را به شرکت در اين فيلم وادار کرده بود.
قمر به تاوان بخشش و ايثاری بی مانند که در برابر تنگدستان داشت، سرانجام در 14 مرداد 1338 در فقر و تنگدستی مطلق، پس از دومين سکته مغزی چشم از جهان فرو بست. ولی نام قمر در سينه تاريخ موسيقی ايران خواهد ماند؛ نه تنها برای صدای دلنشينی که داشت ، بلکه از اين روی که جامعه بسته موسيقی سنتی، به ويژه در حوزه آواز خوانی زنانف گشايشی پديد آورد.
ايرج ميرزا از عاشقان او می گويد :
قمر آن نيست که عاشق برد از ياد او را
يادش آن گل نه، که از کف ببرد باد او را

agha_ali2000
Thursday 16 October 2008, 11:19 AM
خوش انصاف يكي دوتا از آثارش را آپلود مي كردي تا همزمان با خواندن جملات زيباي اين شير زن، با صداي ايشان هم آشناتر مي شديم.:guitarplay5:

Mona
Wednesday 31 December 2008, 07:51 PM
زنده ياد قمر، در قسمتي از نامه اش مي نويسد:
خواننده ي عزيز!
وقتي كه اين درددل ها را مي خواني، من، يك زن به قول تو هنرمند، هنرمندي كه متعلق به يك قرن بود زير خروارها خاك سرد و سياه خفته است. ديگر از حنجره ي من صوتي برنمي خيزد، طنين آواز من دل ها را نمي لرزاند، دنياي من تاريك است، خاموش است، اما همچنان خوشحالم كه روح من عظمت خود را از دست نداده است و هنري كه هرگز در زندگي، آنرا بنده ي دينار و درهم نكرده ام و به آن خيانت نورزيده ام با من است. من مرده ام، اما خاطره ي من، خاطره ي حيات هنري من نمرده است. خاطره اي كه در آن هيچگونه كينه و دشمني و گستاخي و حسد و پستي و رذالت و پول پرستي وجود ندارد.
اطمينان دارم كه كسي بعد از مرگ من از من بدگويي نمي كند، زيرا من هنر را بنده ي تجارت نكردم و هميشه آنرا در راه تحقق بخشيدن به آرزوهاي ملي و ميهني خودم به كار انداختم. من ثروتي ندارم، هيچ چيز، اما دل هاي يتيماني را دارم كه به خاطر مرگ من از غم مالامال مي شوند، چشم هايي را دارم كه در فقدان من اشك مي ريزند. همان دخترها و پسرهايي كه لبخند مهر مادر را نديده اند، همان ها كه با پول من پرورش يافتند، شوهر كردند، داماد شدند و حالا به جاي آن كه در زندان يا اماكن فساد باشند، آدم هاي خوشبختي هستند. وقتي من آنها را بزرگ مي كردم و پاي آينه و شمعدان عروسي شان با تمام احساس وجودم، با تمام شادي هاي زندگي ام آواز مي خواندم، تنهايي را در وجودشان مي كشتم.
خواننده ي عزيز!
چه كسي جرات مي كند بگويد اين مهتاب قشنگي كه بر گور من مي تابد، اين بهاري كه شكوفه هايش را به خاك من نثار مي كند، اين پاييزي كه محزون و غم انگيز مي خندد و برگ هاي زردش را به من هديه مي كند، هميشه هست، اما قمر نيست؟
نه، من هستم، من با هنرم، با هنري كه هيچگاه دامانش را آلوده نكرده ام، زنده ام. اما آنها كه به هنر خيانت مي كنند چرا به من كه گوشه ي عزلت گرفته ام، با دو دانگ صداي خود نيش مي زدند و مي گفتند:
«ما بايد هر چه مي توانيم پول بگيريم، براي اين كه قمرالملوك نشويم» و شما بعد از مرگ من به آنها بگوييد كه روح قمر فرسنگ ها از پستي و رذالت و پول پرستي به دور بود، قمر هنر را مي شناخت و شما اين اسكناس هاي كثيف را.
بگذاريد داستاني برايتان بگويم: كنسرت هاي من آنچنان مورد استقبال قرار مي گرفت كه مردم از در و ديوار بالا مي رفتند و بليت ها را به ده برابر قيمت مي خريدند، اما من وقتي برنامه ام تمام مي شد، آنچه گرفته بودم، يكجا به يك موسسه ي ملي، يا خيريه، يا دارالمجانين و دارالايتام تقديم مي كردم. يك شب كه به خانه بازگشتم، نزديك خانه ام مردي را ديدم كه به ديوار تكيه داده و آوازي محزون زمزمه مي كرد و چهره اش از اشك خيس بود. گفتم مرا مي شناسي؟ نگاهم كرد و اشكها را مخفيانه با آستين سترد گفت آري. با زحمت زياد و اصرار، وادارش كردم دردش را بگويد و دانستم زنش دوقلو زاييده، يكي از آنها مرده و حالا پس از به خاك سپردن بچه به خاطر بي پولي، روي خانه رفتن ندارد. با هر سماجتي بود او را راضي كردم مرا به خانه اش ببرد و رفتيم. اتاقي بود نمناك كه يك زيلو پاره و يك رختخواب پاره تر و نور چراغي كه پت پت مي كرد تزيينات آن بود. زن، بي حال دراز كشيده و كودك معصوم از گرسنگي سينه ي خشك مادر را مي مكيد. اول پول دادم و مرد را فرستادم تا از هر جا بشود چلوكباب و تخم مرغ تهيه كند، بعد بچه را گرفتم، تر و خشك كردم، قنداق پاره و كثيفش را عوض كردم و تمام پنج هزار تومان (پنج هزار تومان سال هاي 1315 تا 1325 بدون اغراق معادل پنج ميليون تومان امروز (1380) بود، چرا كه به ياد دارم متوسط حقوق يك كارمند عاليرتبه ماهيانه 100 تومان بود! و پنج هزار تومان، يعني حقوق يك ماه پنجاه كارمند!) دستمزد آن شبم را لاي قنداق بچه گذاشتم.
حالا باز بگوييد «ما براي اينكه قمرالملوك نشويم و به فلاكت نيفتيم هر چه بيشتر پول مي خواهيم» من صدها از اين گونه خاطره ها دارم، آن شب كه آن خدمت ناچيز را به آن زن و مرد بيچاره كردم، احساس عظمت مي كردم، مثل اين كه همه ي فرشتگان آسمان و همه ي ارواح مقدس پاكدامن، زير گوشم زمزمه مي كنند «قمر! تو بهترين زن دنيا هستي» من از اين كارها لذت مي بردم، احساس انساني خودم را در اين خدمات مي يافتم و شما كه جز همين دو دانگ صدا نداريد، شما كه جز پول جمع كردن كاري نمي دانيد، عفاف و گذشت و انسانيت سرتان نمي شود، مي گوييد نمي خواهيد مثل قمر بشويد؟
مگر قمر چطور شد؟
قمر با افتخار، با بزرگي و با هنر زندگي كرد و امروز هم كه زير خروارها خاك خفته، نه كسي را آزرده، نه دلي را شكسته و نه كسي از او كينه اي به دل دارد، دل هاي مردم هنردوست در غم مرگش شكسته. ما رفتيم اما شما كه هنر ملي ايران را به پول مي فروشيد و آلوده مي كنيد و هيچ نقطه ي روشن و درخشاني در زندگي نداريد، گناهتان نابخشودني است.


قمرالملوك وزيري



منبع: كتاب برگي از باغ تاليف ناصر مجرد

arian
Thursday 22 January 2009, 09:38 AM
دوستاني كه تمايل دارند ميتوانند به اين مقاله در سايت نيز مراجعه فرمايند :

ماه آواز ايران قمر (You can see links before reply)

iranzamin
Saturday 17 April 2010, 11:49 AM
You can see links before reply

صد قرن هزار ساله بايد تا يك قمرالملوك زايد


بانو قمر الملوک وزیری در سال 1281 به دنیا آمد. وی در همان کودکی مادر خود را از دست داد و او همراه مادر بزرگش خیرالنساء زندگی میکرد. خیرالنسأ از مرثیه خوانان و روضه خوانان حرم ناصری بود و ملقب به افتخارالذّاکرین گردید. آواز خواندن به تقلید از صدای مادربزرگ قمر را به خواندن علاقمند کرد؛ قمر میگوید: «من مدیون همان تربیت اولیّه خود هستم. چون خواندن همراه با مادربزرگ به من جرأت خوانندگی در حضور جمع را داد. اولین بار قمر در مجلسی با مرتضی خان نی داوود نوازندۀ تار آشنا شده و مرتضی خان متوجّه میشود که صدای قمر از کیفیّت و توانایی بسیار بالایی بر خوردار است و همین توجّه باعث برخورداری قمر از تعلیمات مرتضی خان نی داود میگردد و این آشنایی باعث میشود که وی توسط مرتضی خان نی داوود به جامعۀ هنری و نیز به مردم معرفی گردد.


درود دوستان عزیز

این پست رو نوشتم تا یادی از بزرگترین خوانندی زن موسیقی اصیل ایرانی بکنیم
زنی که با تمام حساسیت های که اون موقع بود تونست سر صحنه باید .
و واقعا دریغ و صد افسوس که بیشتر اهنگ های بانو وجود ندارن
و حدود 90 اهنگ و تصنیف باقی مونده.

دوستان من خودم یه 30 تا از اهنگ های بانو قمر رو دارم اما کامل نیست اگر کسی کامل داره لطف کننن بزارن هم من و بقیه دوستان استفاده بکنن
ادرس یه سایت میزارم حدود یه 15 اهنگ تو اون سایت موجوده

You can see links before reply

ايرج ميرزا از عاشقان او می گويد :
قمر آن نيست که عاشق برد از ياد او را
يادش آن گل نه، که از کف ببرد باد او را

iranzamin
Tuesday 20 April 2010, 09:52 PM
انگار در این دیار کسی نیست که یک جواب نه بده

دلخوشیم به این شعر ...قمرالملوک وزیری از زبان شهریار

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست ...... آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید .......... چشمت ندود اینهمه یکشب قمر اینجاست

آری قمر آن قـُمری خوشخوان طبیعت ......... آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست

شمعی که بسویش من جان سوخته از شوق ........ پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سراز پا نشناسم ......... یکدسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست

هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا .......... جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست

مهمان عزیزی که پی دیدن رویش ........ همسایه همه سر کشد از بام و در اینجاست

ساز خوش و آواز خوش و بادهً دلکش ............ ای بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست

آسایش امروزه شده درد سر ما ............. امشب دگر آسایش بی درد سر اینجاست

ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام ........... برخیز که باز آن بت بیدادگر اینجاست

آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود .............. باز آمده چون فتنهً دور قمر اینجاست

ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید ......... کامشب قمر اینجا قمر اینجا قمر اینجاست

Khashayar
Sunday 13 June 2010, 01:45 PM
درود
در زیر لینک مستندی از قمر وزیری رو میزارم که متعصفانه نتونسته از ارشاد مجوز بگیره و دلیل ندادن مجوز تک خوانی زن بوده که ممنوع هست اما لینک دانلودش رو میزارم مستند بدی نیست امیدوارم لذت ببرید و استفاده کنید...
این مستند به سه بخش تقسیم شده برای سهولت دانلود...
You can see links before reply d8ffd383ea4ac78345cbe4ce

Khashayar
Monday 14 June 2010, 12:45 PM
درود
فایل کمیابی که مرگ قمر رو در رادیو اعلام میکنه رو براتون میزارم امروز که میتونه جالب باشه شنیدنش...
اعلام مرگ قمر از رادیو ملی (You can see links before reply)

Avazekhan
Monday 14 June 2010, 04:30 PM
تشکر از همگی

iranzamin
Monday 14 June 2010, 10:07 PM
امید وارم دوستان اهنگ های کمیاب بانو قمر رو در یزارن تا دوستان استفاده کننن

جویای اندیشه
Saturday 11 September 2010, 11:44 AM
ممنون خیلی عالیه دستتون درد نکنه:41:

Noushin
Thursday 30 December 2010, 01:16 AM
سلام
سه آهنگ از بانو قمر الملوک وزیری هست که ندیدم دوستان گذاشته باشن.:am
امان از این دل، نگار مست و مرغ سحر

Avazekhan
Thursday 30 December 2010, 01:29 AM
ممنون عالیه
وعالی تر از اون هم مرغ سحره که پارت دومشه
یعنی قسمتی که اکثرا اجرا نمیشد (به دلایل 30 یا 30) و طبعا به حال و هوای امروز هم خیلی میخوره !
مرسی

Noushin
Thursday 30 December 2010, 05:42 PM
تصنیف مرغ سحر دو قسمت داره که قسمت دوم اون رو که بانو وزیری خوندن در همون ابتدا (سال 1313) ممنوع شد و چون ممکنه دوستان به دلیل کیفیت پایین آهنگ کلمات رو متوجه نشن متن شعر رو هم می ذارم:


عمر حقیقت به سر شد عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق ناز معشوق هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده ترکن
جور مالک ظلم ار باب
زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر زخون جگر شد
ای دل تنگ ناله سرکن وز قوی دستان حذر کن
ساقی گلچهره بده آب آتشین پرده دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو
سینه من
پر شرر شد
پر شرر شد

sarsabz
Thursday 30 December 2010, 09:19 PM
تصنیف مرغ سحر دو قسمت داره که قسمت دوم اون رو که بانو وزیری خوندن در همون ابتدا (سال 1313) ممنوع شد و چون ممکنه دوستان به دلیل کیفیت پایین آهنگ کلمات رو متوجه نشن متن شعر رو هم می ذارم:


عمر حقیقت به سر شد عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق ناز معشوق هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده ترکن
جور مالک ظلم ار باب
زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر زخون جگر شد
ای دل تنگ ناله سرکن وز قوی دستان حذر کن
ساقی گلچهره بده آب آتشین پرده دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو
سینه من
پر شرر شد
پر شرر شد

ممنون، عجب شعری...!
جالبه هیچ وقت هم اجازه نگرفته! کاش می شد راحت خوند و اجراش کرد...