Leon
Sunday 3 February 2008, 10:42 AM
موسيقي و آواز در ايران
نوشتة لويد ميلر
نشر ثالث 1384
ترجمه از انگليسي
1.در مورد موسيقي و اسلام بايد بگويم كه تأييد يا تكذيب مطالب ذكر شده به هيچ وجه در صلاحيت من نيست و نكات ذكر شده ميتواند زمينهای فراهم آورد تا صاحب نظران دربارة آن صحبت كنند.
2. موسيقي مردم پسند (هر قدر نازل) را با ديدة تحقير مطربي ناميدن به نظرم صحيح نميباشد، در نهايت قسمت اعظم جامعه را افراد متوسط و يا عوام تشكيل دادهاند كه مسلماً از هنري كه مورد تأييد فرهيختگان است سر در نميآورند و بدون سرگرمي هنري (مسلماً آنچه مورد علاقة ايشان است هنر ناميده نمیشود، بلکه بيشتر ذوق و سليقه است) هم نميتوانند بگذرانند. وظيفة جامعه ارتقاء فهم آنهاست تا آنها هم بتوانند از هنرهايي در سطح بالاتر لذت ببرند. بايد به دموكراسي لااقل در شنيدن موسيقي معتقد بود.
3.در مورد موسيقي راديويي و غربگرايي كه از آنها برداشتي به اسم مطربي شده، بايد بگويم موسيقياي كه در دهههاي 30، 40 و 50 از راديو پخش شده همگي براي مردم با خاطراتي همراه است و مردم با اين ترانهها زندگي كردهاند، در بين آنها موسيقي خوب و بد هم يافت ميشود و به خصوص اساتيدي كه در اين دوران اين موسيقيها را نوشتند براي نمونه استاد علي تجويدي XE "تجويدي علی" ، آقای همايون خرم XE "خرم همايون" ، آقای انوشيروان روحانی XE "روحانی انوشيروان" و ديگران از شخصيتهای برجستهای هستند که در زمينة موسيقی برای مردم در موسيقی ايران کار کردهاند و موسيقي آنها هنوز هم كه هنوز است در خاطر همة شنوندگان خود زنده است، در حالي كه موسيقيهايي كه امروز اين طرف و آن طرف ميشنويم اگر براي يكي دو هفته دوام بياورند خيلي عالي هستند.
4.تغيير، اصل ماية زندگي است و اگر تغيير نباشد، زوال به دنبال خواهد بود. اصيل آن چيزي است كه با فكري بكر گره خورده باشد، اصيل رسيدن به سرچشمه و نمونة اول نيست، در موسيقي چنين اصالتي به صداهاي نامفهومي كه انسانهاي اوليه از گلو ميكشيدند يا ضربههاي ناموزوني كه با شاخهاي بر كُندة درخت ميكوبيدند باز ميگردد، هيچ مانعي نميبينم كه هر آنچه وجود دارد براي زنده ماندن همراه با ساير دگرگونيهاي فكري و مادي تحول يافته و تغيير كند. هيچ سنتي ازلي و ابدي نيست، سنتها همگي ريشهاي مادي دارند و با از بين رفتن اين نياز مادي اگر سنت خود را با اشكال جديدي تطبيق ندهد، از بين خواهد رفت. موسيقي بيش از هر هنر ديگري با روح انسان گره خورده است، چون بدون هيچ واسطة مادي با زمزمه كردن ميتواند با انسان همراه شود و بيش از هر هنر ديگري ميتواند شناسنامة يك ملت باشد، به همين دليل است كه اين همه نگران موسيقي سنتي خود هستيم. در حالی كه بيش از پنجاه سال است شعر ما غرب زده شده ولي كسي از آن ناراحت نيست، چرا كه مضامين دنياي جديدي كه در آن زندگي ميكنيم در قالبهاي قديمي شعر نميگنجد. اگر قبول كنيم كه موسيقي سنتي ما قدمتي بيش از هزار سال دارد كه مسلماً در طول اين مدت دچار تغييراتي شده است، ولي طرز تفكر ما در اين مدت هزار ساله تغيير چنداني نكرده، پس عجيب نيست كه موسيقي هم به همان اندازه تغيير يافته باشد. ولي امروز با تغييراتي كه در دنياي اطراف خود ميبينيم، با هجوم تفكر غربي و زندگي غربي كه ديگر بدون آن نميتوانيم زندگي كنيم، مسلماً بينش ما تغيير كرده و فكر نميكنم ديگر حتي بچهها هم حاضر باشند داستانهايي را كه صمد بهرنگي به عنوان فولكلور جمعآوري كرده بود گوش كنند. اين داستانها با افكاري ساده پرداخته شدهاند كه بي خبر از تكنيكهاي پيچيدة داستاننويسي امروزي بودند. به همين دليل است كه نويسندگان امروز ما با تكنيكهاي داستان نويسي غربي داستان مينويسند. سخن كوتاه (چون اگر بخواهيم به اين مطلب بپردازيم خودش يك كتاب مجزا ميخواهد) اصل تغيير و نوآوري را فراموش نكنيم و اصيل را فكري بكر بدانيم.
5.با توجه به آنچه در بالا گفته شد، به شخصه آقاي پايور XE "پايور فرامرز" را موسيقيدان و استادي با قريحه و خوشفكر ميدانم. نوازندگي او روي سنتور منحصر به فرد بود. علاوه بر آن ايشان تجربياتي براي نوآوري در موسيقي ايراني انجام دادند كه موفق بودند. به نظر من زيبايي قطعة ماهوري كه ايشان براي اركستر نوشته و ضبط كردهاند و توسط كانون فكري كودكان و نوجوانان منتشر شده، با آثار موزار برابري ميكند. سخناني كه در كتاب نسبت به ايشان گفته شده را اصلاً وارد نميدانم.
6.در كتاب تنها به معرفي اساتيدي پرداخته شده كه با مركز حفظ و اشاعه همكاري ميكردند. اگر گفته شود كه كتاب تنها به فعاليتهاي اين مركز ميپردازد، روش كتاب پسنديده است، ولي چون اين مطلب ذكر نشده، پس بايد ساير اساتيدي كه در اين مدت براي زنده نگه داشتن موسيقي سنتی فعاليت كردهاند را نيز در نظر داشت.
7.در طول كتاب از كتاب رديف آوازي استاد محمود كريمي XE "كريمي محمود" اسم برده شده و تنها در آخرين مطلب در كتاب آمده كه اين كتاب توسط دكتر مسعوديه XE "مسعوديه محمد تقی" ترانسكريپسيون (= آوانويسی) شده و در طول كتاب خوانندة ناآشنا، از اين مطلب بي اطلاع ميماند. بايد يادآوري نمايم كه روي جلد كتاب مذكور ذکر شده: رديف آوازي به روايت محمودكريمي، آوا نويسي و تجزيه و تحليل تقي مسعوديه XE "مسعوديه محمد تقی" . بنا براين براي آن كه زحمات زنده ياد دكتر محمدتقي مسعوديه XE "مسعوديه محمد تقی" كه از اتنوموزيكولوگهاي جهاني بودند ارج نهاده شده باشد، اين مطلب در طول كتاب با يادداشت مترجم تذكر داده شده است.فكر ميكنم مترجم بيش از اين اجازة به درازا كشاندن سخن را نداشته باشد. در پايان يادآوري ميكنم، اين كتاب با روشي علمي و ديد انتقادي به مطالب متعددي ميپردازد، براي مقايسه روايتهاي مختلف، جدولهايي تهيه كرده كه شايد اين روش در نگارش كتابي در باب موسيقي سنتي تازگي داشته باشد و بر خلاف ساير كتابها تكرار مكررات نميباشد. اميدوارم كه اين كار راهگشاي علاقمندان و هنرجويان موسيقي سنتي و بالاخص هنرجويان آواز سنتي باشد.
تابستان 83
محسن الهاميان
نوشتة لويد ميلر
نشر ثالث 1384
ترجمه از انگليسي
1.در مورد موسيقي و اسلام بايد بگويم كه تأييد يا تكذيب مطالب ذكر شده به هيچ وجه در صلاحيت من نيست و نكات ذكر شده ميتواند زمينهای فراهم آورد تا صاحب نظران دربارة آن صحبت كنند.
2. موسيقي مردم پسند (هر قدر نازل) را با ديدة تحقير مطربي ناميدن به نظرم صحيح نميباشد، در نهايت قسمت اعظم جامعه را افراد متوسط و يا عوام تشكيل دادهاند كه مسلماً از هنري كه مورد تأييد فرهيختگان است سر در نميآورند و بدون سرگرمي هنري (مسلماً آنچه مورد علاقة ايشان است هنر ناميده نمیشود، بلکه بيشتر ذوق و سليقه است) هم نميتوانند بگذرانند. وظيفة جامعه ارتقاء فهم آنهاست تا آنها هم بتوانند از هنرهايي در سطح بالاتر لذت ببرند. بايد به دموكراسي لااقل در شنيدن موسيقي معتقد بود.
3.در مورد موسيقي راديويي و غربگرايي كه از آنها برداشتي به اسم مطربي شده، بايد بگويم موسيقياي كه در دهههاي 30، 40 و 50 از راديو پخش شده همگي براي مردم با خاطراتي همراه است و مردم با اين ترانهها زندگي كردهاند، در بين آنها موسيقي خوب و بد هم يافت ميشود و به خصوص اساتيدي كه در اين دوران اين موسيقيها را نوشتند براي نمونه استاد علي تجويدي XE "تجويدي علی" ، آقای همايون خرم XE "خرم همايون" ، آقای انوشيروان روحانی XE "روحانی انوشيروان" و ديگران از شخصيتهای برجستهای هستند که در زمينة موسيقی برای مردم در موسيقی ايران کار کردهاند و موسيقي آنها هنوز هم كه هنوز است در خاطر همة شنوندگان خود زنده است، در حالي كه موسيقيهايي كه امروز اين طرف و آن طرف ميشنويم اگر براي يكي دو هفته دوام بياورند خيلي عالي هستند.
4.تغيير، اصل ماية زندگي است و اگر تغيير نباشد، زوال به دنبال خواهد بود. اصيل آن چيزي است كه با فكري بكر گره خورده باشد، اصيل رسيدن به سرچشمه و نمونة اول نيست، در موسيقي چنين اصالتي به صداهاي نامفهومي كه انسانهاي اوليه از گلو ميكشيدند يا ضربههاي ناموزوني كه با شاخهاي بر كُندة درخت ميكوبيدند باز ميگردد، هيچ مانعي نميبينم كه هر آنچه وجود دارد براي زنده ماندن همراه با ساير دگرگونيهاي فكري و مادي تحول يافته و تغيير كند. هيچ سنتي ازلي و ابدي نيست، سنتها همگي ريشهاي مادي دارند و با از بين رفتن اين نياز مادي اگر سنت خود را با اشكال جديدي تطبيق ندهد، از بين خواهد رفت. موسيقي بيش از هر هنر ديگري با روح انسان گره خورده است، چون بدون هيچ واسطة مادي با زمزمه كردن ميتواند با انسان همراه شود و بيش از هر هنر ديگري ميتواند شناسنامة يك ملت باشد، به همين دليل است كه اين همه نگران موسيقي سنتي خود هستيم. در حالی كه بيش از پنجاه سال است شعر ما غرب زده شده ولي كسي از آن ناراحت نيست، چرا كه مضامين دنياي جديدي كه در آن زندگي ميكنيم در قالبهاي قديمي شعر نميگنجد. اگر قبول كنيم كه موسيقي سنتي ما قدمتي بيش از هزار سال دارد كه مسلماً در طول اين مدت دچار تغييراتي شده است، ولي طرز تفكر ما در اين مدت هزار ساله تغيير چنداني نكرده، پس عجيب نيست كه موسيقي هم به همان اندازه تغيير يافته باشد. ولي امروز با تغييراتي كه در دنياي اطراف خود ميبينيم، با هجوم تفكر غربي و زندگي غربي كه ديگر بدون آن نميتوانيم زندگي كنيم، مسلماً بينش ما تغيير كرده و فكر نميكنم ديگر حتي بچهها هم حاضر باشند داستانهايي را كه صمد بهرنگي به عنوان فولكلور جمعآوري كرده بود گوش كنند. اين داستانها با افكاري ساده پرداخته شدهاند كه بي خبر از تكنيكهاي پيچيدة داستاننويسي امروزي بودند. به همين دليل است كه نويسندگان امروز ما با تكنيكهاي داستان نويسي غربي داستان مينويسند. سخن كوتاه (چون اگر بخواهيم به اين مطلب بپردازيم خودش يك كتاب مجزا ميخواهد) اصل تغيير و نوآوري را فراموش نكنيم و اصيل را فكري بكر بدانيم.
5.با توجه به آنچه در بالا گفته شد، به شخصه آقاي پايور XE "پايور فرامرز" را موسيقيدان و استادي با قريحه و خوشفكر ميدانم. نوازندگي او روي سنتور منحصر به فرد بود. علاوه بر آن ايشان تجربياتي براي نوآوري در موسيقي ايراني انجام دادند كه موفق بودند. به نظر من زيبايي قطعة ماهوري كه ايشان براي اركستر نوشته و ضبط كردهاند و توسط كانون فكري كودكان و نوجوانان منتشر شده، با آثار موزار برابري ميكند. سخناني كه در كتاب نسبت به ايشان گفته شده را اصلاً وارد نميدانم.
6.در كتاب تنها به معرفي اساتيدي پرداخته شده كه با مركز حفظ و اشاعه همكاري ميكردند. اگر گفته شود كه كتاب تنها به فعاليتهاي اين مركز ميپردازد، روش كتاب پسنديده است، ولي چون اين مطلب ذكر نشده، پس بايد ساير اساتيدي كه در اين مدت براي زنده نگه داشتن موسيقي سنتی فعاليت كردهاند را نيز در نظر داشت.
7.در طول كتاب از كتاب رديف آوازي استاد محمود كريمي XE "كريمي محمود" اسم برده شده و تنها در آخرين مطلب در كتاب آمده كه اين كتاب توسط دكتر مسعوديه XE "مسعوديه محمد تقی" ترانسكريپسيون (= آوانويسی) شده و در طول كتاب خوانندة ناآشنا، از اين مطلب بي اطلاع ميماند. بايد يادآوري نمايم كه روي جلد كتاب مذكور ذکر شده: رديف آوازي به روايت محمودكريمي، آوا نويسي و تجزيه و تحليل تقي مسعوديه XE "مسعوديه محمد تقی" . بنا براين براي آن كه زحمات زنده ياد دكتر محمدتقي مسعوديه XE "مسعوديه محمد تقی" كه از اتنوموزيكولوگهاي جهاني بودند ارج نهاده شده باشد، اين مطلب در طول كتاب با يادداشت مترجم تذكر داده شده است.فكر ميكنم مترجم بيش از اين اجازة به درازا كشاندن سخن را نداشته باشد. در پايان يادآوري ميكنم، اين كتاب با روشي علمي و ديد انتقادي به مطالب متعددي ميپردازد، براي مقايسه روايتهاي مختلف، جدولهايي تهيه كرده كه شايد اين روش در نگارش كتابي در باب موسيقي سنتي تازگي داشته باشد و بر خلاف ساير كتابها تكرار مكررات نميباشد. اميدوارم كه اين كار راهگشاي علاقمندان و هنرجويان موسيقي سنتي و بالاخص هنرجويان آواز سنتي باشد.
تابستان 83
محسن الهاميان