PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی استاد داریوش طلایی!



AliB
Monday 4 February 2008, 04:59 PM
درايوش طلايي در سال 1331 در شهر دماوند ديده به جهان گشود. مراحل اوليه تحصيلات موسيقي را در هنرستان موسيقي ملي به پايان رساند. وي از سال 1349 در دانشكده هنر هاي زيبا دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و همزمان در مركز حفظ و اشاعه موسيقي، ضمن تدريس با تشكيل يك گروه به بازسازي آثار جاودانه موسيقي ملي پرداخت. تهيه و اجراي برنامه هايي براي راديو ، تلوزيون و جشن هنر حاصل اين دوره از فعاليت هاي هنري وي مي باشد.

طلايي، در سال 1356 موفق به دريافت جايزه اول تار و سه تار ، همچنين جايزه ممتاز آزمون « باربد » شد.

داريوش طلايي در زمره ي نسلي از نوازندگان جوان بود كه توانستد از محضر آخرين استادان سالخورده موسيقي قديم بهره برند تا بتوانند پلي بين نسل گذشته و نسل جوان آينده اين سرزمين باشند. وي سال ها از مكتب استادان بزرگي چون « علي اكبر خان شهنازي، نور علي خان برومند، يوسف فروتن ، سعيد هرمزي ، عبدالله دوامي و ... بهره برد و پيوسته در زمره ي شاگردان ممتاز اين اساتيد محسوب مي شده است.

وي خيلي سريع به جرگه ي تكنوازان موسيقي ملي پذيرفته شد. شناخت جامع و دانش وسيع او از موسيقي و تكنيك بالا در نوازندگي موجب شد كه در سن 23 سالگي به استادي دانشگاه تهران پذيرفته شود و از سال 1355 تا سال 1358 به تدريس موسيقي در دانشگاه تهران بپردازد.

در سال 1358 با دريافت بورس تحصيلي از دولت فرانسه براي ادامه تحصيل به اين كشور عزيمت كرد و در آنجا به تحصيلات خو در رشته موزيكولوژي ادامه داد و به دريافت دانشنامه فوق ليسانس نائل آمد. وي ضمن تحصيل پيوسته با اجراي كنسرت هاي منظم به شناساندن و معرفي موسيقي ايراني در كشور هاي مغرب زمين همت گماشت. از او آثاري مختلف توسط راديو فرانسه منتشر شده كه از طرف منتقدين به عنوان «يك رويداد استثنايي هنري» شناخته شده است.

او در ادامه تحصيل به دوره دكترا راه يافت و موضوع پايان نامه وي « جايگاه مايه و مقام در ساختار موسيقي ايران ، عرب و ترك » مي باشد.

داريوش طلايي از سال 1358 تا 1368 در بخش موسيقي مشرق زمين دانشگاه « سوربن پاريس » موسيقي ايراني تدريس كرد و سپس به دعوت « دانشگاه واشنگتن » به آمريكا عزيمت كرد و در آنجا نيز طي سال هاي 71- 1370 به تدريس موسيقي پرداخت.

در تكنوازي سه تار ِ طلايي استفاده ي متين از از متن رديف موسيقي ايراني به چشم مي خورد. جمله هاي فاخر و وزين ، نوانس و صدادهي اصيل سه تار و ارائه سه تار نوازي در تداوم سبك و شيوه قديم، چند ويژگي در سه تار وي است.

ازآثاراو مي توان به :

*رديف ميرزا عبدالله (اجرا سه تار)

*آلبوم کنسرت دیگر، سازوآواز‌(همراه با شهرام ناظري)

You can see links before reply به چهار مضراب افشاری، برگرفته از همین آلبوم گوش دهید (You can see links before reply(Afshari).WMA).

سه تار: داریوش طلایی
تنبک: بیژن کامکار

You can see links before reply به قسمتی از تکنوازی سه تار در این آلبوم توجه کنید (You can see links before reply).


*کنسرت شب وصل همراه با محمد رضا شجریان

You can see links before reply به قسمتی از سه نوازی طلایی، فرج پوری و همایون گوش دهید (You can see links before reply).

تار: داریوش طلایی
کمانچه: سعید فرج پوری
تنبک: همایون شجریان

You can see links before reply به قسمتی از تکنوازی تار طلایی در این آلبوم توجه کنید (You can see links before reply).

You can see links before reply چهار مضراب ماهور (You can see links before reply(Mahoor).WMA)

*دود عود( همراهي با صداي محمدرضا شجريان)

*چندصفحه گرامافون وسي.دي درفرانسه(تكنوازي)

You can see links before reply به قسمتی از تکنوازی سه تار که در فرانسه ضبط شده است گوش دهید (You can see links before reply(Byate%20Esfahan).WMA).


*و كتاب هاي «نگرشي نوبه تئوري موسيقي ايراني»، «نت رديف ميرزا عبدالله براي تاروسه تار»، «بيست وسه قطعه پيش درآمدها ورنگ هاي استاد علي اكبرشهنازي» اشاره كرد.

AliB
Monday 4 February 2008, 05:02 PM
دوستان منبع را فراموش کردم.
سایت تنبور شمس (You can see links before reply)

ajooj
Saturday 8 November 2008, 07:28 PM
کسی نمیدونه این ردیف میرزا عبدالله ای که استاد زدن رو کدوم شرکت منتشر کرده من پیدا نکردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

AliB
Saturday 8 November 2008, 07:50 PM
دوست عزیز سلام
ردیف میرزا عبدالله که توسط استاد طلایی نت نگاری و تنظیم و همینطور اجرا شده ، توسط انتشارات ماهور انتشار یافته.
می تونید از انتشارات ماهور مستقیما بخرید.
موسسه فرهنگی - هنری ماهور

تهران، خیابان حقوقی، شماره 110
کد پستی 16119
صندوق پستی 19575-477
تلفن : 7502400
فکس : 7506553

پست الکترونیکی: info@mahoor.ir
این هم آدرس سایت اینترنتی :You can see links before reply

mehdi m
Monday 24 January 2011, 12:35 PM
سلام فکر میکنم یک کار بسیار زیبا جا مونده جلوه گل با صدای علیرضا قربانی و تار استاد طلایی

mehdi m
Tuesday 7 June 2011, 01:45 PM
لطفا شرح حالي از بيوگرافي و زندگي تان براي خوانندگان ما تعريف کنيد.
بيست و ششم بهمن سال هزار و سيصد و سي و يك به دنيا آمدم. به دليل علاقه به موسيقي که در خانواده وجود داشت و خودم هم علاقه داشتم، و پدرم هم ويولن مي زد، من از کلاس پنجم ابتدايي به هنرستان عالي موسيقي رفتم و ساز تار را به عنوان ساز تخصصي انتخاب کردم. استاداني که در هنرستان با آنها تار کار کردم، شروعش با آقاي هوشنگ ظريف بود، ولي خيلي زود پيش آقاي شهنازي رفتم، و آقاي حبيب‌اله صالحي هم دستيار آقاي شهنازي بودند که با ايشان هم کار مي‌کردم. البته در هنرستان اين نبود كه فقط در آن جا تار بزنيم، بلكه درس هاي موسيقي که شامل کليات موسيقي بين‌المللي، موسيقي کلاسيک غربي از نت و هارموني و ارکستراسيون و... تدريس مي‌شد، اگرچه ماها که در آن دوره بوديم، شانس خيلي بزرگي بود که آقاي علي‌اکبر شهنازي در هنرستان حضور داشتند، ولي خب ما ساز اجباري پيانو مي‌زديم، ساز دوم من هم ني بود، بعد تمبک را با آقاي محمد اسماعيلي مي‌زديم. پس از هنرستان به دانشگاه رفتم. در دانشگاه‌ آقاي برومند و آقاي صفوت بودند که از موسيقي ايراني در کنکور امتحان مي‌گرفتند. معلم هاي موسيقي ايراني ما هم، آقاي برومند و آقاي صفوت بودند، همزمان مرکز حفظ و اشاعه که تازه تأسيس شده بود، از من دعوت کرد که در آنجا هم فعاليت کنم. آقاي دکتر برکشلي هم استاد دانشگاه و هم رييس انستيتو موزيکولوژي فرهنگستان ادب بودند که من چون به تحقيقات علاقه داشتم با ايشان راجع به کتاب هاي موسيقي قديم و کهن ايران مثل آثار فارابي، صفي الدين ارموي، عبدالقادر مراغه‌اي و قطب‌الدين شيرازي، با ايشان کار مي‌کردم. فعاليت ها پس از دانشگاه تخصصي تر شد و به دليل همکاري که ما با مرکز حفظ و اشاعه نيز داشتيم، و اينکه گروهي بوديم که البته همه مي‌شناسند و احتياجي به تکرار آن نيست. برنامه‌هايي داشتيم كه سالي يکي دوبار ارائه مي‌شد. پس از اتمام دانشگاه، و فوت آقاي برومند بلافاصله از طرف آقاي برکشلي از من دعوت شد، در دانشگاه تدريس کنم. در سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت بورسيه تحصيلي از دولت فرانسه گرفتم و براي تحصيلات عالي به فرانسه رفتم. سالي که مصادف با انقلاب بود و جريانات فرهنگي و ارتباطات، کمي دچار تغيير شده بود. نگاه فرنگي‌ها به ما فرق کرده بود. اوضاع خوبي نبود. جبهه‌گيري هاي سياسي سختي بر عليه ايران بود و از آنجايي که فرانسه کشوري فرهنگي هم هست، تنها کاري که مي‌توانستم انجام دهم اين بود که از راه موسيقي بتوانم ارتباط برقرار کنم. به همراه آقاي شميراني که از قديم در فرانسه بودند، کنسرت مي‌داديم، کنسرت هاي کاملاً فرهنگي، تا آن زمان هيچ يک از موسيقي دانان ايراني تصور نمي کردند که کسي بتواند يک ساعت و نيم ساز سلو بزند، آن هم براي خارجي ها، ولي من فکر کردم و ديدم که اگر هندي ها مي توانند پس ما هم مي توانيم. يادم مي آيد وقتي که ما شروع کرديم، همه کنسرت ها از طريق دعوت از سوي مراکز فرهنگي بود، مثل حالا نبود که موزيسين ها با يک سري ايراني برنامه ريزي کنند. از موسيقي دانان ديگر کشورها دعوت مي کردند، از ما هم دعوت مي کردند. يادم هست در آن زمان هيچ موسيقي دان ايراني در اروپا نبود، غير از من و آقاي شميراني که مي رفتيم آلمان و اسپانيا و فرانسه و... در مراکز فرهنگي کنسرت مي داديم و يادم هست که وقتي مثلا در سالني که حدود دويست سيصد نفر بودند و شايد ده بيست نفر ايراني بين آن ها بودند، اولين موضوع اين بود که مي گفتند خارجي ها آمده‌اند و در حال گوش کردن موسيقي ايران هستند. اين خودش شروع يک فرهنگ سازي بود. اين که بيايند، ساکت بنشينند، موسيقي ايراني را گوش کنند، احترام بگذارند، و به موسيقي به عنوان يک پديده فرهنگي نگاه کنند نه يک چيز تفريحي که با خانواده بيايند و در حال خوردن چيپس و حرف زدن به موسيقي هم گوش کنند. و جو حاكم باعث مي شد، آن عده ايراني هم که اين گونه بودند، اين مسائل را رعايت کنند. البته حالا هم شورش را درآورده‌اند و از آن طرف افتادند، مثلا اينکه براي هر برنامه موسيقي مي‌ايستند و دست مي‌زنند. در ضمن كلكسيون اوكورا Radio France،OCORA که شروع توجه به موسيقي جهاني (World Music) کرده بود، صفحاتي از من منتشر کرد، که تنها صفحات موسيقي ايراني در آنجا بود. يادم مي‌آيد چند سال پيش که گروه عالم كاظم اف اولين بار از باکو به فرانسه آمده بودند، وقتي من را ديدند، تعجب کردند. گفتند، ما در کنسرواتوار خودمان صفحه شما را داريم، فکر مي‌کرديم که شما بايد خيلي پير باشيد.
از فعاليت‌هاي ديگري که همزمان با تحصيل در زمينه موسيقي شناسي انجام مي دادم در مرکز مطالعه موسيقي شرق که وابسته به سوربن بود تدريس مي کردم. پس از آن سعي کردم موسيقي‌دانان ديگري را به صورت حرفه اي تربيت کنم که به ما بپيوندند. مثل آقاي تبريزي زاده که اول ويولن مي زد، ولي من تشويقش کردم که کمانچه بنوازد و با ما همکاري مي‌کرد که البته به دليل سرطان فوت شدند. همچنين آقاي عمومي بود که ني مي زد، کم کم نسل جديدي آمدند. کساني که ديدند موسيقي ايراني مي تواند، جايگاهي داشته باشد. ما در تئاتر شهر پاريس کنسرت هاي زيادي اجرا کرديم، تا آن زمان خواننده اي نيامده بود، کنسرت هاي ما کنسرت هاي سازي بود. بعد من فکر کردم که شعر و آواز که جايگاه بسيار مهمي در موسيقي ايران دارد، حيف است که ما کسي را نداشته باشيم و پيشنهاد دادم کنسرتي با خواننده داشته باشيم. در سفري که به ايران داشتم، سفري بود که با کاست "دود عود" مصادف شد. مي خواستم از آقاي شجريان دعوت کنم، صحبت کرديم، ولي در آن زمان ايشان با گروه آقاي مشكاتيان بودند که علاقمند بودند با آقاي مشكاتيان گروه بزرگي را بياورند ولي در نهايت همکاري با ايشان مقدور نشد.
از آقاي ناظري و بيژن کامکار دعوت کردم، آمدند و در تئاتر شهر پاريس کنسرتي اجرا کرديم و جاهايي ديگر که يک قسمتي از آن به صورت ساز و آواز به نام "کنسرتي ديگر" کاست شده، يک دوره هم در دانشگاه واشنگتن در سياتل دعوت شدم و براي تدريس به آنجا رفتم. چهار ترم تدريس داشتم. اين فعاليت ها ادامه داشت. در سال هزار و سيصد و هفتاد و يك به ايران برگشتم. انگيزه ام اين بود که نتيجه پس از اين همه سال ها کار و تجربه، آن محيط واقعي که بايد اين کارها انتقال داده شود و پرورش پيدا کند ايران است.
رديف ها را در دانشگاه واشنگتن ضبط کردم و کتاب تئوري را هم که نوشته بودم، اين بود که با دستي پر راهي ايران شدم. وارد ايراني جديد شدم که ارتباطاتي جديد را ديدم. شرکت هاي انتشاراتي کاست و كتاب، وزارت ارشاد، مرکز موسيقي و... که مرا وارد مسيرهايي کرد که البته هنوز هم ادامه دارد. کلاس هاي تار و سه تار را برقرار کردم. ديدم کمتر کسي از هنرجويان است که اسمي از آقاي شهنازي ببرد. دوره عالي را کسي اجرا نمي‌کند. در کلاس هايم، رديف دوره عالي شهنازي را به يکسري از هنرجويان درس دادم. در دانشگاه مشغول به کار شدم. در سالهاي هزار و سيصد و هفتاد و سه تمام اين کارها را همزمان پيش بردم. در سه بخش آموزش، تحقيق و بخش اجرايي. و البته معتقدم که اين سه بخش بايد با هم پيش برود. کار سختي است و انرژي زيادي مي خواهد ولي، براي من سالم تر است و اين چنين کار کردن را بيشتر اعتقاد دارم. چون به سازندگي جامع اعتقاد دارم. جامعه موسيقي هدفم بوده، جامعه موسيقي بايد ساخته شود. تدريس درست، ارائه نمونه هاي درست و پيدا کردن مبناي تحقيقي و نظري درست. اين کارها ادامه داشته و تا به حال هم ادامه دارد. و تا به امروز ارتباطاتي که با خارج از ايران داشتم را دارم و در تمام اين زمينه‌ها کار مي‌کنم. در دانشگاه تهران هم مشغول تدريس هستم. البته اين صحبتهايي که داشتيم را مي‌شود خيلي بيشتر باز کرد. و هر کدام از اين موارد از لحاظ جامعه‌شناسي و از لحاظ تاريخي، در برهه هاي مختلف چه اتفاقاتي افتاده، همه را مي شود به صورت کامل به آن پرداخت.

mehdi m
Tuesday 7 June 2011, 01:46 PM
بنا به درخواست سايت موسيقي هنري ايران و شخص داريوش طلايي، انتشار اين گفت و گو با ذكر منبع بلا مانع است.

AliB
Tuesday 7 June 2011, 04:37 PM
سپاس از نقل این مصاحبه ی کوتاه و بسیار مفید و ارزشمند.
آرزوی سلامتی برای استاد طلایی.

mehdi m
Sunday 12 June 2011, 09:17 PM
به دلیل استقبال بیش از حد و درخواستهای بیشمار شما دوستان ادامه مصاحبه را هم در سایت قرار میدهم :

آقاي طلايي، ساز سه تار را از چه زماني شروع کرديد؟
سه تار را در مرکز حفظ و اشاعه شروع کردم. از سال هزار و سيصد و پنجاه، در زماني که دانشگاه رفتم.

داريوش طلايي

You can see links before reply (You can see links before reply)
آقاي طلايي، در سال پنجاه و پنج، آقاي برومند از دنيا رفت. شما از همان سال به جاي ايشان مشغول تدريس در دانشگاه شديد؟
البته نمي شود گفت که من جانشين آقاي برومند شدم. ولي در واقع جاي خالي که در دانشگاه، به دليل فقدان ايشان بوجود آمده بود، من مشغول به تدريس شدم.
دوره هاي آموزشي که در آن زمان براي مثلا سازهاي تار و سه تار وجود داشت همان هايي بود که امروزه هم هست؟
بله. آقاي ظريف کتاب هنرستان درس مي دادند. کتاب اول تار و سه تار و كتاب دوم. کتاب سوم هم که وجود نداشت، من و آقاي عليزاده مي رفتيم در کتابخانه، آقاي فرهاد فخرالديني مسئول کتابخانه بودند. در کتابخانه را باز مي کردند ولي دست نوشته موسي معروفي را به ما نمي دادند. مي نشستيم و چون دستگاه فتوکپي وجود نداشت با دست مي نوشتيم.

هم زمان کلاس هاي خصوصي هم داشتيد يا نه؟
اين مسائل چند چيز جدا بود. سيستم هنرستاني که پايه گذارش استاد وزيري بودند، متدي داشت وخطي جدا دارد که سر منشا آن علي نقي وزيري، بعد خالقي و پس از آن دهلوي بودند که رييس هنرستان شدند، در کنارش که موضوعي استثنايي بود، وجود آقاي شهنازي بود که البته ما آن موقع زياد متوجه اين موضوع نبوديم. حتي به حدي بود که من به دليل کار با سيستم هنرستان قصد ترک موسيقي را داشتم. خيلي بدم آمده بود. سرخورده شده بودم که کتاب اول و دوم هنرستان بزنم. پا بزنم و براي من اين ها تبديل به اعمال شاقه شده بود. در سال سوم وقتي به کلاس آقاي شهنازي رفتم، به کلي تمام چيزها عوض شد. يادم هست که نشستم، بيات ترک دوره عالي را به من درس دادند، روشي که داشتند، براي ما روشي ناشناخته بود و خيلي جذاب بود، خيلي مهربان بودند، برخوردش، سازش و تمام چيزهايي که داشت. بالاخره، مجموعه‌اي بود کاملا عجيب، اين نکته را هم بگويم، ساز ايراني که در مکتب وزيري قابل قبول بود، فقط تار و سنتور بود. کمانچه و ني ساز کامل حساب نمي شدند. ساز سه تار که اصلا ساز قابل قبول نبود، و بعدها کمانچه و ني را بعضي ها به صورت ساز دوم انتخاب مي کردند. ولي ساز ايراني فقط تار و سنتور بود، در سنتور استاد پايور بودند، که متدي بينابين داشتند، هم متد جديد و هم متد قديم آقاي حيدري، خانم ارفع اطرايي و... در ساز ني، آقاي حسن ناهيد بودند که از متد ويولن خالقي تدريس مي کردند.

جناب طلايي، تحصيلات شما در فرانسه تا به کجا پيش رفت؟
در فرانسه سه جور دکترا بود. دکتراي دتا دولتي که از همه مهمتر بود و معتبرتر. و تنها دکتراي واقعي در آن زمان بود. براي کساني که قصد تدريس در دانشگاه را داشتند بهترين انتخاب بود. و محدوديت زماني هم نداشت. در دکتراي دتا پيش رفتم ولي تز خود را هنوز ارائه ندادم، البته هنوز هم اسمم هست و مي‌توانم بروم وارائه دهم. اگر وقتي حوصله اش را داشتم و فرصتي پيدا شود، اين کار را خواهم کرد.

ماجراي کتاب رديف ميرزا عبداله نوشته ژان دورينگ را هم كمي توضيح دهيد.
آقاي دورينگ در واقع دانشجوي موسيقي ايراني بودند. همزماني که با افراد مختلف کار مي کردند، يکسري دست نوشته از رديف داشتند. بعد از طرف خانم شهرزاد افشار که رييس موسيقي تلويزيون بودند، آنرا براي چاپ به انتشارات سروش ارائه دادند، چون ايشان مي دانست که اين کار کامل نيست، از من خواست که کمکش کنم. دورينگ با من دوست بود، حتي مدتي هم پيش من آمد و مطالبي را به او ياد دادم. من در آن زمان در مرکز حفظ و اشاعه بودم، به دکتر صفوت گفتم که اين کار را به صورت رسمي کند. از طرف ايشان، حکمي گرفتم، که اين کار را انجام داديم. فکر کنم در سالهاي هزار و سيصد و پنجاه و شش بود، يادم هست که در آن زمان آقاي خضرلوزاده آن را خوشنويسي کردند (نت نويسي)، خلاصه اينکه مراحلش بدين شکل پيش رفت تا به انقلاب خورد در آن زمان ديگر من نبودم و در فرانسه بودم. دورينگ آمد فرانسه و به من گفت که به انتشارات سروش گفته كه اشكالاتي دارد و نسخه را پس گرفتم. او دوست داشت آن ها را در فرانسه چاپ کند. من هم کپي داشتم. فرستادم به چاووش، آن را تکثير کردند و آن داستان هاي رديف درآمد، در صورتي که همه از روي همان کپي که من فرستاده بودم، ياد گرفته بودند. بعد آنکه دورينگ نتوانست آن را در خارج از ايران به چاپ برساند، به ايران برگشت. دوينگ در اين زمان دکتراي دتا گرفته بود، تحقيقاتي کرده بود، و به هر حال، از هر لحاظ فرق کرده بود و دورينگ چند سال قبل نبود. مقدمه و اضافاتي بر آن نوشت که، پيروز سيار به عنوان مترجم آن را ترجمه کرد و بعد از حدودهفت هشت سال با سروش به توافق رسيد و آن را چاپ کرد.

آيا صحيح است که اين رديف را آقاي برومند سه بار اجرا کردند؟
نه، يک اجرا بود که يکي دو تا از دستگاه ها، مثل همايون، شور و... را چند بار اجرا کردند. اين کارها را آقاي کماليان در منزلش ضبط مي کرد.

به نظر شما، رديف ميرزاعبداله رديف مخصوص سه تار است؟
نه اينکه براي سه تار تدوين شده باشد. ما ميرزا عبداله را به عنوان نوازنده سه تار مي شناسيم. اگرچه در زمان قاجار رسم بود که ساز تار ساز اصلي باشد. همه وقتي مي خواستند صفحه ضبط کنند تار مي زدند. ولي ايشان را به عنوان نوازنده بزرگ سه تار مي‌شناختند، فرزندانش هم همه سه تار مي نواختند، ما نمي دانيم که ميرزا عبداله آن را چگونه اجرا مي کرد، ولي آن چيزي که از برومند رسيده و آن شناختي که من از سيستم مضراب بندي و غيره دارم، احساس مي‌کنم که بيشتر با سه تار مناسبت دارد، البته اين نبايد سو برداشت شود که فقط مال سه تار است.

با اينکه رديفهاي مختلف از يک منشا گرفته شده‌اند، پس چرا تفاوت دارند؟
تفاوتش زياد نيست ولي شيوه هاي مختلف اجرايي بوده که تفاوت داشته، رديف اصلش ‌معلوم است که چيست. فرقي نمي کند. ولي شيوه ها فرق داشته. ني داوود شاگرد درويش خان و درويش خان شاگرد آقا حسينقلي بوده، مثل آقا حسينقلي که ساز نمي‌ زدند. رديفي هم که از ني داوود مانده، مانند رديف آقا حسينقلي نيست. فخام الدوله بهزادي هم كه حتي مي گويند بهترين شاگرد آقا حسينقلي بوده، رديفي که از او مانده خيلي فرق دارد. ولي اصلا قرار نيست رديف بدين شکل باشد. رديف رسالتش اين نيست که صددرصد همه يک جور باشند.


متدهاي آموزشي تار و سه تاري که وجود دارد، آيا پيوستگي لازم را براي آغاز کار تا رديف را دارد؟
نه، همه متدها بد هستند.

در قديم به چه شکلي بود؟
در قديم شيوه ها را کار مي کردند. نوازندگي و شيوه اجرايي، چه در آواز و چه در ساز. حال شايد بعضي از اساتيد، اين را براي اينکه از شاگردشان درس تحويل بگيرند، بدين شکل کار مي کردند. مثلا مرحوم محمود کريمي در آواز دقيق و نت به نت از شاگردان درس تحويل مي گرفت، براي اينکه درسش خيلي مشخص باشد.
پس اين روش ها کاملا شخصي مي شد.
نه به آن شکل. شما به دنبال متد هستيد. متد آن بود که اگر شور مي نواختند، يکسري از گوشه ها و قطعات را پشت سر هم مي زدند. هنرجو هم آن را با درصدي تقليد مي کرد. استادان هم خيلي حرف نمي زدند اين حر‌ف زدن ها از مرکز حفظ و اشاعه به بعد است، استاد نکاتي که لازم مي دانسته به شاگرد تذکر مي داد، تذکر هم خيلي آناليز فلسفي نبود. مثلا مي گفت: نه، نشد. مثلا زماني که من با آقاي دوامي کار مي کردم، ايشان با شيوه قديم کار مي کردند. خيلي وسواس نداشتد که مثلا يک نت... يک جاهايي هست که کوچکترين آكسان اهميت دارد. و اگر نباشد، خراب مي شود. ولي در جاهايي مي شود چهار نت هم اضافه اجرا شود و يا کم شود. من بدين صورت مي گويم که رديف در حقيقت سواد موسيقي است سواد را بايد از آن ياد بگيريد ولي ملانقطي شدن چيز جديدي است در موسيقي ايراني و آموزش رديف. و باعث مي‌شود که هنرجو از يکسري چيزها غافل شود. وقتي زيادي روي نکات جزئي متمرکز شود، اين ها بايد به صورت طبيعي و بدون آنکه به آن فکر کند درک شود.

کتاب رديف شما بر چه مبنايي تدوين شده است؟ آيا اجراي رديف خودتان را نيز در نظر گرفته بوديد؟
براساس جنبه آموزشي. کتاب رديف من بر مبناي اجراي رديفم نوشته نشده است. اين رديف را بر مبناي آن چيزي که در ذهن يک استاد موسيقي است و آن را مي خواهد انتقال دهد نوشتم. هميشه شما وقتي مي خواهيد چيزي را آموزش دهيد، اين اولويت را رعايت مي کنيد. يعني شما اگر بخواهيد به بچه اي فارسي ياد بدهيد، متوجه مي شويد که سطح دانشش چقدر است. کلمات بسيار سنگين مطرح نمي کنيد. با زبان خودش با او صحبت مي کنيد. سيستم آموزش موسيقي ايران رديف است. و اين رديف هم خاصيتي دارد که در هر سطحي با همان سطح مي توانيد آنرا انتقال دهيد. به خاطر همين هم هست که در روش قديم، اگر کسي قصد شروع کار را داشت، از همان ابتدا با او با رديف شروع مي کردند.

لطفا در مورد مكاتب تارنوازي در موسيقي ايران نيز توضيحي دهيد.
من در اين باره در جشنواره موسيقي سال گذشته به طور مفصل صحبت کردم، ولي به طور خلاصه مکاتب تارنوازي را به سه مکتب تقسيم کردم: آنچه قديمي ها بودند با خصوصيات آن مثل صدا دهي، تکنيک ريز، تکنيک زمان بندي و... اسمش را مکتب کلاسيک گذاشتم. وزيري با آن نگرش فلسفي به موسيقي و تعريفي که از موسيقي داشت را مکتب مدرن ناميدم و مکتب ديگري که مقدار زيادي تحت تأثير عناصري از جمله راديو و امکانات و شرايط جديد آن و خصوصياتي چون صدا دهي ساز، ساختمان‌ساز، برخورد با منبع و سرچشمه موسيقي (رديف) و اين که چگونه از آن استفاده مي شود اسمش را مکتب رمانتيک گذاشتم. البته در مورد هر يک از اين مکاتب مي توان در شاخه هاي خود بحث کرد. مثلا در مکتب کلاسيک ني داوود و آقاحسينقلي و درويش خان و شهنازي با هم چه فرقي دارند. در عين حالي که همه شامل آن مکتب مي شوند. يا در مکتب رمانتيک چه تفاوت هايي بين فرهنگ شريف، لطف اله مجد و جليل شهناز هست. و در مکتب مدرن که بحث ديگري دارد و با علي نقي وزيري شروع شد و بعد هنرستان به وجود آمد و همه انشعبات فکري، هنري و تکنيکي مشتق از هنرستان چيزي که الآن داريم ملغمه اي از اين سه مکتب است که يک مقدار فولک هم قاطي آن زده شده و اخيرا هندي هم زده مي شود. اين ها همه بحث دارد که در اين گفت و ‌گو جايش نيست.

تفاوت فرم هاي مختلف موسيقي ايران. مثل تفاوت ضربي با چهار مضراب، تعريف ضربي و ... .
ضربي، اول اين که با ضرب همراهي مي شده، در صورتي که چهار مضراب در قديم با ضرب همراهي نمي شده. آواز، چهارمضراب، بعضي از اصطلاحات موسيقي ما خيلي به صورت روشن و شفاف تعريف نمي شود. وقتي مي گويند آواز چند چيز از آن برداشت مي کنيد؟ يکي اينکه مثلا آواز افشاري، يعني دستگاه نيست، آواز است، يکي اين که چيزي که در حال حاضر در حال اجراست آواز است، يعني ضربي نيست، يک وقت مي گوييد آواز مي خواند، يعني ساز نيست و آواز است، ضربي هم وقتي مي گوييم يعني ريمتيک است. يعني به طور آزاد نيست و ضربي است. يک وقت مي گويند ضربي است، يعني يکسري چيزهايي که تصنيف نيست، رنگ نيست، پيش درآمد نيست، معمولا دو ضربي است، و نمي توانند در هيچکدام از دسته بندي بگذارند مي گويند ضربي است. مثل ضربي چهارگاه. به شکل هاي گوناگون هم هست.

در کاست "سايه روشن" هم فرمي آزاد داشتيد که به صورت آوازي نبود ولي با تمبك همراهي مي شد.
آن قسمت که به صورت آزاد اجرا مي شود، آوازي است، که روي ضرب اجرا مي شود. يعني ساز در حال آوازي زدن است. يعني يک قسمت هايي را ضربي و قسمت هايي را آزاد مي زند. آوازي به معني آزاد. جملات آوازي است، از لحاظ موزيکاليته بايد هم ارتباط داشته باشند. و اينکه اين ارتباط چگونه است، چيز ساده‌اي نيست. تعريف شده نيست و ما تلقي که داريم از ضربي با آني که مي گوييم ريتم در موسيقي با هم فرق دارد. همه آن ها ريتم دادند، قسمت هاي آوازي هم ريتم دارند. هر کدام را بايد در جاي خودش تعريف کرد. اين فرم ها در موسيقي عرب و ترک وجود دارد. در موسيقي خودمان هم در آثار دوره قاجار چيزي نداريم ولي مثلا در فرهنگمان در زورخانه وقتي ضرب مي زند و آواز مي خواند، همين کار را مي کند. در زير صدا ضرب مي زند و روي آن آواز مي خواند. در ذهن و فرهنگ موسيقي ما وجود دارد. اگر بنا به دلايلي ما نداريم، صفحه هايي کار نشده و در دوره اي معمول نبوده، ولي اين چيزي است که خارج از فرهنگ موسيقي ما نيست. براي آن اسم يا اصطلاح خاص نمي شود تعريف کرد. چون موسيقي سطوح مختلفي دارد. وقتي خواننده مشغول خواندن است و نوازنده با تاخير مي نوازد، نه ريتم و نه جمله اش با آن است ولي دو خط موسيقي با هم اجرا مي شوند که بي حساب و کتاب هم نيست. اين نکات فرمول مشخص ندارد.
تعريف شما از يک موسيقي دان کامل ايراني چيست؟
کاري به اصطلاح استاد نداريم، چون ديگر کاربرد خودش را از دست داده. ولي يک موسيقي دان ايراني و چون شما گفتيد موسيقي دان کامل، و اصطلاح کامل را بکار برديد، يک موسيقي دان، هنرمند، کامل ايراني، کسي است که اولا شناخت کافي و کاملي از ادبيات موسيقي داشته باشد. يعني چيزي که به اصطلاح مجموعه دانستني هاي رپرتوار موسيقي گوشه ها، دستگاه ها و... تکنيک درست و کافي داشته باشد. اين دو اصل پايه است. بعد بايد آدم متعهدي باشد نسبت به فرهنگش يعني هم دغدغه حفظ فرهنگ را داشته باشد. هم واقف به زمان خودش باشد.
يعني بخواهد که موسيقي در زمان خودش يک موسيقي زنده باشد. يعني به زبان ديگر مي شود گفت که يک انتقال دهنده باشد، راوي نباشد. چون ضبط صوت داريم و مي توان همان مطالب قديم را تکرار كرد. نبايد راوي باشد. بايد موسيقي را در زمان خودش زنده نگهدارد. و براي زنده نگهداشتن بايد در زمان خودش بتواند اين کار را بکند. بنابراين نبايد غافل از گذشته، حال و آينده موسيقي باشد. هر سه زمان برايش اهميت داشته باشد و دغدغه اش باشد و بايد آدمي باشد که اين موسيقي را خرج مسائل پيش پا افتاده و شخصي خودش نکند، بايد آدمي باشد که خودش را در جلو قرار ندهد و موسيقي را پشت سرش بلكه موسيقي را در جلو و خودش را در پشت آن قرار دهد.

مثالي از يک موسيقي دان کامل
درويش خان، وزيري، شهنازي.

لطفا در مورد وزيري و نقش و نوع نگرش او در فرهنگ و موسيقي ايران، كمي بيشتر توضيح دهيد.
در مورد وزيري بايد بگويم که وزيري را درست نمي شناسند و خوب او را معرفي نمي کنند. وزيري يک آدم منحصر به فردي بود. هر کس مي آيد، چه موافق و چه مخالف، فقط يک بعد از او را در نظر مي گيرد. وزيري اگر آن دغدغه را نداشت نمي رفت تار بزند. آن همه زحمت براي موسيقي ايراني بکشد. مي رفت و موسيقي کلاسيک و ويولن و كلارينت مي زد. تمام کارها را براي موسيقي ايراني انجام داده. ولي اگر به بيراهه رفته و بهتر بگويم پيروانش به بيراهه رفتند، بحثي است ديگر. وزيري آدمي بوده که عاشق مملکتش بوده، عاشق فرهنگش بوده، متعهد به جامعه اش بوده، آينده جامعه اش برايش مهم بوده، آدمي نبوده که به دنبال منافع خودش باشد. آدم بزرگي بوده، شايد بلند پروازي کرد. يک جاهايي بلند پروازي هايش با جامعه ايراني نتوانسته تطابق پيدا کند، ولي آن ها بحث هايي ديگر است، ولي بعنوان يک شخصيت آدم زحمت كشي بوده و به دنبال علم و هنر بوده و براي علم و هنر ارزش واقعي قائل بوده، به دنبال آن بود که موزيسين تشخص داشته باشد، سالم باشد، از لحاظ روحي، جسمي و... متأسفانه آلان همه چيز را به دکان تبديل مي کنند، فرقي نمي کند. هم وزيري را يک عده تبديل به دکان مي کنند، و هم آقاحسينقلي را و هم... اين بحث ها را بايد از هم جدا کرد. وقتي راجع به وزيري صحبت مي کنيد بايد راجع به خود وزيري صحبت کنيد. نه راجع به پيروان وزيري.

آقاي طلايي، لطفا يك كتاب مفيد موسيقي ايراني كه به نظرتان مي رسد را معرفي كنيد.
کتاب مفيد موسيقي ايراني، همان کتابي که خودم نوشتم. کتاب رديف و نگرشي نو که البته هر دو يک کتاب است. در آمريکا اين دو به صورت يک جا چاپ شده است.

در آينده چه كارهايي را در نظر داريد تا انجام دهيد؟
دوست دارم اگر فراغتي داشتم و آمادگي روحي پيدا شود، ضبط هايي که خودم مي خواهم انجام دهم، تار و سه تار. بيشتر به صورت تکنوازي، چون دلم مي خواهد به بهترين نحو انجام شود و در شرايط ايده آل باشد.
طبيعتا، زمان و مكانش مهم است. مثلا نمي توانم بگويم فلان روز بروم استوديو و ضبط کنم. کاري است که بايد در شرايطي يکسري ضبط داشته باشم، بيشتر ضبط شخصي باشد، و موسيقي خودم را کار کنم. ديگر اين که، کارهاي ناتمامم را، مثلا رديف هاي خودم و رديف هايي ديگر را با تار بزنم. کتابم را با بازنگري جديد تجديد چاپ کنم. يک مرکز موسيقي، در ذهن دارم که بصورت مستقل باشد. به جايي وابسته نباشد، که بتوانم هم تدريس کنم و هم کارهايم را تکثير کنم. يک مرکز کامل موسيقي و همانطور که گفتم چند زمينه‌اي که در کارهايم دارم پيش مي رود، تحقيقات، اجرايي، ضبط و... ولي مشكل من و آدم هايي مثل من در ايران اينست که هم من خيلي آدم ايده آليست و سختگيري هستم و وقتي که مي ‌خواهم کاري در هر کدام از اين زمينه ها انجام شود، دلم مي ‌خواهد به بهترين نحو انجام شود. هم اين که دست تنها هستم. يعني هيچ سيستم کمکي نيست.

در مورد سايت اينترنتي خود نيز كمي توضيح دهيد.
يکي از شاگردانم براي معرفي من درست کرده که به روز هم نشده ولي بايد کمي به آن برسم.
You can see links before reply (You can see links before reply)

با سپاس از اين كه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد و در اين گفت و گو شركت كرديد.