PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهي به سير تاريخي تحولات موسيقي در ايران(حتما بخوانید)



Kamanche
Saturday 8 March 2008, 11:46 PM
نگاهي به سير تاريخي تحولات موسيقي در ايران
گفتاري از ناگفته‌ها
بهراد توكلي

You can see links before reply


تاريخ اگر با ديدگاه ريشه‌يابانه‎ ‎و با توجه علل و عوامل شرايط كنوني موجود در هر زمينه‌اي بررسي شود موجب فهم ارتباط ‏علت و معلولي اجتماع گشته و در نتيجه درك دقيق‌تر از اوضاع حال و آينده را ميسر مي‌سازد. روند تحولات فرهنگ و هنر ‏نيز از اين قاعده مستثني نيست. ديدگاه اصلي اين نوشتار برر سي جستارهايي از تاريخ‌ است كه دو هدف را تامين كند‏‎.‎‏ ابتدا ‏درك و يژگي‌هاي موسيقايي هر دوره و سپس عوامل تغيير و تحول در دوران‌هاي بعد تا اوضاع كنوني. لذا در اين مقاله از بيان ‏آن قسمت از تاريخ كه صرفاً جنبه ي داستاني (صحیح يا جعلي) و بعضاً اسطوره‌اي دارد و در اغلب فرهنگ ‌ها براي تبيين ‏افتخارات گذشته به‌‌كار مي‌رود، مي‌پرهيزيم. ‏
اجماع دانشوران و مورخان كه در كتب مرجع و معتبر ايران در عهد ساساني نقل شده، بر اين است:‌ «ابداع الحان موسيقي ‏ايران را مربوط به دوره باربد است. درواقع اين مقامات پيش از باربد هم وجود داشته‌اند، ولي محل ترديد نيست كه اين ‏آهنگساز بزرگ تاثير به‌سزايي در موسيقي ساساني داشته ا ست.» (1) علاوه‌بر اين تاريخ موسيقي خاور نزديك باستان كه كشور ‏پهناور ايران را نيز شامل مي‌شود گواه وجود سيستم موسيقايي مدوني در آن دوره است. در لوحه‌هايي كه در سال 1893 ‏توسط يك جوان انگليسي به‌نام «ا. هليارد» (‏A. Helayard‏) در منطقه‌ي نينوا و شهر باستاني نيمرود كشف شد - شامل ‏‏25000 لوحه‌ي شكسته‌ي گِلي است كه به‌ الواح گيل گمش مشهورند(2) - حتي نظام كوك سازهاي آن دوره نيز مشخص ‏شده‌‌است.(3) تبادل فرهنگي ميان ايران و يونان در دوره‌ي اشكانيان و سلوكيان نيز موجب نوعي تاثير ‌پذيري متقابل ميان دو ‏تمدن شد و اين نظام موسيقايي كه در دوران ساساني به اوج شكوفايي خود رسيد. از آن دوره نام الحان باربدي در آثار ‏شعراي دوره اسلامي نيز به چشم مي‌خورد. ‏

اولين تحول تاريخي، ورود مسلمانان به‌ ايران‌:‏
حمله‌ي اعراب به‌ ايران در دوره‌ي خليفه‌ي دوم اسلامي موجب تغيير و تحول اساسي در نظام اجتماعي و سياسي ايران شد، ‏در زمينه‌ي ارتباط اسلام و موسيقي به چند نكته‌ تاريخي بايد توجه داشت. اول آن‌كه از ديدگاه شيعه پس از ارتحال ‏پيامبر(ص) خلافت - كه مهمتر از جنبه‌ي حاكميت داراي وجه تشريع است - به دست اشخاصي افتاد كه صاحب اصلي اين ‏مقام نبودند. اين نكته از آن‌رو داراي اهميت ست كه در طول 25 سال حكومت سه خليفه‌ و نيز بعد از 4 سال و 9 ماه خلافت ‏امیرالمومنین (ع) حكومت،‌ تشريع قانون‌گذاري ديني به‌عهده‌ي افرادي بوده است كه از نظر تشيع در صلاحيت آن جايگاه ‏نبوده‌اند. لذا در مواجه اتماعي جديد و تقابل فرهنگ‌ها - كه به‌دليل عدم بالندگي فرهنگ اعراب در آن دوره ‏ابهامات بسياري را نيز ناشي مي‌شده‌است - وظيفه‌‌ي استفتا‎ ‎به دست چنين افرادي قرارگرفت. وجود احاديث جعلي بي‌شمار و ‏در پي آن مسلك اخباري‌گري(4) در سال‌هاي بعد خود گواه اين ماجرا است.

‏«امنن شيلوا» در مقاله ‏Music and Religion in Islam‏ در باب موسيقي و اسلام چنين نوشت: «اولين رساله‌ درباره‌ي ‏تحريم موسيقي توسط «ابن‌ابي‌» نوشته شد. وي طلبه‌اي سنت‌گرا و خلوت‌گزيده‌اي بود كه تمام زندگي خود را وقف دين ‏و مذهب كرده بود، ابن‌ابي دنيا معلم خيلفه‌ي معتضد عباسي قرن سوم هجري (903- 892 ميلادي)، و پسرش متقي‌عباسي ‏بود... درضمن خلفا كه به‌طور معمول مي‌بايست الگويي براي تمام متقيان و دين‌داران باشند مدام ميان دين‌داري و بي‌ديني در ‏نوسان بودند و حكومت را نيز در دست داشتند. ايشان عموماً از طرف‌داران پروپا قرص موسيقي به شمار مي‌رفتند...» در اين ‏نوشتار دو نكته‌ي بسيار مهم وجود دارد. اول آن‌كه اولين رساله‌ در تحريم موسيقي در قرن سوم هجري نوشته شده يعني 300 ‏سال بعد از ارتحال پيامبر عظيم‌الشأن اسلام و دوم آن‌كه علماي ديني درباري - كه نقش‌ جهت دهنده مذهبي را براي خلفا ايفا ‏مي‌كردند - هرجا كه خلفا از توجه ويژه به‌ آنان مي‌كاستند موضع‌گيري آن‌ها نسبت به آن‌دسته كه موقعیت آنان را به خطر ‏انداخته‌ بودند يعني موسيقي‌دانان، قوی ‌تر مي‌شد. اما همين توجه خلفاي عباسي به موسيقي و در پي آن تشكيل دارالحكمه ‌ي ‏بغداد كه در آن آثار يونانيان باستان را ترجمه و نگهداري مي‌كردند موجب رونق بسيار موسيقي در آن دوران شد و وجود ‏دانشمنداني نظير: «صفي‌الدين ارموي»، «فارابي»، «ابو‌علي سينا»، «كندي»، «عبدالقادر مراغي»، و... گواه اين موضوع هستند. در ‏اين دوره شاهد ايجاد حكومت‌هاي نسبتاً مستقل اما به شكل ملوك‌الطوايفي در ايران هستيم مانند سامانيان، صفاريان، غزنويان ‏و... كه بعضاً خود حاميان موسيقي بوده‌اند اما درست در ابتداي چنين حركت بالنده ، هجمه‌اي‌ بسيار فجيع و مخرب رخ ‏مي‌نماياند. ‏


دومين تحول تاريخي، حمله‌ي مغول به ايران
حمله‌ي مغول‌ها به ايران در قرن هفتم هجري تخريب همه‌ چيز ايران اعم از موجوديت سياسي، انساني، اجتماعي، علمي و ‏فرهنگي را دربرداشت. در ابعاد اين فاجعه‌ي عظيم ذكر همين اشاره كافي بود كه نقل شده‌است در نيشابور تنها يك ميليون ‏جلد كتاب سوزانده‌ شد! تنها مكان‌هايي كه از حمله‌ي مغولان در امان ماند شهر شيراز و نواحي از استان فارس كنوني بود. اين ‏هجوم را نمي‌توان با جنگ‌هايي مانند جنگ جهاني دوم قياس كرد، چرا كه ابعاد كشتار انساني در جنگ جهاني دوم علي‌رغم ‏تعداد بالاي آن به ‌صورت نمونه‌اي از جامعه‌ي آماري بود. اما كشتار مغولان در شهر‌ها و روستا‌هاي ايران كل نفوس ذكور و ‏حتي حيوانات را دربر مي‌گرفت. درچنين اوضاعي ديگر تكليف موسيقي و موسيقي‌دان روشن‌ است! بعد از استحاله فرهنگي ‏مغولان در ايران، عصر حكومت‌هاي كوتاه مدت از قرن 9تا 11 هجري به وجود مي‌آيد كه باز در اين شرايط يعني عصري كه ‏حداقل حكومت‌ها نه نقش حامي و نقش مخرب را ايفا مي‌كنند، شاهد رشد موسيقي از باب تئوري و اجرايي هستيم. در اين ‏دوران مي‌توان به فعاليت‌هاي «قطب‌الدين شيرازي» اشاره نمود. ‏


سومين تحول تاريخي، رواج اخباري‌گري حكومتي در عصر صفويه ‏
صفويه درواقع الگوي فشرده‌اي - از نظر طول مدت زمان- از دوران حكومت عباسيان است. در دوران ابتدايي حكومت ‏صفوي شاهد فعاليت موسيقايي افرادي نظير «شيخ‌حيدر» (وفات 898 ه.ق) از موسسين اين سلسله كه مخترع چهارتار است و ‏يا «رضاءالدين شيرازي» كه شش‌تار را ا ختراع كرده است، هستيم.(5) اما در دوران سلاطين مياني اين عصر علي‌الخصوص ‏دوران شاه‌ طهماسب صفوي شاهد اعدام موسيقي‌دانان درپي فتواي علماي اخباري مسلك در باب تحريم موسيقي بوده‌ايم. ‏درهرحال دوره ‌ي صفوي را از دوجهت بايد مورد توجه قرار داد: ‏
‏1-‏ حرمت موسيقي و موسیقی دانان
‏2-‏ امتداد تفكر اخباري‌گري به‌عنوان يك جريان رايج مذهبي در دوره‌هاي بعد.
با همه‌ي اين تفاسير تفكرات صفويه باعث شد تا موسيقي در بستر تازه‌اي به‌نام تعزيه به فعاليت خود ادامه دهد. تعزيه تلفيقي ازانديشه‌هاي مذهبي و موسيقايي بوده است. پس از انقراض خاندان صفويه بازهم شاهد حركت روبه رشد موسيقي هستيم. ‏نظريات «فرصت شيرازي» در عرصه ‌ي تئوريك و نقش خاندان «علي‌اكبر فراهاني» (در اوايل دوران ناصري) در زمينه تئوري ‏و اجرا، روند شكل‌گيري دستگاه‌هاي موسيقي ايراني، تشكيل گروه‌هاي موسيقي و ارتباط موسيقي با اجتماع از شواهد اين ‏شكوفايي است. اما اين‌بار هم در بدو اين رشد و پويش آسيب ديگري به پيكره‌ي مو سيقي اين سرزمين وارد مي‌شود و آن ‏غرب‌زدگي و تبعات انقلاب صنعتي در اروپا است. ‏


چهارمين تحول تاريخي، خودباختگي فرهنگي در برابر ماشينيسم غرب
اصولاً مواجهه با يك تفكر همانند آسيب‌شناسي مسلك اخباري‌گري بسيار ساده‌تر از مواجهه با ژورناليسم فرهنگي ا ست. چرا ‏كه دربرابر تفكر مي‌توان استدلال كرد و يك فكر را به نقد كشيد. البته اين نكته را بايد درنظر داشت كه وقتي يك ‏جريان فكري ابزار اجرايي و حكومتي را در اختيار مي‌گيرد، نقد آن بسيار دشوار و مستلزم گذشت زمان است. اما به‌هرحال در ‏دسترس‌تر از نقد يك جريان خودباخته ‌ي فرهنگي است. انقلاب صنعتي اواخر قرن نوزدهم در اروپا موجب تغيير سريع غرب ‏در عرصه‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي شد. شكل‌گيري ابرقدرت‌هاي اقتصادي، ايجاد پارادوكس بزرگ ماشينيسم در اروپا ‏موجب شد. از آن ‌جا كه اين بخش از تاريخ تا دوران معاصر نيز ادامه مي‌يابد، به‌جا به ‌نظر مي‌رسد كه به‌ آن بيشتر پرداخته شود. ‏پس از ظهور پديده‌اي به‌ نام ماشين كه نتيجه‌ي آن توليد انبوه بود، بنگاه‌هاي اقتصادي با يك تناقض آشكار مواجه شدند: ماشين ‏براي نياز ماهوي و نيز بقاي اقتصادي ناچار به توليد انبوه است. اما سه‌ عامل به‌ترتيب اين نياز را در معرض آسيب جدي قرار ‏مي‌دهد: ‏
‏1-‏ اشباع بازار مصرف ‏
‏2-‏ كاهش منابع اوليه ‌ي توليد
‏3-‏ گراني نيروي كار (البته اين عامل پس از انقلاب اكتبر اتحاد شوروي و رواج تفكركمونيسم در عقيده و سوسياليسم ‏در اداره‌ي امور به نگراني مديريت علمي بدل گرديد) ‏
براي رفع اين پارادوكس كشور‌هايي كه من‌بعد جهان سوم ناميده شدند از هرسه‌ جهت نگراني ماشينيسم غرب را مرتفع ‏مي‌كردند. يعني دست‌يابي به بازار مصرف خارجي، استفاده از منابع اوليه‌ي كشورهاي مستعمره و نيز بهره‌برداري از نيروي كار ‏ارزان. اما براي نيل به اين اهداف، موانعي نيز وجود داشت كه عبارت‌ بودند از:
فرهنگ ‌هاي غير‌ همسان كه بنا به برداشت‌هاي ‏اجتماعي و سنن و عناصر زيبا يي‌شناسانه‌ي خود كالا را مطابق با فرهنگ خود مصرف مي‌كردند. بر فرض رفع اين مانع، براي ‏توليد انبوه به ايجاد مصارف كاذب نيز نياز بود. به عنوان مثال: براي پوشاندن كت و شلوار به يك ايراني علاوه ‌بر اين‌كه ‏مي‌بايست عادات و سنن لباس‌پوشيدن او را از وي گرفت، بايد تمهيدي انديشيد تا وي بيش از يك ‌دست كت و شلوار در ‏سال مصرف كند. اين‌جاست كه پديد‌ي مصرف كاذب (مد) به‌وجود مي‌آيد كه خود يكي از عوامل اليناسيون فرهنگي است. ‏پس اولويت ابتدايي ماشينيسم، همسان‌سازي فرهنگي در مستعمرات با حضور مستقيم و كشورهاي جهان سوم ‌با حضور غير ‏مستقيم بود. در اين برهنگي زماني است كه ما شاهد شديد‌ترين هجوم‌ها به فرهنگ شرق هستيم. ازاين هجوم همه‌جانبه كه ‏تمامي عرصه‌هاي فرهنگي را نيز دربر مي‌گرفت، هنر نيز در امان نماند. سربازان صف اين نبرد را از فرنگ‌ب رگشته‌هاي هر قوم ‏تشكيل مي‌داند.(6) در عرصه‌ي موسيقي نيز همين اتفاق افتاد. ‏



You can see links before reply

با مطالعه تاریخ موسیقی ایران به این ن تیجه‌ی مهم می‌رسیم که هرگاه این هنر توسط خود فرهیختگان در حال بالند گی بوده تحول و یا تهاجمی بزرگ این هنر را به قهقهرا برده است.


قبل از تحليل اين مقوله در عرصه‌ي موسيقي لازم است به ‌عنوان مقدمه در مورد شخصيت و آثار استاد عالي‌قدر «كلنل علينقي ‏وزيري» به نكاتي اشاره شود. در سال‌هاي اخير موضع‌گيري‌هاي متفاوت و متناقضي پيرامون اين شخصيت بزرگ صورت ‏گرفته است. عده‌اي تا حد تبديل ايشان به يك اسطوره پيش‌‌رفته و عده‌اي نيز متاثر از مقاله‌ي ارزشمند «محمد‌رضا لطفي» ‏بدون توجه به نكات مثبتي كه ايشان در مقاله‌ي خويش آ ورده‌اند، به حمله‌ي صرف به ايشان پرداخته‌اند. البته اين‌كه ما چرا ‏صرفاً همه‌چيز را به‌صورت سياه يا سفيد مي‌نگريم يا چرا اين‌قدر علاقه به اسطوره‌سازي و تقليد داريم يك موضوع اجتماعي ‏است كه در اين نوشتار نمي‌گنجد. به‌نظر نگارنده نقش وزيري را بايد از دو جنبه مطالعه كرد . ابتدا از جنبه‌ي شخصيت هنري ‏وزيري و سپس در زمينه‌ي تاثيرگذاري وي در دوره‌ي زماني او. البته اگر خواسته باشيم تمامي ابعاد شخصيتي و نكات مثبت و ‏منفي تاثيرات وزيري را در عرصه‌ي موسيقي ايران بررسي كنيم، احتياج به يك مقاله‌ي مجزا و شايد يك كتاب داشته باشيم. اما ‏در اين‌جا صرفاً به اشاره به اين دو مورد مي‌پردازيم. ‏
وزيري به‌عنوان فردي منضبط، عاشق موسيقي ايراني و ارتقاي آن - ‌هرچند ايراداتي به‌جا به آن‌چه كه او پيشرفت مي‌دانست، ‏وارد است - و نفروختن هنر به زر و زور، مي‌تو اند الگويي مناسب براي معاصرين و آيندگان باشد. اما او با تمامي عشق و ‏علاقه‌اش به موسيقي هنري ايران عملاً نقش يك واسطه را براي انجام وظيفه نفرات اصلي صف اليناسيون فرهنگي - امثال ‏سالار معزز و مين‌باشيان و ...- ايفا كرد. مهم‌ترين ايراداتي كه به‌ عملكرد وزيري وارد به‌نظر مي‌رسد به شرح زير است: ‏
‏1-‏ نقص نظريات تئوريك او در مباني موسيقي ا يران ‏
‏2-‏ نگاه تحقيرآميز به داشته‌هاي موجود در آن زمان بدون تفكيك ميان موسيقي هنري ايران - كه خود دانش‌آموخته‌ي ‏همان مكتب بود- و موسيقي مطربي ‏
‏3-‏ راه رشد موسيقي ايران را در پيروي از الگوهاي غربي ديدن ‏
‏4-‏ عدم بهره‌گيري از هنرمندان تراز اولي مانند «درويش ‌خان»، «عارف قزويني»، «علي‌اكبرخان شهنازي» و ... به‌دليل ‏بي‌اطلاعي آنها از نت‌نگاري غربي در هنرستاني كه وزيري تاسيس نمود. ‏
مورد خير را شايد بتوان مهم‌ترين موارد فوق دانست. وزيري درواقع حلقه‌ي اتصال ميان استادان راوي موسيقي تازه تدوين ‏شده رديف- دستگاهي را با هنرجويان هنرستان قطع كرد. در هنرستاني كه بعد‌ها «روح‌الله خالقي» به‌ نام هنرستان ملي تاسيس ‏نمود، رديف «موسي معروفي» تدريس مي‌شد اما شيوه ‌ي آموزش و برخورد با رديف عملاً نتوانست نوازنده‌ي هم‌شان با اساتيد ‏گذشته را تربيت كند. به تعبير محمدرضا لطفي اگر دعوت به همكاري از علي‌اكبر خان شهنازي آن هم توسط روح‌الله خالقي ‏در هنرستان موسيقي ملي صورت نمي‌گرفت از آن هنرستان هنرمنداني چون «حسين عليزاده» و «دار يوش طلايي» نيز بيرون ‏نمي‌آمدند.(7) ‏
روند غرب‌زدگي در ايرا ن تا بدان‌جا انجاميد كه حتي در پاره‌اي از عرصه‌هاي فرهنگي و اجتماعي از قبيل نوع پوشش مردان و ‏زنان ايران، شخص اول مملكت وارد عمل و دولت به ابزار‌هاي تعزيري نيز متوسل شد. عناصر خود باخته نظير «تقي‌زاده»، ‏‏«طالبوف» و ساير هم‌رستگان آنها تاريك‌ترين صفحات فرهنگ اين مرز و بوم را رقم زدند. اگر منصفانه نگاه كنيم وزيري را ‏نمي‌توان مانند آنان عنصري سرسپرده‌ شمرد بلكه او شخصيتي اصيل و هنردوست و علاقه‌مند به فرهنگ و هنر ايران بود. اما ‏وقتي موج تجددطلبي آن هم با جنبه‌ي ظاهري‌اش از راه رسيد درك موقعيت و ایستادگي دربرابر آن جريان از توان وزيري ‏خا رج بود. وزيري در دو دوره‌ي سكان‌داري موسيقي كشور خدمات شاياني را براي هنر اين سرزمين انجام داد كه از آن‌ها ‏مي‌توان به تلاش براي مكتوب كردن رديف موسيقي ايراني به خط نت اروپايي، تلاش براي تاسيس هنرستان موسيقي، تلاش ‏براي ابداع سازهايي مبتني ‌بر سازهاي رايج ايران و در پي آن ايجاد فضاي جديد در گروه‌نوازي – همانند تار باس، تار ‏سوپرانو و ...‌- و آهنگسازي و نيز تجربه‌ي فرم‌هاي جديد اشاره داشت.

پس از عزل وزيري توسط رضا شاه وضعيت موسيقي ايراني بدانجا انجاميد كه نخستين جانشين او در هنرستان (مين‌باشيان) ‏در اولين شماره‌ي نشريه‌ي موزيك‌ كه آذر ماه 1317 منتشر شد، چنين نوشت: «بر هر فرد آگاهي مسلم است كه همان‌طور كه ‏شتر به‌ پاي راه‌آهن نمي‌رسد، تار و دمبك(8) وكمانچه نيز قدرت برابري با موسيقي اروپايي را ندارد.». ادامه‌ي اين روند و ‏تشكيل هنرستان هاي پشت‌سر هم بدون سيلابس مناسب با موسيقي ايران سبب ايجاد روند موسيقايي غالب در دوران پهلوي ‏شد. در راديوي ايران نيز علي‌رغم تشكيل برنامه‌ي ارزشمند «گل‌ها» و «اركستر گل‌ها» آن هم به همت والاي يك حقوق‌دان، ‏باز هم جاي بزرگان موسيقي رديف دستگاهي ايران نظير «نور علي‌خان برومند»، «سعيد هرمزي»، «يوسف فروتن»، «عبدالله ‏دوامي» و ... خالي بود. اين بزرگان جدا از سيستم هنرستان با تاسيس مركز حفظ و اشاعه‌ي موسيقي و گروه موسيقي ‏دانشكده‌ي هنرهاي زيبا - كه البته موافقت با تا سيس آن‌ هم داستاني سياسي از سوي حكومت داشت - موفق به ايجاد جرياني ‏متحول در موسيقي ايران شدند كه نوعي بازگشت به موسيقي قبل از وزيري بود.اقدامات ارزنده‌ي اين استادان عبارتند از ‏ضبط رديف‌هاي آوازي به
روايت عبدالله دوامي، ضبط رديف سازي ميرزا عبدالله به روايت برومند، ضبط رديف‌هاي هرمزي و ‏پرورش موسيقي‌دانان بزرگي نظير محمدرضا لطفي، حسين ‌ عليزاده، پرويز مشكاتيان، داريوش طلايي و... و درپي آن ايجاد ‏گروه شيدا به سرپرستي محمدرضا لطفي و گروه عارف به سرپرستي پرويز مشكاتيان و حسين عليزاده شد كه توانستند ‏ظرفيت‌هاي انطباقي موسيقي ايراني را با شرايط اجتماعي متحول سال‌هاي پاياني دهه‌ي 1350 شمسي به نمايش گذارند. ‏فعاليت اين بزرگان هرچند به دليل پاره‌اي تند‌روي‌ها تا قبل از فتواي تاريخي امام خميني (ره) (9) در آن دوران متوقف شد، ‏اما الگويي براي اجراهاي كنوني موسيقي ايران حداقل به لحاظ سازبندي گرديد. هرچند نمي‌توان نتيجه‌ي تندروي‌هاي اواخر ‏دهه‌ي 50 و اوايل دهه‌ي 60 را كه من جر به مهاجرت ناخواسته‌ي بزرگان موسيقي ايران نظير محمد‌رضا لطفي به خارج از ‏كشور را ناديده گرفت.

با مطالعه‌ي تاريخ موسيقي ايران به اين نتيجه‌ي مهم مي‌رسيم كه هرگاه اين هنر توسط خود فرهيختگان درحال بالندگي بوده ‏تحول و يا تهاجمي بزرگ اين هنر را به قهقرا برده است. نقش حمايتي حكومت‌ها نيز به دليل نگاه ابزاري به موسيقي جهت ‏مجالس تفرج تنها باعث رواج مقطعي نوع خاص كاربردي آن براي دربارها شده ولي نتيجه‌ي آ ن حمايت‌ها ايجاد نوعي ‏ذهنيت منفي اجتماعي نسبت به موسيقي بوده‌است كه ردپاي آثار سوء آن در پيكره‌ي موسيقي هنوز هم در افكار عمومي ‏پيدا ست. ‏

پی نوشت:‏
‏1.‏ از صبا تا نيما- تاريخ 150 سال ادب فارسي تهران: زوار، چاپ چهارم 1372 جلد دوم ص161 ‏
‏2.‏ ‏5 لوحه ‏CBC-10996‎‏ (از شهر نيپور). ‏NABNITU-32‎‏ (از شهر اور). ‏VAT-10101‎‏ (از آشور). ‏‎ ‎V-80‎‏(از بابل)‏‎ ‎و 15 ‏R.S‏ (سرودهاي مذهبي هوريانه) كه در موزه‌هاي بريتانيا، فيلادلفيا، لايپزيك و ‏دمشق نگهداري مي‌شوند.‏
‏3.‏ تحقيقات خانم كيلمر و آقايان كروك و براون از دانشگاه بركلي كاليفرنيا- كتابخانه‌ي دانشگاه بركلي
‏4.‏ اخباری گری نوعی تفکر دینی است که رجوع صرف به آیات و احادیث را مبنای تفکر اسلامی می داند.‏
‏5.‏ سرگذشت موسيقي، روح‌ا لله خالقي،‌ جلد اول صفحه‌ 146‏
‏6.‏ رجوع به آثار جلال‌آل‌احمد «غرب‌زدگي در خدمت و خيانت روشنفكران» و نيز «ماشين در اسارت ‏ماشينيسم» نوشته‌ي دكتر علي شريعتي مي‌تواند در دريافت اين موضوع راهگشاتر باشد
‏7.‏ لغزش از كجا شروع شد- لطفي محمدرضا نخستين كتاب سال شيدا- 1372 موسسه ‌ي آواي شيدا- ‏تهران ‏
‏8.‏ دمبک عین لفظ مین باشیان است.‏
‏9.‏ امام راحل در سال 1366 در فتوايي مرز ميان موسيقي حلال و حرام را مشخص كردن .‏
منبع : سایت اینترنتی ماهنامه وزین فرهنگ و آهنگ
You can see links before reply (You can see links before reply)

پی نوشت:
بعضی کلمات مقاله درسایت ماهنامه فرهنگ و آهنگ، ناخوانا و همراه با اشکال عجیب و غریب بود.سعی کردم که تصحیح کنم.بیشتر کلمات تصحیح شد اما یکی دو کلمه و متعاقب آن دو جمله کوتاه مقاله به ناچار حذف شدند چون واقعا امکان خوانده شدنشان نبود.اما به ماهیت و موضوع مقاله لطمه ای وارد نشده است.

arian
Monday 10 March 2008, 12:28 PM
جناب آقاي كمانچه عزيز سلام
غرب زدگي موسيقي ايراني از زمان جناب آقاي پرويز محمود فرزند محمود محمود رييس بلديه آغاز شد .آقاي پرويز محمود شاگرد ابراهيم خان منصوري طبق تصميم پدر براي ادامه تحصيل موسيقي به خارج از كشور مراجعه مينمايند و پس از اخذ ليسانس موسيقي و مراجعت به كشور زمام موسيقي كشور را به دست ميگيرند و موسيقي كلاسيك غربي را جايگزين موسيقي سنتي ميكنند و آموزش اين موسيقي را در هنرستان و فرهنگسراي عالي موسيقي ممنوع ميكنند و داستانهاي بسياري كه از آن پس اتفاق ميافتد كه در صحبتهاي آقايان علي (الكساندر)رهبر و آقاي خالقي وسايرين ميتوانيد مطالعه كنيد
ولي قبل از آن آقاي وزيري با عشق به موسيقي سنتي ايران و ساز تخصصي شان تار علاوه بر آنكه به ايجاد آموزشگاه موسيقي اقدام نموده بودند و حاصل كار ايشان را اگر فقط يك نفر نظير آقاي خالقي فرض نماييم موسيقي ملي ايران را براي همه ي عمر وامدار ايشان بايد فرض نمود . كارهاي نظير گلها كه با نظر مرحوم پير نيا آغاز گرديد بدون شك بدون آهنگسازي بي نظير جناب آقاي خالقي جاودانه نميگرديد(آن اهنگهاي جاودانه طبق نص صريح بزرگان موسيقي ايران هيچگاه قابل قياس با آهنگهاي توليد انبوه و بدون حس بسياري از آهنگسازان بزرگ امروزي نيست -كه فقط يكي دوبار قابل شنيدن است و سپس به فراموشي سپرده ميشود.اسم اين آهنگسازان را به رسم ادب نميبرم).


جناب وزيري به دستور رضا شاه از نوازندگي در راديو منع گرديد .

ايشان رديف موسيقي سنتي ايران را بر خلاف آقاي برومند كه با واسطه آقاي قهرماني از طريق ضبط كاست آموخته بودند و نت نويسي را آقاي ژان دورينگ (بسيار پر غلط )انجام دادند مستقيما از اجراي خود ميرزا عبدا... به نت در آورده بودند كه پيشتهاد ميكنم در اين خصوص به آثار بزرگان و نقطه نظرات آنان به خصوص دكتر سپنتا مراجعه فرمايند.

در مورد نحوه نوازندگي ايشان به نقل از مرحوم خالقي (كه خلوص نظرات ايشان بر همه ما حجت است) :
-نقل به مضمون- روز اول كه در كلاس درس ايشان حاضر شديم .استاد قطعه اي از تار خود را براي ما نواخت .پس از اتمام تواختن ، اقاي صبا كه محضر تمامي استادان آن عصر را درك كرده بود از جاي برخاست ، نزديك آمد و دست استاد را بوسيد ، با شناختي كه ما از صبا داشتيم اين كار وي باعث شد كه تا تمام عمر جايگاه استاد وزيري نزد هنرجويان بي همتا باقي بماند.
علاوه بر آن خاطرات بسياري نيز باقي است كه در تاپيكهاي متفاوت عنوان گرديده است . نمونه اي ديگر آنكه به عشق هنر وي بانوي آواز ايران - قمر - كه حتي با شاه هم پالوده نميخورد ،با كسب اجازه نام خانوادگي ايشان را براي خود بر ميگزيند.
خاطره يي ديگر كه آقا حسينقلي در مجلسي صداي ساز ايشان را از پشت تلفن آن روزگار ميشنود و لب به ستايش ميگشايد.همانگونه كه ميدانند آقا حسينقلي در مضراب هاي خود چه مهارتي داشته است كه حتما آقاي اليب (علي آقا)توضيح فراوان خواهند داد.

بله جناب آقاي پيرنيا برنامه گلها را راه اندازي نمود نه آقاي برومند ، و اين مورد بسيار حائز اهميت است . و همين مورد نيز باعث رشد و شكوفايي تاريخ موسيقي ايران و ايجاد اركستر و بروز موسيقي ايراني پليفوني شد و خوشبختانه تاريخ موسيقي ايران اين فرصت را يافت تا نشان دهد قابليتهاي مورد نظر آقايان وزيري و خالقي را دارد.

متاسفانه افراد مغرض در موسيقي ايران كم نيستند گاهي چهار مضراب معروف صبا را در كاست خود به درويش خان و ديلمان و زرد مليجه و كاروان ايشان را بدون نامي از ايشان نغمه ي محلي معرفي ميكنند.اين كوته بيني ها كه از سوي تعدادي نوازنده و خواننده ديروزي و موسيقيدانان امروزي از زمان شاگردي آقاي برومند ابراز گرديد همانند همان روشي است كه آقاي پرويز محمود در خروج موسيقي سنتي از عرصه موسيقي كشور نمودند وبه همين ترتيب سرمايه هاي بزرگي نظير بديعي و ملك و ياحقي و خرم و پايور و ........شدند اين انحصار طلبي به سازهايي نظير ويولن هم ختم نخواهد شد تا جاييكه امروز رديف را فقط رديف آقاي برومند ميدانند و فراموش نموده اند كه |آقاي صبا شاگرد ميرزا عبدا.. و درويش خان و آقا حسينقلي و حاجي خان ضرب گير و اسمعيل خان كمانچه تنها منبع موثق تاريخ موسيقي ايران بودند كه توانايي ثبت رديف را داشته اند . پيشنهاد ميكنم تا مطالب عنوان شده از مرحوم تجويدي را بار ديگر مطالعه بفرماييد.
به جز جناب آقايان صبا و وزيري كه مستقيما رديف را بدون واسطه از بزرگان موسيقي قاجار به ثبت رسانده اند همانگونه كه جناب آقاي تجويدي ميفرمايند ميتوان از آقايان حاج آقا محمد ايراني ، موسي معروفي(محفوظ نزد خانواده ايشان و اجرا توسط پيانو ي جواد معروفي) و ابراهيم منصوري (محفوظ نزد فرزند گرانقدر ايشان با خط بسيار عالي و آنچنان دقيق و كامل كه باور كردني نيست )و رديف جناب آقاي مرتضي ني داوود كه به سفارش آقاي گلسرخي با ذكر دقيق گوشه ها نواخته شده است و در آرشيو راديو موجود است (بنده نيز در آرشيو خود دارم) ، رديف آوازي مرحوم دوامي كه آقاي شجريان دارند و آرشيو كاملتري از آن كه ابراهيم خان منصوري به سفارش وزارت فرهنگ و هنر به نت در آورده اند. رديفهاي اشاري فوق تماما رديفهاي ناب موسيقي ايراني بدون هرگونه ناخالصي است. و اما در مورد رديف برومند آقاي دكتر سپنتا چنين ميگويد:
رديفي را كه آقاي برومند نواخته‌اند، ابتدا اسماعيل خان قهرماني كه شاگرد ميرزا عبدالله بود، چهل سال بعد از فوت ميرزا عبدالله نواخت، اما مدتي بعد پيرمرد از دنيا رفت و سپس آقاي برومند با شنيدن اين نواخته ها؛ خود با تار آنها را نواخت و هر زمان هم از او مي پرسيدند كه اين رديف ها را چگونه و با چه منبعي نواخته ايد ايشان مي گفت كه منبع اش نزد من است.»
دکتر سپنتا همچنين درباره كتابي كه ژان دورينگ از روي رديف ميرزا عبدالله پياده و نت نويسي كرده است، گفت: «اين كتاب پر از اشتباه است و آقاي دورينگ در مقدمه كتاب به نكاتي اشاره كرده است كه هيچ گونه استناد تاريخي ندارد. براي نمونه وي گفته است كه راك عبدلله را ميرزا عبدالله به نام خود نام گذاري كرده است،‌ در حالي كه راك عبدالله در تعزيه خوانده مي شد و سابقه آن به دوره صفويه و قبل مي رسد.»
اين نويسنده و پژوهشگر موسيقي عنوان کرد: «تمامي اين رديف را مرحوم علينقي وزيري كه خود شاگرد بي‌واسطه درويش خان بوده است، نواخته و نت كرده و متاسفانه آقاي دورينگ اين امانت ها را نيز رعايت نكرده است.»

در خصوص درويش خان بايد عرض كرد ايشان كاملا با نت آشنايي داشته اند و اصلا ايشان دانش آموز مدرسه نظام بودند و به موسيقي غربي نيز آشنايي داشته اند و قطعات زيبايي نيز به سبك موسيقي غربي اجرا كرده اند كه نمونه اش نيز همراهي ايشان با پيانوي همسر سفير انگلستان ميباشد . لكن درويش خان شخصيت ممتاز و برجسته اي بودند كه بدون شك تمايلي به همكاري با مدرسه ي وزيري پيدا نمي نمودند .ايشان اركستر انجمن اخوت را نيز رهبري ميكردند و علاوه بر آن در كنسرتهاي گراند هتل با خوانندگي قمر حضور فعال داشتند و در همين كنسرتها از سازهاي غربي نظير ويولن كه آقاي ابراهيم منصوري تكنوازي ميكردند بهره ميبردند.

به نظر من موسيقي امروزي بيشتر از جانب همين افراد تنگ نظر مورد هجوم قرار دارد .افرادي كه تصور ميكنند موسيقي فقط اجراي رديف با ساز تار و سه تار و كمانچه است انهم فقط با قرائتي كه ايشان ميگويند( به قول مرحوم تجويدي اگر كسي نداند فكر ميكند اينان خود رديف را كشف كرده اند) همين امر باعث دلزدگي مردم از موسيقي ايراني گرديده و به ناچار به موسيقي كلاسيك يا پاپ غربي پناهده ميشوند.

arian
Monday 10 March 2008, 12:35 PM
هخامنشی
موسیقی مذهبی: بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی می خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی
اوستا : كتاب مذهبي زرتشتيان و از كهن ترين آثار ادبي و مذهبي ايرانيان است ، در زمان هخامنشيان دو نسخه رسمي از اوستا موجود بوده كه يكي را اسكندر ضمن آتش زدن كاخ هاي سلطنتي پارس سوزاند و نسخه ديگر به دست يوناني ها افتاد و آنان پس از استفاده از قسمت هاي علمي آن كه به نجوم و پزشكي و موسيقي و امثال اين ها مربوط مي شد ، آن را سوزاندند. كهن ترين قسمت اوستا گاتها است كه از خود زرتشت است ، و هنگام نيايش اهورامزدا آن را به آهنگ و آواز مي خواندند و اين قديمي ترين ميراث مدون ما ، در شعر و موسيقي است.

مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمه ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده هایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده می شود.
"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی پاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می شود و یکی از سرودهای مذهبی را می خواند."
پيش از ظهور اسلام موسيقي بصورت تك خواني و كر خواني به گونه اي گسترده در خواندن متون زرتشتيان مثل گاتاها رواج داشته است. آوازهاي زرتشتيان امروزه از بين رفته اما بعضي از آنها كه هنوز وجود دارند شايد ريشه در همان آواهاي قديمي داشته باشند. تك خواني كه در گورستان توسط تكخواني بنام فرداگ صورت ميگرفت نمونه اي از اين آواها بودند. نيز در بسياري از معابد زرتشتيان به خواندن اوستا ميپردازند. موبد و دستيارانش اين آواها را ميخوانند و در فواصل مشخصي زنگها را به صدا در مي آورند
چگونگي آفرينش آنطور كه در اوستا بيان ميشود ريشه بابلي دارد مانند آفرينش جهان در شش مرحله؛ايرانيان باستان و پس از آنها زرتشتيان عقيده دارند كه جهان در شش نوبت خلق شده است. در اين اوقات كه شش بار در طول يك سال مي باشند، جشن آفرينش برگزار ميشود. آئين هايي كه در اين شش گاهنبار برگزار ميشوند بي گمان كهن هستند و از آنجا كه در عصر باستان موسيقي يك هنر كاربردي شمرده ميشد، حتما در اين مراسم نقش داشته است. موسيقي از دير باز نقش عمده اي در برگزاري آيين ها داشته است
ما نميدانيم كه در جشن آفرينش كه بصورت 6 گاهنبار برگزار ميشده و يك عيد آييني بوده چه نوع موسيقي به همراه اين مراسم اجرا ميشده است. گهنبارها از اعياد ششگانه اي ميباشند كه ريشه در تاريخ ايران باستان دارند
براي پي بردن به موسيقي كهن ايران كه در عرصه زندگي نقش فعالي داشته است شواهد زيادي در دست نيست ولي از نوع سرايش و خواندن سرودهاي كتاب اوستا (يسناو يشتها(مشخص ميشود كه موسيقي در آن دوران در وزني يكنواخت و ابتدايي و در تناليته گام بزرگ (ماژور) اجرا ميشده است
موسیقی رزمی: گزنوفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" می نویسد :
"کورش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."
"کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."
این سروده ها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا می شد و گزنوفون اضافه می کند که :
"کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به 'مرگ سیاوش' خوانده می شد."
این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده می شود
موسیقی مجلسی: گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که :
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هایی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند."
در زمينه اجراي موسيقي و آواز مي توان به اين نكته اشاره نمود كه در ايران باستان هر يك از روزهاي ماه نامي خاص داشت كه به اسامي فرشتگان بود و روز شانزدهم ماه هفتم سال به نام (مهر) بود و دراين روز جشن بزرگي برپا مي داشتند ، كه پس از نوروز بزرگترين جشن ايرانيان بود ، اين جشن شش روز طول مي كشيد و به روز بيست و يك كه آن را (رام روز) مي ناميدند ختم مي شد. آغاز مهرگان را مهرگان عام مي گفتند و روز انجام آنرا مهرگان خاص مي ناميدند. مراسم جشن مهرگان در دوره ساسانيان كه سخت پايبند مذهب و دستورات كتاب مقدس زرتشت (اوستا) بودند به بهترين وجه و با شكوه تمام انجام مي شد. در اين دوره سرايندگان موظف بودند كه براي هر روز آهنگي نو بسازند و با سرودن شاعران در آميزند و بنوازند و بخوانند و هر يك از اين نغمه ها به نام همان روز ناميده مي شد. >> مهرگان بزرگ << و >> مهرگان خردك << كه نام دو لحن از موسيقي قديمي و اصيل ايراني است از يادگارهاي آن دوره است.بعيد نسيت كه "مقام مهرگاني" بعد ها به "مهرباني" تغيير نام داده باشد و اكنون لحني به نام "مهرباني" در دستگاه ماهور و همان آهنگ با مختصر تغيير حالتي به نام هاي "چهارپاره" و "چهارباغ" در ابوعطاي شور متداول است.
حكيم نظامي گنجوي در خسرو و شيرين ميان سي و يك لحن باربد ، لحن دوازدهم را "مهرگاني" نام برده است و گويد:
چو نو كردي نواي "مهرگاني"
ببردي هوش خلق از مهرباني
هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد می کند و می نویسد که آنها در دربار نیز زندگی می کردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده می شدند و شادی و سرور برپا می کردند.
گزنوفون نیز می نویسد :
"کورش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کورش 320 فقره اسب و آلات موسیقی را بدست آورد ..."
و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است :
"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی می پرداختند."
(موسیقی ایران از آغاز تا امروز - جلد اول ، غلامرضا جوادی)

arian
Monday 10 March 2008, 12:36 PM
خنياگري و نواختن موسيقي در عصر ساساني منحصر به دربار نبوده و از اشارات به خنياگران در متون پهلوي معلوم است كه در پايان هر بزمي از خنياگر تشكر ميشده است. از زمان بهرام گور به بعد از طريق ورود سيل آساي گوسانهاي هندي تعداد خنياگران در جشنها و مراسم مردمان بي چيز افزايش يافت.
البته خنياگران در آن عصر تنها به عنوان عناصري سرگردان و دوره گرد نبودند بلكه از اعضاي دربار نيز بوده اند. وقتي در بخش افسانه اي شاهنامه سهراب خبر مرگ زنده رزم را ميشود با شتاب تمام مجلس بزم را ترك مي كند و باتفاق همراهان مشعلها و خنياگران به ديدن جسد ميرود. يا بهنگام مرگ پيروز برغم اندوه عمومي آوازخوانها (چامه گويان) در ضيافت در ستايش سپهبد سوفراي با همراهي باربيتون (ساز بادي بزرگ از خانواده توبا) نبرد با توران را مي سرايند.
پس حتي آنها به جنگها مي رفتند و آوازهاشان را از نزديك بر اساس واقعيتهاي صحنه نبرد تصنيف ميكردند. امروزه از ميان اسامي بجا مانده از دوران باربد و نكيسا، دو خنياگر عصر ساساني، ميتوان به پاليزبان- دل انگيزان- چكاوك- خسرواني- نهفت- جامه دران- تخت اردشير و ...اشاره كرد. اما معلوم نيست از ميان آنچه بر جاي مانده است، چقدر اصالت واقعيشان حفظ شده باشد.
چنانكه گفته شد موسيقي در عرصه زندگي براي سوگواري و جشن و در جنگها كارايي داشته است. امروزه موبدان وقتي به خواندن نغمات مذهبي ميپردازند ويژگيهاي ملوديك اشاره شده را ميتوان در نواهاشان شنيد
در موسيقي دوره اسلام يك سلسه لحن هاي ضربي معمول بود كه دستانات(2) ناميده مي‌شد و تصنيف و يا تأليف آنها را به باربد نسبت مي دادند و فارابي و حتي دانشمند معروف عرب الكندي نيز درباره آنها توضيحاتي داده‌اند.

ابن سينا در كتاب شفاء بيست قطعه از اين آوازهاي ضربي را نام مي برد و از فحواي كلام او چنين برمي‌آيد كه دستانات در زمان حيات وي معمول بوده و نوازندگان آنها را مي نواخته اند. متأسفانه اين دستانات به تدريج فراموش شده چنانكه در زمان صفي الدين عبد المؤمن فقط شش تا از آنها معمول بوده است. ابن سينا نقل مي‌كند كه حتي در اسپانيا اين آهنگهاي ضربي رواج داشته و به استناد اين اقوال، محقق موسيقي مي تواند مسير نفوذ موسيقي ايران را در شبه جزيره اسپانيا دنبال كند.
از جمله موسيقي دانان معروف زمان خسروپرويز مي توان "باربد" ، "نكيسا" ، "بامشاد" ، "رامتين" ، "آزاد وار چنگي" و "كوسان نواگير" را نام برد
گوشه هايي از دستگاه هاي موسيقي بوده كه اكنون نيز نواخته مي شود از جمله "خسرواني" ، "اورامن" و پهلوي .
و همچنين ماني دانشمند ايراني را ازموسيقي دانان نوشته اند ؛ اعتبار و اهميت موسيقي در عهد ساساني از آئين مزدك نيز نمودار است.
مزدك در اصول دين خود چنين آورده است كه : خداوند آسمان ها مانند پادشاهي بر تخت نشسته و چهار قوه يعني ( شعور – عقل – حافظه – شادي ) در پيش او ايستاده اند. قراردادن يكي از نيروهاي معنوي چهارگانه ، كه قوه شادي و نماينده موسيقي است در رديف سه قوه ديگر دليل بر اهميت موسيقي نزد ايرانيان آن دوره است .
هنر موسيقي در روزگار ساساني تا آنجا رشد يافت كه علاوه بر آوازها كه داراي اسمي ويژه بودند ؛ ترانه هاي ضربي كه براي آنها شعر ساخته نشده بود نيز نامي داشتند، مانند پيش درآمد هاي امروزي
مانی پیامبر ایرانی, «پایه و جایگاه آواز را بسیار بلند می شمرد و با کوشش فراوانموسیقی دینی را در آیین خود رواج و گسترش داد»(تاریخ ادبیات, ریپکا, ص 94) و مزدکموسیقی را به عنوان یکی از نیروهای مینوی شناخته, رامشگر(سرپرست موسیقی) را یکی ازچهار بزرگان و نزدیکان اَرجدار پادشاه –در کنار موبدان موبد, هیربدان و اران سپهبد- جای داده بود.(تمدن ایرانی, ص 211
بهرام گورفرمان داد تا دوات و خامه(قلم) و صحیفه آوردند و به پادشاه هند نامه نوشت و از ویرامشگران و خُنیاگران خواست. وی دوازده هزار تن فرستاد. بهرام آنان را به شهرها وپیرامون کشور خود بپراکند, و شمار آنان به تناسل بیشتر شد که گروهی اندک از فرزندانایشان هم اکنون برجای مانده اند و آنان را زط خوانند»(تاریخ پیامبران و شاهان, ص 3-52)
فردوسی در این باره می گوید که, بهرام هر کدام از ایشان را گندم و گاو و خر داد تاکشاورزی کنند و توده ی مردم را رایگان رامشگری کنند. ولی آنان که اهل کار برزیگرینبودند, گندم و گاو را خوردند و تنها خر برایشان ماند و بهرام چون چنین دید, گفت کهباروبنه بر خر نهید و رود و بربط برگیرید و دوره گردی کنید و خوش باشید و توده یمردم را نیز خوشدل نمایید

نوآوری و اختراع دستگاه های موسیقی ایرانی را به وی پیوند داده و آهنگ هایی چون 7خسروانی, 30 لحن و 360 دستان – با چیدمان(ترتیب) روزهای هفته(7), ماه(30) وسال(360)- را از ساخته های او برمی شمارند. همگی این آهنگ ها گویا به مناسبت هایگوناگون و برای اجرا در نشست ها و بزم های خسروپرویز ساخته و پرداخته شده بوده اندو از این روست که آنان را خسروانیات نیز نامیده اند. می توان گمان برد که این آهنگهای شگفت منتسب به باربد, پیش از او نیز وجود داشته اند و او آنها را به ریختیفراگیر و بی کاستی درآورده است. نظامی گنجوی در فصل هفتم«صفت باربد مطرب» داستانخسرو و شیرین نام 29 لحن از سی لحن باربد را –هر یک را در بیتی- آورده است.(خسرو وشیرین, ثروتیان, 42-339) نظامی یکی از بزم های خسروپرویز -که شیرین نیز در آن بوده- را به ریخت چامه درآورده است که در آن باربد و نکیسا غوغا کرده اند. این چامهبراستی یکی از فرازها و هنرمندانه ترین بخش های داستان پرداز گنجه و اران است.(خسروو شیرین, ثروتیان, ص 42-339
باربد : از موسيقي دانان و نوازندگان بنام و از بزرگترين آهنگ سازان عهد خسروپرويز بود كه بسياري از الحان و نواهاي موسيقي را كه هنوز بعضي ار آن ها با همان نام در رديف دستگاه هاي موسيقي كنوني ما باقي مانده است از ساخته ها و پرداخته هاي او مي دانند و برخي اختراع "مقامات" را به او نسبت مي دهند ؛ يكي از زيباترين نغماتي را كه به او نسبت مي دهند و به يادگار مانده قسمت هايي از نغمه " خسرواني " مي باشد.

arian
Monday 10 March 2008, 12:39 PM
دستگاه‌ها، نغمه‌ها، و آوازها، از صدها سال پیش از میلاد مسیح تا به امروز سینه به سینه در متن مردم ایران جریان داشته، و آنچه دل‌نشین‌تر، ساده‌تر و قابل‌فهم تر بوده‌ است امروز در دسترس است،

ردیف در واقع مجموعه‌ای از مثالهای ملودیک در موسیقی ایرانی است که تقریبا با واژه‌ی رپرتوار در موسیقی غربی هم معنی است. گردآوری و تدوین ردیف به شکل امروزی از اواخر سلسله‌ی زندیه و اوایل سلسله ی قاجاریه آغاز شده است. یعنی در اوایل دوره ی قاجار سیستم مقامی موسیقی ایرانی تبدیل به سیستم ردیفی شد و جای مقامهای چندگانه را هفت دستگاه و پنج آواز گرفت.


فارابي رایکی از بینانگذاران علم موسیقی در جهان اسلامی می توانیم به شمار بیاوریم که تمامادامه دهندگان این علم از آراء او شروع کرده و تعاریف فلسفی، علمی ریاضی، موسیقی وغیره او چون چتری بر علم موسیقی سایه افکنده و خط و مشی را نشان داده است. کتاب موسیقی کبیر است که نگرش کلی که دارد تشریحی است تا توصیفی و جداولی رابه صورتجدول های ریاضی ارایه می دهد که در آن ساختارهایی که از گام ریتم و ملودی است موسیقی کبیر تشکیل شده از یک مقدمه و سه کتاب، هر کدام در دو بخش، مقدمه وسیعی توجهخاصش به متودولوژی است کتاب اول با فیزیک صوت شروع می شود و سپس به بحث فاصله روابطفواصل و انواع دانگ ها می پردازد. در بخش دوم کتاب اول به تقسیمات اکتاو می پردازدبه نیت رسیدن به یک سیستم بزرگ ترو کاملتر و در ادامه با مفهوم کوچکترین واحد زمانیشروع می کند و از آنجا انواع ساختارهای ریتمیک را بررسی و تشریح می کندکتاب سوم در برگیرنده بخش دیگری راجع به ادوار "ایقایی" است اما این بار به ساختارالحان می پردازد و در آخر بررسی انواع مجموعه نغماتی که انواع مدل های ملودیک را میسازند

کار اصلی ابن سینا در پیشرفت تئوری موسیقی در کتاب شفاست، دایره المعارفی که در آنموسیقی به عنوان یکی از بخش های علوم ریاضی طبقه بندی شده است.
ابن سينا درباره اينكه هر مقام (1) اختصاص به موقع معيني از شبانه روز دارد مي نويسد كه صبح كاذب مختص آواز «رهاوي» است و صبح صادق مختص آواز «حسين». موقع برآمدن آفتاب براي آواز «راست» مناسب است و پيش از ظهر براي آواز «ابوسليك». موقع نصف‌النهار مختص آواز «زنگوله» است و ظهر مختص آواز «عشاق». بين دو نماز آواز «حجاز» مناسب است و عصر آواز «عراق». هنگام فرو نشستن آفتاب (غروب) «اصفهان» و كمي بعد از آن (مغرب) آواز «نوا» و بعد از نماز عشاء آواز «بزرگ» و هنگام خفتن آواز «مخالف» يا «زير‌افكند» بايد نواخت
ابن سينا كليه اطلاعات و معلومات زمان خود را در كتاب شفاء جمع كرده است و فصل مفصلي از آن را تحت عنوان (فن) به موسيقي اختصاص داده كه به شش مبحث يا مقاله و هر مقاله به فصلهائي تقسيم مي شود. در كتاب نجات كه آن نيز درباره علوم و فلسفه زمان ولي مختصرتر از كتاب شفاء است فصلي درباره موسيقي نظري نوشته كه در اغلب نسخي كه از ين كتاب موجود است فصل مربوط به موسيقي ساقط گرديده ولي خوشبختانه به صورت مستقل و جداگانه موجود است. دليل آن اين است كه ابن سينا در مقدمه كتاب وجود چنين مبحثي را در پايان فصل مربوط به علوم رياضي ذكر مي نمايد. ابن سينا بنابه روايات مختلف و متعدد رساله هاي ديگري درباره موسيقي نوشته كه از جمله يكي تحت عنوان «رساله في الموسيقي» و ديگر «مدخل الي صناعت الموسيقي» است. مثل ارسطو كه رساله اي تحت عنوان De Anema نوشته ابن سينا هم كتابي تحت عنوان «رساله في النفس» دارد كه در آن درباره شنيدن و احساس كردن لحن موسيقي و تأثير آن بيان مي كند
دانشمند بعدی ما صفی الدین ارموی که مهمترین و تاثیرگذارترین کار او "ادوارش" استکه از دانگ های برگرفته شده از پرده بندی تنبور خراسانی توسط فارابی ارائه می شود ،این سیستم به خصوص فواصل غیرمنطقی که در عمل وجود داشته و این فواصل به شکل علمی ومنطقی نمی توانسته توجیه شود به تبعیت از گام "فیثاغورث" آنها را به فواصل نسبتادرستی تبدیل می کند او "اکتاو" را به 17 فاصله تقسیم می کند و "اکتاو" را به دودانگ و یک پرده در بالاتر و "دانگ" را به دو پرده و یک لیما بالاتر و هر پرده را بهدو لیما و یک کما در بالاتر تقسیم می کند و این سیستم یک سیستم بسیار زیبا و خوشمننظری برای یک مساله تحلیلی پیچیده است
خواجه نصير الدين طوسي كتابها و رسالات زيادي از خود بجا گذاشته و از جمله تحقيقاتي كه در باره علم رياضي بعمل آورده رساله ايست تحت عنوان «علم موسيقي». اولياء چلبي در كتاب آلات موسيقي خود ابتكار ناي مخصوصي را كه «مهتر دودوك» ناميده مي شد نيز به خواجه نصير نسبت داده است. و بزرگترين و معروفترين شاگردش علامه قطب الدين شيرازي مؤلف كتاب درّه التاج است كه چند سال پيش در تهران چاپ شد.

قطب الدین در دایره المعارف مهم اش به اسم "دره التاج" تسلطش به علوم وسیعی نشان می دهد و درمیان علوم، ریاضی بخش مهمی به موسیقی اختصاص داده شده این بخش تاکیدی بر تئوری پایهگذاری شده توسط صفی الدین است
كتاب بهجت الروح در دوره حكومت غزنويان توسط عبد‌المؤمن بن صفي الدين كه از خاندان نعمت بن قابوس و شمگير بوده تدوين شده است. اين دانشمند عاليقدر در زماني اين رساله را نوشته كه هنر و فرهنگ ايراني به همت سلاطين غزنوي مثل دوران سلطنت پادشاهان ساماني به منتها درجه ترقي و تعالي رسيده به قسمي كه دربار كليه اميران و پادشاهان ديگر حكومت وسيع اسلامي را تحت‌الشعاع قرار داده بوده است و رساله موسيقي عبد‌الرحمن جامي در روسيه شوروي چاپ شده ولي هنرجويان كشور ما عموماً از وجود آن بي اطلاع اند.

عبدالقادر مراغی" است که یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین نظریه پردازان مکتبمنتظمی است مهمترین آثار به جا مانده او "جامع الحان و مقاصد الحان" که به فارسینوشته شده و آثار و افکار او بعدها در قرن نهم هجری نیز تاثیرگار بود است آثار اوهم تاکید و تفسیری بر تئوری صفی الدین استردیف نام نظامی است از دستگاه‌ها (و گوشه‌های این دستگاه‌ها) در موسیقی ایرانی کهبیشتر برای تعلیم و آموزش منظم شده است. در گذشته منظور از ردیف ترتیب و توالیگوشه‌ها در یک دستگاه بود که آن‌هم به کار آموزش نوآموزان می‌آمد و نوازندگان وخوانندگان ماهر نیازی به رعایت دقیق آن نداشتند.

همان طور که "باخ" در اروپا گام را 12 نیم پرده معتدل تعریف کرد و بر آن مبنا آنموسیقی کلاسیک غربی توانست اشکال مختلفی را خلق کند وزیری هم می خواهد با 24 ربعپرده کردن گام یک جور گام ایرانی را به وجود بیاورد و بر مبنای آن تئوری که بتوانموسیقی ساخت و این یک جریان بود.
تاسيس دارالفنون، هنرستان موسيقي ملي و آمدن خط موسيقي به ايران تحولاتتاثيرگذار بر رديف موسيقي ملي بودند. گوشه‌هاي موجود در رديف موسيقي ملي همانگوشه‌هاي بومي و نواحي هستند
استاد خالقي آنچه امروز رديف مي‌ناميم به روايت حاج علي اكبرخان فراهاني است
استاد ابوالحسن صبا - در موسیقی ایران ، ردیف رکن اساسی را تشکیل می دهد و هردستگاه مجموعه ای از قطعات و گوشه هاست که به آن ردیف گویند
استاد روح اله خالقی در بارهء ردیف های موسیقی ایران می گوید : در کتاب های قدیمراجع به موسیقی ایرانی ، دوازده مقام را موضوع بحث قرار می دادند :
عشاق ، نوا ، بوسلیک ، راست، عراق ، اصفهان ،زیر افکند، بزرگ ، زنگوله ، راهوی ،حسینی ، حجازی
برخی چند دایره را هم ملایم طبع دانسته و آنها را چنین نوشته اند :
زنگبار ، گلستان ، بهار ، بوستان ، عذری ، وامق ، زیر کش ، حسینی ، نهفت ، حجاز .
علاوه بر دوایر فوق ، شش آواز نیز ذکر کرده اند :
گوشت (گواشت ) ، گردانیا ، سلمک ، نوروز ، مایه ، شهناز.
اضافه بر آن 24 شعبه هم تشخیص داده اند :
دو گاه ، سه گاه ، چهار گاه ، پنج گاه ، عشیران ، نوروز خارا ، نوروز بیانی ،نوروز عرب ، نوروز صبا ، حصار ، نهفت ، عزال ، اوج ، نیریز ، مبرقع ، ماهور ،همایون ، زابلی ، اصفهانک ، نهاوند ، محیر ، خوزی ، رکب ، روی عراق ؛که چند نامدیگر هم در کتب پیشینیان آمده است ، مثل مغلوب ، بسته نگار ، نیشابور (نیشابوری ) وکوچک .
اما در دیوان شاعران پارسی گوی نیز نام بسیاری نغمه های موسیقی به میان آمده استکه بیشتر آنها در کتب علمی موسیقی یافت نمی شوند و چون اغلب آنها فارسی خالص هستندیادگاری از موسیقی ایران در زمان دورهء قبل از اسلام می باشد . هر چند معلوم نیستاین نغمه ها چه بوده ولی چون خاطرات تاریخی موسیقی کهن ما را به یاد می آورد ،نگاشته می شود :
خسروانی ، آئین جمشید ، نوروز بزرگ ، سروستان ، جامه دران ، بلغ سیاوشان ،پالزبان ، گل نوش ، مشکدانه ، نخجیر کان ، نوش لبنیان ، نهاوندی ، نا قوسی ، حقهء کاووس، سیوار تیر ، تخت اردشیر ، کین ایرج ، نوروز کوچک ، روشن چراغ ، گنج باد آورد ،شاد باد ، دل انگیزان ، آزاد وار ، مهر گانی ، کبک دری ، سبزه در سبزه ،راح روح ،شیشم ، تخت طاقدیس ، مروای نیک ، باغ شهریار ، کین سیاوش ، شب فرخ ، نیمروز ، گنجکاوه ، سبز بهار ، چکاوک ، سرو سهی ، اورنگی ، اورامن ، نوشین باده ، هفت گنج ،قالوسی ، قفل روی ، شبدیز ، کـیخسرو ، بلغ سیرین ، فرخ روز ، گلزار ، گنج سوخته ،راه گل ، در غم ، سروستا ، آرایش خورشید ، شادروان مروارید ، دلـنـــواز ، رامش جان، ماه بر کوهان ، زیر قیصران ريا، ساز نوروز
حال اگر بعضی از نام های مکرر را حذف کنیم باز هم نوا های قدیم مو سیقی ، که لااقلنامش باقی مانده از صد متجاوز است . البته علل بسیاری موجب از بین رفتن یا تغییرشکل دادن این نغمه ها هست که می توان مهمترین آنها را دو چیز دانست : حملهءبیگانگان و نداشتن خط مو سیقی

Kamanche
Monday 10 March 2008, 03:22 PM
با تشکر فراوان از جناب آرین عزیز

هر چند سمت و سوی این مقاله فقط به سمت وزیری نیست اما من هم نکاتی رو متذکر بشم.
در این که وزیری یک عاشق واقعی موسیقی ایرانی بود هیچ شکی نیست.اما باید قبول کرد که کار او ایراداتی هم داشت.
چند مثال از کتب مختلف براتون نقل میکنم چون مستند هستند و از قول کسانی نوشته شدند که همه میشناسند:
نقل از حسین علیزاده (کتاب ماهور،جلد 3،سیر تجدد طالی در موسیقی ایران به قلم حسین علیزاده.ص 40 و 41 )

...راهی که وزیری در موسیقی ایرانی پیمود،برخلاف راهی که پیشگامان شعرو ادبیات نو فارسی پیموددند بسیار ناهموار بود و کسی پیش از اونپیموده بود.شعر نو با تکیه بر میراث غنی . پربار مکتوب و موجود ادب فارسی و اخذ اقتباس مناسب و اگاهانه از فرهنگ غرب به سرمنزل مقصود رسید.اما وزیری با آنکه صادقانه در این راه گام گذاشت(نوآوری در موسیقی )نه آن تکیه گاه را داشت و نه این اخذ و اقتباس سنجیده را.

استاد صبا که مانند وزیری،محضر بسیاری از ازاساتید موسیقی سنتی را درک کرده و از شاگردان ساعی وزیری نیز بود،توانست راه مستقلی بیابد که از مکتب وزیری به مراتب مناسب تر و اصولی تر بود.صبا و وزیری هر دو شاگرد درویش خان هستند ،اما وجه افتراقشان را باید در نوع نگرش آنها به تحول و نوآوری جستجو کرد.
صبا برخلاف وزیری ،رمز و راه تحول و نوآوری را در ریشه های فرهنگی و ملی یافت و با انکه در مکتب وزیری آموزش دیده بودراه او را دنبال نکرد.نگاه او مبهوت غرب نشد و آرمان و ایدآل موسیقی اش را در میهن خود جستجو کرد.او که با آنکه فرهنگ و تمدن غرب را میشناخت و از توانایی ابزارها و امکانات موسیقی غربی آگاهی داشت،تکامل حیات فرهنگی و هنری ایران را در گرو غربی شدن آن نمیدانست.
وطن و ملت که در ترانه های عارف جان گرفته بودند در آثار صبا تجلی موسیقایی یافتند..انچه از او به یادگار مانده است نشان دهنده ی درک درست او در استفاده ازارزش ها و امکانات موسیقی ملی ایران در زمینه ی تحول و نوآوری است.

--------------------------------------------------------------------------

دوم :این قسمت از مقاله ی آقای توکلی که فکر میکنم بسیار هم جالب نوشته شده:

وزيري به‌عنوان فردي منضبط، عاشق موسيقي ايراني و ارتقاي آن - ‌هرچند ايراداتي به‌جا به آن‌چه كه او پيشرفت مي‌دانست، ‏وارد است - و نفروختن هنر به زر و زور، مي‌تو اند الگويي مناسب براي معاصرين و آيندگان باشد. اما او با تمامي عشق و ‏علاقه‌اش به موسيقي هنري ايران عملاً نقش يك واسطه را براي انجام وظيفه نفرات اصلي صف اليناسيون فرهنگي - امثال ‏سالار معزز و مين‌باشيان و ...- ايفا كرد. مهم‌ترين ايراداتي كه به‌ عملكرد وزيري وارد به‌نظر مي‌رسد به شرح زير است: ‏

1-‏ نقص نظريات تئوريك او در مباني موسيقي ا يران ‏

2-‏ نگاه تحقيرآميز به داشته‌هاي موجود در آن زمان بدون تفكيك ميان موسيقي هنري ايران - كه خود دانش‌آموخته‌ي ‏همان مكتب بود- و موسيقي مطربي

‏ ‏3-‏ راه رشد موسيقي ايران را در پيروي از الگوهاي غربي ديدن

‏ ‏4-‏ عدم بهره‌گيري از هنرمندان تراز اولي مانند «درويش ‌خان»، «عارف قزويني»، «علي‌اكبرخان شهنازي» و ... به‌دليل ‏بي‌اطلاعي آنها از نت‌نگاري غربي در هنرستاني كه وزيري تاسيس نمود. ‏
مورد خير را شايد بتوان مهم‌ترين موارد فوق دانست. وزيري درواقع حلقه‌ي اتصال ميان استادان راوي موسيقي تازه تدوين ‏شده رديف- دستگاهي را با هنرجويان هنرستان قطع كرد. در هنرستاني كه بعد‌ها «روح‌الله خالقي» به‌ نام هنرستان ملي تاسيس ‏نمود، رديف «موسي معروفي» تدريس مي‌شد اما شيوه ‌ي آموزش و برخورد با رديف عملاً نتوانست نوازنده‌ي هم‌شان با اساتيد ‏گذشته را تربيت كند. به تعبير محمدرضا لطفي اگر دعوت به همكاري از علي‌اكبر خان شهنازي آن هم توسط روح‌الله خالقي ‏در هنرستان موسيقي ملي صورت نمي‌گرفت از آن هنرستان هنرمنداني چون «حسين عليزاده» و «دار يوش طلايي» نيز بيرون ‏نمي‌آمدند.(7) ‏
‏ ‏

arian
Wednesday 12 March 2008, 04:43 PM
جناب آقاي كمانچه عزيز سلام و عرض پوزش بابت تاخير .
خوشبختانه بخشهاي اشاره شده در مقاله ي جناب عليزاده كاملا واقع بينانه و به دور از تعصب و يكسو نگري به نظر ميرسد . نهضت آقاي وزيري را حتي اگر صرفا پيشنهادي بزرگ از سوي ايشان بدانيم كه منجر به ظهور آقاي خالقي گرديده است دستاورد بزرگي براي تاريخ موسيقي ايران به حساب ميايد . بديهي است كه آقاي وزيري نه دانش صبا و نه عشق وي به موسيقي ايران را داشته است .نظر شخصي بنده اين است كه صبا با وجود شرايط اجتماعي و عصر ماشينيسم و .... تكرار ناشدني است و استثنائي در تاريخ موسيقي كه هيچگاه بدست نخواهد آمد. ولي همانگونه كه تاريخ موسيقي ايران را بررسي ميكنيم به نظر شما چه عاملي باعث شد تا پس از فروپاشي دولت ساساني تا سال 1357 موسيقي سنتي باقي بماند و چه عاملي باعث شد تا همين موسيقي سنتي شايد نزديك به چهل سال به عنوان موسيقي ملي جلوه نمايي نمايد. بي شك استاداني نظير آقا علي اكبر فراهاني ، آقا حسينقلي ، آقا ميرزا عبدا.. و مرحوم درويش نقش به سزايي در ماندگاري و انتقال موسيقي سنتي به نسل پس از خود داشته اند .اما آنچه كه موسيقي سنتي را به موسيقي ملي تبديل نمود بدون شك نگرش استاد وزيري به تحول موسيقي در ايران بود و گرچه خود قادر به انجام اين مهم نبود لكن همانگونه كه عرض شد اگر استاد خالقي را تنها شاگرد ايشان فرض كنيم اين كار به درستي توسط ايشان صورت پذيرفت.موسيقي آقاي خالقي بدون شك موسيقي اصيل ايراني است .بدون شك درويش خان با ايجاد اركستر سعي در راه اندازي جذابيت هاي بيشتر موسيقايي مخاطب خود داشت لكن آيا ايشان قادر به اركستراسيون و هارمونيك سازي آقاي خالقي بود . متاسفانه اجل به ايشان فرصت لازم را نداد.
مواردي كه جناب آقاي عليزاده در خصوص عملكرد وزيري ميگيرند:
1-‏ نقص نظريات تئوريك او در مباني موسيقي ا يران
مباحث تئوريك همانگونه كه در پستهاي قبلي اشاره شده پس از فيثاغورث در غرب تا قرن هجدهم ديگر پيگيري علمي نشده است ولي در شرق توسط فارابي و ابن سينا ادامه يافته و تقريبا چند قرني هيچ نوشته مكتوبي يافت نگرديده ، ديكته نانوشته حتما بدون عيب و ايراد است ولي به نظر شما آيا وزيري هم ميبايست ادامه دهنده راه پيشينيان خود ميبود و يا سعي در توضيح و تشريح و تبيين موسيقي ايراني به صورت علمي مينمود هر چند كه اشتباهاتي هم در اين راه ميكرد . نيوتون هم روزي حاكم بلامنازع فيزيك بود و روزگاري نيز اينشتاين نظرياتي از وي را رد كرد و امروز هم نظريات اينشتاين به چالش كشيده خواهد شد. دكتر مهدي بركشلي و اقاي خالقي و مجيد كياني هم ادامه دهنده همين راه هستند و نظرات هيچيك با ديگري سازگاري كامل ندارد. شايد امروزه نظرات ساوار هم رد شده باشد ولي غربيها او را به عنوان پايه گذار فيزيك صدا ارج مينهند.

-‏ نگاه تحقيرآميز به داشته‌هاي موجود در آن زمان بدون تفكيك ميان موسيقي هنري ايران - كه خود دانش‌آموخته‌ي ‏همان مكتب بود- و موسيقي مطربي

من صلاحيت صحبت در اين مورد را ندارم چون با از افكار ايشون زياد آگاهي ندارم و انچه كه ميتونم بگم از عملكرد هاي ايشان و كتاب دستور تار چاپ سنگي ايشون است . آقاي وزيري اشاره دارند كه غربيها در صناعت و هنر پيشقدم و طراز اول در جهان هستند اما در ادامه هم ذكر ميكنند كه ما هم با تلاش و كوشش بايد به آنها برسيم . اما در عملكرد خود ، قطعاتي را ساخته اند كه زياد به گوش ما سنتي نميايد و شايد مشخصا غربي است (البته موارد زيادي وجود دارد كه درآمد وپيش در آمد و رنگ است كه در كتابهاي ويولن چهارگانه خالقي چاپ شده ولي باز هم با اين وجود شايد به خوبي رنگهاي خالقي و يا ني داوود و يا حتي اتودهاي بسيار زيباي مفتاح نباشد (از نظر حس ايراني بودن) ولي همين اندك به خوبي مورد فوق يعني نگاه تحقير اميز به داشته ها و آموخته ها را نقض ميكند.
كارهاي ايشان هيچگاه در موسيقي ما ماندگار نشد همانگونه كه شايد كارهاي آقاي عليزاده نيز هيچگاه در موسيقي ما ماندگار نشود.ساخت موسيقي علاوه بر دانش و تكنيك و مهارت و تجربه احتياج به حس نيز دارد(شايد از همه مهمتر) ببيند اگر الان به بچه هاي سايت بگيم يك اهنگ دلخواه زمزمه كنيد هر كسي كاري را زمزمه خواهد كرد اين كارها نشان از ماندگاري دارند ولي شايد بر فرض هيچكس قطعه اي از آقاي لطفي را زمزمه نكند.
مورد ديگر عملكرد مربوط به نوازندگي ايشان ميباشد كه خوشبختانه در صفحات هنرستان موسيقي وجود دارد و در اولين صفحه ايشان با خانم روح انگيز موسيقي ايراني اجرا ميكنند و مرحوم صبا نيز قطعات كوهستاني خود را در همين صفحه براي اولين بار با تكنولوژي صبا براي ويولن اجرا ميكنند.
مورد بعدي هم مختص تاسيس هنرستان است .در اين آموزشگاه موسيقي ايراني تدريس ميشد و شاگردان ايشان بسيار به موسيقي ايراني پايبند و متعد بوده اند .شايد آقايان عليزاده و طلايي و لطفي از كلاسهاي ايشان بيرون نيامده باشند ولي نتيجه كار ايشان اگر فقط يكنفر و انهم آقاي خالقي باشند براي موسيقي ملي ما كافي است.

‏3-‏ راه رشد موسيقي ايران را در پيروي از الگوهاي غربي ديدن
من با اين عنوان مخالفم . مثل اين ميماند كه ما بگوييم راه رشد فيزيك ايران را در پيروي از الگوهاي غربي ديدن موسيقي علمي جهاني است ، آن چيزي هم كه وزيري به آن اشاره ميكند جهاني سازي موسيقي ايراني است .
اگر ابزارهاي غربي از ما پيشرفته تر است ما نيز بايد سعي كنيم تا با يادگيري اين ابزارها و گسترش آن به ابزارهاي مناسب جهت رشد موسيقي خود برسيم.در زمان آقاي وزيري ابزار آنها پيشرفته تر بود ، موسيقيدانان ما هم عليرغم همه ي كارآمديشان كمتر حتي به نت آشنايي داشتند . ولي خوب امروزه همه ما به خوبي ميدانيم كه بايد نت را آموزش ديد . در زمان وزيري همين مسئله نوعي كفر به حساب مبامد تا جاييكه حتي يرزا عبدا.. در ابتدا موافق نت نويسي رديف توسط ايشان نبودند پس از آتكه مطمئن شدند دستور به ادامه كار دادند. آموزش علم موسيقي غربي آنزمان (ديگه امروز كسي اين واژه را به كار نميبره چون اين علم بومي شده )جداي از شيفتگي به موسيقي غربي است كه نزد مين باشيان و پرويز محمود بود


-‏ عدم بهره‌گيري از هنرمندان تراز اولي مانند «درويش ‌خان»، «عارف قزويني»، «علي‌اكبرخان شهنازي» و ... به‌دليل ‏بي‌اطلاعي آنها از نت‌نگاري غربي در هنرستاني كه وزيري تاسيس نمود
قبلا هم عرض شد درويش خان نت نويسي را از آموزش نظام بلد بود حالا چرا شخص مطلعي مثل آقاي عليزاده اينگونه اشتباه سهوي مينمايد عجيب است . مورد ديگر عارف است ، در خصوص عارف به نقل قولهاي استاداني نظير آقاي بنان و مهرتاش نگاه كنيد .عارف هنرمند تراز اول نيست نميدونم چرا آقاي عليزاده ايشان را جزو طراز اول معرفي مينمايند . تلفيق شعر و موسيقي ايشان بسيار مشخص و بيانگر اين امر است.ولي خب داراي ذوق بسياري بوده اند.
آقاي عارف فردي منزوي ،گوشه گير با روحيات خاص خود بوده اند و اتفاقا ايشان شايد از آقاي وزيري بيشتر شيفته غرب و هنر غرب ميباشند اگر لازم بود سخنان ايشان را ذكر ميكنم.

مهمترين مسئله اي را كه فكر ميكنم آقاي عليزاده فراموش كرده اند كه به آن بپردازند مشكلاتي بود كه آقايان خالدي و وزيري در هنرستان و راديو داشتند.

Kamanche
Thursday 13 March 2008, 02:27 AM
با سلام خدمت جناب آرین
جناب آرین گل اول من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم چون توی پست دومم فقط قسمت بالایی نقل قولی ار استاد علیزاده است که الان تصحیح کردم و برای اینکه مشخص باشه زیرش خط کشیدم و جداش کردم.
اما ادامه متن نوشته شده ی من برگرفته از همان مقاله اولیه است که توسط آقای بهزاد توکلی نوشته شده .
در واقع ایراداتی که شما به متن نوشته شده ی من گرفتید مربوط به بخش نوشته شده آقای توکلی هست نه آقای علیزاده.
البته مقصر من بودم که این دو بخش را جدا نکردم.اما الان از هم جداشان کردم .
اما بریم سر مبحث خودمان:
در قسمت اول صحبتتان گفته بودید که :بديهي است كه آقاي وزيري نه دانش صبا و نه عشق وي به موسيقي ايران را داشته است
با این گفته شما مخالفم.اتفاقا وزیری به موسیقی ایرانی بسیار زیاد عشق میورزید و از همین عشق ورزیدن فراوان بود که به فکر نواوری هایش در موسیقی ایرانی افتاد .باز هم مطلبی از همان مقاله استاد علیزلده نقل میکنم:
وزیری از یک سو به موسیقی ملی ایرا دلبستگی و ارادت داشت و نمیخواست غرب گرایان و تجدد طلبان افراطی،موسیقی ایرانی را به بهانه ی کهنه بودن کنار بگذارند و موسیقی غربی را جایگزین آن کنندو از سویی به دلیل دگرگون و همگام کردن موسیقی ایرانی زمان،سخت در پی آن بود که اموخته های خود را از موسیقی غربی ،با این موسیقی سازگار کند.

در قسمت بعدی متن تان این گونه نوشته اید :اما آنچه كه موسيقي سنتي را به موسيقي ملي تبديل نمود بدون شك نگرش استاد وزيري به تحول موسيقي در ايران بود و گرچه خود قادر به انجام اين مهم نبود لكن همانگونه كه عرض شد اگر استاد خالقي را تنها شاگرد ايشان فرض كنيم اين كار به درستي توسط ايشان صورت پذيرفت.موسيقي آقاي خالقي بدون شك موسيقي اصيل ايراني است.

اول اینکه اصولا تعریفی که الان از موسیقی ملی میکنند به نظر حقیر کاملا از موسیقی ارایه شده توسط استاد خالقی به دوره .اما باز هم به نظر حقیر از نظر توجه به ملودی های بومی و محلی ایرانی، کارهای استاد صبا را میتوان در حیطه موسیقی ملی محاسبه کرد. تا آثار استاد خالقی که به قول خودتان ارکستراسیون غربی داخل آن شده . گمان نکنم ارکستراسیون غربی یکی از اصول موسیقی اصیل ایرانی باشد .هرچند دقیقا این گونه اصطلاحات (اصیل ،سنتی،ملی و...) خود منتقدان فراوانی دارد.

اما برسیم به بحث پیرامون مقاله آقای توکلی:
نقص نظريات تئوريك او در مباني موسيقي ا يران
تئوري های وزیری سیستم دستگاهی موسیقی ایران را علنا در حد نواختن یک گام محدود میکند. واین از علاقه مفرد وزیری برای هماهنگ کردن موسیقی ایرانی با موسیقی غربی ناشی میشد.
یا مثلا گام 24 (اگر اشتباه نگفته باشم) ربع پرده کرماتیک او که پیرامون آن زیاد بحث شده

مورد بعدی هم این صحبت شماست که به شدت با آن مخالفم:
كارهاي ايشان (وزیری)هيچگاه در موسيقي ما ماندگار نشد همانگونه كه شايد كارهاي آقاي عليزاده نيز هيچگاه در موسيقي ما ماندگار نشود.ساخت موسيقي علاوه بر دانش و تكنيك و مهارت و تجربه احتياج به حس نيز دارد(شايد از همه مهمتر) ببيند اگر الان به بچه هاي سايت بگيم يك اهنگ دلخواه زمزمه كنيد هر كسي كاري را زمزمه خواهد كرد اين كارها نشان از ماندگاري دارند ولي شايد بر فرض هيچكس قطعه اي از آقاي لطفي را زمزمه نكند.

کارهای وزیری در موسیقی ایران ماندگار نشد چون ایرانی نبود اما مثلا به چند نمونه از آثار ایشان مثل دخترک ژولیده یا تصنیف زیبای چه شود گر فکنی ... اشاره میکنم که تا ابد الدهر در موسیقی ایران ماندگارند چون برخلاف دیگر آثار ایشان با تار و پود موسیقی ایران گره خورده اند
در این قسمت از بحث تان برای ماندگاری مثالی زده اید و از دو هنرمندی نام برده اید که برخلاف نظر شما کارهای بسیار بسیار ماندگاری دارند و مسلما ماندگار نیز خواهند بود و من برخلاف شما بعید میدانم کسی از بچه های سایت آثاری از این دو هنرمند به خصوص آقای لطفی که کارهایشان سر شار از حس و حال موسیقی ایرانی است را زمزمه نکنند. (فکر میکنم احتیاج به مثال نباشد)

‏ راه رشد موسيقي ايران را در پيروي از الگوهاي غربي ديدن

به نظر من کاملا در ست است ودر فعالیت هایی که استاد انجام دادند کاملا بارز است.این در حالی بود که شاگردان او مثل استاد صبا راه پیشرفت موسیقی ایرانی را در ریشه های بومی و ملی موسیقایی خود جستجو کردند و در موسیقی ایران جاودانه شدند.
باز هم گفتاری زیبا از استاد علیزاده :
صبا برخلاف وزیری ،رمز و راه تحول و نوآوری را در ریشه های فرهنگی و ملی یافت و با انکه در مکتب وزیری آموزش دیده بودراه او را دنبال نکرد.نگاه او مبهوت غرب نشد و آرمان و ایدآل موسیقی اش را در میهن خود جستجو کرد.او که با آنکه فرهنگ و تمدن غرب را میشناخت و از توانایی ابزارها و امکانات موسیقی غربی آگاهی داشت،تکامل حیات فرهنگی و هنری ایران را در گرو غربی شدن آن نمیدانست.

در مورد عدم بهره‌گيري از هنرمندان تراز اول:
کاملا مشخص است وزیری برای درویش خان احترام قایل بود اما خب به دلیل آنچه که او عدم آگاهی از موسیقی روز میدانست او را نیز جز بقیه موسیقیدانان ایرانی به حساب میآورد
یا به نقل از رو حالله خالقی در سرگذشت موسیقی ایران علی اکبر شهناری از جمله کسانی بود که به شدت از نت گریزان بود به مین دلیل هم وزیری انچنان بهره گیری از ایشان یا هنرمندان دیگر نکرد
در حالی که بعد ها استاد خالقی از شهنازی ،بهاری و...برای تدریس در هنرستان موسیقی رسما دعوت کرد.
اما ازاین قسمت از مقاله که بگذریم
قسمتی از دردناک ترین بخش های مقاله که فکر میکنم کمتر به آن توجه کردیم را البته با کمال تاسف دوباره ذکر میکنم:

پس از عزل وزيري توسط رضا شاه وضعيت موسيقي ايراني بدانجا انجاميد كه نخستين جانشين او در هنرستان (مين‌باشيان) ‏در اولين شماره‌ي نشريه‌ي موزيك‌ كه آذر ماه 1317 منتشر شد، چنين نوشت: «بر هر فرد آگاهي مسلم است كه همان‌طور كه ‏شتر به‌ پاي راه‌آهن نمي‌رسد، تار و دمبك(8) وكمانچه نيز قدرت برابري با موسيقي اروپايي را ندارد.»..................................... ............
با تشکر

arian
Thursday 13 March 2008, 11:48 AM
سلام خدمت دوستان:
شايد صحبت كردن از ميزان عشق و مقايسه عشق صبا با وزيري كار غلطي بود. و نبايد ميگفتم" بديهي است" چون نظر شخصي من چنين است كه آقاي وزيري نه دانش صبا و نه عشق وي به موسيقي ايران را داشته است (در صورت لزوم دلايلم را ميتونم توضيح بدم).ولي عرض بنده هم اين بود كه وزيري به موسيقي ايران دلبسته بود و دلايل آن نيز ذكر شد ولي (شايد) به نظر من از صبا كمتر. متاسفانه عشق و علاقه متري ندارد كه بتونيم اندازه گيري صحيح انجام بدهيم و بيشتر از روي نتيجه بايد به آن پي ببريم .درهر صورت معذرت ميخوام عبارت "بديهي است" را اشتباه به كار بردم.

در قسمت دوم در خصوص تبديل موسيقي سنتي به موسيقي ملي تعبير من از اين لغات چنين است
موسيقي سنتي :موسيقي ايراني است كه از نياكان ما برجا مانده است اما اين موسيقي پس از ساسانيان تا اوايل پهلوي دوم به صورت سينه به سينه نزد استادان موسيقي محفوظ بود ولي در ميان عامه مردم رونق يا كاربرد كمتري داشت . از اوايل شروع به كار استاداني نظير خالقي ،معروفي ، محجوبي و غيره اين موسيقي سنتي از خلوت موسيقيدانان به سطح عموم رسيد و با اقبال عمومي مردم مواجه شد به اين فرآيندملي كردن موسيقي سنتي نام دادم.(البته موسيقي پاپ را شامل نفرماييد كه از بحث خارج است).موسيقي محلي به نظر من طبق قاعده فوق بخشي از موسيقي ملي است . فكر ميكنم شما هم با من هم عقيده باشيد كه موسيقي يك علم است . موسيقي دانشي جهاني است ، چون از اركستراسيون استفاده بشه موسيقي غربي ميشه ، ما داريم از ابزار و دانشي استفاده ميكنيم كه بخشي مربوط به ساير كشورها است .همانگونه كه در علوم ديگه مثلا شيمي خوب ما رازي را داشتيم و انها مندليف ،آيا اجازه نداريم در پليمر اختراع جديدي داشته باشيم چون غربي است؟يا همين كامپيوتر اصولش از ماست از خوارزمي ولي حالا كه اونها ساختنش ما نبايد از آن استفاده كنيم يا آنرا براي خودمون يك دانش بومي كنيم اينها به معناي شيفتگي به فرهنگ غربي نيست اينها استفاده از ابزارهايي است كه ما براي ارتقا فرهنگ خودمون با زبان جهاني (نت ،اركستراسيون و ....) استفاده ميكنيم .صبا به جمع آوري موسيقي محلي پرداخت و خالقي همين موسيقي سنتي را با ابزارهاي مناسب به سطح توده ها كشاند آن هم موسيقي سنگين و وزين با اجراهاي درخشنده و كاملا ايراني بدون ناخالصي . از آن تاريخ به بعد آيا ديگران در اين سطح امكان توفيق داشته اند؟

من در مورد ماندگاري اثار آقاي عليزاده و لطفي به كلمه هاي شايد و مثلا و بر فرض اشاره كردم(ولي شايد بر فرض هيچكس قطعه اي از آقاي لطفي را زمزمه نكند) .ولي آثار ماندگار آثاري است كه براي توده مردم آشنا است مثلا اي ايران آقاي خالقي وگرنه امروزه با وجود تكنولوژي ضبط صدا و تصوير خب تمام آثار به نوعي ماندگارند.

در آخر از صبر و حوصله و دقت كمال سپاس را دارم و پيشنهاد ميكنم كمي به مشكلات آقايان وزيري و خالقي در هنرستان بپردازيد تا تاريخ موسيقي ايران بيشتر بررسي گردد.

Kamanche
Thursday 13 March 2008, 12:28 PM
در آخر از صبر و حوصله و دقت كمال سپاس را دارم و پيشنهاد ميكنم كمي به مشكلات آقايان وزيري و خالقي در هنرستان بپردازيد تا تاريخ موسيقي ايران بيشتر بررسي گردد.

با سلام جناب آرین
در مورد این بخش از صحببتون هم میشه بحث کرد اما اگه تمایل دارید شما یه مقدار بحث رو جلو ببر تا بقیه هم اضافه بشن.

در مورد مقاله هم فکر میکنم آنقدر درمورد وزیری بحث شده و نقد شده و باور کن خود من هم یه مقدار با اون جدیتی که پست هام رومینوسیم باهاش برخورد نکردم( البته سو تفاهم نشه از مطالب شما واقعا استفاده کردم) اما یه کمی از تکرار مکررات خسته شدم شاید برای شما هم پیش آمده.

اما باز هم یه نکته به نظرم رسید در مورد نوشته هاتون : يا همين كامپيوتر اصولش از ماست از خوارزمي ولي حالا كه اونها ساختنش ما نبايد از آن استفاده كنيم يا آنرا براي خودمون يك دانش بومي كنيم اينها به معناي شيفتگي به فرهنگ غربي نيست اينها استفاده از ابزارهايي است كه ما براي ارتقا فرهنگ خودمون با زبان جهاني (نت ،اركستراسيون و ....) استفاده ميكنيم .

بله قبول دارم که باید برای ارتقا فرهنگ خودمون ،در ست از این تکنولوژِی استفاده کنیم اما به نظر شما وزیری از علمی در که در موسیقی غرب داشت برای پیشرفت موسیقی ایرانی درست استفاده کرد؟آیا اصلا توانست از علمش برای ارتقا موسیقی ایرانی به شکل درست استفاده کنه و....
بحث اصلی ما هم همینه!
به نظر من نه نتوانست!
اما اینکاری بود که شاگرد او صبا ،باتکیه بر دانش موسیقی غربی (نه اسیر موسیقی غربی شدن) و با رجوع به فرهنگ بومی کشورش موجبات ایجاد آثار نو و ماندگار در موسیقی ایران شد.
با تشکر