PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حضور موسیقی سمفونیک ایرانی در انقلاب 1979



akanani
Monday 10 March 2008, 12:05 PM
پس از وقوع انقلاب 1979در ایران، در پی مهاجرت شمار قابل توجهی از نوازندگان چیره دست ارکستر سمفونیک و نیز تعطیلی و تعلیق فعالیت های هنرستان موسیقی در کشاکش جریان های سیاسی روز، سازمان ارکستر سمفونیک نیز به یکباره با فروپاشی بی سابقه ای مواجه شد.

با وجود این که نفس جریانات انقلابی و ایدئولوژیک به دلیل ماهیت خردگریز آن و تکیه مفرط بر احساسات پوپولیستیک، خود را ناگزیر از پیوند با تنها گونه مشروع موسیقی با عنوان «سرود» میدید، لیکن این امر به هیچ روی سبب تجدید سازمان ارکستر سمفونیک، تزریق بودجه و به رسمیت شناختن آن و جلوگیری از واپاشی این نهاد چهل و پنج ساله (1312 - 1357) نگردید.

اما به هر روی، به منظور برآورده کردن نیاز های موسیقی انقلاب، گروهی از نوازندگان ایرانی ارکستر سمفونیک سابق که اقامت را بجای مهاجرت برگزیده بودند، دست به کار تشکیل ارکستری با عنوان «ارکستر بزرگ انقلاب» شدند.

مهمترین و شاید تنها برنامه این ارکستر، آماده سازی، اجرا و ضبط سرودهای حماسی و انقلابی بود. اکنون این آهنگسازان جوان انقلابی بودند که با سابقه تحصیل در هنرستان موسیقی و دانشکده، روانه استودیوهای صدا و سیما شدند؛ هوشنگ کامگار، کامبیز روشن روان، مجید انتظامی، شهاب انتظامی، فریدون شهبازیان، سید محمد میرزمانی، مجتبی میرزاده و ... همگی قطعات فراوانی را برای ارکستر (غالباً همراه با خواننده) ساختند.

هوشنگ کامکار، قطعه ای را با نام «شهیدان خدایی» برای کر و ارکستر و خواننده، بر روی شعری از مولانا نوشت که حشمت سنجری با ارکستر بزرگی متشکل از نوازندگان ارکستر سابق، آن را ضبط نمود.(جریان ضبط این اثر بسیار طنز آمیز و در عین حال آموزنده و تاثر برانگیز است که یکبار مرحوم بهمن پور قناد (You can see links before reply)نوازنده فاگوت همان ارکستر، با جزییات مفصل آن را روایت نموده بود؛ ضبط این اثر در ساعت 2 بعد از نیمه شب آغاز شده بود و ...!) این قطعه را شاید بتوان از معدود تصنیف های ایرانی دانست که زمان آن از زمان کوتاه تصنیف های معمول بیشتر است.(حدود 10 دقیقه) هارمونی درخشان و ارکستراسیون رعد آسای آن متناسب با ابیات شعر، اتفاقی نادر در آن فضایی قلمداد می شد که همه چیز باید ساده و بی تکلف و در اصطلاح متداول آن دوره «خلقی» می نمود.

این واژه «خلقی»، خلقی بودن، خلقی شدن، تنها یک واژه سازی زودگذر دستجات سیاسی نبود. خلقی بدل به صفتی شده بود که علاوه بر تغییر نمادها (و نه ماهیت) ارزش متعهدانه هر اثری را به ارزش های انقلاب معلوم و ممهور می نمود.

You can see links before replyبشنوید قطعه «ای لشکر صاحب زمان» را با تنظیمی از حشمت سنجری (You can see links before reply)

موسیقی خلق لر، موسیقی خلق آذرباییجان، موسیقی خلق خراسان و ... بسیار محبوب شده بود. اشعار حماسی سروده شده در رثای میهن و جوانان و انقلاب و دین و چهره های کاریزماتیک آن روز، محتوای این آثار خلقی را در بر می گرفت. بنا بر این هنر خلقی، هم راوی آرمان های روزمره شد و هم زبان روزمره را برگزید و به شاخه ای از هنر متعهد (You can see links before reply)نزدیک شد. این جریان دقیقا در واکنش به رومانتیسیسم و درکل روی آوردن به رؤیا، فرا واقعیت و بیان تجربیات درونی، به شدت از وادی راز آمیز و ناشناخته ناخودآگاه حذر کرده و در پی این بود تا آگاهی یا به قولی بیداری را در مرز های دیگری باز یابد.

در این دوران، احساس طغیان گری و اندیشه خرد گریز، اعتبار تازه ای یافت. شاید بسیاری از هنرمندان جوان آن دوران بسان سینما گر پر شر و شوری چون محسن مخملباف از سوی روشنفکران قلیل جامعه، احمق، ملانکولیک و دیوانه خوانده می شدند، اما از سوی دیگر نزد عوام و نسل جوان انقلابی، حقیقت بین ترین قهرمانان راستین و الگوهای استوار آن ها، همین دیوانگان و مدهوشان و بیماران و گاه حتی بزهکاران بودند!

نگاه کنید به خیل تصنیف های ساخته شده در آن دوران. استفاده ی مداوم از تنبک زورخانه در کارهای ایرانی به منظور ایجاد حجم و فضای احساسی. تصویر ذهنی (mind imagery) این جوانانی که به هنر گرویده بودند نیز تصویری «سلبی» (و نه ایجابی) و بر پایه ی تغییر نمادها بود. مگر نه این که به زعم تارکوفسکی، «تصویر هنری همیشه مجاز مرسل (metonym) است که چیزی جایگزین چیز دیگر می شود. کوچکتر به جای بزرگتر.»، اما در موسیقی ما چیز بزرگتری در واقع جاگزین نشد. هنر آن دوران به ویژه موسیقی، بیشتر به حرکتی تحقیر کننده و پرخاشگرانه می مانست که محتوا، تکنیک و اندیشه را از بهشت هنر برون افکند.

akanani
Monday 10 March 2008, 12:06 PM
غالب انقلابیون بدین نکته باور داشتند که هنر، خود غایت نیست، وسیله ای است برای تبلیغ و تهییج. گاه «برای حفظ جبهه خودی ها از گزند طعنه های بدخواهانی که جوانان انقلابی را فاقد هر گونه هنری می دانند.» با این همه، آثار انگشت شماری نیز در آن اتمسفر ضد ساختار گرا (anti-structuralism) پدیدار شدند که سوای پرسوناژ انقلابی، ارزش هنری و تکنیکی خود را نیز از کف ندادند.

یکی از این آثار، قطعه ای بود به نام «شهادت هم سنگر» ساخته «سید محمد میرزمانی» که بر اساس تمی ارمنی برای ارکستر زهی نوشته شده بود. این قطعه از نظر ساختاری، شباهت بسیاری به آداجیوی ساموئل باربر برای زهی ها، اثر مشهور آهنگساز آمریکایی دارد.

میرزمانی این قطعه را در متر 2/4 نوشته بود و ضمن جلوه های جالب توجه اجرای زهی ها(برای نمونه در جایی همه ی سازها بالای رجیستر ساز بالایی خود می نوازند، مثلاً کنتر باس بالای ویولن سل، ویولن سل بالای ویولن ها و ...) سنکوپ های زیبایی را چاشنی اثر نموده بود.(هم چنین استفاده از نت های پیشرس در تدابیر هارمونیک).شایان ذکر است که پارتیتور این اثر همواره برای نگارنده نماد مهمی از حضور سنگین فضای تبلیغاتی بر فضای هنری است؛ درج شعار های روز انقلابی در سربرگ پارتیتور!

اما یکی از مهمترین رویدادهای موسیقایی آن دوره، مربوط به آفرینش اثر «نی نوا» می گردد. حسین علیزاده، آهنگساز جوان آن روزگار، این قطعه را در سال 62 و در شش قسمت برای نی و ارکستر زهی با همکاری ارکستر زهی صدا و سیما و تکنوازی جمشید عندلیبی منتشر ساخت. شاید حتی تا امروز، صفی طویل به اندازه ی صف مردمی که در انتظار خرید «نی نوا» در مقابل نوار فروشی ها می ایستادند برای هیچ اثری بسته نشده باشد!

قسمت نخست این اثر در فضایی سنگین، محزون و پیوسته جریان می یابد. قطعه با چند آکورد کشیده کوارتال (آکوردهای متشکل از فواصل چهارم) در نوای سل (سل مینور، در مکان اصلی مقام نوا که متاسفانه بسیاری، هنوز نوا در «حسینی» از متعلقات شور می نوازند) آغاز شده و پس از چند میزان سولوی ویولن (با اجرای چشم گیر و محزون خاچیک بابایان) با اجرای جمله ی نخست تم مقدمه (اکسپوزیسیون) بدان می پیوندد.

فضای پلی ریتمیک، جملات ساده، گیرا و دلنشین سولوی نی و استفاده ی بجا از تدابیر هارمونیک و کنترپوانتیک، نی نوا را در زمره آثار برگزیده پس از انقلاب قرار داده است. (نی نوا فرمی چند پاره (episodic) دارد که استفاده از دیزونانس های بر اساس فواصل سوم کوچک در خطوط کنترپوان و چگونگی حل آپوژیاترها، آکوردهای مورد استفاده و نیز گام سل مینور، فضای نخست آن را بسیار شبیه قسمت هایی «سربداران»، اثر سمفونیک فرهاد فخرالدینی نموده است.) هر چند که صدا و سیما با شرحه شرحه کردن و استفاده نابجا از تم های آن، بعضاً تصاویر نامربوطی را همراه با این اثر در ذهن شمار بسیاری از مخاطبان برجای نهاده است.

پس از گذشت شش سال و تا اندازه ای فروکش کردن تب تند احساسات انقلابی، صحبت از تجدید سازمان ارکستر سمفونیک تدریجاً به میان آمد و اندکی بعد دوتن از نوازندگان سابق ارکستر، بیژن قادری نوازنده هورن و نادر مرتضی پور نوازنده کنترباس، رهبری ارکستر سمفونیک تهران را پس از بازگشایی عهده دار شدند.

با وجود این که به دلیل موج گسترده مهاجرت نوازندگان، ارکستر با کمبودهایی در زمینه نوازنده و سازهای مورد نیاز مواجه بود، ارکستر جسته و گریخته به فعالیت خود ادامه می داد.

«کامبیز روشن روان» که سابقه نوازندگی در ارکستر ژونس موزیکال و تحصیل در دانشکده هنر های زیبا را به همراه داشت، پس از گذراندن تحصیلات خود با رتبه ممتاز در دانشگاه جنوب کالیفرنیا، در بازگشت به ایران یک دوره پر مشغله را پیش روی خود قرار داد. وی اثری را با عنوان «خنیاگران خون» برای ارکستر سمفونیک، کر چهار صدایی و سولیست تنور نوشت. در فضایی که بیشتر سرودها به منظور فراگیری در میان عوام از کرهای انیسون و مونوتنیک بهره می بردند، استفاده از کر چهار صدایی بسیار جالب توجه می نمود.

روشن روان برای نخستین بار در این اثر، تکنیک های مدرن آهنگسازی (در زمینه ی ارکستراسیون و صدا دهی) را برای القای صریح تر فضای احساسی بکار گرفت. در قسمت هایی از قطعه، تمام سازهای ارکستر ضمن اجرای روباتو و آزاد، فارغ از هر الگوی از پیش تعیین شده ای آزادانه و به دلخواه در تمپوی بالا می نوازند.(روشن روان بعد ها این تکنیک را در موومان یکم سمفونی فلک الافلاک مجددا بکار برد.)

«حسن ریاحی» نیز دیگر آهنگسازی بود که با سبک ویژه خود در ارکستراسیون و استفاده از افه های ارکسترال، آثار فراوانی را در آن دوران آفرید. این آثار چنان توجه مردم و دست اندرکاران را برانگیخت و از چنان محبوبیتی برخوردار شد، که می توان از این قطعات به عنوان امضای موسیقایی فضای انقلابی یاد کرد. قطعه ی موسوم به «آب زنید راه را هین که نگار میرسد...» تا حدود ده سال پس از انتشار، یکی از قطعات کالت موسیقی انقلاب به شمار می آمد. ریاحی با استفاده از موتیف های کوتاه و ادغام آن ها در یکدیگر، از سویی فضای ملودیک مطلوب گوش ایرانی را فراهم می آورد و از سوی دیگر بر خلاف آثار بسیاری از آهنگسازان آن دوره، توجه اساسی خود را بر سازبندی و رنگ آمیزی ارکسترال قطعه قرار می داد.

محمد شمس و مرحوم فریدون ناصری نیز آثاری را برای ارکستر سمفونیک و گروه کر نوشتند که شنیدن این آثار پس از گذشت بالغ بر بیست و اندی سال هنوز خالی از لطف نیست. در کنار این آثار نیز، آهنگسازان دیگری همچون نادر مشایخی، حمید شاهنگیان، امید سیاره، ابراهیم نظری، شهاب انتظامی و... قطعاتی را برای ارکستر و کر ساختند که در کل بار محتوایی چندانی را در بر نداشته و بیشتر گرایشات قالبی همان فضا را تکرار می کردند.

گوستاو فلوبر در یکی از نامه های خود می نویسد «...در کار هنری، عشق های نابهنجار و شورهای زارزننده می خواهم...» هنر متعهد، انقلابی و خردگریز که یورشی به معیارهای اخلاقی و خردمدارانه زمانه بود، گرچه به دنبال ایفای وظیفه ی خود (پاک نمودن جهان آکنده از بی ایمانی و خباست) سر از پا نمی شناخت، اما خود در چاه خویش فرو افتاد که موسیقی کلاسیک نیز خود مظهری از طاغوت و طاغوتیان شناخته می شد.

از این رو دست کم آهنگسازان آن دوره کوشش می نمودند که ضمن احتراز از همان عشق های نا بهنجار و جلوه های هوس کامانه ی (erotic) هنر، یک جدا همه گذشته را ویران کنند. شاید آن ها نیز بسان گوته چنین می پنداشتند که هنر رومانتیک خود نوعی بیماری است. اما به جای عشق و رومانس چه چیزی بر ساخته شد؟ هنر انقلابی به قولی بر پایه ای بنا شده بود که خود آن را نفی می کرد. واکنش نسیت به هر چیزی... اما هنر را کنش های انسانی پرورش داده است.

akanani
Monday 10 March 2008, 12:10 PM
غالب انقلابیون بدین نکته باور داشتند که هنر، خود غایت نیست، وسیله ای است برای تبلیغ و تهییج. گاه «برای حفظ جبهه خودی ها از گزند طعنه های بدخواهانی که جوانان انقلابی را فاقد هر گونه هنری می دانند.» با این همه، آثار انگشت شماری نیز در آن اتمسفر ضد ساختار گرا (anti-structuralism) پدیدار شدند که سوای پرسوناژ انقلابی، ارزش هنری و تکنیکی خود را نیز از کف ندادند.

یکی از این آثار، قطعه ای بود به نام «شهادت هم سنگر» ساخته «سید محمد میرزمانی» که بر اساس تمی ارمنی برای ارکستر زهی نوشته شده بود. این قطعه از نظر ساختاری، شباهت بسیاری به آداجیوی ساموئل باربر برای زهی ها، اثر مشهور آهنگساز آمریکایی دارد.

میرزمانی این قطعه را در متر 2/4 نوشته بود و ضمن جلوه های جالب توجه اجرای زهی ها(برای نمونه در جایی همه ی سازها بالای رجیستر ساز بالایی خود می نوازند، مثلاً کنتر باس بالای ویولن سل، ویولن سل بالای ویولن ها و ...) سنکوپ های زیبایی را چاشنی اثر نموده بود.(هم چنین استفاده از نت های پیشرس در تدابیر هارمونیک).شایان ذکر است که پارتیتور این اثر همواره برای نگارنده نماد مهمی از حضور سنگین فضای تبلیغاتی بر فضای هنری است؛ درج شعار های روز انقلابی در سربرگ پارتیتور!

اما یکی از مهمترین رویدادهای موسیقایی آن دوره، مربوط به آفرینش اثر «نی نوا» می گردد. حسین علیزاده، آهنگساز جوان آن روزگار، این قطعه را در سال 62 و در شش قسمت برای نی و ارکستر زهی با همکاری ارکستر زهی صدا و سیما و تکنوازی جمشید عندلیبی منتشر ساخت. شاید حتی تا امروز، صفی طویل به اندازه ی صف مردمی که در انتظار خرید «نی نوا» در مقابل نوار فروشی ها می ایستادند برای هیچ اثری بسته نشده باشد!

قسمت نخست این اثر در فضایی سنگین، محزون و پیوسته جریان می یابد. قطعه با چند آکورد کشیده کوارتال (آکوردهای متشکل از فواصل چهارم) در نوای سل (سل مینور، در مکان اصلی مقام نوا که متاسفانه بسیاری، هنوز نوا در «حسینی» از متعلقات شور می نوازند) آغاز شده و پس از چند میزان سولوی ویولن (با اجرای چشم گیر و محزون خاچیک بابایان) با اجرای جمله ی نخست تم مقدمه (اکسپوزیسیون) بدان می پیوندد.

فضای پلی ریتمیک، جملات ساده، گیرا و دلنشین سولوی نی و استفاده ی بجا از تدابیر هارمونیک و کنترپوانتیک، نی نوا را در زمره آثار برگزیده پس از انقلاب قرار داده است. (نی نوا فرمی چند پاره (episodic) دارد که استفاده از دیزونانس های بر اساس فواصل سوم کوچک در خطوط کنترپوان و چگونگی حل آپوژیاترها، آکوردهای مورد استفاده و نیز گام سل مینور، فضای نخست آن را بسیار شبیه قسمت هایی «سربداران»، اثر سمفونیک فرهاد فخرالدینی نموده است.) هر چند که صدا و سیما با شرحه شرحه کردن و استفاده نابجا از تم های آن، بعضاً تصاویر نامربوطی را همراه با این اثر در ذهن شمار بسیاری از مخاطبان برجای نهاده است.

پس از گذشت شش سال و تا اندازه ای فروکش کردن تب تند احساسات انقلابی، صحبت از تجدید سازمان ارکستر سمفونیک تدریجاً به میان آمد و اندکی بعد دوتن از نوازندگان سابق ارکستر، بیژن قادری نوازنده هورن و نادر مرتضی پور نوازنده کنترباس، رهبری ارکستر سمفونیک تهران را پس از بازگشایی عهده دار شدند.

با وجود این که به دلیل موج گسترده مهاجرت نوازندگان، ارکستر با کمبودهایی در زمینه نوازنده و سازهای مورد نیاز مواجه بود، ارکستر جسته و گریخته به فعالیت خود ادامه می داد.

«کامبیز روشن روان» که سابقه نوازندگی در ارکستر ژونس موزیکال و تحصیل در دانشکده هنر های زیبا را به همراه داشت، پس از گذراندن تحصیلات خود با رتبه ممتاز در دانشگاه جنوب کالیفرنیا، در بازگشت به ایران یک دوره پر مشغله را پیش روی خود قرار داد. وی اثری را با عنوان «خنیاگران خون» برای ارکستر سمفونیک، کر چهار صدایی و سولیست تنور نوشت. در فضایی که بیشتر سرودها به منظور فراگیری در میان عوام از کرهای انیسون و مونوتنیک بهره می بردند، استفاده از کر چهار صدایی بسیار جالب توجه می نمود.

روشن روان برای نخستین بار در این اثر، تکنیک های مدرن آهنگسازی (در زمینه ی ارکستراسیون و صدا دهی) را برای القای صریح تر فضای احساسی بکار گرفت. در قسمت هایی از قطعه، تمام سازهای ارکستر ضمن اجرای روباتو و آزاد، فارغ از هر الگوی از پیش تعیین شده ای آزادانه و به دلخواه در تمپوی بالا می نوازند.(روشن روان بعد ها این تکنیک را در موومان یکم سمفونی فلک الافلاک مجددا بکار برد.)

«حسن ریاحی» نیز دیگر آهنگسازی بود که با سبک ویژه خود در ارکستراسیون و استفاده از افه های ارکسترال، آثار فراوانی را در آن دوران آفرید. این آثار چنان توجه مردم و دست اندرکاران را برانگیخت و از چنان محبوبیتی برخوردار شد، که می توان از این قطعات به عنوان امضای موسیقایی فضای انقلابی یاد کرد. قطعه ی موسوم به «آب زنید راه را هین که نگار میرسد...» تا حدود ده سال پس از انتشار، یکی از قطعات کالت موسیقی انقلاب به شمار می آمد. ریاحی با استفاده از موتیف های کوتاه و ادغام آن ها در یکدیگر، از سویی فضای ملودیک مطلوب گوش ایرانی را فراهم می آورد و از سوی دیگر بر خلاف آثار بسیاری از آهنگسازان آن دوره، توجه اساسی خود را بر سازبندی و رنگ آمیزی ارکسترال قطعه قرار می داد.

محمد شمس و مرحوم فریدون ناصری نیز آثاری را برای ارکستر سمفونیک و گروه کر نوشتند که شنیدن این آثار پس از گذشت بالغ بر بیست و اندی سال هنوز خالی از لطف نیست. در کنار این آثار نیز، آهنگسازان دیگری همچون نادر مشایخی، حمید شاهنگیان، امید سیاره، ابراهیم نظری، شهاب انتظامی و... قطعاتی را برای ارکستر و کر ساختند که در کل بار محتوایی چندانی را در بر نداشته و بیشتر گرایشات قالبی همان فضا را تکرار می کردند.

گوستاو فلوبر در یکی از نامه های خود می نویسد «...در کار هنری، عشق های نابهنجار و شورهای زارزننده می خواهم...» هنر متعهد، انقلابی و خردگریز که یورشی به معیارهای اخلاقی و خردمدارانه زمانه بود، گرچه به دنبال ایفای وظیفه ی خود (پاک نمودن جهان آکنده از بی ایمانی و خباست) سر از پا نمی شناخت، اما خود در چاه خویش فرو افتاد که موسیقی کلاسیک نیز خود مظهری از طاغوت و طاغوتیان شناخته می شد.

از این رو دست کم آهنگسازان آن دوره کوشش می نمودند که ضمن احتراز از همان عشق های نا بهنجار و جلوه های هوس کامانه ی (erotic) هنر، یک جدا همه گذشته را ویران کنند. شاید آن ها نیز بسان گوته چنین می پنداشتند که هنر رومانتیک خود نوعی بیماری است. اما به جای عشق و رومانس چه چیزی بر ساخته شد؟ هنر انقلابی به قولی بر پایه ای بنا شده بود که خود آن را نفی می کرد. واکنش نسیت به هر چیزی... اما هنر را کنش های انسانی پرورش داده است.