PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشكل من با موتزارت



akanani
Thursday 27 March 2008, 09:02 AM
امسال همزمان با دويست و پنجاهمين سالگرد تولد موتزارت، موسيقيدانهاى آماتور و حرفه اى، خانه هاى اپرا و تمام سالن هاى كنسرت در سراسر جهان مراسمى براى بزرگداشت او برگزار كردند. فستيوال سالزبورگ نيز در برنامه اى بلندپروازانه قصد دارد تمام اپراهاى او را در طول يك فصل اجرا كند. من نيز به عنوان يك خواننده كلاسيك، در اين مراسم بزرگداشت به سهم خود شركت داشتم و آرياهاى موتزارت را در يك رسيتال مجزا در هامبورگ اجرا كردم و در اپراى دون ژوان نيز در اپراى رسمى وين نقش داشتم . من خيلى اپرا نمى خوانم با اين وجود صداى خاصى دارم كه بيشتر مناسب آثار موتزارت است تا وردى؛ كسى كه من بيش از اين بسيارى از آثارش را اجرا كرده ام.

اما يك مشكل اساسى با موتزارت دارم؛ هر زمان اپراهاى او را مى خوانم، همه به من مى گويند كه نقش هاى تنور آن خيلى خسته كننده است.

اين نظرى است كه بسيار مرا نگران مى كند و نمى توانم آن را رد كنم زيرا مدارك و شواهد بسيارى در اثبات آن وجود دارد. چه زمانى مردم در اپراى عروسى فيگارو خسته مى شوند؟ هنگامى كه دون باسيليو، استاد موسيقى، در صحنه آخر روى خواندن آريايش پافشارى مى كند؛ هر چند اين كانن حقيقتاً خارق العاده است، اما گره گشايى داستان را به تعويق مى اندازد و آخر اپرا را لوس مى كند.

متأسفانه (براى من) دون باسيليو تنور است. در اپراى Die Entfuhrung aus dem serial (دزدى از حرم) كه درست قبل از فيگارو نوشت، نيز اوضاع به همين شكل است. بلمونته، قهرمان تنور اپرا، گنجينه شگفت انگيز موسيقى اش را بيهوده هدر مى دهد. او سه آريايى زيبا اجرا مى كند، هر چند آريايى يك يا شايد هم دو براى ساختار دراماتيك خيلى طولانى است. هنگامى كه موتزارت از نظر تكنيكى خواننده را به مبارزه فرامى خواند، خواننده همخوان مشكلات تكنيكى اين قسمت را پنهان مى كند. بنابراين تنها اگر او بد بخواند مردم متوجه مى شوند.

اما شخصيت دون اوتاويو در اپراى دون ژوان بارزترين نمونه مشكل من با موتزارت است. منتقدان و شنوندگان به يك شكل از عدم تحرك او شكايت مى كنند. او به عنوان يك ديرتوز مى ايستد و مقابله بى حاصلى با نيروى اهريمنى زندگى دون ژوان دارد. اما بايد بايستد و رنج بكشد. با اين وجود در صحنه اول دوئت او با دونا آنا پس از قتل پدرش به دست دون ژوان بسيار قدرتمند و تأثيرگذار است.

«ميوتسورو»، آرياى صحنه دوم، يك قطعه عالى براى وقت هدر دادن است، كه آن را دون اوتاويو اجرا مى كند. در اين آريا حس تأخير در حركت آشكارا ستوده مى شود. او تاويو هنگامى كه آماده مى شود كه از عمل ناشايست دون ژوان پست شكايت كند، مى خواند: «در اين زمان، برو و معشوق مرا دلدارى بده.» اين يك سرناد زيبا ولى نامربوط است و اين بيشتر مناسب اپرايى بدون متن دراماتيك است.

در حقيقت موتزارت قصد داشت كه تنها يك آريا را به او تاويو اختصاص دهد. ميوتسورو در اصل براى اجرا درپراگ نوشته شد و آرياى دالا سوآ پيس، پس از آن براى اجرا در وين به آن افزوده شد. بدون «ميوتسورو» نقش اوتاويو در دو صحنه كاملاً حذف مى شود، البته اين امرى طبيعى است و براى همه انواع خوانندگان پيش مى آيد. طرح اصلى داستان نيز اين است كه روى سزاى اعمال ناشايست دون ژوان تمركز كند.

دون اوتاويو در لحظه انتقام جويى ديرهنگامش، اصلاً مانند هملت حس نگرانى را انتقال نمى دهد. اجراى درام صحنه اول و همخوانى احساساتى در هر دو صحنه بايد براى هر خواننده تنور كافى باشد ؛ مشكل اينجاست كه در بسيارى از اجراهاى معاصر تهيه كنندگان نگران اين هستند كه يك خواننده تنور گرانقيمت را براى اجراى چند صحنه كوچك دعوت كنند. بنابراين از او مى خواهند كه هر دو آريا را بخواند. خود من يكى از تنورهايى هستم كه بسيار مشتاق است روى صحنه اين نقش را بخواند. اگر به من پيشنهاد اجراى يك آرياى زيبا را بدهند؛ چرا نپذيرم؟ اكنون در تنگناى اجراهاى اپرايى؛ افزودن به قسمتهاى زيبا و شاد اپرايى و كاستن از صحنه هاى دراماتيك ومتأثر كننده امر عادى به شمار مى رود و من واقعاً حق شكايت كردن ندارم.

از نقاط ضعف بزرگ اوتاويو اين است كه شخصيت او به گونه اى است كه روند جريان دراماتيك اپرا را ساكن مى كند. او مانند شخصيت هاى قديمى است كه در داستانهاى جديد ساكن شده است. به نظر من هنوز هم در ميان تمام نقش هايى كه از اپراهاى موتزارت خوانده ام، رضايت بخش ترين آنها در اپراى ايدومنه بوده است. اين اولين اپرايى از موتزارت بود كه وارد رپرتوآر من شد. به نظر من آرياهاى ايدومنه كه از دل درام بيرون آمده اند، بسيار استوار به سمت ساختار موسيقى دراماتيك مى روند. در اين اثر همراهى درخشان رسيتاتيو (قسمتى از اپرا كه بدون بازى توسط خواننده رسيتاتيو «نقالى» مى شود.)، آنها را تقويت مى كند و شدت مى دهد.

اپراهاى قرن هجدهمى با موضوعات قهرمانى، اسطوره اى يا كلاسيك، در بعضى از موارد نقطه مقابل موسيقى رومانتيك هستند و اين بدون شك همان دنيايى است كه اوتاويو از آن مى آيد. ماه گذشته در سالن كنسرت ميلان در نخستين شب اجراى ايدومنه به رهبرى دانيل هاردينگ، حضور داشتم، اجراى پيروزمندانه او بسيار مرا شگفت زده كرد.

هاردينگ على رغم رمانتيسيسم تمام عيار قطعه، در مورد سونوريته و اركسترسيون ساختارى كاملاً ضد رمانتيسيسم را برگزيده بود. اورتور اين قطعه كه قدردانى ايدومنه مانند از پدر فراموش شده اش كه مدتهاست از او خبرى نيست را نشان مى دهد در مفهوم بسيار رومانتيك است و مانند نمايشنامه شلى و بايرون تمام صحنه هاى آن قابل اجرا روى سن نيست. اما اين قسمت با هجوم شديد موسيقى خوب و پراحساس به اجرا درآمد كه ويران كننده ذهن و روان انسان است. اين اپرا در صحنه اى ديگر بسيار به دنياى دراماتيك درونى شوبرت يا شومان نزديك بود. اما در هر صورت اپراى دون ژوان موتزارت كار بسيار جاافتاده ترى است، حتى اگر مجبور باشيد خسته كننده ترين نقش آن را بازى كنيد و ايدومنه نيز حداقل از ديدگاه يك خواننده تنور خودخواه يكى از به يادماندنى ترين آمار موتزارت است.

*ايان بوستريج ، يكى از خوانندگان تنور اپراست كه در طول فعاليت هنرى خود بسيارى از آثار موتزارت را اجرا كرده است.

نوشته:ايان بوستريج
منبع: روزنامه گاردين
روزنامه ایران (You can see links before reply)