PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سناريوی خليج فارس



Leon
Saturday 10 May 2008, 12:26 PM
You can see links before reply





با هر نگاه , بر آسمان اين خاك , هزار بوسه مي زنم


نفسم را از رود سپيد و آسمان خزر و خليج هميشگي فارس مي گيرم



ترانه جاودانه خليج را سال ها پيش بزرگمردي فرياد زد كه اكنون يكي از برجسته ترين خوانندگان تاريخ موسيقي ايران به شمار مي رود. اسطوره اي كه بر قله آسمان موسيقي ايران سر سائيد , پرخروش رودي كه به درياي قلب بي شماري از ايرانيان جاري شد و پرطپش قلبي كه به عشق ايران طپيد.

او آنجا كه بايد با علشقانه هايش , با "طپش" , با "ستاره دنباله دار" و با "خورجين" شقايق را نيز عاشق كرد ... آنجا كه بايد با "مولاي سبز پوش" , با "گل سرخ" و با "هلا" آژنگ بر رخ خودكامگان پديد آورد.او خليج را آنچنان با افسونگر صدايش بر كوه تاريخ كوبيد كه پژواكش خود فريادي است رسا در گوش آنان كه گستاخانه خليج فارس را از آن خود مي خواهند.او با خليج كبوتر صدايش را بي پروا پرواز داد تا بر آسمان آبي اين خاك رنجديده بال گسترد و خورشيد هزار پاره عشق را ديگر بار بر بلنداي خاك وطن بياويزد.



ابي از معدود هنرمنداني است كه در دوران ارعاب و خفقان از عشق و آزادي خواند , در دوراني كه بسياري از مدعيان امروزين آزادي و وطن پرستي در نبود شبكه هاي ماهواره اي و شبكه جهاني اينترنت سر در لاك خويش داشتند يا آن كار ديگر مي كردند!... و ترانه خليج يكي از آثاري است كه در همان دوره به اجرا درآمد.در طي اين سال ها به جرات مي توان ادعا نمود كه اين ترانه يكي از معروف ترين و همه گيرترين ترانه هاي ملي ميهني در طول تاريخ موسيقي ايران است.اما براي بررسي سناريوي خليج و روشن ساختن مسائل و اهدافي كه در پشت پرده جريان داشت نياز به شناخت عوامل و نقش آفرينان اصلي اين سناريو و نيز تجزيه و تحليل كنش و واكنش اين عوامل تا قبل از شانتاژ رسانه اي خليج مي باشد كه در ذيل بدان خواهيم پرداخت.هر چند در شرايط حاضرنكته اي كه بسيار حائز اهميت است وفاق و يكپارچگي در ميان مخاطبين ترانه نوين بيدار و متعهد است و گروهي از علاقمندان بر اين عقيده اند كه نبايد با طرح مسائلي كه سبب جدايي و دوري گزيدن مخاطبين از هم مي گردد به آتش اين اختلاف دامن زد اما به هر حال و متاسفانه ماجراي خليج رخ داده و دست آويزي براي مغرضين ناآگاه گرديده است كه در كمال بي انصافي يك طرفه به قاضي رفته و راضي باز مي گردند و به صور ناپسند مختلفي اين مسئله را هر از چند گاهي پيش كشيده و موجبات دلخوري و كدورت هواداران بي شمار ابي عزيز را فراهم مي آورند.يك بار و براي هميشه حقايق اين سناريوي تلخ را بازگو خواهم نمود و اميد آن دارم كه وجدان هاي بيدار و استدلال پذير پرداختن به اين امر را با ديد مثبت نگريسته و به اين نكته اساسي توجه داشته باشند كه جهت رسيدن به يگانگي و يكپارچگي حقيقي بايد به بطن اختلاف نظرات پرداخت و آن را حل و فصل نمود نه اينكه آنرا موقتاً به بوته فراموشي سپرد يا در قبال آن تنها سكوت نمود.



نقش آفرينان اصلي در سناريوي خليج :



- عزت اقبالي ملقب به داريوش ... اسطوره موسيقي پاپ ايران, ياور هميشه مومن و نقطه عطف صدا – فعال اجتماعي.

- عباس بختياري ملقب به عباس سبيل! و عباس شش انگشتي!... مديريت فرهنگسراي پويا با سوابقي نه چندان پاك و روشن – ساكن فرانسه(پاريس) – كنسرت گذار و مدير برنامه هاي آقاي داريوش در اروپا.
- شهرام همايون ... همسر سابق خانم بدري همت يار ملقب به عمه ملوك! – مديريت شبكه ماهواره اي بيست و چهار ساعته كانال يك.
- ضيا آتاباي ملقب به زاپاتاي! و زنگالو! ... مديريت شبكه ماهواره اي NITV – خواننده درجه سوم موسيقي پاپ در گذشته اي نه چندان دور.
و
- ابراهيم حامدي ملقب به ابي ... اسطوره موسيقي پاپ ايران, آقاي صداي ايران و صدايي به وسعت درياها – خواننده ترانه جاودانه خليج.


بيشتر بدانيم!



آقاي شهرام همايون يكي از نقش آفرينان اصلي سناريوي خليج بود.شخصيتي چند رنگ و بي اغراق بسيار زبان باز , مستور در قباي سياست و وطن پرستي از نوع آخرين لحظه اي و هر لحظه اي!كه سابقه عناد وي با ابي عزيز از خيلي پيش تر از ماجراي خليج براي كليه طرفداران ابي عزيز روشن بود.ايشان از هنگامي كه در تلويزيون پارس به عنوان مجري برنامه آخرين لحظه فعاليت داشت و سپس از بدو تاسيس شبكه ماهواره اي كانال يك با شيوه اي ناپسند هر گاه سخن از موسيقي به ميان مي آمد همواره يا از كنار نقش غير قابل انكار ابي عزيز در اين عرصه مي گذشت يا در حركتي وقيحانه تر به بي تفاوتي اكتفا ننموده و به بدگويي از وي مي پرداخت.در تلويزيون ايشان كه پس از بند و بست هاي فراوان و پس از اختلافات مالي با تلويزيون پارس متولد گرديد هم در برنامه اي تحت عنوان بي ربط ترانه هاي درخواستي ! هرگز ترانه اي از ابي عزيز پخش نگرديد!گويا يك نفر هم ترانه اي از ابي عزيز را درخواست ننموده است!كه در مقايسه با كليه تلويزيون ها مضحك تر به نظر مي رسد!آقاي همايون با زبان بازي ويژه خود بارها و بارها پيش از سناريوي خليج نيز بي شرمانه ابي عزيز را مورد حمله هاي كلامي قرار داد كه نمونه اش پرداختن به جزئيات كنسرت ابي عزيز در كلن آلمان بود كه درگيري مابين چند تماشاگر حاضر و شكسته شدن چند شيشه را مستمسك قرار داده و طي چندين برنامه در چند شب متوالي و به نحوي بسيار مزورانه و ناجوانمردانه سيلي از اتهامات و دشنام ها را متوجه ابي عزيز نمود و حتي ادعا كرد كه سبب درگيري چند تماشاچي با يكديگر به دليل درخواست ابي عزيز مبني بر دريافت حق الزحمه بيشتر از قراردادش بوده است!همه اينها به قبل از سناريوي خليج و كنسرت مشترك ابي عزيز و داريوش مربوط است و به راحتي مي توان استنباط نمود كه پس از شعله ور شدن اختلافات ابي عزيز و داريوش نقش اين شخص معلوم الحال در آن ميانه و پس از آن چه مي توانست باشد و چه عوايدي شامل حال وي مي گرديد!از جمله حضور داريوش در همين شبكه پس از آن بلواي تاريخي!و به پاس خوش خدمتي اين آقا.



آقاي عباس بختياري كه گويا در گذشته اي نزديك در يك اتاق تنگ و ترش كه نام آن را فرهنگسراي پويا گذاشته بود به فروش چاي و كتاب اشتغال داشت , به ناگهان طي چندين فقره زد و بند و رانت خواري هاي كلان صاحب منصب و اسموكينگ پوش شد و پريدن در رودخانه سن به خاطر چند فرانك ناقابل را از خاطر مبارك محو نمود و در جرگه رجال درآمد نيز از پارامترهاي اصلي اين نامعادله بود و نقش منفي خويش را از طريق نفوذي كه بر روي داريوش داشت اعمال نمود.براي آگاهي از ميزان نفوذ اين آقا بر روي داريوش به ذكر اين مثال بسنده مي كنم كه در مجادله اي كه بر سر ترانه "حركت از اين بيش شتابان كنيم" كه نام آقاي بختياري به ناحق در كنار محمد شمس به عنوان آهنگ ساز درج شده بود داريوش طرف آقاي بختياري را گرفت!(براي آگاهي بيشتر از گذشته و حال آقاي بختياري و بده بستان هاي اين آقا با حكومت داخل ايران و... مي توانيد به پايگاه پناهجو و مقالات تحليلي آقاي بهمنيار مراجعه فرماييد.)



و اما آقاي ضيا آتاباي!مديريت اولين شبكه بيست و چهار ساعته ماهواره اي فارسي زبان كه با خوش خيالي محض هنگامي كه در ابتداي كار خود را در اين عرصه تنها و بي رقيب يافت آنچنان تاخت كه سرنگون گرديد!!سفارش توليد و ساخت ديش ها و رسيورهاي مارك دار! انتشار كارت هاي ماهواره اي و آرم هاي گوناگون و... تا از اين طريق با توجه به خلايي كه در داخل كشور و اروپا نشينان وجود داشت و وي به خوبي به آن پي برده بود پول هاي كلاني به جيب بزند!هر چند كيسه بزرگي كه دوخته بود تحت شرايطي كه بعدها پديد آمد هرگز پر نگرديد و تهديدهاي وي به بالا رفتن گريه ها!! و كارتي شدن شبكه و... مثمر ثمر واقع نشد!رداي سياست هم بر تن وي بسيار گشاد است!فردي كم سواد و عاري از هر گونه بينش سياسي و اجتماعي, تند خو و دموي مزاج و زود رنج و در عين حال بسيار ظاهرپرست و احترام طلب و مهم تر از همه در صف نخست عشاق سينه چاك دلار!در عرصه هنر هم خوشبختانه حرفي براي گفتن ندارد وگرنه...!!!خواننده درجه سه آهنگ هاي آنچناني مانند: زنگالو , رينگو , حسني بده , خالو احمد و ...!!شيوه نخ نما شده آتاباي مبني بر ايراد تهمت و ناسزاست. همان شيوه اي كه وي در قبال گوگوش و داريوش و ابي عزيز و ديگراني كه به نوعي به خواسته هاي او گردن ننهادند به كار گرفت و با سوء استفاده از احساسات سطحي و لحظه اي عوام الناس سعي در پر نمودن كيسه خود نمود.لابد به خاطر داريد كه ايشان براي آگهي كنسرت خانم گوگوش تقاضاي پنج هزار دلار نموده و پس از آنكه با مخالفت كنسرت گذاران مواجه شد رسماً تهديد نمود كه يا پنج هزار دلار يا اينكه از روش خودم استفاده مي نمايم و چندين برابر آن مبلغ را به چنگ مي آورم!و عجبا كه پس از مخالفت دوباره كنسرت گذاران خانم گوگوش طي چند برنامه به وعده خود جامه عمل پوشانيد و از طريق تهمت وطن فروشي و خيانت به گوگوش موفق شد حدود چهار برابر آن مبلغ را از مردم هميشه در صحنه!جمع آوري نمايد!اما يكي از مسائلي كه مستقيماً به سناريوي خليج مرتبط مي شود رابطه تيره و تار آتاباي با داريوش از چند ماه قبل از برگزاري كنسرت مشترك چهارم جولاي است.پس از حضور داريوش در تلويزيون ITN در حدود چند ماه پيش از كنسرت مزبور, داريوش در مصاحبه با حميد شب خيز و در رابطه با تلويزيون هاي ماهواره اي چنين گفت:"شبكه هاي تلويزيوني خارج از كشور همه در حق مردم جنايت كردند و آن اولي(NITV) اين جنايت را آغاز نمود."آتاباي بلافاصله در يك موضع گيري شديداً پرخاشگرانه و انفعالي دشنام هاي لا ينقطع خود را نثار داريوش نموده و وي را متهم به دروغگويي و خيانت به وطن نمود و خطاب به داريوش از وي خواست كه ديگر خفه شود و لاف وطن پرستي نزند(عين كلام آقاي آتاباي). پس از مدتي ناسزاگويي به داريوش در برنامه هاي مختلف , پخش ترانه هاي داريوش از شبكه قطع گرديد و در اقدامي مزورانه تر پخش ترانه هاي ابي عزيز به چند برابر گذشته رسيد!... كمي ديرتر باز هم به آقاي آتاباي بر مي خوريم ... شخصيتي كه از رقاصي و قر دادن هاي آنچناني تا سياست و رياست و كلاه گيس و كت و شلوار و كراوات هاي رنگارنگ مد روز را در چند سال اخير تجربه نمود و در روياي بلند پروازانه خود به دايه مهربان تر از مادر ملت ايران مبدل گشت!


ريشه اصلي سناريوي خليج به كنسرت مشترك چهارم جولاي ابي عزيز و داريوش باز مي گردد.ظريفي در همان هنگام پيش بيني مي كرد كه محال است ابي و داريوش در دوبي و در كنار هم بر روي صحنه ظاهر شوند!و چنين استدلال مي نمود كه عوامل آشكار و نهان حكومت اسلامي از اين امر ممانعت به عمل خواهند آورد و ديديم كه به راستي نيز چنين شد!... در اقدامي زيبا و كم سابقه قرار بر اين شد تا يك بار ديگر دو اسطوره هميشگي موسيقي ايران , ابي و داريوش باهم و در كنار هم به اجراي برنامه بپردازند.همانقدر كه شنيدن اين خبر براي تمام مخاطبين راستين و بيدار ترانه نوين جالب و مسرت بخش بود براي عده اي كه همواره منافع خود را در گرو تفرقه افكني و نفاق و جدايي مي جويند, ثقيل و زجرآور بود.از سوي ديگر زماني كه خبر برگزاري اين كنسرت آن هم در دوبي به گوش سران حكومت اسلامي رسيد تنها خدا مي داند كه چه در دلشان گذشت!ايشان كه از آهنگ ضبط شده نون و پنير و سبزي نگذشتند چگونه مي توانستند در برابر اجراي نفس در نفس آن توسط اسطوره هاي ياد شده و در حضور جمع كثيري از مردم داخل كشور بگذرند؟؟در ابتدا پس از مدتي رايزني, شبكه هاي ماهواره اي مختلف اعم از سياسي و غير سياسي شروع به كارشكني در برابر كنسرت چهارم جولاي در لس آنجلس نموده و حتي شايعه كردند كه قرار است در روز چهارم جولاي در فوروم(محل برگزاري كنسرت) بمب گذاري صورت گيرد!و مصرانه از مردم خواستند كه به خاطر حفظ جانشان!از شركت در اين كنسرت صرفنظر كنند و تا حدود كمي هم در اين مغلطه توفيق يافتند و از گنجايش پانزده هزار نفري فوروم نزديك به سيزده هزار نفر به استقبال آن كنسرت شتافتند هر چند همگان بر اين انديشه بودند كه حتي گروهي از مردم پشت درهاي بسته خواهند ماند!از جمعيت حاضر نيز عده اي پس از تشكيك فراوان و در همان روز موعود طاقت از كف داده و در محل برگزاري كنسرت حاضر شدند و نخواستند كه اين رويداد به راستي بزرگ و بي نظير در تاريخ موسيقي ايران را از دست بدهند و شاهد بوديم هنگامي كه داريوش به حكم قرعه كنسرت را آغاز نمود بسياري از نشيمن ها خالي از جمعيت بود و كم كم بر تعداد مردم افزوده گشت و كنسرتي بي نظير در فضايي مملو از دوستي ها و احترام متقابل برگزار و موجب سرور و شادماني دوستداران ترانه بيدار و مجريانش گرديد.

ابي و داريوش, داريوش و ابي, با هم و در كنار هم.به راستي صحنه زيبايي بود.فارغ از هر گونه مسائل تكنيكي صرف همين با هم بودن بسيار پر معنا و زيبا و چشم نواز بود و شايد همين امر سبب شد تا كج انديشان و مغرضين بر شتاب حركات تخريب كننده خود بيافزايند و دستهاي پنهان از آستين ها بيرون شده و مشغول توطئه پردازي شوند كه هدف اصلي اين توطئه در آن هنگام عقيم گذاردن كنسرت مشترك در دوبي و در حضور مردم مشتاق داخل ايران بود كه شوربختانه به هدف شوم خود نيز رسيدند...اما چگونه؟؟؟



در ادامه كنسرت هاي مشترك ابي عزيز و داريوش قرار بر اين بود كه كنسرتي هم در دوبي براي هموطنان داخل كشور اجرا شود و بنا بر همين صحبت هاي لازم انجام گرفت و شهرام شفايي كه پيش از آن نيز به كرات براي ابي و داريوش در دوبي كنسرت گذاشته بود اين بار نيز اين مسئوليت را عهده دار گرديد و بر طبق مفاد موافقات به عمل آمده مابين ابي عزيز و داريوش از جمله رعايت مساوات در تمامي مراحل كنسرت اعم از تعداد اعضاي اركستر, نداشتن مهندس صدا و حتي در تبليغات و از طرفي بين شهرام شفايي و مسئولين عرب برنامه, آقاي شفايي به تداركات اوليه براي برگزاري كنسرتي بسيار با شكوه همت گماشت.

اما توطئه مخفي دشمنان تا حدودي به بار نشست و آقاي داريوش كه پس از عقد قرارداد اوليه جهت اجراي كنسرت در سوئد به سر مي برد طي تماسي با آقاي شفايي اعلام نمود كه حاضر نيست با شرايط قرارداد اوليه به اجراي كنسرت بپردازد و خواهان آن شد كه با اركستر خود و با تعداد بيشتري اعضا نسبت به موافقات اوليه و مهندس صدا به دوبي سفر نمايد و از شفايي خواست تا هزينه سفر وي و اعضاي اركسترش را از سوئد به دوبي متقبل شود و ... شفايي و مسئولين عرب برگزار كننده كنسرت زير بار نرفته و لاجرم نام داريوش را از فهرست كنسرت خارج و در دعوتنامه اي كه به طور رسمي از سوي مقامات دولت امارات متحده عربي به مناسبت آغاز جشنواره سالانه مغازه گردي(shopping festival) براي ابي عزيز ارسال گرديد نامي از داريوش به چشم نمي خورد و در اين دعوتنامه سمبليك از ابي عزيز دعوت گرديد تا در شب آغاز جشنواره به اجراي برنامه بپردازد.از آن سو داريوش كه چنين ديد به خواهرزاده اش كه مقيم دوبي مي باشد پيغام داد تا نزد كنسرت گذاران رفته و مجدداً از سوي وي اعلام نمايد كه حاضر به اجراي كنسرت با همان شرايط قبلي است اما متاسفانه اين بار مسئولين عرب برگزار كننده كنسرت به سبب خلف وعده قبلي داريوش به اين خواسته تن در نداده و بر اجراي تك نفره ابي تاكيد نمودند.

مشاهده مي كنيد كه تا اينجاي داستان نه از جمهوري اسلامي خبري هست و نه از خليج هميشگي فارس!اما واكنش داريوش به راستي حيرت انگيز بود. وي با مساعدت آقاي بختياري و او نيز به نوبه خويش با رفقايش در داخل كشور اطلاعيه اي منتشر و طي حركتي مزورانه و ناروا با ذكر جملاتي كنسرت مزبور را به جمهوري اسلامي منتسب دانست و چنين عنوان كرد:"من مصالح ميهن را با هيچ چيز تاخت نمي زنم!و چون بوي جمهوري اسلامي را از اين كنسرت استشمام كردم آن را تحريم مي كنم" و جالب تر آنكه وي اين اطلاعيه را علاوه بر همايون در كانال يك به NITV و آتاباي كه تا پيش از آن به ناسزاگويي به شخص ايشان مشغول بود سپرد!تا ذره اي شك و شبهه در مورد تصنعي بودن اين حركت در دل انديشمندان باقي نماند.آتاباي و همايون نيز در اقدامي هماهنگ اما با اهدافي متفاوت و با شدت هر چه تمامتر به ابي عزيز حمله نموده و او را مورد شنيع ترين توهين ها و دشنام ها قرار دادند و براي اينكه سطح برنامه مبتذلشان را به برنامه هويت در سيماي جمهوري اسلامي ارتقا داده و از قافله جا نمانند از ايراد ناسزاهاي سياسي و ابي را مزدور و جيره خوار جمهوري اسلامي خواندن پا را فراتر گذاشته و اتهاماتي چون اعتياد, مشروب خواري, روابط نامشروع و... را نيز در دستور كار خويش قرار دادند!و ابي عزيز ناگزير در دو شبكه طپش و پارس از طريق تلفن مجبور به بازگويي حقايق گرديد و گفت آنچه را كه گفتني بود.



تا اينجاي قضيه صحبتي از خليج و خواندن يا نخواندن آن در دوبي نبود!چرا كه فهرست آهنگ هاي اجرايي ابي و داريوش در كنسرت هاي مشتركشان از پيش مشخص بود و ترانه خليج در اين فهرست قرار نداشت و ادعاي آن گروه كه انصراف!داريوش از كنسرت دوبي را عدم خواندن ترانه خليج توسط ابي مي دانند بسيار نابجا و كودكانه است چرا كه نه تنها اين ترانه در فهرست قرار نداشت بلكه در سال قبل از آن نيز ابي اين ترانه را در دوبي اجرا ننموده بود و اين, موضوعي نبود كه از نگاه داريوش مخفي مانده باشد.پس اصلاً قراري بر اجراي ترانه خليج نبود تا لغو آن سبب انصراف داريوش شود.شهرام شفايي و ديگر عوامل كنسرت گذار هم كه بارها كنسرت هاي مختلفي براي كليه خوانندگان در دوبي گذاشته و مي گذارند و اگر بخواهيم ايشان را مامور جمهوري اسلامي قلمداد كرده و هر هنرمندي كه در دوبي كنسرت دارد را به بهانه هاي واهي و خيالي كه اسپانسر فلان برنامه شركت پسته رفسنجان!!و... است مزدور جمهوري اسلامي برشماريم بايد تمام هنرمندان را دست نشانده و مواجب بگير جمهوري اسلامي بدانيم چرا كه منهاي داريوش (بعد از اين بلوا) و مهرداد, اكثريت قريب به اتفاق هنرمندان همواره در دوبي برنامه دارند و جالب اينكه تعدادي از ايشان هم به طور دائم!!اينهم سياهه تعدادي از مامورين جمهوري اسلامي!: ستار, مهستي, حميرا, گوگوش, معين, عارف, سياوش قميشي, منصور, شهرام شب پره , شهره , ليلا فروهر, اندي , نوش آفرين و و و...!!!به راستي چنين طرز تفكري سطحي و كودكانه يا به نوعي مغرضانه و كينه توزانه نيست؟؟



پس اگر صورت مسئله را به دو قسمت تقسيم كنيم يكي اصل حضور و اجراي كنسرت در دوبي است كه شرح آن رفت و ديگري نخواندن ترانه خليج...آتاباي و همايون خيلي زود پس از سخنان ابي عزيز تغيير موضع داده و اطلاعيه داريوش و قضيه جمهوري اسلامي را كه خود نيز به واهي بودن آن يقين داشتند كنار نهاده و به بند دوم مسئله پرداخته و با چرخشي قابل پيش بيني نخواندن ترانه خليج توسط ابي عزيز در دوبي را مستمسك قرار داده و به حملات مذبوحانه خود شدتي مضاعف بخشيدند... و جالب تر اينكه داريوش هم اصلاً پيگير اقدام قبلي خود نشده و هيچگاه سخني در اين باب بر زبان نياورد!... و بالطبع مي رسيم به دلايلي كه ابي عزيز با استناد به آنها از خواندن اين ترانه در دوبي صرفنظر نمود.



شايد لازم به ذكر نباشد كه خواندن يا نخواندن ترانه خليج در دوبي توسط يك هنرمند سنديتي بر احقاق موجوديت تاريخي خليج هميشگي فارس نخواهد داشت و با نخواندن اين ترانه در دوبي خليج فارس به خليج العربي تبديل نخواهد گرديد.خليج فارس هميشه خليج فارس بوده, هست و خواهد بود و اين واقعيتي است غير قابل انكار و بي نياز از هر گونه اثبات... آفتاب آمد دليل آفتاب... ضمن اينكه يادآوري اين نكته را لازم مي دانم كه اين ترانه حماسي براي مردم ايران و خاك كشور ايران سروده شده تا عرق وطن پرستي را جلوه گر نمايد و عشق به وطن را به معنا بكشد كه اين وطن تنها خليج فارس نيست, بلكه خزر, البرز و كلاً تمام نقاط ايران را شامل مي شود.

خليج فارس بر اساس يك بدعت نادرست و طي يك توطئه تاريخي در امارات متحده عربي به خليج عربي معروف گرديده همانگونه كه اروند رود به شط العرب در عراق و... مهم آن است كه خليج فارس در تمامي اطلس ها و نقوش جغرافيايي معتبر دنيا به همين نام ناميده شده است.جالب تر آنكه دانشمندان و علماي منصف عرب نيز خود بر نام زيباي خليج فارس صحه مي نهند و حتي در موزه هاي امارات در تمامي نقشه هاي بازمانده از گذشته نام سينوس پركوس كه برگردان يوناني خليج فارس است جلب نظر مي نمايد.تسميه خليج فارس بدين نام با توجه به اينكه ايران گودترين و پرآب ترين بخش خليج را در اختيار دارد و با در نظر گرفتن جمعيت هفتاد ميليوني ايران در قبال ده ميليون اعراب همسايه در حاشيه خليج فارس و ساحل دوهزار كيلومتري ايران و تعلق اكثريت جزاير واقع در اين منطقه به خاك ايران امري است بديهي و بي نياز از ايراد دليل.

You can see links before reply


نه تنها تمامي مورخين, جغرافي دانان و حتي مفسرين و علماي دين و دانشمندان عرب در سال هاي قبل از توطئه بلكه در سال هاي پس از مصوبه اتحاديه عرب(۱۹۶۰ ميلادي) و حتي در سال هاي اخير بر اصالت و تاريخي بودن نام خليج فارس تاكيد كرده اند و تغيير آن را غير علمي و غير تاريخي و مغرضانه خوانده اند.مجله الاهرام در شماره ۲۱۹ مورخ اگوست ۲۰۰۱ متن كامل مصاحبه آقاي مجدي عمر معاون اول سابق شوراي دفاع ملي مصر را به چاپ رسانده است. وي در بخشي از سخنان خود چنين مي گويد:"نسل من به خاطر دارد كه ما در ايام مدرسه در كتب درسي و نقشه ها با لفظ خليج فارس سر و كار داشتيم ولي بعد از مدتي به آن خليج عربي!اطلاق كرديم.اين غير منطقي, رذالت و پستي است!اينكه چند كشور عربي در اطراف آن باشند دليل نمي شود كه نامي تاريخي و مقبول را تغيير دهيم و حال براي آنكه خود را از اين مخمصه نجات دهيم فقط آن را خليج مي ناميم, كدام خليج؟؟مگر خليج بدون نام هم مي شود؟؟!".



در كتاب تطوير العلاقات المصريه الايرانيه (مجموعه نويسندگان) چاپ موسسه مطالعات سياسي و استراتژيك الاهرام ۲۰۰۲ قاهره در صفحه ۱۹۰ به نقل از آقاي عبدالمنعم سعيد رئيس مركز تحقيقات سياسي و استراتژيك الاهرام چنين آمده است:"به صراحت تمام بگويم هيچ مدرك و سند تاريخي نديدم كه نام خليج فارس را بتوان مستند به آن تغيير داد.تمام نقشه ها و كتب تاريخي و حتي در بعضي از سخنراني هاي ناصر(رهبر فقيد مصر) در بحران انقلاب از خليج فارس صحبت شده است.اگر تغيير نام خليج باعث كدورت مردم ايران است چرا به حقيقت اعتراف نمي كنيم؟!".



بشاري در كتاب احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم (۱۹۰۶) وجه تسميه خليج فارس را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي دهد و مي نويسد:"اگر گفته شود براي چه درياهاي عجم را هفت گانه دانسته اي منظور از درياهاي هفت گانه فارس عبارت است از خليج فارس, درياي قلزم, درياي يمن, درياي حبشه, درياي زنگ, درياي هند و درياي چين كه در آثار مختلف از آنها نام برده مي شود.بعد از آن كه چنين گفتي خداوند خطاب به آنها فرموده به آنچه را كه خود مي شناسند آن را.اشاره به آيه بيستم از سوره مباركه الرحمن قرآن مجيد كه گويد:خداوند دو دريا را روانه كرد. و ابن الفقيه و شهاب الدين احمد النويري آن دو دريا را به درياي فارسي و درياي رومي معرفي كردند.جواب آن از دو جهت است يكي اينكه اعراب كه به فارس سفر مي كرده اند نمي ديدند مگر آنچه را عمربن خطاب گفته است كه: همانا من دادگري را از كسري (انوشيروان عادل) آموخته ام و ياد مي كند از شكوه او و نيكي اخلاقش.ديگر آنكه اگر كسي به هگر و آبادان بخواهد برود ناچار است از درياي فارس و كرمان و تيزمكران بگذرد و آيا نمي بينيد كه بيشتر مردم آن دريا را از حدود يمن, بحر فارس مي نامند و بيشتر كشتي سازان و كشتي رانان آن ايراني هستند و آن دريا از عمان تا آبادان است با عرض كم و مسافر در آن ناپديد نمي شود".



ابو عبدالله زكريا بن محمد بن محمود القزويني متوفي به سال ۶۸۲ هجري كه از علماي برجسته اسلامي است در كتاب معروف آثار البلاد و اخبار العباد در توجيه تسميه منطقه فارس و درياي منتسب بدان و همچنين در اهميت سرزمين فارس چنين مي نويسد:"سرزمين مشهوري كه شرق آن را كرمان و غربش را خوزستان و شمالش را خراسان و جنوبش را دريا احاطه كرده است, به نام فارس بن اسور ابن سام بن نوح(ع) ناميده مي شود ... و در تاريخ آمده است كه همانا ايرانيان چهار هزار سال بر امور عالم پادشاهي كردند, اول آنها كيومرث بود و آخرشان يزدگرد فرزند شهريار كه در محاربه با عمربن خطاب در مرو به قتل رسيد.آنان سرزمين ها را آبادان كردند و بندگان را بهره مند ساختند".



دانشمند شهير عرب جرجي زيدان در جلد دوم از كتاب ارزشمند تاريخ التمدن الاسلامي ضمن بيان ابعادي كه بحر فارس در نظر جغرافي نويسان قديم داشته, استفاده از آن تركيب را به قرون سوم تا ششم هجري منتسب دانسته و تعبير امروزي نام درياي جنوبي ايران را خليج فارس مي داند.



و...



در قرن حاضر با توسعه معلومات جغرافيايي همراه با چاپ نقشه هاي بسيار به زبان هاي مختلف, تركيب خليج فارس مورد استعمال جهاني دارد چنانكه در انگليسيPersian Golf , در فرانسه Persique Golfe , در فارسي خليج فارس, در روسي Persidski Zaliv , در تركي Korfozi Farsi و در ژاپني Perusha Wan و به همين گونه با اندك تغييري در تقدم و تاخر, اجزاي اين تركيب در تمام زبان هاي دنيا جاي دارد.



پس چرا بايد بي جهت باعث دامن زدن به اين مسئله شد؟چرا بايد رسم ميهمان نوازي را بر هم زده و ايجاد تشنج مضاعف نمود؟از اين نكته نبايد غفلت كنيم كه بنا به شرايط فعلي اين سرزمين دوبي يكي از معدود اماكني است كه ميعادگاه هنرمندان در تبعيد با عاشقان داخل كشور است... دوبي دختركان معصوم اين آب و خاك را به سوي خود نمي خواند بلكه شرايط مخوف داخل كشور ماست كه ايشان را به آن سمت سوق مي دهد و نه دوبي بلكه تركيه و كشورهاي اروپايي نيز از اين مسئله مستثني نيستند و اين مصيبت از سال هاي طولاني گذشته نيز مبتلا به جامعه محنت زده ما بوده و كماكان نيز هست و سطحي نگري است اگر بيانديشيم با نيامدن هنرمندان به دوبي اين فتنه ريشه كن خواهد شد, چرا كه اصولاً ريشه در جاي ديگري است و توسط ديگران آبياري مي شود.ابي مابين يك دو راهي قرار داشت يا بايد از خواندن ترانه خليج براي اهدافي بزرگتر چشم مي پوشيد يا به خواست زورگوياني كه با اهداف ديگري پيگير ماجرا بودند گردن مي نهاد و يكبار براي هميشه اين ترانه را در دوبي اجرا مي نمود و نتيجتاً... نيامدن به دوبي براي هميشه و محروم كردن خيل مشتاقان و عاشقانش از ديدار خويش, جواناني كه روياي حتي يك لحظه ديدار او را در دل مي پرورند ... يا آمدن و سكوت در مورد ترانه خليج فارس.سكوتي بدان معنا كه خود گوياي همه حقايق است.ابي عزيز مدتي است كه ترانه خليج را در دوبي اجرا نمي كند اما اين هرگز بدان معنا نيست كه وي در دوبي ترانه اي موهوم به نام خليج عربي را زمزمه مي نمايد!!!سكوتي گويا در قبال اين مسئله بسيار زيباتر و منطقي تر است تا بخواهند به صرف كسب نام و اعتبار و مطرح شدن و برسر زبان افتادن به دوبي رفته و ترانه هاي ريتميك قر كمري مانند"خليج فارس خومونه!" را بخوانند و ابهت و جلال خليج فارس را به سخره گيرند و ابلهان هميشگي!هم در مقايسه اي از جنس خودشان!براي ايشان كف بزنند و هورا بكشند و اوج هيجان وطن پرستي!خود را متجلي سازند!ابي و شهرت بي همتايش و ترانه خليج با آن ابهت و عظمت و از اين سو...؟! و كيست كه بپرسد چرا همه پس از ابي به ياد خليج هميشگي قارس افتاده و درد خليج بر جانشان مستولي شده است؟؟!

البته پرواضح است كه تمامي ابناء بشر با عشقي آميخته در رگ و پي شان قد مي كشند و اين عشق همانا عشق به وطن و خاك مادري است.ابي و ديگر هنرمندان ما نيز هرگز عاري از اين عشق پاك نبوده و نيستند و هرگز نمي توان به صرف سكوت كسي را متهم به وطن فروشي نمود.



موسم حج را به خاطر آوريد... مگر ما ايرانيان شيعه نيستيم و به ولايت مطلقه مولاي متقيان علي(ع) اعتقاد راسخ نداريم؟؟پس چگونه است كه در موسم حج و در عربستان كه ام القراي جهان اسلام است در قبال اين حقانيت خود مهر سكوت بر لب مي نهيم و در مناسك حج فرياد بر نمي آوريم كه ايها الناس عمربن خطاب حق مسلم علي(ع) را پايمال نمود؟؟؟چرا؟مگر عشق به علي فقط گاهي كه در ايران به سر مي بريم در دل هاي ماست و در عربستان از دلهامان رخت بر مي بندد؟پس چرا سكوت؟آيا نه به اين دليل است كه مي انديشيم شرايط براي اين كار مهيا نيست و اين عمل از جانب ما نه تنها حقيقتي را صحه نمي گذارد بلكه تنها باعث تشنج و دوري بيشتر مسلمانان از يكديگر و محروم شدن از شركت در مناسك روحاني حج خواهد گرديد!اينجاست كه سكوت مي كنيم اما اين سكوت به معناي تاييد آنها نيست و در جاي مناسب و از طرق علمي و منطقي با ايشان به مجادله خواهيم پرداخت كه تا كنون نيز چنين بوده است... سري را كه درد نمي كند چرا دستمال ببنديم؟!

يا به خاطر آوريد كه در قرون دوم , سوم و چهارم شيعيان چگونه تقيه مي كردند؟ حتي شخص پيامبر بزرگوار اسلام(ص) به عمار ياسر تقيه را آموخت و به وي گوشزد نمود كه براي پيشبرد اهداف و مصالح عالي تر در شرايطي مي توان آنچه را كه در دل هست بر زبان جاري ننمود.

براي اهدافي بزرگتر... براي آنكه ابي بتواند در نزديكي خاك مادري و در كنار هموطنان عاشقش فرياد برآورد"هلا توان همه عاشقان در ميهن"...او كه در تمامي كنسرت هايش ترانه خليج را با حال و هوايي ديگر اجرا و به راستي در هنگام اجراي اين ترانه از جان مايه مي گذارد و اشك در چشمانش حلقه مي بندد را نمي توان به جرم سكوت در دوبي به عدم علاقه به آب و خاك مادري محكوم نمود و اين عشق بزرگ و حقيقي كه در طول تمامي سال هاي خفقان معناگر آن بود را از وي بازستاند.



متاسفانه اگر امروز مشاهده مي كنيم كه دولت امارات متحده عربي ادعاهاي واهي قديمي خود را جسورانه تر و گستاخانه تر بر زبان مي آورد اين نه از قدرت آن دولت بلكه از ضعف و زبوني سردمداران نالايق ماست كه در كمال خفت و خواري هر روز به گونه اي منافع ملي ما را به تاراج مي دهند ... شاهد بوديم كه چگونه خزر زيبايمان را با بي مسئوليتي هرچه تمامتر سلاخي نموده و براي بقاي چند روز بيشتر به بيگانگان هديه كردند.اينها همه از ضعف حكام سرزمين اهورايي ماست كه تنها به بقاي خود انديشيده و تنها چيزي كه در ديدگاهشان فاقد اعتبار و ارزش و تقدس است همانا خاك گرانبها و تماميت ارضي اين ملك زرخيز است.اما همينان در اقدامات مذبوحانه پشت پرده خويش طي يك شانتاژ رسانه اي سعي در منحرف كردن اذهان عمومي از بي كفايتي و ناكارآمدي خود نموده و حتي سكوت ابي در دوبي را به روزنامه هاي بي محتواي داخل كشور كشاندند! از آن سوي هم همانگونه كه ذكر آن پيش از اين رفت دست هاي پنهان تمامي توان خود را در راه اين هدف شوم به خدمت گرفتند.اما در انتها چه عايدشان شد؟؟؟خوشبختانه هيچ!



ابي در دوبي براي بيش از شش هزار نفر از مردمان كشورش در كنسرتي به راستي باشكوه و بي نظير آزادانه سرود عشق سر داد و از هموطنان عاشقش خواست تا سلام او را به جاي جاي ايران پهناور از درياي خزر تا خليج فارس برسانند و زير بار حرف زور آنها كه با اهدافي ديگر نخواندن ترانه خليج را بهانه اي براي رسيدن به مقاصد مزورانه خود ساختند نرفت.ابي نخواست كه اين تنها فرصت ديدار عاشق و معشوق از ميان برود...نخواست كه شميم وطن و چهره هموطنان را به باد فراموشي بسپارد و نخواست براي صورت مسئله اي كه اساساً وجود ندارد اثبات بنويسد.



به راستي ابي عزيز به عنوان يكي از فعال ترين هنرمندان با بيشترين دستمزد آيا صرفاً به دلايل مالي آنگونه كه گروهي ادعا مي كنند از كنسرت دوبي چشم نپوشيد؟؟آيا محتاج درآمد همان يك كنسرت در دوبي بود؟ از اين حقيقت كه ابي و اكثريت هنرمندان ما تنها سرمايه شان هنر ذاتي و خداداديشان است نبايد غفلت ورزيد.ابي به عنوان يك سوپر استار و به مصداق هر كه بامش بيش برفش بيشتر به هر شكل فارغ از اين قاعده كلي نيست و براي ادامه زندگي خود و خانواده اش در سطحي شايسته نمي تواند به كل قيد ماديات را بزند و اگر گردنه گيران و باج خوران معلوم الحال كه شرحشان رفت هر روز بخواهند براي او و كنسرت هايش تكليف معين نمايند و وي نيز به خواسته هاي ايشان گردن نهد زندگي خود و خانواده اش را چگونه گذران كند؟ و همه اينها در حالي است كه تنها ممر درآمد هنرمندان ما اجراي كنسرت است و بس كه آنهم در مقايسه با هنرمندان درجه دو و سه هندي و ترك و عرب و... اصلا قابل توجه نيست.شادروان ويگن سلطان به حق جاز ايران را در سنين بازنشستگي در غربت و درگير يك بيماري صعب العلاج در حالي كه اشك در چشمان داشت و حميد شب خيز از مردم براي وي درخواست پول مي نمود را به ياد آوريد... به راستي صحنه جگرخراش و دردناكي بود... اما متاسفانه حقيقت داشت ... و اين همان كابوسي است كه ابي و امثال وي از آن در هراسند ... در غربت و بي هيچ سرمايه و تخصص حرفه اي آنگاه كه ديگر نتواني بخواني!... چه بر سرت خواهد آمد؟؟ و ابي عزيز مردانه در برابر زورگويي عده اي كه همه چيز را تنها براي خود مي خواهند ايستادگي نمود.



و باري, مگر نه اين است كه ابي خليج را و نه خليج بلكه خزر, سپيد رود, گواتر و خرمشهر را تنها براي جايي خواند كه در آن متولد شده و باليده است تا تمامي احساسي را كه به زادگاه خويش دارد به ديگران نيز منتقل كند؟ نمي دانم اين مدعيان پر طمطراق كجا بودند زماني كه ابي عزيز ما فرياد مي كشيد"شكفته چون گل سرخ بر سينه هاي ياران,عشقي به نام مردم قلبي به شكل ايران"؟ يا در كدام خواب خرگوشي به سر مي بردند آن هنگام كه با رساترين صداي زمانه بانگ برداشت"آري از خون پهنه برزن و ميدان سرخ است"؟ و در خلسه مستي و بي خبري چه به سر مي بردند آنگاه كه او فرياد برآورد"بگوييد از سر بلند عشق بر دار"؟؟ دريغ و افسوس كه اين جو فروشان گندم نما و اين زرپرستان به ظاهر ميهن پرست!! به سوداي خام خويش دل مشغولند و پس از بيست و اندي سال به ناگاه سر از بالين هاي آسوده شان برداشته و ناجوانمردانه عشق و مراد و معشوق ميليون ها ايراني عاشق را به مسلخ مي كشند.اگر گفتار و رفتار هر كس ملاك شناسايي او نباشد و اگر هنگامي كه ابي فرياد زد"دوباره مي شود آري به باغ گل روياند و اي خسته از زنجير جهل و فتنه بشكن" پي به انديشه آزادي خواهانه او نبرند پس چگونه انتظار دارند كه ديگران رفتار و گفتار خودشان را كه دائم از درد وطن!مي نالند باور كنند؟؟



ابي اسطوره يك ملت باقي خواهد ماند و هرگز صدايي به وسعت خليج هميشگي فارس در همهمه بادهاي ولگرد گم نخواهد شد.











تفنگم در دست و سرودم بر لب, همه ايران را مي بوسم


من خورشيد هزار پاره عشق را, بر خاك وطن مي آويزم


اي وارثان پاكي, من آخرين نگاهم, بر آسمان آبي اين خاك


و خليج هميشگي فارس, فارس, فارس خواهد بود...



You can see links before reply




با سپاس ويژه از دوستان قديمي و صميمي ام احسان و مازيار...مطالب تاريخي و اقوال دانشمندان عرب, برگرفته از كتاب"نام خليج فارس در درازاي تاريخ" است.