PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : روایتگر اصیل كمانچه چه كسی است ؟



Kamanche
Monday 19 May 2008, 02:40 AM
با سلام خدمت دوستان عزیز
با توجه به استقبال نسبتا خوبی که از تاپیک بررسی تطبیقی شیوه های نوازندگی کمانچه شد و طبق هماهنگی که با دوستان شرکت کننده در آن تاپیک انجام گرفت بنا بر این شد که مطالب را به صورت گسترده تر در تاپیک جداگانه ای ادامه بدهیم .

بحث اصالت در نوازندگی سازهای ایرانی ، همواره بحث داغی بوده و در سالهای اخیر با رشد نسل جوان تر و ظهور شیوه های نوین در نوازندگی سازهای ایرانی ، بحث داغ و داغ تر شد و این گونه مباحث همواره بدون هیچ گونه نتیجه گیری ادامه داشته و دارد و کمانچه از جمله سازهایی است که همواره - به خصوص در چند سال اخیر - بر سر شیوه های نواختن آن بحث های فراوانی وجود داشته است.

برای شروع این تاپیک و بحث ،ابتدا مطالب نوشته شده ی استاد محمد رضا لطفی ، در بروشور آلبوم خموشانه را قرار دادم تا بهانه ای برای شروع بحث باشد. در ادامه پاسخ های جمعی از اساتید کمانچه نواز مانند آقایان کیهان کلهر ، سعید فرج پوری ، مهدی آذرسینا و اردشیر کامکار که به نوشته ی استاد لطفی جواب داده اند را نوشتم تا کسانی که احیانا از بحث های ایجاد شده اطلاع نداشتند ، بتوانند با خواندن مطالب مربوط به بحث در پیشرفت بحث به ما کمک کنند.
(این نکته را هم ذکر کنم کلیه نقل قول ها دقیقا بیانات اساتید است که در اینجا نقل شده)
از همه ی دوستان علاقه مند خواهش میکنم به پیشبرد بحث به ما کمک کنند.
با تشکر.

Kamanche
Monday 19 May 2008, 02:56 AM
سخنان استاد لطفی در بروشور آلبوم خموشانه


--------------------------------------------


در گذشته ای نه چندان دور ساز كمانچه در میان سایر سازهای ایرانی از همه مهجورتر بود. بجز استاد بهاری، كه بحق در احیا و معرفی این ساز زحمات بسیاری كشیده و شاگردان چندی را پرورش داد، تلاش عمده ای برای اعتلای این ساز صورت نپذیرفته بود. در نتیجه نوازندگان روش رسمی این ساز تنها چند نفر انگشت شمار مانند استاد حسین یاحقی، حسین آقا میرخانی (استاد كامل خط) و یكی از بستگان ایشان بودند، كه من ساز ایشان را در سال ۱۳۵۲ شنیده ام. در آن زمان تنها دو نوازنده در وزارت فرهنگ آن روزگار وجود داشتند كه هر دو با پشتوانه نواختن ویلن، بنا به ضرورت فرهنگی، به ناچار این ساز را می نواختند. این دو هنرمند گرامی رحمت الله بدیعی و آقای داروغه بودند. مشكلی كه این ساز از ابتدا داشت این بود كه نوازندگان ویلن آن را می نواختند و آرشه و پنجه شان بیشتر تابع تكنیك غربی بود تا سنت موسیقی ایرانی. تنها نوازنده ای كه بار این فرهنگ را به دوش داشت استاد بهاری بود. استاد بهاری با پیش زمینه و تسلط بر ضربی نوازی و تصانیف، كمتر به ردیف كامل آشنایی داشتند. خوشبختانه به مرور به دانش ایشان نیز افزوده شد و در اثر مجالست با استادانی مانند حاج آقا محمد مجرد ، نورعلی خان برومند، حسین یاحقی و... با توجه به استعداد بی نظیر و گوش حساس و ذوق سلیم، اطلاعات ایشان به سرعت كامل تر گردید.

You can see links before reply
استاد حسین یاحقی


كمانچه استاد بهاری بیشتر مضرابی و كمتر كششی بود كه این خود ارزش و سلیقه خاصی را در تاریخ كمانچه بنیاد نهاد كه امروزه این شیوه به نام ایشان ثبت گردیده و شاگردان بسیاری روش ایشان را دنبال می كنند. باید توجه داشت كه كمانچه سازی است كششی و مضرابی بیشتر سازهای مناطق فارسی زبان در ایران و بیرون از مرزهای ما از این خاصیت برخوردارند. شیوه استاد بهاری گسترش حالت مضرابی را تقویت نموده است و به همین دلیل با روش حسین خان اسماعیل زاده، كه كششی و هم مضرابی است، متفاوت می شود، اما نحوه برخورد و صدای ساز هر دو از كیفیت كمانچه برخوردار است تا ویلن.


You can see links before reply


البته نباید تصور كنیم كه شیوه های رسمی دیگر (مانند روش استاد صبا) كاملاً در مكتب وزیری است، چرا كه استاد صبا بعدها مانند خالقی از این مكتب، كه بیشتر غربی شده بود، فاصله گرفتند و تجربیات قدیمی تر و ادراك اصیل تر را به نحوه اجرا و ساختشان اضافه كردند و می توان گفت شخصیت قوام یافته هنری خود را سرفصل جدید موسیقی نمودند.
كارهای ویلن صبا در سه دوره زندگی ایشان از نظر زمان بندی، آرشه و نفس های داخلی آن به ساز حسین خان اسماعیل زاده از یكسو و دانش ردیف نزدیك می شود. به هر حال، هم اكنون كسانی هستند كه كمانچه را به شیوه ویلن _ كمانچه استاد صبا می نوازند كه اگر تجربه استاد بهاری و روش های قدیمی تر را بر آن بیفزایند، كاربرد این ساز را كامل تر خواهند نمود.

خوشبختانه من این افتخار را پیدا كردم كه حضوراً ساز حسین خان میرخانی را كه از شاگردان خوب حسین خان اسماعیل زاده و رضا محجوبی بود بشنوم. ایشان عقیده داشت كه ساز كمانچه خیلی مقطع و گسسته و ناله های كمانچه و ویبراسیون ما خیلی به موسیقی غربی نزدیك شده است. با توجه به نگرش درست ایشان، كمانچه استاد بهاری در آن زمان دقیقاً این كیفیت را داشت و من این انتقاد را از اساتید گذشته نیز شنیده بودم، مانند آقای زابلی كه خود از كمانچه نوازان خیلی باسابقه بودند. البته نباید این سخن ،مقام والای استاد را خدشه دار نماید. اعتبار این مرد وارسته در تاریخ موسیقی معاصر ما از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است.

زمانی من به قصد مطالعه و تحقیق درباره كمانچه و یافتن نوازندگان مسلط آن به ملاقات اساتید این ساز رفتم، حتی سفرهای متعددی به مناطق مختلف كردم تا با شیوه های ایشان آشنا شوم. از میان نوازندگانی كه ملاقاتشان كمك ارزنده ای به من كرد، می توانم از استاد كامل عبدالله دوامی، استاد حسین میرخانی و یكی از شاگردان ایشان كه متاسفانه نامش را به خاطر ندارم و می بایست از بستگان نزدیك ایشان باشد، استاد بهاری، كه سه ماه شاگردی ایشان را نمودم، سرهنگ هم ردیف، زابلی كه از دوستان نزدیك سعید هرمزی بودند، استاد همت علی (سالم) كه نوازنده بی نظیر كمانچه در لرستان بودند و بسیاری كمانچه نوازان لرستان و مازندران یاد كنم كه همه آنها دریچه جدیدی را در شناسایی كمانچه بر من گشودند.

همزمان و به موازات آن تلاش كردم كسانی را به اجرای این ساز فراموش شده تشویق كنم كه از آن میان می توانم از شاگردانم اردشیر كامكار، سعید فرج پوری و تنی چند مانند كلهر، كه مدت هشت ماه با من به صورت خصوصی كار كردند و نیز هادی منتظری را نام ببرم. در حال حاضر همه این شاگردان كمانچه نوازان خوبی هستند و كارهای خوبی ارائه نموده اند. متأسفانه مدت كوتاه آموزش باعث شد این عزیزان هر یك كارشان را بر پایه تجربه شخصی شكل و قوام دهند. اردشیر كامكار با توجه به علاقه پدرشان به استاد كامل صبا، به آن سمت كشیده شده و فرج پوری نیز به سمت استاد صبا، رحمت الله بدیعی و ویلن نوازان رادیویی و كلهر به سمت موسیقی بومی مناطق ایران و روش های ویلن سل، كه ساز اصلی شان در دوره لیسانس موسیقی بود كشیده شوند. در اینجا غرض نه تجزیه و تحلیل كردن كمانچه این عزیزان، بلكه نشان دادن موقعیت كمانچه در ایران و مشكلاتش در گذشته است. استاد بهاری خوشبختانه شاگردانی را تربیت كرد كه حال و هوای كمانچه را درك نمودند و از آن میان می توان از آقایان گنجه ای، شكارچی و مقدسی نام برد.


در حال حاضر ما نه شاهد تداوم شیوه نوازندگی بهاری و نه شیوه نوازندگی حسین خان اسماعیل زاده هستیم. اگر چه داوود گنجه ای آرشه و پنجه قدما را درك كرده اما به خاطر مشغله و وظایف گوناگون و حساس اداری، نتوانست با اجرای زنده به صورت صوتی و تصویری راه این ساز را هموارتر گرداند. همه این افراد كه شاگردان بسیاری را به جامعه تحویل داده اند زحمات بسیاری برای رشد كمانچه كشیده اند و جا دارد كه از همه این دوستان تشكر كنیم. اما به جرأت می توانم مدعی شوم كه هنوز ساز كمانچه نوازنده ای را پیدا نكرده كه بتواند حرف اصیل و كارا و پرمحتوا و هنری را ایراد نماید. شاید در آینده این اتفاق بیفتد و باید همه با هم تلاش كنیم تا این راه هموار گردد و این تعالی و غایت قابل دسترسی گردد.


You can see links before reply


كمانچه ای كه از من می شنوید كنسرتی است كه در سوئیس به اجرا درآمده است. غرض از ارائه این كار به علاقه مندان تنها نشان دادن امكانات و شیوه نواختن این ساز است و امیدوارم راه گشایی برای هنرآموزان باشد. من مدعی نیستم كه توانسته ام همه ارزش ها و تكنیك های این ساز را بازگو كنم، اما می توانم بگویم كه در امر آموزش به نكاتی رسیده ام كه شاید برای علاقه مندان مفید باشد. من مدت سه سال در شهر واشینگتن روی قطعات قدیمی و اجراها تجسس كرده ام و سعی كرده ام تكنیك انگشت گذاری های غربی شده را به بستر ایرانی آن بازگردانم و اكسنت های زبان فارسی را در لابه لای كشش ها بگنجانم. باز هنوز امیدوارم در مدت اقامتم در ایران، نوازندگان این ساز را جمع كرده و به آنها برای رسیدن به روش رسمی و تدوین آن، به نحوی كه وحدت اجرای شیوه قدیمی را مخدوش نكند، به گفت وگو بپردازم.
همیشه باید فكر كرد و كار كرد و بی من و ما راه موسیقی رسمی و هنری را هموار نمود. امید است این ساز در ذائقه مردم ایران درست بنشیند كه این مهم هدف اصلی من از ارائه این كار برای اولین بار در ایران است.

Kamanche
Monday 19 May 2008, 03:05 AM
سخنان هنرمند گرامی کیهان کلهر در پاسخ به استاد لطفی

مضامین و مطالبی كه در بروشور اثر تازه انتشار یافته هنرمند گرامی آقای محمدرضا لطفی «خموشانه» برای علاقه مندان موسیقی نگاشته شده بنده را بر آن داشت تا توضیحات كاملتری را خدمت عزیزان علاقه مند ارائه دهم.
برخلاف آنچه در متن نگاشته شده بنده ۳ جلسه درس ردیف را در سال ۱۳۶۱ نزد هنرمند نامبرده [به درخواست شخص ایشان] گذرانده ام كه پس از آن ۳ جلسه و بنابه دلایلی خارج از حوصله این مقال، ادامه آن ممكن نگشت. ایشان در مصاحبه ها و گفت وگوهایشان به كرات گفته اند كه: به صرف آموزش چند جلسه ای كسی نمی تواند ادعای شاگردی هنرمندی را بكند. اینجانب نیز با توجه به تجربه ام در امر آموزش موسیقی عرض می كنم كه: آموزش ۳ جلسه ای درس ردیف گواه بر شاگردی آن عزیز نمی باشد.


You can see links before reply


دیگر اینكه در نوشته ایشان ذكر شده كه ساز تخصصی بنده در مدت تحصیل ویولونسل بوده كه این نكته نیز از بیخ و بن اشتباه و كذب است. بنده به عنوان دانش آموز آهنگسازی ساز دوم خود را در طی تحصیلاتم پیانو انتخاب كرده و هیچگاه در زمینه نوازندگی ساز ویولونسل علاقه یا فعالیت و تخصصی نداشته ام. گواه این مطلب اینكه در یكی از كارهای منتشره اینجانب به نام «شب، سكوت، كویر» نواختن یك خط ساده ویولونسل كه تنها یك نت كشیده و طولانی است به هنرمند گرامی آقای همایون خسروی محول شده. با توجه به اینكه این كار ۲ سال پس از پایان تحصیلاتم انجام شده و اگر بنده كوچكترین آگاهی و توانایی پیرامون نواختن این ساز داشتم، حداقل قادر به نواختن چند نت ساده كشیده بوسیله این ساز می بودم.
دیگر اینكه طبیعی است سایر نظرات این هنرمند گرامی عقاید شخصی ایشان بوده و ایشان و هر شخص دیگری در اظهار این عقاید كاملاً آزاد می باشد، منوط به اینكه اظهارات ایشان راجع به اشخاص حقیقی پای در خیالپردازی و قلب حقیقت نداشته باشد.
از تمامی دوستان و محققان و علاقه مندان گرامی تقاضامندم كه اگر قصد ابراز عقیده پیرامون سوابق كاری هنرمندان دیگر را دارند به خوبی تحقیق و تدقیق فرمایند تا خدای ناكرده نتیجه اظهاراتشان ایجاد موهومات و موجب مكدر شدن چهره شریف حقیقت نگردد، چه ما در مقابل آیندگان مسئولیم.اگر عزیزان در آینده قصد تحقیق و بررسی پیرامون آثار بنده را داشتند و جهت این كار نیاز به دانستن سوابق كاری اینجانب را داشتند، لطف نمایند در جهت كسب اطلاع با دفتر اینجانب تماس حاصل فرمایند.
اما مطلب دیگری كه در روزنامه های كثیرالانتشار چاپ شده بود، حكایت از آن می كرد كه بنده كار مشتركی با هنرمند عزیز آقای داوود آزاد انجام داده ام كه ظاهراً قرار است به زودی به بازار نشر عرضه گردد.
بنده این موضوع را نیز تكذیب می كنم چه اینجانب هیچ كار مشترك در دست انتشار با هنرمند نامبرده ندارم و بدیهی است كه اگر اثری با مشخصات ذكر شده توسط شركت یا موسسه هنری منتشر گردد بنده پیگرد قانونی این امر را برای خود محفوظ می دارم.

Kamanche
Monday 19 May 2008, 03:10 AM
پاسخ هنرمند گرامی سعید فرج پوری

-------------------------------

استاد گرانقدر محمدرضا لطفي در بروشور آخرين اثر منتشر شده خود در ايران با عنوان «خموشانه» به مناسبت اجراي ۲۰ دقيقه اي كمانچه نوازي خود در كليساي بازل سوئيس (۱۹۹۸)، بحث مناقشه برانگيزي را در مورد كمانچه، شيوه هاي كمانچه نوازي و جايگاه آن در موسيقي امروز ايران پيش كشيده اند، صفت مناقشه برانگيز را از آن جهت بر اين متن به كار مي برم كه در آن انبوهي از اطلاعات پراكنده تاريخي، ديدگاه هاي بحث برانگيز سبك شناسي، زيباشناسي و تكامل هنر و نحوه حضور اجتماعي كمانچه در دهه هاي اخير آورده شده است. كه هر يك در جاي خود قابل بررسي جداگانه هستند. اين متن در امتزاجي سهل الوصول به صدور اين حكم شگفت آور منجر شده كه: «به جرات مي توانم مدعي شوم كه هنوز ساز كمانچه، نوازنده اي را پيدا نكرده كه بتواند حرف اصيل و كارا و پرمتحوا و هنري را ايراد نمايد: (بروشور خموشانه ص ۹)

از آن جا كه در همين متن از نگارنده به عنوان يكي از شاگردان استاد لطفي ذكري به ميان آمده و خط سير هنري اين جانب تحت عنوان تالي استاد صبا- رحمت الله بديعي و ويلن نوازان راديويي جمع بندي شده است و از آن جا كه اين عناوين در كنار جمع بندي عام استاد لطفي پيرامون موقعيت كمانچه و كمانچه نوازان سؤالات فراواني را در ذهن دانشجويان، هنرجويان و علاقه مندان برانگيخته بر آن شدم كه نقطه نظرات خود را براي هر چه شفاف تر شدن مباحث در عرصه عمومي طرح نمايم. پيش از ورود به گفتار اصلي يادآور مي شوم كه براي من به عنوان شاگردي كه احترام خاصي براي محمدرضا لطفي قائل است، در بدو امر دست به قلم بردن دشوار مي نمود، اما از سوي ديگر به عنوان كسي كه ۳۰ سال زندگي خود را با نوازندگي و تدريس كمانچه گذرانده است، ضروري است كه به توضيح برداشت هاي خود در اين زمينه بپردازم.

در يك برداشت كلي كانون بحث آقاي لطفي بر محور كمانچه - ويلن و كمانچه نوازي به سبك ويلن نوازي متمركز شده است. البته طرح موضوع از اين زاويه بحث جديدي نيست، چرا كه در ۵۰ سال گذشته افراد مختلف، با انگيزه هاي متفاوت و از زواياي مختلف ويلن را چون پتكي بر سر كمانچه نوازان نواخته اند. نگاهي اجمالي به تاريخ ورود ويلن به ايران و تاثيرگذاري آن بر شيوه هاي كمانچه نوازي، به تبيين افزونتر موقعيت كمانچه در آغاز قرن حاضر كمك مي كند. در پايان دوره قاجار حسين خان اسماعيل زاده كه برجسته ترين كمانچه نواز دوران بود و روح الله خالقي در سرگذشت موسيقي توانايي نوازندگي او را همسنگ آقا حسينقلي در نوازندگي تار مي داند، با كمانچه درس ويلن مي داد.

جوان هاي مستعد آن دوره كه استادان نام آور سال هاي بعد شدند، چون ابوالحسن صبا، ركن الدين مختاري، رضا محجوبي، حسين ياحقي، ابراهيم منصوري و... نوازندگي ويلن را با حضور در كلاس كمانچه حسين خان اسماعيل زاده فرا گرفتند. دوره فترت كمانچه از همين زمان آغاز شد. كمانچه اندك اندك روبه محاق گذاشت. نفوذ روزافزون جريان تجدد طلبانه اي كه به خصوص بيشتر بر رويه سطحي تجديد نظر در موسيقي ايراني گرايش داشت و كمتر به تامل در مباني انديشگي موسيقي مي پرداخت (امري كه تا حد زيادي در آن زمان اجتناب ناپذير بود) موجب اقتباس بي رويه الگوهاي موسيقي غربي و كم رنگ شدن شخصيت سنت هاي موسيقي ايراني شد. در اين زمان ديگر به استثناي چند تن اساتيد شناخته شده مورد احترام نسل قبل همچون باقرخان، علي رضا خان كمانچه، حسين خان اسماعيل زاده، كمانچه صرفاً براي اجراي موسيقي روحوضي و مطربي مورد استفاده قرار مي گرفت. ديگر در اين زمان نسل جوان به ديده تحقير به كمانچه مي نگريستند و خيل دوستداران موسيقي ويلن را جايگزين آن كرده بودند و كمانچه از خانواده سازهاي ايراني تا چند دهه حذف شد.

بعدها استاد بهاري كه خود با توجه به مسائل ذكر شده به ويلن روي آورده بود،به تشويق چند تن از اساتيد مسلم آن زمان، دوباره كمانچه به دست گرفت و شروع به كار كرد كه مي شود گفت، حدوداً از سال ۱۳۳۰ به بعد تنها نوازنده رسمي كمانچه استاد بهاري بود كه توانست كمانچه را از فراموشي نجات دهد. شيوه استاد بهاري كاملاً با حسين خان اسماعيل زاده متفاوت بود. ساز او تحت تأثير ميرزا علي خان، پدربزرگش، بود و داراي ملاحت و ظرافت هاي خاصي در ضربي نوازي و رنگ هاي مختلف و البته از تحرك كمتري برخوردار بود.

You can see links before reply

از طرف ديگر ساز حسين خان داراي تحرك بيشتر و سرعت و چابكي در آرشه و پنجه بود و اتكاء بيشتري به رديف داشت. در اينجا غرض نگارنده تاييد و يا رد هيچكدام از اين اساتيد نيست، بلكه هر كدام حال و هوا و بيان مخصوص به خود را داشتند. از طرف ديگر استاد صبا با وجود اينكه با ويلن از استادش حسين خان درس مي گرفت، بسيار تحت تأثير او بود و از نظر زمان بندي - جمله بندي و آكسان هاي آرشه و حتي بسياري از آوازها و قطعات -كه در كتاب هاي اول و دوم و سوم به تحرير درآمده- تحت تأثير حسين خان اسماعيل زاده بود. حال بايد از آقاي لطفي پرسيد كه اگر نوازنده كمانچه اي تحت تأثير هر كدام از اين اساتيد باشد و يا نباشد به عنوان مثال سازي زده باشد مبتني بر ارزش هاي موسيقي دستگاهي، اما مانند شيوه استاد بهاري نباشد بايد انگ ويلن زده است را به او چسباند، آيا همه نوازندگان كمانچه بايد شبيه استاد بهاري ساز بزنند و اگر اين كار را نكردند، ديگر آن ساز ويلن است؟

اين چه نگرشي است كه اجازه مي دهد به عنوان مثال در ساز تار- سنتور - سه تار- ني - تنبك و غيره كه از قديم تا به حال هر استادي داراي بيان و لحن مختص به خود است و به سهم خود بتواند از تكنيك ها و امكانات جديدي براي ارائه ساز و بيان خود استفاده كند، اما در مورد كمانچه نبايد اين چنين باشد و با تنگ نظري و تعصب و با مترسك و چوب ويلن نوازي راديويي - ويلن كمانچه - موسيقي بومي و مناطق ايران جلو هر گونه خلاقيت گرفته شود؟ آيا در ساز تار كه ساز تخصصي شماست، به عنوان مثال اساتيدي چون ميرزاحسينقلي- علي اكبر شهنازي - عبدالحسين شهنازي - لطف الله مجد - غلامحسين بيگه جه خاني - جليل شهناز و... همه داراي يك سبك و شيوه بودند و از نظر زمان بندي و اتكاء به رديف صداي ساز - ريزها و تك ريزها - پيوستگي جمله ها با ريز - نرمي و لطافت مضراب -سرعت و چابكي در مضراب و پنجه و خلاقيت در ارائه تكنيك هاي بديع و نو در نوازندگي و حتي محل قرار گرفتن كاسه تار از روي سينه به روي ران كه باعث تغييراتي در شكل كاسه، وزن آن و جنس دسته ساز شد و... مشكلي وجود ندارد و اينها بلامانع است ( كه اينجانب هم تاييد مي كنم و آن را درست مي دانم.) اما در كمانچه اين تنوع نبايد باشد و بايد همه نوازندگان مطابق سليقه و نظر شما ساز بزنند، در غير اين صورت اين آثار به قول خودتان اصيل - كارا - پرمحتوا و هنري نيست.

در كشور همسايه ما آذربايجان كه ساز كمانچه ساز اصلي و رديفي آنهاست و در اين زمينه چه در بخش نظري كه كتاب ها و متدهاي مختلف دارند و چه در بخش عملي و اجرايي موفقيت هاي زيادي داشته اند و به مراتب تعدد نوازنده ها و سبك ها و شيوه هاي مختلف بسيار بيشتر از ايران بوده و هست، اگر به كمانچه نوازهاي آنها هم اين صفت ها و واژه ها اطلاق مي شد ديگر به اينجا نمي رسيدند و همه به جاي كمانچه ساز ديگري انتخاب كرده و كار خود را راحت تر مي كردند.

آيا شما در اجراها و آثار خود كه به خواندن آواز مبادرت مي ورزيد و با ساز تار و سه تار به شيوه دو تار و تنبور به اجرا مي پردازيد كه اساسا در سنت تار و سه تار نبوده، اين آزادي عمل را فقط براي خود جايز مي دانيد، اما شاگردان و ديگران نبايد اينطور باشند و بايد هميشه شاگرد بمانند. به اعتقاد من شما در رأي و سليقه و نظر خود آزاد هستيد ولي اگر به عنوان مثال كسي كار شما را نپسنديد و از كار استاد شهناز و يا استاد ديگري خوشش آمد اين اجازه را دارد و آيا درست است كه بگويد كار شما هنري - اصيل - كارا و پرمحتوي نيست. همانطوري كه شما به راحتي اين جملات را در مورد ديگران به كار مي بريد.

آيا از خود سؤال كرده ايد كه دليل استقبال و رويكرد جوانان و نوجوانان به ساز كمانچه در حال حاضر كه خود شاهد آن هستيد به چه دليل است؟ آيا شما قبول نداريد كه زحمات همين چند نفر بوده كه حداقل در طول دو دهه آثار فراواني در زمينه هاي (تك نوازي - دونوازي - سه نوازي - كارهاي گروه نوازي - همراهي با اركسترهاي بزرگ سنفونيك چه در ايران و چه در خارج به شكل سوليستي - آثار موسيقي مقامي و نواحي - آثار موسيقي تلفيقي - اجراي رديف هاي موسيقي - نشر كتاب آموزشي پايه - رديفي - قطعات و ضربي ها) توليد كرده اند كه شما آنها را فاقد اصالت هنري دانسته و از طرف ديگر، شما كه براي اولين بار به اجراي ۲۰ دقيقه ساز كمانچه پرداخته ايد ( كه من آن را به فال نيك مي گيرم و اين را به نفع ساز كمانچه مي دانم) مدعي شده ايد كه اين اثر داراي ارزش ها و ويژگي هاي مد نظر است. آيا چنين قضاوتي عادلانه و منصفانه است، آيا اصل تنوع در بيان و آزادي احساس، ابتكار و خلاقيت براي كساني كه، حداقل ۳۰ سال از عمر خود را در زندگي حرفه اي و تجربه در اين وادي و شيوه هاي مختلف نوازندگي صرف كرده اند، را جايز نمي دانيد؟

از شما انتظار مي رود كه به شاگردان و نسل بعد، باور داشته باشيد، البته نه در حرف و سخن بلكه در عمل. آيا تابو و دست نيافتني و نوستالژيك كردن احساس خود را از كساني كه حتي در طول زندگي خود يك ربع ساز كمانچه ضبط شده ندارندو كسي از آنها سازي نشنيده و وجود خارجي ندارد، براي تحقير ديگران درست است؟ و آيا فكر نمي كنيد كه بايد با ديد عميق تر به كارهايي كه در اين دو دهه روي اين ساز انجام شده است، كه به گواهي اساتيد ديگر موسيقي ايران، نمره خوبي گرفته اند و با توجه به اينكه شما دو دهه در ايران نبوده ايد، وقت بيشتري بگذاريد و حداقل يك بار اين آثار را گوش كنيد و بعد به نقد آن بپردازيد.

خوشبختانه به طور مشخص در دو دهه گذشته با توجه به زحمات طاقت فرسا و شبانه روزي و تجربه ها و بحث و جدل هاي فراوان و اختلاف نظرها و تشريك مساعي و تجربه هاي استوديويي و اجراي زنده كنسرت هاي بي شمار در داخل و خارج از كشور و با توجه به اينكه اين ساز در حال فراموشي بود و مخصوصا نسل جديد از ديدن اين ساز در تلويزيون محروم بودند و از گذشته اين ساز چيزي كه در دسترس قرار داشت، بسيار اندك بود و از طرف ديگر در مقايسه با سازهاي تار - سنتور - سه تار- ني و تنبك چه از نظر نظري و چه از نظر عملي از همه فقيرتر بود، با همت و عشق فراوان تعداد بسيار كمي از نوازندگان اين ساز كه به انگشتان يك دست هم نمي رسد، كم كم به بار نشست و توانست جايگاه خود را باز يابد و نقش كارساز خود را به اثبات برساند كه استقبال نسل جوان از اين ساز شاهد مدعاست.

به جرأت مي توانم ادعا كنم پيشرفت اين ساز و استقبال از آن در تاريخ موسيقي ايران حداقل از ۱۵۰ سال پيش كه اطلاعاتي در دسترس است، بي سابقه بوده است. اما استاد عزيز براي من و بسياري از دوستداران شما محمدرضا لطفي يادآور كارهاي به ياد عارف - چاووش ۶ (سپيده) سه گاه طوس - تكنوازي تار (اصفهان - سه گاه) و تكنوازي سه تار (درويش خان)- نهان خانه دل - داروك- عشق داند (ابوعطا) و سراي بي كسي و راست پنجگاه جشن هنر و بسياري ديگر از آثارتان است. مردم شما را به عنوان نوازنده و آهنگساز مي شناسند، نه محقق و نظريه پرداز و منتقد. اجازه بدهيد كار تحقيق و نقد و نظريه پردازي را كساني كه در اين رشته زحمت كشيده و تخصص دارند انجام دهند. از شما خواهش مي كنم كه كار اصلي خود را فراموش نكنيد همه ما چشم به راه آثار زيباي شما در آينده هستيم.

Kamanche
Monday 19 May 2008, 03:15 AM
مهدی آذرسینا در گفتگو با خبرگزاری مهر گفت: انتقادات علنی بی غرض را با ذکر نام می پذیرم.طرح صحیح و اصولی مسائل مربوط به موسیقی به کلیت جریان موسیقی کمک می کند.

وي ضمن بیان این مطلب افزود : بحث بر سراین است که هم طرح مسئله باید درست باشد و هم جوابی که داده می شود. من در مجموع با انتقاد علنی و با ذکراسامی مخالفتی ندارم اما به شرطی که با هدف ارتقاء و بهیود وضعیت کلی موسیقی صورت بگیرد نه با اهدافی که پسندیده نیست.
خالق آثاری چون "سیاوشانه"و"سیاه مشق"در باره برخی اظهار نظرهای محمدرضا لطفی مبنی بر پیشرفت نکردن موسیقی طی بیست سال گذشته گفت : من فکر می کنم نظر ایشان تا حدودی موسیقی پس از مهاجرتش را زیر سوال می برد.موسیقی در این مدت پیشرفت های بسیاری کرده است و طبیعی است که فعالیت های جدی موسیقی ازدید ایشان(به علت مهاجرت بیست ساله) پنهان مانده است .این کمانچه نوازدر باره سنت گرایی صرف ونوازندگی به شیوه قدما اظهار داشت : به هر حال هر نوازنده ای نظرات خاص خودش را دارد . پرداختن به مبانی سنتی موسیقی و بهره گیری از اصالت ها امری پسندیده و به نفع موسیقی است.اما سنت گرایی صرف و غافل ماندن از زمان حال هیچ نتیجه ای در پی ندارد.


You can see links before reply


عضوهیات مدیره کانون نوازندگان خانه موسیقی وخالق اثر"صفیر سیمرغ" (بیش از سه ساعت تکنوازی کمانچه) مشخصا در مورد صحبت های لطفی وکمانچه نوازان گفت : در آن مورد گفتنی بسیار است ومن نظراتم را به صورت یک نوشته بلند بزودی ارائه خواهم داد.مهدی آذرسینا،روایتگر ردیف موسیقی میرزا عبدالله، در پایان گفت : به هر حال برای رسیدن به نتیجه ای روشن و پیشبرنده باید نظرها را مورد بحث و انتقاد قرار داد. امیدوارم فضای آزاد مکالمه میان موسیقیدانان ، نوازندگان و همه اهالی موسیقی به وجود بیاید

Kamanche
Monday 19 May 2008, 03:18 AM
سخنان هنرمند گرامی اردشیر کامکار

-----------------------


اردشیر کامکار - نوازنده کمانچه در گفتگو باخبرگزاری مهر گفت : نظر "محمدرضا لطفی" درباره نوازندگی کمانچه محترم است اما نظر من متفاوت است.ساز از نظر من وسیله ای است که انسان برای بیان احساساتش در دست می گیرد.

او اظهار داشت : نواختن ساز مانند لهجه ،افکار و جهان بینی در نزد هر کسی متفاوت است. لزومی ندارد شاگردی که در نزد من نوازندگی کمانچه را آموخته و حالا به درجات بالا رسیده ، درست طبق اصول و نظرات من ساز بزند.

به اعتقاد کامکار در صورتی که یک طرز فکر غالب شود جهان از تنوع خالی می شود.

این نوازنده کمانچه تاکید کرد: این درست که اصالت ردیف های موسیقی ایرانی باید حفظ شود اما نباید خودمان را در چارچوب قرار بدهیم و این طور معتقد باشیم که اگر پایمان را از حدود آن چارچوب و قاعده فراتر بگذاریم محکوم به فنا خواهیم بود.


You can see links before reply

کامکار بحث و نظرها درباره گفته های اخیر محمدرضا لطفی درباره موسیقی ایرانی و نوازندگی و پاسخ هایی که در واکنش به آن ها داده شده خالی از فایده دانست و گفت : موسیقی حمایت مردمی و دولتی می خواهد. اگر این حمایت باشد نه من جای کسی را خواهم گرفت و نه کسی خواهد توانست جای مرا بگیرد.

او در پایان تاکید کرد: موزیسین ها بهتر است جای این حرف ها بروند کار کنند تا در آن چه هستند موفق تر بشوند. مهم کار و عمل صادقانه است. با حرف کسی به جایی نمی رسد.

alireza_amirsamimi
Monday 19 May 2008, 05:58 PM
دمت گرم.ممنون که همه بحث ها رو جمع کردی یه جا.این بحث استاد لطفی خیلی داغ شده بود.ممنونم که جواب ها رو جمع کردی

AliB
Monday 19 May 2008, 08:14 PM
سلام به دوستان عزیز و ویشتاسب گرامی و قدردانی از شما که این مبحث رو به این شیوه ی زیبا مطرح کردید.
آنچه که درباره ی نظر خودم باید به آن اشاره کنم این است که در این گفتگو یا بگو مگو که در رده های بالایی هنرمندان موسیقی ایرانی صورت پذیرفته به نوعی افرادی که مورد خطاب بوده اند در مطلب جناب لطفی ، خود از زاویه ی دید خودشان (که همگی هم عمری در راه موسیقی صرف کرده اند و دارای تحصیلات و تجربیات فراوان در زمینه ی موسیقی ایرانی و ساز کمانچه هستند) به نوشته ی ایشان پاسخ داده اند . در این میان شخصی مانند من که سر جمع سه سال است که ساز کمانچه را "دارم" و مدت کوتاهتریست که به صورت خودآموز اقدام به یادگیری این ساز کرده ام(به دلیل کمبود امکانات البته و ضرورت استاد داشتن غیر قابل انکار است) و صد البته در زمینه ی شیوه های نوازندگی این ساز و آثار قدمای این ساز و همچنین آثار نوازندگان معاصر بررسی و کندکاوی آنچنان نداشته ام (تا به حال البته) نمی توانم از منظر کارشناسی نظری را در باره ی صحت و و تایید و یا رد صحبت این نوازندگان و اساتید بیان کنم ، که اگر چنین کنم رای بر نابخردی خودم داده ام .
من به عنوان هنرجویی در این بخش بیشتر از رهگذر تبادل نظر و سوال پرسیدن سعی در یادگیری دارم.
با این مقدمه که عرض کردم پس در جنبه های تخصصی موضوع و اینکه واقعا چه کسی روایتگر با اصالت ساز کمانچه است (در حال حاضر و با اطلاعات فعلی) نمی توانم نظری بیان کنم.
اما در بحث حاشیه ای موضوع (که کار امثال بنده است D:) مطالبی چند به نظرم می رسد.
اینکه بعد از خواندن مطلبی که جناب لطفی در مقدمه ی اثر خموشانه درج کردند این حس به من دست داد که ایشان به نوعی قصد شستن و مالیدن و کنار گذاشتن همه ی کمانچه نوازان معاصر را دارد و تحلیل ایشان بوی غرض ورزی می دهد. اینکه اشاره کنیم در یک مقاله ی تحلیلی که فلانی شاگرد من بوده و بهمانی اینطور بوده چه ربطی به تحلیل شیوه ی کمانچه نوازی دارد؟
همانگونه که با توجه به پاسخ کیهان کلهر و به ترتیب (البته ویشتاسب عزیز پاسخ ها را از شدید به لطیف مرتب کرده اند) بقیه ی افراد مشهود است که انشای جناب لطفی همین حس و برداشت را در آنان پدید آورده است. به نوعی که پاسخ کیهان کلهر به نظر من بسیار تند و طعنه آمیز است .
مطلب بعد این است که پاسخ همه ی افراد با توجه به آنچه من برداشت کردم بر این تاکید دارد که شیوه ی نوازندگی امریست که اگرچه باید مبتنی بر اصول و تکنیک "تشنیک" های اصیل نوازندگی آن ساز باشد اما دلیلی ندارد که همواره تکرار نعل به نعل آن ها باشد. زیرا اساسا هنر و بیان هنری در نهایت(به عقیده ی خود من) هدفی دارد و آن بیان ادراکات و احساسات شخص موسیقیدان_نوازنده (در ایران) است . از این روست که انحصار طلبی در امر شیوه های بیان و اصلوب ارایه ی یک هنر توسط یک شخص و یا جریان فکری ، آن هم در سطوح ""عالی"" و رده بالا و در بین هنرمندانی که عمری را در این راه صرف کرده اند و صاحب تفکر و اندیشه هستند ، اساسا بی معنی و غیر منطقیست.
اساسا سخن من چنین است خود آقای لطفی شنیدم که در جایی فرموده بودند که کار هنرمند موسیقی اساسا حرف زدن نیست و ساز زدن است _نقل به مضمون_ و اینکه ما ساز می زنیم که حرف نزنیم!!! با این حال ایشان در این دوره ای که در ایران تشریف دارند بیشتر به حرف زدن پرداخته اند تا ساز زدن ظاهرا. چرا که مصاحبه های بی شمار مطبوعاتی و حتی حضور در تلویزیون ایران نشان از پر کار بودن ایشان در زمینه ی حرف زدن دارد. (که اتفاقا به نظر من کار بدی نیست اگر حرف زدن در جهت مثبت باشد و به پیشبرد موسیقی ایران کمک بکند و از این رو همه ی سخنان جناب لطفی هم بد نیست و به هر حال صحبت های خوب هم دارند به طور مثال مصاحبه ی اخیرشان در تلویزیون که توسط آقای فاضل جمشیدی انجام پذیرفت و حاوی مطالب خوب ، مثبت و امیدوار کننده ای بود و به نظر من صادقانه بیان شد). اما در ادامه ی مطلبم برای بیان کامل منظورم از چیدمان سخن بدین سان ، باید بگویم که فردی که ادعایی دارد در یک وادی به نحوی که دیگرانی را که ست اندر کار آن وادی هستند را به چالش می کشد باید قبل از هر چیز بتواند آن ادعا را نه در حرف و بلکه در عمل به اثبات برساند.
به نظر من اگر شیوه ی نوازندگی ساز کمانچه آنگونه که در دوره ی قاجار نواخته می شده و آنگونه که توسط قدمای این ساز یعنی باقر خان و بعد از آن حسین خان اسمعیل زاده نواخته می شده _به عقیده ی شخصی_ یگانه شیوه ی نوازندگی عالی و مشحون از اصالتیست که امروزه همه باید و مجبورند طبق آن ساز بزنند و جناب لطفی داعیه آن را دارند باید مجمعه کارهای اجرایی ایشان_چه صحنه ای و چه به صورت سی دی _ به گونه ای به صورت شفاف و کامل معرف این شیوه ی _به قولی فراموش شده_ باشد که توجه همه را به خود جلب کند و اول و قبل از هر چیز نظر ارباب هنر و نوازندگان این ساز را به خود جلب کند. به نوعی که تحسین و تصدیق آنان را برانگیزد و آنها را مشتاق به بکارگیری آن شیوه ها و تکنیک ها در ساز خود بکند و یا اینکه جناب لطفی در حال حاضر شاگردانی را با این شیوه تربیت کنند که حرفی برای گفتن داشته باشند و ار حرکت این شاگردان در جامعه ی هنری ، و ساز زدن در اینجا و آنجا و این کار و آن کار ، حرکتی نیز در شیوه ی نوازندگی این ساز پدید آید.
به قول جناب فرج پوری با 20 دقیقه ساز زدن در یک کاست نمی توان چنین ادعاهایی را به روشنی به اثبات رساند.
در عین حال همانطور که درباره ی آن سخن گفتم اساسا اگر در حال حاضر هم باقر خان و یا حسین خان اسمعیل زاده زنده می بودند فضای حاکم بر اجتماع امروزین هنر ایران و جهان و تفکراتی که امروزه در جهان بینی هنر و مکاتب مختلف هنری وجود دارد و چه در ایران و چه در بحث جهانی و تاثیرات ان بر جامعه و هنرمندان ایران یا اساسا خود این اساتید هم به گونه ی دیگری ساز می زدند و یا هنرمندان هم عصر اساسا به دنبال یافتن بیان شخصی خود می رفتند.
ببینید همانطور که در پاسخ این هنرمندان به نوشته های جناب لطفی بود اساسا در ساز های دیگر این تفاوت ها در شیوه به نحو چشمگیری وجود دارد و این دلیل نمی شود که خط بطلان بر آن ها کشید. شما به شاگردان استاد شهنازی بنگرید. اتفاقا اگر شیوه ی آموزش استاد درست نبود چنین نمی شد که الان هر کدان از شاگردان ایشان دارای شیوه ای شخصی و بیانی منحصر به فرد هستند به نوعی و این مساله بر زیبایی و غنای هنر تارنوازی در ایران افزوده است.
آقا جان ، چه کسی می تواند بگوید تار زدن استاد فرهنگ شریف به درد نمی خورد چون مطابق اقا حسین قلی نیست؟ چه کسی می تواند بگوید ساز زدن استاد شهناز اصالت ندارد؟ اساسا حضور این اساتید تار ایرانی را مفهومی دیگر بخشید. زیبایی و عشق و اصالت ایرانی بودن در ساز استاد شریف(به عقیده ی شخصی من) موج می زند.توان این شیوه در ارتباط گرفتن با روح شنونده بسیار بالاست و این یک موفقیت بی نظیر برای موسیقی و ساز های ما است. خوب وقتی در ساز های دیگر مثل تار چنین گستره ای از شیوه های نوازندگی وجود دارد پس چرا اساسا باید گفت که در کمانچه نباید باشد. گویی که ساز کمانچه به دلیل دوره ی فترت ای که داشته است و اینکه در یک دوره فقط یک نفر بار معرفی این ساز را به دوش می کشیده طبیعتا امروزه در گسترش و تثبیت شیوه های مختلف نوازندگی هنوز جوان به حساب می آ ید و راه زیادی باقیست تا از نظر قوام یافتگی و تثبیت شیوه های مختلف نوازندگی همانند سازی مثل تار بشود . اما آنچه که مسلم است ساز کمانچه سالیانیست که دوباره به جمع ساز های پرکار و پرطرفدار موسیقی ایرانی برگشته و نوازندگان زیادی دارد و تا به امروز هم همانطور که انتظار می رود هر کدام به نوعی و در راستایی مجموعه ی داشته ها در وادی نوازندگی این ساز را اتقا و گسترش داده اند.
قصد من از بیان کردن این سخنان نادیده گرفتن ضرورت و اهمیت بازشناسی شیوه های اصیل در نوازندگی این ساز و هر ساز دیگری در موسیقی ایرانی نیست . اما بیان ادعاهای جناب لطفی هم کمی بی انصافی است . بازشناسی شیوه های اصیل تنها و تنها با انتشار مقالات مستدل تحقیقی و اجراهای متعدد پژوهشی امکان پذیر است که بدون آن حرف زدن به تنهایی مشکلی را حل نمی کند.

خان
Tuesday 20 May 2008, 11:03 AM
دوست عزیزمون کمانچه باز هم بحث خوبی را راه انداخت.
آقای لطفی برای موسیقی ایران زحمات فراوانی متحمل شدند و همه از این امر آگاهی دارن.ولی....

موضوع اصالت در موسیقی به حق بحث جالب و گسترده ای میباشد.چیزی که فکر میکنم نظریات و عقیده های نسل ها مختلف با هم به جدال بر میخیزند و هر کدام حرفهای فراوانی برای گفتن دارند.
تعریف من از اصالتی که داره در باره آن بحث میشه،شیوه ساز نوازی قدما میباشد که به اصل و پایه هر ساز نزدیک تره.این شیوه از ایتدا مورده استفاده بوده و طرفداران خاص خودش رو هم داره.و قابل رد کردن نیست.

با گسترده تر شدن راه های ارتباط جمعی و امکانات تبادل نظرات در هر باب و به خصوص موسیقی ملل که در سالهای اخیر به اوجش خودش رسیده ،نسل امروز خیلی بیشتر از اساتید گذشته میتونن با موسیقی خاص دیگر کشور ها آشنا بشوند و از آن خط بگیرند.این رخداد هم دارای دو اثر میباشد.اول اینکه میتواند جوانان را به دنبال خودش بکشد که راه آنها را ادامه بدن و به شیوه آنها به نوازندگی دست بزنن، و دیگر اینکه فقط باعث میشود این نسل به دنبال شیوه های نو و جدید در پی ایجاد تغییر (هر چند کم و نا چیز)در ساز و موسیقی کشورشون برآیند.
میشه تاثیر این رخ داد عظیم را در شیوه نوازندگی هنر مندان امروزی تر مشاهده کرد.شیوه هایی که بسیاری مقابل شیوه گذشته برخواسته و حرفهای بسیاری هم برای گفتن دارد.حال دراین میان خیل عظیمی از استادان و حامیان موسیقی به سبک قدیم به مبارزه علنی با این شیوه نوین بر خواسته اند.
به نظره من با توجه به اینکه سکون و یک جا ثابت ماندن،تنها دوره خود گشتن و حرکت رو به عقب است.نمیشود با توجه به این که در حال حاضر همه چیز در هر زمینه ای در شرف تغییر است به نوع خاص موسیقی به سبک قدیم بسنده کرد.نه نمیشه.اما تاکید میکنم که اگر قرار است موسیقی در هر سازی و در شیوه نوازندگی و هر چیزه دیگری دست خوش تغییر بشه باید توجه کامل صورت بگیره تا از اصل و بنیان خودش دور نشه و به صورتی عمل نکنه که ماهیتش به کلی تغییر کنه.
در صورتی میتونیم این نوع موسیقی را قبول کنیم که تغییر ناگهانی در آن صورت نگیره که به سبکی نا آشنا و غریبه بدل بشه.
فکر میکنم تعدیل در شیوه نوازندگی خیلی خیلی مهمه،نباید آنقدر زیاده روی بکنیم که از اون ور بوم بیوفتیم.
موافقین؟

خان
Tuesday 20 May 2008, 11:08 AM
این حرف ها به عقیده من در مورده هر سازی از جمله کمانچه صدق میکنه.

Kamanche
Thursday 22 May 2008, 04:48 PM
اما تاکید میکنم که اگر قرار است موسیقی در هر سازی و در شیوه نوازندگی و هر چیزه دیگری دست خوش تغییر بشه باید توجه کامل صورت بگیره تا از اصل و بنیان خودش دور نشه و به صورتی عمل نکنه که ماهیتش به کلی تغییر کنه.
در صورتی میتونیم این نوع موسیقی را قبول کنیم که تغییر ناگهانی در آن صورت نگیره که به سبکی نا آشنا و غریبه بدل بشه.
فکر میکنم تعدیل در شیوه نوازندگی خیلی خیلی مهمه،نباید آنقدر زیاده روی بکنیم که از اون ور بوم بیوفتیم.
موافقین؟


با سلام بله خان عزیز من هم با شما موافقم و اینطور نظرم رو بیان کنم که اگر قرار است حرکت نوینی در سازی انجام بگیره (به نظر من ) فقط و فقط هنگامی با ارزش میشود که با تکیه بر دانش ،آگاهی و تسلط بر شیوه های کلاسیک
نوازندگی توسط شخص نوازنده باشه.

---------------------
اما در مورد حرفهای دیگه که در مورد نوازنده های کمانچه مطرح شد اگر دوستان همراه مثل جناب بردیا ،خان عزیز و علی آقا و احیانا دیگر دوستان که مایل به شرکت در بحث هستند موافق باشند یه مقدار رک تر بحث کنیم .یعنی شیوه های نوازندگی این دوستان رو نقد کنیم و به چالش بکشیم تا بینیم به چه نتایجی می رسیم.من پیشنهاد میکنم یکی از دوستان با یکی از نوازنده ها شروع کنه تا من ادامه بدم .
حالا اگه شما نظری دارید بگید تا مطلع بشیم.
ممنون

bardyaa
Thursday 22 May 2008, 10:41 PM
با کمال شرمندگی، می‌شه من موافق نباشم؟!

فکر می‌کنم که یه چیزی هست که تکلیفش هنوز معلوم نیست، و من هی منتظرم که یکی تصریحش کنه و نمی‌شه. شاید اون‌قدر ساده‌ست و جلوچشم، که دیده نمی‌شه: این «اصالت»، که حرفش رو می‌زنیم، چی‌ه؟ همون «قدمت»ه؟ همون «سنت»ه؟ اینا یکی‌ن یا فرق دارن؟ تا اینجا، فقط حرف از «قدمت» زدیم، و فرضی که آقای لطفی دارن (و برای من اصلاً بدیهی نیست) این‌ه که «قدمت» و «اصالت» مترادف‌ن ــــ اگه این‌جور باشه، چرا مکتب «تخت‌حوضی» کمانچه‌نوازی رو (یا تارنوازی رو، مثلاً) «اصیل» نمی‌شمریم؟ فقط چون صراحتاً ردیف نمی‌زدن؟ برعکس: چرا ردیف رو «اصیل» می‌شمریم درحالی که «قدیم» نیست و مشخصاً می‌دونیم که قدمت ریخت حاضرش حول‌وحوش صد (و فوقش صد و پنجاه) سال‌ه؟

بسم‌الله: یکی‌ن یا نه؟

Kamanche
Thursday 22 May 2008, 11:08 PM
با سلام خدمت بردیای عزیز و تشکر برای پیوستن به بحث.
راستش در مورد بحث هر جور که دوست دارید ادامه بدید حرف من فقط یه پیشنهاد بود و بس.

در مورد اصالت دقیقا من هم مثل شما چند روزی صبر کردم که کسی در موردش چیزی بگه اما مطلبی نوشته نشد و من هم باور کنید مطلب جامعی در موردش نمیدونستم که بنویسم که امیدوارم توی این بحث کمی بهش برسیم.

در مورد صحبت اخرتون : چرا ردیف رو «اصیل» می‌شمریم درحالی که «قدیم» نیست

به نظر من دلیل این که چرا موسیقی دان های ما یا جامعه ی موسیقی ردیف رو اصیل میدونند به این خاطر میتونه باشه که اساتید بزرگی که اسمی ازشون در موسیقی ایرانی مونده همه در سایه ردیف و ردیف نوازی بودن و یه جوری با ردیف پیوند خورده بودند حتی در دوره فعلی که بزرگان موسیقی همگی از حامیان پر و پا قرص ردیف هستند .نظر شما چیه؟

bardyaa
Friday 23 May 2008, 02:11 AM
شاید دلیلت درست باشه و شاید هم نه (به‌نظرم، درست‌ه). چیزی که مهم‌ه اما، درستی‌ش نیست؛ این‌ه که نشون می‌ده که «اصالت»، ظاهراً مبتنی بر «قدمت» نیست و انگار بیشتر «انتسابی»ه تا «اکتسابی». محض دست‌گرمی: خوب، پس اصلاً «شیوهٔ اصیل» چه‌جور چیزی‌ه؟

Kamanche
Friday 23 May 2008, 02:31 AM
والا بردیا جان اینقدر تعاریف در مورد کلمه ی اصیل فراوان و از طرفی متناقضه که آدم رو متعجب مبکنه.اما یادم میاد که توی کتاب _نورعلی برومند زنده کننده ی موسیقی اصیل ایرانی - به نقل از استاد برومند در تعریف واژه ی اصیل این طور نوشته شده بود (اجازه بدید از روی کتاب نقل کنم بله صفحه ی 15 هنر و اصالت در موسیقی ایرانی پ دوم ):به پدیده ای اصیل میگوییم که به منشا خود وفادار باشد.
به نظرم جامع ترین و خلاصه ترین تعریفیه که میشه از اصیل کرد.

bardyaa
Friday 23 May 2008, 05:48 PM
آره، و در ضمن، هیچی هم ازش در نمی‌آد! با این «تعریف»، چرا موسیقی پاپ «اصیل» نیست؟! چیزی که با افتخار به‌ش می‌گیم موسیقی «اصیل»، به کدوم منشأش «وفادار» مونده؟! اصلاً، چطور می‌شه اصیل بودن یا نبودن یه چیزی رو چک کرد؟

این تعبیر، احتمالاً یه ملغمه‌ای‌ه از «قدمت» و «سنت»؛ و فکر می‌کنم که بهتره چندان فکرش رو نکنیم: اگه این جور باشه، تصنیفهای اصیلمون باید تو مایهٔ تصنیفای حرم‌سراهای قجری باشن، که بنده مؤدب‌تر از این‌حرفام که اینجا مثالشون رو بیارم؛ اما مثلاً می‌شه «تعریض» به‌شون رو تو دیوان عارف دید (فکر می‌کنم که ارشد تهماسبی هم این رو تو مجموعهٔ تصنیفهای عارف نقل کرده).

جمع‌وجور: این تعبیر، به‌نظرم اساساً تعبیر خوبی نیست: هم «مبهم»ه (تعبیر «وفاداری» و «منشأ» معلوم نیست)، و هم دربرگیرندهٔ اون چه که ما می‌خوایم نیست.

Kamanche
Friday 23 May 2008, 07:44 PM
بردیا جان سوالای سخت سخت می پرسی .
خب به نظر من این تعریف استاد برومند شاید برای موسیقی ما مبهم باشه اما برای موارد دیگه شاید تعریف خوبی باشه.
یه مثال بی ربط : مثلا میگیم فلان اسب ، یه اسب اصیل ترکمنه . (خب طبق اون تعریف) ،اسب اصیل ترکمن یه سری ویژگیها داره و اسبی که ما ازش حرف میزنیم به اون ویژگی ها وفاداره و اون ویژگی ها رو در خودش داره و ما رو وادار میکنه که بهش اصیل بگیم.(مثال بی ربطی نبود ؟)
به نظر من میشه تعریف استاد برومند برای اصیل مناسب دونست.مشکل ما اینه که هنوز نمیدونیم اصیل در موسیقی ایرانی به چه چیزی گفته میشه. که آثار موسیقی اجرا شده ی دیگران به اون وفاداره یا نه؟
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم

bardyaa
Sunday 25 May 2008, 12:15 AM
ای آفرین! پس، «یه سری ویژگیها داره»؛ آره؟ آره. یه «چیز»ی داره که معمولاً به «جوهر» تعبیر می‌شه، و اون وفاداری به منشأ، درواقع چیزی نیست جز حفظ این جوهر. اما، چرا اون یک گونهٔ خاص‌ه که اصیل شمرده می‌شه؟ چرا بقیه باید غیر اصیل باشن؟

جان کلام، ویشتاسب عزیزم، همین‌جاست: «اصالت»، انگار که در اولین سطحش، بیش از هرچیز، «عنوان اعطایی»ه تا هر چیز دیگه‌ای. می‌تونی مثلاً در عبارت «خانوادهٔ اصیل» دنبالش کنی: اصالت خانوادگی، صرف‌نظر از تعبیر اخلاقیش، از کجا می‌آد؟ از پیروزی‌ای در جنگی، یا از بستگی (نسبی، سببی، یا «خدمت») به یه خاندان «اصیل» دیگه!

پس، انگار که وضع این‌ه که پیشاپیش، فرض کرده‌ایم که اون‌چه که از «قدما» (و البته، حواست هست که از بخش خاصی از قدما) رسیده «اصیل»ه، و حالا داریم سعی می‌کنیم که اون نگاه رو که موجب همچو گونه‌ای از موسیقی بوده احیا کنیم. در این تعبیر، «قدمت» و البته «سلیقه» معیار اعطای اون عنوان «اصالت»ه، نه جوهر ذاتی‌ای. همین نوشتهٔ آقای لطفی رو ببین: می‌گه حسین‌خان اسمعیل‌زاده که خیلی خداست، پس شیوه‌ش اصیل‌ه. آقای بهاری البته اون‌جوری نبود، ولی باز هم اصیل‌ه. آقای صبا هم که اصلاً اینجوریا نبود، ولی باز هم اصیل‌ه! پس، معیار اصالت، انگار شده بزرگی اون آدمی که داریم درباره‌ش حرف می‌زنیم. این نقل رو ببین:


خوشبختانه من این افتخار را پیدا كردم كه حضوراً ساز حسین خان میرخانی را كه از شاگردان خوب حسین خان اسماعیل زاده و رضا محجوبی بود بشنوم. ایشان عقیده داشت كه ساز كمانچه خیلی مقطع و گسسته و ناله های كمانچه و ویبراسیون ما خیلی به موسیقی غربی نزدیك شده است. با توجه به نگرش درست ایشان، كمانچه استاد بهاری در آن زمان دقیقاً این كیفیت را داشت و من این انتقاد را از اساتید گذشته نیز شنیده بودم، مانند آقای زابلی كه خود از كمانچه نوازان خیلی باسابقه بودند. البته نباید این سخن ،مقام والای استاد را خدشه دار نماید.

حالا از قاطی شدن رضا محجوبی در داستان می‌گذرم، اما آخه انصافاً، این چه وضعی‌ه؟! غیر از این‌ه که اینجا، «اصالت» شده ویژگی «استاد»، و نه کمانچه‌نوازیشون؟ حالا اگه کمانچه زدنشون هم منطبق بر «شیوهٔ اصیل» نبوده، خوب، بی‌خیال! تازه، این عدم انطباق رو از کجا فهمیدیم؟ از «توجه به نگرش درست ایشان [= آقای میرخانی]». می‌بینی؟ «دلیل» درکار نیست، و فقط «قال فلانی»ه که معیار درستی‌ه. این، اشکال عمدهٔ اون تلقی از اصالت‌ه: ظاهراً، در عمل، «رودربایستی»ه که تکلیف رو معلوم می‌کنه؛ نه قیاس. وقتی کار به اینجا می‌کشه، انگار تشخیص اصالت موسیقی تحویل می‌شه به تشخیص مقام نوازنده، و می‌بینی که این درواقع همون موضعی‌ه که آقای لطفی در نوشته‌شون دارن.


حالا اما، اقلاً تکلیفمون معلوم‌ه. دیگه بحثی نداریم که مثلاً کمانچهٔ قدما «به اصل ساز نزدیک‌تره» یا نه (انگار که «ساز» خودش یه شیوهٔ نوازندگی همراه داره، و این شیوه کلاً بویی از فرایندی که اصولاً به‌ش می‌گیم «تکوین» نمی‌بره! خوشحالم که کسی من رو به‌خاطر میخی ننوشتن به بی‌اصالتی متهم نمی‌کنه!). به این تعبیرا، دو شاخهٔ عمدهٔ ارزیابی اصالت داریم: یکی ارزیابی نزدیک بودن صدادهی و تکنیک‌های نوازندگی‌ه به اون چه که از «قدما» مونده (تقریباً فارغ از محتوا)، و دیگری ارزیابی نزدیک بودن «بیان» به جوهرهٔ «ردیف». اولی، اصالت فرم رو نشون می‌ده و دومی، اصالت محتوا رو.

اما، فقط برای این‌که یادمون بمونه، این تعبیر «اصالت» مستلزم هیچ‌جور «برتری منطقی» نیست ـــ چه در صدادهی، چه در نحوهٔ اجرا و چه در محتوای اجرا.

bardyaa
Monday 16 June 2008, 07:57 AM
این هم خالی از لطف نیست:


نوشته ای ازمهدي آذرسينا در پاسخ به گفته هاي لطفي


دو چيز طيره عقل است؛ دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي
چند هفته پيش از استاد محمدرضا لطفي مطلبي را در روزنامه همشهري خواندم كه پاسخ آقاي كلهر و آقاي فرج پوري نوازندگان كمانچه را به دنبال داشت. اگرچه در آن نوشته نيز بر جهت هايي از موسيقي تاكيد شده بود كه به نظر من اوضاع آشفته موسيقي را آشفته تر مي كرد، اما پس از آنكه در چند روز قبل مصاحبه آقاي لطفي را در يكي از روزنامه ها خواندم، بر آن شدم كه سخني بگويم و مطلبي بنويسم چون ديگر قضيه تنها در مورد كمانچه و كمانچه نوازها نبود و اشاره هايي كه به چگونگي موسيقي از نظر سنت و اصالت در نوشته قبلي آمده بود در اينجا نوعي از موسيقي را گسترده تر و با جهت گيري مشخص تر مطرح و تاييد مي كرد كه به سادگي نمي توان در مقابل آن خاموش ماند و رهايش كرد. تاكيد كامل بر سنت با عنواني كه بر مصاحبه نهاده بودند «همه بايد بيايند» و البته دعوت روزنامه همشهري مبني بر ورود به اين بحث و نقد آن انگيزه اي ديگر شد بر نگارش اين متن.
اوضاع موسيقي آشفته است و اين آشفتگي تنها از آن جهت نيست كه مثلاً موسيقي به رسميت شناخته نمي شود، يا به موسيقي اصيل اهميت نمي دهند يا صدا و سيما حامي موسيقي نيست يا تصوير ساز را نشان نمي دهد يا مركز موسيقي به موسيقيدان ها سخت مي گيرد. هيچ كدام از اينها نيست، همه اين رفتارها قابل انتظار و تحمل است و خود به خود تاييدي است بر هيبت و تاثير بي اندازه موسيقي جدي و انديشه گرا در لايه هاي اجتماع. اين بي تفاوت نشان دادن ها در مقابل موسيقي راستين تنها عرض خود مي برد و زحمت اهل موسيقي را بيشتر و آنها را مصمم تر مي كند. آشفتگي از آن جهت است كه اصلا براي خود اهل موسيقي تكليف روشن نيست كه در چه جهتي بايد حركت كنند، اصلا هنر چيست، موسيقي چيست، آموزش چيست، سنت و اصالت كدام است و جهت كار و هدف ها به چه سويي است. در اين سالها، شايد از پنجاه سال پيش، به قدري در چگونگي ماهيت موسيقي ايران و لزوم تغيير و تحول در آن بحث و تجربه صورت گرفته است و به حدي هنرجويان و راهيان موسيقي و حتي مردم دوستدار موسيقي را به جهت هاي مختلف سوق داده اند كه تقريبا يك بلاتكليفي بزرگ شكل گرفته است. در ايجاد اين بلاتكليفي و لوث شدن كارها و انفعالي كه پيش آمده است، عوامل مختلفي يقينا به صورت آگاه و ناآگاه دخيل بوده اند كه به طور كلي مي شود آن را به دو بخش اصلي تقسيم كرد؛
اول، خود دست اندركاران اصلي موسيقي كه نوازنده ها، آهنگسازها و نظريه پردازها را شامل مي شود كه در نهايت فلسفه كار و هدف ها را تبيين مي كنند و تلاش دارند با تمام گفتار و رفتار و هنرشان از موسيقي و از مسير و بايدها و نبايدها تصويري ارائه كنند و دوم، تمام مردم. در مقابل اين گروه اعم از مردمي كه مخاطب هنر هستند و ديگراني كه با نقش متولي امور موسيقي يا تاثيرگذار در جهت دادن و تعيين خط مشي ها فعاليت مي كنند. روشن است كه گفته من در مورد گروه اول است و من هميشه بر اين باور بوده ام كه اگر اهل هنر در كار خود در هدف ها و در نظرگاه ها بيراهه نروند و سمت و سوي درستي داشته باشند، هيچ قدرتي را توان درهم ريختن نقش هنر فراهم نيست. باز هم روشن است كه غرض از اين همسويي و همفكري و پرهيز از بيراهه رفتن، محدود كردن هنر و موسيقي و چارچوب خاص درست كردن براي ذهن هاي متفاوت هنرمند و موسيقيدان نيست كه از اين نظر جانب هنر «جانب بي جانبيست» و پس از عنوان مطلب اصلي به اين مورد اشاره خواهم كرد. غرض، دستورالعمل صادر كردن و جهت دادن به ريشه هاي اصلي است و صحبت كردن از جايگاهي كه ضمن مخدوش كردن هدف و كاربرد و دليل پيدايي هنر جهت كلي خاصي براي آن طرح و تحميل مي كند كه در صورت عمل كردن به آن دستورها، ماهيت هنر مخدوش مي شود و مغايرت پيدا مي كند با ذات و منظور پديده هنر. و اين مقوله، مقوله سنت است با تعبيري كه در موسيقي از آن مي شود و با توجه به نكات ديگري كه آقاي لطفي در ادامه نظرشان به آن پرداخته اند. آنچه كه مرا وادار كرد تا اين كلمات را بنويسم تاكيد بيش از حد آقاي لطفي بر سنت و شرح نظرگاهشان در معني و ضرورت هاي سنت گرايي است، من هنوز باور نمي كنم كه اين گفته ها عقيده كامل ايشان باشد و هنوز در انديشه و نه در عمل، چندان سنت گرا نمي دانم.
نوع نگاه مردم به آخر كار و نوع شناخت هنرجويان از اينكه به كجا خواهند رسيد، بر بود و نبود موسيقي تاثير كامل دارد. سنت گرايي با اين شدت و تعصب كه مطرح شده است، اقليم بيكران هنر را به محدوده اي حقير تبديل مي كند و رهرو را از روياي رسيدن به گستره بي مرز رهايي باز مي دارد، و اين تفاوت دارد با آن تجربه ها و نظرها كه در چند دهه گذشته موسيقيدان ها مطرح كرده اند. احساس ضرورت تغيير و تحول در موسيقي، نظريات و تجربه هايي را در پي داشته است از قبيل بحث و نظر در حمايت از گروه نوازي در مقابل اصالت تكنوازي، تركيب كردن ملودي هاي محلي و موسيقي هاي غيرايراني در مقابل زلال بودن و خلوص موسيقي اصيل، توجه به ابعاد مختلف آهنگسازي ها و پرداختن به تكنيك هاي نوازندگي در تقليد از موسيقي هاي ديگر، تركيب هاي مختلفي از ساز ها در اركستر، بحث و عمل در چندصدايي كردن موسيقي ايراني با تئوري هاي مختلف و... اما همه اين تجربه ها و افت و خيزها، رو به سوي آبادي است، چون به هر حال عنوان طرح و تجربه را دارد و حد و حدود و خط و نشاني را شامل نمي شود كه موسيقي را از هنر جدا كند. از طرفي صرف مطرح شدن يك نظريه يا اجراي موسيقي با شكل و شمايلي متفاوت و غيرسنتي لزوما پذيرش ديدگاه صاحب نظران را به دنبال ندارد و تا موسيقيداني موجه بودن كارش و شناختنش را از ريشه ها و اصول موسيقي ايران نشان نداده باشد، پشت كردنش بر سنت با هر عنواني و ادعايي مردود است و تاثيري در مسير نخواهد داشت و چنانچه منظور آقاي لطفي چنين مقوله اي باشد، لازم است خود ايشان توضيح دهند و در اين صورت سخن ايشان حق است و تصور مي كنم تمام اهل موسيقي قبول داشته باشند كه در اين سال ها نوعي شارلاتانيزم و بي هويتي در شاخه هاي مختلف موسيقي پيدا شده كه طرفداراني هم دارد. نگران شدن از اين شعبده بازي ها و آرتيست بازي ها براي دلسوزان موسيقي امري طبيعي و منطقي است و اما تاكيد بر رعايت كامل و دست نخورده سنت هم، هنر را از ماهيت خود خارج مي كند و ركود و جمودي پيش مي آورد كه صرفا به درد تحقيقات مستشرقين موسيقي شناس مي خورد تا هنر انسان هاي اوليه را بكر و سالم مزمزه كنند و دستمايه اي براي خود فراهم نمايند.
زماني كه سنت و اصالت به همت استاد نورعلي برومند و استاد داريوش صفوت در كلاس هاي موسيقي دانشكده هنرهاي زيبا و پس از آن در مركز حفظ و اشاعه موسيقي، مطرح شد، ابتذال تمام وجود موسيقي اصيل و پاك ايراني را در هم ريخته بود و نشانه هاي اصلي موسيقي ايران، چنان از دست رفته مي نمود كه عنقريب كمترين هويتي براي موسيقي و موسيقيدان برجاي نمي ماند و انگشت شمار استاداني هم كه ناچار در همان دستگاه ها، دست اندركار موسيقي بودند، دم گرمشان بر آهن سرد مسخ شدگان در نمي گرفت و تحمل مي كردند و خود را در كناري مشغول مي داشتند. موسيقي گران مدعي اصالت بي محتواترين و مشمئزكننده ترين موسيقي را در صحنه هايي آكنده از لاابالي گري و لودگي تهيه مي كردند و با اين كارشان اهل موسيقي را در پست ترين حد ابتذال فرو مي كشيدند. در چنين شرايطي پاي فشردن بر سنت و اصالت و نگذشتن از كمترين تحريف، توانايي ها و زيبايي هاي بي حد و حصر موسيقي ريشه دار را به تصوير كشيد و «تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد» عرصه را بر معركه گيران «هنر و مردم» ! تنگ كرد و اما امروز روزگار ديگريست، كار عيار ديگري دارد و به دست طرفه هنرمنداني است كه سنت ها را مي شناسند و لحظه در لحظه كارشان اصالت است و هنر. در هر جايي كه لازم باشد از سنت ها عبور مي كنند و نغمه اي يا زخمه اي و يا نفسي در كار مي كنند كه سنت را نيز در چنبره خود نشان مي دهد. بعضي از بزرگان موسيقي آن سال هاي فترت به دور از معركه ابتذال، هنر خود را اعتلا بخشيدند و امروز هم بر تارك موسيقي پاك و آسماني ما مي درخشند و يا خود درگذشته اند اما آثارشان در هر زمان تاثير خود را دارد و خواهد داشت.
در مصاحبه آقاي لطفي مطرح شده و در نوشته ها و صحبت ها زياد آمده است كه تحول در موسيقي را سراغ مي گيرند و نيمايي در موسيقي را، اين سخن اگر چه مطلبي كليشه اي و مستعمل است، ولي به هر حال بهانه و دليلي است بر اين سخن، از اين نظر كه اگر نيما هم سفت و سخت به سنت وفادار مي ماند و به احترام عروض و قافيه، عصيان كار سازش را در شعر صورت نمي داد، امروز ما شعر نو را نداشتيم، امروز از شعر و كلام و حد سخن اخوان ثالث بي بهره بوديم و امروز شعر سپيد شاملو ، نشنيده بوديم. اين هر سه نفر از تبار بزرگان شعر فارسي بودند با تسلط بر شناخت ريشه ها و سنت ها و اما با تعهدي جوشان بر هنر و پويايي آن و كاربرد آن سرودند و ايستادند تا «پرت افتاده ترين قلعه خاك را بگشايند» وگرنه كار ساده اي بود براي آنها كه بخش ديگري به ديوان هاي مثلاً شعر صدها شاعر كيلويي اضافه كنند و در به در دنبال وزن و رديف و قافيه بگردند تا سنت شعر ما محفوظ بماند. يا اينكه شعر فارسي مبدل به سنت ايراني شود، مثل سفره و سفره خانه و از اين قبيل از جنس ميراث فرهنگي و صنايع مستظرفه و قابل نگهداري در موزه ها. اين كار را نكردند كه هيچ، دمار از روزگار كهنه پردازان فسيل پرست نيز برآوردند و آونگشان كردند به نحوي كه امروز ديگر اگر شاعري هنوز شعري در اوزان كلاسيك شعر فارسي مي نويسد، بايد كلامي از نوع كلام شهريار، حسين منزوي يا هوشنگ ابتهاج يا علي معلم دامغاني داشته باشد و گرنه ره به جايي نخواهد برد. اين اتفاق مختص شعر نيست، در موسيقي نيز در اين سال ها تغيير و تحول زيادي صورت گرفته است و از مهمترين شاخص هاي اين تحول، خود جناب استاد لطفي است. من هم عصر ايشان هستم، با ايشان سابقه الفتي دارم و به اقتضاي مشغله تمام عمرم با زندگي هنري ايشان آشنا هستم و توان ارزيابي آن را دارم و تصور مي كنم كه قصد و غرض ايشان از مطرح كردن دوباره سنت، نگران شدني است كه در اثر ازدحام انبوه كارهاي مصرفي به اصطلاح موسيقايي در بازار پيش آمده است و شايد اين نگراني در اثر دوري بيست ساله ايشان از ايران و جدا افتادن از موسيقي متحول، اما به اضطرار پرده نشين، ايراني نيز باشد. و نگراني از اين خامي ها و تحريف ها و بي محتوايي ها را چاره در آن مي بينند كه رجعت دوباره اي بر سنت ها صورت گيرد. خاطره اي از ايشان را نقل مي كنم كه براي من بسيار به ياد ماندني و آموزنده بود: استادان مركز حفظ و اشاعه و شاگردانشان، همان ها كه امروز موسيقيدان ها و استادان مطرحي هستند، در حدود سال پنجاه در سالن مركز حفظ و اشاعه جمع شده بودند تا شرايط كار و موفقيت هاي جوان هاي نوازنده را به ميهمان هايي كه از مسئولان و كارشناس هاي موسيقي راديو و تلويزيون بودند، نشان دهند. آقاي برومند طبق معمول بر مسند استادي صحبت مي كردند و از چگونگي آموزش و موسيقي مورد نظر مي گفتند و از دست پرورده ها مي خواستند كه تكه اي اجرا كنند و چگونگي كار را نشان دهند. بعد از مدتي كه تقريبا از هر سازي شاگردي چيزي اجرا كرده بود، ناگهان آقاي لطفي كه در گوشه ديواري روي زمين نشسته بودند، تا آنجا كه من يادم هست، بدون آنكه به ايشان اشاره اي بشود شروع به نواختن كردند كه شايد تاثيرگذارترين بخش كار هم همين اجرا بود. با توجه به سنت هاي رفتاري ما و ادب متداول، اين حركت آقاي لطفي براي همه عجيب بود و غيرقابل انتظار ولي رمز اصلي كار ايشان در همين سنت شكني نهفته بود .
به هر حال اين نگرش و اظهارنظر جناب لطفي در مصاحبه، نكته هاي ديگري را نيز با خود آورده بود؛ از جمله اينكه آموزش ها كامل نشده اند. در اين زمينه نيز گفتني بسيار است ولي به اشاره اي بايد گذشت. همانطوري كه خود ايشان گفته اند نوع آموزش ها در تطبيق با زمانه اي كه در آن زندگي مي كنيم، تغيير كرده است و اين گريزناپذير است و نتايج آن هم به صورت مطلق منفي نيست و مزيت هايي هم دارد، مگر اينكه قصد ما دقيقاً پرورش شخصيت هايي مثل شيدا و درويش خوان باشد با همان هيبت، با همان طرز تفكر و همان زندگي و تاثير هنري؛ به خدمت استاد رسيدن در منزلي در باغي و در گوشه دنجي؛ سايه سار درختي و جوي آبي و نان سنگك و كوبيده و ريحاني و آرامشي برآمده از اندوخته مال و منالي، تجارتي و ملكي...نه، امروز ديگر نه براي شاگرد و نه براي استاد چنين بساطي مقدور نيست و ديگر اينكه اگر استاداني نظير استاد بهاري يا فروتن يا هرمزي در بالاترين رده استادان زمان خود قرار داشتند، نه مقدور است و نه صحيح و مفيد كه نوازنده امروز عين آنها بار بيايد و آنها را تكرار كند.
اين است كه آموزش موسيقي ما مسير درستي ندارد. در اين سال ها مدام اين مسئله نوشته و گفته شده، اما منفعت طلبي گروهي از اهل موسيقي و مديريت هاي بي هدف و شايد غرض آلود بخش هاي تاثيرگذار در اوضاع موسيقي، توجهي به اين مسئله نداشته است و هميشه اينطور فكر شده كه مسائل مهمتري براي مملكت و مردم هست، پس به همين روال لنگ لنگان با قضيه كنار آمده اند و حتي سعي كرده اند كه ميدان را به دست افرادي غير موجه از نظر اهل موسيقي بدهند. و اما در اين زمينه هم مي خواهم اين را بگويم كه در اين موضوع، نقش، تنها نقش استاد نيست. نقش شاگرد هم بسيار مهم است. چهل سال تجربه در موسيقي از شنيدن تعزيه خواني هاي اصيل، تا درگيري فكري و عملي شديد با شرايط موسيقي امروز، براي من چنين نشان داده است كه توان درك و دريافت شاگرد و تمام خصوصيت هاي فردي و محيطي او در چگونه شدنش تاثير كامل دارد. در اينجا بايد به خميره و جوهر و قضاياي ژنتيك هم توجه داشت. گروهي با ده ها سال كلاس رفتن و استاد عوض كردن به جايي نرسيده اند و ديگراني در زمان كمتري تمام مقصد استاد را فهميده اند. براي كسي كه از عهده درك وزن در شعر عروضي برنمي آيد، چه جاي توقع است كه فرم را و كش و قوس هاي هجاها را در شعر سپيد بفهمد و به همين طريق براي آرتيست نماهاي موسيقي چه جاي درك و فهم ريتم در يك جمله موسيقي رديف است؟ تا برسد به اينكه توقع داشته باشيم مثلا درآمد شوري يا چهارگاهي بنوازد كه بند بند جمله هايش از نظر فاصله ها، از نظر كشش نت ها، از نظر فرم و محتوي و نهايتاً از نظر اصالت قابل شنيدن باشد؟ با درازي زمان مكتب و جنجال و فرصت طلبي، نيز به جايي نمي توان رسيد كه قلندران طريقت و اهل نظر آن را نشانه هنر بدانند و قباي اطلسش را به نيم جو بخرند. پس اگر نگراني آقاي لطفي از اين بابت هم هست بهتر است به طريق ديگري چاره انديشي كنند و آسيب شناسي را در جهتي قرار دهند كه خط و خطوط اصلي هنر را تخريب نكند. و سخن آخر اينكه بهتر است قبول كنيم زماني كه نوازنده اي يا خواننده اي مراتب تسلط خود را بر سنت و اصالت نشان داد و صاحبنظران هنر و هنرمندي او را تاييد كردند، محدوديتي در چگونگي ارائه هنر براي او نيست و حاصل كار تنها مي تواند از نظر سليقه هاي مختلف ارزشمند يا بي ارزش تلقي شود.

لینک مرجع (You can see links before reply)

مهدی سیروس
Friday 20 June 2008, 01:21 AM
به اعتقاد من مشکلی که در کمانچه نوازی (یا کمانچه کشی) معاصر وجود داره سبک ها نیستند. متاسفانه فقط در مورد کمانچه به دوران قاجار باز میگردیم و کسی برای سه تار نوازی، سنتور یا ... این مقایسه رو انجام نمی ده.
مطلب استاد لطفی یه اشکال بزرگ داره. نمیشه از سبک کسی ایراد گرفت. سبک نوازندگی مثل اخلاق میمونه. هرکسی خصوصیاتی داره. نمیشه به یکی گفت: تو مهربون نباش! یا اینکه زود عصبانی شو!
مشکل کمانچه معاصر نه روایت اصیل بلکه صدا دهی ساز هست. وقتی از سیم های ویولون استفاده میشه یا ... صدای کمانچه اون حالت اصیلش رو از دست میده.
وگرنه اساتید بزرگی مانند شکارچی، گنجه ای، منظمی، منتظری و ... هستند که روایت درستی از گذشته این ساز میدند با برداشتهای خودشون اما با تکیه بر اصالت.
یکی نبود بعد از این مطلب آقای لطفی ازش بپرسه آیا تار نوازی شما مثل آقا حسینقلی هست یا مثل خودتان می نوازید؟
آیا شریف، علیزاده، ظریف و ... همگی مثل قدما ساز می زنن؟
چرا کسی به آنها ایراد نمی گیره؟
متاسفانه صورت مسئله غلطه...

Kamanche
Friday 20 June 2008, 03:29 AM
با سلام خدمت شما مهدی عزیز .خیلی خوشحالم که به بحث ما پیوستید و مطلبی رو نوشتید.
اما اجازه بدید توضیحاتی خدمتتون بگم.
اول در مورد عنوان تاپیک یه توضحی بدم .در واقع اسم تاپیک رو طوری انتخاب کردیم که جذاب باشه و بتونه اون کنجکاوی رو توی بیننده ی عنوانش ایجاد کنه.و اصلا قصد و هدف ما از این اسم این نبوده که آخر سر نتیجه گیری کنیم که چه کسی روایت کننده ی اصیل کمانچه س .

در مورد سخنان استاد لطفی هم اول (من خودم خودم اعلام کنم که انتقادهایی بهش دارم و جاهایی ش رو قبول دارم) اما عرض کنم که چرا، اتفاقا هنرمندان کمانچه نواز که نوشته هاشون در تاپیک هست ،مستقیم و غیر مستقیم همین سوال شما رو از استاد لطفی پرسیدن .نمونش مستقیمش نوشته آقای فرج پوری و غیر مستقیمش توی حرفهای آقای کامکار و آقای آذر سینا که دوست هنرمند جناب بردیا زحمتش رو کشیدند و نوشتن.

اما خود آقای لطفی در پایان اون مقاله شون گفتن : من مدعی نیستم كه توانسته ام همه ارزش ها و تكنیك های این ساز را بازگو كنم، اما می توانم بگویم كه در امر آموزش به نكاتی رسیده ام كه شاید برای علاقه مندان مفید باشد
و یا :
امید است این ساز در ذائقه مردم ایران درست بنشیند كه این مهم هدف اصلی من از ارائه این كار برای اولین بار در ایران است.

که فکر میکنم همین صحبت از ذائقه یکی از نکات مثبت حرفشون باشه. چون اگه شما دقت کنید در شیوه ی کمانچه نوازی دو ده ی اخیر بیشتر اساتیدی که رشد کردن و اسمی در آوردن و کارهایی رو عرضه کردن به شنونده ها (و به اصطلاح خودمون تو دهنا بوده اسمشون) به شیوه ای غیر از شیوه ی قدما ساز میزنند. و فکر میکنم همه ی ما کمانچه نوازها ذائقه مون کمتر به شیوه ی قدما آشناست و اونچه که شنیدیم شیوه های جدیدی بودن که در سالهای اخیر ظهور کردن.
من به شخصه فکر میکنم باید کسانی باشن که سازشون صدای زمانه شونه و کسانی هم باشن که ساز قدما رو اشاعه بدن. که اعتدالی هم بینابین ایجاد بشه. اما باید قبول کرد که ما در این چند سال هر چی از کمانچه شنیدیم کمتر به ساز قدما نزدیک بوده. و به نظرم یکی از دلایل بزرگش کم کاری ( به هر دلیلی ، مشغه و ... ) کسانی مثل اساتید گنجه ای ، منظمی ، منتظری ، شکارچی و ... هست.( فکر نکنم کار تکنوازی ارائه شده ای از این اساتید شنیده باشید. البته به غیر از یکی دو سال اخی بعد از بوجود اومدن این قضایا ) این در حالیه که در سازهای دیگه این اعتدال کما بیش وجود داشته .ما مثلا مجید کیانی رو داشتیم در کنار اردوان کامکار. داریوش طلایی رو داشتیم در کنار حسین علیزاده.
اما در کمانچه ...

به هر حال یه نظر من نگاه کردن به این قضیه و این قضایای اتفاق افتاده اخیر ،در صورتی میتونه مثبت باشه که اصلا با این قضیه دگم برخورد نکنیم. نه در پی تخطئه کردن شیوه های جدید نه روی سر گذاشتن آنچه که بهش اصیل میگیم.

بازم ممنون از شما که باعث شدید این تاپیک دوباره راه بیفته.از شما و همه ی دوستان همراه در این تاپیک به خصوص جناب بردیا و علی خان گل، تقاضا دارم که اگه صحبت یا پیشنهادی در مورد حرف های ارائه شده دارید مارو بی نصیب نذارید.

Kamanche
Tuesday 19 August 2008, 04:53 PM
روزنامه ی اعتماد مصاحبه ی جالبی با هنرمند گرامی سعید فرج پوری انجام داده. و ایشان حرف های خوبی پیرامون کمانچه و مباحث به وجود آمده ی اخیر زده اند. گفتم اینجا بزارم . شاید بحث دوباره راه بیفته . هر چند خودم حرف های زیادی پیرامونش دارم.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

- مدتي است ما رنگ جديدي از ساز کمانچه را مي شنويم و اين مساله يي است که به شما، آقاي کامکار، آقاي کلهر و چند نفر ديگر نسبت داده مي شود. اگر ممکن است راجع به ويژگي هاي آن و سرمنشاء اين رنگ و تفاوتش با کمانچه نوازي سنتي توضيح دهيد؛ اينکه اساساً چه مساله يي باعث شد چند نوازنده و آهنگساز به سمت آن حرکت کنند؟

من در مورد اين قضيه تنها در مورد خودم صحبت مي کنم و ممکن است دوستان نظر ديگري داشته باشند، اما هيچ وقت براي اين مورد برنامه يي نداشتيم و بر فرض من نگفتم که قرار است چنين کاري بکنم. در جريان کار عملي به اين نتيجه رسيدم و فکر مي کنم درباره ديگر دوستان هم به همين شکل باشد که در طول کار به قول معروف چنين انگيزه يي برايشان به وجود آمده است. اين نگرش و چيزي که در مورد آن صحبت مي شود و در حال حاضر هم کاملاً جا افتاده مربوط به سال 60 به بعد مي شود. مي توان گفت از همان موقع که ما به کانون چاووش رفتيم و عضو چاووش شديم اين مساله براي ما وجود داشت. در همان زمان که کارگروهي مي کرديم، در گروه شيدا و عارف، زياد به کمانچه توجهي نمي شد و به نوازنده و اين ساز مسووليت چنداني داده نمي شد؛ اينکه مثلاً در نظر بگيرند که کمانچه مي تواند اين قطعه را بزند، يک کار گروهي خوب انجام دهد يا يک سوليست خوب باشد. ما هم عشق زيادي داشتيم تا اين ساز را از حالتي که داشت و نگرشي که نسبت به آن بود و به عنوان يک سازي شناخته مي شد که تنها ناله مي کند، دربياوريم. در رشته هاي ديگر مثل تار، سنتور، سه تار و تنبک از نظر تحرک ساز و بيان آن تنوع بيشتري وجود دارد. يک ساز بايد گوياي همه حالت هاي زندگي انسان باشد و بنابراين يک ساز نمي تواند همه اش ناله کند و بالاخره در جايي بايد شور و حالي هم داشته باشد. در جايي هم ممکن است غم يا لحن عاشقانه داشته باشد. معمولاً روي ساز کمانچه اين حساب ها باز نمي شد و همين شايد براي خود من انگيزه يي بود. حتي آقاي کامکار هم که آن زمان در چاووش بودند چنين انگيزه يي داشتند. ما از اين مساله و از اين نحوه برخورد راضي نبوديم. هرچند آن موقع تجربه الان را هم نداشتيم و از نظر اجرايي به توانايي هاي فعلي مان نرسيده بوديم اما هميشه چنين احساسي وجود داشت و همين باعث شد روي اين مورد بيشتر کار کنيم. در همان موقع در جلساتي که من، آقاي کامکار، آقاي شکارچي و آقاي منتظري داشتيم و با هم ساز مي زديم به اين فکر مي کرديم که اين ساز را به جايي برسانيم که بتواند خودش را نشان دهد و جايگاه خودش را داشته باشد. در کتاب سرگذشت موسيقي خالقي نوشته شده که حسين خان اسماعيل زاده همتاي ميرزا حسين قلي که نوازنده قادري در تار بوده، کمانچه مي زده است. اما از آن زمان به بعد هر چه جلوتر آمديم کمانچه رو به ضعف رفت و حضور آن کمرنگ تر شد. به نظر من دليلش آمدن ويولن به ايران بود که در اواخر قاجار اتفاق افتاد و به هر ترتيب به دليل شکل ظاهري، تبليغي که پشت آن بود و تجددطلبي و کشش همه به موسيقي غربي جايگزين کمانچه شد. استادان بزرگي مثل استاد ابوالحسن خان صبا، استاد حسين ياحقي و... همه به سمت ويولن کشيده شدند. حسين خان اسماعيل زاده با کمانچه به آنها درس مي داد و آنها آن را با ويولن اجرا مي کردند. اگر استاد صبا کمانچه مي زد مطمئن باشيد که کمانچه ما مشکلاتي را که با آن مواجه بوديم، نداشت. مورد ديگري هم هست که در پيشرفت تاثير دارد و آن بحث رقابت است. موقعي که آقاي بهاري يک تنه کمانچه مي زد شخص ديگري نبود که اين ساز را بزند. ايشان فقط يک رنگ و حس و حال ساز خودش را که بسيار زيبا هم بود، نشان مي داد اما شما اگر به اين فکر کنيد که تعداد استادان در آن زمان بيشتر بود مسلماً به اين نتيجه مي رسيد که به پيشرفت اين ساز کمک زيادي مي شد. آقاي بهاري بيشترين خدمتي که به ساز کمانچه کرد اين بود که آن را از فراموشي نجات داد و در واقع اگر او نبود کسي ديگر کمانچه نمي زد.

- انتقادي که در اين چند سال به ساز کمانچه و اين صداي جديد وارد مي شود اين است که اين ساز ديگر کمانچه نيست و ويولن است. آيا شما هم چنين انتقادي را در مورد اين رنگ صداي جديد قبول داريد؟

بايد داشته هايمان را در 40 سال پيش با داشته هايمان در زمان حاضر مقايسه کنيم. ويولني که آقاي صبا مي زند به نظر من کمانچه است. ايشان با توجه به اينکه شاگرد آقاي حسين خان اسماعيل زاده است، با ويولن کمانچه زده است. بعدها خيلي ها آمدند که ويولن زدند و آن بحث ديگري است اما آقاي صبا تمام قطعاتي که نوشته و کوک هايي که استفاده کرده دقيقاً براي ساز کمانچه است. دوستاني که در مورد کمانچه نظر مي دهند و به خاطر سليقه يا زيبايي شناسي شان چيز ديگري را مي پسندند، نبايد چنين مساله يي را مطرح کنند. آنها مي توانند بگويند ما از اين رنگ صوتي خوش مان نمي آيد اما نبايد اين ساز را به ويولن بچسبانند و بگويند اينکه ويولن است.




You can see links before reply



- يعني شما معتقديد اين طور نيست؟

دقيقاً. اين اشتباه است که بگوييم اين ويولن است. اگر بياييم ساز حسين خان اسماعيل زاده را با سازي که آقاي بهاري زده است، مقايسه کنيم بايد به خاطر نوع آرشه کشي و تحرک ساز آقاي اسماعيل زاده او را هم ويولنيست بدانيم. اين مشکل به اين دليل پيش مي آيد که ما شناختي از صداي واقعي کمانچه نداريم. اگر شما ساز آقاي بهاري را با ساز آقاي اسماعيل زاده يا باقرخان مقايسه کنيد، خواهيد ديد اصلاً مثل هم نيستند. هم رنگ شان با هم تفاوت دارد و هم صدايشان. اما ما معيار را يک ساز قرار مي دهيم و مي گوييم اگر مثل اين باشد کمانچه است و اگر غير از اين باشد ويولن است. يا حتي گفته مي شود اگر کمانچه را فالش نزنيد و شفاف بزنيد ديگر ويولن است. چنين چيزي به نظر من از پايه غلط است. سازهاي ديگر بايد خيلي خوش صدا و تميز بزنند اما کمانچه اگر فالش نباشد و شفاف باشد و درست زده شود، ويولن محسوب مي شود. به نظرم اين مشکل تاريخي که وجود دارد و دائماً هم در مورد آن نظر داده مي شود به همين پروسه ساز کمانچه و آمدن ويولن به ايران و تداخل اين دو برمي گردد. شايد اگر در کنار آقاي بهاري که من بسيار هم ايشان را قبول دارم، چند نوازنده ديگر هم بودند اين اتفاق پيش نمي آمد. در آن صورت مي شد نظر درست تري داد.

- آيا در تجربه هاي شخصي تان در همان اوايل دهه 60، به سراغ ساز ويولن هم رفتيد و در اين تجربه ها ردپايي از ويولن هم هست؟

اتفاقاً در مطلبي در اين باره نوشتم که عده يي ساز ويولن را مثل پتک بر سر کساني که کمانچه کار مي کنند، مي زنند. هميشه همين طور بوده است، اما الان شرايطي پيش آمده که نسبت به 20 ، 30 سال پيش خيلي بهتر است. در همين شهر تهران اگر بگرديد حداقل 20 نوازنده خوب مي توانيد پيدا کنيد که توانايي لازم را داشته باشند. اين اقبال به کمانچه دليلش چه بوده و چرا قبلاً اين طور نبود؟ در حال حاضر کلاس هاي من جا ندارند و کلاس هاي شاگردانم هم همين طور. روي اين مساله کار شده و اين مورد که دائماً تکرار مي شود به نظرم خيلي دگم است. وقتي يکي بتواند زبان دلش را با ساز بيان کند حالا با هر رنگ صوتي، اگر به دل بنشيند و شما خوش تان بيايد و روي مخاطب تاثير بگذارد، مي توان نتيجه گرفت که اين ساز خوب است.

- در کارنامه خود شما دوره يي نبوده که ويولن گوش کنيد يا کار کنيد؟

من موسيقي را در 10 سالگي در خدمت زنده ياد حسن کامکار (پدر خانواده کامکارها) با ساز ويولن شروع کردم، اما موقعي که مي خواستم موسيقي ايراني را انتخاب کنم و موسيقي ايراني کار کنم، ديگر ويولن نزدم. کمانچه را دست گرفتم و از 18 سالگي ساز تخصصي ام کمانچه شد. چيزي حدود 10 سال فقط ويولن زدم ولي از وقتي کمانچه دست گرفتم ديگر ويولن نزده ام. اين دو ساز تکنيک شان با هم متفاوت است. به نظر من بهتر اين است که اگر کسي مي خواهد کمانچه را از اول شروع کند اصلاً دست به ويولن نزند. به دليل 10 سالي که من ويولن کار کرده بودم زدن در آغاز خيلي برايم سخت بود. خيلي ها فکر مي کنند کسي که ويولن مي زند، مي تواند کمانچه هم بزند، اما اصلاً چنين چيزي نيست. دست چپ روي کمانچه هم بايد انگشت گذاري کند و هم ساز را بچرخاند اما ما در ويولن چنين چيزي را نداريم و به همين علت خيلي سخت مي توان از ويولن به کمانچه رفت. يک نکته ديگر هم اضافه کنم و آن اينکه موقعي که من و آقاي کامکار کار مي کرديم اصلاً به اين شکل نبود که معلم مشخصي داشته باشيم تا به ما تکنيک ساز درس بدهد. در حال حاضر به هر شاگردي که پيش من مي آيد تمام قلق ها، فوت و فن ها و رموز اين ساز را ياد مي دهم و ديگر لازم نيست تا سال ها خودش بنشيند و تجربه کند، اما در آن موقع اين طور نبود و هيچ کس وجود نداشت که اينها را به ما آموزش بدهد.

- چند وقت پيش صحبتي شد و مقايسه يي انجام شد بين کمانچه نوازان ايراني و آذربايجاني و اين طور نتيجه گرفته شد که آنها خيلي قدرتمندتر و قوي تر هستند. آيا شما هم به اين مساله اعتقاد داريد؟

اين مشکلي که الان در موردش صحبت شد در آذربايجان نبوده و اين طور نيست که به محض اينکه کمانچه از نظر قدرت و سرعت تغيير کند نتيجه بگيرند اين ديگر ويولن است. آنها خوشبختانه اين مشکل را نداشته اند و براي همين سال هاي زيادي است که کمانچه کار مي کنند. بر فرض اگر ما نزديک سه دهه است که روي کمانچه کار مي کنيم آنها حداقل 100 سال است روي اين مساله کار مي کنند. همين طور استادان آنها به دنبال هم آمده اند، به هم وصل شده اند و به سمت جلو حرکت کرده اند. طبيعتاً به نظر من، هم تعداد نوازنده هايشان بيشتر است و هم بيشتر کار کرده اند و زحمت کشيده اند، اما من موافق نيستم که بگوييم آنها جلوترند. اين مسابقه ورزشي نيست که يکي قوي تر باشد و يکي ضعيف تر. علاوه بر اين، نوع موسيقي ما هم با موسيقي آذربايجان فرق مي کند. موسيقي ما خيلي درونگراست و تحرک و حرکتي که در موسيقي آذربايجاني مي بينيد در آن وجود ندارد. هر کدام شان خاصيت و زيبايي هاي خودشان را دارند. با اين حساب موافق نيستم که بگوييم آنها قوي ترند. در ايران هم کارهايي اجرا شده، خيلي خوب است مخصوصاً اينکه ما در اينجا فواصل ربع پرده را داريم و آنها ندارند. اين مساله کار آنها را راحت تر مي کند و به جاي ربع پرده در فواصل سازي شان (کمانچه) نيم پرده مي گيرند. به نظرم آنها در کنسرواتوار و در دانشگاه هايشان بيشتر از ما زحمت کشيده اند و دليلش هم اين است که برخوردي را که ما الان با ساز کمانچه داريم و من مطمئن هستم تا 20 سال ديگر اين هم فراموش مي شود، نداشته اند. در آنجا هم ويولن رفته است اما هيچ کس به آنها نمي گويد کمانچه يي که تو مي زني ويولن است اما در کشور ما قضيه فرق مي کند.

BigBrother
Thursday 1 April 2010, 01:42 PM
ساز اصلی کمانچه یعنی سازی که استاد بهاری میزد اصلا چیز مایه افتخاری نبود . صدای قژ قژ آلود که شنیدنش بیشتر از 10 ثانیه به شدت ملال آور میشد . تمیز نزدن ساز هم گویا جزو اصالت های این ساز به حساب میومد . کما اینکه آقای لطفی هم این سنت رو پیگیری کردند . در کل بهتره اون جور کمانچه کشی رو میزاشتن فراموش میشد نه اینکه اینجور توی بوقش بکنند .

BigBrother
Thursday 1 April 2010, 01:48 PM
اين مشکلي که الان در موردش صحبت شد در آذربايجان نبوده و اين طور نيست که به محض اينکه کمانچه از نظر قدرت و سرعت تغيير کند نتيجه بگيرند اين ديگر ويولن است. آنها خوشبختانه اين مشکل را نداشته اند و براي همين سال هاي زيادي است که کمانچه کار مي کنند. بر فرض اگر ما نزديک سه دهه است که روي کمانچه کار مي کنيم آنها حداقل 100 سال است روي اين مساله کار مي کنند. همين طور استادان آنها به دنبال هم آمده اند، به هم وصل شده اند و به سمت جلو حرکت کرده اند. طبيعتاً به نظر من، هم تعداد نوازنده هايشان بيشتر است و هم بيشتر کار کرده اند و زحمت کشيده اند، اما من موافق نيستم که بگوييم آنها جلوترند. اين مسابقه ورزشي نيست که يکي قوي تر باشد و يکي ضعيف تر. علاوه بر اين، نوع موسيقي ما هم با موسيقي آذربايجان فرق مي کند. موسيقي ما خيلي درونگراست و تحرک و حرکتي که در موسيقي آذربايجاني مي بينيد در آن وجود ندارد. هر کدام شان خاصيت و زيبايي هاي خودشان را دارند. با اين حساب موافق نيستم که بگوييم آنها قوي ترند.
اینم از شامورتی بازی های استاد گرانقدر هست . وقتی میگیم کمانچه آذر بایجان جلوتره منظور اینه که ازبعد تکنیک اونها تکنیک های بیشتری برای ساز ایجاد کرده اند و برای رفتن (شایدم نرفتن)به پوزیسیون 3 به خواند حمد و سوره متوصل نمیشند .


در ايران هم کارهايي اجرا شده، خيلي خوب است مخصوصاً اينکه ما در اينجا فواصل ربع پرده را داريم و آنها ندارند. اين مساله کار آنها را راحت تر مي کند و به جاي ربع پرده در فواصل سازي شان (کمانچه) نيم پرده مي گيرند. به نظرم آنها در کنسرواتوار و در دانشگاه هايشان بيشتر از ما زحمت کشيده اند و دليلش هم اين است که برخوردي را که ما الان با ساز کمانچه داريم و من مطمئن هستم تا 20 سال ديگر اين هم فراموش مي شود، نداشته اند. در آنجا هم ويولن رفته است اما هيچ کس به آنها نمي گويد کمانچه يي که تو مي زني ويولن است اما در کشور ما قضيه فرق مي کند.
و استاد گرانسنگ اینو در نظر نمیگیره که ملاحتی که ما به راحتی با استفاده از ربع پرده ها ایجاد میکنیم اون بیچاره ها مجبورند با انواع ویبراسیون ها و گلیس های ترکیبی انجام بدند .

Kamanche
Friday 2 April 2010, 03:56 AM
اینم از شامورتی بازی های استاد گرانقدر هست . وقتی میگیم کمانچه آذر بایجان جلوتره منظور اینه که ازبعد تکنیک اونها تکنیک های بیشتری برای ساز ایجاد کرده اند و برای رفتن (شایدم نرفتن)به پوزیسیون 3 به خواند حمد و سوره متوصل نمیشند .
و استاد گرانسنگ اینو در نظر نمیگیره که ملاحتی که ما به راحتی با استفاده از ربع پرده ها ایجاد میکنیم اون بیچاره ها مجبورند با انواع ویبراسیون ها و گلیس های ترکیبی انجام بدند .

سلام بر شما

مثل نظر شما من هم زیاد شنیدم و خوندم . یه سوال برام پیش اومد . به نظر شما چرا باید شیوه ی نوازندگان کمانچه ی آذربایجان با نوازندگان کمانچه ی ایرانی مقایسه بشه ؟ صرفا فقط به خاطر شباهت ساز ها ؟ یا دلیل دیگه ای در کاره ؟

BigBrother
Friday 2 April 2010, 10:32 AM
کمانچه جان شباهت این دو ساز کمی بیشتر از شباهت هست . مثلا در مورد ویولن و کمانچه صحبت نمیشه که بگیم این دو تا ساز شباهت هائی هم دارن .این دو تا ساز یکسانند . اگه تفاوتی هست تفاوت لحن بین دو ساز هست که طبیعی هم هست . اگه همین الان تهران رو با دیوار نصف کنند و اجازه ارتباط بین دو طرف رو ندند بعد از 100 سال مطمئنا زبان مردم دو طرف دیوار یک جور نخواهد بود . کمانچه هم همینطوره بگذریم که ردیفی که اونها میزنند بر اساس ردیف ماست . من حتی یه برنامه عجیب دیدم توی آذربایجان که همه ی اساتید بزرگشون جمع شده بودند و اجرائی داشتند در ستایش دستگاه سه گاه و گوشه زابل آواز میخوندند . یعنی این بار دستگاه موضوع کنسرت بود نه بسترش . پس من نتیجه میگیرم که این دو تا ساز یکسان هستند ولی نوازنده های اونها همونطور که آقای فرجپوری گفتند 100 ساله نسل به نسل ساز رو جلو تر میبرند ولی ما الان 3 تا نوازنده یکه تاز داریم که اون ها هم فعالیت دائمی ندارند . منتها آقای فرجپوری وقتی میبینه که از لحاظ تکنیکی جلوتر هستند بحث رو عوض میکنه . اینو دیگه (You can see links before reply) همه دیدند فکر کنم . به نظر شما این اجرا حال و هوای اصفهان رو نداره ؟!

Kamanche
Monday 26 July 2010, 11:39 PM
نظرات داوود گنجه ای پیرامون سخنان محمد رضا لطفی


داوودگنجه ای - ردیفدان و نوازنده کمانچه - گفت : سخنان لطفی در مورد کمانچه نوازان شاید کاملا دقیق نباشد ولی به نوعی پرده از برخی حقایق برداشت ؛ باید طرح این گونه سخنان با صداقت و در محافل پژوهشی ادامه یابد تا اهالی موسیقی بتوانند نتیجه ثمربخشی بگیرند.
داوود گنجه ای ، ردیفدان و نوازنده کمانچه با اعلام این مطلب گفت : انتقاد سازنده خیلی خوب است و اساسا تا انتقاد نباشد پیشرفت و تعالی وجود ندارد اما به شرط آنکه ما طاقت شنیدن انتقاد را داشته باشیم.
گنجه ای گفت : انتقاد و بیان نظریات در باره هنرمندان خوب است به شرطی که از روی صدق و صفا و با نیت خیر باشد ونه از روی منیت و تخریب . من صحبت های لطفی را خواندم ؛ گفته های او در خصوص برخی از کمانچه نوازان صحت دارد ولی این کافی نیست وباید شرایطی باشد تا همه بتوانند صحبت کنند و در مورد کارهای خود توضیح بدهند بدیهی است اگرنوازنده برجسته ای امروز دقیقا مثل استاد بهاری کمانچه نمی نوازد حتما دلیلی برای کارش دارد.

این ردیفدان و کمانچه نواز در ادامه در مورد سنت گرایی صرف و نوازندگی به شیوه قدما که لطفی بیان داشته گفت : این درست است که ما باید به گذشته نگاه داشته باشیم اما نباید فراموش بکنیم که ما در "حال" - با تمام ویژگی هایش - زندگی می کنیم و طبیعی است که باید نیاز مخاطب امروز و بویژه جوانان را در نظر بگیریم ؛ همان محمد رضا لطفی که استاد تاثیر گذاری در موسیقی ما بوده است هیچ وقت مثل گذشتگان تار نمی نوازد و ساز او رنگ و بوی خود وزمانه اش را دارد.

گنجه ای در ادامه با اشاره به دوری بیست ساله لطفی از ایران گفت : زمانه بسیار تعییر کرده است و در ایران نوازنده ها و جوانان بسیار بااستعدادی کارمی کنند که هریک در آینده می توانند صاحب سبک و شیوه ای شوند.

وی افزود: استفاده از تکنیک ، شیوه و آموزه های استادان بزرگ گذشته قطعا بسیار مفید است ولی امروز مطالب و محتوای نوازتدگی بسیار مهم است و باید با اتکا سنت و الگوهای موجود در موسیقی راه خود را ادامه دهیم و رو به جلو در حرکت باشیم.

وی در پایان گفت : من فکر می کنم لطفی از روی صدق و برای ایجاد حرکت در جریان موسیقی نظراتش را بیان کرده است و چه بهتر که این مسیر با استقبال ، همدلی و محبت موسیقیدانان مواجه شود ودر فضایی گرم و مهر آمیز همه جمع شویم ساز بزنیم ، انتقاد کنیم ودر مورد یکدیگر نظر بدهیم و همدیگر را تحمل کنیم .


منبع : مهر

m_rv_2008
Wednesday 25 May 2011, 02:11 PM
والا من که ساز رحمت الله بدیعی رو گوش میکنم لذت زیادی میبرم. جمله ها مرتب و چیده شده بدون صدای خش با کمانچه ساخته شده توسط استاد قنبری مهر که اجازه میده بدیعی کوک سازش رو بالا ببره و با سنتور لا کوک استاد پایور همخونش کنه. استفاده از پوزیشن ها. ملاحت و زیبایی و ویبره های منظم و انگشت گذاری دقیق ، که مثل استاد بهاری فالشی نداره
میگن استاد بهاری طول ارشه رو زیاد کرده اما چه فایده که ازش استفاده نمی کرده. یه مضراب تار دستش میددن تا کارشو بکنه دیگه. خوشبختانه امروز یه سری سی دی اومده توی بازار از شیوه نوازندگی کمانچه توسط باقر خان و یا حسین خان اسماعیل زاده. بگیرید گوش کنید ببینید شاگرد با فصل ایشون یعنی آقای رحمت الله بدیعی که از طرف استاد صبا شاگرد اسماعیل زاده هستند بیشتر مثل ایشون ساز میزنن یا استاد بهاری؟ جوابش که کاملا واضحه. اصلا بعضی از جمله های ردیف صبا به خصوص در قسمت شور کاملا هموناس که اسماعیل زاده اجرا میکنه. اگه بدیعی همونا رو میزد که اسماعیل زاده میزده که باید به سیر تکاملی هنر شک کرد. این ردیف یا این شیوه های نوازندگی در طول تاریخ تکامل پیدا کردن و شاخ و برگ اضافه اونا زده شده. همین آقای لطفی اصلا با اصالت ساز نمی زنهو به نظر من باید تارشو میذاشت رو سینشو میزد تا میشد تار نوازی.؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟

bardyaa
Wednesday 25 May 2011, 03:15 PM
والا من که ساز رحمت الله بدیعی رو گوش میکنم لذت زیادی میبرم. جمله ها مرتب و چیده شده بدون صدای خش با کمانچه ساخته شده توسط استاد قنبری مهر که اجازه میده بدیعی کوک سازش رو بالا ببره و با سنتور لا کوک استاد پایور همخونش کنه. استفاده از پوزیشن ها. ملاحت و زیبایی و ویبره های منظم و انگشت گذاری دقیق ، که مثل استاد بهاری فالشی نداره
میگن استاد بهاری طول ارشه رو زیاد کرده اما چه فایده که ازش استفاده نمی کرده. یه مضراب تار دستش میددن تا کارشو بکنه دیگه. خوشبختانه امروز یه سری سی دی اومده توی بازار از شیوه نوازندگی کمانچه توسط باقر خان و یا حسین خان اسماعیل زاده. بگیرید گوش کنید ببینید شاگرد با فصل ایشون یعنی آقای رحمت الله بدیعی که از طرف استاد صبا شاگرد اسماعیل زاده هستند بیشتر مثل ایشون ساز میزنن یا استاد بهاری؟ جوابش که کاملا واضحه. اصلا بعضی از جمله های ردیف صبا به خصوص در قسمت شور کاملا هموناس که اسماعیل زاده اجرا میکنه. اگه بدیعی همونا رو میزد که اسماعیل زاده میزده که باید به سیر تکاملی هنر شک کرد. این ردیف یا این شیوه های نوازندگی در طول تاریخ تکامل پیدا کردن و شاخ و برگ اضافه اونا زده شده. همین آقای لطفی اصلا با اصالت ساز نمی زنهو به نظر من باید تارشو میذاشت رو سینشو میزد تا میشد تار نوازی.؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟

مطمئنی که این «می‌گن» درست‌ه؟ اتفاقاً، طول آرشهٔ آقای بهاری از آرشهٔ معمول امروزی «کوتاه‌تر»ه. به‌نظرم می‌دونی که اتفاقاً قدما به همین آرشه می‌گفتن «مضراب»، و «سبک» کمانچه‌نوازی، حالا به‌دلیل نبود آدم‌های «بزرگ» [حالا به‌معنای کاریزمایی یا اتوریته‌ای کلمه، نه لزوماً از حیث «تکنیک»] به‌شدت تحت تأثیر تارنوازهای «بزرگ» بوده. خود حسین‌خان هم به‌قدر کافی مشهوره که «از مطرب‌های سرپولک» بوده، و چیزی که کمتر مشهوره، شاگردی ایشون‌ه پیش میرزاعلی‌آقا و آقارضای «بهاری» ـــ پدربزرگ [مادری] و دایی همین علی‌اصغرخان خودمون. شاگرد «بلافصل» هم [البته اگه من «بافصل» رو درست تعبیر کرده باشم] شاگردی‌ه که «فصل [= جدایی]» نداشته باشه؛ نه اینکه «به‌واسطه» برسه به فلان استاد!

دربارهٔ ردیف آقای صبا اما، سرجمع، نقل بسیارست. به‌نظرم، این رو «فتح‌باب» بگیریم، تا سر فرصت ادامه‌ش بدیم.

هرچند که