Leon
Friday 13 June 2008, 04:10 PM
گفتگو با بابک ذرین
You can see links before reply
بازار موسيقي ريتميک را تعطيل کردم!
ميگويد بهترين تعريف را درباره خودش در راديو شنيده است، تعريفي كه از گفتن مجدد آن واقعاً خوشحال به نظر ميرسد: «پيوند دهنده موسيقي slow و موسيقي امروز». خودش هم ميگويد كه همه تلاشش شده ايجاد همين پيوند.
بابك زرين با ملودي و تنظيم آهنگ «طلوع» به قول خودش و يكي از آهنگسازان مطرح آن طرف آبي، همه معادلات و تلاشهاي آهنگساز، تنظيم كنندهها، كارهاي ريتمدار و ترنس را به هم ريخته است و ملودي ساده، آرام و ساكن او شده جزو hit هاي كل موسيقي پاپ ايران. او اعتقاد دارد كه چرخه موسيقي در حال تغيير حركت به سمت موسيقيهاي ارزشي است و براي ماندگار كردن موسيقيهاي امروز بايد «حس» كارها را قويتر و واقعيتر كرد. او براي رسيدن به اين هدف تحصيلات آكادميك موسيقي و حس ملوديهاي اكثراً slow اش را بهكار گرفته است. همكاري مداوم او با تلويزيون و راديو او را براي رسيدن به هدفش صددرصد راحتتر خواهد كرد.
*قبل از گفتوگو ميگفتي كه پدرت نوازنده درام بوده، برادرت هم پركاشن ميزند، اينطور كه به نظرم ميرسد، ريتم و تحرك موسيقيايي در خانواده شما ارثي است. ولي موسيقي تو رابطه چنداني با ريتم و هيجان ندارد.
در موسيقي من ملودي مهمترين قسمت يك آهنگ است. اگر دقت كني خيلي ساده متوجه ميشوي كه شعر، تنظيم، سازبندي، خواننده و ... همگيشان در خدمت ملودي هستند. به نظر من ملودي اصليترين قسمت يك موسيقي و آهنگ است. موسيقي من هم از چنين قانوني پيروي ميكند.
*به نظرت اين اتفاق خوبي است؟
حتماً. به نظر من اين اتفاق و قانوني است كه فرهنگ موسيقي همه مردم ما با آن جا افتاد و شكل گرفت. هنوز هم ملودي است كه در موسيقيهاي مختلف حرف اول را ميزند. حتي در سبك ترنس. الان تو موسيقي بنيامين را گوش كن ميبيني كه ملودي، مردم را به دنبال خودش ميكشاند. نه آكورد و چيز ديگري، موسيقي غرب برگرفته و بر پايه آكورد است، ولي موسيقي شرق همه چيزش برگرفته از ملودي است.
*موسيقي خودمان چقدر اين پتانسيل را دارد؟
موسيقي نواحي ما لبريز از ملوديهاي بكر و تكرار ناشدني در موسيقي است. اين موسيقي نواحي اينقدر جاي كار دارد كه هر چقدر برايش وقت و انرژي گذاشته شود، ارزشش را دارد. الان خود من همه تلاشم شده تلفيق و آميخته كردن موسيقي نواحي ايران با آكوردهاي روز دنيا. مثلاً ريتمهاي بالادي را كه در موسيقي سلينديون هم ميشنوي، در كارهايي كه الان در حال انجامش هستم ميتواني بشنوي، با يك تفاوت خوب و نتيجهبخش.
*چه تفاوتي؟
ملودي ايراني است. ريتم و آكوردها كاملاً غربي هستند، ولي ملودي، چهارگاه، شوشتري، دشتي، ديلمان و ... و كلاً ايراني است.
*يعني معتقدي كارهايي كه تم و پايه اصليشان بر پايه ملودي است، موفقترند؟
من معتقد نيستم، كارها و موسيقيهاي روز اين را ثابت ميكنند. مثلاً محسن چاوشي موسيقياش بر پايه ملودي است و كارش گرفته يا خيلي از كارهاي خوانندگان قديمي چه آنطرف و چه اينطرف آبي، بر پايه ملودي است و كارشان گرفته و موفقاند.
*در اين سه چهار سال اخير چطور؟ به نظر ميرسد اين رويه در حال عوض شدن است و تنظيم و ريتمها از ملودي، پررنگتر شدهاند؟
شايد، يك وقتهايي. بعضي زمانها اين اتفاق افتاده و ميافتد ولي هميشگي نيست.
*منطقت براي اين ادعا چيست؟
هر زمان كه يك كار ترنس جديد به بازار ميآيد، مردم آن را گوش ميكنند و كار قبلي را فراموش ميكنند. اما درباره ملودي هيچوقت اين اتفاق نميافتد. اگر 100تا كار ترنس هم بيايد، ريتمها هم مدام تغيير كنند، كارهايي كه بر پايه ملودي هستند، سر جايشان باقي ميمانند و كهنه نميشوند. مثلاً همين كار «طلوع»، هر اتفاق و آهنگ جديدي هم كه به بازار بيايد، جايگاه خودش را دارد، چون شعر و ملودياش با هم يكي هستند. يا از قديم مثال بزنم تا مستندتر حرفم را ثابت كنم، آهنگهاي جمعه، نياز، فرياد زيرآب و ساير كارهاي ملودي محور با گذشت اين همه سال از ساخته شدنشان و آمدن اين همه ريتم و سبك جديد باز هم جزو پرمخاطبترين آهنگهاي مردم هستند و كهنه نشدهاند و جايشان را به آهنگهاي ديگري ندادهاند ولي آهنگهاي بر پايه ريتم مدام در حال جايگزين شدن و كهنگي و كنار رفتن هستند. در همه جاي دنيا هم همين طور است.
*بازخوردهايي كه از سبك آهنگسازي و تنظيمت گرفتهاي هم مثل اعتقاداتت است؟
مصممتر هم شدهام. وقتي آهنگ «طلوع» آهنگ hit شد، يكي از آهنگسازان مطرح آنطرفي در يكي از مصاحبههايش حرفي گفت و اعترافي كرد كه براي من خيلي شيرين بود. گفت: «ما در اينجا اين همه شب و روز تلاش ميكنيم كه موسيقيهاي شاد و ريتمدارتر از ديروزمان بسازيم تا مخاطبان بيشتري بهدست بياوريم، بعد يكي از آنطرف ميآيد و با يك ملودي كاملاً آرام و slow همه چيز ما را به هم ميريزد». اين حرف يعني چه؟ يعني برتري قاطع و هميشگي ملودي بر ريتم كه هر روز نو و تازهترش به بازار ميآيد.
*يعني فكر ميكني كه در دنياي سرعت و ريتم و هيجان هنوز كارهاي ارزشي و آرام پرمخاطباند؟
شايد با روندي كه در چند سال اخير در موسيقي اتفاق افتاده، اينطور به نظر نرسد. ولي واقعاً اين اتفاق و همنظر بودن خيلي عجيب و جالب توجه است كه در ماههاي اخير با اكثر دوستان آهنگساز، تنظيم كننده و خواننده كه در جمعهاي خودماني صحبتكردهايم، به اين نتيجه رسيدهايم كه چرخه موسيقي در حال تغيير به سمت موسيقيهاي ارزشي است.
*خيليها عقيده دارند كه موسيقي الان ايران ملوديساز ندارد، براي همين هم هست كه موسيقي دهه 50 كه پر از ملودي است، شده تاريخ طلايي موسيقي پاپ.
با معذرتخواهي از همه دوستان فعال در موسيقي فعلي، من فكر ميكنم كه افرادي كه وارد اين كار شدهاند خيليهايشان تفاوت ملودي و تنظيم را نميدانند، ولي مردم عادي به نظر احساساتشان خيلي بهتر و قويتر از هنرمندانمان است.
*چرا اينطور فكر ميكني؟
چون مخاطب و خريدار كار هستند، ضمن اينكه با احساساتشان يك آهنگ را تجزيه و تحليل ميكنند و با ملودي كار دارند، نه با تنظيم. ذهن آنها درگير اين نيست كه در بطن تنظيم مثلاً ويولن و گيتار چهكار دارند ميكنند و چه نتهايي را در چه گامي ميزنند و ... آنها با تكنيك كاري ندارند. من از خودم شروع كنم تا به كسي برنخورد. موزيسينهاي ما مدام خودشان را از مردم جدا ميكنند. اگر حرفهاي موزيسينهاي الان را گوش كني، چند حرف مشابه را بين حرفهاي همهشان ميتواني پيدا كني. حرفهايي مثل «مردم ما موسيقي خوب ما را متوجه نميشوند.» «مردم گوش و هوش موسيقي ندارند» و ... در صورتي كه به نظر من مردم الان بيشتر و بهتر موسيقيها را متوجه ميشوند و آهنگهاي بيشتري را هم چه در ماشين و خانه و خلوت خودشان گوش ميكنند.
*پس تو جزو دستهاي هستي كه فكر نميكني شرايط فعلي موسيقي باعث خراب شدن گوش و هوش موسيقايي مردم شده است.
من به اين اعتراض دارم.
*اين كه با حرف قبليات تناقض دارد.
نه، اصلاً. اگر اين موسيقي خوب به گوش مردم برسد، خوب است و چنين اتفاقي نميافتد. اگر شركتهاي موسيقي بتوانند موسيقي را تقسيم كنند و كاري كنند كه همه موسيقيها در كنار هم زندگي كنند، بازار و وضعيت موسيقي مطمئناً متحول خواهد شد. نبايد همه فكر آهنگساز، خواننده و شركت موسيقي اين باشد كه فقط كار ترنس و ريتمدار درست و پخش كند. بايد اين فرصت را به جامعه موسيقي و اجتماعيمان بدهيم كه در كنار كارهاي ترنس و ريتمدار فعلي موسيقيهاي فاخر و ارزشي را هم بشنوند. وقتي ما از يك نوع موسيقي صدتا نمونه به بازار ميفرستيم و بازار را از آن پر ميكنيم و از نوع ديگر دو تا، معلوم است كه صدتا بهتر و بيشتر شنيده ميشود.
*چرا از زاويه ديگري به اين نگاه نميكني و فكر نميكني كه شايد كم بودن موسيقي خوب باعث بشود كه فرقش را با همان 100تايي كه مثال زدي بهتر نشان بدهد؟
اين هم زاويه ديد خيلي خوبي است و اين اتفاق هم ميافتد، ولي من اعتقاد دارم براي همان تحولي كه گفتم 50 كار از سبك ارزشي و 50 كار هم از سبكهاي روز توليد شود تا نتيجهاش را در گوش موسيقايي مردم ببينيم.
*خب، حالا يك زاويه ديد ديگر؛ خيلي از ملوديهاي قوي قديمي اين روزها پوست انداختهاند و براي ارتباط با مخاطبان الان كه در عصر سرعت و تكنولوژي زندگي ميكنند، تنظيمهاي ترنس و Bitدار پيدا كردهاند، يعني ملودي همان است ولي تنظيمها ترنس و... شده، با اين روند موافقي؟
خودت هم ميداني كه من روي سبك موسيقيام تعصب زيادي دارم، البته تعصبي كه به نظر خودم، منطق دارد و باعث ميشود كار زمين نخورد. در اين مورد هم كه گفتي چنين تعصبي روي ملوديهاي ارزشي قديمي دارم كه در دوره خودشان و حتي امروز جواب گرفتهاند و با همان شكل قديميشان بازهم پرمخاطبند. اما الان اين اتفاق افتاده و خوب هم جواب گرفته است، پس صددرصد كار درستي است. ضمن اينكه بعضي وقتها براي رساندن كار خوب خودت به گوش مردم بايد انعطاف داشته باشي و آگاهانه كار كني، به عنوان يك تنظيمكننده و آهنگساز بايد تحقيق كرده باشي و بداني كه هر كاري را نميشود ترنس اجرا كرد. كار ترنس يكسري ويژگيهاي خاص خودش را دارد، حتماً بايد در ترانهاش هجاها و پارتهاي كوتاه باشد و... وقتي نكات ريز كار را دانستي، آن وقت ميتواني ملوديهاي باارزش قديمي را هم به سبك روز و يا ترنس و يا... دوباره تنظيم كني و موفق باشي.
*صحبت از تعصب و موسيقي خودت شد، اگر بخواهم سبك كاريات را دستهبندي كنم، موسيقيات در رده سبكهاي دهه 50 قرار ميگيرد، خودت هم چنين نظري داري؟
زياد نه، ولي حال و هوا، همان است.
*پس بهتر ميتواني از اين موضوع كه خيليها اعتقاد دارند دوره موسيقي دهه 50 گذشته دفاع كني.
(ميخندد) خود من هم با خيلي از اين خيليهايي كه ميگويي برخورد داشتهام و چنين ادعاها و نظريههايي را شنيدهام و فقط با يك سؤال جوابم را گرفتهام و آچمز شدهاند. جواب همهشان هم فقط يك كلمه بوده است. وقتي از اين خيليها پرسيدهام، تو كه ميگويي موسيقي دهه50 دورهاش گذشته و بايد فراموشش كرد، خودت ديگر اين موسيقي را گوش نميكني؟
*لابد همهشان هم گفتهاند، خاطرات و دوران خوبشان را با اين موسيقيها زندگي كردهاند و ميكنند.
دقيقاً، همهشان گفتهاند كه هنوز كه هنوز است موسيقي دهه 50 را گوش ميكنند. من هم گفتهام اين چه دوره گذشتني است كه خودت هم هنوز در آن به سر ميبري و موسيقياش را گوش ميكني؟
*اصلاً اين موسيقي دهه 50 يعني چه؟ المان و نشانههاي انحصاري دارد يا همينطور گفته شده و اسمش شده موسيقي دهه 50 كه به نظر نميرسد تعريف درستي باشد.
اين دهه 50 كه مدام در موسيقي پاپ گفته ميشود، نتيجه دستهبنديهاي خودمان است. يعني خودمان موسيقي را خط و مرزبندي كرديم و اسمش را گذاشتيم موسيقي دهه پنجاه، به يك دليل ساده، چون انقلاب شد. كما اينكه موسيقي محمدرضا شجريان و شهرام ناظري هم دهه 50 و 60 خودمان است و هنوز هم ادامه دارد، ولي به موسيقي آنها چنين لقبي داده نميشود. ميخواهم بگويم اين دهه 50 كه مدام گفته ميشود، حاصل مرزبندي خودمان است و نه چيز ديگري. حالا من يك سؤال از منتقدان موسيقي به اصطلاح دهه 50 دارم. موسيقي راك، جاز و بلوز ما براي چه دههاي است؟ مسلماً اگر اطلاعاتشان خوب باشد ميگويند دهه 70 يا 80 ميلادي. اگر اين سال را تبديل كني، ميبيني كه همان دهه 50 خودمان ميشود. پس اگر اين قديمي است، آنها هم قديمياند. پس ما خودمان اين دستهبندي را به وجود آوردهايم. بايد بگذاريم خود مردم كارها را انتخاب كنند. اگر دقت كني ميبيني مردم به اين موضوع كه موسيقي براي چه سال و دههاي است كار ندارند و فقط ميگويند فلاني خوب ميخواند. اين يعني همان كنار گذاشتن دستهبنديهاي ناآگاهانه.
*نقطه قوت همين دسته از موسيقيهايي كه گفتي در گذشته چي بوده كه الان با ادامه يافتن روندش، موفقيت ملودي و آهنگهاي سابق را ندارد.
فقط و فقط «حسي بودنشان». الان شايد باورت نشود، از زماني كه كار «طلوع» موفق نشان داده، بسياري از خوانندگان سبك ترنس پيش من آمدهاند و تنظيمهاي سبك «طلوعي» خواستهاند. اين چه چيز را نشان ميدهد؟ همان برگشت چرخه موسيقي به سمت موسيقيهاي ارزشي كه قبلاً گفتم. تو ملوديهاي قديمي را كه همهشان هم slow ولي موفق بودهاند، فقط يك بار با خودت زمزمه كن ببين چقدر حسي و لطيف و صادقند. مثلاً «باور كن صدامو باور كن، صدايي كه تلخ و خستهس» يا «اشك اين بچهماهي، توي آبها ناپيداست» يا «ياور هميشه مومن، تو برو سفر سلامت» و خيلي از مثالهاي مطرحي كه ميشود آورد. همه اين قطعات را اگر حتي بدون آهنگ بخواني قشنگ و دلنشين هستند و اينقدر صداقت و لطافت در گفتار و ملوديشان است كه تو را تحتتأثير قرار ميدهند و ملكه ذهنت ميشوند. امروز هم موسيقي ما بايد «حسي بودنش» را تقويت كند و فقط به دنبال كارهاي حسي برود، تا موفق و ماندگار بشود.
طلوع (You can see links before reply)
You can see links before reply (javascript:fncPlay('id=23535');)
</SPAN>
You can see links before reply
بازار موسيقي ريتميک را تعطيل کردم!
ميگويد بهترين تعريف را درباره خودش در راديو شنيده است، تعريفي كه از گفتن مجدد آن واقعاً خوشحال به نظر ميرسد: «پيوند دهنده موسيقي slow و موسيقي امروز». خودش هم ميگويد كه همه تلاشش شده ايجاد همين پيوند.
بابك زرين با ملودي و تنظيم آهنگ «طلوع» به قول خودش و يكي از آهنگسازان مطرح آن طرف آبي، همه معادلات و تلاشهاي آهنگساز، تنظيم كنندهها، كارهاي ريتمدار و ترنس را به هم ريخته است و ملودي ساده، آرام و ساكن او شده جزو hit هاي كل موسيقي پاپ ايران. او اعتقاد دارد كه چرخه موسيقي در حال تغيير حركت به سمت موسيقيهاي ارزشي است و براي ماندگار كردن موسيقيهاي امروز بايد «حس» كارها را قويتر و واقعيتر كرد. او براي رسيدن به اين هدف تحصيلات آكادميك موسيقي و حس ملوديهاي اكثراً slow اش را بهكار گرفته است. همكاري مداوم او با تلويزيون و راديو او را براي رسيدن به هدفش صددرصد راحتتر خواهد كرد.
*قبل از گفتوگو ميگفتي كه پدرت نوازنده درام بوده، برادرت هم پركاشن ميزند، اينطور كه به نظرم ميرسد، ريتم و تحرك موسيقيايي در خانواده شما ارثي است. ولي موسيقي تو رابطه چنداني با ريتم و هيجان ندارد.
در موسيقي من ملودي مهمترين قسمت يك آهنگ است. اگر دقت كني خيلي ساده متوجه ميشوي كه شعر، تنظيم، سازبندي، خواننده و ... همگيشان در خدمت ملودي هستند. به نظر من ملودي اصليترين قسمت يك موسيقي و آهنگ است. موسيقي من هم از چنين قانوني پيروي ميكند.
*به نظرت اين اتفاق خوبي است؟
حتماً. به نظر من اين اتفاق و قانوني است كه فرهنگ موسيقي همه مردم ما با آن جا افتاد و شكل گرفت. هنوز هم ملودي است كه در موسيقيهاي مختلف حرف اول را ميزند. حتي در سبك ترنس. الان تو موسيقي بنيامين را گوش كن ميبيني كه ملودي، مردم را به دنبال خودش ميكشاند. نه آكورد و چيز ديگري، موسيقي غرب برگرفته و بر پايه آكورد است، ولي موسيقي شرق همه چيزش برگرفته از ملودي است.
*موسيقي خودمان چقدر اين پتانسيل را دارد؟
موسيقي نواحي ما لبريز از ملوديهاي بكر و تكرار ناشدني در موسيقي است. اين موسيقي نواحي اينقدر جاي كار دارد كه هر چقدر برايش وقت و انرژي گذاشته شود، ارزشش را دارد. الان خود من همه تلاشم شده تلفيق و آميخته كردن موسيقي نواحي ايران با آكوردهاي روز دنيا. مثلاً ريتمهاي بالادي را كه در موسيقي سلينديون هم ميشنوي، در كارهايي كه الان در حال انجامش هستم ميتواني بشنوي، با يك تفاوت خوب و نتيجهبخش.
*چه تفاوتي؟
ملودي ايراني است. ريتم و آكوردها كاملاً غربي هستند، ولي ملودي، چهارگاه، شوشتري، دشتي، ديلمان و ... و كلاً ايراني است.
*يعني معتقدي كارهايي كه تم و پايه اصليشان بر پايه ملودي است، موفقترند؟
من معتقد نيستم، كارها و موسيقيهاي روز اين را ثابت ميكنند. مثلاً محسن چاوشي موسيقياش بر پايه ملودي است و كارش گرفته يا خيلي از كارهاي خوانندگان قديمي چه آنطرف و چه اينطرف آبي، بر پايه ملودي است و كارشان گرفته و موفقاند.
*در اين سه چهار سال اخير چطور؟ به نظر ميرسد اين رويه در حال عوض شدن است و تنظيم و ريتمها از ملودي، پررنگتر شدهاند؟
شايد، يك وقتهايي. بعضي زمانها اين اتفاق افتاده و ميافتد ولي هميشگي نيست.
*منطقت براي اين ادعا چيست؟
هر زمان كه يك كار ترنس جديد به بازار ميآيد، مردم آن را گوش ميكنند و كار قبلي را فراموش ميكنند. اما درباره ملودي هيچوقت اين اتفاق نميافتد. اگر 100تا كار ترنس هم بيايد، ريتمها هم مدام تغيير كنند، كارهايي كه بر پايه ملودي هستند، سر جايشان باقي ميمانند و كهنه نميشوند. مثلاً همين كار «طلوع»، هر اتفاق و آهنگ جديدي هم كه به بازار بيايد، جايگاه خودش را دارد، چون شعر و ملودياش با هم يكي هستند. يا از قديم مثال بزنم تا مستندتر حرفم را ثابت كنم، آهنگهاي جمعه، نياز، فرياد زيرآب و ساير كارهاي ملودي محور با گذشت اين همه سال از ساخته شدنشان و آمدن اين همه ريتم و سبك جديد باز هم جزو پرمخاطبترين آهنگهاي مردم هستند و كهنه نشدهاند و جايشان را به آهنگهاي ديگري ندادهاند ولي آهنگهاي بر پايه ريتم مدام در حال جايگزين شدن و كهنگي و كنار رفتن هستند. در همه جاي دنيا هم همين طور است.
*بازخوردهايي كه از سبك آهنگسازي و تنظيمت گرفتهاي هم مثل اعتقاداتت است؟
مصممتر هم شدهام. وقتي آهنگ «طلوع» آهنگ hit شد، يكي از آهنگسازان مطرح آنطرفي در يكي از مصاحبههايش حرفي گفت و اعترافي كرد كه براي من خيلي شيرين بود. گفت: «ما در اينجا اين همه شب و روز تلاش ميكنيم كه موسيقيهاي شاد و ريتمدارتر از ديروزمان بسازيم تا مخاطبان بيشتري بهدست بياوريم، بعد يكي از آنطرف ميآيد و با يك ملودي كاملاً آرام و slow همه چيز ما را به هم ميريزد». اين حرف يعني چه؟ يعني برتري قاطع و هميشگي ملودي بر ريتم كه هر روز نو و تازهترش به بازار ميآيد.
*يعني فكر ميكني كه در دنياي سرعت و ريتم و هيجان هنوز كارهاي ارزشي و آرام پرمخاطباند؟
شايد با روندي كه در چند سال اخير در موسيقي اتفاق افتاده، اينطور به نظر نرسد. ولي واقعاً اين اتفاق و همنظر بودن خيلي عجيب و جالب توجه است كه در ماههاي اخير با اكثر دوستان آهنگساز، تنظيم كننده و خواننده كه در جمعهاي خودماني صحبتكردهايم، به اين نتيجه رسيدهايم كه چرخه موسيقي در حال تغيير به سمت موسيقيهاي ارزشي است.
*خيليها عقيده دارند كه موسيقي الان ايران ملوديساز ندارد، براي همين هم هست كه موسيقي دهه 50 كه پر از ملودي است، شده تاريخ طلايي موسيقي پاپ.
با معذرتخواهي از همه دوستان فعال در موسيقي فعلي، من فكر ميكنم كه افرادي كه وارد اين كار شدهاند خيليهايشان تفاوت ملودي و تنظيم را نميدانند، ولي مردم عادي به نظر احساساتشان خيلي بهتر و قويتر از هنرمندانمان است.
*چرا اينطور فكر ميكني؟
چون مخاطب و خريدار كار هستند، ضمن اينكه با احساساتشان يك آهنگ را تجزيه و تحليل ميكنند و با ملودي كار دارند، نه با تنظيم. ذهن آنها درگير اين نيست كه در بطن تنظيم مثلاً ويولن و گيتار چهكار دارند ميكنند و چه نتهايي را در چه گامي ميزنند و ... آنها با تكنيك كاري ندارند. من از خودم شروع كنم تا به كسي برنخورد. موزيسينهاي ما مدام خودشان را از مردم جدا ميكنند. اگر حرفهاي موزيسينهاي الان را گوش كني، چند حرف مشابه را بين حرفهاي همهشان ميتواني پيدا كني. حرفهايي مثل «مردم ما موسيقي خوب ما را متوجه نميشوند.» «مردم گوش و هوش موسيقي ندارند» و ... در صورتي كه به نظر من مردم الان بيشتر و بهتر موسيقيها را متوجه ميشوند و آهنگهاي بيشتري را هم چه در ماشين و خانه و خلوت خودشان گوش ميكنند.
*پس تو جزو دستهاي هستي كه فكر نميكني شرايط فعلي موسيقي باعث خراب شدن گوش و هوش موسيقايي مردم شده است.
من به اين اعتراض دارم.
*اين كه با حرف قبليات تناقض دارد.
نه، اصلاً. اگر اين موسيقي خوب به گوش مردم برسد، خوب است و چنين اتفاقي نميافتد. اگر شركتهاي موسيقي بتوانند موسيقي را تقسيم كنند و كاري كنند كه همه موسيقيها در كنار هم زندگي كنند، بازار و وضعيت موسيقي مطمئناً متحول خواهد شد. نبايد همه فكر آهنگساز، خواننده و شركت موسيقي اين باشد كه فقط كار ترنس و ريتمدار درست و پخش كند. بايد اين فرصت را به جامعه موسيقي و اجتماعيمان بدهيم كه در كنار كارهاي ترنس و ريتمدار فعلي موسيقيهاي فاخر و ارزشي را هم بشنوند. وقتي ما از يك نوع موسيقي صدتا نمونه به بازار ميفرستيم و بازار را از آن پر ميكنيم و از نوع ديگر دو تا، معلوم است كه صدتا بهتر و بيشتر شنيده ميشود.
*چرا از زاويه ديگري به اين نگاه نميكني و فكر نميكني كه شايد كم بودن موسيقي خوب باعث بشود كه فرقش را با همان 100تايي كه مثال زدي بهتر نشان بدهد؟
اين هم زاويه ديد خيلي خوبي است و اين اتفاق هم ميافتد، ولي من اعتقاد دارم براي همان تحولي كه گفتم 50 كار از سبك ارزشي و 50 كار هم از سبكهاي روز توليد شود تا نتيجهاش را در گوش موسيقايي مردم ببينيم.
*خب، حالا يك زاويه ديد ديگر؛ خيلي از ملوديهاي قوي قديمي اين روزها پوست انداختهاند و براي ارتباط با مخاطبان الان كه در عصر سرعت و تكنولوژي زندگي ميكنند، تنظيمهاي ترنس و Bitدار پيدا كردهاند، يعني ملودي همان است ولي تنظيمها ترنس و... شده، با اين روند موافقي؟
خودت هم ميداني كه من روي سبك موسيقيام تعصب زيادي دارم، البته تعصبي كه به نظر خودم، منطق دارد و باعث ميشود كار زمين نخورد. در اين مورد هم كه گفتي چنين تعصبي روي ملوديهاي ارزشي قديمي دارم كه در دوره خودشان و حتي امروز جواب گرفتهاند و با همان شكل قديميشان بازهم پرمخاطبند. اما الان اين اتفاق افتاده و خوب هم جواب گرفته است، پس صددرصد كار درستي است. ضمن اينكه بعضي وقتها براي رساندن كار خوب خودت به گوش مردم بايد انعطاف داشته باشي و آگاهانه كار كني، به عنوان يك تنظيمكننده و آهنگساز بايد تحقيق كرده باشي و بداني كه هر كاري را نميشود ترنس اجرا كرد. كار ترنس يكسري ويژگيهاي خاص خودش را دارد، حتماً بايد در ترانهاش هجاها و پارتهاي كوتاه باشد و... وقتي نكات ريز كار را دانستي، آن وقت ميتواني ملوديهاي باارزش قديمي را هم به سبك روز و يا ترنس و يا... دوباره تنظيم كني و موفق باشي.
*صحبت از تعصب و موسيقي خودت شد، اگر بخواهم سبك كاريات را دستهبندي كنم، موسيقيات در رده سبكهاي دهه 50 قرار ميگيرد، خودت هم چنين نظري داري؟
زياد نه، ولي حال و هوا، همان است.
*پس بهتر ميتواني از اين موضوع كه خيليها اعتقاد دارند دوره موسيقي دهه 50 گذشته دفاع كني.
(ميخندد) خود من هم با خيلي از اين خيليهايي كه ميگويي برخورد داشتهام و چنين ادعاها و نظريههايي را شنيدهام و فقط با يك سؤال جوابم را گرفتهام و آچمز شدهاند. جواب همهشان هم فقط يك كلمه بوده است. وقتي از اين خيليها پرسيدهام، تو كه ميگويي موسيقي دهه50 دورهاش گذشته و بايد فراموشش كرد، خودت ديگر اين موسيقي را گوش نميكني؟
*لابد همهشان هم گفتهاند، خاطرات و دوران خوبشان را با اين موسيقيها زندگي كردهاند و ميكنند.
دقيقاً، همهشان گفتهاند كه هنوز كه هنوز است موسيقي دهه 50 را گوش ميكنند. من هم گفتهام اين چه دوره گذشتني است كه خودت هم هنوز در آن به سر ميبري و موسيقياش را گوش ميكني؟
*اصلاً اين موسيقي دهه 50 يعني چه؟ المان و نشانههاي انحصاري دارد يا همينطور گفته شده و اسمش شده موسيقي دهه 50 كه به نظر نميرسد تعريف درستي باشد.
اين دهه 50 كه مدام در موسيقي پاپ گفته ميشود، نتيجه دستهبنديهاي خودمان است. يعني خودمان موسيقي را خط و مرزبندي كرديم و اسمش را گذاشتيم موسيقي دهه پنجاه، به يك دليل ساده، چون انقلاب شد. كما اينكه موسيقي محمدرضا شجريان و شهرام ناظري هم دهه 50 و 60 خودمان است و هنوز هم ادامه دارد، ولي به موسيقي آنها چنين لقبي داده نميشود. ميخواهم بگويم اين دهه 50 كه مدام گفته ميشود، حاصل مرزبندي خودمان است و نه چيز ديگري. حالا من يك سؤال از منتقدان موسيقي به اصطلاح دهه 50 دارم. موسيقي راك، جاز و بلوز ما براي چه دههاي است؟ مسلماً اگر اطلاعاتشان خوب باشد ميگويند دهه 70 يا 80 ميلادي. اگر اين سال را تبديل كني، ميبيني كه همان دهه 50 خودمان ميشود. پس اگر اين قديمي است، آنها هم قديمياند. پس ما خودمان اين دستهبندي را به وجود آوردهايم. بايد بگذاريم خود مردم كارها را انتخاب كنند. اگر دقت كني ميبيني مردم به اين موضوع كه موسيقي براي چه سال و دههاي است كار ندارند و فقط ميگويند فلاني خوب ميخواند. اين يعني همان كنار گذاشتن دستهبنديهاي ناآگاهانه.
*نقطه قوت همين دسته از موسيقيهايي كه گفتي در گذشته چي بوده كه الان با ادامه يافتن روندش، موفقيت ملودي و آهنگهاي سابق را ندارد.
فقط و فقط «حسي بودنشان». الان شايد باورت نشود، از زماني كه كار «طلوع» موفق نشان داده، بسياري از خوانندگان سبك ترنس پيش من آمدهاند و تنظيمهاي سبك «طلوعي» خواستهاند. اين چه چيز را نشان ميدهد؟ همان برگشت چرخه موسيقي به سمت موسيقيهاي ارزشي كه قبلاً گفتم. تو ملوديهاي قديمي را كه همهشان هم slow ولي موفق بودهاند، فقط يك بار با خودت زمزمه كن ببين چقدر حسي و لطيف و صادقند. مثلاً «باور كن صدامو باور كن، صدايي كه تلخ و خستهس» يا «اشك اين بچهماهي، توي آبها ناپيداست» يا «ياور هميشه مومن، تو برو سفر سلامت» و خيلي از مثالهاي مطرحي كه ميشود آورد. همه اين قطعات را اگر حتي بدون آهنگ بخواني قشنگ و دلنشين هستند و اينقدر صداقت و لطافت در گفتار و ملوديشان است كه تو را تحتتأثير قرار ميدهند و ملكه ذهنت ميشوند. امروز هم موسيقي ما بايد «حسي بودنش» را تقويت كند و فقط به دنبال كارهاي حسي برود، تا موفق و ماندگار بشود.
طلوع (You can see links before reply)
You can see links before reply (javascript:fncPlay('id=23535');)
</SPAN>